ناسخ و منسوخ
تبهای اولیه
باسلام خدمت همه دوستان
چیزی که مدتی است فکر من ر ومشغول کرده احکام ناسخ و منسوخ در قرآن است
ناسخ به معنی آیه های اولیه و منسوخ به معنی آیه هایی است که بعدا نازل شده و سندیت آیه اول را نسخ کرده و پایبندی به آیه ناسخ را ملتزم میداند
چند سوال برا من پیش میاد:
1-چطوری هستش که خداوند تو مدت 23 سال رسالت پیامبر به کرات آیه های جدیدی به اقتضای موقعیت پیش آمده نازل کرده ولی در این مدت 1400 سال لازم نبوده در قرآن تغییراتی صورت بگیره و مسلمانان باید به همون دستورات عمل کنند؟
2-اگر خداوند به همه چیز آگاه است چرا در همان ابتدا آیه ناسخ را نازل نکرده که دوباره مجبور به تصحیح و تغییر مضمون ایه قبلی با استفاده از آیه ناسخ نباشد؟
و3- منسوخ به معنی نسخ شده و باطل شده است اگر این معنی را بپذیریم پس بخشی از قران که شامل آیات منسوخ است عملا بلا استفاده است چون بیانگر یک سری آیات باطل شده است پس لزوم خواندن آن بخشها چیست؟
پ.ن: لطفا به هم توهین نکنیم و از زیاده گویی و شرح و بسطهای اضافه پرهیز کنیم
با سلام خدمت شما
باسلام خدمت همه دوستان
چیزی که مدتی است فکر من ر ومشغول کرده احکام ناسخ و منسوخ در قرآن است
ناسخ به معنی آیه های اولیه و منسوخ به معنی آیه هایی است که بعدا نازل شده و سندیت آیه اول را نسخ کرده و پایبندی به آیه ناسخ را ملتزم میداند
چند سوال برا من پیش میاد:1-چطوری هستش که خداوند تو مدت 23 سال رسالت پیامبر به کرات آیه های جدیدی به اقتضای موقعیت پیش آمده نازل کرده ولی در این مدت 1400 سال لازم نبوده در قرآن تغییراتی صورت بگیره و مسلمانان باید به همون دستورات عمل کنند؟
جهت جلوگيري از تداخل موضوعات مختلف و با توجه به عنوان تاپيك شما ، موضوع فوق يعني اولين سوال مطروحه تان هر چند مبحث قابل بحثي است اما خارج از موضوع نسخ است و لذا درخواست مي شود كه در تاپيك ديگري ايجاد و پيگيري نماييد .
2-اگر خداوند به همه چیز آگاه است چرا در همان ابتدا آیه ناسخ را نازل نکرده که دوباره مجبور به تصحیح و تغییر مضمون ایه قبلی با استفاده از آیه ناسخ نباشد؟
و3- منسوخ به معنی نسخ شده و باطل شده است اگر این معنی را بپذیریم پس بخشی از قران که شامل آیات منسوخ است عملا بلا استفاده است چون بیانگر یک سری آیات باطل شده است پس لزوم خواندن آن بخشها چیست؟
مبحث نسخ در حوزه علوم قرآني ، مبحي نسبتا پر اختلاف است هم در زمينه تعاريف و هم در زمينه مصاديق .
نسخ دو اصطلاح دارد ، يكي قديم و ديگري جديد .
نسخ در اصطلاح قديم شامل هر نوع تغييري در حكم سابق مي شود اعم از اينكه آنرا تقييد و تخصيص بزند يا كلا آنرا بردارد .
اما نسخ در اصطلاح جديد آنست كه حكم سابق با تمام جوانب و بطور كلي برداشته شود و حكم جديد به جاي آن بنشيند و در واقع حكم شرعي سابق با تشريع حكم شرعي جديد كلا برداشته شود .
مرحوم علامه معرفت در مورد امكان وقوع اين نوع نسخ در قرآن مي فرمايند:" ما اين نوع نسخ را در قرآن قبول نداريم و شاهدی بر وقوع اين نسخ در قرآن نيست؛ زيرا کتاب الله يک کتاب دستور العمل عام و جاویداني است و معنا ندارد که درآن، آيه ي منسوخ المعني يافت شود که به غير از قرائت و ترتيل فايده و اثري ديگر نداشته باشد."(1)
ادامه ...
(1)- التفسير الاثري الجامع ،صص 56 و 57
با توجه به اينكه در نسخ چهار شرط بايد وجود داشته باشد كه عبارتند از :
1- هردو حکم شرعي باشند.
2- حکم سابق برحسب ظاهر، اقتضاي دوام داشته باشد.[يعني محدود بودنش در ظاهر بيان نشده باشد]
3- حکم سابق به طورکلي، تنها با تشريع حکم لاحق برداشته شود.
4- ميان حکم سابق و لاحق تضاد و تنافي باشد.
بر اساس شروط فوق است كه ايشان معتقدند ،نسخ در صورتي است که حکم، از کل افراد موضوع برداشته شود و اگر از بعض افراد موضوع برداشته شود، نسخ اصطلاحي نيست؛ زيرا آن حکم سابق به کلي برداشته نشده است بلکه به ساير افراد اختصاص پيدا کرده است، لذا نام آن را تخصيص در عام يا تقييد در حکم مطلق مي گذاريم. و هم چنين اگر حکم از ابتدا محدود بود و با سر آمدن زمانش برداشته شد اين نسخ اصطلاحي نيست؛ زيرا نسخ رفع حکمي است که به حسب ظاهر بقاء و استمرار داشت، يعني اگر ناسخ نمي آمد او باقي بود. اما موردي که از ابتداء، زمانش محدود بوده است و با آمدن حکم دوم ديگر بقاء و استمرار ندارد؛ اين نسخ گفته نمي شود. در نتيجه ايشان نسخ به اصطلاح جديد را اصلاً قبول ندارند و اگر نسخ به معناي اصطلاح قديم را هم مي پذيرند اعتقادش بر اين است که اين نوع نسخ، نسخ ظاهري است نه نسخ حقيقي و واقعي؛ زيرا نسخ حقيقي آنست که ميان دو حکم سابق و لاحق تنافي کلي وجود داشته باشد و حاکي از اين باشد که تشريع کننده در مورد حکمش تجديد نظر کرده و از حکم سابق به طور کلي صرف نظر کرده است.(1)
(1)- ر.ك: مقاله "نوآوري هاي آيت الله معرفت(ره) در تفسير و علوم قرآني " ، علي جان محمدي(قره باغي)
علامه معرفت معتقدند كه نسخ به اين معنا با دلائلي پذيرفته نيست: اولاً: تنافي ميان آيات احکام وجود ندارد.
ثانياً: هر گونه تجديد نظر در ساحت مقدس الهي راه ندارد و با علم خدا نمي سازد و تجديد نظر حاکي از ضعف علم وقدرت يک مدبر است که در شأن خداوند نيست. از اين جهت مي گويد: اگر در شريعت قائل به نسخ شويم، نسخ ظاهري است؛ به اين معنا که حکم سابق، برحسب ظاهر اقتضاي تداوم داشته (که مقتضاي کلام بوده) ولي در واقع و حقيقت امر، حکم سابق از همان ابتداء محدود به زمان بوده، که اين محدوديت در آن موقع بنا بر مصالحي بيان نشده و با اعلام حکم جديد پايان حکم قديم اعلام مي گردد و اين در اصطلاح اصوليين تأخير بيان تا وقت حاجت است که هيچ اشکالي ندارد و تازه داراي حکمتي مانند آماده کردن نفس بر تداوم عمل به تکليف مشکل تر است. پس با اين بيان مي توان گفت: در واقع، نسخي در کار نيست بلکه خداوند از همان زمان نخست، حکم سابق را به صورت محدود تشريع نموده ولي حد آن را بيان نکرده که در موقع خود بيان مي کند. (1) و (2)
(1)- التمهيد في علو م القرآن ، ج2 ، ص277
(2)- مقاله "نو آوري هاي آيت الله معرفت در تفسير و علوم قرآني " همان
يكي از انواع نسخ ، نسخ حكم بدون تلاوت است يعني حكم ، نسخ شده اما آيه تلاوت مي شود - همان كه مورد سوال شماست- آيت الله معرفت نوع ديگري از نسخ به نام نسخ مشروط را بيان مي نمايد كه در آن خود آيه (همانند نسخ حكم بدون تلاوت) باقي و مورد تلاوت است اما حکم آن بکلي و مطلقا نسخ نمي شود؛ بلکه اگر زماني همان شرايط و اوضاع قبل از نسخ آيه برگردد؛ دوباره همان حکم آيه منسوخ، زنده شده و مورد اجراء قرار مي گيرد. پس نسخ حکم آيه منسوخ، مشروط و وابسته به پيش آمد و تغيير احوال و شرايط است. اين گونه نسخ از نوآوري هاي استاد است که با تأمل در بسياري از آياتي که منسوخ شمرده شده اند مي توان دريافت که نسخ آنها، نسخ مطلق نبوده؛ بلکه به شرايط خاص همان دوران بستگي داشته است. به اين معنا که با تغيير آن شرايط خاص و بهبود وضع، حکم سابق منسوخ شده و حکم ديگرِ متناسب با شرايط جديد تشريع گرديده است و اگر احياناً همان شرايط زماني و مکاني پيش آيد، حکم آيات مربوطه از نو قوت گرفته و قابل اجراء است.(1)
(1)- علوم قرآن ، محمد هادي معرفت ، نسخ مشروط
دوست عزیزم ممنونم بابت این که وقت گذاشتید و جوابمو دادید ولی میخام با اجازتون چند تا مسئله رو ذکر کنم
1- من رشته ام مهندسی هست و زیاد از متن شما چیزی دستگیرم نشد چون غالبا شامل اصطلاحات تخصصی و ثقیل فلسفی و اکثرا به زبان عربی بودند
از این گذشته و بر مبنای چیزی که من برداشت کردم شما بیشتر ناسخ و منسوخ رو تعریف کردید و انواعشو توضیح دادید و عملا سوال منو پاسخ ندادید
از طرف دیگه برای پاسخگویی به سوالم به کسی استناد کردید و ازش سند ارائه کردید که من شناختی روی ایشون ندارم در ضمن تو یه قسمتی از متنتون:
هر گونه تجديد نظر در ساحت مقدس الهي راه ندارد و با علم خدا نمي سازد و تجديد نظر حاکي از ضعف علم وقدرت يک مدبر است که در شأن خداوند نيست
شما از صورت سوال من فقط ایراد گرفتید
پ.ن: ممنون از این که وقت گذاشتید ولی من واقعا قانع نشدم اگر لطف کنید بند به بند پاسخمو بدید ممنونم میشم
[="Microsoft Sans Serif"][=arial]باسلام خدمت همه دوستان
درود بر «راستجوی» گرامی :Gol:
ناسخ به معنی آیه های اولیه و منسوخ به معنی آیه هایی است که بعدا نازل شده و سندیت آیه اول را نسخ کرده و پایبندی به آیه ناسخ را ملتزم میداند
این سخن همهگیر نیست و در برخی از قانونها بهتر، همان قانون ابتدایی است.
چطوری هستش که خداوند تو مدت 23 سال رسالت پیامبر به کرات آیه های جدیدی به اقتضای موقعیت پیش آمده نازل کرده ولی در این مدت 1400 سال لازم نبوده در قرآن تغییراتی صورت بگیره و مسلمانان باید به همون دستورات عمل کنند؟
در ابتدای اسلام، مردم سالها به زندگی کردن بدون قانونهای اسلامی خو گرفته بودند؛ بدینمایه که آنان از بچگی با آن قانونها پرورش نیافته بودند؛ به همینروی نمیشده است یکباره همهی قانونها را بر آنان جاری کرد. ولی پس از آن، مردم مسلمانان فرزندان خود را بر پایهی آموزههای اسلامی بار میآورند و کودکان از همان ابتدا (که البته آنهم پله پله است؛ بدینمایه که تا سن پختگی نماز و روزه برشان نیست؛ ولی چون به رفتار دیگری خو نگرفتهاند، آسانتر است) با آموزههای اسلامی پرورش مییابند. ولی برای کسی که بیست - سیسال از عمرش را به گونهای گذرانده و به آن «خو» گرفته است، آسان نیست که بخواهد به یکباره رفتار خود را دگرگون کند.
گفته میشود: کودکان بهتر از بزرگان زبانهای بیگانه را میآموزند؛ چون هنوز مغز کودکان به زبان کشورشان آنگونه که باید خو نگرفته است و آسانتر میتوانند یک زبان بیگانه را بیاموزند ولی بزرگسالان کار سختتری را دارند.
پس دلیل اینکه قرآن کمکم آمده است این بوده که مردم در آن زمان به رفتار دیگری خود گرفته بودند ولی پس از آن، مردم از کودکی به رفتار اسلامی خو میگیرند و میتوانند همهی قرآن را دریابند.
منسوخ به معنی نسخ شده و باطل شده است اگر این معنی را بپذیریم پس بخشی از قران که شامل آیات منسوخ است عملا بلا استفاده است چون بیانگر یک سری آیات باطل شده است پس لزوم خواندن آن بخشها چیست؟
قرآن، برای همهی مردم است: بزرگان!، عارفان، مردم دانشمند و مردم ساده. حتی آن قانونهای نسخ شده نیز برای برخی از مردمان هنوز واجب است!
نمونه: در قرآن آمده است: «چون خدا میدانست شما نمیتوانید شکیبایی ورزید، آمیزش کردن در شبهای رمضان را آزاد گذاشت»
ولی بسیاری از بزرگان و عارفان در ماه روزه با همسران خود آمیزش نمیکنند؛ چون بهتر آن است که اگر کسی «توانایش» را دارد، در این ماه، روزهی همهجانبه بگیرد.
ولی از مردم ساده، چنین انتظاری نیست که بخواهند این سختی را بر خود وارد کنند.
پس در این نسخ، هر دو قانون هست؛ یک برای عارفان و دومی برای مردمان ساده.
پ.ن: لطفا به هم توهین نکنیم و از زیاده گویی و شرح و بسطهای اضافه پرهیز کنیم
خیلی خرسند هستیم که زیبایی سخن و دوری از نیش زدن، برای شما یک ارزش است :Gol:
با سلام.
کارشناس محترم سرکار هدی سلام.
همکار شما یاسین در تاپیک لیست آیات منسوخ لیستی از آیات منسوخ آورده اند که بنده ایراداتی به آن گرفتم. البته سوال دوم دوست گرامی هم در همان راستاست.البته سوال اول ایشان هم سوال مهمی است که باید در جای خودپاسخ داده شود. بنده هم با مطالعه
زيرا نسخ حقيقي آنست که ميان دو حکم سابق و لاحق تنافي کلي وجود داشته باشد و حاکي از اين باشد که تشريع کننده در مورد حکمش تجديد نظر کرده و از حکم سابق به طور کلي صرف نظر کرده است.
مثلا در آیه نجوا ابتدا حکم کلی داده شد که صدقه بدهید و بعد از اینکه واکنش اعراب را دید گفت صدقه ندهید! آیا این تنافی نیست؟ آیا این تجدید نظر نیست؟
در مورد قتال هم فرمود ابتدا با یک دهم لشکر به جنگ بروید و بعد فرمود با یک دوم! آیا این تجدید نظر نیست؟ آیا مسلم نیست حکم جدید بواسطه کوتاهی اعراب وضع شده است؟ آیا خداوند از کوتاهی آنان خبر نداشت؟ صدور حکم اول چه سود و فایده ای داشت؟ هدف خداوند از صدور حکم اول چه بود؟
و من الله توفیق
پس در این نسخ، هر دو قانون هست؛ یک برای عارفان و دومی برای مردمان ساده.نمونه: در قرآن آمده است: «چون خدا میدانست شما نمیتوانید شکیبایی ورزید، آمیزش کردن در شبهای رمضان را آزاد گذاشت»
ولی بسیاری از بزرگان و عارفان در ماه روزه با همسران خود آمیزش نمیکنند؛ چون بهتر آن است که اگر کسی «توانایش» را دارد، در این ماه، روزهی همهجانبه بگیرد.
ولی از مردم ساده، چنین انتظاری نیست که بخواهند این سختی را بر خود وارد کنند.
با سلام.
عارفان و کسانی که در راه خدا جهاد اکبر را روش راه خود کرده اند خیلی کارها و خیلی سخت گیری ها به خود می دهند که اصلا در دین و احکام آن نیست. در واقع می توان گفت واجبات دین برای متوسطین جامعه امده است. ولی سابقون و مخلصین پا را فراتر می نهند و سخت گیری های زیادی را بر خود تحمیل می کنند. مثلا ممکن است که نماز شب را بر خود واجب کنند در حالیکه در شرع اسلام اصولا هیچ جا این حکم واجب شمده نشده است. لذا اگر عارفان آمیزش را بر خود حرام می دارند نه به دلیل آن است که چنین حکمی ابتدا در قرآن بوده و بعد برای رعایت حال اعراب نسخ شده بلکه به دلیل همان سخت گیری های اضافه بر سازمان! است که بر خود روا می دارند. اینها را نباید با هم خلط کرد.
لذا به نظر بنده هنوز این ایراد هست که مثلا خدا می توانست از همان ابتدا حکم جواز امیزش در شب را صادر کند. اگر این کار را می کرد راه برای عارفان برای حرام کردن امیزش در 30 شبانه روز که بسته نمی شد. می شد؟!
و من الله توفیق
[="Microsoft Sans Serif"]درود بر آقای «شریعت» گرامی؛ بسیار خرسندیم که باز هم با شما همنشین شدهایم :Gol:
با سلام.
عارفان و کسانی که در راه خدا جهاد اکبر را روش راه خود کرده اند خیلی کارها و خیلی سخت گیری ها به خود می دهند که اصلا در دین و احکام آن نیست.
همهی کارها و سختگیرییهایی که عارفان میکنند، جوازش در قرآن آمده است البته برخی از آنان بسیار بر خود ستم وارد میکنند که این کار هم در قرآن بدان اشاره شده است: «آسمان و زمین بار رازهای هستی را تاب نیاوردند؛ ولی انسان آنرا برداشت؛ که او بسیار ستمگر و نادان است»
منظور از ستمگر، عارفانیاند که با سختی کشیدن به خود ستم میکنند و منظور از نادان بودن: همان رهایی عارفان از خرد، برای رسیدن به عشق، است و تا کسی از خرد رها نشود و به عشق نرسد نمیتواند آن سختیها را تاب بیاورد.
مثلا ممکن است که نماز شب را بر خود واجب کنند در حالیکه در شرع اسلام اصولا هیچ جا این حکم واجب شمده نشده است.
قرآن پوستههای متفاوتی دارد؛ برداشت خردمندان از قرآن، با برداشت عارفان، متفاوت است؛ چون در هر پوسته، آیهها یک درونمایه متفاوت دارند. پس نمیتوان گفت آنان کاری بیرون از «دین» انجام میدهند که اگر چنین کنند، دیگر عارف نیستند؛ آنان کارهای ویژهای را که در «ژرفای» دین آمده است را انجام میدهند ولی رتبهی دینی آنها به گونهای است که گویا دینی متفاوت دارند!
لذا اگر عارفان آمیزش را بر خود حرام می دارند نه به دلیل آن است که چنین حکمی ابتدا در قرآن بوده و بعد برای رعایت حال اعراب نسخ شده بلکه به دلیل همان سخت گیری های اضافه بر سازمان! است که بر خود روا می دارند. اینها را نباید با هم خلط کرد.
اگر به درونمایهی آیهی آورده شده نگاه شود، به آسانی دیده میشود که ابتدا چنین دستوری بوده و همچنین، خدا، نداشتن آمیزش را بهتر میداند: «و چون خدا میداند شما نمیتوانید آمیزش را رها کنید و خیانت میکنید، آمیزش را آزاد کرد»
برای نمونه: در ورزش، یک سرپرست میگوید: باید روزانه (100) بارفیکس بروید! ولی اگر ورزشکاران نتوانند چنین کاری را کنند، میگوید (50) تا بروید (ولی اگر کسی بخواهد قهرمان جهان شود، باید همان (100) تا را برود).
لذا به نظر بنده هنوز این ایراد هست که مثلا خدا می توانست از همان ابتدا حکم جواز امیزش در شب را صادر کند. اگر این کار را می کرد راه برای عارفان برای حرام کردن امیزش در 30 شبانه روز که بسته نمی شد. می شد؟!
ممکن بود بسته شود!
عارفان سختیهای شرعی به خود میدهند و هیچ کاری از آنها را نمیتوان یافت که جواز شرعی نداشته باشد. چون ممکن است آن عارف، یک زن باشد و یک زن بدون دلیل دینی نمیتواند از آمیزش با شوهر خود پرهیز کند. زیرا باعث گمراه شدن شوهرش میشود - اگرچه، اگر همسر - چه مرد چه زن، درخواست آمیزش بدهد، انجام آمیزش برای عارف مستحب میشود.
برداشت خردمندان از قرآن، با برداشت عارفان، متفاوت است
عارفی که برداشتش از برداشت خردمندان متفاوت باشه ...
مگر خدایی که هست رو جز به خرد و اندیشه میتوان شناخت ؟
شیطان ملعون حقهباز اینطوری فریبتون میده که خدا رو به عقل نمیشه شناخت ؟ لابد به وهم و تخیل میشه شناخت و حتی دیدش!
این همه شهید مومن از اول خلقت جونشون رو «عاقلانه و عارفانه» نه «احمقانه و ..خلانه» - همونطور که دجال یک چشم با قاطرش تبلیغ میکنه - برای خدا و اثبات وجود او دادهاند و هنوز هم میدهند و باز هم خواهند داد تا جون ابلیس دربیاد!
اونوقت شما دوستداشتنیترین مخلوق خداوند زنده و راستین رو انکار میکنید که نماد زندهاش حضرت محمد (ص) پدر ما و خانواده او (ص) هستش؟
این چه معنی میده که دیدگاه عارفان نسبت به قرآن کریم، که تنزیل خداوند حکیم عزیز، هست با دیدگاه عاقلان متفاوت هست!؟
این رو هم بدونید که آیات منسوخ برای این در قرآن کریم، هستند چون لازم هستند!
چون تا هرگاه تازه مسلمانشدهای زاده میشود این آیات به درد بخور هستند
چند ماه پیش (شاید هم سال پیش) در جایی خوندم که مسلمان تازه متولد شدهای رو که تازه به اسلام مشرف شده بود رو به جرم مشروب خوردن حد زدند!
در حالی که باید ایشون بر طبق آیات منسوخ مربوط به مشروبخواری نصیحت میشدند
بچه که تازه به دنیا میآد چه میفهمه که زندگی چیه ؟ بچهام باید زندگی کنه تجربه کسب کنه یاد بگیره بعد که بزرگ شد و خطایی کرد بهش حد زده بشه!
(عمرا اگر نود و نه درصد از شما بزرگواران فهمیده باشید که چه گفتم!)
(عمرا اگر نود و نه درصد از شما بزرگواران فهمیده باشید که چه گفتم!)
دقیقا هیچی نفهمیدم.
[=arial]باسلام خدمت همه دوستان
چیزی که مدتی است فکر من ر ومشغول کرده احکام ناسخ و منسوخ در قرآن است
ناسخ به معنی آیه های اولیه و منسوخ به معنی آیه هایی است که بعدا نازل شده و سندیت آیه اول را نسخ کرده و پایبندی به آیه ناسخ را ملتزم میداند
چند سوال برا من پیش میاد:
1-چطوری هستش که خداوند تو مدت 23 سال رسالت پیامبر به کرات آیه های جدیدی به اقتضای موقعیت پیش آمده نازل کرده ولی در این مدت 1400 سال لازم نبوده در قرآن تغییراتی صورت بگیره و مسلمانان باید به همون دستورات عمل کنند؟2-اگر خداوند به همه چیز آگاه است چرا در همان ابتدا آیه ناسخ را نازل نکرده که دوباره مجبور به تصحیح و تغییر مضمون ایه قبلی با استفاده از آیه ناسخ نباشد؟
و3- منسوخ به معنی نسخ شده و باطل شده است اگر این معنی را بپذیریم پس بخشی از قران که شامل آیات منسوخ است عملا بلا استفاده است چون بیانگر یک سری آیات باطل شده است پس لزوم خواندن آن بخشها چیست؟
پ.ن: لطفا به هم توهین نکنیم و از زیاده گویی و شرح و بسطهای اضافه پرهیز کنیم
با سلام
دوست گرامی لطف کرده و قبل از ایجاد تاپیک در سایت جستجو کنید
همهی کارها و سختگیرییهایی که عارفان میکنند، جوازش در قرآن آمده است
با سلام.
در احکامی که در قرآن آمده لحن های متفاوتی وجود دارد. الفاظ و واژه های متفاوتی به کار برده شده. فقها از همین تفاوت ها حکم به وجوب و حرمت و استحباب و .... می دهند. مخاطب آیات قرآن هم متوسطین جامعه هستند. در حکم آمیزش وقتی خدا می گوید در شب های ماه مبارک می توانید آمیزش کنید یعنی عامه مردم. حال با همین حکم عارفان می توانند در کل ماه مبارک آمیزش نکنند. چون حرمتی برای آن ذکر نشده. مثلا روزه را فقط در ماه مبارک واجب کرده است. ولی خیلی از عرفا به قصر قربت بسیاری از روزهای سال را روزه می گیرند. آیا می توان گفت این روزه ها غیرشرعی است؟ اگر نیست آن عدم آمیزش هم غیرشرعی نیست. لذا عارفان با همین حکم دوم هم می توانند در کل ماه مبارک آمیزش نکنند.
لذا نیاز به صدور حکم اول نبود که بعد بر اساس واکنش اعراب نسخ شود.
قرآن پوستههای متفاوتی دارد؛ برداشت خردمندان از قرآن، با برداشت عارفان، متفاوت است؛ چون در هر پوسته، آیهها یک درونمایه متفاوت دارند. پس نمیتوان گفت آنان کاری بیرون از «دین» انجام میدهند که اگر چنین کنند، دیگر عارف نیستند؛ آنان کارهای ویژهای را که در «ژرفای» دین آمده است را انجام میدهند ولی رتبهی دینی آنها به گونهای است که گویا دینی متفاوت دارند!
احکام دین در قرآن و سنت واضح است. نحوه استخراجش را هم فقه مشخص کرده است.
در دین فقط 17 رکعت در روز واجب شده است. برای همه. برای نوافل هم سقفی اشاره نشده. لذا عارفان مجازند هر چقدر می توانند نماز بخوانند. اگر اینطوری است که شما می گویید خداوند برای نماز م باید ابتدا حکمی صادر می کرد و بعد آن را نسخ کرده و کاهش می داد تا 17 رکعت شود.
آیا بیشتر از 17 رکعت نمازخواندن غیرشرعی است؟ آیا بیشتر از 30 روز روزه گرفتن غیرشرعی است؟ آیا کل ماه مبارک را امیزش نکردن غیر شرعی است؟ اگر خیر پس چرا به شکل متفاوت احکام آن آمده و در یکی نسخ وجود دارد و در دیگری ندارد؟
اگر به درونمایهی آیهی آورده شده نگاه شود، به آسانی دیده میشود که ابتدا چنین دستوری بوده و همچنین، خدا، نداشتن آمیزش را بهتر میداند: «و چون خدا میداند شما نمیتوانید آمیزش را رها کنید و خیانت میکنید، آمیزش را آزاد کرد»
منظورم این نبود کهچنین دستوری نبوده بلکه منظور بیان علت آمیزش نکردن عرفا بود. خواستم بگویم اگر از ابتدا چنین حکمی هم نمی بود باز هم عرفا مجاز بودند که آمیزش نکنند. چون حرمتی برای آن در قرآن نیست. مانند نوافل که سقفی برای آن ذکر نشده.
برای نمونه: در ورزش، یک سرپرست میگوید: باید روزانه (100) بارفیکس بروید! ولی اگر ورزشکاران نتوانند چنین کاری را کنند، میگوید (50) تا بروید (ولی اگر کسی بخواهد قهرمان جهان شود، باید همان (100) تا را برود).
علم حق تعالی رابا علم معلم ورزش مقایسه کردن منطقی نیست.
مثلا اگر همین معلم ورزش می دانست که عده ی زیادی نمی توانند 100 بارفیکس بروند از همان ابتدا می گفت 50 تا بروید ولی اگر می توانید 100 هم می توانید بروید.
با همین قیاس خداوند هم می توانست بگوید در شب ها آمیزش بکنید ولی اگر می توانید در کل ماه مبارک آمیزش نکنید. این طور نیست؟
ممکن بود بسته شود!
عارفان سختیهای شرعی به خود میدهند و هیچ کاری از آنها را نمیتوان یافت که جواز شرعی نداشته باشد.
سختی های عارفان تا زمانی که حرمتی در دین برای آن اشاره نشده مجاز و شرعی است. لذا اگر حرمتی برای عدم آمیزش در 30 روز ماه رمضان در دین نباشد این عمل عارفان می تواند شرعی باشد فلذا نیاز به صدور یک حکم و سپس نسخ آن نبود.
با سلام
دوست گرامی لطف کرده و قبل از ایجاد تاپیک در سایت جستجو کنید
حرف شما درسته دوست خوبم . من هم قبل از ایجاد تاپیک جستجو کردم در مورد اول چون تاریخ تاپیک 88 بود تونتایج جستجو نمایش داده نشد و در مورد لینک دوم متاسفانه جواب در خور و قانع کننده ای پیدا نکردم و در کل در هیچ کدوم از دو تا تاپیک جواب سوالمو پیدا نکردم . جوابایی هم که تو تاپیک خودم خوندم فقط تا حدودی جوابمو داد و باز هم برا من نقطه ابهام باقی مونده
[="Tahoma"]
چطوری هستش که خداوند تو مدت 23 سال رسالت پیامبر به کرات آیه های جدیدی به اقتضای موقعیت پیش آمده نازل کرده ولی در این مدت 1400 سال لازم نبوده در قرآن تغییراتی صورت بگیره و مسلمانان باید به همون دستورات عمل کنند؟2-اگر خداوند به همه چیز آگاه است چرا در همان ابتدا آیه ناسخ را نازل نکرده که دوباره مجبور به تصحیح و تغییر مضمون ایه قبلی با استفاده از آیه ناسخ نباشد؟
و3- منسوخ به معنی نسخ شده و باطل شده است اگر این معنی را بپذیریم پس بخشی از قران که شامل آیات منسوخ است عملا بلا استفاده است چون بیانگر یک سری آیات باطل شده است پس لزوم خواندن آن بخشها چیست؟
سلام
یکی از ارکان مد نظر خدای متعال در مورد نزول قرآن کریم ایمان مردم و هدایت تدریجی آنان بوده است چه اینکه افکار و عادات جاهلی افراد مانع طرح یکبارگی برخی قوانین بوده است . این هدف یعنی هدف فراهم آوردن پذیرش شریعت جدید از اهم اهدافی است که یک دین میتواند داشته باشد چرا که بدون آن تحقق هدایت الهی در مورد بشر صورت نمیگیرد و به اصطلاح این برنامه به شکست می انجامد . لذا ارزش آنرا دارد که خدای متعال با یک برنامه تدریجی و با وضع و نسخ برخی احکام این هدف را پیگیری کند . البته برخی اهداف دیگر در مساله نسخ هم بوده است که به این اندازه مهم نیستند .
از شواهد ضرورت تدریجی بودن تشریع الهی اختلافی است که در مساله امامت و خلافت پیش آمد و با اینکه این مساله در اواخر عمر نبی اکرم ص صورت گرفت و مردم سالها طعم ولایت رهبر الهی را چشیده بودند در مقابل کودتای غاصبان خلافت کار قابل توجهی انجام ندادند و در این موضوع مهم به انحراف کشیده شدند البته در مورد سایر تشریعات هم اغلب مخالفتهای مختصری از سوی برخی افراد و گروهها صورت می گرفت اما عمومیت نداشت
پس : هدف پذیرش دین اسلام توسط مردم عصر بعثت برنامه نسخ که در حقیقت طرح تدریجی تعالیم دین است را موجه می سازد
والله الموفق
سلام
یکی از ارکان مد نظر خدای متعال در مورد نزول قرآن کریم ایمان مردم و هدایت تدریجی آنان بوده است چه اینکه افکار و عادات جاهلی افراد مانع طرح یکبارگی برخی قوانین بوده است . این هدف یعنی هدف فراهم آوردن پذیرش شریعت جدید از اهم اهدافی است که یک دین میتواند داشته باشد چرا که بدون آن تحقق هدایت الهی در مورد بشر صورت نمیگیرد و به اصطلاح این برنامه به شکست می انجامد . لذا ارزش آنرا دارد که خدای متعال با یک برنامه تدریجی و با وضع و نسخ برخی احکام این هدف را پیگیری کند . البته برخی اهداف دیگر در مساله نسخ هم بوده است که به این اندازه مهم نیستند .
از شواهد ضرورت تدریجی بودن تشریع الهی اختلافی است که در مساله امامت و خلافت پیش آمد و با اینکه این مساله در اواخر عمر نبی اکرم ص صورت گرفت و مردم سالها طعم ولایت رهبر الهی را چشیده بودند در مقابل کودتای غاصبان خلافت کار قابل توجهی انجام ندادند و در این موضوع مهم به انحراف کشیده شدند البته در مورد سایر تشریعات هم اغلب مخالفتهای مختصری از سوی برخی افراد و گروهها صورت می گرفت اما عمومیت نداشت
پس : هدف پذیرش دین اسلام توسط مردم عصر بعثت برنامه نسخ که در حقیقت طرح تدریجی تعالیم دین است را موجه می سازد
والله الموفق
[="Tahoma"]
جالب جواب دادید دوست من ولی به سوالات من جواب ندادید
سلام
فکر میکنم به جوابها توجه کافی نمی فرمایید وگرنه جواب سواهایتان را در متن آنها می یابید
جواب سوال اولتان اینست که با وجود چنین هدفی در نسخ آیات دیگر موضوعیتی برای آن بعد از تحقق ایمان مردم و ثبات دین نیست
جواب سوال دوم اینستکه در مسیر هدایت تدریجی وضع قوانین موقتی بلااشکال است لذا اشکالی به علم الهی وارد نیست
جواب سوال سوم این است که نسخ در اینجا به معنای اتمام زمان کابرد است مانند ادیان دیگر که نسخ شده اند یعنی زمان کابردشان با امدن اسلام به سر امده نه اینکه باطل بوده باشند
ضمنا تعداد آیات منسوخ کم است
امیدوارم در جوابها دقت کنید
والله الموفق
با سلام
1- من رشته ام مهندسی هست و زیاد از متن شما چیزی دستگیرم نشد چون غالبا شامل اصطلاحات تخصصی و ثقیل فلسفی و اکثرا به زبان عربی بودند
شما در خصوص يك مبحث تخصصي علوم قراني سوال فرموديد و طبيعتا مباحث تخصصي ، با مطالب ، اصطلاحات و كلمات تخصصي همراه است اما جهت اينكه شما متوجه توضيحات شويد و اصطلاحات تخصصي علوم قراني - نه فلسفي چون اين بحث اصلا ربطي به فلسفه ندارد- مانع فهم اصل مطلب نشود ، بنده هر جا به اصطلاحي برخورد كردم آنرا توضيح داده ام .لطفا مشخصا اصطلاحات مورد نظرتان را كه برايتان مفهوم نبوده بيان بفرماييد تا رفع ابهام شود هر چند تصور نمي كنم در پاسخ هاي ارائه شده فوق ، هيچ مطلب پيچيده و مبهمي وجود داشته باشد .
از این گذشته و بر مبنای چیزی که من برداشت کردم شما بیشتر ناسخ و منسوخ رو تعریف کردید و انواعشو توضیح دادید و عملا سوال منو پاسخ ندادید
بله . به دليل اينكه اساسا تعريف مد نظر شما از نسخ ، تعريف صحيحي نبود و به دليل همين تعريف نادرست ، سوالات و شبهاتي كه مرقوم كرديد برايتان بوجود آمده است . بنده تعريف صحيح نسخ و شروط آنرا بيان كردم زيرا پاسخ تمام سوالات شما با توجه به تعريف و شروط نسخ ، براحتي ارائه مي شد . متاسفانه شما عنايت لازم را به پاسخها نفرموديد .
هر گونه تجديد نظر در ساحت مقدس الهي راه ندارد و با علم خدا نمي سازد و تجديد نظر حاکي از ضعف علم وقدرت يک مدبر است که در شأن خداوند نيست
به همين دليل عرض كردم كه تعريف مد نظر شما نادرست است و بنده تعريف صحيح را از آيت الله معرفت - كه يكي از معروفترين و بزرگترين پژوهشگران معاصر عرصه علوم قراني هستند - ارائه كردم تا شما متوجه برداشت نادرستتان از نسخ بشويد كه متاسفانه دقت لازم صورت نگرفت .
در پستهاي بعدي ، ان شاء الله سوالات مد نظر شما را با توجه به توضيحاتي كه قبلا عرض كردم ، مجددا بررسي مي كنيم .
اگر خداوند به همه چیز آگاه است چرا در همان ابتدا آیه ناسخ را نازل نکرده که دوباره مجبور به تصحیح و تغییر مضمون ایه قبلی با استفاده از آیه ناسخ نباشد؟
با توجه به اينكه در نسخ ظاهري ، حکم سابق از همان ابتداء محدود به زمان بوده، که اين محدوديت در آن موقع بنا بر مصالحي بيان نشده و با اعلام حکم جديد پايان حکم قديم اعلام مي گردد (1)در واقع خداوند حکم سابق را به صورت محدود تشريع نموده ولي حد آن را بيان نکرده که در موقع خود بيان مي کند.
[مثل اينكه شما مي خواهيد به جايي برويد و از ابتدا يك مقصدي را مد نظر داريد اما براي انجام كار ديگري يا براي دليل ديگري كه ممكن است آنرا بازگو نكنيد ابتدا مسير ديگري را بيان مي كنيد و بعد از رفتن به مسير اول و تحقق منظور مورد نظرتان ، به مسير دوم كه همان مسير اصلي مد نظرتان است مي رويد ، اين كار شما تغيير تصميم گيري يا ندانستن تكليفتان يا تغيير و تصحيح نظرتان نيست بلكه شما فقط برنامه نهاييتان را بيان نكرده ايد و ديگران تصور كردند كه شما از ابتدا مسير اصليتان ، مسير اولي و مقصد اولي است ] اين مساله هيچ اشکالي ندارد و اين تاخير بيان حكمتهايي دارد كه در جاي خود قابل بحث است مانند آماده کردن نفس بر تداوم عمل به تکليف مشکل تر يا حكمتهاي ديگري كه در جاي خود بايد بيان و بررسي شوند .پس پاسخ سوال شما اين است كه اينطور نيست كه خداوند علم به مطلبي ندارد و بعد علم پيدا نموده و يا تجديد نظر فرموده باشد بلكه مصالح و حكمتهايي اقتضاي اين نوع بيان را داشته اند كه به حسب مورد ممكن است مصالح و اقتضائات متفاوت باشد .
ادامه...
(1)- ر.ك: التمهيد في علوم القران ، ج 2، ص 277
منسوخ به معنی نسخ شده و باطل شده است اگر این معنی را بپذیریم پس بخشی از قران که شامل آیات منسوخ است عملا بلا استفاده است چون بیانگر یک سری آیات باطل شده است پس لزوم خواندن آن بخشها چیست؟
همانطور كه در مطالب قبل عرض كرديم ، يكي از انواع نسخ (1) نسخ مشروط است كه در آن آيه باقي است و تلاوت مي شود اما حکم آن بکلي و مطلقا نسخ نمي شود؛ بلکه اگر زماني همان شرايط و اوضاع قبل از نسخ آيه برگردد؛ دوباره همان حکم آيه منسوخ، زنده شده و مورد اجراء قرار مي گيرد. پس نسخ حکم آيه منسوخ، مشروط و وابسته به پيش آمد و تغيير احوال و شرايط است.
در بسياري از آياتي که جزء ايات منسوخ شمرده شده اند ، نسخ آنها، نسخ مطلق نيست؛ بلکه به شرايط خاص همان دوران بستگي داشته است. به اين معنا که با تغيير آن شرايط خاص و بهبود وضع، حکم سابق ، منسوخ شده و حکم ديگرِ متناسب با شرايط جديد تشريع گرديده است و اگر احياناً همان شرايط زماني و مکاني پيش آيد، حکم آيات مربوطه- يعني همان حكم اولي يا همان حكم منسوخ- از نو قوت گرفته و قابل اجراء است.(2)
بنابراين پاسخ سوال شما اين است كه آيات باقي مانده در قرآن كه بظاهر منسوخند ، داراي حكم نسخ مطلق نيستند بلكه نسخ آنها مشروط است و چون با تغيير شرايط حكم آنها نسخ شده ، اگر احيانا شرايطي مانند شرايط ابتدايي حاكم شود ، اين آيات با احياء شرايط قبلي و اوليه ، قابل استفاده خواهند بود .
(1)- علوم قران ، محمد هادي معرفت ، بحث نسخ مشروط
(2)- همان
يك نكته ديگر در بيان فوائد باقي ماندن آيات منسوخ در قران ، سير مراحل تكامل تشريع احكام است كه داراي ارزش تاريخي - ديني است و فايده ديگر اين است كه اهميت قران كريم تنها در جنبه تشريعات نيست بلكه جنبه ي اعجاز اين كتاب عزيز- و من جمله اعجاز بياني - نيز مطرح است و ايات منسوخ ، هر چند ممكن است در عمل منسوخ باشد و يا مشروط به احراز شرايط خاص ، اما هرآيه خود سند اعجاز به شمار مى رود و با جاويد بودن اسلام جاويد خواهد ماند. (1)
بنده توصيه مي كنم به مبحث نسخ از كتاب علوم قران آيت الله معرفت مراجعه بفرماييد . مطالعه ي اين مبحث ، بسياري از شبهات شما را در زمينه نسخ ، مرتفع خواهد نمود .
(1)- علوم قران آيت الله معرفت ، مبحث شبهات نسخ .
یکی از ارکان مد نظر خدای متعال در مورد نزول قرآن کریم ایمان مردم و هدایت تدریجی آنان بوده است چه اینکه افکار و عادات جاهلی افراد مانع طرح یکبارگی برخی قوانین بوده است . این هدف یعنی هدف فراهم آوردن پذیرش شریعت جدید از اهم اهدافی است که یک دین میتواند داشته باشد چرا که بدون آن تحقق هدایت الهی در مورد بشر صورت نمیگیرد و به اصطلاح این برنامه به شکست می انجامد . لذا ارزش آنرا دارد که خدای متعال با یک برنامه تدریجی و با وضع و نسخ برخی احکام این هدف را پیگیری کند . البته برخی اهداف دیگر در مساله نسخ هم بوده است که به این اندازه مهم نیستند .
از شواهد ضرورت تدریجی بودن تشریع الهی اختلافی است که در مساله امامت و خلافت پیش آمد و با اینکه این مساله در اواخر عمر نبی اکرم ص صورت گرفت و مردم سالها طعم ولایت رهبر الهی را چشیده بودند در مقابل کودتای غاصبان خلافت کار قابل توجهی انجام ندادند و در این موضوع مهم به انحراف کشیده شدند البته در مورد سایر تشریعات هم اغلب مخالفتهای مختصری از سوی برخی افراد و گروهها صورت می گرفت اما عمومیت نداشت
پس : هدف پذیرش دین اسلام توسط مردم عصر بعثت برنامه نسخ که در حقیقت طرح تدریجی تعالیم دین است را موجه می سازد
با سلام خدمت استاد گرامی.
در این زمینه 2 حالت وجود دارد :
1. یا نسخ آیات با علم الهی سازگار است.
2. یا سازگار نیست که دراین صورت قرآن را باید از پیامبر دانست نه خدا.
در زمینه ناسازگاری نسخ با علم الهی بنده متوجه نشدم تدریجی بودن وضع شریعت چه ربطی به نسخ چند آیه دارد. این همه حکم خدا در قرآن بدون نسخ به صورت تدریجی وضع شده حال چه نیازی به نسخ در این چند مورد بوده است.
به اعتقاد بنده اگر مصداقا به نمونه ها بنگرید ایراد مسئله بهتر مشخص می شود :
خداوند با هدف کنترل سوالات زیادی که اعراب از پیامبر می پرسیدند صدقه دادن را وضع کرد و وقتی دید که این مسئله جواب نمی دهد و به هدفش نرسیده است آن را نسخ کرد. این وضع و نسخ کاملا منطقی است اگر از سوی یک انسان معمولی باشد. ولی اگر از سوی خدا باشد با علم مطلق او ناسازگار است. در حقیقت یک نوع سعی و خطا در این وضع و نسخ وجود دارد که صرفا می توان آن را منتسب به انسان دانست نه خدا.
تدریجی بودن زمانی موضوعیت دارد که یک حکم را کم کم و بر اساس ظرفیت اعراب تدریجا وضع نماییم. این می شود تدریجی بودن وضع احکام. منتها در این نمونه ها دقیقا مسئله بر عکس است. یعنی ابتدا حکم سختگیرانه وضع شده و بر اساس بازخوردی که در جامعه داشته آن حکم نسخ شده و به حکمی سهل گیرانه تر تبدیل شده است. تدریجی بودن یعنی حرکت از آسان به سخت. ولی اینجا حرکت بر عکس است.
حال می رسیم به سوال اول استارتر تاپیک :
در اینجا فرض می کنیم که نسخ با علم الهی سازگار است و مشکلی وجود ندارد ( فرض می گیریم ) حال خداوندبا نسخ چند حکم آن هم بر اساس بازخوردش در جامعه به زیبایی به بشر آموزش می دهد که چگونه احکام دین وضع می شوند و انسان ها چگونه می توانند با توجه به تغییر فرهنگ ها و استعدادها و توانایی ها احکام را نسخ و حکم جدید صادر نمایند. اگر خداوند این کار را نکرده باشد آموزش دهندهی خوبی نبوده است. لذا به اعتقاد بنده اگر نسخ را موجه و سازگار با علم الهی بدانیم راه برای نسخ باقی احکام هم براساس فرهنگ زمانه باز می شود.
جواب سوال اولتان اینست که با وجود چنین هدفی در نسخ آیات دیگر موضوعیتی برای آن بعد از تحقق ایمان مردم و ثبات دین نیست
ثبات دین به معنای عدم تغییر احکام نیست. مثل ثبات اقتصادی که در حقیقت یک حرکت رو به رشد منظمی دارد. ثبات دین هم یعنی احکام دین همانند فرهنگ جامعه د استعدادها و توانمندی های بشری با او حرکت کند. نه اینکه با این همه تغییر در جوامع در ابعاد مختلف همچنان احکام 1400 سال پیش لایتغیر باقی بماند.
جواب سوال دوم اینستکه در مسیر هدایت تدریجی وضع قوانین موقتی بلااشکال است لذا اشکالی به علم الهی وارد نیست
در این زمینه هم در بالا توضیحات کافی داده شد. خلاصه اینکه تدریجی بودن یعنی از سهل به سخت نه اول سخت را وضع نماییم و وقتی دیدیم اعراب نمی توانند آن را آسان کنیم! این معنای تدریجی نیست.
جواب سوال سوم این است که نسخ در اینجا به معنای اتمام زمان کابرد است مانند ادیان دیگر که نسخ شده اند یعنی زمان کابردشان با امدن اسلام به سر امده نه اینکه باطل بوده باشند
در اینجا هم فکر نمی کنم مطلب شما تفاوتی با مطلب سوال کننده داشته باشد. فقط الفاظ را تغییر دادید. باطل شدن آیه چه فرقی با اتمام زمان کاربرد دارد؟ مثلا شناسنامه های قدیمی دیگر امروزه کاربردی نداشته باشند خوب این یعنی اینکه باطل شده اند دیگه.
و من الله توفیق
پاسخ سوال شما اين است كه اينطور نيست كه خداوند علم به مطلبي ندارد و بعد علم پيدا نموده و يا تجديد نظر فرموده باشد بلكه مصالح و حكمتهايي اقتضاي اين نوع بيان را داشته اند كه به حسب مورد ممكن است مصالح و اقتضائات متفاوت باشد .
با سلام.
خوب موارد که زیاد نیست. مصالح و اقتضائات یکی دو موردش را بیان فرمایید. هر چند که همکار شما در تاپیک دیگر نمونه ها را با ذکر دلیل نسخ آوردند که در آنجا هم ایراداتی را بیان نمودیم.
مراجعه کنید به : لیست آیات منسوخ
و من الله توفیق
ممنون دوستان عزیز مخصوصا سرکار خانوم هدی. آبرنگ عزیز و جناب حامد خان بابت این که زحمت کشیدید و برا جواب سوال من مطلب جمع کردید
من برا جمع بندی یه سوال دارم از تک تک دوستان که بی مناسبت با موضوع تاپیکم نیست و در طی مطالعه متن شما مدام یه گوشه از ذهنمو درگیر میکرد
سوالم اینه: همه ما میدونیم که قرآن یه روش و اصول هستش برا این که همه درست زندگی کنیم کسی حق کسی رو ضایع نکنه و خلق ا... از دست آدم در امان باشن. برا خودمون و جامعه مفید باشیم و بعد از مرگ اگر یه اثر مثبت از خودمون بجا نگذاشته بودیم لااقل ضایعه و خسارتم به بار نیاریم ولی بعضی وقتا من فکر میکنم که بیان این اصولی که عرض کردم خیلی راحتتر از اونی هست که تو قرآن اومده . شناخت وآگاهی از احکام قرآن و احادیث انقدر سخت و دست نیافتنی هستش که من فکر میکنم برا دسترسی به مسائل اعتقادی اون اگر بخایم ژرف فکر بکنیم و مدام تقلید نکنیم قریب به یقین در هزار توی عقل گم میشیم و بجز در ماندگی چیزی نصیبمون نمیشه. در بسیاری از سوالات و شبهاتی که برام پیش میاد وقتی از دوستی کمک میخام تنها کاری که انجام میدن ( البته سوئ تفاهم نشه) کپی پیست کردن یه سری مطالب از روی سایتهای دیگه بدون تفکر در مورد چیستی اون مطالب هستش
4 سال پیش یه دوستی حرف خوبی به من زد که مسیر زندگیمو عوض کرد و افقهای جدیدی جلوی روم باز کرد اون دوستم گفت در مورد مسائل دینی و تحقیق در مورد اون طوری عمل کن که انگار هیچ وقت مسلمون نبودی و هیچ پیش زمینه ای از قبل نداشتی اینطوری میتونی بدون تعصب و طرفداری واقعا تحقیق کنی نه اینکه فقط یه سری از حرفای از پیش نوشته شده و جویده شده رو فرو ببری این حرف دوستم خیلی به من کمک کرد
پ.ن : تمام صحبتهای من بی غرض و بیشتر گوشزدی برای خودم بود و خدای نخاسته قصد جسارت به هیچ عزیزی نداشتم :Gol:
[="Tahoma"]
همه ما میدونیم که قرآن یه روش و اصول هستش برا این که همه درست زندگی کنیم کسی حق کسی رو ضایع نکنه و خلق ا... از دست آدم در امان باشن. برا خودمون و جامعه مفید باشیم و بعد از مرگ اگر یه اثر مثبت از خودمون بجا نگذاشته بودیم لااقل ضایعه و خسارتم به بار نیاریم ولی بعضی وقتا من فکر میکنم که بیان این اصولی که عرض کردم خیلی راحتتر از اونی هست که تو قرآن اومده . شناخت وآگاهی از احکام قرآن و احادیث انقدر سخت و دست نیافتنی هستش که من فکر میکنم برا دسترسی به مسائل اعتقادی اون اگر بخایم ژرف فکر بکنیم و مدام تقلید نکنیم قریب به یقین در هزار توی عقل گم میشیم و بجز در ماندگی چیزی نصیبمون نمیشه
سلام
مقصد قران کریم رساندن انسان به اوج کمال انسانی در ابعاد فردی و اجتماعی است
اگر انسان را با غرایز و عقل مغلوبی که داره تصور کنیم هیچگاه به این کمالات فکر نمیکنه و به سمتش حرکت نمیکنه
این مقدار از وضوح علمی که در برخی ابعاد حیات انسانی داریم نتیجه حاکمیت چند هزار ساله ادیان الهی است
اما مطمئنا برای رسیدن به این مقصد عالی برخورداری از یک قانون اساسی دست نخورده که در همه ابعاد فردی و اجتماعی هدایت داشته باشد ضروری است و بلکه در کنار آن به یک مفسر و الگوی عملی هم نیاز داریم که دچار چند دستگی و تشتت نشیم که این رو هم خدای متعال در سیستم امامت تامین کرده است . دین یک مکتب تربیتی است و نه تنها یک پیام ساده از مسیر کمال یک موجود ساده
موفق باشید
والله الموفق
[="Tahoma"]
به اعتقاد بنده اگر مصداقا به نمونه ها بنگرید ایراد مسئله بهتر مشخص می شود :
خداوند با هدف کنترل سوالات زیادی که اعراب از پیامبر می پرسیدند صدقه دادن را وضع کرد و وقتی دید که این مسئله جواب نمی دهد و به هدفش نرسیده است آن را نسخ کرد. این وضع و نسخ کاملا منطقی است اگر از سوی یک انسان معمولی باشد. ولی اگر از سوی خدا باشد با علم مطلق او ناسازگار است. در حقیقت یک نوع سعی و خطا در این وضع و نسخ وجود دارد که صرفا می توان آن را منتسب به انسان دانست نه خدا.
تدریجی بودن زمانی موضوعیت دارد که یک حکم را کم کم و بر اساس ظرفیت اعراب تدریجا وضع نماییم. این می شود تدریجی بودن وضع احکام. منتها در این نمونه ها دقیقا مسئله بر عکس است. یعنی ابتدا حکم سختگیرانه وضع شده و بر اساس بازخوردی که در جامعه داشته آن حکم نسخ شده و به حکمی سهل گیرانه تر تبدیل شده است. تدریجی بودن یعنی حرکت از آسان به سخت. ولی اینجا حرکت بر عکس است.
سلام
عمده موارد نسخ بر اساس قاعده تشریع تدریجی از آسان به سخت است و هیچ منافاتی با علم الهی هم ندارد
بلکه عکس آن نیز هیچ ربطی به علم الهی ندارد و عمدتا جنبه تخفیف دارد
باید توجه داشته باشید که قرآن کریم متلبس به لباس ظاهر شده است و این مقتضیاتی دارد
اگر چنین نبود تفاوت بیش از حدی که میان دین الهی و وضعیت مردم از جهات مختلف وجود داشت درک انها را از دین مشکل و ایمانشان را سست میکرد
در حقیقت دین الهی برای پذیرفته شدن به متن زندگی مردم آمده و طوری عمل می کند که انگار خود دین هم محکوم به احکام ظاهر است
در اینجا فرض می کنیم که نسخ با علم الهی سازگار است و مشکلی وجود ندارد ( فرض می گیریم ) حال خداوندبا نسخ چند حکم آن هم بر اساس بازخوردش در جامعه به زیبایی به بشر آموزش می دهد که چگونه احکام دین وضع می شوند و انسان ها چگونه می توانند با توجه به تغییر فرهنگ ها و استعدادها و توانایی ها احکام را نسخ و حکم جدید صادر نمایند. اگر خداوند این کار را نکرده باشد آموزش دهندهی خوبی نبوده است. لذا به اعتقاد بنده اگر نسخ را موجه و سازگار با علم الهی بدانیم راه برای نسخ باقی احکام هم براساس فرهنگ زمانه باز می شود.
فرض اولیه انستکه برای هر مساله و موضوعی یک حکم دینی مشخص وجود دارد اما عدم ظرفیت پذیرندگان اولیه دین که راه ورود هدایت الهی به جامعه بشری هستند اجازه نمی دهد این احکام به یکباره مطرح شوند لذا مسیر تدریج را در برخی احکام پیموده است و به پایان رسانده و در نهایت هم حکم نهایی را بیان فرموده است . پس دیگر جایی برای تغییر در قالب نسخ وجود ندارد .
ضمن اینکه زمام نسخ به دست خود خدای متعال بوده و پس از نزول قرآن هیچکس قائل به نسخ نیست یعنی حتی نسخ برای امام معصوم ع هم جایز نیست چه رسد به مردم عادی
اما در دایره دین و با ظرفیتهای موجود در شریعت مقدس میتوان متناسب با شرایط احکام را صادر کرد که این یک مدیریت گزینشی است و نه نسخ یعنی در انعطاف دینی ما گزینشها را عوض میکنیم نه اینکه حکم را تغییر دهیم . بطور مثال اگر شرایط مساعد بود شعار حسینی می دهیم اگر نبود شعار حسنی
ثبات دین به معنای عدم تغییر احکام نیست. مثل ثبات اقتصادی که در حقیقت یک حرکت رو به رشد منظمی دارد. ثبات دین هم یعنی احکام دین همانند فرهنگ جامعه د استعدادها و توانمندی های بشری با او حرکت کند. نه اینکه با این همه تغییر در جوامع در ابعاد مختلف همچنان احکام 1400 سال پیش لایتغیر باقی بماند.
ابعاد لا یتغیر دین به ابعاد لا یتغیر انسان بر می گردد یعنی همان ابعاد فطری انسان : فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطرالناس علیها
و این فطرت علاوه بر ابعاد درونی و روحی ابعاد اجتماعی هم دارد . و البته در دین ظرفیتهایی برای سازگاری با شرایط زمان که جزء عوارض هستند پیش بینی شده است که بدان عمل شده و میشود .
این مطلب بر همان ثبات اقتصادی هم قابل تطبیق است یعنی ثبات اقتصادی ارکان لا یتغیری دارد و ابعاد قابل تغییر
خلاصه اینکه تدریجی بودن یعنی از سهل به سخت نه اول سخت را وضع نماییم و وقتی دیدیم اعراب نمی توانند آن را آسان کنیم! این معنای تدریجی نیست.
ما گفتیم عمده نسخها بر اساس قاعده تدریج است و نه همه آن لذا اشکالتان وارد نیست
باطل شدن آیه چه فرقی با اتمام زمان کاربرد دارد؟ مثلا شناسنامه های قدیمی دیگر امروزه کاربردی نداشته باشند خوب این یعنی اینکه باطل شده اند دیگه.
باطل به معنای حق نبودن یا ضد حق بودن است در حالیکه ما قائل به این نسبت بین احکام و ادیان نیستیم بلکه قائل به مراتب هستیم لذا می بینیم بسیاری از احکام و تشریعات ادیان گذشته در اسلام باز تشریع شده است . قران هم خود را مهیمن کتب اسمانی قبل معرفی می کند . در حقیقت اسلام و قرآن نسخه جدیدند . بیان قرآن در مورد یهود و نصاری و بلکه صابئین راستین همین را نشان می دهد .
والله الموفق
2-اگر خداوند به همه چیز آگاه است چرا در همان ابتدا آیه ناسخ را نازل نکرده که دوباره مجبور به تصحیح و تغییر مضمون ایه قبلی با استفاده از آیه ناسخ نباشد؟
برخي اين تلازم عقلي را پذيرفتهاند كه اگر قرآن، كتاب بشري ميبود، در آن اختلاف فراوان يافت ميشد، ليكن در بطلان «تالي» قياس نظر دارند و ميگويند[=Badr][=arial narrow]اگر در قرآن اختلاف نيست، پس نسخي كه در بعضي از آيات و احكام قرآن كريم واقع شده چيست؟
width: 90% align: center پاسخ شبهه در پاسخ بايد گفت همان طور كه در علم اصول تحقيق شده، روح نسخ در احكام الهي، به تخصيص زماني برميگردد و نسخ در حقيقت، تخصيص زماني حكم است. نسخ يك حكم به اين معناست كه امتداد زماني آن حكم تا اين حدّ معيّن بوده و اكنون عمرش به سرآمده است و حكم جديدي به جاي آن مينشيند. البتّه در امور بشري گاهي نسخ در اثر جهل قانونگذار است و پس از رفع جهل و رسيدن به علم و آگاهي، قانون نادرست گذشته را برميدارد و به جاي آن، قانون درست جديد را ميگذارد. در عين حال در همين قوانين بشري هم بسيار پيش ميآيد كه قانوني را براي مدّت كوتاه و موقّتي تصويب ميكنند، حدّ آن را مكتوم ميدارند و زمان پاياني آن را مستور ميكنند و پس از انقضا و گذشت مدّت آن قانون، قانون جديد را تصويب ميكنند. آيات و احكام منسوخه قرآن كريم از قسم دوم است؛ يعني حكم صادر شده، اساساً زمان اجراي آن موقّت بوده است. مانند آنچه در مورد حدّ زناي زن نازل شدهكه ميفرمايد: ﴿فأمْسكوهن في البيوت حتي يتوفيهن الموت﴾ حكم چنين بزهكاري برابر اين آيه، حبس زن زناكار تا لحظه مرگ است ولي در آخر آيه ميفرمايد: ﴿أو يجعل الله لهنّ سبيلاً) كه اشاره است به اينكه در آينده حكم جديدي خواهد آمد، چنين شد و پس از مدّتي آيه حدّ زنا نازل شد و زمان حكم سابق كه حبسابد بود به سر آمد و برداشته شد. همه نسخ در كتاب و سنّت، بهتخصيص زماني برميگردد. width: 90% align: center [TR] [TD] اگر پزشكي براي بيماري دارويي تجويز كند و در روز ديگر از روي جهل و نسيان داروي ديگري را تجويز كند، اين اختلاف در درمان ميشود ولي اگر پزشك حاذقي بگويد در شش ماه اول اين دارو را مصرف كن و پس از آن بيا تا داروي مناسب را تجويز كنم، اين دوگانگي نسخه، نه تنها در اثر ضعف طبيب نيست بلكه نشانه دقّت و استادي اوست. آورنده قرآن پزشكي دردشناس و دلسوز است «طبيبٌ دوّار بطبّه» 1 كه مكتبنرفته و همه علوم و دانشها را يكجا از خداوند عليم مطلق فرا گرفته استوگذشته و آينده را يكجا ميبيند و فراتر از زمان است. او در مكتب و مدرسهبشري درس نخوانده تا طي سالها، فصلها و ماهها بر علمش افزوده شود. اومخاطب خطاب ﴿وإنك لتلقّي القران من لدن حكيمٍ عليمٍ) است و كسي كهچيزي را از مقام «لدن» گرفت و علمش لدني شد، جهل و نسيان در او راه ندارد.فراموشي از ساحت پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله و سلم به دور است؛ زيرا كه فرمود: ﴿سنقرئكفلا تنسي) پس ممكن نيست با اينكه در اثر عصمت، جهل و نسياندر آن حضرت راه ندارد، زمينه براي اختلاف و تعارض در رهآوردش باشد؟واگر بحث درباره مبدأ و منبع اصلي احكام يعني خداوند سبحان باشد كههيچ گونه مجالي براي تنافي در دستورهاي او نيست و اگر بحث درباره رسولاكرمصلي الله عليه و آله و سلم و واسطه در ابلاغ احكام باشد آن هم در اثر عصمت الهي از گزند چنين رخدادهاي تعارضآلودي مصون خواهد بود چنانكه روشنتر خواهد شد. [/TD] [/TR]
منبع:http://portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=Nzkx-PbSB5bxIfb0%3d
با سلام خدمت شما سرکار هورشید.
خوشحال شدیم که با آیدی مشابه و متفاوت دوباره به بحث ها بازگشتید.
می دانستیم تحمل نمی کنید.:ok:
آيات و احكام منسوخه قرآن كريم از قسم دوم است؛ يعني حكم صادر شده، اساساً زمان اجراي آن موقّت بوده است.
سوال اساسی ای که مطرح است این است که مخاطب هردو حکم یک گروه مشخصی از انسان ها هستند که نه تواناییهایشان تغییر کرده و نه ظرفیتشان. فرهنگ جامعه هم که تغییر نکرده. حال چه چیزی باعث شده که عمر حکم اول به پایان برسد و حکم جدید صادر گردد.
در نمونه های بشری وقتی تاریخی برای حکم در نظر می گیرند دلیل کاملا علمی دارد. مثلا شرایط را بررسی می کنند و می گویند این قانون تا آن روز وضع شود و از آن روز به بعد قانون دوم. لذا ما هم از شما دلیل منطقی برای نسخ می خواهیم.
اگر پزشكي براي بيماري دارويي تجويز كند و در روز ديگر از روي جهل و نسيان داروي ديگري را تجويز كند، اين اختلاف در درمان ميشود ولي اگر پزشك حاذقي بگويد در شش ماه اول اين دارو را مصرف كن و پس از آن بيا تا داروي مناسب را تجويز كنم، اين دوگانگي نسخه، نه تنها در اثر ضعف طبيب نيست بلكه نشانه دقّت و استادي اوست.
بر اساس مطالب بالا مثال شما را اندکی تغییر می دهیم :
آیات نسخ مشابه این مثال است که پزشکی دارویی را برای بیمار نسخه می کند و بعد از مصرف بیمار وقتی نشانه ای بر درمان رو به جلو نمی بیند نسخه را عوض می کند. آیات نسخ اینچنینند. مثلا در حکم صدقه دادن برای سوال پرسیدن خداوند می خواست که سوالات اعراب را مدیریت کند تا آنها برای هر سوال کم اهمیتی وقت گرانبهای حضرت را نگیرند. ولی ظاهرا وضع این حکم خداوند را به هدف خود نایل نکرد و اعراب از ترس صدقه دادن دیگر اصلا سوال نمی پرسیدند. این است که می گوییم با علم الهی نمی خواند.
و من الله توفیق
فرض اولیه انستکه برای هر مساله و موضوعی یک حکم دینی مشخص وجود دارد اما عدم ظرفیت پذیرندگان اولیه دین که راه ورود هدایت الهی به جامعه بشری هستند اجازه نمی دهد این احکام به یکباره مطرح شوند لذا مسیر تدریج را در برخی احکام پیموده است و به پایان رسانده و در نهایت هم حکم نهایی را بیان فرموده است . پس دیگر جایی برای تغییر در قالب نسخ وجود ندارد .
با سلام.
وقتی شما دلیل تغییر احکام از سوی خدا را عدم ظرفیت پذیرندگان می دانید و با این مسئله لزوم تدریجی بودن آن را اثبات می کنید باید تبعات آن را هم بپذیرید. چه اینکه پذیرندگان حکم خدا تنها اعراب زمان صدر اسلام نیستند که تمام مسلمانان در طول تاریخ هستند. لذا چون ظرفیت این پذیرندگان همیشه در حال تغییر است باید حکم هم بر همین اساس تغییر کند. همان گونه که خدا اینطور عمل کرد.
ابعاد لا یتغیر دین به ابعاد لا یتغیر انسان بر می گردد یعنی همان ابعاد فطری انسان : فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطرالناس علیها
و این فطرت علاوه بر ابعاد درونی و روحی ابعاد اجتماعی هم دارد . و البته در دین ظرفیتهایی برای سازگاری با شرایط زمان که جزء عوارض هستند پیش بینی شده است که بدان عمل شده و میشود .
این مطلب بر همان ثبات اقتصادی هم قابل تطبیق است یعنی ثبات اقتصادی ارکان لا یتغیری دارد و ابعاد قابل تغییر
ولی وضع احکام تنها تایع فطرت نیست. بلکه جمع بین فطرت لایتغیر و ظرفیت و استعداد های تغییر پذیر بشر موجبات وضع احکام را بدنبال داشته است.
ما گفتیم عمده نسخها بر اساس قاعده تدریج است و نه همه آن لذا اشکالتان وارد نیست
برای خدا عمده و غیر عمده معنا ندارد. یک مثال هم برای ناسازگاری کافی است.
چه اینکه خودتان هم به این مسئله اشاره کردید.
عمده موارد نسخ بر اساس قاعده تشریع تدریجی از آسان به سخت است و هیچ منافاتی با علم الهی هم ندارد
بلکه عکس آن نیز هیچ ربطی به علم الهی ندارد و عمدتا جنبه تخفیف دارد
که در تاپیک لیست آیات منسوخ پاسخ های شما را پذیرفتیم.
باطل به معنای حق نبودن یا ضد حق بودن است در حالیکه ما قائل به این نسبت بین احکام و ادیان نیستیم بلکه قائل به مراتب هستیم لذا می بینیم بسیاری از احکام و تشریعات ادیان گذشته در اسلام باز تشریع شده است . قران هم خود را مهیمن کتب اسمانی قبل معرفی می کند . در حقیقت اسلام و قرآن نسخه جدیدند . بیان قرآن در مورد یهود و نصاری و بلکه صابئین راستین همین را نشان می دهد .
اختلاف لفظی است. منظور ما از باطل حق نبودن نبود. بلکه همان منظور شما را داشتیم.
با تشکر.
و من الله توفیق
[="Tahoma"]
با سلام.
وقتی شما دلیل تغییر احکام از سوی خدا را عدم ظرفیت پذیرندگان می دانید و با این مسئله لزوم تدریجی بودن آن را اثبات می کنید باید تبعات آن را هم بپذیرید. چه اینکه پذیرندگان حکم خدا تنها اعراب زمان صدر اسلام نیستند که تمام مسلمانان در طول تاریخ هستند. لذا چون ظرفیت این پذیرندگان همیشه در حال تغییر است باید حکم هم بر همین اساس تغییر کند. همان گونه که خدا اینطور عمل کرد.
سلام
راهکار تدریج برای بیان حکم اصلی دائمی و در نتیجه ثبات دین بوده است که تا پایان عمر نبی اکرم ص محقق شده است و دلیلی ندارد برای نسلهای بعدی هم همین رویه استمرار یابد چون هدف تدریج که پذیرش و ثبات دین بوده محقق شده است و اما آیندگان یا در متن جامعه اسلامی هستند و در آن پرورش می یابند که کم کم ظرفیتها در آنها بوجود می اید یا خارج از آن بوده اند که ارائه کنندگان دین به ایشان بایست همین روش دعوت تدریجی را در پیش بگیرند و با لحاظ شرایط فرد ، او را با ارائه تعالیم متناسب هدایت کنند
ولی وضع احکام تنها تایع فطرت نیست. بلکه جمع بین فطرت لایتغیر و ظرفیت و استعداد های تغییر پذیر بشر موجبات وضع احکام را بدنبال داشته است.
برای هردو بعد احکام متناسب با آن وضع شده است
برای خدا عمده و غیر عمده معنا ندارد. یک مثال هم برای ناسازگاری کافی است.
چه اینکه خودتان هم به این مسئله اشاره کردید.
خدای متعال می تواند اهداف مختلفی را در نسخ دنبال کند که برخی مهمتر و برخی کم اهمیت تر است و این ربطی به خدایی خدا ندارد بلکه به این ربط دارد که دین الهی در متن عالم ظاهر دارد وارد میشود و باید طبق اقتضائات آن طراحی گردد
موفق باشید
و هوالله الموفق
با سلام
با سلام.
خوب موارد که زیاد نیست. مصالح و اقتضائات یکی دو موردش را بیان فرمایید. هر چند که همکار شما در تاپیک دیگر نمونه ها را با ذکر دلیل نسخ آوردند که در آنجا هم ایراداتی را بیان نمودیم.
مراجعه کنید به : لیست آیات منسوخ
و من الله توفیق
به اعتقاد بنده اگر مصداقا به نمونه ها بنگرید ایراد مسئله بهتر مشخص می شود :
خداوند با هدف کنترل سوالات زیادی که اعراب از پیامبر می پرسیدند صدقه دادن را وضع کرد و وقتی دید که این مسئله جواب نمی دهد و به هدفش نرسیده است آن را نسخ کرد.
در اینجا فرض می کنیم که نسخ با علم الهی سازگار است و مشکلی وجود ندارد ( فرض می گیریم ) حال خداوندبا نسخ چند حکم آن هم بر اساس بازخوردش در جامعه به زیبایی به بشر آموزش می دهد که چگونه احکام دین وضع می شوند و انسان ها چگونه می توانند با توجه به تغییر فرهنگ ها و استعدادها و توانایی ها احکام را نسخ و حکم جدید صادر نمایند. اگر خداوند این کار را نکرده باشد آموزش دهندهی خوبی نبوده است. لذا به اعتقاد بنده اگر نسخ را موجه و سازگار با علم الهی بدانیم راه برای نسخ باقی احکام هم براساس فرهنگ زمانه باز می شود.
مثلا در همين مورد آيه نجوا ، در همين تاپيك من چند جا مطالعه كردم كه شما هدف از ايه نجوا را كنترل سوالات زياد اعراب از پيامبر (صلي الله عليه و آله )بيان كرديد و بعد فرموديد كه اگر نسخ را با علم الهي سازگار بدانيم راه براي نسخ باقي احكام باز مي شود .
در حاليكه در جريان نجوا ، فرهنگي عوض نشد ، ظرفيتي تغيير پيدا نكرد ، توانايي تغيير نكرد تا براساس همين توجيه شما بخواهد نسخي صورت گيرد .ظاهرا شما معتقديد نسخ در آيه نجوا نسخ براي آموزش در جهت تغيير احكام بود ، اما سوال اين است كه اگر بحث آموزش نسخ و تغيير در احكام بود خود اين آموزش بايد تام باشد بايد شرايطش - كه به زعم شما تغيير در استعداد و فرهنگ و توانايي است - بايد محقق شده باشد ، ايا پس از نزول آيه نجوا و قبل از نزول آيه اشفاق ، شما تغييري در فرهنگ و استعداد و توانايي مردم مشاهده مي كنيد ؟
سوال بعدي من از شما اين است كه چرا علت نزول آيه نجوا را صرفا كنترل سوالات اعراب مي دانيد ؟در حاليكه اين امر محقق نشد و شما براي توجيه اين كه با علم خدا سازگاري ندارد- كه ابتدا حكمي بفرمايد بعد ببيند به آن عمل نمي شود و مجبور به عقب نشيني يا كوتاه آمدن شود - مي فرماييد اين شيوه اي آموزشي بود .البته بنده به نوعي ديگر به اين مطلب ان شاء الله خواهم پرداخت كه هر چند مشتركاتي با مطلب شما دارد اما با بيان شما تفاوت دارد .
خدای متعال می تواند اهداف مختلفی را در نسخ دنبال کند که برخی مهمتر و برخی کم اهمیت تر است و این ربطی به خدایی خدا ندارد بلکه به این ربط دارد که دین الهی در متن عالم ظاهر دارد وارد میشود و باید طبق اقتضائات آن طراحی گردد
بله اين سخن كاملا درست است . در نسخ يك آيه ، مي تواند اهداف مختلفي وجود داشته باشد كه بر طبق اقتضائات و مصالح در نظر گرفته شده باشد . ممكن است ما به يك وجه يا يك هدف يا يك مصلحت آن توجه تام كنيم و از ساير مصالح منصرف باشيم ، لذا ممكن است در برخي موارد به دليل عدم دسترسي صحيح به مقتضي مربوطه ، بگوييم با علم خدا نمي سازد كه ابتدا حكمي بدهد بعد خلافش را حكم كند . در حاليكه در اين رفت و برگشت حكم - يعني همين سير نزول منسوخ و ناسخ - مصالح و مقتضيات اعمال شده است .
بر اساس مطالب بالا مثال شما را اندکی تغییر می دهیم :با سلام خدمت شما سرکار هورشید.
خوشحال شدیم که با آیدی مشابه و متفاوت دوباره به بحث ها بازگشتید.
می دانستیم تحمل نمی کنید.:ok:
سوال اساسی ای که مطرح است این است که مخاطب هردو حکم یک گروه مشخصی از انسان ها هستند که نه تواناییهایشان تغییر کرده و نه ظرفیتشان. فرهنگ جامعه هم که تغییر نکرده. حال چه چیزی باعث شده که عمر حکم اول به پایان برسد و حکم جدید صادر گردد.
در نمونه های بشری وقتی تاریخی برای حکم در نظر می گیرند دلیل کاملا علمی دارد. مثلا شرایط را بررسی می کنند و می گویند این قانون تا آن روز وضع شود و از آن روز به بعد قانون دوم. لذا ما هم از شما دلیل منطقی برای نسخ می خواهیم.
آیات نسخ مشابه این مثال است که پزشکی دارویی را برای بیمار نسخه می کند و بعد از مصرف بیمار وقتی نشانه ای بر درمان رو به جلو نمی بیند نسخه را عوض می کند. آیات نسخ اینچنینند. مثلا در حکم صدقه دادن برای سوال پرسیدن خداوند می خواست که سوالات اعراب را مدیریت کند تا آنها برای هر سوال کم اهمیتی وقت گرانبهای حضرت را نگیرند. ولی ظاهرا وضع این حکم خداوند را به هدف خود نایل نکرد و اعراب از ترس صدقه دادن دیگر اصلا سوال نمی پرسیدند. این است که می گوییم با علم الهی نمی خواند.
و من الله توفیق
سلام.از لطف شما ممنونم.
بنده در بحثهایی که با شما و دیگر دوستان داشتم خیلی چیزها یاد گرفتم!جداً عرض میکنم.حق بدید نتونم تحمل کنم!!...
در مورد ایه ای که اشاره کردید حکمت این حکم موارد یگه هم بوده و محدود به مسئله ی نیست که شما میگین در نتیجه ایراد هم وارد نیست.(البته این بحث بحث مصداقیست و گرنه قاعده ی کلی سرجاش هست.)
از حکمت های دیگر حکم میشود به مشخص شذن بیشتر فضایل حضرت امیر (علیه السلام) اشاره کرده و یا با یک ازمون اینکه به مردم نشان دهد که حب مال در دلشان بیشتر است یا هم نشینی پیامبر صلی الله علیه و اله. و یا نشان دادن راهی برای معرفی منافقان و...این لینک تا حدودی توضیح داده:http://mnemooneh.blogfa.com/post-1359.aspx و همین طور تفسیر نور: http://tafseerenoor.persiangig.com/58.htm
[="Microsoft Sans Serif"]درود بر آقای «شریعت» گرامی :Gol:
به برخی از سخنان شما در گفتار دیگری پرداخته شد؛ اگرچه از دید خودمان باز نیاز به پرداختن دارد که باید باز هم چیزهایی بپرسیم.
علم حق تعالی رابا علم معلم ورزش مقایسه کردن منطقی نیست.
مثلا اگر همین معلم ورزش می دانست که عده ی زیادی نمی توانند 100 بارفیکس بروند از همان ابتدا می گفت 50 تا بروید ولی اگر می توانید 100 هم می توانید بروید.
با همین قیاس خداوند هم می توانست بگوید در شب ها آمیزش بکنید ولی اگر می توانید در کل ماه مبارک آمیزش نکنید. این طور نیست؟
هنگامی که مولوی با آن همه بزرگی میگوید: «خاک بر فرق من و تمثیل من» نشاندهندهی این است که هیچ نمونهای نمیتواند آنگونه که باید درونمایه را برساند ولی چون چارهای نیست، باید از نمونهها استفاده کنیم.
یک سرپرست ورزشی، همهی ورزشکاران خود را به جامجهانی نمیبرد و تنها آنانی را که سختکوش بودهاند را میبرد. در هنگام ورزش کردن، سرپرست آشکارا نمیگوید که فلانی به جامجهانی نمیرود؛ زیرا او ناامید میشود و دست از تلاش بر میدارد و حتی ممکن در برابر سرپرست بایستد یا برای دیگر ورزشکاران مشکلساز شود. بلکه به کنایه در سخنانش میگوید. همانگونه که خدا در سخنانش راهکارهای عارفانه را گذاشته است. برای نمونه: در داستان «موسی و خضر» میتوان گفت بیشمار آموزههای عارفانه است؛ ولی یک آدم ساده، آنرا تنها یک داستان میداند که چند آموزهی پوستهای دارد.
قرآن پوسته نیست ولی بیشتر ما به پوستهی آن مینگریم که البته راه به جایی نمیبریم چون در قرآن بارها گفته است: «این قرآن چراغی است برای آنان که میاندیشند» و در جای دیگر در مورد مردم گفته است: «بیشتر مردم، نمیاندیشند». پس مردم باید پوسته را رها کنند تا به درون برسند و اینکه تفاوتی میان یک مسلمان با یک مسیحی از دید درستکاری نیست، همین است؛ چون مسلمان استفادهای از قرآن نمیکنند و تنها پوستهی آنرا میخواند؛ همانند کسی که نانی را دهان میگذارد، میجود و آن را «تُف» میکند؛ چنین کسی هیچگاه سیر نمیشود و با یک آدم بیخانمان تفاوتی ندارد.
نکتههای عرفانی را نمیشود برای هرکسی گفت چون توانایی درک آنرا ندارند.
اگر کسی بداند که برای نمونه، فلان کس، چشم درونبین دارد، زود از او میپرسد چهرهی من چگونه است؟
این یک پرسش بیپاسخ است و عارفان هیچ پاسخی به این پرسش نمیدهند.
نباید چشمداشت این را داشته باشیم که خدا همهچیز را در پوستهی قرآن بگوید؛ در پوستهی هرچیزی، پر از دوگانگی است: دو چراغ، با هم دوگانگی دارند ولی درونمایه آنها روشنایی است که یکپارچه شدهاند.
سختی های عارفان تا زمانی که حرمتی در دین برای آن اشاره نشده مجاز و شرعی است. لذا اگر حرمتی برای عدم آمیزش در 30 روز ماه رمضان در دین نباشد این عمل عارفان می تواند شرعی باشد فلذا نیاز به صدور یک حکم و سپس نسخ آن نبود.
عارفان، ریاضتهای مرتاضان را «غیر شرعی» میدانند؛ همین شرعی بودن یا نبودن، چه درونمایهای دارد؟
آیا این نیست که سختیها و کارهای عارفان باید در چارچوب کیش اسلام باشد؟
آدمهای ساده از کجا میتوانند دریابند که در قرآن برای «همهی» کارهای عارفان راهکار نیست؟ آیا آنان به درون قرآن راه یافتهاند که میدانند چنین چیزی را قرآن نگفته است؟
مثلا در همين مورد آيه نجوا ، در همين تاپيك من چند جا مطالعه كردم كه شما هدف از ايه نجوا را كنترل سوالات زياد اعراب از پيامبر (صلي الله عليه و آله )بيان كرديد و بعد فرموديد كه اگر نسخ را با علم الهي سازگار بدانيم راه براي نسخ باقي احكام باز مي شود .
در حاليكه در جريان نجوا ، فرهنگي عوض نشد ، ظرفيتي تغيير پيدا نكرد ، توانايي تغيير نكرد تا براساس همين توجيه شما بخواهد نسخي صورت گيرد .ظاهرا شما معتقديد نسخ در آيه نجوا نسخ براي آموزش در جهت تغيير احكام بود ، اما سوال اين است كه اگر بحث آموزش نسخ و تغيير در احكام بود خود اين آموزش بايد تام باشد بايد شرايطش - كه به زعم شما تغيير در استعداد و فرهنگ و توانايي است - بايد محقق شده باشد ، ايا پس از نزول آيه نجوا و قبل از نزول آيه اشفاق ، شما تغييري در فرهنگ و استعداد و توانايي مردم مشاهده مي كنيد ؟
سوال بعدي من از شما اين است كه چرا علت نزول آيه نجوا را صرفا كنترل سوالات اعراب مي دانيد ؟در حاليكه اين امر محقق نشد و شما براي توجيه اين كه با علم خدا سازگاري ندارد- كه ابتدا حكمي بفرمايد بعد ببيند به آن عمل نمي شود و مجبور به عقب نشيني يا كوتاه آمدن شود - مي فرماييد اين شيوه اي آموزشي بود .البته بنده به نوعي ديگر به اين مطلب ان شاء الله خواهم پرداخت كه هر چند مشتركاتي با مطلب شما دارد اما با بيان شما تفاوت دارد .
از حکمت های دیگر حکم میشود به مشخص شذن بیشتر فضایل حضرت امیر (علیه السلام) اشاره کرده و یا با یک ازمون اینکه به مردم نشان دهد که حب مال در دلشان بیشتر است یا هم نشینی پیامبر صلی الله علیه و اله. و یا نشان دادن راهی برای معرفی منافقان و...
بله اينها حكمتها يا مصالح يا اقتضائاتي هستند كه مي تواند موجب نزول آيه منسوخ و سپس نسخ آن شده باشد .
در نسخ مشروطي كه استاد معرفت در خصوص آن توضيح دادند ، اين حكمتها يا مصالح در هر زماني رخ داد و شرايط نزول آيه منسوخ ، حاكم شد ، موجب بكارگيري مجدد آيه منسوخ مي شود و مي توان از آن در جهت همان مصالح و اقتضائات بهره برد .
و لذاست كه آيات منسوخ در قران كريم باقي اند زيرا هر گاه شرايط و مقتضياتي مانند همان زمان نزولشان ايجاد شوند ، اين آيات قابل اجرا و بكارگيري هستند . اينها توضيحاتي بود در مورد نسخ مشروطي كه استاد معرفت در كتاب علوم قرانيشان در مبحث نسخ مشروط، براي اثبات و توضيح اين نوع نسخ ، بيان كرده اند . پس با اين توضيح ، اينطور نيست كه يك مصلحت گذرا و موقتي بوجود آمده ، يك آيه اي نازل شده ، بعد بلافاصله آيه ناسخش نازل شده اما تا ابد در قران باقي بماند و هيچ منفعت و كاربردي هم جز تلاوت و بررسي اعجاز بياني و ...نداشته باشد . همچنين همين شيوه ي بيان و تشريع احكام ، خود آموزش شيوه هاي حكومتي براي موارد مذكور را هم مي تواند در پي داشته باشد .
علت وجود نسخ در قران كريم
پرسش: اگر خداوند به همه چیز آگاه است چرا در همان ابتدا آیه ناسخ را نازل نکرده که دوباره مجبور به تصحیح و تغییر مضمون ایه قبلی با استفاده از آیه ناسخ نباشد؟
پاسخ: بنظر مي رسد عمده ي اشكالات شما از عدم اشراف به مبحث نسخ و نيز عدم آگاهي از تعريف صحيح نسخ مي باشد ؛ تبيين صحيح نسخ و انواع آن مي تواند در رفع شبهات شما كمك بسياري نمايد .
مبحث نسخ در حوزه علوم قرآني ، مبحي نسبتا پر اختلاف است هم در زمينه تعاريف و هم در زمينه مصاديق .
نسخ دو اصطلاح دارد ، يكي قديم و ديگري جديد .
نسخ در اصطلاح قديم شامل هر نوع تغييري در حكم سابق مي شود اعم از اينكه آنرا تقييد و تخصيص بزند يا كلا آنرا بردارد .
اما نسخ در اصطلاح جديد آنست كه حكم سابق با تمام جوانب و بطور كلي برداشته شود و حكم جديد به جاي آن بنشيند و در واقع حكم شرعي سابق با تشريع حكم شرعي جديد كلا برداشته شود .
مرحوم علامه معرفت در مورد امكان وقوع اين نوع نسخ در قرآن مي فرمايند:" ما اين نوع نسخ را در قرآن قبول نداريم و شاهدی بر وقوع اين نسخ در قرآن نيست؛ زيرا کتاب الله يک کتاب دستور العمل عام و جاویداني است و معنا ندارد که درآن، آيه ي منسوخ المعني يافت شود که به غير از قرائت و ترتيل فايده و اثري ديگر نداشته باشد."(1)
با توجه به اينكه در نسخ چهار شرط بايد وجود داشته باشد كه عبارتند از :
1- هردو حکم شرعي باشند.
2- حکم سابق برحسب ظاهر، اقتضاي دوام داشته باشد.[يعني محدود بودنش در ظاهر بيان نشده باشد]
3- حکم سابق به طورکلي، تنها با تشريع حکم لاحق برداشته شود.
4- ميان حکم سابق و لاحق تضاد و تنافي باشد.
بر اساس شروط فوق است كه ايشان معتقدند ،نسخ در صورتي است که حکم، از کل افراد موضوع برداشته شود و اگر از بعض افراد موضوع برداشته شود، نسخ اصطلاحي نيست؛ زيرا آن حکم سابق به کلي برداشته نشده است بلکه به ساير افراد اختصاص پيدا کرده است، لذا نام آن را تخصيص در عام يا تقييد در حکم مطلق مي گذاريم. و هم چنين اگر حکم از ابتدا محدود بود و با سر آمدن زمانش برداشته شد اين نسخ اصطلاحي نيست؛ زيرا نسخ رفع حکمي است که به حسب ظاهر بقاء و استمرار داشت، يعني اگر ناسخ نمي آمد او باقي بود. اما موردي که از ابتداء، زمانش محدود بوده است و با آمدن حکم دوم ديگر بقاء و استمرار ندارد؛ اين نسخ گفته نمي شود. در نتيجه ايشان نسخ به اصطلاح جديد را اصلاً قبول ندارند و اگر نسخ به معناي اصطلاح قديم را هم مي پذيرند اعتقادش بر اين است که اين نوع نسخ، نسخ ظاهري است نه نسخ حقيقي و واقعي؛ زيرا نسخ حقيقي آنست که ميان دو حکم سابق و لاحق تنافي کلي وجود داشته باشد و حاکي از اين باشد که تشريع کننده در مورد حکمش تجديد نظر کرده و از حکم سابق به طور کلي صرف نظر کرده است.(2)
علامه معرفت معتقدند كه نسخ به اين معنا با دلائلي پذيرفته نيست: اولاً: تنافي ميان آيات احکام وجود ندارد.
ثانياً: هر گونه تجديد نظر در ساحت مقدس الهي راه ندارد و با علم خدا نمي سازد و تجديد نظر حاکي از ضعف علم وقدرت يک مدبر است که در شأن خداوند نيست. از اين جهت مي گويد: اگر در شريعت قائل به نسخ شويم، نسخ ظاهري است؛ به اين معنا که حکم سابق، برحسب ظاهر اقتضاي تداوم داشته (که مقتضاي کلام بوده) ولي در واقع و حقيقت امر، حکم سابق از همان ابتداء محدود به زمان بوده، که اين محدوديت در آن موقع بنا بر مصالحي بيان نشده و با اعلام حکم جديد پايان حکم قديم اعلام مي گردد و اين در اصطلاح اصوليين تأخير بيان تا وقت حاجت است که هيچ اشکالي ندارد و تازه داراي حکمتي مانند آماده کردن نفس بر تداوم عمل به تکليف مشکل تر است. پس با اين بيان مي توان گفت: در واقع، نسخي در کار نيست بلکه خداوند از همان زمان نخست، حکم سابق را به صورت محدود تشريع نموده ولي حد آن را بيان نکرده که در موقع خود بيان مي کند. (3) و (4)
يكي از انواع نسخ ، نسخ حكم بدون تلاوت است يعني حكم ، نسخ شده اما آيه تلاوت مي شود - همان كه مورد سوال شماست- آيت الله معرفت نوع ديگري از نسخ به نام نسخ مشروط را بيان مي نمايد كه در آن خود آيه (همانند نسخ حكم بدون تلاوت) باقي و مورد تلاوت است اما حکم آن بکلي و مطلقا نسخ نمي شود؛ بلکه اگر زماني همان شرايط و اوضاع قبل از نسخ آيه برگردد؛ دوباره همان حکم آيه منسوخ، زنده شده و مورد اجراء قرار مي گيرد. پس نسخ حکم آيه منسوخ، مشروط و وابسته به پيش آمد و تغيير احوال و شرايط است. اين گونه نسخ از نوآوري هاي استاد است که با تأمل در بسياري از آياتي که منسوخ شمرده شده اند مي توان دريافت که نسخ آنها، نسخ مطلق نبوده؛ بلکه به شرايط خاص همان دوران بستگي داشته است. به اين معنا که با تغيير آن شرايط خاص و بهبود وضع، حکم سابق منسوخ شده و حکم ديگرِ متناسب با شرايط جديد تشريع گرديده است و اگر احياناً همان شرايط زماني و مکاني پيش آيد، حکم آيات مربوطه از نو قوت گرفته و قابل اجراء است.(5)
در واقع پاسخ سوال شما اين است كه با توجه به اينكه در نسخ ظاهري ، حکم سابق از همان ابتداء محدود به زمان بوده، که اين محدوديت در آن موقع بنا بر مصالحي بيان نشده و با اعلام حکم جديد پايان حکم قديم اعلام مي گردد (6)در واقع خداوند حکم سابق را به صورت محدود تشريع نموده ولي حد آن را بيان نکرده که در موقع خود بيان مي کند.
[مثل اينكه شما مي خواهيد به جايي برويد و از ابتدا يك مقصدي را مد نظر داريد اما براي انجام كار ديگري يا براي دليل ديگري كه ممكن است آنرا بازگو نكنيد ابتدا مسير ديگري را بيان مي كنيد و بعد از رفتن به مسير اول و تحقق منظور مورد نظرتان ، به مسير دوم كه همان مسير اصلي مد نظرتان است مي رويد ، اين كار شما تغيير تصميم گيري يا ندانستن تكليفتان يا تغيير و تصحيح نظرتان نيست بلكه شما فقط برنامه نهاييتان را بيان نكرده ايد و ديگران تصور كردند كه شما از ابتدا مسير اصليتان ، مسير اولي و مقصد اولي است ] اين مساله هيچ اشکالي ندارد و اين تاخير بيان حكمتهايي دارد كه در جاي خود قابل بحث است مانند آماده کردن نفس بر تداوم عمل به تکليف مشکل تر يا حكمتهاي ديگري كه در جاي خود بايد بيان و بررسي شوند .پس پاسخ سوال شما اين است كه اينطور نيست كه خداوند علم به مطلبي ندارد و بعد علم پيدا نموده و يا تجديد نظر فرموده باشد بلكه مصالح و حكمتهايي اقتضاي اين نوع بيان را داشته اند كه به حسب مورد ممكن است مصالح و اقتضائات متفاوت باشد .
پرسش: منسوخ به معنی نسخ شده و باطل شده است اگر این معنی را بپذیریم پس بخشی از قران که شامل آیات منسوخ است عملا بلا استفاده است چون بیانگر یک سری آیات باطل شده است پس لزوم خواندن آن بخشها چیست؟
پاسخ : يكي از انواع نسخ (7) نسخ مشروط است كه در آن آيه باقي است و تلاوت مي شود اما حکم آن بکلي و مطلقا نسخ نمي شود؛ بلکه اگر زماني همان شرايط و اوضاع قبل از نسخ آيه برگردد؛ دوباره همان حکم آيه منسوخ، زنده شده و مورد اجراء قرار مي گيرد. پس نسخ حکم آيه منسوخ، مشروط و وابسته به پيش آمد و تغيير احوال و شرايط است.
در بسياري از آياتي که جزء ايات منسوخ شمرده شده اند ، نسخ آنها، نسخ مطلق نيست؛ بلکه به شرايط خاص همان دوران بستگي داشته است. به اين معنا که با تغيير آن شرايط خاص و بهبود وضع، حکم سابق ، منسوخ شده و حکم ديگرِ متناسب با شرايط جديد تشريع گرديده است و اگر احياناً همان شرايط زماني و مکاني پيش آيد، حکم آيات مربوطه- يعني همان حكم اولي يا همان حكم منسوخ- از نو قوت گرفته و قابل اجراء است.(8)
بنابراين پاسخ سوال شما اين است كه آيات باقي مانده در قرآن كه بظاهر منسوخند ، داراي حكم نسخ مطلق نيستند بلكه نسخ آنها مشروط است و چون با تغيير شرايط حكم آنها نسخ شده ، اگر احيانا شرايطي مانند شرايط ابتدايي حاكم شود ، اين آيات با احياء شرايط قبلي و اوليه ، قابل استفاده خواهند بود .
يك نكته ديگر در بيان فوائد باقي ماندن آيات منسوخ در قران ، سير مراحل تكامل تشريع احكام است كه داراي ارزش تاريخي - ديني است و فايده ديگر اين است كه اهميت قران كريم تنها در جنبه تشريعات نيست بلكه جنبه ي اعجاز اين كتاب عزيز- و من جمله اعجاز بياني - نيز مطرح است و ايات منسوخ ، هر چند ممكن است در عمل منسوخ باشد و يا مشروط به احراز شرايط خاص ، اما هرآيه خود سند اعجاز به شمار مى رود و با جاويد بودن اسلام جاويد خواهد ماند. (9)
بنده توصيه مي كنم به مبحث نسخ از كتاب علوم قران آيت الله معرفت مراجعه بفرماييد . مطالعه ي اين مبحث ، بسياري از شبهات شما را در زمينه نسخ ، مرتفع خواهد نمود .
پرسش: يكي دو مورد از مصالح و اقتضائات نسخ را بيان كنيد .
پاسخ: در نسخ يك آيه ، مي تواند اهداف مختلفي وجود داشته باشد كه بر طبق اقتضائات و مصالح در نظر گرفته شده باشد . ممكن است ما به يك وجه يا يك هدف يا يك مصلحت آن توجه تام كنيم و از ساير مصالح منصرف باشيم ، لذا ممكن است در برخي موارد به دليل عدم دسترسي صحيح به مقتضي مربوطه ، بگوييم با علم خدا نمي سازد كه ابتدا حكمي بدهد بعد خلافش را حكم كند . در حاليكه در اين رفت و برگشت حكم - يعني همين سير نزول منسوخ و ناسخ - مصالح و مقتضيات اعمال شده است .
مثلا از حکمت های دیگر حکم آيه نجوا میشود به مشخص شدن بیشتر فضایل حضرت امیر (علیه السلام) اشاره کرده و یا با یک ازمون اینکه به مردم نشان دهد که حب مال در دلشان بیشتر است یا هم نشینی پیامبر صلی الله علیه و اله. و یا نشان دادن راهی برای معرفی منافقان و...
اينها حكمتها يا مصالح يا اقتضائاتي هستند كه مي تواند موجب نزول آيه منسوخ و سپس نسخ آن شده باشد .
در نسخ مشروطي كه استاد معرفت در خصوص آن توضيح دادند ، اين حكمتها يا مصالح در هر زماني رخ داد و شرايط نزول آيه منسوخ ، حاكم شد ، موجب بكارگيري مجدد آيه منسوخ مي شود و مي توان از آن در جهت همان مصالح و اقتضائات بهره برد .
و لذاست كه آيات منسوخ در قران كريم باقي اند زيرا هر گاه شرايط و مقتضياتي مانند همان زمان نزولشان ايجاد شوند ، اين آيات قابل اجرا و بكارگيري هستند . اينها توضيحاتي بود در مورد نسخ مشروطي كه استاد معرفت در كتاب علوم قرانيشان در مبحث نسخ مشروط، براي اثبات و توضيح اين نوع نسخ ، بيان كرده اند . پس با اين توضيح ، اينطور نيست كه يك مصلحت گذرا و موقتي بوجود آمده ، يك آيه اي نازل شده ، بعد بلافاصله آيه ناسخش نازل شده اما تا ابد در قران باقي بماند و هيچ منفعت و كاربردي هم جز تلاوت و بررسي اعجاز بياني و ...نداشته باشد . همچنين همين شيوه ي بيان و تشريع احكام ، خود آموزش شيوه هاي حكومتي براي موارد مذكور را هم مي تواند در پي داشته باشد .
(1)- التفسير الاثري الجامع ،صص 56 و 57
(2)- ر.ك: مقاله "نوآوري هاي آيت الله معرفت(ره) در تفسير و علوم قرآني " ، علي جان محمدي(قره باغي)
(3)- التمهيد في علو م القرآن ، ج2 ، ص277
(4)- مقاله "نو آوري هاي آيت الله معرفت در تفسير و علوم قرآني " همان
(5)- علوم قرآن ، محمد هادي معرفت ، نسخ مشروط
(6)- ر.ك: التمهيد في علوم القران ، ج 2، ص 277
(7)- علوم قران ، محمد هادي معرفت ، بحث نسخ مشروط
(8)- همان
(9)- همان
كليدواژه ها : نسخ ، ناسخ و منسوخ ، نسخ مشروط ، مصالح و مقتضيات ، آيه نجوا