جمع بندی خلیفه دوم و افراط در دین

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خلیفه دوم و افراط در دین

نقل قول:

عمر از بهترین صحابه ی پیغمبر (ص) بود .میدانید شیعه چرا از او پیروی نمیکند؟ چون از پیامبر در احکام پیشی میگرفت و راه افراط در دین را برگزیده بود
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

در یکی از قسمتهای سایت دیدم که یکی از کاربران متن بالا را گفته بودند. کنجکاو شدم که بدانم دقیقا عمر در زمان پیامبر اکرم (ص) چه نوع افراط هایی می کرد؟ آیا می شود جزئیات آنرا بیان کنید؟ این را پرسیدم به جهت خود سازی افرادی مثل خودم... گفتم شاید افراطی باشم و از آن بی خبر باشم.

با تشکر

یا حسین (ع)

با نام الله




با سلام و عرض ادب

مقدمه:

اساس رستگاری انسان در تبعیت از فرامین قرآن و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام خلاصه می گردد.

قرآن کریم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله را اسوه و الگوی همۀ انسانها معرفی نموده است:«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرا»؛[1]مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏كنند.

اسوه به معناى تأسى نمودن و اقتداكردن است. بنابراين، اسوه بودن رسول‏خدا صلی الله علیه وآله عبارت است از پيروى كردن از او ؛ لذا آنچه که بیش از هر چیز دیگری باید مورد توجه ما باشد شناخت پیامبر صلی اله علیه وآله و اوصاف و مکارم اخلاق آنحضرت است؛ زیرا که آن حضرت تجلی کامل اسماء و صفات الهی می باشند.

اساس رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله بر پایۀ صفت رحمت بنا نهاده شده استوَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»؛[2]ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم؛ لذا می بینیم که خلق و خوی آن رسول مکرم در بالاترین درجات کمال قرار دارد همچنان که خداوند متعال در مورد رسول خویش می فرمایدوَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ»؛[3]و همانا تو بر ملكه نفسانى بزرگى (كه همه اخلاق فاضله انسانى در آن جمع است) استوارى.

وپیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با رحمت گسترده و خلق و خوی نیکوی خود بود که توانست رسالت خویش را به بهترین وجه ممکن ابلاغ نمایندفَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِين»؛[4]پس به بركت رحمتى از جانب خداوند با آنها (امت خود) نرمخو شدى، و اگر بد خلق و سختدل بودى حتما از دورت پراكنده مى‏شدند. پس، از آنها درگذر و برايشان آمرزش طلب و در كارها با آنان مشورت نما، و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، كه بى‏ترديد خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.

رحمت آنحضرت در درجه ای بود که منکرین آنحضرت نیز از آن بی بهره نبودند:«فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفا»؛[5]گويى مى‏خواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند.

با مروری کوتاه به زندگی اولیای می بینیم که آنان قبل از تحمل مقام رفیع رسالت و ولایت و امامت و خلافت، آراسته به صفت رحمت الهی بودند،[6] و این صفت مورد درخواست مومنین از خداوند متعال بوده است:«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب»؛[7] «پروردگارا! دلهايمان را، بعد از آنكه ما را هدايت كردى، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوى خود، رحمتى بر ما ببخش، زيرا تو بخشنده‏اى!

انسان مومن تنها دارای تولی نیست،؛ بلکه تولی زمانی حقیقت خود را نشان می دهد که در کنار آن تبری از دشمنان خدا نیز جلوه گر باشد؛لذا اساس ایمان بر پایه حب و بغض نهاده شده است و به تصریح قرآن مومنین دارای صفت رحمت و غضب هر دو با هم هستندمُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ...»؛[8]محمّد فرستاده خداست، و كسانى كه همراه اويند در برابر كفّار نيرومند و سرسخت و در ميان خودشان مهربانند.

درمنابع روایی شیعه و سنی تولی و تبری افضل اعمال و از محکمترین دستگیره های ایمان معرفی شده است:

«...عَنْ أَبِى ذَرٍّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « أَفْضَلُ الأَعْمَالِ الْحُبُّ فِى اللَّهِ وَالْبُغْضُ فِى اللَّهِ »؛[9]افضل اعمال دوست داشتن در راه خدا و دشمن داشتن در راه خدااست.

«حدثنا أبو داود قال حدثنا جرير عن ليث عن عمرو بن مرة عن معاوية بن سويد بن مقرن عن البراء بن عازب قال كنا عند النبي صلى الله عليه و سلم فقال : أتدرون أي عرى الإيمان أوثق قلنا الصلاة قال الصلاة حسنة وليست بذلك قلنا الصيام فقال مثل ذلك حتى ذكرنا الجهاد فقال مثل ذلك ثم قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أوثق عرى الإيمان الحب في الله عز و جل والبغض في الله»[10]

شبیه همین روایت از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است:
امام صادق علیه السلام فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به اصحاب خویش فرمودنداىُّ عُرَى الْايمانِ اوْثَقُ؟ فَقالُوا: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ اعْلَمُ وَ قالَ بَعْضُهُمْ الصَّلَوةُ، وَ قالَ بَعْضُهُمْ الْزَّكاةُ، وَ قالَ بَعْضُهُمْ الصّيامُ، وَ قالَ بَعْضُهُمْ الْحَجُّ وَ الْعُمْرَةُ، وَ قالَ بَعْضُهُمْ الْجِهادُ، فَقالَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله لِكُلِّ ما قُلْتُمْ فَضْلٌ وَ لَيْسَ بِهِ، وَلكِنْ اوْثَقُ عُرَى الْايمانِ الْحُبُّ فِى اللَّهِ وَ الْبُعْضُ فِى اللَّهِ وَ تَوَلِّى اوْلِياءِ اللَّهِ وَ التَبرَّى‏ مِنْ اعْداءِ اللَّهِ»؛[11] كداميك از دستگيره‏هاى ايمان محكمتر و مطمئن‏تر است؟ ياران عرض كردند خدا و رسولش آگاهتر است، و بعضى گفتند نماز، و بعضى گفتند زكات و بعضى روزه، و بعضى حج و عمره، و بعضى جهاد! رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: همه آنچه را گفتيد داراى فضيلت است ولى پاسخ سؤال من نيست؛ محكمترين و مطمئن‏ترين دستگيره‏هاى ايمان، دوستى براى خدا و دشمنى براى خداست، و دوست داشتن اولياء اللَّه و تبرّى از دشمنان خدا است.

:Gol: -----------------------------------------------------------------:Gol:

[1].الاحزاب/21.

[2].الانبیاء/107.

[3].القلم/4.

[4].آل عمران/159.

[5].الکهف/6.

[6].الکهف/65:«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْما»؛[6](در آن جا) بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.

[7].آل عمران/8

[8].الفتح/29.

[9].سنن ابی داود، ح4601.

[10].مسند الطیالسی، ح747.و..

[11]. اصول كافى، جلد 2، صفحه 125، حديث 6.

خلیفۀ رسول الله باید متصف به صفات رسول خدا صلی الله علیه وآله باشد، در حالی که سیرۀ عمر بن خطاب در غالب موارد بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است.

هر چند که از جزئیات زندگی خلیفۀ ثانی چیزی در دست نیست ولی با نگاهی اجمالی به عملکرد های وی می بینیم که خلیفه دوم بهره ای از صفت رحمت الهی نداشته است و اسلام را تنها از دریچه ی تعصب و سختگیری افراطی خویش می دیده؛ تعصبی که همواره قرین جهل و عدم علم نسبت به احکام و معارف الهی بوده است.

خشونت وی قبل از اسلام به گونه ای بوده که نقل گردیده دختران خویش را نیز زنده به گور ساخته است:

که بعد از اسلام نیز این امر در به آتش کشیدن خانه امیرالمؤ منین علیه السلام و حوادث آن آشکار می گردد.

در مقابل این خشونت ها می بینیم که وی بایهود برخوردی ملاطفت آمیز داشته است به گونه ای که لقب فاروقی خویش را مدیون آنها است.

عدم علم و جهل وی به احکام در اعتراضات وی به رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله و قضاوت های عجولانۀ وی آشکار است.

هر چند که عمده ی مردم از وی خوف داشته اند ولی بایدبدانیم که چنین امری تنهابه هنگام تصدی خلافت بوده است و الا شخصیت وی به گونه ای نبوده که وی را در زمرۀ مجاهدان و شجاعان عرب بنامیم؛ و ظهور چنین امری در میدانهای جنگ و جهاد آشکار است که هنری از وی در متون تاریخی ثبت نگردیده و تنها چیزی که مشاهده می گردد فرار وی از میدانهای جنگ و جهاد بوده است.

در پایان به سخنان امیر المومنین علیه السلام اشاره می شود که آنحضرت عصاره ویژگی های وی را در خطبه شقشقیه بر شمرده اند:

«او(ابوبکر) خلافت را در اختيار كسى قرار داد كه جوّى از خشونت و سختگيرى بود با اشتباه فراوان و پوزش طلبى» (فصيّرها فى حوزة خشناء يغلظ كلمها و يخشن مسّها يكثر العثار فيها، و الاعتذار منها).

حوزه، در حقيقت در اين جا اشاره به مجموعه اخلاق و صفات ويژه خليفه دوم است و در واقع چهار وصف براى او ذكر فرموده است كه نخستين آنها خشونت است و تعبير به «يغلظ كلمها» اشاره به جراحت شديدى است كه از نظر روحى يا جسمى در برخورد با او حاصل مى‏شد.

دوّمين آنها خشونت در برخورد است كه با جمله «و يخشن مسّها» ذكر شده است، بنا بر اين «حوزة خشناء، دارنده صفات خشونت‏آميز» به وسيله دو جمله بعد از آن كه خشونت در سخن و خشونت در برخورد بوده است تفسير شده است.

سوّمين ويژگى، اشتباهات فراوان و چهارمين آنها عذرخواهى از آن است كه با جمله «و يكثر العثار فيها، لغزش در آن فراوان است» و «و الاعتذار منها، پوزش طلبى آن فراوان است» بيان شده است.

سپس مى‏افزايد: «كسى كه با اين حوزه خلافت سر و كار داشت به كسى مى‏ماند كه بر شتر سركشى سوار گردد، اگر مهار آن را محكم بكشد پرده‏هاى بينى شتر پاره مى‏شود و اگر آن را آزاد بگذارد در پرتگاه سقوط مى‏كند (و خود و اطرافيان خويش را به هلاكت مى‏افكند)» (فصاحبها كراكب الصّعبة ان اشنق لها خرم، و ان اسلس لها تقحّم).

امام علیه السلام در اين جمله وضع حال خود و گروهى از مؤمنان را در عصر خلافت خليفه دوم شرح مى‏دهد كه اگر با وجود ويژگيهاى اخلاقى كه در بالا اشاره شد در شخص خليفه، كسى مى‏خواست با او به مقابله برخيزد، كار به اختلاف و مشاجره و اى بسا شكاف در ميان مسلمين يا مواجهه با خطراتى از ناحيه خليفه مى‏شد و اگر مى‏خواست سكوت كند و بر همه چيز صحّه بنهد خطرات ديگرى اسلام و خلافت اسلامى را تهديد مى‏كرد، در واقع دائما در ميان دو خطر قرار داشتند: خطر برخورد با خليفه و خطر از دست رفتن مصالح اسلام. به همين دليل در جمله‏هاى بعد، امام علیه السلام از ناراحتى خودش و ساير مردم در آن عصر شكايت مى‏كند و مشكلات روزافزون مسلمانان را بر مى‏شمارد.[1]

موفق باشید.

---------------------------------------

[1].پیام امام، ج1،ص346.

ماه نورد;328374 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

در یکی از قسمتهای سایت دیدم که یکی از کاربران متن بالا را گفته بودند. کنجکاو شدم که بدانم دقیقا عمر در زمان پیامبر اکرم (ص) چه نوع افراط هایی می کرد؟ آیا می شود جزئیات آنرا بیان کنید؟ این را پرسیدم به جهت خود سازی افرادی مثل خودم... گفتم شاید افراطی باشم و از آن بی خبر باشم.

با تشکر

یا حسین (ع)

با سلام
ضمن تشکر از استاد گرامی صدرا
بنده مواردی از رفتارهای عمر را اززبان علمای اهل سنت در زمان پیامبر ص میگذارم
در دوره پیامبر نیز جناب عمر با زنان میانه خوبی نداشت ،حتی با زنان پیامبر .به این گزارش دقت کنید : نویسندگان فراوانی از اهل سنت آورده اند: هنگام سکونت پیامبر در مدینه در منزل پیامبر محلی برای نقضای حاجت ساخته نشده بود .
سوده یکی از همسران پیامبر از تاریکی شب استفاده کرد تا برای قضای حاجت به جایی بیرون از خانه برود ،عمر بن خطاب که شاهد این امر بود و خود در جمع عده ای نشسته بود فریاد برآورد : « ای سود تو را شناختم این تویی که از خانه بیرون آمده ای » .[1]سپس به سوده گفت : آیا از ما نمی ترسی ؟ [2].




این سخن که از ما نمی ترسی ؟
یعنی آنکه احتمال دارد ما قصد بدی نسبت به تو داشته باشیم .
در حالی که صحابه پیامبر باید از این سخنان و افکار پرهیز کنند . :Sham::Sham:
قضیه سوده ،یکی از چندین مساله ای است که میان عمر بن خطاب و پیامبر درباره زنان پیامبر رخ داد و عمر مکرر از پیامبر می خواست که زنانش را محدود کند اما پیامبر به سفارش او توجه نمی کرد [3].
جناب عمر از حضور همسرش در مسجد کراهت داشت و می گفت : « اگر حدیث پیامبر نبود مانع او میشدم » [4].
بر اساس گزارش دیگری همسر خلیفه دوم می خواست به مسجد برود اما عمر مانع او شد و همسر ایشان مجددا بازگشت باز هم عمر مانع شد و این کار سه با تکرار شد [5].
خلیفه دوم به مردم سفارش می کرد :« النساء عورة فاستروها بالبیوت ،یعنی :زنان پوشانیدنی هستند آنها را با محدودیت در خانه بپوشانید » [6].
یا در جای دیگری می گفت : « از خانه علیه زنان کمک بگیرید » [7].
یعنی آنها را اجازه ندهید که از خانه خارج شوند .

پیامبر در مخالفت با کتک زدن زنان می فرمود : « چگونه زنانتان را بسان بردگان می زنید و در پایان روز آنان را در آغوش می گیرید » [8].

بنابر گزارشها ،عرب جاهلی کارکرد زن فقط تولد فرزند بوده است . :Narahat az:روایتی از عبدالله بن عمر ،فرزند خلیفه دوم اشاره می کند که : « کان ابی لا یتزوج النساء شهوة الالطلب الولد : پدرم صرفا برای داشتن فرزند ازدواج می کرد و نه به خاطر شهوات »[9] .
بر خلافم پیامبر که رحمت للعالیمن بود و بسیار مهربان بود ، درباره خلقیات خلیفه دوم در کتابهای اهل سنت آمده است : چون عمرمعتقد بود ،خنده هیبت را می برد هیچگاه نمی خندید و چنان هیبتی به خود می گرفت که دختران باکره در پس پرده های خانه ها از او می ترسیدند [10].
او همسران خود را کتک می زد و هنگامی که پیامبر فرمود بندگان خدا را نزنید به اعتراض بر خاست [11].
حتی زمانی که عمر به خواستگاری ام کلثوم دختر ابوبکر که حداکثر ده سال داشت و پس از فوت پدر دیده به جهان گشوده بود رفت .
ام کلثوم در عکس العمل به خواستگاری عمر که در ان سالها شصت سال داشت [12] گفت : « عمر زندگی خشنی دارد و بر زنان سخت می گیرد » [13].
عمر در جواب او گفت : « کنا فی الجاهلیة لا نعد النساء شیئا : ما در جاهلیت زنان را به حساب نمی آوردیم » [14]« لا ندخلهن فی امورنا : زنان را در مسائل خود دخالت نمی دادیم »[15].

در دوره جاهلی و قبل از اسلام جناب عمر ، وی کنیزان قبیله بن عدی – قبیله خودش - را شکنجه می کرد [16]
اینها نمونه های از رفتار جناب خلیفه بود .

پي نوشت:

[1] - طبری ،جامع البیان ،ج22،ص49 ؛احمد بن حنبل ،ج69 ،ث 271؛بخاری ،ج7،ص 129 .

[2] - کنز العمال ،متقی هندی ،ج12،ص 665 .

[3] - انساب الاشراف ،بلاذری ،ج10،ص4412 .

[4] - ابن قتیبه ،عیون الاخبار،ج4 ،ص 309 ؛ ابن عبد ربه،ج 2 ،ص35 .

[5] - ابن قتیبه ،عیون الاخبار ،ج4 ،ص 309 .

[6] - ابن سعد ،ج8،ص 304؛ احمد بن حنبل ، ج 4 ،ص 17 ؛بخاری ج6 ،ص 145 ؛ قزوینی ،ج1 ،ص 638 ؛ بیهقی ،ج7 ،ص 305 .

[7] - ابن سعد ،ج3 ،ص 325؛ ابن عساکر ، ج3 ،ص 92 .

[8] - متقی هندی ،کنز العمال ، ج21 ،ص 649 ؛ ابن عساکر ، ج44،ص 269 ، ابن قتیبه ،عیون الاخبار ،ج1 ،ص56 .

[9] - ابن سعد ، ج8 ،ص 205 ؛ احمد بن حنبل ج 6 ،ص 256 0377 .

[10] - انساب الاشراف ،بلاذری ، ج10،ص 4277 و 4513 .

[11] - ابن عبد ربه ، ج6 ص 90 .

[12] - بخاری ،ج 7 ، ص 47

[13] - متقی هندی ، کنز العمال ،ج2 ،ص 531 .

[14] - ابن اثیر ،اسد الغابه ، ج5 ، ص 462 .

[15] - ابن هشام ، ج1 ، ص211؛ ابن سعد ، ج8 ،ص 268 .

[16] - تاریخ طبری ، طبری ، ج2 ، ص 614 ،ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری ، ج 5 ، ص 54

با سلام
در تاریخ از این مسائل جناب عمر زیاد داریم
اما جالبه که ایشان تا آنجا در زمان پیامبر ص پیش میرود که به نبوت پیامبر ص شک میبرد
قضيه شك عمر در نبوت رسول خدا، در بسيارى از كتاب‌هاى اهل سنت به صورت مفصل آمده است كه چكيده آن اين چنين است:

پيامبر در رؤياى صادقانه ديد كه وارد مكه شده و به همراه صحابه در حال طواف خانه خدا هستند، صبح فردا آن را با صحابه در ميان گذاشت، صحابه از تعبير اين رؤيا پرسيدند، آن حضرت فرمود: «ان شاء الله وارد مكه شده و اعمال عمره را انجام خواهيم داد»؛ اما تعيين نكردند كه در چه زمانى اين امر اتفاق خواهد افتاد.
همه مردم آماده حركت شدند و هنگامى كه به حديبيه رسيدند، قريش از آمدن پيامبر و اصحابش و نيت آنان با خبر شدند؛ لذا همگى مسلح شده و از ورود مسلمان‌ها به مكه جلوگيرى كردند.
و چون پيامبر اسلام به قصد زيارت خانه خدا آمده بود نه به قصد جنگ، با قريشيان صلح نامه امضا كرد كه امسال از ورود به مكه خوددارى و سال بعد بدون هيچ مانعى برگردند و اعمال عمره را انجام دهند.
اين مطلب بر عمر بن الخطاب و همفكران او، گران آمد و سبب شد كه به نبوت رسول خدا ترديد كند و نعوذ بالله خيال كرد كه پيامبر اسلام دروغ گفته است؛ از اين رو نزد پيامبر آمد و با لحن تند به آن حضرت اعتراض كرد. :Narahat az:

[=arial]اعتراض به پيامبر اكرم (ص) در حديبية[=arial]:

بخارى اين داستان را چنين نقل مى‌كند:
عن أَبي وَائِل، قَالَ كُنَّا بِصِفِّينَ فَقَامَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْف فَقَالَ:
أَيُّهَا النَّاسُ اتَّهِمُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنَّا كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، وَلَوْ نَرَى قِتَالاً لَقَاتَلْنَا، فَجَاءَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَهُمْ عَلَى الْبَاطِلِ فَقَالَ: بَلَى. فَقَالَ أَلَيْسَ قَتْلاَنَا فِي الْجَنَّةِ وَقَتْلاَهُمْ فِي النَّارِ قَالَ: بَلَى. قَالَ فَعَلَى مَا نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا أَنَرْجِعُ وَلَمَّا يَحْكُمِ اللَّهُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ فَقَالَ: ابْنَ الْخَطَّابِ، إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ يُضَيِّعَنِي اللَّهُ أَبَدًا.
فَانْطَلَقَ عُمَرُ إِلَى أَبِي بَكْر فَقَالَ لَهُ مِثْلَ مَا قَالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم فَقَالَ إِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ، وَلَنْ يُضَيِّعَهُ اللَّهُ أَبَدًا. فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْفَتْحِ، فَقَرَأَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَلَى عُمَرَ إِلَى آخِرِهَا. فَقَالَ عُمَرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَفَتْحٌ هُوَ قَالَ: نَعَمْ.
از ابووائل نقل شده است كه گفت: ما در صفين بوديم كه سهل بن حنيف برخواست و گفت: اى مردم! مواظب خودتان باشيد، ما در حديبيه با رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بوديم، اگر جنگى پيش مى‌آمد ‌مى‌جنگيديم،‌‌ عمر بن خطاب نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر نه اين است كه ما بر حقيم و آنان بر باطل؟ فرمود: آري، چنين است
. گفت: مگر نه اين است كه كشته‌هاى ما بهشتى هستند و كشته‌هاى آنان جهنمى؟
فرمود: آرى چنين است،‌
گفت: پس چرا بايد با ذلّت بازگرديم، و نبايد خدا بين ما و آنان حكم نمايد؟
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اى پسر خطاب! من فرستاده خدا هستم‌، پس خداوند هرگز مرا خوار و كوچك نمى‌كند.
عمر،‌ نزد ابوبكر رفت و آن چه به پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفته بود، به ابوبكر هم گفت.
ابوبكر گفت: او فرستاده خدا است و خداوند هرگز او را كوچك و خوار نمى‌كند، سپس سوره فتح نازل شد.
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) آن را از اول تا آخرش بر عمر خواند،‌ عمر گفت:آيا آن چه پيش آمد، پيروزى است، فرمود: آري.:Narahat az:

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، ص 1162، ح3011، كتاب الجهاد والسير، بَاب إِثْمِ من عَاهَدَ ثُمَّ غَدَرَ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم ج 3، ص 1411، ح 1785، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب صُلْحِ الْحُدَيْبِيَةِ في الْحُدَيْبِيَةِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

در روايت ديگر اين چنين آ‌مده:

فَرَجَعَ مُتَغَيِّظًا، فَلَمْ يَصْبِرْ حَتَّى جَاءَ أَبَا بَكْر فَقَالَ يَا أَبَا بَكْر أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ... فَنَزَلَتْ سُورَةُ الْفَتْحِ.
عمر ناراحت بازگشت، و صبر نداشت تا آن كه ابوبكر آمد و گفت: اى ابوبكر، آيا ما بر حق نيستم؟...
سپس سوره فتح نازل شد.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1832، ح4563، كِتَاب التفسير، بَاب إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

سؤال اين جا است كه چرا عمر بن الخطاب به سخنان رسول خدا صلى الله عليه وآله اعتماد نكرد و تا ابوبكر سخن رسول خدا را تأييد نكرد، دلش آرام نگرفت؟

آيا اين كار خليفه دوم با اين آيه از قرآن كريم مخالف نيست:

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة إِذَا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمْ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُبِيناً. [=lotus] الأحزاب/36.
هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است‏.

[=arial]شك عمردر نبوت رسول اكرم [=arial](ص):

عبد الرزاق صنعانى در المصنف،‌ طبرى در تفسير، ابن حبان در صحيحش، ذهبى در تاريخ الإسلام، ابن جوزى در زاد المعاد و... داستان را اين گونه نقل مى‌كنند:
فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: مَا شَكَكْتُ مُنْذُ أَسْلَمْتُ إِلا يَوْمَئِذٍ فَأَتَيْتُ النَّبِيَّ (صلي الله عليه وسلم) فَقُلْتُ أَلَسْتَ رَسُولَ اللَّهِ حَقًّا قَالَ بَلَى قُلْتُ أَلَسْنَا عَلَى الْحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى الْبَاطِلِ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذَا قَالَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَلَسْتُ أَعْصِي رَبِّي وَهُوَ نَاصِرِيٌّ قُلْتُ أَوَ لَيْسَ كُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي الْبَيْتَ فَنَطُوفُ بِهِ قَالَ بَلَى فَخَبَّرْتُكَ أَنَّكَ تَأْتِيَهِ الْعَامَ قَالَ لا قَالَ فَإِنَّكَ تَأْتِيَهِ فَتَطُوفُ بِهِ....
عمر گفت: قسم به خدا! از زمانى كه اسلام آورده‌ام، جز امروز ( در نبوت رسول خدا ) شك نكرده‌ام.
سپس نزد پيامبر آمد و گفت: اى رسول خدا! مگر شما پيامبر خدا نيستى؟!!!.
پيامبر فرمود: بلى هستم. عمر گفت: مگر ما بر حق و دشمنان ما بر باطل نيستند؟
پيامبر فرمود: بلى چنين است. عمر گفت: پس چرا ذلت و حقارت در دينمان نشان‌ دهيم؟
پيامبر فرمود: من پيامبر خدا هستم و هرگز از دستورات او سرپيچى نخواهم كرد و او ياور من است.
عمر گفت: مگر شما نگفتى كه وارد خانه كعبه شده و طواف خواهيم كرد؟
پيامبر فرمود: آيا من گفتم كه همين امسال اين كار را خواهيم كرد؟ عمر گفت: نه، پيامبر فرمود: تو وارد مكه مى‌شوى و طواف خواهى كرد.
الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، المصنف، ج 5، ص 339، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الثانية، 1403هـ.
الطبري، محمد بن جرير، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج 26، ص 100، ناشر: دار الفكر، بيروت – 1405هـ
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (متوفاي354، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ – 1993م
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 2، ص 371، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
ابن القيم الجوزيه، محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله (متوفاي751هـ)، زاد المعاد في هدي خير العباد، ج 3، ص 295، تحقيق: شعيب الأرناؤوط - عبد القادر الأرناؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - مكتبة المنار الإسلامية - بيروت - الكويت، الطبعة: الرابعة عشر، 1407هـ – 1986م

ابن حبان در ادامه مى‌نويسد:
قال: عمر بن الخطاب رضوان اللّه عليه: فعملت في ذلك أعمالاً يعني في نقض الصحيفة.
عمر گفت: براى اين كه اين عمل را از پرونده‌ام پاك كنم، كارهايى انجام دادم.
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج 11، ص 224، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي (متوفاي354، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ – 1993م.

[=arial]تصميم حركت بر ضد رسول اكرم (ص):

جناب خليفه آن چنان در نبوت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم دچار ترديد شده بود كه طبق نقل برخى از عالمان اهل سنت، قصد داشت از لشكر مسلمانان خارج و عليه آن‌ها بجنگد.
محمد بن عمر واقدى در تاريخش مى‌نويسد:
... فكان ابن عباس رضي اللّه عنه يقول: قال لي في خلافته ]يعني عمر[ وذكر القضية: إرتبت ارتياباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا يومئذ، ولو وجدت ذاك اليوم شيعة تخرج عنهم رغبة عن القضية لخرجت... والله لقد دخلني يومئذٍ من الشك حتى قلت في نفسي: لو كنا مائة رجلٍ على مثل رأيي ما دخلنا فيه أبداً!.
ابن عباس مى‌گويد: عمر بن خطاب در زمان خلافتش از قضيه حديبيه ياد كرد و گفت: در آن روز (در نبوت پيامبر ) شك كردم؛ بطورى كه از زمان اسلام آوردنم، چنين شكى به من دست نداده بود، اگر در آن روز كسانى را پيدا مى‌كردم كه از من پيروى كنند و به دلخواه از اين معاهده خارج شوند‌، من نيز خارج مى‌شدم.
قسم به خدا چنان شك كرده بودم كه با خودم مى‌گفتم: اگر صد نفر با من هم نظر بود، هرگز اين معاهده را نمى‌پذيرفتم.

الواقدي، أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفاي207 هـ)، كتاب المغازي، ج 2، ص 94، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ - 2004 م.


در بحار : ج 21 ص 158 روایت کرده که ابن الاکوع در ایام فتح علیه پیامبر ( ص ) جاسوسی می کرد تا در جنگ حنین اسیر شد.
عمر وقتی او را دید به یک نفر از انصار دستور داد تا او را بکشد.
او هم گردن ابن الاکوع را زد و بعد از جمیل بن معمر کشته شد.
پیامبر ( ص ) با حال غضب سراغ انصار فرستاد که چرا کشتید؟
مگر من نگفتم اسیری را نکشید؟
گفتند:ما به گفته عمر کشتیم.
حضرت از عمر روی گردانید تا آنکه عمیر بن وهب در این با حضرت صحبت کرد و آن حضرت عمر را عفو کرد.

رضا;329402 نوشت:
در دوره پیامبر نیز جناب عمر با زنان میانه خوبی نداشت ،حتی با زنان پیامبر .به این گزارش دقت کنید : نویسندگان فراوانی از اهل سنت آورده اند: هنگام سکونت پیامبر در مدینه در منزل پیامبر محلی برای نقضای حاجت ساخته نشده بود . سوده یکی از همسران پیامبر از تاریکی شب استفاده کرد تا برای قضای حاجت به جایی بیرون از خانه برود ،عمر بن خطاب که شاهد این امر بود و خود در جمع عده ای نشسته بود فریاد برآورد : « ای سود تو را شناختم این تویی که از خانه بیرون آمده ای » .[1]سپس به سوده گفت : آیا از ما نمی ترسی ؟ [2]. این سخن که از ما نمی ترسی ؟ یعنی آنکه احتمال دارد ما قصد بدی نسبت به تو داشته باشیم . در حالی که صحابه پیامبر باید از این سخنان و افکار پرهیز کنند .

با سلام.
اولا باید عرض کنم که روایت صحیح است اما برداشت شما دوست عزیز بسیار اشتباه است.
باید توجه داشته باشید که در آن زمان هنوز آیه حجاب نازل نشده بود و حجاب و روبنده عمومیت نداشت.
این که حضرت عمر فاروق رض فرمودند ما تو را شناختیم، آیا از ما نمی ترسی؟ در واقع منظور از حجب و حیای زن و غیرت مردان آن زمان است.

در واقع وقوع حوادثی مانند داستان بالا یا داستان غذا خوردن با نامحرم در پای سفره و یا مواردی بسیار دیگر باعث گردید کم کم این عمومیت در بین جامعه پیش بیاید که نیازی به حجاب وجود دارد و وقتی که الله آیه حجاب را نازل فرمودند در واقع چون پیش زمینه ی قبلی در نزد جامعه وجود داشت باعث گردید که این در اجتماع نهادینه شود.

سؤال:
ویژگی رفتاری پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در تبلیغ دین چگونه بوده است؟
آیا سیره ی عملی و اخلاقی خلیفه دوم، در مسیر تبعیت از سیره و اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بوده است؟

پاسخ:
قرآن کریم پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را اسوه و الگوی همه ی انسانها معرفی نموده است:
«
لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرا»؛[1]مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود، براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مى‏ كنند. اسوه به معناى تأسى نمودن و اقتداكردن است. بنابراين، اسوه بودن رسول‏ خدا صلی الله علیه وآله عبارت است از پيروى كردن از او ؛ لذا آنچه که بیش از هر چیز دیگری باید مورد توجه ما باشد شناخت پیامبر صلی اله علیه وآله و اوصاف و مکارم اخلاق آنحضرت است؛ زیرا که آن حضرت تجلی کامل اسماء و صفات الهی می باشند.

اساس رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) بر پایۀ صفت رحمت بنا نهاده شده بود:«وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»؛[2]ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم؛ لذا می بینیم که خلق و خوی آن رسول مکرم در بالاترین درجات کمال قرار دارد همچنان که خداوند متعال در مورد رسول خویش می فرماید:«وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ»؛[3]و همانا تو بر ملكه نفسانى بزرگى (كه همه اخلاق فاضله انسانى در آن جمع است) استوارى. وپیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) با رحمت گسترده و خلق و خوی نیکوی خود بود که توانست رسالت خویش را به بهترین وجه ممکن ابلاغ نمایند:«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ...»؛[4] پس به بركت رحمتى از جانب خداوند با آنها (امت خود) نرمخو شدى، و اگر بد خلق و سختدل بودى حتما از دورت پراكنده مى‏ شدند. پس، از آنها درگذر و برايشان آمرزش طلب ...

ورحمت آن حضرت به درجه ای بود که منکرین آنحضرت نیز از آن بی بهره نبودند:«فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفا»؛[5] گويى مى‏ خواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند. وپیامبر اکرم( صلی الله علیه وآله) با این ویژگی های اخلاقی بود که توانستند امر رسالت و رهبری امت را به بهترین وجه ابفاء نمایند.

سؤل دوم: ویژگی تابعین حقیقی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در چیست؟
جواب:
ویژگی تابعین حقیقی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) تبعیت کامل از دستورات آنحضرت، وداشتن صفت حب و بغض در راه خدا است. قرآن کریم در این رابطه می فرماید: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا ...»؛[6]اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد! و (از مخالفت فرمان او) بترسيد! ... «وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِينا»[7] هيچ مرد و زن با ايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است! «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ...»؛[8]محمّد فرستاده خداست، و كسانى كه همراه اويند در برابر كفّار نيرومند و سرسخت و در ميان خودشان مهربانند.

سؤال سوم: آیا سیره ی عملی و اخلاقی خلیفه دوم، در مسیر تبعیت از سیره و اخلاق پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بوده است؟
جواب: خلیفۀ رسول الله باید متصف به صفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله) باشد، در حالی که سیرۀ عمر بن خطاب در غالب موارد بر خلاف سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده است.

هر چند که از جزئیات زندگی خلیفه ی ثانی چیزی در دست نیست ولی با نگاهی اجمالی به عملکرد های وی می بینیم که خلیفه دوم بهره ای از صفت رحمت الهی نداشته است و اسلام را تنها از دریچه ی تعصب و سختگیری افراطی می دیده؛ تعصبی که به همراه جهل نسبت به احکام و معارف الهی بوده است. خشونت وی قبل از اسلام به گونه ای بوده که نقل گردیده دختران خویش را نیز زنده به گور ساخته است.[9] که بعد از اسلام نیز این امر در به آتش کشیدن خانه امیرالمؤ منین (علیه السلام) و حوادث آن آشکار می گردد.

در مقابل این خشونت ها می بینیم که وی بایهود برخوردی ملاطفت آمیز داشته است به گونه ای که لقب فاروقی خویش را مدیون آنها است.[10] عدم علم و جهل وی به احکام در اعتراضات وی به رسول مکرم اسلام( صلی الله علیه وآله) و قضاوت های عجولانه ی وی آشکار است. هر چند که عمده مردم از وی خوف داشته اند ولی بایدبدانیم که چنین امری تنهابه هنگام تصدی خلافت بوده است و الا شخصیت وی به گونه ای نبوده که وی را در زمرۀ مجاهدان و شجاعان عرب بنامیم؛ و ظهور چنین امری در میدانهای جنگ و جهاد آشکار است که هنری از وی در متون تاریخی ثبت نگردیده و تنها چیزی که مشاهده می گردد فرار وی از میدانهای جنگ و جهاد بوده است.[11]

سؤال چهارم: حضرت علی (علیه السلام) رفتار خلیفه ی دوم را چگونه ترسیم فرموده اند؟
جواب: امام علی (علیه السلام) در خطبه ی شقشقیه عصاره ویژگی های خلیفه ی دوم را بر شمرده اند: «او(ابوبکر) خلافت را در اختيار كسى قرار داد كه جوّى از خشونت و سختگيرى بود با اشتباه فراوان و پوزش طلبى» (فصيّرها فى حوزة خشناء يغلظ كلمها و یخشن مسّها يكثر العثار فيها، و الاعتذار منها).
حوزه، در حقيقت در اين جا اشاره به مجموعه اخلاق و صفات ويژه خليفه دوم است و در واقع چهار وصف براى او ذكر فرموده است كه نخستين آنها خشونت است و تعبير به «يغلظ كلمها»، اشاره به جراحت شديدى است كه از نظر روحى يا جسمى در برخورد با او حاصل مى‏شد. دوّمين آنها خشونت در برخورد است كه با جمله «و يخشن مسّها»، ذكر شده است، بنا بر اين «حوزة خشناء، دارنده صفات خشونت‏ آميز» به وسيله دو جمله بعد از آن كه خشونت در سخن و خشونت در برخورد بوده است تفسير شده است.

سوّمين ويژگى، اشتباهات فراوان و چهارمين آنها عذرخواهى از آن است كه با جمله «و يكثر العثار فيها، لغزش در آن فراوان است» و «و الاعتذار منها، پوزش طلبى آن فراوان است» بيان شده است. سپس مى ‏افزايد: «كسى كه با اين حوزه خلافت سر و كار داشت به كسى مى ‏ماند كه بر شتر سركشى سوار گردد، اگر مهار آن را محكم بكشد پرده‏ هاى بينى شتر پاره مى ‏شود و اگر آن را آزاد بگذارد در پرتگاه سقوط مى ‏كند (و خود و اطرافيان خويش را به هلاكت مى ‏افكند)» (فصاحبها كراكب الصّعبة ان اشنق لها خرم، و ان اسلس لها تقحّم).

امام (علیه السلام) در اين جمله وضع حال خود و گروهى از مؤمنان را در عصر خلافت خليفه دوم شرح مى ‏دهد كه اگر با وجود ويژگي هاى اخلاقى كه در بالا اشاره شد در شخص خليفه، كسى مى ‏خواست با او به مقابله برخيزد، كار به اختلاف و مشاجره و اى بسا شكاف در ميان مسلمين يا مواجهه با خطراتى از ناحيه خليفه مى ‏شد و اگر مى‏ خواست سكوت كند و بر همه چيز صحّه بنهد خطرات ديگرى اسلام و خلافت اسلامى را تهديد مى‏ كرد، در واقع دائما در ميان دو خطر قرار داشتند: خطر برخورد با خليفه و خطر از دست رفتن مصالح اسلام. به همين دليل در جمله‏ هاى بعد، امام (علیه السلام) از ناراحتى خودش و ساير مردم در آن عصر شكايت مى‏ كند و مشكلات روزافزون مسلمانان را بر مى ‏شمارد.[12]


[/HR] [1].الاحزاب/21.
[2].الانبیاء/107.
[3].القلم/4.
[4].آل عمران/159.
[5].الکهف/6.
[6].المائدة/92.
[7].الاحزاب/36.
[8].الفتح/29.

[9].المجموع، النووی، ج 19 ، ص 187 ، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة؛ الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج 13 ص 67 ، تحقیق الشیخ علی محمد معوض - الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.

[10].تاریخ الطبری، ج3، ص267؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج3،ص270:« قال بن شهاب بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلى الله عليه و سلم ذكر من ذلك شيئا».

[11]. جامع البیان، ج4،ص193؛ تفسیر ابن ابی حاتم رازی، ج10، ص3377؛الدر المنثور، ج2، ص88 ؛ کنزالعمال، ج2،ص376: «خطب العمر یوم الجمعه... لما كان يوم أحد هزمناهم ، ففررت حتى صعدت الجبل ، فلقد رأيتني أنزو كأنني أروى»: عمر در روز جمعه هنگام خطبه خواندن، سوره آل عمران را مى‌خواند تا رسيد به اين آيه: «آنان كه روز برخورد دو لشكر به شما پشت كرده و گريختند » سپس گفت: روز اُحُد پس از آن كه شكست خورديم، من فرار كردم و از كوه بالا مى‌رفتم به طورى كه احساس كردم كه همانند بزكوهى پرش و خيزش دارم و به شدت تشنه شده بودم، شنيدم مردى مى‌گفت: محمد كشته شد، ‌‌گفتم: هر كس بگويد محمد كشته شد، او را مى‌كشم، به كوه پناه آورده و همه بالاى كوه جمع شديم، در اين هنگام بود كه اين آيه نازل شد.

[12].پیام امام، ج1،ص346.

موضوع قفل شده است