چرا تو بیمارستان این اتفاقا برام میفته؟

تب‌های اولیه

243 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا تو بیمارستان این اتفاقا برام میفته؟

سلام.
نمیدونم این تاپیک رو در انجمن درستی ایجاد کردم یا نه.اگه چاش اشتباه هست مسول محترم ارجاع لطفا تصحیحش کنه.
در چند ماه اخیر در حین کار در بیمارستان اتفاقاتی برام افتاد که اصلا نمیفهمم یعنی چی، چرا باید اینطوری میشد، و...:
1- یکی از چیزهایی که خیلی منو به فکر برد مربوط به همین آذرماه میشه.ما نیمه دوم آدر بخش گوارش بیمارستان نمازی شیراز بودیم.این بخش یکی از بدترین بخشهای بیمارستان مذکور هست، خیلی کارش زیاده، مریضهاش بدحالن، مرگ و میر بیماران در این بخش زیاده و...حالا مساله اینجاست که هرماه قرعه کشی میشه که کدوم بخش بیفتیم.کل تعداد بچه های کلاس ما حدود نود نفر هستیم که در شونزده تا بخش اصلی بیمارستان هستیم{ مثل جراحی، داخلی، اطفال }و هر بخش یه تعداد زیرمجموعه داره مقلا بخش داخلی زیرمجموعه هاش بخش گوارش،بخش ریه، بخش غدد و...هستن.اول هرماه درخواست هامون رو تحویل میدیم که ترجیح میدیم کدوم بخش بریم.بعد قرعه کشی میشه و اولین اسمی که دربیاد، اولین بخشی که نوشته در درخواستش میره.نفر بعدی اگه اولین درخواستش همون بخشی بوده که نفر اول نوشته، میره دومین بخشی که نوشته. و به همین ترتیب...حالا من که اصلا در درخواست هام گوارش رو ننوشته بودم و سه تا اولویت اولم چیز دیگری بود.اما افتادم گوارش.حالا همه اینها به کنار، مشکل اصلیم چیز دیگری هست:
ما چهار نفر بودیم که باید این ماه میرفتیم این بخش.سه نفر دیگه در کشیکهاشون یک یا دو تخت خالی میشد و به جاش مریض جدید بستری میشد.اما من، در کشیکهام چهارتا تخت خالی میشد و چهار مریض جدید میومد.که کارم خیلی بیشتر میشد.همچنین در این مدت که این بخش بودیم، پنج تا بیمار مردند، که هر پنج تاش در کشیک من بودن...در حدی که دیگه کسی از بچه های سال پایینی مون و پرستارها میگفتن دلشون نمیخواد با من هم شیفت باشن چون در کشیک من مریض می میره...
آخه چرا؟ چرا باید اینطور بشه که هر بیمار بدحال، در کشیک من بمیره؟
2 - وقتی یه بیمار ایست قلبی میده، فورا ما بعنوان پزشک مسوول بخش به همراه چندتا از پرستارها میریم برای انجام اقدامات احیا.اینکه چکاری در عملیات احیا انجام بشه، چه دارویی و به چه مقدار تزریق بشه، شوک به بیمار داده بشه یا نه و چندبار و به چه میزان، و انجام عملیات احیا تا چند دقیقه ادامه پیدا کنه رو همه باید ما تصمیم بگیریم و پرستارها بدون دستور ما هیچگونه کاری نمیکنن.من همیشه از نظر علمی اون مراحلی که باید انجام بشه رو انجام دادم، اما خیلی وقتها بعد از مرگ بیمار در این فکر رفتم که نکنه میشد کار بیشتری برای بیمار کرد که زنده بمونه ولی من بلد نبودم و بیمار بخاطر تصمیم من مرده باشه. ..
3- متنفرم از لحظه ای که بعد از اتمام اقدامات احیا، فایده ای نداشته و بیمار مرده، و باید به خانوادش خبر بدیم بیمارشون مرده...و با این وجود هیچکس از پرستارها و دوستان زیر بار خبر دادن نمیره، و مجبور میشم من خبر بدم...آخه چرا آدم از هر چیزی بدش بیاد سرش میاد؟
4- چندتا سوال دیگه دارم که بعد از جواب دادن کارشناس محترم مطرح میکنم.
ممنون از مدیر ارجاع و کارشناس تاپیک

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد حامی

[="Tahoma"][="DarkOrange"]سلام خدمت شما برادر بزرگوار از نظر فلسفه اسلامي و معارف دين شانس و تصادف امري حقيقي و واقعي نيست.چون جهان براساس علل و اسباب و مسببات است. پديده ها علل مختلفي دارند. در رابطه با شغل تان تلاش كنيد اطلاعات تان را به روز كنيد و چيزي مجهول براي تان نباشد. وقتي شما در حد امكان تلاش خود را انجام داده باشيد شما تقصيري نداريد و نبايد خودتان را ملامت كنيد و يا نظر همكاران را جدي نگيريد. همكاران چند صباحي با شما نيستند ولي چيزي كه با ما است اعمال مان و فرشتگان خداوند و ما هر لحظه در محضر حضرت حق هستيم. به نظر من مي توان مسأله را طوري ديگر ديد: شايد در اين امر حكمتي باشد. به عنوان يك روان شناس بارها بارها اين سؤال ذهنم را درگير كرده كه چگونه كسي كه پزشكي قبول مي شود از مسائل روان شناختي غفلت مي كند و خبر بد را خيلي بد به بيمار يا اطرافيانش مي دهد. شما كه خدا رو شكر مؤمن با خداييد مي توانيد هرگاه چنين امري اتفاق افتاد اطرافيان را تسلي بدهيد. و با بيان نكاتي رفتاري آنها را آرام كنيد و روح آن ميت را شاد. همراهي و تقارن گفتيم كه در دنياي اسباب و مسببات زندگي مي كنيم. خرافات از در نظام احسن خلقت جاي ندارند. گاهي مردم همراهي و تقارن دو امر بي ارتباط را به هم ربط مي دهند و گويي يكي را علت ديگري مي دانند.در فلسفه ثابت شده كه تقارن و هم آيندي دو امر هميشه به معناي اين نيست كه يكي علت و ديگر معلول است. مثلا برخي مي گويند وقتي فلاني منزل را جارو بزند حتما مهمان مي آيد چون چند بار تكرار شده يا برخي مي گويند هر موقع من ماشين را بشويم باران مي آيد و كثيف مي شود. كتاب مسكن الفؤاد را مطالعه كنيد نكات خوبي جت تسلي دادن بازماندگان است. http://www.askdin.com/thread9114.html[/]

[="Tahoma"][="DarkOrange"]بسياري از فلاسفهٔ غربي پنداشته‌اند كه مفهوم علت و معلول، از ملاحظهٔ تقارن يا تعاقب دو پديده به‌طور منظم به‌دست مي‌آيد؛ يعني هنگامي كه مي‌بينيم آتش و حرارت پيوسته با يكديگر يا پي‌در‌پي تحقق مي‌يابند، مفهوم علت و معلول را از آنها انتزاع مي‌كنيم و در حقيقت محتواي اين دو مفهوم، چيزي بيش از هم‌زماني يا پي‌در‌پي آمدن منظم دو پديده نيست. ولي اين پندار نادرستي است؛ زيرا در بسياري از موارد، دو پديده منظماً با هم يا پي‌در‌پي تحقق مي‌يابند، در حالي كه هيچ‌كدام از آنها را نمي‌توان علت ديگري به‌حساب آورد؛ چنان‌كه نور و حرارت در لامپ برق هميشه با هم پديد مي‌آيند و روز و شب همواره پي‌در‌پي به وجود مي‌آيند، ولي هيچ‌كدام از آنها علت پيدايش ديگري نيست.(1) ممكن است گفته شود هنگامي كه پديده‌‌اي را مورد آزمايش‌هاي مكرر قرار مي‌دهيم و مي‌بينيم كه بدون موجود ديگري تحقق نمي‌يابد، در اين صورت مفهوم علت و معلول را از آنها انتزاع مي‌كنيم. 1. دراين‌باره توضيح بيشترى در درس سى و پنجم خواهد آمد. ﴿ صفحه 32 ﴾ ولي مي‌دانيم كه آزمايشگران پيش از اقدام به انجام آزمايش، معتقدند كه ميان پديده‌‌ها رابطهٔ عليت برقرار است و هدفشان از آزمايش اين است كه علت‌ها و معلول‌هاي خاص را بشناسند و بفهمند چه چيزي علت پيدايش چه پديده‌اي است. پس سؤال به اين صورت مطرح مي‌شود كه ايشان قبل از انجام دادن آزمايش، از كجا به مفهوم علت و معلول پي‌برده‌اند؟ و از كجا دانسته‌اند كه در ميان موجودات چنين رابطه‌اي وجود دارد تا براساس آن درصدد كشف روابط خاص علّي و معلولي برآيند؟ به‌نظر مي‌رسد كه انسان نخستين‌بار، اين رابطه را در درون خود و با علم حضوري مي‌يابد و مثلاً ملاحظه مي‌كند كه فعاليت‌هاي رواني و تصميم‌گيري‌ها و تصرفاتي كه در مفاهيم و صورت‌هاي ذهني مي‌كند، كارهايي است كه از خودش سرمي‌زند و وجود آنها وابسته به وجود خودش مي‌باشد، در حالي كه وجود خودش وابسته به آنها نيست. با اين ملاحظه است كه مفهوم علت و معلول را انتزاع مي‌كند و سپس آنها را به ساير موجودات تعميم مي‌دهد. http://mesbahyazdi.ir/node/1887[/]

سلام استاد.
ممنونم از جواب خوبی که دادید.
یه مشکل اینجاست که خودم روحیه چندان مناسبی ندارم با توجه به مشکلات خودم که در تاپیک های دیگه بیان کردم، اون موقع به عنوان پزشک با این مسائل و مشکلات دیگه ای که در ادامه خواهم گفت هم روبرو هستم...

مثلا یکی از چیزهایی که خیلی ها بهم گفتن مخصوصا پرستاران، و گاهی بعضی دوستان، میگن تو چقدر بد کشیکی!!!
یا وقتی میگم در کشیک هام مریض میمیره، بهم میگن تو چیکار میکنی که مریض ها فقط در کشیک تو می میرن؟

خیلی دلم پره و چندتا سوال دیگه دارم که بخوام مطرح کنم ولی فعلا استاد و کاربران نظرات شون رو درباره مواردی که مطرح کردم بگن بعدش بقیه سوالاتم رو میگم

[="Arial"][="DarkGreen"]برادر! شما خیلی زود از حرف اطرافیانت ثاتیر میگیری!
بگن شما بد کشیکی یا هر چیز دیگه، مگه شما اون بنده خدا ها رو کشتی؟! یا مگه شما خواستی بمیرن؟! امواج منفی رو زود جذب می کنی!
[/]

[="Tahoma"][="DarkOrange"]سلام ببنيد ما مي توانيم فرمان ماشين ذهن مان را به دست بگيريم شما قبل از تنظيمات كلمات يا نگرش ديگران ذهن خودتان را مديريت كنيد. اصلا تصور كنيد با افراد بدقلقي ارتباط داريد چه مي كنيد؟ با هر حرف آنها هر روز ذهن تان مشغول مي شود؟ اپيكتتوس فيلسوف يوناني سخني دارد كه شعار روان شناسان شناختي مانند اليس و بك و لازاروس و...شده است آنچه ما را مضطرب و آشفته مي كند حوادث نيستند بلكه تفسيري است كه ما از حوادث مي كنيم اين جمله بالا را در خلوت خودتان حسابي به ان فكر كنيد و با زندگي افراد تطبيق بدهيد چرا برخي آرامش دارند برخي زود رنج اند و..[/]

عاشق ریاضی;617293 نوشت:
[="Arial"][="DarkGreen"]برادر! شما خیلی زود از حرف اطرافیانت ثاتیر میگیری!
بگن شما بد کشیکی یا هر چیز دیگه، مگه شما اون بنده خدا ها رو کشتی؟! یا مگه شما خواستی بمیرن؟! امواج منفی رو زود جذب می کنی!
[/]

ولی خب فرض کنید همون موقع که دارن اینو میگن بطور اتفاقی همراه یکی از بیماران داره رد میشه اینو بشنوه...چی میشه؟ دید مردم همینجوریش نسبت به بیمارستان دولتی بد هست اینا هم بشنون که...
و از طرف دیگه اون موقع کسی بشنوه هرموقع من کشیکم نگران میشن و ترس دارن که ...

[="Arial"][="DarkGreen"]

mehrant;617296 نوشت:
ولی خب فرض کنید همون موقع که دارن اینو میگن بطور اتفاقی همراه یکی از بیماران داره رد میشه اینو بشنوه...چی میشه؟ دید مردم همینجوریش نسبت به بیمارستان دولتی بد هست اینا هم بشنون که...
و از طرف دیگه اون موقع کسی بشنوه هرموقع من کشیکم نگران میشن و ترس دارن که ...

بله متاسفانه دقيقا همینطوره که البته همکارای شما باید رعایت کنن! اونا که باید درک کنن هرچی باشه خودشون توی پزشکی دستی دارن![/]

[="Tahoma"][="DarkOrange"]اون روزا كه جون بوديم ي اصطلاحي داشتيم مي گفتيم: بي خيالش بابا به دل نگير استپ سينه كن بله جدي نگيريد امور را بگوييد: توكلت علي الحي الذي لا يموت[/]

سلام

من به یه دید دیگه به این مورد نگاه می کنم

درسته رشته ی ما باهم خیلی فرق می کنه ولی بالاخره مشکل تو هر رشته ای ممکنه پیش بیاد البته که رشته شما بسیار حساس تر هست از هر نظر

ولی من تجربه خودم رو می گم

من هروقت تو یه کاری برنامه نویسی پروژه یا هرچیزی اوایل به مشکل برمی خوردم خیلی اذیت می شدم ولی خب همیشه دنبال راه حلش هم بودم یعنی بعضی وقتا چاره ای نداشتم خیلی اعصابم داغون می شد ولی بالاخره راه حلش رو پیدا می کردم

چندوقت بعدش دقیقا همون راه حل خیلی بهم کمک می کرد انقدر که واقعا الان به هر مشکلی برخورد می کنم با استقبال سمتش می رم و دیگه شک ندارم پیش اومدن این مشکل یه حکمتی توش هست

انقدر برام کارساز بوده که کارآموزی می رفتم بعضی از مشکلاتی که کسی نمی تونست حل کنه من حل می کردم و واقعا از ته دلم خداروشکر می کردم برای اون مشکل

بعضی دوستان من که برای مشکلشون دنبال راه حل نمی رفتن یا راه حل حاضر و آماده رو از بقیه می گرفتن هم الان می بینم و واقعا اطلاعاتشون خیلی کمه

چون بنظر من آدم از کتابای دانشگاه چندان علم کاربردی بدست نمیاره و درصد بزرگی از دانش از تجربه بدست میاد

من وقتی حرفاتون رو خوندم با خودم آینده ی روشنی رو براتون تجسم کردم

ببینید اون اشخاص اگه کم کاری از جانب شما نبوده پس قرار بوده بمیرن اصلا می تونست کشیک ها جوری چیده بشه که شما به روز مرگ اونا نیفتید ولی بنظر خودتون چرا افتادید؟

چون شما به قرار بوده به ازای مرگ یک نفر چیزی رو یاد بگیرید و تجربه کنید که سایر همکاراتون نمی تونن تجربه کنن

مرگ یک آدم شوخی نیست و قابل جبران هم نیست و مثل رشته ما نیست که هرکس هر وقت بخواد بتونه اون تجربه رو کسب کنه، فقط خدا می تونه اون رو جلوی راه شما بزاره

بنظر من شما اصلا نباید کاری به حرفای دیگران داشته باشید چون چند سال آینده معلوم میشه واقعا کی دکتر با تجربست کی دکتر الکی

خدا نعمت گرانبهایی در اختیارتون قرار داده باید خیلی بهش خوش بین باشید و تمام سعیتون رو برای کسب تجربه از اون لحاظاتی که از نظر بقیه فقط در کشیک های شما رخ می ده بکنید

سوالات بعدی ام:
4- چرا خیلی از اساتید نسبت به دخترها توجه بیشتری نشون میدن و باهاشون بهترن؟
ما از وقتی تو بیمارستان هستیم دیگه هیچ دروس تئوری تداریم که برا اساس اون بهمون نمره بدن.نمره ما بر اساس عملکرد مون در هر بخش داده میشه.
و معمولا رابطه اساتید با دخترها بهتره...هم از لحاظ اخلاقی هم نمره دادن...نمره های بهتری میدن
گاهی هم بعضی اشتباهات جریمه انجامش توسط یه پسر یا دختر فرق داره...

با سلام

این روزها هر کس به نحوی مشکلاتی دارد و گاهی یکی از مشکلات ، پدر تمام فکرهای منفی و اعصاب خرابی ها و تمام دغدغه های زندگی ما میشود. یعنی اصل و ریشه زود رنجی ها و سریع به دل گرفتن ها جای دیگریست. مثلا خود من ، عدم استجابت دعایم در این روزها باعث شده که فکر کنم تمام مشکلات مال من هستند و یا مثلا در محل کار زود رنج و شدیدا احسا ساتی باشم و هر مسئله ای هر چند کوچک برایم بسیار جدی قلمداد شود. من فکر میکنم شما با توجه به مسائلی که در تاپیک های قبلی شما خواندم خیلی حساس شده اید . که البته حق دارید. اما شاید من اشتباه میکنم .....

5- موردی که خیای زورم گرفته از این مورد!
هرکس شیرینی بیاره مسلما نمره خوبی خواهد گرفت!
مثلا: اولین سال ورودمون به بیمارستان بود یعنی سال چهارم بودیم
یکی از بخشها که باید میرفتیم بخش زنان و زایمان بود
این بخش قانونهای خاصی داره سر حضور غیاب و تاخیر و غیره.
هر روز سر ساعت 8، morning report شروع میشد که باید همه شرکت میکردیم.
یکی از افراد گروهی که اون ماه در اون بخش بودیم هر روز دیر میومد و هر دفعه یه بهونه میاورد: سردرد داشتم-مادرم حالش خوب نبود-خواهرم رو باید میرسوندم بعد میومدم
و خلاصه حق ما که سر موقع میومدیم ضایع میشد.رزیدنت هامون میگفتن نمره اش رو نخواهند داد و باید این بخش رو تکرار کنه و مجددا یکماه دیگه بیاد
اما....
روز آحر یه کنفرانس داد و یه شیرینی آورد...نمره اش هم خیلی خوب رد شد رفت

6-هر ماه یکی از بخشهای بیمارستان رو باید بگذرونیم.و تقسیم بندی میشیم در هر بخش.
چندماه پیش بخش روانپزشکی بودیم چهار نفر در اون بخش بودیم.
کارمون این بود که دو روز در هفته یعنی یکشنبه و چهارشنبه باید میومدیم بخش
مریضا رو تا قبل از اومدن استاد میدیدیم و بعد وقتی استاد میومد بهش معرفی میکردیم و سیر پیشرفت درمان رو بهش میگفتیم.از اونجا که بخش 16تا تخت داشت تختها رو بین خودمون تقسیم کرده بودیم و هرکس چهار مریض داشت.
وقتی استاد میومد و ما بهش توضیحات رو میدادیم دستوراتی درباره بیماران میداد، فلان بیمار داروی خوابش رو زیاد کنید، داروی ضد افسردگی فلان مریض عوض بشه. فلان مریض مرخص بشه و...از این چیزا.که بعد از رفتن استاد باید دستوراتی که گفته بود در پرونده بیماران مینوشتیم تا پرستارها اون دستورات رو اجرا کنن.هر دفعه هم نوبت یکیمون بود که دستورات رو بنویسیم.

چهار نفری که در این بخش بودیم من و یکی از دوستان صمیمی ام بودیم و دوتا دختر.اون دوتا مقداری زیر کار در رو بودن.بعد از رفتن استاد اونها هم میرفتن! نمیموندن دستورات رو بنویسن.من خودم چهاربار نوشتم.اونا حداکثر دوبار.
هفته آخر ماه، رفته بودم مسافرت و چون یکشنبه باید میومدیم بخش، شنبه از سفر مشهد برگشتم.منتها هواپیما تاخیر داشت و سه شب رسیدیم خونه.صبح هم که استاد ساعت 8 میوند و باید ما زودتر میرفتیم بخش.چون کم خوابیده بودم به سختی و دیر بیدار شدم و رفتم بخش و از چهارتا مریض که داشتم فقط دوتاشو فرصت کردم ببینم.بعدش استاد اومد و اعتراض کرد چرا مریضاتو نمیشناسی؟ گفتم من فرصت نکردم، گفت خوب چرا دیروز نیومدی؟ گفتم من تازه سه شب رسیدم...
از شانسم چهارشنبه هم صبح خواب موندم و دیر رسیدم.استاد اون روز جلوی چشم بیماران کلی با من دعوا کرد و گفت نمره منو نخواهد داد و باید تکرار بخش بخورم و یکناه دیگه بیام اون بخش.و همینطور هم شد، نمره همه رو دادن ولی نمره منو ندادن...ماه بعد اومدم جریمه و کشیک اضافه دادم...قرار بود آخر آبان نمره ام رو بدن.الان سه ماه گذشته و هنوز ندادن نمره منو...
اون وقت اونایی که از زیر کار در میرفتن نمره خیلی خوب گرفتن و خوشحال رفتن
این آخه چه عدالتیه؟

mehrant;617313 نوشت:
6-هر ماه یکی از بخشهای بیمارستان رو باید بگذرونیم.و تقسیم بندی میشیم در هر بخش.
چندماه پیش بخش روانپزشکی بودیم چهار نفر در اون بخش بودیم.
کارمون این بود که دو روز در هفته یعنی یکشنبه و چهارشنبه باید میومدیم بخش
مریضا رو تا قبل از اومدن استاد میدیدیم و بعد وقتی استاد میومد بهش معرفی میکردیم و سیر پیشرفت درمان رو بهش میگفتیم.از اونجا که بخش 16تا تخت داشت تختها رو بین خودمون تقسیم کرده بودیم و هرکس چهار مریض داشت.
وقتی استاد میومد و ما بهش توضیحات رو میدادیم دستوراتی درباره بیماران میداد، فلان بیمار داروی خوابش رو زیاد کنید، داروی ضد افسردگی فلان مریض عوض بشه. فلان مریض مرخص بشه و...از این چیزا.که بعد از رفتن استاد باید دستوراتی که گفته بود در پرونده بیماران مینوشتیم تا پرستارها اون دستورات رو اجرا کنن.هر دفعه هم نوبت یکیمون بود که دستورات رو بنویسیم.

چهار نفری که در این بخش بودیم من و یکی از دوستان صمیمی ام بودیم و دوتا دختر.اون دوتا مقداری زیر کار در رو بودن.بعد از رفتن استاد اونها هم میرفتن! نمیموندن دستورات رو بنویسن.من خودم چهاربار نوشتم.اونا حداکثر دوبار.
هفته آخر ماه، رفته بودم مسافرت و چون یکشنبه باید میومدیم بخش، شنبه از سفر مشهد برگشتم.منتها هواپیما تاخیر داشت و سه شب رسیدیم خونه.صبح هم که استاد ساعت 8 میوند و باید ما زودتر میرفتیم بخش.چون کم خوابیده بودم به سختی و دیر بیدار شدم و رفتم بخش و از چهارتا مریض که داشتم فقط دوتاشو فرصت کردم ببینم.بعدش استاد اومد و اعتراض کرد چرا مریضاتو نمیشناسی؟ گفتم من فرصت نکردم، گفت خوب چرا دیروز نیومدی؟ گفتم من تازه سه شب رسیدم...
از شانسم چهارشنبه هم صبح خواب موندم و دیر رسیدم.استاد اون روز جلوی چشم بیماران کلی با من دعوا کرد و گفت نمره منو نخواهد داد و باید تکرار بخش بخورم و یکناه دیگه بیام اون بخش.و همینطور هم شد، نمره همه رو دادن ولی نمره منو ندادن...ماه بعد اومدم جریمه و کشیک اضافه دادم...قرار بود آخر آبان نمره ام رو بدن.الان سه ماه گذشته و هنوز ندادن نمره منو...
اون وقت اونایی که از زیر کار در میرفتن نمره خیلی خوب گرفتن و خوشحال رفتن
این آخه چه عدالتیه؟

خب توقع داری اساتید و بچه ها چیکار کنند برات ؟

دنیا بی وفاست Sad

یا مهـدی;617318 نوشت:
خب توقع داری اساتید و بچه ها چیکار کنند برات ؟

دنیا بی وفاست :((

جریمه دو دفعه دیر رسیدن نمره ندادن و تکرار بخش نیست
تکرار بخش رو معمولا وقتی میزنن که کسی اشتباهی کرده باشه که به مریض آسیب جانی یا مالی زده باشه
دیر اومدن من به هیشکی صدمه نزده

[="Arial"][="DarkGreen"]

mehrant;617319 نوشت:
جریمه دو دفعه دیر رسیدن نمره ندادن و تکرار بخش نیست
تکرار بخش رو معمولا وقتی میزنن که کسی اشتباهی کرده باشه که به مریض آسیب جانی یا مالی زده باشه
دیر اومدن من به هیشکی صدمه نزده

هیچ اعتراضی نکردین؟![/]

mehrant;617313 نوشت:
6-
این آخه چه عدالتیه؟

آقا مهران از این بی عدالتی ها تا دلت بخواد تو جامعه هست، من و شما باید از بی عدالت درس بگیریم و خودمون اگه یک روزی به مقامی رسیدیم، در حق هیچ کس ظلم نکنیم...

اون استاد محترم هم جواب این کارش رو تو همین دنیا میبینه

[="Arial"][="DarkGreen"]شما که در هر صورت جریمه شدی حداقل ی کاری میکردی که الان انقد دلت نسوزه. آخ آخ اگه من جای شما بودم...[/]

عاشق ریاضی;617320 نوشت:
[="Arial"][="DarkGreen"]هیچ اعتراضی نکردین؟![/]
به شخصه نرفتم به خودش اعتراض کنم چون از التماس یا عذرخواهی بدم میادو دو دفعه اونم اتفاقی دیر رسیدن که تقصیر منم نبوده و عمدی نبوده چیزی نیست که بخوام عذرخواهی کنم.
اما رزیدنت بخش مون رو واسطه کردم باهاش صحبت کنه، صحبت کرد ولی قبول نکرد.
رفتیم با رزیدنت ارشد صحبت کنیم اون شاید یه کاری برامون بکنه ولی وقتی رفتیم پیشش گفته بود قبل از اینکه شما بیاین استاد اومده به من گفته نمره فلانی رو نده،منم دیگه نمیتونم روی حرفش حرف بزنم

سلام.
دکترجان شما مطمئن هستین تموم اون چیزی که اساتید در حوزه کاری شما آموزش دادند کامل یاد گرفتین؟
به نظر من هم اینکه چهار نفر زیر دست شما جان به جان آفرین تسلیم کردند اصلا تصادفی نیست.
با استادتون مشورت کنید و براش توضیح بدین شرایط چی بوده و شما چه اقداماتی انجام دادین. شاید چیزی رو که باید بدونین نمی دونین.
خلاصه کار شما خیلی حیاتیه و اگه ذره ای کوتاهی کنید خانواده هایی ضربه های جدی میخورند. سعی کنید بیشتر مسلط بشین.:Gol:

یاد یه لطیفه افتادم .
یه طبیب از قبرستون رد میشد در حالی که صورتشو پوشونده بود. مردم گفتند این چه کاریه؟ گفت آخه بیشتر این مرده ها رو من فرستادم اینجا منو میشناسن.

mohamad313;617326 نوشت:
سلام.
دکترجان شما مطمئن هستین تموم اون چیزی که اساتید در حوزه کاری شما آموزش دادند کامل یاد گرفتین؟
به نظر من هم اینکه چهار نفر زیر دست شما جان به جان آفرین تسلیم کردند اصلا تصادفی نیست.
با استادتون مشورت کنید و براش توضیح بدین شرایط چی بوده و شما چه اقداماتی انجام دادین. شاید چیزی رو که باید بدونین نمی دونین.
خلاصه کار شما خیلی حیاتیه و اگه ذره ای کوتاهی کنید خانواده هایی ضربه های جدی میخورند. سعی کنید بیشتر مسلط بشین.:Gol:

یاد یه لطیفه افتادم .
یه طبیب از قبرستون رد میشد در حالی که صورتشو پوشونده بود. مردم گفتند این چه کاریه؟ گفت آخه بیشتر این مرده ها رو من فرستادم اینجا منو میشناسن.

سلام آقای محمد313.
اقدامات احیا حین ایست قلبی مریض یه اصول تعریف شده داره که به همه مون آموزش دادن.این رو بلدیم ولی اون چیزی که من نگرانشم که در اولین پستم نوشتم اینه که نکنه در اون شرایط بحرانی و پر از استرس که مریض ایست قلبی داده در اثر استرس نتونسته باشم درست تصمیم گیری کنم چون باید در عرض ثانیه اونجا تصمیم گرفت که چه دارویی داده بشه، چقدر داده بشه، کی داده بشه و..
اما از لحاظ اقداماتی که واسه خود اون بیماران باید انجام میشده قبل از ایست قلبی دادن، خوب من دستوراتی که خود استاد گفته واسه مریض انجام بشه رو عینا انجام دادم.اگر اتفاق جدیدی هم افتاده بوده که استاد ازش بیخبر بوده با رزیدنت کشیک تماس گرفته بودم و اطلاع داده بودم...
البته از اون چند مریض چندتاش رو پرستارها وقتی به من زنگ زدن که بیا مریض ایست قلبی داده وقتی رسیدم بالای سر مریض نوار قلبش خط صاف بوده.وقتی اینجوری باشه مریض معمولا برنمیگرده مگر در اطفال. ولی با این وجود بازم اقدامات احیا رو نیمساعت انجام دادم و دارو دادم شاید اندک احتمالی باشه که مریض برگرده..ولی برنگشتن

[="Arial"][="DarkGreen"]اولا شما قرار نبود التماس کنید دوما باید اعتراض می کردین و همین حرفایی که اینجا زدین به استادتون می گفتین اونم رو در رو و بدون واسطه. اگر نتیجه می گرفتین که خوب میشد اگرم نه بالاخره همه تلاشتون رو کرده بودین. تا زمانی که خودتون میتونید صحبت کنید به واسطه رو نندازید. برای همينه که دخترا موقعیتشون همیشه بهتر از پسراست.[/]

mehrant;617330 نوشت:

اما از لحاظ اقداماتی که واسه خود اون بیماران باید انجام میشده قبل از ایست قلبی دادن، خوب من دستوراتی که خود استاد گفته واسه مریض انجام بشه رو عینا انجام دادم.اگر اتفاق جدیدی هم افتاده بوده که استاد ازش بیخبر بوده با رزیدنت کشیک تماس گرفته بودم و اطلاع داده بودم...

خوب شما وظیفه ات رو انجام دادی ، دیگه بقیه اش با خداست

یکی از بیماران که در کشیک من مردند رو مثال بزنم:
بیماری بود که به علت یه تصادف در چند ماه قبل کبدش آسیب دیده و از کار افتاده بود. بعد از چند ماهبه علت نارسایی کبد، مایع در شکمش جمع شده بود.ترکیب این دوتا باهم یعنی نارسایی کبد و تجمع مایع در شکم بیمار رو بسیار مستعد عفونت میکنه.این مریض هم عفونت شدید مایع شکم داشت...در حدی که حتی رفته بود اتاق عمل و جراحها شکمش رو باز کرده بودن و دیده بودن عفونت در حدی شدید و گسترده است که با جراحی هیچ کاریش نمیشد کرد...دیگه مجدد شکم رو بسته بودن و بیمار رو به بخش ما برگردوندن
استاد هم واسه این بیمار قویترین آنتی بیوتیکها رو داده بود...اما بیمار به این داروها هم جواب نمیداد و عفونت خوب نمیشد... دیگه کاری نمیشد کرد چون داروهایی که میشد داد همه رو گرفته بود جراحی هم که نمیشد
استاد هم دکتر کامران باقری لنکرانی همون وزیر بهداشت دوره احمدی نژاد بودن که واقعا خیلی باسواده و از بهترین متخصصان گوارش در شیرازه...ایشون دیگه هر کاری میشد کرد برای این بیمار کرد ولی نشد
یه روز حتی گفت بیمار جلوی چشم مون داره به سمت مرگ میره و ما هیچکاری دیگه نمیتوتیم براش بکنیم، منم هرچی بلد بودم بهتون گفتم براش انجام بدید دیگه بیشتر از این بلد نيستم...همین روزاست که مریض ایست قلبی بده و فوت کنه...
و اما کی مریض ایست قلبی داد؟ صاف وسط کشیک من بیچاره!

[="Arial"][="DarkGreen"]

mehrant;617337 نوشت:
یکی از بیماران که در کشیک من مردند رو مثال بزنم:
بیماری بود که به علت یه تصادف در چند ماه قبل کبدش آسیب دیده و از کار افتاده بود. بعد از چند ماهبه علت نارسایی کبد، مایع در شکمش جمع شده بود.ترکیب این دوتا باهم یعنی نارسایی کبد و تجمع مایع در شکم بیمار رو بسیار مستعد عفونت میکنه.این مریض هم عفونت شدید مایع شکم داشت...در حدی که حتی رفته بود اتاق عمل و جراحها شکمش رو باز کرده بودن و دیده بودن عفونت در حدی شدید و گسترده است که با جراحی هیچ کاریش نمیشد کرد...دیگه مجدد شکم رو بسته بودن و بیمار رو به بخش ما برگردوندن
استاد هم واسه این بیمار قویترین آنتی بیوتیکها رو داده بود...اما بیمار به این داروها هم جواب نمیداد و عفونت خوب نمیشد... دیگه کاری نمیشد کرد چون داروهایی که میشد داد همه رو گرفته بود جراحی هم که نمیشد
استاد هم دکتر کامران باقری لنکرانی همون وزیر بهداشت دوره احمدی نژاد بودن که واقعا خیلی باسواده و از بهترین متخصصان گوارش در شیرازه...ایشون دیگه هر کاری میشد کرد برای این بیمار کرد ولی نشد
یه روز حتی گفت بیمار جلوی چشم مون داره به سمت مرگ میره و ما هیچکاری دیگه نمیتوتیم براش بکنیم، منم هرچی بلد بودم بهتون گفتم براش انجام بدید دیگه بیشتر از این بلد نيستم...همین روزاست که مریض ایست قلبی بده و فوت کنه...
و اما کی مریض ایست قلبی داد؟ صاف وسط کشیک من بیچاره!

خدا رحمتش کنه.
خب ربطی به شما نداشته برادر من! وقتی لنکرانی با اون ابهتش میگه کار از کار گذشته شما چرا بیخود به خودت انگ نحوست می چسبونی؟![/]

چی بگم اما اگه همه بخوان بگن چرا اینجوری شد چرا اونجوری نشد همه روزشونو باید در حال سوال پرسیدن از خودشون کنن

مثلا من خیلی سخت فارغ التحصیل شدم برا همه سوال شده بود که چرا همه اتفاقات ناجور برای من میوفته

یکیش اینه:رفته بودم پیش کارشناس رشته برای کارای فراغت فرم تسویه حساب بگیرم گفت دوباره باید معادلاتو بگذرونی :Moteajeb!: چرا؟ همینجوری ببین زور کی بیشتره:Gig:

یا اینکه برای استفاده از اینترنت دانشگاه باید کارت دانشجویی میدادم به مسئولش از اینترنت که استفاده نکردم هیچ کارتمو هم گم کرد وقتی بهش اعتراض کردم چرا حواسشو جمع نکرده گفت برو به هرکی دلت میخواد بگو ببین صدات به کی میرسه! راست میگفت صدام به هیچکس نمیرسید چون نزدیک امتحانات بود بدون کارت راه نمیدادن باید سریع دنبال المثنی میرفتم....

تا دلتون بخواد هرکسی بسته به شرایطش یک سری بدقلقی دیده تو زندگیش

عاشق ریاضی;617339 نوشت:
[="Arial"][="DarkGreen"]
خدا رحمتش کنه.
خب ربطی به شما نداشته برادر من! وقتی لنکرانی با اون ابهتش میگه کار از کار گذشته شما چرا بیخود به خودت انگ نحوست می چسبونی؟!
[/]

تعداد بیمارانی که در بخش گوارش در کشیک من مردند{ پنج تا } از کل تعداد بیمارانی که در کل بخشهایی که قبل از گوارش سپری کردم بیشتر بود { سه تا!!! }در دوسال و نیم.
این بیماری که مثال زدم دومین از بین اون پنج تا بود.
چنین بیمارانی همش مرگشون میفتاد در کشیک من!
خود استاد لنکرانی بعد از پنج بار تکرار شدن مرگ بیمار در کشیک من، به شوخی البته و با خنده، بهم گفت دستت هم سبکه ها!

[="Arial"][="DarkGreen"]ایشالا که هیچ کس مریض نشه که بخواد اسیر این بیمارستانا بشه و خدا به همه مریضا شفای عاجل بده. شما هم حواستو جمع کن که ی وقت مدیون جون کسی نباشی. بالاخره همشهری هستی و ی عرقی رو شوما داریم.ولی از من میشنوی واسطه بازی رو بذار کنار اینجوری شاید خدا کرد و بختت زودتر باز شد.
خدا همه جوونا رو خوشبخت کنه ان شاء الله
[/]

سلام و وقت به خیر....
یک توصیه ی مهم برای دوست عزیزمان آقای "مهران" و همچنین سایر دوستان داشتم...

توصیه ی اکید دارم که ...
سمینارهای "موفقیت" دکتر شاهین فرهنگ را حتما دانلود کنند و کامل گوش کرده و به توصیه های او عمل نمایند.
مطمئن باشید با عمل کردن به تکنیک های کاربردی و مؤثری که در این سمینارها ارائه می شود بسیاری از مشکلاتتان حل می شود.
بسیاری از تاپیک هایی را که شما ایجاد کرده اید دیدم و تا حدودی به افکار و عقاید شما آگاهی دارم. من چند سال پیش به این سمینارها گوش کردم و مسیر زندگیم بسیار تغییر کرد.
این سمینار شامل پانزده جلسه ی پنج ساعته است.
از اینجا دانلود کنید...
http://drfarhang.mihanblog.com/post/1
-------------------------------

من فقط صفحه ی اول تاپیک را خواندم

سعی کنید در بیمارستان با همکاران و پرستاران، به ویژه در حضور مراجعان و همراهانشان، کمی جدی تر و با پرستیژتر و قاطعانه تر برخورد کنید تا هیچ موجود حقیری جرئت نکنه به شما بگه "تو چقد بدکشیکی! چرا همه در کشیک تو می میرن؟" و از این چرندیات!

بارها شده که بیمارستان و بخش کاری من با صمیمی ترین دوستم یکی شده ولی من حتی اجازه نمی دادم منو با اسم کوچیک صدا کنن و تاکید می کردم که حتما با نام خانوادگی همدیگرو صدا کنیم حتی موقعی که دور و برمون خلوت بود!
حالا بقیه ی پرسنل و پرستارها و اینا که هیچچی!

منظورم این نیست که بداخلاق و اخمو و متکبر باشید! اما نباید هم زیادی بهشون رو بدی تا جرئت کنن چرت و پرت بگن!
الان اگر یه پزشک جراح، صد نفر هم زیر دستش بمیرن آیا کسی از اینا میره مستقیماً بهش بگه"تو چقد آدم می کشی؟"
مسلما خیر. چون اون پزشکه به اینا روی اضافی نداده....شما هم کمی با هیبت و اعتماد به نفس بیشتری در محل کار حضور پیدا کنید.
--------------
نکته ی بعدی هم اینکه ....
همیشه در هربیمارستانی یه بخشی منفور هست که زیاد دوست نداریم بریم اونجا
مثلاً در تجربیات من، یه بخشی بود که محیطش ظاهراً خیلی کثیف بود و همکارهامون از رفتن به اونجا فرار می کردن!
اما من اصلاً حساسیت نداشتم! وقتی قرار بود برم اونجا اصلا ابراز ناراحتی نمی کردم و سریع می رفتم!
حتی گاهی به شوخی می گفتم "من از اون بخش خیلی خوشم میاد!!!! اصلا یه روز نرم اونجا روزم شب نمیشه!!!"
خلاصه اینکه به چیزی حساسیت نداشته باشید! حساسیت داشتن، همیشه کارو خراب می کنه!

یه نکته ی مهم را هم عرض کنم....
البته مطمئنم که بیشتر خوانندگان محترم از این حرف من خوششون نمیاد و در برابرم گارد می گیرن و انواع دشنام ها و سب و لعن را به صورت شفاهی و کتبی به سوی من روانه خواهند کرد!
-----------------
لازمه ی کار در علوم پزشکی و بیمارستان ها، داشتن روحیه ای است که هیچ کلمه ای به جز "سنگدلی" را برای وصفش پیدا نمی کنم.
به عبارت دیگر باید کمی سنگدل باشیم!
ممکنه روزی چندین نفر در بیمارستان از دنیا بروند، خیلی ها دردهای شدید بکشن، خیلی رنج های مختلفو تحمل کنن، خیلی ها کار و زندگیشون مختل بشه، خیلی ها هزینه های درمانی نداشته باشن، خیلی ها....
حالا تصور کنید که ما بخوایم برای همه شون دلمون بسوزه و ناراحت بشیم و گریه کنیم و به دردودلهاشون گوش بدیم و....
آیا در این صورت، چیزی از ما باقی می مونه؟
پس تنها راه اینکه بتوانید سالم بمانید و بیشتر در راه سلامت جامعه تلاش کنید این است که زیاد ذهن خود را درگیر این چیزها نکنید!

البته خوشبختانه یا متاسفانه شما هم چند قدمی در کسب این روحیه پیش رفتید!
چون زیاد براتون مهم نیست که "چرا فلانی مُرد"...بلکه میگید "چرا تو شیفت من مُرد"!!!!:khandeh!:

بعضی از مردم میگن "این دکترها/پرستارها چرا اینجورین؟ اصلا براشون مهم نیست! اصلا عین خیالشون نیست! سواره از حال پیاده خبر نداره " و نمی دونم چی چی!
درحالی که اگر بخوان برای هر مراجعی دلسوزی و همدردی ای که ازشون توقع میره رو انجام بدن نابود میشن!

موفق و سلامت باشید

مگه نه اینکه هرکسی اجلی داره که سر موقع سراغش میاد همه اونا موقع مرگشون فرارسیده بود حالااین چرا همشون درزمان کشیک شما فوت کردن هم میتونه تصادفی باشه هم می تونه امتحان باشه (لایستقدمون ساعه ولا یستاخرون)

خدایی پزشکی چه رشه اعصاب خرد کنیه Fool

آقای mehrant روی خودتون اسم نزارید ... دیگه تقصیر شما نیس که طرف کبدش آسیب دیده عفونت همه بدنشو گرفته Fool

بعدشم ثانیه و دقیقه عمر هر کسی مشخصه ....اون آدما دقیقن باید سر همون تایم میمردن ... ربطیم به شما نداشته ... چه شما چه هر دانشجوی دیگه ای که سر کشیک بودین فرقی نمیکرد

Miss Chadoriii;617383 نوشت:
خدایی پزشکی چه رشه اعصاب خرد کنیه Fool

آقای mehrant روی خودتون اسم نزارید ... دیگه تقصیر شما نیس که طرف کبدش آسیب دیده عفونت همه بدنشو گرفته Fool

بعدشم ثانیه و دقیقه عمر هر کسی مشخصه ....اون آدما دقیقن باید سر همون تایم میمردن ... ربطیم به شما نداشته ... چه شما چه هر دانشجوی دیگه ای که سر کشیک بودین فرقی نمیکرد

تقصیر من نیست ولی هر بیماری که نمیشد کاری براش کرد و انتظار داشتیم زنده نمونه، در کشیک من می مرد!

با سلام
اصولا اگر به یک چیز یا پدیده حساس بشید امکان وقوع آن پدیده بیشتر میشود.سخن زیبایی از حضرت علی علیه السلام است که حضرت میفرمایند: آدمی در همان هنگام که از مرگ میگریزد با آن مواجه میشود.
به نظر من این حدیث از هر جوابی شیواتر و رساتر است.
و من الله التوفیق

سلام..اول اینکه داداش خدا ان شاا.. بهت سلامتی بده..دکتر بودن خیلی سخته..ان شاا.. همیشه موفق باشی...
اول در مورد نمره دادن برادر من بقول دوستمون چرا واسطه هر چیزی رو که اتفاق افتاد میرید خیلی راحت میگی اگر اعتقادی به عدالت و انصاف داشته باشه به شما نمره میده اگه داد که هیچ اگر نداد خودش مسئوله شما به راه خودتون ادامه بدید چون تلاشتون رو کردید و بر ظلم هم سکوت نکردید حالا چون اون اقا فعلا بر مسند قدرت نشسته و داره سو استفاده میکنه دست شما نیست..اگر میتونید به مقام بالاتر ارجاع بدید و مثلا اثبات کنید که هم گروهی شما کم کاری میکنن شما باید اطلاع بدید اگر هم نه توکل به خدا کنید و استادتون رو کاملا ببخشید چون کینه و ناراحتی در انسان جلایی نداره و ناراحتی باعث پس رفت ادم میشه ان شاا.. که درست میشه .. نکته بعدی اصلا برادر شما چرا وقتی اون 2تا خانوم میرفتن به جای 4 نفر کا انجام میدادین این یعنی اینکه شما هم مسئول این هستین که اون خانوم ها فرار میکردن از کار باز در این مرود روی خودتون کار کنید و یاد بگیرید که جای کسی رو پر نکنید اونم در کار مهمی مثل پزشکی..
در مورد اینکه چرا دختر خانوم ها بهتر نمره میگیرن و بیشتر تو دید هستن مشکل تمام مملکته و این رو خود استاد ها باید ی روزی جواب بدن که حق ی فرد رو خوردن بسپارید به خدا خودشو میدونید چیکار کنه..شما بهتره به راه خودتون ادامه بدید و ان شاا.. روزی استاد شدید دقیقا بعکس این عمل کنید و نشون بدین هنوز هم ادم هایی پیدا میشن که براسا عدالت برخورد کنن.
در مورد مرگ بیمار ها و شفیت.. دوست عزیز شما تنها وسیله هستین از طرف خدا و شفا دهنده اصلی خداست و شما تلاش میکنید اگر حکمت خدا باشه سالم میشن و اگر هم نه به وصال خدا میرسن..حال ناراحتی شما درسته هر کسی از مردن فرد دیگه ناراحت میشه ولی نه اونقدر که شما رو دچار شکست روحی و خدای نکرده از کار کردن بندازه...خوب ادم دیگه ی روز میاد و ی روز میره..شما بای راضی باشید به حکمت خدا.. راضی بودن اینه که تمام تلاشتون رو میکنید حالا ی چیزی پیش میاد حتما حمکتی توشه که شما نمیدونید..در ضمن اگر شما رد جایی یا شیفتی قرارا میگیرید که سختیش بیشتر اینم حکمت خداست یعنی تو شما دیده که تحملش رو دارید.. دسوت عزیز این رو ی امتحان رد نظر بگیرید..ایا به خدای خود هنوز اعتما دارید یا نه ایا راضی به کارش هستین یا نه.. شما نباید حرف های دیگران براتون مهم باشه باید حرف خدا براتون مهم باشه..در کل مشکل شما به نظر بنده کمی بیش از توجه کردن به رحف های دیگرانه شما باید به خدا توجه کنید نه بنده های خدا..اگر هم پزشک شدین برای خدا بوده دیگه درسته پس برای راه خدا تلاش کنید حال در راه ی سری میان و میرن این راه و روش خداست..همه که نمیمونن...باز نگو چرا تو شفیت من فقط.. هیچ چیز اتفاقی نیست تو این دنیا خدا حساب همه کارها رو داره این رو ی امتحان و ی مرحله بدون برای خودت..

sokotman;617427 نوشت:
خوب ادم دیگه ی روز میاد و ی روز میره..

بله. آقا مهران فقط وسیله است...:Khandidan!:

شوخی میکنم، آقا مهران به توصیه دوستان و کارشناس محترم عمل کن،خیلی چیزا برات عوض میشه

انشالله به زودی شاهد باشیم حالت خودت رو از ناراحت به خوشحال تغییر دادی:ok:

خدایا دوست دارم;617436 نوشت:
بله. آقا مهران فقط وسیله است...:Khandidan!:

خیلی خوب بود:Khandidan!:

.

برادر mehrant ... نمیشه دو روز همچیو تعطیل کنین برید سفر ؟؟ سفر زیارتی هم نباشه که دوباره تحت تاثیر مشکلاتتون و دعا کردن باشید ... 2 روز تنهایی پاشد برید کیش چهار تا دلفین بیبینید حالتون سر جاش بیاد

جدی میگم ... الان این چن وقته ذهنتون روی مشکلات متمرکز بوده ... اینجوری خسته شدید ... احتیاج به تجدید نیرو دارید

سلام

پیشنهاد میکنم

به خدا توکل کنید و ایه الکرسی زیاد بخونید ذکر یا حی یا قیوم هم خوبه

در ضمن به وجدانتون رجوع کنید که اگر خدایی نکرده یکی از عزیزانتون زیر دست شما بود اقداماتی که براش میکردید کافی بود؟ راضیتون میکرد؟اون کارایی که براشون انجام میدادین برا دیگران هم

انجام میدادین ؟؟

در پناه خدا موفق باشید

با سلام، میخواستم بگم شما که در حال آموزش دیدن هستیدو پایه مطالبی هم که فرا میگیرید براساس مسائل علمی و عقلی میباشد.
بنابراین دیگر اتفاقات بعدی برای هم دوره ای های شما نباید زیاد به شانس و اقبال و....ارتباط داده شود.
البته به نظر میرسه خود شما هم دردامن زدن به این مسائل در بین دوستانتان بی تاثیر نمیباشید.

محمود;617442 نوشت:
با سلام، میخواستم بگم شما که در حال آموزش دیدن هستیدو پایه مطالبی هم که فرا میگیرید براساس مسائل علمی و عقلی میباشد.
بنابراین دیگر اتفاقات بعدی برای هم دوره ای های شما نباید زیاد به شانس و اقبال و....ارتباط داده شود.
البته به نظر میرسه خود شما هم دردامن زدن به این مسائل در بین دوستانتان بی تاثیر نمیباشید.

جمله آخر تون رو متوجه نشدم:Gig:

*شیوا*;617439 نوشت:
سلام

پیشنهاد میکنم

به خدا توکل کنید و ایه الکرسی زیاد بخونید ذکر یا حی یا قیوم هم خوبه

در ضمن به وجدانتون رجوع کنید که اگر خدایی نکرده یکی از عزیزانتون زیر دست شما بود اقداماتی که براش میکردید کافی بود؟ راضیتون میکرد؟اون کارایی که براشون انجام میدادین برا دیگران هم

انجام میدادین ؟؟

در پناه خدا موفق باشید

آره گفتم در جواب یکی از کاربران که سعی کردم طبق اصول عمل کنم اما در اون شرایط بحرانی و اورژانسی که باید در چند ثانیه تصمیم گرفت شاید یه وقت استباهی کرده باشم که خودم متوجهش نشده باشم

منظورم اینه که باروحیاتتون و حالاتتون این اجازه رو به دیگران میدید که در مورد شما فکرهائی بکنن و بدتر از اون هم این که اون فکرهارو به زبون بیارن.
درغیر اینصورت هیچ دلیلی نداره در یک محیط آکادمیک و علمی به جای این که افراد به دنبال کشف حقایق از طریق عقل و منطق باشند، سعی در توجیه آن به شانس و ...داشته باشن

سلام دوستان.شاید یه کم حرفام کلیشه ای باشه ولی خب بعضی اوقات همین حرفا ب داد آدم میرسه ... ب نظر من اول شما رو ذهن خودت کار کن ک اینقد انرژی منفی ب خودت ندی بابا خب اون مریض بنده خدا مرگش رسیده دیگه حالا تویه کشیک شما یا یکی دیگه بعدشم شما در آینده یه دکتر عالی در زمینه احیا میشی چون مریض بدحال زیاد داشتی و اون بنده خداهایی هم ک مریض شون فوت شده هم یه کسی میاد بهشون خبر رو میده ک از نظر مذهبی هم رتبه بالایی داره و راحت میتونه آرومشون کنه ... میبینی چی همه دید مثبت ... تازشم مشکل ما با خدامون اینه ک ما فقط امروز فردا رو میبینیم و خدا کل عمرمون رو ... اگه اینو با تمام وجودت هزار بار ب خودت بقبولونی واقعا آروم میشی و حتی میتونی اون پرستارا رو ک پشت سرت حرف میزنن رو هم خاموش کنی وقتی همش بهت انرژی منفی میدن و تو هم میگی "هر چی خدا بخواد همون میشه" بعد چن بار اونا خجالت میکشن ک دیگه ب تو از این حرفا بزنن ... مطمئن باش ک وقتی ب خدا اعتماد کنی بدترین و وحشتناک ترین وقایع زندگی اصلا اصلا نمیتونه آرامش ات رو بهم بزنه خدا شاهده ب اینی ک میگم اعتماد دارم و بهش رسیدم واسه همین دلم نیومد ب شما نگم ک استفاده نکنی ... فقط خدا رو ببین و همه کارات واسه اون باشه ببین چ غوغایی میشه ... موفق باشی ...

sokotman;617427 نوشت:
سلام..اول اینکه داداش خدا ان شاا.. بهت سلامتی بده..دکتر بودن خیلی سخته..ان شاا.. همیشه موفق باشی...
اول در مورد نمره دادن برادر من بقول دوستمون چرا واسطه هر چیزی رو که اتفاق افتاد میرید خیلی راحت میگی اگر اعتقادی به عدالت و انصاف داشته باشه به شما نمره میده اگه داد که هیچ اگر نداد خودش مسئوله شما به راه خودتون ادامه بدید چون تلاشتون رو کردید و بر ظلم هم سکوت نکردید حالا چون اون اقا فعلا بر مسند قدرت نشسته و داره سو استفاده میکنه دست شما نیست..اگر میتونید به مقام بالاتر ارجاع بدید و مثلا اثبات کنید که هم گروهی شما کم کاری میکنن شما باید اطلاع بدید اگر هم نه توکل به خدا کنید و استادتون رو کاملا ببخشید چون کینه و ناراحتی در انسان جلایی نداره و ناراحتی باعث پس رفت ادم میشه ان شاا.. که درست میشه .. نکته بعدی اصلا برادر شما چرا وقتی اون 2تا خانوم میرفتن به جای 4 نفر کا انجام میدادین این یعنی اینکه شما هم مسئول این هستین که اون خانوم ها فرار میکردن از کار باز در این مرود روی خودتون کار کنید و یاد بگیرید که جای کسی رو پر نکنید اونم در کار مهمی مثل پزشکی..
در مورد اینکه چرا دختر خانوم ها بهتر نمره میگیرن و بیشتر تو دید هستن مشکل تمام مملکته و این رو خود استاد ها باید ی روزی جواب بدن که حق ی فرد رو خوردن بسپارید به خدا خودشو میدونید چیکار کنه..شما بهتره به راه خودتون ادامه بدید و ان شاا.. روزی استاد شدید دقیقا بعکس این عمل کنید و نشون بدین هنوز هم ادم هایی پیدا میشن که براسا عدالت برخورد کنن.
در مورد مرگ بیمار ها و شفیت.. دوست عزیز شما تنها وسیله هستین از طرف خدا و شفا دهنده اصلی خداست و شما تلاش میکنید اگر حکمت خدا باشه سالم میشن و اگر هم نه به وصال خدا میرسن..حال ناراحتی شما درسته هر کسی از مردن فرد دیگه ناراحت میشه ولی نه اونقدر که شما رو دچار شکست روحی و خدای نکرده از کار کردن بندازه...خوب ادم دیگه ی روز میاد و ی روز میره..شما بای راضی باشید به حکمت خدا.. راضی بودن اینه که تمام تلاشتون رو میکنید حالا ی چیزی پیش میاد حتما حمکتی توشه که شما نمیدونید..در ضمن اگر شما رد جایی یا شیفتی قرارا میگیرید که سختیش بیشتر اینم حکمت خداست یعنی تو شما دیده که تحملش رو دارید.. دسوت عزیز این رو ی امتحان رد نظر بگیرید..ایا به خدای خود هنوز اعتما دارید یا نه ایا راضی به کارش هستین یا نه.. شما نباید حرف های دیگران براتون مهم باشه باید حرف خدا براتون مهم باشه..در کل مشکل شما به نظر بنده کمی بیش از توجه کردن به رحف های دیگرانه شما باید به خدا توجه کنید نه بنده های خدا..اگر هم پزشک شدین برای خدا بوده دیگه درسته پس برای راه خدا تلاش کنید حال در راه ی سری میان و میرن این راه و روش خداست..همه که نمیمونن...باز نگو چرا تو شفیت من فقط.. هیچ چیز اتفاقی نیست تو این دنیا خدا حساب همه کارها رو داره این رو ی امتحان و ی مرحله بدون برای خودت..

سلام. ممنون از وقتی که گذاشتید و این جواب نسبتا طولانی رو تایپ کردید.
آخه اول هم استاد مذکور خودش گفت با رزیدنت تون صحبت کن هرچی نظرش بود به همون عمل میکنم.منم وقتی خواستم جریان رو به رزیدنت بگم ازش خواستم باهاش هم صحبت کنه که منصرف بشه از تکرار بخش زدن.
در مورد انجام کار بجای افرادی که کلرشون رو انجام ندادن، آخه اگر اونا انجام ندن و برن ما هم بریم کار بیمار به تاخیر میفته. ..باید کاری کرد بیمار متضرر نشه
نه اونقدرها ناراحت نیستم، از این ناراحتم که چرا همه مرگها باید در کشیک من اتفاق بیفته؟
تنها موردی که من بخاطرش از مرگ مریض ناراحت میشم وقتی هست که بیمار تا اندک زمانی قبل از مرگش خوب بوده و حتی صحبت میکرده اما ناگهان ایست قلبی داده....وگرنه بیماری که چند روزه بسیار بدحاله و هوشیاری پایین داره یا در کما هست و غیره ناراحت کننده نیست شاید هم گاهی تو دلم میگم کاش زودتر این بیمار بره دیار باقی! که هم خودش راحت بشه و رنج نکشه از این بدحالیش هم ما!:khandeh!:
و یا وقتی که بیماری بوده که میشده کاری براش کرد که نجات پیدا کنه و حالش خوب بشه اما اینقدر کار به تاخیر افتاده که مریض بدحال شده و به جایی رسیده که نمیشه براش کاری کرد...
یه مشکل دیگه هم که البته اهمیتش کمتره واسه خودمونه که وقتی بیماری می میره تختش خالی میشه و به جاش مریض جدید فورااز اتفاقات بیمارستان میفررستن که کارش رو تا انجام بدیم کلی زمان و زحمت میبره...من حالا در هر کشیکم چهارتا مریض جدید میومد هم به جای ترخیصی ها هم فوتی ها.اما دوستان دیگه حداکثر دوتا مریض داشتن

Miss Chadoriii;617437 نوشت:
خیلی خوب بود:Khandidan!:

.

برادر mehrant ... نمیشه دو روز همچیو تعطیل کنین برید سفر ؟؟ سفر زیارتی هم نباشه که دوباره تحت تاثیر مشکلاتتون و دعا کردن باشید ... 2 روز تنهایی پاشد برید کیش چهار تا دلفین بیبینید حالتون سر جاش بیاد

جدی میگم ... الان این چن وقته ذهنتون روی مشکلات متمرکز بوده ... اینجوری خسته شدید ... احتیاج به تجدید نیرو دارید

مرخصی بهمون نمیدن آخه...فقط فروردین ماه تعطیلی خواهیم داشت
خودمم دلم میخواد سفر ولی خوب وقت نداریم ...

لبیک یا علی النقی;617367 نوشت:
یه نکته ی مهم را هم عرض کنم....
البته مطمئنم که بیشتر خوانندگان محترم از این حرف من خوششون نمیاد و در برابرم گارد می گیرن و انواع دشنام ها و سب و لعن را به صورت شفاهی و کتبی به سوی من روانه خواهند کرد!
-----------------
لازمه ی کار در علوم پزشکی و بیمارستان ها، داشتن روحیه ای است که هیچ کلمه ای به جز "سنگدلی" را برای وصفش پیدا نمی کنم.
به عبارت دیگر باید کمی سنگدل باشیم!
ممکنه روزی چندین نفر در بیمارستان از دنیا بروند، خیلی ها دردهای شدید بکشن، خیلی رنج های مختلفو تحمل کنن، خیلی ها کار و زندگیشون مختل بشه، خیلی ها هزینه های درمانی نداشته باشن، خیلی ها....
حالا تصور کنید که ما بخوایم برای همه شون دلمون بسوزه و ناراحت بشیم و گریه کنیم و به دردودلهاشون گوش بدیم و....
آیا در این صورت، چیزی از ما باقی می مونه؟
پس تنها راه اینکه بتوانید سالم بمانید و بیشتر در راه سلامت جامعه تلاش کنید این است که زیاد ذهن خود را درگیر این چیزها نکنید!

البته خوشبختانه یا متاسفانه شما هم چند قدمی در کسب این روحیه پیش رفتید!
چون زیاد براتون مهم نیست که "چرا فلانی مُرد"...بلکه میگید "چرا تو شیفت من مُرد"!!!!:khandeh!:

بعضی از مردم میگن "این دکترها/پرستارها چرا اینجورین؟ اصلا براشون مهم نیست! اصلا عین خیالشون نیست! سواره از حال پیاده خبر نداره " و نمی دونم چی چی!
درحالی که اگر بخوان برای هر مراجعی دلسوزی و همدردی ای که ازشون توقع میره رو انجام بدن نابود میشن!

موفق و سلامت باشید

کلا رفتار همراهان بیمار با ما چندان خوب نیست. ..خیلی گاهی آدم اعصابش خورد میشه
ولی من سعی کردم تا جایی که میشه با مریض و همراهانش با احترام برخورد کنم و عصبانیت خودم رو کنترل کنم...خیلی تحمل کردم در حدی که خیلی وقتها پرستارها میگن دکتر چقدر صبرت زیاده! ما جای تو بودیم نمیتونستیم اینطوری با همراه ها برخورد کنیم. ..
البته گاهی هم شده دیگه واقعا طوری عصبانیم کردن که قابل کنترل نبوده و حتی جوری داد زدم سر همراه که همه تو بخش برگشتن نگاهم کردن!
خیلی هم کم پیدا میشه کسی از ما تشکر کنه...واقعا این همه زحمت میکشیم و شب بیداری و غیره، دانشگاه قدرمون رو که نمیدونه همراهان هم اینطوری.
فقط یکبار شده در بخش اطفال. ..مریضی داشتیم که بیماری داشت که شب یکساعت به یکساعت باید میومدم بخش میدیدمش و وضعیتش رو ارزیابی کنم و اینکار یه نیمساعت حدودا طول میکشید هر دفعه. که خدارو شکر تا صبح خوب شد حالش و هشت صبح بود که از اون وضعیت دراومد.همون روز بود پدر اون بچه بهم گفت آقای دکتر دستت درد نکنه واقعا زحمت کشیدید دیشب.به بچه اش هم گفت دخترم ببین این آقای دکتر از اون دکترهای خوبه، خیلی زحمت کشید برات
یه حرف اینجوری بشنویم تمام خستگی آدم از تنش در میره....ولی کسی یه دستت درد نکنه یا خسته نباشید ساده هم بهمون نمیگه

جزیره مجنون;617455 نوشت:
سلام دوستان.شاید یه کم حرفام کلیشه ای باشه ولی خب بعضی اوقات همین حرفا ب داد آدم میرسه ... ب نظر من اول شما رو ذهن خودت کار کن ک اینقد انرژی منفی ب خودت ندی بابا خب اون مریض بنده خدا مرگش رسیده دیگه حالا تویه کشیک شما یا یکی دیگه بعدشم شما در آینده یه دکتر عالی در زمینه احیا میشی چون مریض بدحال زیاد داشتی و اون بنده خداهایی هم ک مریض شون فوت شده هم یه کسی میاد بهشون خبر رو میده ک از نظر مذهبی هم رتبه بالایی داره و راحت میتونه آرومشون کنه ... میبینی چی همه دید مثبت ... تازشم مشکل ما با خدامون اینه ک ما فقط امروز فردا رو میبینیم و خدا کل عمرمون رو ... اگه اینو با تمام وجودت هزار بار ب خودت بقبولونی واقعا آروم میشی و حتی میتونی اون پرستارا رو ک پشت سرت حرف میزنن رو هم خاموش کنی وقتی همش بهت انرژی منفی میدن و تو هم میگی "هر چی خدا بخواد همون میشه" بعد چن بار اونا خجالت میکشن ک دیگه ب تو از این حرفا بزنن ... مطمئن باش ک وقتی ب خدا اعتماد کنی بدترین و وحشتناک ترین وقایع زندگی اصلا اصلا نمیتونه آرامش ات رو بهم بزنه خدا شاهده ب اینی ک میگم اعتماد دارم و بهش رسیدم واسه همین دلم نیومد ب شما نگم ک استفاده نکنی ... فقط خدا رو ببین و همه کارات واسه اون باشه ببین چ غوغایی میشه ... موفق باشی ...

صحبتهای خوبی کردید
انشاالله که همینطور باشه

به نظر من هم شما حرف بقیه رو زیاد جدی نگیر.اگه واقعا تلاشتو کردی و طبق آموزشی که دادن عمل کردین دیگه مقصر شما نیستی..
شابدم دلیل اینکه مریض بیشتری میفرستن بخش شما اینه که میدونن بیشتر رسیدگی میکنی به مریضات...
در کل جنبه مثبت قضیه رو هم ببین و منفی نگر نباش دکترجان. تو این زمونه اگه بخای طبق حرف مردم عمل کنی اصن نمیشه زندگی کرد!! موفق باشی ان شاالله...

موضوع قفل شده است