جمع بندی بررسی اعتبار و اسناد حدیث امیرالمومنین علیه السلام: «العلما حکام علی الناس»

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی اعتبار و اسناد حدیث امیرالمومنین علیه السلام: «العلما حکام علی الناس»

با سلام و عرض ادب و احترام

لطف کنید اعتبار و سند حدیث امبرالمومنین علیه السلام که میفرمایند : « العلما حکام علی الناس » را مورد بررسی قرار دهید . با تشکر

دو سوال در مورد این حدیث دارم لطف کنید پاسخ بدین سپاس از شما :

1) علما در این حدیث منظور چه کسانی هستند ؟ (( ائمه یا علما و فقهای دین ))
2) منظور از «حاکم» در این حدیث فرمانروا و سلطان است یا قاضی و داور ؟

در پناه حق پیروز باشید.
یا علی...

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

IVI.@.H.D.I;575980 نوشت:
با سلام و عرض ادب و احترام

لطف کنید اعتبار و سند حدیث امبرالمومنین علیه السلام که میفرمایند : « العلما حکام علی الناس » را مورد بررسی قرار دهید . با تشکر

دو سوال در مورد این حدیث دارم لطف کنید پاسخ بدین سپاس از شما :

1) علما در این حدیث منظور چه کسانی هستند ؟ (( ائمه یا علما و فقهای دین ))
2) منظور از «حاکم» در این حدیث فرمانروا و سلطان است یا قاضی و داور ؟

در پناه حق پیروز باشید.
یا علی...


با صلوات بر محمد وآل محمد
وعرض سلام وادب
اصل روایت از کتاب شریف « غرر الحكم و درر الكلم»آمده است:
« الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ »( تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ؛ ؛ ص47) علما حاكمانند بر مردم، يعنى مردم بايد كه حكم ايشان را قبول كنند و از آن تجاوز نكنند.(شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم ؛ ج‏1 ؛ ص137)
در کتاب « مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏17 ؛ ص321»آدرسی که داده است نیز کتاب غرر می باشد.
21471- «33» عَبْدُ الْوَاحِدِ الْآمِدِيُّ فِي الْغُرَرِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ‏ عَلَى‏ النَّاس‏.
غیر این سند، سند دیگری برای این روایت نقل نشده ولی اعتبار کتاب تا به آنجاست که علامه مجلسی آن را یکی از منابع خود ذکر می کند ودیگران نیز بر اعتبار این کتاب صحه گذارده اند.
امّا برای فهم حدیث می بایست خانواده حدیثی تشکیل شود، تا ما را در فهم حدیث کمک نماید، لذا در این جا به گوشه ای از روایات در این زمینه اشاره می گردد:
در کتاب« مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل » این روایت در باب«11 بَابُ وُجُوبِ الرُّجُوعِ فِي الْقَضَاءِ وَ الْفَتْوَى إِلَى رُوَاةِ الْحَدِيثِ مِنَ الشِّيعَةِ فِيمَا رَوَوْهُ عَنِ الْأَئِمَّةِ ع مِنْ أَحْكَامِ الشَّرِيعَةِ لَا فِيمَا يَقُولُونَهُ بِرَأْيِهِم‏» آمده است.

درکتاب «الحياة / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص449»روایاتی با این مضمون جمع آوری شده است:
ج- فرمانروايان بر عموم مردم‏
حديث‏
الامام علي «ع»: العلماء حكّام‏ على‏ الناس‏ «2».
امام على «ع»: علما حاكمان و فرمانروايان بر مردمانند.
الامام الحسين «ع»: .. مجاري الأمور و الاحكام على أيدي العلماء باللَّه، الأمناء على حلاله و حرامه‏ «3».
امام حسين «ع»: .. جريان امور و احكام به دست علما است، كه امانتدار حلال و حرام خدايند.

______________________________
(2) «غرر الحكم»/ 32.
(3) «تحف العقول»/ 172.

الامام الصادق «ع»: الملوك حكّام على الناس، و العلماء حكّام على الملوك‏ «1».
امام صادق «ع»: پادشاهان فرمانروايان بر مردمانند، و علما فرمانروايان بر پادشاهان.
بنگريد! اين گونه احاديث دلالتى بر پذيرش سلطنت و سلطان و پادشاهى و پادشاهان (ملوك) و تأييد موقعيّت آنان در اجتماع، از سوى اسلام، ندارد، زيرا سلطنت و پادشاهى مخالف است با فلسفه سياسى اسلام، و با مبانى اسلامى در باره مديريّت و حكومت و عقيده و تربيت و اخلاق- چنان كه اشاره‏اى گذشت- بنا بر اين، در اسلام هيچ سلطانى و پادشاهى و سلطنت و شاهنشاهيى پذيرفته نيست. «2» پس آنچه در اين حديث و امثال آن آمده است نظر به «وضع مطلوب اسلامى» ندارد، بلكه سخن در باره «وضع موجود» بوده است، يعنى در هر جا و هر جامعه، كسانى به نام «پادشاه» و «ملك» بر مردم تسلّط يافتند و از راه قدرت و غلبه به حكومت رسيدند، تكليف آنان است كه از دستورهاى دين و راهنمايى عالمان با صلاحيّت و آگاه دينى و طرفدار عدالت، (نه مرتجعان)، پيروى كنند، و بدين وسيله مهار شوند، تا جلو ستم و تجاوز آنان و كارگزاران آنان به توده‏ها- تا اندازه ممكن- گرفته شود، و از ظلم و تسامح در باره حقوق مردم كاسته گردد، و عدالت تحقّق يابد.

______________________________
(1) «بحار» 1/ 183.
(2) تا جايى كه يكى از اهل فضل، در مقاله‏اى، به نقل از «تفسير قمى»، چنين آورده كه پيامبر اكرم «ص» گفته است:
«إنّ اللَّه بعثني أن أقتل جميع ملوك الدّنيا
خداوند مرا به پيامبرى مبعوث كرد تا همه پادشاهان جهان را به قتل برسانم و از ميان بردارم»، بنا بر اين، ستم و ستمگرى (چه سياسى يا قضايى يا اقتصادى)، در هيچ حال و در هيچ حكومت و به هيچ نام، از نظر اسلام قابل گذشت نيست. نيز در باره «نفى سلطنت در اسلام»، تفسير «مجمع البيان» 7/ 239 ديده شود.

و هم چنین در کتاب « الحياة / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص554» آمده است:
حديث‏
النبي «ص»: الفقهاء أمناء الرسول‏ «3».
پيامبر «ص»: فقيهان امانتداران پيامبرند.
______________________________

(3) «بحار» 1/ 216- از كتاب «عوالى اللّئالى».

النبي «ص»: رحم اللَّه خلفائي. فقيل: يا رسول اللَّه و من خلفاؤك؟ قال:
«الذين يحيون سنّتي و يعلّمونها عباد اللَّه» «1».
پيامبر «ص»: خدا جانشينان مرا رحمت كند. گفتند: اى پيامبر! جانشينان تو كيانند؟ گفت: آنان كه سنّت مرا زنده مى‏كنند، و آن را به بندگان خدا مى‏آموزند.
الامام علي «ع»: .. و ما أخذ اللَّه على العلماء، أن لا يقارّوا على كظّة ظالم و لا سغب مظلوم‏ «2».
امام على «ع»: .. خدا از علما خواسته است كه در برابر پرخوارى ستمگران و گرسنگى كشيدن ستمكشان خاموش ننشينند و به آن رضا ندهند.
الامام علي «ع»: العلماء حكّام‏ على‏ الناس‏ «3».
امام على «ع»: عالمان فرمانروايان بر مردمند.
الامام الحسين «ع»: .. مجاري الامور و الأحكام على ايدي العلماء باللَّه‏ «4» ..
امام حسين «ع»: گردش امور و احكام به دست عالمان خدايى است ..
الامام الصادق «ع»- عن ابي خديجة قال: بعثني ابو عبد اللَّه «ع» الى اصحابنا فقال: قل لهم: ايّاكم اذا وقعت بينكم خصومة، او تداري في شي‏ء من الأخذ و العطاء، أن تحاكموا الى احد من هؤلاء الفسّاق! اجعلوا بينكم رجلا قد عرف حلالنا و حرامنا، فانّي قد جعلته عليكم قاضيا؛ و ايّاكم أن‏

______________________________
(1) «منية المريد»/ 10.
(2) «نهج البلاغه»/ 52؛ عبده 1/ 32.
(3) «غرر الحكم»/ 32.
(4) «تحف العقول»/ 172.

يخاصم بعضكم بعضا الى السّلطان الجائر. «1»
امام صادق «ع»- ابو خديجه گويد: امام صادق مرا به نزد جماعتى از شيعه روانه كرد و گفت: به ايشان بگو: مبادا هنگامى كه ميان شما خصومتى اتفاق مى‏ افتد، يا در داد و ستد اختلافى پيدا مى‏ كنيد، دعواى خود را به نزديكى از اين فاسقان ببريد! بلكه در ميان خود مردى را كه از حلال و حرام ما آگاه باشد انتخاب كنيد؛ و من چنين كسى را قاضى و داور شما قرار مى‏ دهم؛ و مبادا كه يكى از شما شكايت از ديگرى را به نزد سلطان ستمگر برد.
الامام الكاظم «ع»: من طلب هذا الرزق من حلّه، ليعود به على عياله و نفسه، كان كالمجاهد في سبيل اللَّه عز و جل، فإن غلب عليه ذلك، فليستدن على اللَّه عز و جل و على رسوله «ص» ما يقوت به عياله، فإن مات و لم يقضه كان على الامام قضاؤه، فإن لم يقضه كان عليه وزره. إنّ اللَّه عز و جل يقول:
«إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ‏ .. «2»»، فهو فقير مسكين مغرم‏ «3».
امام كاظم «ع»: هر كس روزى را از راه حلال آن براى خود و خانواده‏اش فراهم آورد، همچون مجاهد در راه خداى عزّ و جل است. و اگر از عهده بر نيايد، قوت عيال خود را از بيت المال وام گيرد؛ و اگر بميرد و آن وام را ادا نكرده باشد، بر امام است كه آن را ادا كند، و اگر ادا نكند وزر آن براو است.
خداى عزّ و جل گفته است: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ‏ زكات از آن فقيران است و بينوايان و تحصيلداران زكات و كسانى كه بايد دلشان به دست آورده شود (مؤلّفه قلوب) و آزاد كردن بردگان و گزاردن وام وامداران»، و آنكه هزينه زندگى ندارد فقير و بينوا وامدار است.
______________________________

(1) «وسائل» 18/ 100.
(2) سوره توبه (9): 60.
(3) «تهذيب» 6/ 184.


مقصود از ذكر اين حديث اين است كه اين گونه وظايف يعنى رسيدگى به زندگى تنگدستان و محرومان، متوجه عالمانى كه نايب امامند نيز خواهد بود. به مضمون حديث مذكور، احاديث چندى رسيده است.
الامام الرضا «ع»- من «فقه الرّضا» المنسوب إليه: منزلة الفقيه في هذا الوقت، كمنزلة الأنبياء في بني اسرائيل‏ «1».
امام رضا «ع»- از كتاب «فقه الرّضا» كه منسوب به آن امام است: منزلت فقيه در اين زمان همچون منزلت انبيا در بنى اسرائيل است.
الامام العسكري «ع»: .. فأمّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لأمر مولاه، فللعوامّ ان يقلّدوه؛ و ذلك لا يكون الا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم‏ «2».
امام عسكرى «ع»: .. هر كس از فقيهان كه مالك نفس خود و نگاهبان دين خويش باشد، و با هواى نفس خود مخالفت كند، و مطيع فرمان خداى خويش باشد، بر عوام است كه از او تقليد كنند، و اين امر نيست جز در بعضى از فقيهان شيعه نه همگى آنان.
الامام المهدي «ع»: .. أمّا الحوادث الواقعة، فارجعوا فيها الى رواة حديثنا، فإنّهم حجّتي عليكم، و أنا حجّة اللَّه عليهم‏ «3».
امام مهدى «ع»: .. در پيشامدهايى كه رخ مى‏دهد، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد، كه آنان حجت من بر شمايند، و من حجت خدا برايشان.«4»
______________________________
(1) «عوائد» نراقى/ 186.
(2) «احتجاج» 2/ 264- 263.
(3) «كمال الدين»/ 484؛ «الغيبة»- شيخ طوسى/ 177؛ «احتجاج» 2/ 283
.
(4)حكيمى، محمدرضا و حكيمى، محمد و حكيمى، على - آرام، احمد، الحياة / ترجمه احمد آرام، 6جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى - تهران، چاپ: اول، 1380ش.


پست جمع بندی موضوع

پرسش:
با سلام و عرض ادب و احترام
لطف کنید اعتبار و سند حدیث امیرالمومنین علیه السلام که می فرمایند:« العلما حکام علی الناس » را مورد بررسی قرار دهید . با تشکر
دو سوال در مورد این حدیث دارم لطف کنید پاسخ بدین سپاس از شما :
1) علما در این حدیث منظور چه کسانی هستند ؟« ائمه یا علما و فقهای دین »
2) منظور از «حاکم» در این حدیث فرمانروا و سلطان است یا قاضی و داور ؟
در پناه حق پیروز باشید.

پاسخ:
سلام علیکم ورحمه الله
پرسشگر گرامی اصل روایت در کتاب شریف « غرر الحكم و درر الكلم»آمده است:
« الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ »( 1) علما حاكمانند بر مردم، يعنى مردم بايد كه حكم ايشان را قبول كنند و از آن تجاوز نكنند.(2)
در کتاب « مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل »آدرسی که داده از کتاب غرر می باشد.
21471- «33» عَبْدُ الْوَاحِدِ الْآمِدِيُّ فِي الْغُرَرِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: الْعُلَمَاءُ حُكَّامٌ‏ عَلَى‏ النَّاس‏.(3)
غیر این سند، سند دیگری برای این روایت نقل نشده ولی اعتبار کتاب تا به آنجاست که علامه مجلسی آن را یکی از منابع خود ذکر می کند ودیگران نیز بر اعتبار این کتاب صحه گذارده اند.
امّا برای فهم حدیث بایست خانواده حدیثی تشکیل شود، تا ما را در فهم حدیث کمک نماید، لذا در این جا به گوشه ای از روایات در این زمینه اشاره می گردد:
در کتاب« مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل » این روایت در باب«11 بَابُ وُجُوبِ الرُّجُوعِ فِي الْقَضَاءِ وَ الْفَتْوَى إِلَى رُوَاةِ الْحَدِيثِ مِنَ الشِّيعَةِ فِيمَا رَوَوْهُ عَنِ الْأَئِمَّةِ ع مِنْ أَحْكَامِ الشَّرِيعَةِ لَا فِيمَا يَقُولُونَهُ بِرَأْيِهِم‏» آمده است.

و درکتاب «الحياة »روایاتی با این مضمون جمع آوری شده است:
فرمانروايان بر عموم مردم‏
حديث‏
الامام علي «ع»: العلماء حكّام‏ على‏ الناس‏ .
امام على «ع»: علما حاكمان و فرمانروايان بر مردمانند.
الامام الحسين «ع»: .. مجاري الأمور و الاحكام على أيدي العلماء باللَّه، الأمناء على حلاله و حرامه‏ .
امام حسين «ع»: .. جريان امور و احكام به دست علما است، كه امانتدار حلال و حرام خدايند.
الامام الصادق «ع»: الملوك حكّام على الناس، و العلماء حكّام على الملوك‏ .
امام صادق «ع»: پادشاهان فرمانروايان بر مردمانند، و علما فرمانروايان بر پادشاهان.
بنگريد! اين گونه احاديث دلالتى بر پذيرش سلطنت و سلطان و پادشاهى و پادشاهان (ملوك) و تأييد موقعيّت آنان در اجتماع، از سوى اسلام، ندارد، زيرا سلطنت و پادشاهى مخالف است با فلسفه سياسى اسلام، و با مبانى اسلامى در باره مديريّت و حكومت و عقيده و تربيت و اخلاق- چنان كه اشاره‏اى گذشت- بنا بر اين، در اسلام هيچ سلطانى و پادشاهى و سلطنت و شاهنشاهيى پذيرفته نيست. پس آن چه در اين حديث و امثال آن آمده است نظر به «وضع مطلوب اسلامى» ندارد، بلكه سخن در باره «وضع موجود» بوده است، يعنى در هر جا و هر جامعه، كسانى به نام «پادشاه» و «ملك» بر مردم تسلّط يافتند و از راه قدرت و غلبه به حكومت رسيدند، تكليف آنان است كه از دستورهاى دين و راهنمايى عالمان با صلاحيّت و آگاه دينى و طرفدار عدالت، (نه مرتجعان)، پيروى كنند، و بدين وسيله مهار شوند، تا جلو ستم و تجاوز آنان و كارگزاران آنان به توده‏ها- تا اندازه ممكن- گرفته شود، و از ظلم و تسامح در باره حقوق مردم كاسته گردد، و عدالت تحقّق يابد(.(4

و هم چنین در جای دیگر کتاب « الحياة » آمده است:
حديث‏
النبي «ص»: الفقهاء أمناء الرسول‏.
پيامبر «ص»: فقيهان امانتداران پيامبرند.
النبي «ص»: رحم اللَّه خلفائي. فقيل: يا رسول اللَّه و من خلفاؤك؟ قال:« الذين يحيون سنّتي و يعلّمونها عباد اللَّه»
پيامبر «ص»: خدا جانشينان مرا رحمت كند. گفتند: اى پيامبر! جانشينان تو كيانند؟ گفت: آنان كه سنّت مرا زنده مى‏كنند، و آن را به بندگان خدا مى‏آموزند.
الامام علي «ع»: .. و ما أخذ اللَّه على العلماء، أن لا يقارّوا على كظّة ظالم و لا سغب مظلوم‏.
امام على «ع»: .. خدا از علما خواسته است كه در برابر پرخوارى ستمگران و گرسنگى كشيدن ستمكشان خاموش ننشينند و به آن رضا ندهند.
الامام علي «ع»: العلماء حكّام‏ على‏ الناس‏ .
امام على «ع»: عالمان فرمانروايان بر مردمند.
الامام الحسين «ع»: .. مجاري الامور و الأحكام على ايدي العلماء باللَّه‏ «
امام حسين «ع»: گردش امور و احكام به دست عالمان خدايى است.
الامام الصادق «ع»- عن ابي خديجة قال: بعثني ابو عبد اللَّه «ع» الى اصحابنا فقال: قل لهم: ايّاكم اذا وقعت بينكم خصومة، او تداري في شي‏ء من الأخذ و العطاء، أن تحاكموا الى احد من هؤلاء الفسّاق! اجعلوا بينكم رجلا قد عرف حلالنا و حرامنا، فانّي قد جعلته عليكم قاضيا؛ و ايّاكم أن‏ يخاصم بعضكم بعضا الى السّلطان الجائر.
امام صادق «ع»- ابو خديجه گويد: امام صادق مرا به نزد جماعتى از شيعه روانه كرد و گفت: به ايشان بگو: مبادا هنگامى كه ميان شما خصومتى اتفاق مى‏ افتد، يا در داد و ستد اختلافى پيدا مى‏ كنيد، دعواى خود را به نزديكى از اين فاسقان ببريد! بلكه در ميان خود مردى را كه از حلال و حرام ما آگاه باشد انتخاب كنيد؛ و من چنين كسى را قاضى و داور شما قرار مى‏ دهم؛ و مبادا كه يكى از شما شكايت از ديگرى را به نزد سلطان ستمگر برد.
الامام الكاظم «ع»: من طلب هذا الرزق من حلّه، ليعود به على عياله و نفسه، كان كالمجاهد في سبيل اللَّه عز و جل، فإن غلب عليه ذلك، فليستدن على اللَّه عز و جل و على رسوله «ص» ما يقوت به عياله، فإن مات و لم يقضه كان على الامام قضاؤه، فإن لم يقضه كان عليه وزره. إنّ اللَّه عز و جل يقول:« إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ‏...، فهو فقير مسكين مغرم‏.»
امام كاظم «ع»: هر كس روزى را از راه حلال آن براى خود و خانواده‏اش فراهم آورد، هم چون مجاهد در راه خداى عزّ و جل است. و اگر از عهده بر نيايد، قوت عيال خود را از بيت المال وام گيرد؛ و اگر بميرد و آن وام را ادا نكرده باشد، بر امام است كه آن را ادا كند، و اگر ادا نكند وزر آن براو است.
خداى عزّ و جل گفته است: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ‏ زكات از آن فقيران است و بينوايان و تحصيل داران زكات و كسانى كه بايد دلشان به دست آورده شود (مؤلّفه قلوب) و آزاد كردن بردگان و گزاردن وام وامداران»، و آن كه هزينه زندگى ندارد فقير و بينوا وامدار است.
مقصود از ذكر اين حديث اين است كه اين گونه وظايف يعنى رسيدگى به زندگى تنگدستان و محرومان، متوجه عالمانى كه نايب امامند نيز خواهد بود. به مضمون حديث مذكور، احاديث چندى رسيده است.
الامام الرضا «ع»- من «فقه الرّضا» المنسوب إليه: منزلة الفقيه في هذا الوقت، كمنزلة الأنبياء في بني اسرائيل‏.
امام رضا «ع»- از كتاب «فقه الرّضا» كه منسوب به آن امام است: منزلت فقيه در اين زمان هم چون منزلت انبيا در بنى اسرائيل است.
الامام العسكري «ع»: .. فأمّا من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لأمر مولاه، فللعوامّ ان يقلّدوه؛ و ذلك لا يكون الا بعض فقهاء الشيعة لا جميعهم‏.»
امام عسكرى «ع»: .. هر كس از فقيهان كه مالك نفس خود و نگاهبان دين خويش باشد، و با هواى نفس خود مخالفت كند، و مطيع فرمان خداى خويش باشد، بر عوام است كه از او تقليد كنند، و اين امر نيست جز در بعضى از فقيهان شيعه نه همگى آنان.
الامام المهدي «ع»: .. أمّا الحوادث الواقعة، فارجعوا فيها الى رواة حديثنا، فإنّهم حجّتي عليكم، و أنا حجّة اللَّه عليهم‏ .»
امام مهدى «ع»: .. در پيشامدهايى كه رخ مى‏ دهد، به راويان احاديث ما مراجعه كنيد، كه آنان حجت من بر شمايند، و من حجت خدا برايشان. (5)

پی نوشت:
1) تصنيف غرر الحكم و درر الكلم ؛ ؛ ص47.
2) شرح آقا جمال خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم ؛ ج‏1 ؛ ص137.
3) مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏17 ؛ ص321.
4) الحياة / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص449.
5) الحياة / ترجمه احمد آرام ؛ ج‏2 ؛ ص554.

موضوع قفل شده است