جمع بندی آیا انتظار احترام از دیگران، تکبر است؟ و آیا باید از هر کسی خودمان را کمتر بدانیم؟

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا انتظار احترام از دیگران، تکبر است؟ و آیا باید از هر کسی خودمان را کمتر بدانیم؟

باسلام.
طبق مطالعاتی که داشتم(بیشتر از کتاب اخلاق در قرآن) استکبار و کبر، به اخلاقی میگن که فردی که این اخلاق رو داره خودش رو از آدم های دیگه بالاتر می بینه و دیگران رو پست و حقیر می دونه(که گاهی فقط در حد عقیده هست و گاهی عملا متکبر دیگران رو تحقیر می کنه) و از این احساس خوشحالی و رضایت می کنه.
تا جاییکه بنده فهمیدم صرف اینکه آدم بدونه از دیگری بهتره تکبر نیست. اینکه بخاطر این فضیلت و برتری دیگران رو حقیر و پست بدونه و در عقیده یا عمل اینو نشون بده متکبر هست.
من اینجا دو تا سوال دارم:
1) انسان باید خودش رو از هر کسی پایینتر بدونه؟ مثلا یه معلم دبستان باید خودش رو در علم از دانش آموزاش پایینتر بدونه؟ وقتی که ما برتری محسوسی نسبت به دیگری داریم باید خودمون رو پایینتر از اون بدونیم و برتری خودمون رو انکار کنیم؟ اینطوری که من در احادیث دیدم در اینجور مواقع بجای نفی برتری انسان نسبت به انسان دیگه، توصیه شده که انسان خودش رو با خدا مقایسه کنه و کوچیک بودن خودش رو ببینه(توصیه ی امام علی(ع) به مالک) و این نوع نگاه باعث میشه که آدم در عین داشتن فضیلت نسبت به بقیه هیچ وقت نگاه تحقیر آمیزی به دیگری نداشته باشه. به نظر من این نوع نگاه خیلی منطقی و شدنی هست تا اینکه آدم کلا تمام داشته های خودش رو انکار بکنه و از دیگران پایینتر بدونه. به هر حال می خوام نظر دین رو بدونم.

2) اینکه آدم انتظار احترام از دیگران داشته باشه تکبره؟ مثلا اگر یه پدر از فرزندش یا یه استاد از شاگردش و ... انتظار احترام داشته باشه متکبره؟ احترام در حد معمول البته. مثلا سلام کردن، بلند شدن، رعایت کردن ادب.

باتشکر.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد آلاء

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض ادب و سلام خدمت دوست محترم و گرامي؛

aasgari;749687 نوشت:
طبق مطالعاتی که داشتم(بیشتر از کتاب اخلاق در قرآن) استکبار و کبر، به اخلاقی میگن که فردی که این اخلاق رو داره خودش رو از آدم های دیگه بالاتر می بینه و دیگران رو پست و حقیر می دونه(که گاهی فقط در حد عقیده هست و گاهی عملا متکبر دیگران رو تحقیر می کنه) و از این احساس خوشحالی و رضایت می کنه.

خدمت شما دوست محترم بايد عرض کنم بحث از تکبر و غرور که در ادبيات ديني ما به عنوان يکي از رذايل اخلاقي به شمار مي رود. درکتب اخلاقي در بحث از « تکبر» چنين آمده است :

«معنی غرور (فریفتگی) - نکوهش آن - گروههای اهل غرور - مغروران کفار و گناهکاران و فاسقان مؤمنان - فریفتگان اهل علم و دسته‏های آنها - واعظان فریفته - فریب خوردگان اهل عبادت بسیارند - بیشتر متصوفه فریفته‏اند - فریفتگان ثروتمندان و توانگران از دیگر طایفه‏ها بیشترند - ضد غرور، هوشیاری و علم و زهد است.

غرور عبارت است از آرامش یافتن و مطمئن شدن به آنچه موافق هوی و هوس باشد، و طبع آدمی به سبب شبهه و خدعه شیطان به آن میل می‏کند. پس هر که معتقد باشد که در دنیا یا آخرت بر راه خیر است و این گمان و اعتقاد از روی شبهه نادرست و فاسد باشد او مغرور و فریفته است. و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند و اعمال و افعال خود را درست می‏پندارند، با اینکه در آن گمان خطا کارند، پس فریفته‏اند.
مثلاً کسی که مال حرام را می‏گیرد و در مصرف خیر می‏رساند، مانند ساختن مسجد و مدرسه و پل و کاروانسرا، می‏پندارد که عمل نیکی کرده و به سعادتی رسیده است، و حال آنکه این کار غرور و فریفتگی محض است، و شیطان او را فریب داده و آنچه را که شر است خیر نمایانده، و همچنین واعظی که غرض او از موعظه طلب جاه و منزلت است می‏پندارد که در طاعت خداست، و حال آنکه به فریب و نیرنگ شیطان در گناه است .
شکی نیست که مطمئن شدن به آنچه موافق هوی و هوس است و میل و خواهش طبع به آن از روی شبهه و پندار، مرکب از دو چیز است : یکی اعتقاد نفس به اینکه خیر او در آن است و حال آنکه این پندار خلاف واقع است، و دوم دوستی و خواهش باطنی نسبت به آنچه شهوت یا غضب مقتضی آن است .
چنانکه واعظ هنگامی که به وسیله وعظ طالب جاه و منزلت است می‏پندارد که بدین وسیله ثواب و پاداش بدست می‏آورد، میل و رغبت او به جاه است و در همان حال معتقد است که خیر او در آن است. و ثروتمند وقتی در بذل مال خود امساک می‏نماید و در مصارف لازم خرج نمی کند، و با این حال به عبادت می‏پردازد معتقد است که مواظبت بر عبادت برای نجات او کافی است اگر چه بخیل باشد، و در حالی که مالدوست است خود را بر طریق خیر می‏انگارد. اما این اعتقاد به نوعی جهل مرکب برمی‏گردد، و آن جهلی است که مجهول مورد اعتقاد چیزی موافق هوای نفس باشد، و این از رذائل قوه عاقله است، و دوستی و طلب جاه و مال از رذائل دو قوه غضب و شهوت است، پس غرور از رذائل هر سه قوه یا از رذائل قوه عاقله با یکی از آن دو می‏باشد.»

دقت در عبارات بالا ما را به چند نکته مهم رهنمون مي شود :

اولا ريشه تکبر و غرور عبارت است از قوه شهوت و غضب انسان ، شهوت به مقام و توجه ديگران به خود و غضب از اين جهت که انسان مغرور به نوعي با ديگران در موضع خشم و غضب است اما در طرف مقابل اين دو قوه يعني غضب و شهوت انسان به اين دليل دچار خطا شده اند که عقل يا قوه ناطقه انسان ، به درستي انديشه نمي کند واصطلاحا جهل بر آن سايه افکنده است.

پس انسان متکبر از نظر سه قوه داراي اشکال است : قوه عاقله،‌ قوه غضب و قوه شهوت که اين سه قوه از نظر فلاسفه اخلاق سه قوه نفس انسان را تشکيل مي دهند . و خروج از اعتدال اين قوه ،‌سبب اختلال شخصيتي در فرد و يا بروز فساد اخلاقي غرور در وي گرديده است .

با اين توصيف اسلام انسان مغرور در ذهن و فکر خود به هيچ وجه خود را پايين تر از ديگران در نظر نمي بيند تا شما بگوييد که نسبت به چه کسي ؟؟؟؟

اصلا ذهن او اين اجازه را به او نمي دهد که برتري را به نقطه مقابل بده تا شما معلوم کنيد اين نقطه مقابل اگر چه کسي باشد اسم آن تکبره و اگر چه کسي نباش اسم آن تکبر نيست .

پس اولين سوال شما به اين شکل پاسخ داده مي شود که اگر انساني بر اساس قوه عقل و بررسي شخصيت طرف مقابل به اين نتيجه رسيد که برتري در بخشي از صفات نسبت به فرد ديگري دارد؛‌ و متقابلا طرف مقابل هم در صفاتي برتر از اوست ( بايد اين برتري را در طرفين بفهمد و حکم دهد و گرنه انسان مغروري است ) در اين صورت اين فرد به لحاظ رواني انسان نرمال و معتدلي است . حال در روايات ديني ما مکررا به دليل اين که انسان از افتادن به دام مهلک غرور و تکبر نجات داده شود به او دستور داده شده که وقتي در مقام مقايسه بين صفات مثبت خود با ديگران در ذهن و ضميرتان برآمديد،
در نهايت به يک نتيجه خوب و معقول برسيد و آن نتيجه معقول چيزي نيست جز اين که شخصيت حقيقي فرد مقابل را از شخصيت حقوقي او جداکنيد .

شخصيت حقيقي او را به دليل اين که در دام غرور و يا وهن مومن نباشيد حتي بالاتر از خود بدانيد و صفات خوب او را بر صفات اخلاقي خوب خود مقدم کنيد اما در مورد شخصيت حقوقي نيازي نيست که شما به چنين تصميم گيري برسيد چون هيچ ربطي به اخلاق شما نداره و تنها تخصص شما ست.

مثلا همان مثال معلم،‌ يک معلم وقتي خود را با يک ادم بي سواد مقايسه مي کند مي بيند مثلا اين آدم انسا ن با صفاتر و مهربان تري است دامنه ترجيح و برتر دانستن او بر خود در همين بعد است نه اين که با خود بسنجد که چون او از نظر اخلاقي داراي اين صفت است حتي بي سوادي او هم بر سواد و علم و شخصيت علمي من برتري دارد .يعني در اين صورت اگر فرد نتواند منطقا دامنه برتري ديگران بر خود و برتري خود بر ديگران از هم تشخيص دهد به يک رذيله اخلاقي ديگر مبتلا است و آن رذيله کرامت ندادن به نفس است .

بسم الله الرحمن الرحيم

با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست گرامي

اما در پاسخ سوال دوم شما ؛

aasgari;749687 نوشت:
اینکه آدم انتظار احترام از دیگران داشته باشه تکبره؟ مثلا اگر یه پدر از فرزندش یا یه استاد از شاگردش و ... انتظار احترام داشته باشه متکبره؟ احترام در حد معمول البته. مثلا سلام کردن، بلند شدن، رعایت کردن ادب.

بايد عرض کنم اين انتظاري که شما آن را به غرور و تکبر ربط داده و گمان نموده ايد که ممکن است ناشي از اين رذيله اخلاقي در انسان باشد .بازهم نياز

به تحليل و بررسي دارد ،‌ اگر همان گونه که در پست قبل خدمت شما گفتم انسان شخصيت حقوقي و حقيقي خود را از هم تشخيص داد و به اين نتيجه

رسيد که از نظر شخصيت حقوقي بر افرادي ممکن است از نظر شخصيت حقيقي مقدم باشد ، در اين مرحله بايد ببيند اين موقعيت حقوقي برتر از جهت

قوانين و اداب رفتاري نيازمند چه رفتاري است و بر اساس کرامت انساني در مقابل رعايت اين آداب و قوانين از سوي ديگر افراد پايين تر در اين زمينه نه

تنها سبب احساس غرور نيست بلکه اين نوع رفتار را تنها احترام به شخصيت حقوقي خود براي رعايت نظم اجتماعي و روابط انساني بداند و به عبارتي

اين احترام را در حقيقت به شان خود بداند و نه به ذات خود ( ذات يا همان شخصيت حقيقي که همان طور که گفتم از شخصيت حقوقي جداست) و اگر

افراد به آداب اخلاقي و قوانين رفتاري متناسب با شخصيت حقوقي عمل نکنند و اين آداب اخلاقي از سوي شرع مورد تاکيد باشد مي تواند اخلاق و

شخصيت فردي ( حقيقي ) آنها را هم تحت تاثير قرار دهد

اجازه بدهيد با ذکر يک مثال بحثم را روشن کنم :

اگر شما پدر فرزندتان باشيد به جهت فردي ممکن است انسان صبور ،‌آرام ،‌منطقي و...... باشيد که اين ها شخصيت حقيقي شما را مي سازد اما در

مقابل به دليل شان پدري که همان شخصيت حقوقي شما ست فرزند شما بايد به شما احترام بگذارد ( دقت کنيد نه به خاطر اين که انسان صبور و

منطقي و آرامي هستيد بلکه چون در هر صورت پدر او هستيد ) از اين رو در ادبيات ديني گفته شده است که اگر احترام به پدر و مادر گذارده نشود فرد ،

گناه انجام داده و يا سقوط اخلاقي دارد .

اين احترام را نبايد فرد از قبيل احترام به خود واقعي تصور کند و از طرفي نبايد مانع اين احترام از سوي ديگران باشد بلکه اين احترام به شان اوست.

اما اگر قرار شد به همين فرد از اين جهت که انسان صبور ،‌منطقي و آرامي است احترام گذارده شود ،‌ اين احترام به خود واقعي اوست و در اين صورت

است که پسنديده نيست فرد منتظر احترام ديگران باشد و مصداق همين سوال و نظر شماست .

موفق باشيد

با سلام

پاسخ سوال اول

چرا رفتار خدا در مقابل متکبرین یکسان نیست. انسان های هستند که از روی غرور و تکبر دارند با زبان و اعمالشون هر دلی هست رو مشیکونن .خودشون رو برتر و لایق دنیا و چیزی که دارند می دانند و دیگران را بی کفایت و کوچک می پندارند در عوض خدا در قضاوت اصلا کاری باهاشون نداره و گاهی هم اين رفتار ها باعث پیشرفتشون شون تو زندگی مشه واقعا این کار خدای عادل باعث نمی شه شخص تحقیر شده فکر کنه حق با طرفه و یه جورایی از خدا دلش شکسته شه ( حق با تو هم باشه دل شکستن هنر نمی باشد)
در مقابل انسان های هم هستند که می خوان یه کم از راهشون کج بشن خدا سریع فور متوجه اشتباه و گناهشون مي كنه
واقعا چرا.....؟؟؟؟؟؟؟فلسفه مجازات چیه؟ .... کسی رو به خاطر گناهش (تکبر) همون اولا مجازات می کنه دیگری رو می گذاره به وقت دیگر اونم خیلی و قتا به نظر من کهنه می شه که قابل عبرت آموزی نیست

پاسخ سوال دوم

بعضی از افراد به هیچ کس اعتماد ندارند بلکه به همه بدبین و بدگمانند عده‏ای هم کاملاً بر عکس این دسته‏اند کدام یک از این دو نگرش صحیح است؟ جواب این است که نه خوش گمانی مطلق، درست است و نه بد گمانی مطلق، بلکه شیوه درست آن است که در رفتار خود با مردم به آنان احترام بگذاریم. برای همکاری با هر انسانی پیش از هر چیز باید به او احترام بگذاریم. هیچ انسانی حاضر نمی‎شود برای دست یافتن به چیزی از حیثیت و احترام خود مایه بگذارد حتی کودکان برای خود احترام و کرامت قایلند و انتظار دارند که مردم با آنان با این دید رفتار کنند.
برای به دست آوردن دل مردم باید از اعتقاد به بزرگی و برتری خود بر دیگران چشم بپوشیم و خود را یکی از آنان و همردیف ایشان بدانیم. مردم طبعاً کسی را که به آنان اعتماد به نفس بدهد دوست دارند و از کسی که این اعتماد را از آنها سلب کند متنفرند. بنابراین، آن دوستی که بر اساس احترام متقابل استوار نباشد دوستی پایان پذیر و ازهمان آغاز محکوم به شکست است.
از امور قطعی که در خور شک و تردید نیست آن است که اگر انسان به دیگران احترام بگذارد دیگران نسبت به وی احترام خواهند گذاشت و اگر به آنها اهانت کند مورد اهانت آنان قرار خواهد گرفت.

با تشکر

آلاء;751205 نوشت:
معنی غرور (فریفتگی) - نکوهش آن - گروههای اهل غرور - مغروران کفار و گناهکاران و فاسقان مؤمنان - فریفتگان اهل علم و دسته‏های آنها - واعظان فریفته - فریب خوردگان اهل عبادت بسیارند - بیشتر متصوفه فریفته‏اند - فریفتگان ثروتمندان و توانگران از دیگر طایفه‏ها بیشترند - ضد غرور، هوشیاری و علم و زهد است.

سلام. جناب آلاء شما در مواردی اشتباه کردید.
1) غرور و تکبر با هم فرق دارند.
2) تکبر در هفت مورد می تواند رخ بدهد که حداقل تعدادی از آنها به قول شما به "شخصیت حقوقی" انسان مربوط می شوند. لذا اینکه فرمودید برتر دیدن شخصیت حقوقی اشکالی ندارد از نظر علمای اخلاق صحت ندارد.
3) تقسیم شخصیت انسان به حقیقی و حقوقی به نظرم در این مورد صحیح نمی باشد. به هر حال شخصیت حقوقی یا حقیقی، مجموعه ی آن شخصیت انسان را می سازد. بنده این نوع تقسیم برندی را برای این موضوع اساسا بی مورد می دانم.
باتشکر.

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض ادب و سلام و احترام خدمت دوست بزرگوار و محترم

فرموديد :

aasgari;751286 نوشت:
سلام. جناب آلاء شما در مواردی اشتباه کردید.
1) غرور و تکبر با هم فرق دارند.
2) تکبر در هفت مورد می تواند رخ بدهد که حداقل تعدادی از آنها به قول شما به "شخصیت حقوقی" انسان مربوط می شوند. لذا اینکه فرمودید برتر دیدن شخصیت حقوقی اشکالی ندارد از نظر علمای اخلاق صحت ندارد.
3) تقسیم شخصیت انسان به حقیقی و حقوقی به نظرم در این مورد صحیح نمی باشد. به هر حال شخصیت حقوقی یا حقیقی، مجموعه ی آن شخصیت انسان را می سازد. بنده این نوع تقسیم برندی را برای این موضوع اساسا بی مورد می دانم.
باتشکر.

نوشته شما را خواندم و استفاده بردم فقط در مقام توضيح چند نکته را عرض مي کنم :

1- بسيار ممنون ميشم از شما که براي من و ساير خوانندگان ،‌فرق دقيق تکبر با غرور ( را در علم اخلاق) بفرماييد ،‌در لسان علماي اخلاق اين دو کلمه

مترادف دانسته شده است اما در مباحث لغوي و مفردات و تفسير قرآن اين دو کلمه معاني نسبتا متفاوتي دارد که مظان سوال اين دوست عزيز که سوال

اصلي را پرسيدند هم در اخلاق بود نه در تفسير .

2- اگر دقت بفرماييد من 7 مورد ذکر شده را به نقل از برخي از علماي اخلاق گفتم و نه تمامي علماي اخلاق و از اين رو خواستم عرض کنم که نظرات در

اين مورد يکسان نيست ،‌ اصطلاح شخصيت حقيقي و حقوقي را ناظر به فرمايشات برخي ديگر از علماي اخلاق به کار بردم .

3- همانطور که عرض کردم بنده عصاره نظرات داده شده در موضوع کبر و غرور را با بيان خودم و الفاظ امروزين به اين شکل ارائه کردم اما دوست محترم

اشکال شما از اين جهت که ما مي تواينم به ساحت نفس با چند نگاه و چند وجه بنگريم صحيح به نظر نمي رسد، نفس انسان و شخصيت انسان يکي

است اما با چند نوع نگاه مي توان آن را در دسته بندي هاي مختلف قرار داد ، نه اين که اين طور فرض کنيم که انسان دو شان و شخصيت جدا از هم دارد .

با اين حال از تذکرات مفيد شما بسيار ممنون و سپاسگذارم .

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض ادب و سلام خدمت دوست محترم ،‌

اما در پاسخ سوال اول شما بايد عرض کنم در دستگاه معادلات الهي ،‌انسان هاي پاک و نيک سرشت در همين دنيا بخش عمده مجازات اعمال خود را با

بيماري ها و يا نقص در مال و يا جان مي پردازند تا در سراي آخرت از نعمت هاي بيشر و از عذاب کمتري بهره مند گردند از اين رو اگر کسي در نزد خداوند

از ارزش و آبروي بيشتري برخوردار باشد ممکن است بلاهاي بيشتري در طول زندگي به او برسد ( البلاء للولا) علاوه بر اين در نظام حکمت پروردگار

سنت استدراج قرار دارد که بر اساس اين سنت ،‌افراد خطار کار به حال خود رها مي شوند تا در گمراهي خود غرق شوند و هيچ گاه خداونتد آن را به

حالتي دچار نمي کند تا سر به آسمان برده و از او طلب عفو نمايند بلکه آنها را به دنيا و موفقيت هاي دنيا چندان مشغول مي دارد که به سوي او رو نکنند

اما در مقابل بندگان خاص خود را د رمشکلات قرار مي دهد تا به سوي او بازگشته و از او کمک بخواهند چرا که مشتاق دعاي بندگان خود است

البته آنچه در مورد افراد نيک و بد گفته شد عموميت ندارد و ممکن است برخي از افراد نيک نيز در آسايش مادي باشند و بالعکس .

yalda solimani;751257 نوشت:
واقعا چرا.....؟؟؟؟؟؟؟فلسفه مجازات چیه؟ .... کسی رو به خاطر گناهش (تکبر) همون اولا مجازات می کنه دیگری رو می گذاره به وقت دیگر اونم خیلی و قتا به نظر من کهنه می شه که قابل عبرت آموزی نیست

سلام.

ببین دوست عزیز بزار برات به زبان خودمانی تکبر رو توضیح بدم به امید خدا استفاده ببری.

تکبر یعنی غفلت از حقیقت کمال و تلاش برای وسیله قرار دادن کمال ها و ارزش های پوشالی

انسان متکبر با آویختن خودش به یک ارزش و با بزرگ کردن یک ارزش در خودش؛ تلاش میکند تا احساس ارزشمند بودن کند و دیگران را پایین بیاورد و تحقیر کند

به عکس زیر نگاه کن

شخص شماره 2 در همه جهات نفسانی به طور متعادل در حال رشد کردنه و نفس سالمی داره
اما شخص شماره 1 فقط یک ارزش را در خودش بزرگ کرده و به نمایش گذاشته ( اون ارزش میتونه ثروت و دارایی، زیبایی، قدرت بدنی، نژاد، سواد و ... باشه)

حالا علت کار این شخص چیست؟
* از زبان امام صادق (علیه السّلام): هیچ کس به خوی ناپسند تکبر، مبتلا نمی شود مگر به سبب خواری و ذلتی که در ضمیر باطن خود احساس می نماید.

مثال: فردی که دچار حقارت درونی یا خودکم بینی است برای جبران این حقارت تلاش میکند سوار ماشین مدل بالا شود، ساعت طلا بدست خود و گردنبند طلا به گردن خود آویزان کند

خصوصیات افراد متکبر:
- همه را با خط کش پول (و ...) می سنجد
- راحت طلب و نازپرورده
- خشمگین شدن در برابر هرگونه انتقاد ب شخصیتشان
- لذت بردن از ستایش و تملق

در کنار این افراد متکبران دیگری هستند که در عین فقر و نداری باز هم تکبر میکنند، چگونه؟ مثلا اگر یک فرد ثروتمند را ببینند چشمانشان گرد شده و دهانشان باز میماند و شروع به تملق میکنند... اما اگر یک فرد ضعیف تر و فقیرتر را ببینند او را حقیر و کوچک میشمارند
این افراد مصداق همان ضرب المثل قدیمی هستند که آب ندیده وگرنه شناگر ماهری هست

این افراد با اینکه ثروت چندانی ندارند اما تمام همتشان این است که ثروت کسب کنند و برتری جویی کنند.

این موضوع در مورد انواع ارزش ها (و حتی ضد ارزش ها) صادق است

aasgari;749687 نوشت:
انسان باید خودش رو از هر کسی پایینتر بدونه؟

aasgari;749687 نوشت:
اینکه آدم انتظار احترام از دیگران داشته باشه تکبره؟

آلاء;751415 نوشت:
عرض ادب و سلام و احترام خدمت دوست بزرگوار و محترم

آلاء;751415 نوشت:
با اين حال از تذکرات مفيد شما بسيار ممنون و سپاسگذارم .

هو الکبیر المتعال

با سلام

هر چیز را به ضدش تعریف کنید درک آن آسانتر می گردد:"تعرف الاشیاء باضدادها"

تواضع در برابر حق تعالی باعث می شود ردای کبریایی و بزرگی را فقط شایسته ی مقام الوهیت ببینیم

بنابراین از دیگران انتظار احترام نخواهیم داشت،اصولا انسان موحد از دیگران هیچ انتظاری ندارد

چرا که غیر حق را صاحب اثر و قدرت نمی پندارد،اما یک چیز هست،نوع رفتار انسان

اخلاقی و الهی احترام دیگران را خودبخود بر می انگیزد،از جمله تواضع این خاصیت را دارد بخصوص از جانب بزرگان

(مانند نوع برخورد تحسین بر انگیز جناب استاد آلاء گرامی).

از سوی دیگر مؤمن به خاطر ربط ایمانی که به خداوند دارد خویش را در موضع ذلت قرار نمی دهد و کاری نمی کند

که چهره ی ایمانی او ذلیل گردد بنابراین از کارهایی مانند جدال و مراء و شوخی بیجا و سخنان بیهوده وووو

طبق فرمان حق پرهیز می کند و این باعث بزرگی شخصیت او و جلب احترام مردم می شود بدون اینکه خود او

انتظار تواضع و احترام از کسی داشته باشد بلکه مؤمن فقط به وظایف اخلاقیش عمل می کند

کمااینکه اگر به او بی احترامی و جسارت شد بزرگوارانه و کریمانه از آن می گذرد،باز هم به فرمان حق.

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض سلام و ادب و احترام ؛‌

نکته سنج;751471 نوشت:
سلام.

ببین دوست عزیز بزار برات به زبان خودمانی تکبر رو توضیح بدم به امید خدا استفاده ببری.

بسيار ممنونم از مطالب بسيار خوب شما و نوع نگاه خاص و متفاوت شما به مساله

تحليل و روانشناسي شما از وضعيت روحي افراد متکبر بسيار جالب و زيبا بود ممنونم .

بسم الله الرحمن الرحيم

عرض ادب و سلام خدمت شما دوست گرامي؛

حبیبه;751487 نوشت:
(مانند نوع برخورد تحسین بر انگیز جناب استاد آلاء گرامی).

اين لطف شماست در مورد بنده و ممنونم از اين احترام و بزرگ منشي شما.

بله کاملا فرمايش شما درست و صحيح است همانطور که قرآن حتي بي ادبي و گستاخي را در مورد عبادالرحمن به برخورد سلام آميز و مهربانانه توصيف مي کنه و از آنها انتظار رفتارهاي جاهلانه ندارد .

سوال:
معیار تکبر و خودبرتر بینی با درک صحیح استعدادهای انسان چیست؟ آیا اگر واقعا انسان به لحاظ رتبه از اطرافیان خود برتر باشد؛ انتظار احترام نشانه تکبر است؟

پاسخ:

بحث از تکبر و غرور که در ادبيات ديني ما به عنوان يکي از رذايل اخلاقي به شمار مي رود. درکتب اخلاقي در بحث از « تکبر» چنين آمده است :
«معنی غرور (فریفتگی) - نکوهش آن - گروههای اهل غرور - مغروران کفار و گناهکاران و فاسقان مؤمنان - فریفتگان اهل علم و دسته‏های آنها - واعظان فریفته - فریب خوردگان اهل عبادت بسیارند - بیشتر متصوفه فریفته‏اند - فریفتگان ثروتمندان و توانگران از دیگر طایفه‏ها بیشترند - ضد غرور، هوشیاری و علم و زهد است.
غرور عبارت است از آرامش یافتن و مطمئن شدن به آنچه موافق هوی و هوس باشد، و طبع آدمی به سبب شبهه و خدعه شیطان به آن میل می‏کند. پس هر که معتقد باشد که در دنیا یا آخرت بر راه خیر است و این گمان و اعتقاد از روی شبهه نادرست و فاسد باشد او مغرور و فریفته است. و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند و اعمال و افعال خود را درست می‏پندارند، با اینکه در آن گمان خطا کارند، پس فریفته‏اند.(1)
مثلاً کسی که مال حرام را می‏گیرد و در مصرف خیر می‏رساند، مانند ساختن مسجد و مدرسه و پل و کاروانسرا، می‏پندارد که عمل نیکی کرده و به سعادتی رسیده است، و حال آنکه این کار غرور و فریفتگی محض است، و شیطان او را فریب داده و آنچه را که شر است خیر نمایانده، و همچنین واعظی که غرض او از موعظه طلب جاه و منزلت است می‏پندارد که در طاعت خداست، و حال آنکه به فریب و نیرنگ شیطان در گناه است .
شکی نیست که مطمئن شدن به آنچه موافق هوی و هوس است و میل و خواهش طبع به آن از روی شبهه و پندار، مرکب از دو چیز است : یکی اعتقاد نفس به اینکه خیر او در آن است و حال آنکه این پندار خلاف واقع است، و دوم دوستی و خواهش باطنی نسبت به آنچه شهوت یا غضب مقتضی آن است .
چنانکه واعظ هنگامی که به وسیله وعظ طالب جاه و منزلت است می‏پندارد که بدین وسیله ثواب و پاداش بدست می‏آورد، میل و رغبت او به جاه است و در همان حال معتقد است که خیر او در آن است. و ثروتمند وقتی در بذل مال خود امساک می‏نماید و در مصارف لازم خرج نمی کند، و با این حال به عبادت می‏پردازد معتقد است که مواظبت بر عبادت برای نجات او کافی است اگر چه بخیل باشد، و در حالی که مالدوست است خود را بر طریق خیر می‏انگارد. اما این اعتقاد به نوعی جهل مرکب برمی‏گردد، و آن جهلی است که مجهول مورد اعتقاد چیزی موافق هوای نفس باشد، و این از رذائل قوه عاقله است، و دوستی و طلب جاه و مال از رذائل دو قوه غضب و شهوت است، پس غرور از رذائل هر سه قوه یا از رذائل قوه عاقله با یکی از آن دو می‏باشد.»(2)
دقت در عبارات بالا ما را به چند نکته مهم رهنمون مي شود :
اولا ريشه تکبر و غرور عبارت است از قوه شهوت و غضب انسان ، شهوت به مقام و توجه ديگران به خود و غضب از اين جهت که انسان مغرور به نوعي با ديگران در موضع خشم و غضب است اما در طرف مقابل اين دو قوه يعني غضب و شهوت انسان به اين دليل دچار خطا شده اند که عقل يا قوه ناطقه انسان ، به درستي انديشه نمي کند واصطلاحا جهل بر آن سايه افکنده است.
پس انسان متکبر از نظر سه قوه داراي اشکال است : قوه عاقله،‌ قوه غضب و قوه شهوت که اين سه قوه از نظر فلاسفه اخلاق سه قوه نفس انسان را تشکيل مي دهند . و خروج از اعتدال اين قوه ،‌سبب اختلال شخصيتي در فرد و يا بروز فساد اخلاقي غرور در وي گرديده است .
با اين توصيف اسلام انسان مغرور در ذهن و فکر خود به هيچ وجه خود را پايين تر از ديگران در نظر نمي بيند تا شما بگوييد که نسبت به چه کسي ؟؟؟؟اصلا ذهن او اين اجازه را به او نمي دهد که برتري را به نقطه مقابل بده تا شما معلوم کنيد اين نقطه مقابل اگر چه کسي باشد اسم آن تکبره و اگر چه کسي نباش اسم آن تکبر نيست .
پس اولين سوال شما به اين شکل پاسخ داده مي شود که اگر انساني بر اساس قوه عقل و بررسي شخصيت طرف مقابل به اين نتيجه رسيد که برتري در بخشي از صفات نسبت به فرد ديگري دارد؛‌ و متقابلا طرف مقابل هم در صفاتي برتر از اوست ( بايد اين برتري را در طرفين بفهمد و حکم دهد و گرنه انسان مغروري است ) در اين صورت اين فرد به لحاظ رواني انسان نرمال و معتدلي است . حال در روايات ديني ما مکررا به دليل اين که انسان از افتادن به دام مهلک غرور و تکبر نجات داده شود به او دستور داده شده که وقتي در مقام مقايسه بين صفات مثبت خود با ديگران در ذهن و ضميرتان برآمديد، در نهايت به يک نتيجه خوب و معقول برسيد و آن نتيجه معقول چيزي نيست جز اين که شخصيت حقيقي فرد مقابل را از شخصيت حقوقي او جداکنيد .
شخصيت حقيقي او را به دليل اين که در دام غرور و يا وهن مومن نباشيد حتي بالاتر از خود بدانيد و صفات خوب او را بر صفات اخلاقي خوب خود مقدم کنيد اما در مورد شخصيت حقوقي نيازي نيست که شما به چنين تصميم گيري برسيد چون هيچ ربطي به اخلاق شما نداره و تنها تخصص شما ست.
مثلا همان مثال معلم،‌ يک معلم وقتي خود را با يک ادم بي سواد مقايسه مي کند مي بيند مثلا اين آدم انسان با صفاتر و مهربان تري است دامنه ترجيح و برتر دانستن او بر خود در همين بعد است نه اين که با خود بسنجد که چون او از نظر اخلاقي داراي اين صفت است حتي بي سوادي او هم بر سواد و علم و شخصيت علمي من برتري دارد .يعني در اين صورت اگر فرد نتواند منطقا دامنه برتري ديگران بر خود و برتري خود بر ديگران از هم تشخيص دهد به يک رذيله اخلاقي ديگر مبتلا است و آن رذيله کرامت ندادن به نفس است .

منابع:
(1) - ملا مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج3،ص123.
(2)- همان، ص138.

موضوع قفل شده است