قصه هایی از آبرو داری

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قصه هایی از آبرو داری

يسع بن حمزه گفت خدمت حضرت رضا عليه السلام بودم ، با ايشان صحبت مى كردم عده زيادى هم حضور داشتند كه از مسائل دينى حلال و حرام سؤ ال مى نمودند در اين هنگام مردى بلند قد و گندمگون وارد شد پس از سلام عرض كرد يابن رسول الله صلى الله عليه و آله مردى از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم از سفر حج برمى گردم مقدارى پول براى بازگشت بوطنم داشتم گم شد. اينك تقاضا دارم مرا كمكى فرمائيد تا به شهر خود برگردم چون خداوند نعمت را به من ارزانى داشته (و ثروتمندم ) صدقه به من نمى رسد آن مبلغ را از طرف شما در آنجا صدقه مى دهم .

فرمود بنشين خدا ترا بيامرزد، آنگاه با مردم شروع به صحبت نمود تا متفرق شدند من و سليمان جعفرى و خثيمه با آن مرد باقى مانديم على ابن موسى الرضا عليه السلام فرمود اجازه مى دهيد وارد (اندرون ) شوم سليمان عرض ‍ كرد بفرمائيد حضرت داخل شد پس از ساعتى تشريف آورده ، درب اطاق را بست از بالاى درب دست مبارك خود را بيرون آورده فرمود خراسانى كجا است ؟ عرض كرد در خدمتم فرمود اين دويست دينار را بگير برايمخارجت به اين پول تبرك جو از طرف من نيز صدقه مده هم اكنون خارج شو كه نه من تراببينم و نه تو مرا.
خراسانى رفت حضرت رضا عليه السلام خارج شد. سليمان عرض كرد فدايت شوم به او ترحم نموده بذل و بخشش زيادى نيز فرموديد علت اينكه پشت درب پنهان شديد چه بود؟ فرمود نخواستم انكسار و خوارى درخواست را در صورتش مشاهده كنم چون خواسته او را برآوردم :

نشنيده اى گفتار پيغمبر صلى الله عليه و آله را (المستتر بالحسنة يعدل بعين حجة والمذيع باسيئة مخذول و المستتر بها مغفور له ) كسيكه كار نيك را پنهانى انجام دهد پاداشش برابرى با هفتاد حج دارد و شخصى كه آشكارا گناه بكند در پيشگاه خداوند خوار و مطرود است اما آنكه در پنهان گناهى از او سر زند آمرزيده مى شود نشنيده اى پيشينيان گفته اند:

منى آته يوما لا طلب حاجة

رجعت الى اهلى و وجهى بمائه

هر گاه پيش او براى درخواست مى روم بسوى خانواده خود برمى گردم با اينكه آبرويم حفظ شده .

روزی حضرت رسول (ص) به کعبه نگاه کردند وفرمودند: « ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تورا بزرگ و حرمتت را گرامی داشته است! به خدا قسم حرمت مومن از تو بیشتر است، زیرا خداوند تنها یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مومن سه چیز راحرام کرده است: مال، جان و آبرو تا کسی به او گمان بد نبرد.

بحار الانوار، ج 64، ص71.


منبع: سایت http://www.3noqte.com

باسمه تعالی
با سلام:
مردي از مسلمانان مدينه به شخصي بدهكار شد و نتوانست قرض خود را ادا كند، از طرفي طلبكار اصرار داشت كه او قرضش را بپردازد، آن مرد براي چاره‌جويي به حضور امام حسين عليه‌السلام آمد.

هنوز سخني نگفته بود كه امام حسين عليه‌السلام دريافت او براي حاجتي آمده است. براي اينكه آبروي او حفظ شود، به او فرمود: آبروي خود را از سوال و درخواست روياروي و مستقيم نگهدار، نياز خود را در نامه‌‌اي بنويس كه به خواست خدا آنچه تو را شاد كند، به تو خواهم داد.
او در نامه‌اي نوشت: اي ابا عبدالله! فلان كس پانصد دينار از من طلب دارد و اصرار دارد كه طلبش را بگيرد، لطفا با او صحبت كن تا وقتي كه پولدار شوم، به من مهلت دهد.

امام حسين عليه‌السلام پس از خواندن نامه او، به منزل خود رفت و كيسه‌اي محتوي هزار دينار آورد و به او داد و فرمود: با پانصد دينار اين پول، بدهكاري خود را بپرداز و با پانصد دينار ديگر، به زندگي خود سرو سامان بده و جز به نزد سه نفر به هيچ كس حاجت خود را مگو:
1- مومن و دين دار؛ كه دين نگهبان او است 2- جوانمرد؛ كه به خاطر جوانمردي حيا مي‌كند. 3- صاحب اصالت خانوادگي؛ كه مي‌داند تو به خاطر نيازت، دوست نداري آبروي خود را از دست بدهي، او شخصيت تو را حفظ مي‌كند و حاجتت را روا مي‌سازد(1

پی نوشت:
1-تحف ‌العقول ص 251