ازدواج آسون( حکایت ازدواج یک طلبه)

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ازدواج آسون( حکایت ازدواج یک طلبه)

ازدواج آسون
حکایت واقعی از ازدواج یک طلبه

[=B Rose]قسمت اول




زندگی طلبگی حلوای لن ترانیه. باید تجربه کرد تا مزه آن را چشید. متأسفانه خیلی ها شناخت خوبی از آن ندارند. برخی از فیلم سازها اخیرا خواسته اند در فیلم ها از زندگی طلاب فیلم تهیه کنند ولی باز خیلی از واقعیت فاصله دارند. گاهی در فیلم ها یادم به زندگی طلاب عهد صفویه می افتد یعنی فاصله زندگی و برنامه طلبگی با چیزی که در ذهن بسیاری از مردم است خیلی فاصله داره؛ برخی فکر می کنن طلاب درس و بحثی ندارن و با هم هر روز و هر شب منبر تمرین می کنن و برخی فکر می کنن با گرد هم می نشینن و شرح حال عرفا را می خونن و گروهی هم فکر می کنن تو حوزه فقط روزنامه ها را می خونن و بحث سیاسی می کنن. یکی از اقوام می گفت ببنیم برای این که صداتون باز بشه کجا باید تمرین کنید. یک نفر یکی دو صفحه از اولین کتاب سال اول حوزه خوانده هر موقع من را می بیند خود را حوزوی می داند و به بقیه هم با مباهات می گوید من هم حوزوی هستم من جامعه القدمات را خوانده ام درست مثل این که کسی به فیزیک دانی بگوید من هم فیزیک دان هستم من هم جمع و تفریق را در مدرسه یاد گرفته ام. البته اعتقاد دارم که مسؤولان حوزه به اندازه لینا نمکی حوزه را تبلیغ نکرده اند و مرد هم علم غیب که ندارن. پس از ماست که بر ماست.
وقتی از دانشگاه انصراف دادم و وارد حوزه شدم فکر نمی کردم حوزه قم یه اقیانوسه باشه. فکر می کردم چون دانشگاه دولتی قبول شده ام تو حوزه حرف اول رو می زنم گمان می کردم در دروس حوزه افرادی که با سیکل به حوزه اومدن در گردی که در پیشرفت تحصیلی خواهم داشت سرفه می کنن. فکر نمی کردم این قدر دورس حوزه سیتماتیک و منظم سال به سال مشخص باشد.
بعد از قبولی در امتحان کتبی و مصاحبه به مدرسه ای معرفی شدم. دروس شروع شد ظرف چند ماه خیلی عمیق تر از 4 سال هنرستان با عربی و صرف و نحو آشنا شدیم. من در دانشگاه هم زیاد اهل مطالعه نبودم اما در حوزه با بحث طلبگی آشنا شدم. هر درسی رو لازم بود مطالعه کنم و بعد با چند نفر بحث علمی کنیم. بحث طلبگی از جهات زیادی برام شیرین بود. برا من که باطری مطالعه ام خوابیده بود خیلی مفید بود با قدرت گروه هم بحثم جلو می رفتم و در واقع انرژی گروه من رو هل می داد. اگر بدون مطالعه وارد بحث می شدیم مورد سرزنش واقع می شدیم. دور هم در زمان مشخص شده می نشستیم همه کتاب ها رو باز می کردیم و طبق قرارمون. کسی که کمترین شماره صفحه به او می افتاد مجبور بود درس رو از بیرون توضیح بدهد. کاملا نامشخص بود و هر بار باید درس رو حاضر می کردی که نکنه نوبت تو بشه و آمادگی نداشته باشی.
مباحثه طلبگی لذت بخش بود، کشکولی بود که همه چیز در آن یافت می شد: مطالعه، سخنرانی، مناظره علمی، مجادله، مغالطه شناسی، شوخی و گعده طلبگی، اثر پذیری و اثرگذاری از منش و اخلاق هم، یاد خدا، آشنایی با شرح حال عرفا و تثبیت دروس قبل و آشنایی با فرهنگ، زبان، رسوم شهرها و قومیت های مختلف ایرانی و...
در بحث های طلبگی بود که متوجه شدم لزوما هر کسی با سیکل آمده به معنی این نیست که از طلاب لیسانس یا دیپلمه عقب تر است. به هر حال آنها هم براساس «استعداد» و «علاقه» و «پشتکار» و با توجه به موفقیت تحصیلی شون در دوره راهنمایی گزینش شده بودن. البته در تجربه زندگی و جامع نگری نسبت به افرادی که تحصیلات بیشتری داشتند نمره کمتری می گرفتند.

[=B Rose]ادامه داره....

موضوع قفل شده است