مجرد بودن حضرت عیسی (ع)

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مجرد بودن حضرت عیسی (ع)

ایا ازدواج نیمی از دین نیست پس چرا پیامبر خدا حضرت عیسی ازدواج نکرده بودند و همچنین حضرت معصومه ازدواج نکرده بود :Moteajeb!:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مسلم

سوال:
اگر ازدواج نیمی از دین است پس چرا پیامبر خدا حضرت عیسی(ع)، و همچنین حضرت معصومه(ع) ازدواج نکردند؟

پاسخ:
برای پاسخ به این سوال توجه به نکات ذیل لازم است:

نکته اول:
در مورد آنچه که پیامبر(ص) در مورد ازدواج فرمودند:

«مَنْ تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ، فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْبَاقِي‏» (1)
هر کس ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده، پس باید برای حفظ دیگر از خداوند پرهیز کرده و تقوا پیشه کند.

یا فرموده اند:
«من تزوّج فقد استكمل نصف الإيمان فليتّق اللَّه في النّصف الباقي‏» (2)
هر کس ازدواج کند نصف ایمانش را کامل نموده و برای نصف دیگر باید تقوا از خداوند را پیشه خود سازد.

باید دقت کرد که ازدواج علت منحصره برای حفظ نصف دین نیست، یعنی با علل دیگری نیز می‌شود دین و ایمان را کامل کرد، مثل گرما که علت منحصره ندارد و عوامل مختلفی چون نور خورشید، آتش، و... ممکن است موجب گرم شدن بشوند، ازدواج هم این گونه است، یعنی یکی از عواملی که موجب حفظ دین می‌شود ازدواج است، لذا تعبیر «نصف دین» یا «نصف ایمان» در موارد مختلفی به کار رفته است، در حالی که هر چیزی نمی تواند بیش از دو نیمه داشته باشد:

«التَّوْحِيدُ نِصْفُ الدِّين‏»؛ اعتقاد به یگانگی خداوند نصف دین است. (3)
«حُسْنُ الْخُلُقِ نِصْفُ الدِّين‏»؛ خوش اخلاقی نصف دین است. (4)
«أَنَّ الْوُضُوءَ نِصْفُ الْإِيمَان‏» وضو نصف ایمان است.(5)
«مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِيمَان‏»؛ مدارا با مردم نصف ایمان است. (6)
«الصَّبْرُ نِصْفُ الْإِيمَان‏» صبر، نصف ایمان است. (7)

پس عدم ازدواج به این معنا نیست که حتما دین انسان ناقص است، چون ممکن است با عوامل دیگری انسان دین و ایمان خویش را کامل گرداند.
بنابراین می توان با تعبیری گفت رابطه ازدواج و انسان ها سه گونه است:
برای کسانی که تقوا دارند اما تقوای آنها به اندازه ای نیست که توان مقابله با شهوت را داشته باشند و تقوا و خویشتنداری برایشان دشوار است ازدواج به منزله علتی است که نصف دینشان را حفظ خواهد کرد و نصف دیگر را با تقوایی که دارند حفظ خواهند کرد.
اما کسانی که بی تقوا هستند حتی با ازدواج نیز نمی توانند دین و ایمان خویش را حفظ کند چرا که به خاطر بی تقوای به دنبال تنوع طلبی و... خواهند رفت.

اما دسته سوم انسان هایی هستند که علی رغم این که ازدواج نکرده اند دارای تقوای بسیار قوی هستند که موجب تکمیل دین و ایمان آنها خواهد شد، لذا قرآن کریم انسان ها را در صورت نبود شرایط ازدواج به تقوا و خویشتنداری فرا خوانده است:
«وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً»(8)
و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى‏يابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند.
پس ازدواج اگرچه علتی برای حفظ نصف دین است، اما نه بالعکس که اگر کسی ازدواج نکند دینش ناقص بوده باشد.

نکته دوم: بدون شک ازدواج در نگاه خداوند جایگاه ویژه ای دارد، علاوه بر سفارش اکید به آن در دین اسلام که در جای خود از آن بسیار سخن گفته شده، ازدواج کردن انبیاء و ائمه(ع) گویای حسن ذاتی آن است. چه انبیائی که مقام آنها پایین تر از عیسی(ع) بوده، و چه انبیائی که مقام آنها بالاتر از عیسی(ع) بوده ازدواج کرده‌اند، پس ازدواج کردن به خودی خود خوب است، لذا ازدواج نکردن عیسی(ع)، بر فرض پذیرش آن، عاملی بیرون از خود ازدواج داشته است. در مورد حضرت معصومه(س) نیز همین‌طور است، یعنی هم زنان پایین تر از ایشان، و هم زنان برتر از ایشان چون حضرت فاطمه زهرا(س) ازدواج کرده‌اند، پس دلیل ازدواج نکردن ایشان نیز نمی‌تواند خود ازدواج باشد، بلکه عاملی دیگری سبب آن شده است.
پس ازدواج نکردن آن بزرگواران ریشه تاریخی دارد، و برای پاسخ گویی دقیق به این سوال می بایست به تاریخ زندگی آنها و وقایع جزئی آن احاطه کامل داشت، و به خاطر نبود این اطلاع دقیق، احتمالات مختلفی بیان شده است که البته با یکدیگر منافاتی نداشته و قابل جمع هستند، یعنی ممکن است این عوامل دست به دست هم داده باشند و سبب مجرد ماندن آنها شده باشند، ما جداگانه به بیان این عوامل می پردازیم:

ازدواج نکردن حضرت عیسی(ع)

الف)شرایط اجتماعی و تبلیغی
اگرچه ازدواج به خودی خود مستحب است، اما شرایط بیرونی در حکم آن تاثیر می‌گذارند، مثلا اگر کسی به علت نداشتن همسر، به گناه بیفتد ازدواج بر او واجب می‌شود، و از طرفی اگرچه ازدواج با وجود شرایط مستحب است، اما جواز آن متوقف بر رعایت عدالت و حق همسر است، و الا اگر کسی نتواند حق همسر خویش را ادا نماید اساسا ازدواج برای او جایز نیست. پس حکم آن بالعرض، تغییر پذیر است.
قران کریم رعایت عدالت و حقوق همسر را شرط تعدد ازدواج می‌داند:
«فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً»(9)
با زنان پاك (ديگر) ازدواج نمائيد، دو يا سه يا چهار همسر و اگر مى‏ترسيد عدالت را (درباره همسران متعدد) رعايت نكنيد، تنها يك همسر بگيريد.
روشن است این که قرآن کریم جواز بیش از یک همسر را متوقف بر رعایت عدالت می‌داند، به این معنا نیست که در مورد تک همسری ها رعایت عدالت و ادای حقوق همسر لازم نیست، بلکه همواره رعایت عدالت، به معنای ادای حق همسر ضروری و شرط جواز ازدواج است.
لذا برخی علت عدم ازدواج عیسی(ع) را عمر كوتاه آن حضرت، و اشتغال مداوم ایشان به سفرهای تبلیغی به نقاط مختلف جهان دانسته اند (10) یعنی این اشتغالات به گونه ای بوده است که احتمال پایمال شدن حقوق همسر در آن وجود داشته است. پس گرچه ازدواج كار پسندیده‌ای است ولی وقتی كه كار مهمتری انسان را از اقدام به آن بازدارد ترك آن مانعی ندارد و مسؤلیت و كار حضرت عیسی(ع) مهمتر از پرداختن به ازدواج آن حضرت بوده و تشخیص این مطلب نیز با خود ایشان كه پیامبر خداوند بود، است.
امام علی(ع) در پاسخ به یک فرد یهودی ضمن پذیرش سیاح بودن عیسی(ع) و مسافرت های فراون او، سیاحت پیامبر اسلام(ع) را در جهاد های او دانسته است،(11) پس از این جهت شرایط حضرت عیسی(ع) و پیامبر اسلام(ص) متفاوت بوده است، لذا با توجه به این سیاحت دائمی، شرایط ازدواج حضرت عیسی(ع) فراهم نبوده است.

ب) زهد جهت تعدیل افراطی گری
همان طور که معجزات هر پیامبر(ص) با شرایط زمان خودش تناسب دارد، تعالیم انبیاء نیز متناسب با نیاز مردم بوده است و الا لغو خواهد بود.
با این پیش فرض احتمال دیگری که برای مجرد ماندن عیسی(ع) وجود دارد این است که در زمان حضرت عیسی(ع) گرایش افراطی مردم به شهوات زیاد بوده است، و برای تعدیل این افراط، حضرت عیسی(ع) می‌بایست زندگی زاهدانه ای را در پیش می‌گرفتند تا این افراطی گری مهار شود، همان طور که اگر یک کاغذ تا شده را بخواهید صاف نمایید، به طرف مخالف آن تا می‌کنید و سپس آن را برمی گردانید تا به اعتدال برگردد، امام صادق(ع) در این خصوص می‌فرمایند:
«قِيلَ لِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع مَا لَكَ لَا تَتَزَوَّجُ فَقَالَ وَ مَا أَصْنَعُ بِالتَّزْوِيجِ قَالُوا يُولَدُ لَكَ قَالَ وَ مَا أَصْنَعُ بِالْأَوْلَادِ إِنْ عَاشُوا فَتَنُوا وَ إِنْ مَاتُوا أَحْزَنُوا»(12)
به عیسی بن مریم گفته شد: چرا ازدواج نمی‌کنی؟ پس فرمود: برای چه ازدواج کنم؟ گفتند: تا دارای فرزند شوی. پس فرمود: فرزند به چه کارم آید که اگر زنده بمانند (والدین را) مبتلا می‌سازند و اگر بیمرند (والدین را) محزون سازند.
و امیرالمومنین(ع) نیز در توصیف حضرت عیسی(ع) زندگی او را بسیار زاهدانه توصیف می‌کنند:
امام علی(ع): «لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ وَ لَا وَلَدٌ يَحْزُنُه‏» (13)
نه همسری داشت تا او را مبتلا سازد، و نه فرزندی که او را محزون نماید.

ازدواج نکردن حضرت معصومه(س)
در مورد عدم ازدواج حضرت معصومه(س) احتمالات متعددی بیان شده است، مانند آنکه ایشان کفوی نداشته‌اند، یا موارد دیگر،(14) اما آنچه که صحیح تر به نظر میرسد این است که جو مملو از خفقان که حاکم بر علویان و خصوصا بر بیت امام هفتم(ع) بود، اجازه نمی داد کسی به خواستگاری از دختران امام کاظم(ع) بیاندیشد، چرا که به شدت رفت و آمدهای به خانه ایشان کنترل شده و رفت و آمد با این خانواده ممکن بود به قیمت جان آنها تمام شود.
به عنوان نمونه به نحوه فرستادن خمس و اموالی که علی بن یقطین(15) برای امام می‌فرستاد توجه بفرمایید:
دو نفر از یاران او نقل می‌کنند که روزی علی بن یقطین ما را احضار کرد و اموال و نامه هایی به ما داد و گفت: دو مرکب سواری بخرید و از بیراهه بروید و این نامه ها و اموال را به امام کاظم(ع) برسانید به طوری که کسی از وضع شما با خبر نشود.
این دونفر می‌گویند: به کوفه آمدیم و مرکب سواری خریدیم و توشه راه تهیه نمودیم و از بیراهه حرکت کردیم تا انکه به سرزمین «بطن الرّمة» رسیدیم، چهارپایان را بستیم و برای آنها علوفه گذاشتیم و برای صرف غذا نشستیم. در این هنگام سواره ای همراه شخص دیگر نمایان شدند، وقتی نزدیک شد، دیدیم امام کاظم(ع) است! از جا برخاستیم سلام کردیم و نامه ها و اموال را تحویل دادیم و امام نامه هایی را درآورد و به ما داد و فرمود: اینها جواب نامه های شما است.
گفتیم: غذا و توشه ما تمام شده است، اگر اجازه می فرمایید به مدینه برویم تا هم پیامبر(ص) را زیارت کنیم و هم توشه تهیه نماییم.
امام(ع) رفتن ما را به مدینه صلاح تشخیص نداد و فرمود: توشه تان، شما را به کوفه می‌رساند، شما (در واقع) پیامبر(ص) را زیارت کردید، اینک در پناه خدا به کوفه برگردید.(16)
مسائلی چون سفارش آن دو نفر برای رفتن از بیراهه، تحویل اموال در بیابان به امام(ع) و نرفتن به منزل ایشان، اجازه ندادن امام(ع) به آنها برای رفتن به مدینه، تا حدی گویای شرایط آن زمان بوده است.
_

____________________
1) امالی، شیخ طوسی، نشر دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق، قم، ص518.
2) نهج الفصاحه، ابوالقاسم پاینده، دنياى دانش‏، چاپ چهارم، 1382، تهران، ص 754.
3) توحید، شیخ صدوق، نشر جامعه مدرسين‏، چاپ اول، 1398ق، قم، ص68.
4) الخصال، شیخ صدوق، نشر جامعه مدرسين‏، چاپ اول، 1362ش، قم، ج1، ص30.
5) امالی، شیخ مفید، كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، 1413ق، قم، ص267.
6) الکافی، شیخ کلینی، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج2، ص117.
7) مجموعه ورام، ورام بن أبي فراس‏، مکتبة فقیه، چاپ اول، 1410ق، قم، ج1، ص40.
Dirol نور-33.
9) نساء-3.
10) تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، 1374ش، تهران، ج23، ص390.
11) الاحتجاج، شیخ طبرسی، نشر مرتضى‏، چاپ اول، 1403ق، مشهد، ج1، ص 225.
12) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، جامعه مدرسين‏، چاپ دوم، 1413ق، قم، ج3، ص558.
13) نهج البلاغه(صبحی صالح)، خطبه 160، ص227.
14)ر.ک http://www.askdin.com/thread8206.html
15) علی بن یقطین وزیر هارون الرشید و از شیعیان امام کاظم(ع) بود که به دستور آن حضرت(ع) برای حمایت از شیعیان، وزارت هارون را پذیرفته بود.
16) سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، انتشارات توحید، چاپ دوازدهم، 1380ش، قم، ص453 و 454.

موضوع قفل شده است