جمع بندی یک اشکال به برهان صدیقین (تفاوت میان واقعیت و واقعی)

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یک اشکال به برهان صدیقین (تفاوت میان واقعیت و واقعی)

سلام و عرض خسته نباشید.
ما البته کوچک‌تر از اون هستیم که بخوایم به برهان صدیقین و جناب ملاصدرا (ره) اشکال وارد کنیم. بیش‌تر یک ابهام محسوب می‌شه تا اشکال.
در برهان صدیقین (اون طور که فهمیدم) می‌گویند که خداوند «حقیقت و واقعیت» است. علامه طباطبایی در تقریری از برهان صدیقین در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم می‌فرمایند که: «او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزاء جهان با او واقعیت دار و بی او هیچ و پوچ می باشد.»
ابهامی که بنده دارم این است که به نظر بنده «واقعیت» تنها یک خیال ذهنی است. مانند «سفیدی». ما در عالم خارج چیزی به اسم «سفیدی» نداریم. ما اشیاء «سفید» داریم اما خود «سفیدی» وجود خارجی ندارد و فقط در ذهنمان برای دسته بندی بهتر اشیاء سفید، عنوان «سفیدی» را ابداع کرده‌ایم.
در جهان خارج «واقعیت» وجود ندارد. بلکه «واقعیات» و اشیاء «واقعی» وجود دارد. در تقریر برهان صدیقین آمده است که خداوند همان «واقعیت» است؛ پس نتیجه می‌گیریم که خداوند (نعوذ بالله) وجود خارجی ندارد و فقط یک تلقّی ذهنی ساخت بشر است.
این اشکال و ابهام چطور مرتفع می‌شود؟
متشکرم.

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

oosmajid;563702 نوشت:
سلام و عرض خسته نباشید.
ما البته کوچک‌تر از اون هستیم که بخوایم به برهان صدیقین و جناب ملاصدرا (ره) اشکال وارد کنیم. بیش‌تر یک ابهام محسوب می‌شه تا اشکال.
در برهان صدیقین (اون طور که فهمیدم) می‌گویند که خداوند «حقیقت و واقعیت» است. علامه طباطبایی در تقریری از برهان صدیقین در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم می‌فرمایند که: «او خودش عین واقعیت است و جهان و اجزاء جهان با او واقعیت دار و بی او هیچ و پوچ می باشد.»
ابهامی که بنده دارم این است که به نظر بنده «واقعیت» تنها یک خیال ذهنی است. مانند «سفیدی». ما در عالم خارج چیزی به اسم «سفیدی» نداریم. ما اشیاء «سفید» داریم اما خود «سفیدی» وجود خارجی ندارد و فقط در ذهنمان برای دسته بندی بهتر اشیاء سفید، عنوان «سفیدی» را ابداع کرده‌ایم.
در جهان خارج «واقعیت» وجود ندارد. بلکه «واقعیات» و اشیاء «واقعی» وجود دارد. در تقریر برهان صدیقین آمده است که خداوند همان «واقعیت» است؛ پس نتیجه می‌گیریم که خداوند (نعوذ بالله) وجود خارجی ندارد و فقط یک تلقّی ذهنی ساخت بشر است.
این اشکال و ابهام چطور مرتفع می‌شود؟
متشکرم.

باسلام وتشکر .
اولا _ اجازه دهید پاسخ را از این جا شروع نمایم :
شما گفته اید :
(
به نظر بنده «واقعیت» تنها یک خیال ذهنی است)
از شما سوال می کنم آیا وقتی می گوید :
_ آفتاب واقعیت دارد .
_ درخت واقعیت دارد .
_ سلسله جبال البرز واقعیت دارد .
_ دریای خلیج فارس واقعیت دارد .
از این گفته ها چه می فهمید ؟؟
آیا این را می فهمید و اراده می کنید که موجودات یاد شده فقط در خیال وذهن تان وجودارد ؟؟
هرگز چنین نخواهد بود .
وگرنه این می شود سفسطه .
ثانیا _ کلمه واقعیت در کلام علامه به معنای واقعیت عینی وخارجی است ومراد ایشان این است که حق تعالی واقعیت دارد یعنی عینیت دارد همه چیز با او عینیت پیدا می کند .
به عبارت دیگر وقتی گفته می شود :
واقعیت دارد یعنی وجود دارد چون
مفهوم فلسفى وجود مساوى است با مطلق واقعیت و در نقطه مقابل عدم قرار دارد و به اصطلاح نقیض آن است . از ذات مقدس الهى گرفته تا واقعیت هاى مجرد و مادى و همچنین از جواهر تا اعراض و از ذوات تا حالات هم را در بر مى‏گیرد . (1)
ثالثا _ اگر در تقریر برهان صدیقین گفته شده :
(خداوند همان واقعیت است )
مراد این است که همان وجود وهستی عینی وخارجی وواقعی از آن حق تعالی است .
نکته پایانی بیان دقیق‌تر برهان صدیقین است، گرچه برهان صدیقین با رویکردهای مختلف و متعدد بیان شده ، ولی تبیین آن با رویکرد حکمت صدرائی و مبنای اصالت وجود قرار ذیل است: صدر المتاهلین معتقد است کسانی که در مسیر شناخت حق تعالی حرکت می‌کنند، در ابتدا به هستی می‌نگرند و از این رهگذر در می‌یابند که وجود اصیل است . همه اشیا به وسیله هستی تحقق و تاصل پیدا می‌کند، وقتی که حقیقت هستی را با این دقت شناختند، آن گاه می‌بینند که حقیقت هستی ذاتا ضروری و واجب الوجود است .تنها در صورتی که هستی تنزل نماید، امکان، نیاز، معلول بودن و امثال آن به هستی ملحق می‌شود و گرنه حقیقت هستی محض، بدون نقص و واجب الوجود است، در مرحله بعد ..... به لازمه وجوب که فوق تمام بودن و غنای ذاتی است، و لازمه امکان که نقصان و فقر وجودی است، به این نتیجه می‌رسند که واجب تعالی در ذات و صفات شریک ندارد و از این طریق به شناخت توحید ذاتی و صفاتی می‌رسند . آن گاه با چگونگی آثار و افعال حق تعالی آشنا می‌شوند. (2)

پی نوشت ها:
1. آموزش فلسفه ،ج1، ص255، نشر سازمان تبلیغات اسلامی،1366 ش
2. -اسفار، ج 6، ص 14
موضوع قفل شده است