مشکل ترجمه در کتب تاریخی(ترجمه ناقص تاریخ طبری)

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
مشکل ترجمه در کتب تاریخی(ترجمه ناقص تاریخ طبری)

[=&quot]ترجمه ناقص تاریخ طبری [/]

[=&quot]یکی از مشکلات تحقیق و پژوهش در روزگار ما مراجعه به کتب ترجمه و اطمینان به آنهاست حال آنکه چنین کاری برای پژوهشگر در مواقعی مشکل ساز و در امر تحقیق ناکافی خواهد بود. در ذیل به یکی از این نمونه ها اشاره می شود که طی آن تاریخ طبری با دقت کمی ترجمه شده است و جالب اینکه این ترجمه امروزه در اختیار پژوهشگران و اهل مطالعه است. گفتنی است، جاهایی که به رنگ قرمز درآمده اند از ناحیه مترجم، برگردان نشده اند. [/]

[=&quot] تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري (م 310)، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چاپ دوم، 1387/1967،ج‏4،ص:432[/]

[=&quot]حدثنا محمد بن عبد الله بن سواد بن نويره، و طلحه بن الأعلم، و ابو حارثة، و ابو عثمان، قالوا: بقيت المدينة بعد قتل عثمان رضى الله عنه خمسه ايام، و أميرها الغافقي بن حرب يلتمسون من يجيبهم الى القيام بالأمر فلا يجدونه، ياتى المصريون عليا فيختبئ منهم و يلوذ بحيطان المدينة، فإذا لقوه باعدهم و تبرا منهم و من مقالتهم مره بعد مره، و يطلب الكوفيون الزبير فلا يجدونه، فأرسلوا اليه حيث هو رسلا، فباعدهم و تبرا من مقالتهم، و يطلب البصريون طلحه فإذا لقيهم باعدهم و تبرا من مقالتهم مره بعد مره، و كانوا مجتمعين على قتل عثمان مختلفين فيمن يهوون، فلما لم يجدوا ممالئا و لا مجيبا جمعهم الشر على أول من أجابهم، و قالوا: لا نولي أحدا من هؤلاء الثلاثة، فبعثوا الى سعد بن ابى وقاص و قالوا: انك من اهل الشورى فرأينا فيك مجتمع، فاقدم نبايعك، فبعث اليهم: انى و ابن عمر خرجنا منها فلا حاجه لي فيها على حال، و تمثل:[/]

[=&quot] لا تخلطن خبيثات بطيبه و اخلع ثيابك منها و انج عريانا[/]

[=&quot]تاريخ‏الطبري/ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چ پنجم، 137ش،ج‏6،ص:2334[/]

[=&quot]ابو عثمان گويد: پس از كشته شدن عثمان تا پنج روز امير مدينه غافقى بن حرب بود. در جستجو كسى بودند كه خلافت را بپذيرد و نمى ‏يافتند. مصريان پيش على مى ‏رفتند كه از آنها نهان مى ‏شد و به باغهاى مدينه پناه مى ‏برد و چون مى ‏ديدندش از آنها دور ى مى ‏گرفت و نوبت به نوبت از آنها و گفتارشان بيزارى مى ‏كرد. جماعت درباره قتل عثمان اتفاق داشته بودند اما درباره كسى كه مى ‏خواستند، اختلاف بود و چون كسى را همدل و موافق نيافتند از بيم شرارتى كه كرده بودند همسخن شدند كه هر كه بپذيرد خليفه شود گفتند: «هيچيك از اين سه كس را به خلافت بر نمى‏ داريم.» كس پيش سعد بن ابى وقاص فرستادند و گفتند: «تو از اهل شورى بوده‏ اى درباره تو همسخن شده ايم بيا با تو بيعت كنيم» سعد كس پيش آنها فرستاد كه من و ابن عمر از خلافت بدوريم و به هيچوجه حاجت بدان نداريم و شعرى به تمثيل خواند به اين مضمون:[/]

[=&quot]«ناپاك را با پاك مخلوط مكن »لباس خويش را از تن بدر كن «و برهنه فرار كن»[/]