ولایت فقیه در حکومت اسلامی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
ولایت فقیه در حکومت اسلامی

نخستين آتش كينه و عداوتى كه در اسلام، بلافاصله پس‏از رحلت پيامبر اكرم(ص) زبانه كشيد، اختلاف در مسأله امامت و ولايت سياسى و چالش انتصاب و انتخاب بود. قاطبه مسلمانان، بردو نكته اتّفاق نظر داشتند و بريك نكته، اختلاف مى‏ورزيدند. در تعريف امامت و در وجوب تعيين امام، همه، يك صدا بودند و امامت را چنين تعريف مى‏كردند:
«رياسة عامّة في أُمور الدين و الدنيا».(1)
تلقى همگانى، اين بود كه تمامى امور و شؤون دينى و دنيوى مردم، مانند زمان رسول اكرم(ص) بايد تحت ولايت و تدبير يك نفر باشد، امّا در اين نكته اختلاف داشتند كه: «آيا وجوب تعيين امام، وظيفه و تكليف جامعه است يا كارى است كه از سوى شارع بايد انجام شود؟».
اهل سنّت، به‏نظريه نخست و انتخابى بودن امامت گرويدند و شيعيان، معتقد به‏نظريه نصب شدند و در نتيجه، دو مسير پرفراز و نشيب تاريخى در مسأله مشروعيّت گشوده شد.
پس‏از حادثه سقيفه، نظريه نخست غالب شد و نظريه دوم، مغلوب ميدان گشت. و از آن روز، پيروان اهل‏بيت(ع) به‏عنوان گروهى كه براى آن‏ها مشروعيّت نظام سياسى، مورد سؤال است، در جامعه اسلامى مطرح شدند.
اين گروه، در زمان خلافت خلفاى راشدين، با توجه به‏شرايط جامعه و براى حفظ اساس اسلام و پاى‏بندى نهاد قدرت به‏رعايت ظاهر شريعت، آرام بودند،پس‏از پايان حكومت علوى و عصر خلفاى راشدين با توجه به‏انحرافات دستگاه خلافت، فعاليت‏هاى آنان چهره‏اى ديگر به‏خود گرفت. عترت طاهره(ع) حجيت علمى و مشروعيّت سياسى دستگاه خلافت و روحانيت وابسته به‏آن را نمى‏پذيرفتند و متقابلاً دستگاه خلافت هم، بيش‏ترين تهديد و بزرگ‏ترين رقيب خود را از اين ناحيه مى‏ديد و لذا براى سركوبى اين حركت از هيچ اقدامى فروگذار نبود.
نهاد حاكم، نه تنها از فعاليت سياسى اهل‏بيت(ع) بيمناك بود، بلكه اجازه نمى‏داد بيت عصمت، حتى به‏عنوان يك مرجع علمى، مورد توجه عامّه مردم قرار گيرند.
اين، در حالى بود كه تازه مسلمانانِ بيشمارى كه در اثر فتوحات اسلامى، به‏اين مكتب گرويده بودند، بى‏خبر از همه جا، حقيقت اسلام ناب را در چهره حاكمان اموى و عباسى جويا مى‏شدند و در هجمه تبليغاتى دستگاه و عالمان وابسته به‏آن، هيچ گونه آشنايى با عترت طاهره، به‏عنوان عِدْل قرآن نداشتند.
پس‏از واقعه كربلا - كه به‏نقل مورخان، معتقدان برامامت امام سجاد(ع) از سه يا پنج نفر، تجاوز نمى‏كردند(2) - عترت طاهره(ع) به‏فعاليت‏هاى زيربنايى فرهنگى و سياسى دست زدند. تلاش در ايجاد رابطه با مردم، با تربيت موالى و ازدواج با زنان غير عرب و پرورش شاگردان لايق، مراعات تقيّه براى حفظ اساس تشيّع، وارد كردن چهره‏هاى بزرگ شيعه در مراكز حسّاس حكومتى، تقيّه كردن در مسأله امامت و تبيين زواياى نهفته آن، مانند عدم مشروعيّت انتخاب، زمينه‏سازى براى غيبت امام زمان(عج)، تأسيس تشكّل بزرگ براى پيوند با پيروان خود در سراسر جهان اسلام، از طريق ايجاد شبكه وكلا، محورهاىِ اصلىِ اين جهاد طولانىِ بيش از دو قرن بود.
تأثير عميق و ژرف اين حركت مستمر، در دو چيز عمده بود: يكى ايجاد زمينه‏هاى لازم ذهنى براى غيبت كبرا و حفظ و توسعه پيروى از مكتب اهل‏بيت(ع) در اين دوره حسّاس پرخطر، و ديگر، تعيينِ تكليف براى شيعيان و اين كه به‏چه فرد يا گروهى در عصر غيبت مراجعه كنند و چه افرادى را به‏عنوان محور زندگى خود قرار دهند.
حال براى آشنايى بيش‏تر با اين تلاش بزرگ و تأثير آن در بحث ولايت فقيه و پردازش شالوده ولايت فقيه در اين برهه خاص، به‏برخى از زواياى آن مى‏پردازيم.

تبيين جايگاه علمى - سياسى فقيه در عصر حضور
اهل‏بيت(ع) كه از بعد سلبى، خلافت و مراكز علمى و مذاهب فقهى وابسته به‏آن را فاقد هر نوع مشروعيّت ارزيابى مى‏كردند، از بعد ايجابى، براى اثبات حقانيت خود، در هر دو مسأله (مرجعيت علمى و رهبرى سياسى) بايد تمهيداتى را ايجاد مى‏كردند. ايشان - كه حجيت سيره‏شان و مشروعيّت امامتشان، مستند به‏تعاليم رسول اكرم(ص) بود - با اين پشتوانه، نخست، به‏تربيت افرادى زبده در فنون مختلف فقهى و كلامى و تفسيرى دست زده و با اين شيوه، شالوده تشكيل حوزه‏هاى علمى و فقهى را در مناطقى مانند مدينه و كوفه برپا كردند. اين حوزه‏ها، براساس يك سياستگذارى عالمانه با هدفى معين و برنامه‏اى روشن شكل گرفتند و آن گاه به‏تدريج، با گسترش و تعميق آن، حوزه‏هاى علمى بزرگ در طول تاريخ، مانند قم و حلب و حلّه و بغداد و رى و جبل عامل و نجف شكل گرفت كه همه همچون حلقه‏هاى زنجير، به‏خاندان عصمت(ع) متصل مى‏شد.(3)
امامان معصوم(ع) - كه در مراكزى مانند مدينه حضور داشتند - براى پاسخگويى به‏نياز علمى و سياسى پيروان خود - كه با توجه به‏شرايط سخت تقيّه و بعد مسافت و آسان نبودن ارتباط، خود، مستقيماً نمى‏توانستند به‏امام خويش مراجعه كنند - پس‏از آماده‏سازى انسان‏هايى فهيم و پاك، آنان را به‏طور خاص و با نام و يا بدون نام و تحت عناوينى كلّى، مانند «راويان حديث اهل‏بيت» و «آشنايان با حلال و حرام اين مكتب»، به‏مردم معرفى مى‏كردند تا مشتاقان حقايق وحى، هم معالم دين خود را از ايشان اخذ كنند و هم در مشكلات اجتماعى، ايشان را پناهگاه خود قرار دهند. همان فقيهان بزرگى كه شاگردان بى‏واسطه اهل‏بيت(ع) شمرده مى‏شوند و سلسله فقيهان عصر غيبت به‏واسطه آنها با فقه اهل‏بيت(ع) آشنا شدند. زرارة بن‏اَعين و ابابصير و محمدبن‏مسلم و بريدبن‏معاويه و يونس‏بن‏عبدالرحمان و ديگراصحاب شاخص اهل‏بيت(ع) از اين گروهند. در شأن ايشان، از امام صادق(ع) چنين روايت‏است:
ما أجد أحداً أحيى ذكرنا و أحاديث أبي إلّا زرارة و أبو بصير المرادي و محمدبن‏مسلم و بريدبن‏معاويه. و لولا هؤلاء، ما كان أحد يستنبط هدىً. هؤلاء حفّاظ الدين و أُمناء أبي على حلال اللَّه و حرامه و هم السابقون إلينا في الدنيا و في الآخرة.(4)
اين بزرگان، تنها، راوى حديث نبودند، بلكه فقيهان بزرگى بودند كه به‏عنوان حافظ مكتب و امينِ امامان معصوم(ع) شناخته مى‏شدند و مردم نيز وظيفه داشتند كه به‏ايشان به‏همين عنوان مراجعه كنند.
پس‏از اين آماده‏سازى و گسترش تدريجى تفكّر اهل‏بيت(ع) در مناطق مختلف - كه تا عصر امام هشتم ادامه يافت - از زمان امام هفتم به‏بعد، ائمه(ع) همگام با اين اقدام‏شان، به‏ايجاد تشكّلى عظيم از ارتباط با شيعيان كه در سراسر جهان اسلام پراكنده بودند، دست‏زدند. پرداختن به‏موضوع وكلاى ائمه(ع) بحثى حسّاس و مهم است كه نيازمند نوشتارى مستقل است.(5) آن‏چه به‏طور اجمال مى‏توان گفت، آن است كه به‏نظر مورخّان و سيره‏نويسان، با توجه به‏گستردگى شيعيان در ايران و عراق و يمن و مصر و نواحى ديگر، به‏ويژه گسترش تشيّع در ايران، پس‏از سفر امام رضا(ع) به‏اين سرزمين، سيستمى كه ارتباط ميان شيعيان و امامان معصوم(ع) را به‏صورتى محكم و پيوسته پديد مى‏آورد، سيستم وكالت بود. اينان، كسانى بودند كه از ناحيه امام رضا(ع) و امامان بعدى تا حضرت حجّت(عج)، كارِ تنظيمِ ارتباطِ ميان مردمِ پيرو اهل‏بيت و امامانشان را انجام مى‏دادند. آن‏ها، علاوه برجمع‏آورى خمس، درباره پاسخگويى به‏مسايل كلامى و فقهى نيز مسؤوليت داشته و در تثبيتِ امامتِ امام بعدى، در منطقه خود، نقش به‏سزايى داشتند. از اخبار تاريخى به‏دست مى‏آيد كه مناطقِ تحت نفوذِ سيستمِ وكالت، در چهار قسمت متمركز بوده است: 1.شامل بغداد و مدائن و سواد و كوفه؛ 2.شامل بصره و اهواز؛ 3.شامل قم و همدان؛ 4.شامل حجاز و يمن و مصر.(6) اين افراد، بيش‏تر به‏وسيله نامه و پيك‏هاى مخصوصِ خود ائمه(ع) و يا افراد مطمئن كه براى حج يا زيارتِ كربلا، به‏حجاز و عراق سفر مى‏كردند، با ائمه(ع) در ارتباط بودند. اين است كه بخش عمده‏اى از معارف فقهى و كلامىِ آن بزرگواران، به‏وسيله نامه و به‏عنوان «مكاتبه» در مصادر حديثى آمده است. از دقت در سيستم وكالت و نقش و اختياراتى كه وكلاى ائمه(ع) دارا بودند، به‏ويژه وكلاى امام عصر(عج)، در دوره غيبت صغرا، دو نكته قابل استنباط است:
نخست آن‏كه ايشان، افرادى عادى نبوده‏اند، بلكه از نظر علمى، برجسته و در رتبه‏اى بالا بودند و توان پاسخگويى به‏مشكلات علمى و حلّ معضلات فقهى و كلامى شيعيان را داشتند. اصولاً، يكى از مسؤوليت‏هاى سيستم وكالت، پاسخگويى به‏مسايل علمى شيعيان بود. اين امر، نشان مى‏دهد كه ايشان، معمولاً، با توجه به‏اختلاف مراتب و منطقه و محدوده مأموريت خود، از فقيهان زمان خويش بوده‏اند.
نكته دوم، آن است كه اختيارات واگذار شده به‏ايشان، در حدّ يك وكالت معمولى نيست. انسان، وقتى در برخى از اين مكاتبات و منابع تاريخى تأمل مى‏كند، مى‏يابد كه در واقع، امامان(ع)ولايت سياسى خود را تا آن جا كه مقدور بود، به‏واسطه همين نايبان خود اِعمال مى‏كردند و اين‏ها، فقيهانى بودند كه با نصب و تعيين خاص، مسؤوليت‏هايى را به‏دوش مى‏كشيدند كه بيش‏تر به«ولايت» شبيه بود. در واقع، سيستم وكالت، نوعى سيستم ولايت فقيه با نصب خاص و تحت اشراف امامان معصوم(ع) در عصر حضور بوده است.
اكنون، به‏برخى از اين شواهد تاريخى اشاره مى‏كنيم.
1.در مكاتبه على‏بن‏بلال، از امام هادى(ع) پس‏از حمد و ستايش خداوند، چنين منقول‏است: «ثم إنّى أقمت أباعلى مقامَ الحسين‏بن عبدربّه و ائتمنته على ذالك»؛(7)
من، ابوعلى را به‏عنوان جانشين حسين‏بن عبد ربّه تعيين كردم و او را در اين كار، امين خود قرار دادم.
در اين فراز، سخن از تعيين كردن يك امين در منطقه‏اى از سرزمين پهناور اسلامى است.
پس‏از اين نصب و تعيين، حضرت، نسبت به‏او چنين سفارش مى‏كنند:
و قد أعلم أنّكَ شيخ‏ناحيتك فأحببتُ إفرادك و إكرامك بالكتاب ذالك. فعليك بالطاعة له و التسليم إليه جميع الحق قبلك و أنْ تحضَّ مواليّ على ذالك و تعرفهم من ذالك ما يصير سبباً إلى عونه و كفايته فذالك توفيرٌ علينا؛
با توجه به‏آن‏كه تو بزرگ ناحيه خود هستى، خواستم، تنها، به‏تو نامه بنگارم تا موجب اكرام تو باشد. برتو باد كه از او (ابوعلى) اطاعت كنى و تمامى حقوق مالى كه نزد توست، به‏او تسليم كنى و ديگر دوستان ما را هم به‏اين امر تشويق كنى و آن‏چه را كه موجب يارى او مى‏شود، به‏آنان گوشزد كنى؛ چون اين كار، براى ما سودمند است.
دقت در متن اين نامه، وظايف و حدود اختيارات وكلا را و چگونگى ارتباط كسانى كه جزء چهره‏هاى متشخّص يك منطقه به‏حساب مى‏آيند با نمايندگان امامان معصوم را نشان مى‏دهد، به‏خصوص اين كه حضرت، به‏اطاعت از او فرمان مى‏دهد.
2.در نامه ديگرى، خطاب به‏شيعيان بغداد و مدائن و سواد و اطراف آن، ضمن اعلام وكالت اباعلى‏بن‏راشد و جايگزينى او به‏جاى وكيلى ديگر، اطاعت از وى را اطاعت از خود و عصيان او را، عصيان از خود اعلام مى‏كند:
«فقد أوجبت في طاعته، طاعتي و الخروجُ إلى عصيانه، الخروج إلى عصياني؛ فالزموا الطريقَ»(8)
اين كه اطاعت و عصيان فردى، اطاعت و عصيان امام تلقى شود، به‏خوبى، نشانه دهنده موقعيت حسّاس اجتماعى آن فرد و مسؤوليت‏هاى مهم ناشى از آن است كه هرگز با وكالت رايج امروزه تناسبى ندارد. در حقيقت، در اين جا، «ولايت بالنيابة» كاملاً ملموس است.
3.يكى ديگر از وكلاى امام جواد و امام هادى(ع) «ابراهيم‏بن‏محمد همدانى» است. امام، در نامه‏اى به‏او، ضمن اعلام وصول حسابهاى خمسى مى‏فرمايد: «و كتبت إلى مواليّ بهمدان كتاباً أمرتهم بطاعتك و المصير إلى أمرك و أن لا وكيل لي سواك»؛(9) به‏دوستان خود در همدان، نامه‏اى نوشته و به‏آنان پيروى از تو را فرمان دادم (و گفتم) كه فرمان، فرمان توست و جز تو، ازطرف من، در آن ناحيه، وكيلى نيست.
اين موارد، گوياى آن است كه شيعيان در نقاط مختلف جهان، به‏وسيله سيستم وكالت، به‏هم مرتبط بودند تا مكتب اهل‏بيت(ع) حفظ شود و گسترش پيدا كند.
4.يكى از نواحى مهم و مراكز شيعه، نيشابور بود. وكيل امام عسكرى(ع) در اين شهر، «ابراهيم‏بن‏عبده» است. شأن و اختيارات اين وكيل را از نامه امام(ع) به«عبداللَّه‏بن‏حَمْدُوَيه» مى‏توان دريافت. در بخشى از اين نامه مى‏خوانيم:
«و بعد، فقد بعثتُ لكم إبراهيم‏بن‏عبده، ليدفَعَ النواحي و أهل ناحيتك حقوقي الواجبةَ عليكم إليه. و جعلتُه ثقتى و أمِيني عند مواليّ هناك»؛(10) من، ابراهيم‏بن‏عبده را براى شما نصب كردم تا مردم آن ناحيه، حقوق واجب شرعى خود (خمس) را به‏او بپردازند و او را در آن‏جا، ثقه و امين خود قرار دادم.
5.مفصل‏ترين نامه امام عسكرى(ع) توقيعى است كه به«اسحاق‏بن‏اسماعيل نيشابورى» نگاشته‏اند و در آن، اسحاق را به‏عنوان فرستاده خود نزد «ابراهيم‏بن‏عبده» كه در بالا از او ياد شد، معرفى مى‏كنند و مى‏فرمايند: دوستان ما، در آن نواحى، حقوق واجب خود را به‏ابراهيم بدهند تا او نيز به‏رازى بدهد. اين نامه را براى دوستان ما بخوان و از هيچ كس جز شيطانى كه مخالف شماست، پنهان مدار.(11)
از اين نامه‏ها به‏دست مى‏آيد كه وكلاى هر منطقه، وظيفه داشتند كه پول را به‏دست وكلاى ديگرى كه در تماس بيش‏ترى با امام بوده‏اند، برسانند. وجود اين پيوند، باعث احياى شيعه و مانع از هضم شدن آن‏ها در اكثريت جامعه مى‏شد. همين شيوه ارتباط با شيعيان و برقرارى نظام وكالت براى اداره امورِ پيروان اهل‏بيت(ع) در سراسر جهان اسلام - كه از زمان امامان پيشين وجود داشت - در دوران غيبت صغرا نيز تداوم يافت. محور ارتباط وكيلان با امام(ع) همان نايبى بود كه ازطرف امام‏زمان(عج)، تعيين‏مى‏شد.
با اين شيوه نيابت، شاهد حركتى جديد ازطرف امام(عج) براى آماده‏سازى غيبت‏كبراهستيم.
نقل است كه ابوجعفر محمدبن‏عثمان عمرى (نايب دوم امام زمان(ع)) ده وكيل در بغداد داشته كه نزديك‏ترين آن‏ها به‏وى «حسين‏بن‏روح» بوده است كه بعداً نايب سوم شد.
يكى از تفاوت‏هاى عمده اين نايبان با وكلاى ديگر، اين بود كه در برابروجوه دريافتى، قبض رسيد از آن‏ها دريافت نمى‏شد.(12)

برچسب: