سوالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد (اسئلة قادت شباب الشیعه الی الحق)!!!

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد (اسئلة قادت شباب الشیعه الی الحق)!!!

چندی قبل یکی از دوستان کتابی را که وهابی ها در ایام حج به او داده بودند را به من داد. در این کتاب سوالهای فراوانی درباره تشیع شده است که یکی یکی سوالات را می نویسم و از کارشناسان هم می خواهم به دقت پاسخ بدهند.
1) چرا شیعه که معتقد است امام علی معصوم است، او به ام کلثوم را به ازدواج عمر در می آورد؟
2)اگر ابوبکر و عمر کافر بودند، چرا علی خلافت آنها را می پسندد؟ و علیه آنها قیام نمی کند؟
3)چرا علی نام دشمنانش یعنی ابوبکر و عمر و عثمان را بر فرزندانش گذاشته است؟
4) صاحب نهج البلاغه می گوید، علی گفت: «دعونی و التمسوا غیری» مرا رها کنید و کسی دیگر غیز از من را بجویید. ( نهج البلاغه ص 136، ص 366، 367، 322) اگر علی از سوی خدا به خلافت و امامت منصوب شده، چرا از پذیرفتن آن ابا دارد؟
5) زمانی که را زدند چرا علی از او دفاع نکرد؟
6) چرا بین اهل بیت و خلفا و فرزندانشان این همه ازدواج ثبت شده و شما می گویید آنها با یکدیگر دشمن هستند؟ پیامبر با عایشه و حفصه، عثمان با رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر، ابان بن عثمان با دختر عبدالله بن جعفر، مروابن بن ابان، با دختر حسن بن حسن بن علی، عبدالله بن عمر بن عثمان با فاطمه دختر حسین بن علی. چرا علی نام فرزندانش را ابوبکر و عثمان و عمر گذاشت؟ او پسرش از لیلی بنت مسعود حنظلی را ابوبکر نامید و در بنی هاشم علی اولین کسی بود که اسم پسر ش را ابوبکر گذاشت.( ارشاد مفید، ص 354، مقاتل الطالبیین ص 91، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 213، التنبیه و الاشراف مسعودی، ص 263) حسن بن حسن بن علی چنین نامهای بر فرزندانش گذاشت (مقاتل الطالبیین ص 188، و حتی موسی کاظم اسم دخترش را عایشه گذاشت (اربلی، کشف الغمه،ج 3، ص 26)حتی کنیه امام زین العابدین و امام رضا ابوبکر بود( کشف الغمه، ج 2 ف ص 317، و مقاتل الطالبیین ص 561 و 562) دختر امام هادی نیز اسمش عایشه بود(ارشاد مفید ج 2 ص 312)

این سوالهای سوالهای من هم هست. لطفا به این ها جواب بدید. البته بعضی هاش همونطور که استاد رضا فرموده قبلا جواب دادن. اما بعضی هاش را هنوز جواب ندادن. :Narahat az:

[="Blue"]به نام خدا
با تشکر از حضرتعالی
قبلا جوابهای همه سوالات در این فایل آمده
[="Purple"]دریافت از اینجا[/]
دریافت جواب های کتاب پرسش‌هايي که جوانان شيعه را به راه راست هدايت كرد
http://www.askdin.com/showthread.php?t=811
التماس دعا[/]

مدیر فرهنگی;119654 نوشت:
به نام خدا
با تشکر از حضرتعالی
قبلا جوابهای همه سوالات در این فایل آمده
دریافت از اینجا
دریافت جواب های کتاب پرسش‌هايي که جوانان شيعه را به راه راست هدايت كرد
http://www.askdin.com/showthread.php?t=811
التماس دعا

با سلام
و تشکر ویژه از مدیر گرامی فرهنگ
ی !!:Hedye:
با این پست فکر کنم دیگر نیازی به ادامه دادن
جواب سوالات نباشد !!
یا علی (ع)

با سلام خدمت دوستان عزیز و کارشناسان محترم
من در موقعیتی هستم که نیاز فوری به جواب و راهنمایی شما دارم.
من نتونستم از کتابی که لینک کردید استفاده کنم
پس لطفا من رو در همین جا راهنمایی کنید
سوال من اینه که بر فرض که در زمان امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نام ابوبکر و عمر رایج بوده اما چرا در زمان امام رضا مردم هنوز اسم فرزندانشون رو ابوبکر و عمر میگذاشتند؟
نه تنها مردم بلکه امامان بعدی هم نام برخی دخترانشون رو عایشه می گذاشتند. چرا؟ آیا اینکه نام فرزندان اونها عایشه بوده مسئله قطعی است یا نه؟ لطفا اگر ممکنه فایل وورد کتاب پاسخ به شبهات رو لینک کنید. خیلی ممنون

muhammad-aga;253938 نوشت:
با سلام چرا در زمان امام رضا مردم هنوز اسم فرزندانشون رو ابوبکر و عمر میگذاشتند؟
نه تنها مردم بلکه امامان بعدی هم نام برخی دخترانشون رو عایشه می گذاشتند. چرا؟

سلام

منبع لطفا.............!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

رضا;253939 نوشت:
منبع لطفا.............!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

با سلام
منابعی که در پست اول اومده
من الان جایی هستم که دسترسیم به اینترنت ضعیفه. اگر در گوگل جستجو کنید: " دختر امام کاظم عایشه" هم در سایت حوزه و هم در سایت دیگر به اسم این دختر اشاره شده است.
نتونستم کتابی رو که لینک کردید مطالعه کنم. به سایت ولی عصر هم رفتم اما جوابی که داده بودند مربوط به فرزندان حضرت علی علیه السلام بود. نه فرزندان امامان بعدی.

muhammad-aga;253976 نوشت:
با سلام
منابعی که در پست اول اومده
من الان جایی هستم که دسترسیم به اینترنت ضعیفه. اگر در گوگل جستجو کنید: " دختر امام کاظم عایشه" هم در سایت حوزه و هم در سایت دیگر به اسم این دختر اشاره شده است.

سلام

اخوی وقتی اینترنتت جواب داد سخن رو به بالا کن !!!!!!!!!!!!
منبع لطفا !!!!!!!
در ضمن شما به ما ثابت کن اسم عایشه فقط مرسوم به زن پیامبر ص بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رضا;253983 نوشت:
سلام اخوی وقتی اینترنتت جواب داد سخن رو به بالا کن !!!!!!!!!!!! منبع لطفا !!!!!!!

با تشکر از راهنمایی حضرتعالی

muhammad-aga;253938 نوشت:
سوال من اینه که بر فرض که در زمان امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نام ابوبکر و عمر رایج بوده اما چرا در زمان امام رضا مردم هنوز اسم فرزندانشون رو ابوبکر و عمر میگذاشتند؟ نه تنها مردم بلکه امامان بعدی هم نام برخی دخترانشون رو عایشه می گذاشتند. چرا؟ آیا اینکه نام فرزندان اونها عایشه بوده مسئله قطعی است یا نه؟ لطفا اگر ممکنه فایل وورد کتاب پاسخ به شبهات رو لینک کنید. خیلی ممنون

سلام علیکم
آرزوی قبولی نماز روزه شما را دارم شبهای قدر ما را فراموش نکنید
این فرمایش نشان می دهد که حتی تا آن زمان این اسمها رایج بوده و حتی تا زمان امام عصر روحی له افدا رایج بوده مگر یکی از نواب امام زمان علیه السلام عثمان بن سعید نبوده
این فرمایش نه تنها رد ادعای ما نیست بلکه تاییدی بر ادعای ما است که اسم اسمها تا زمانهای درازی رایج بوده و ربطی به خلفا ندارد، مثلا اگر کسی ادعا کند در صدر اسلام و قرن اول اختلافی بین خلفای ثلاثه و حضرت علی علیه السلام نبوده ( که قطعا بوده) دیگر نمی تواند ادعا کند که در قرن سوم هم اختلاف نبوده ، در قرن سوم شیعیان با خلفا مخصوصا با عثمان بسیار بد بودند ، هیچ کس نمی تواند ادعا کند در قرن سوم شیعیان با عثمان خوب بودند ولی باز نامشان را عثمان می گذاشتند نمونه همین عثمان بن سعید نایب خاص امام زمان ، این نشان می دهد که این اسم تا آن زمان اسم رایج بوده و بعد از آن در طول تاریخ به یک اسم منفی در بین شیعیان تبدیل شده ، پس اگر در بین یاران یا فرزندان امامان اسامی عمر یا ابابکر یا عثمان باشد دلیل بر رابطه خوب انان با هم نیست
گذشته از اینها برادر گرامی ما یک نص تاریخی داریم یک موید تاریخی
اگر نص تاریخی باشد دیگر نمی توان با قرینه ها و مویدان به جنگ نص تاریخی رفت ، نص تاریخی می گوید که علی علیه السلام با عمر اختلاف داشته است حال اگر کسی قرینه ای بر خلاف این داشته باشد نمی تواند با نص برابری کند، قرینه در نبود نص معتبر است ، ما نص داریم که در عاشورا امام حسین علیه السلام به شهادت رسیده است و این قطعی است ، حال اگر کسی بیاید و در یاران و منسوبان به ائمه اسم یزیدی پیدا کند نمی تواند با این قرینه قضاوت کند که نه قضیه کربلا صحت ندارد چون مثلا اسم فلانی یزید است
نصوص دال بر این که بین حضرت علی علیه السلام و خلفا اختلاف بوده است


1. از نظر روایات اهل سنّت، امیرمؤمنان، پس از درگذشت فاطمه زهرا(س) بیعت نمود. ولی حضرت فاطمه تا جان در بدن داشت، با ابی بکر سخن نگفت و از او خشمگین بود.(1)
پس معلوم می شود طبق این گفته خود اهل سنت حداقل تا شش ماه بین حضرت علی علیه السلام با آنها اختلاف بوده است حال بعد از شش ماه را بررسی می کنیم
2. در کتابهای معتبر اهل سنت آمده که خود عمر اقرار می کند که رابطه علی علیه السلام با من و ابابکر خوب نیست و ما را دروغگوو خائن و حلیه گر و ... می داند فلمّا توفّی رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم ، قال أبو بکر: أنا ولی رسول اللّه ، ... فقال أبو بکر: قال رسول اللّه صلى الله علیه وسلم : نحن معاشر الأنبیاء لا نورث، ما ترکناه فهو صدقة، فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً ،... ثمّ توفّی أبو بکر فقلت: أنا ولیّ رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم و ولی أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً . (2)

پس تا دوران خلافت عمر هنوز این اختلاف بر جای بوده است

3.جمهور مورخین بر این مطلب اتفاق نظر دارند که علی بن ابیطالب بعد از خلیفه ثانی در شورای شش نفره زمانی که برای بیعت با او شرط گذاشتند که باید به سنت شیخین (ابوبکر و عمر) عمل کنی. گفت: به کتاب الله و سنت رسول الله عمل میکنم. اما سنت شیخین خیر. هل أنت مبایعی على کتاب الله وسنة نبیه وفعل أبی بکر وعمر قال اللهم لا ولکن على جهدی من ذلک وطاقتی(2) معلوم می شود تا پایان خلافت عمر هنوز این اختلاف بوده است

حال این اختلاف که تا پایان عمر عمر همچنان باقی بوده است آیا با قرینه های همچون ازدواج عمر با ام کلثوم و اسامی عمر و .. در فرزندان ائمه قابل از بین رفتن است مگر اینکه بگوییم که این ازدواج دروغ بوده یا به مصلحت و تحت زور بوده و اسامی هم اسامی رایج بوده والا اختلاف از بدیهیات تاریخی است که با این قرینه ها قابل از بین رفتن نیست

1.صحیح بخاری، ج4، ص42، ج5، ص82، و ج8، ص30.
2. صحیح مسلم ج 5 ص 152، کتاب الجهاد باب 15 حکم الفئ حدیث 49، فتح الباری ج 6 ص 144. این روایت در صحیح بخاری هم آمده ولی تعصب بخاری باعث شده که بعض کلمات حذف شود

3. البدایة والنهایة – ابن کثیر – ج ۷ – ص ۱۶۵- دار إحیاء التراث العربی
سبل الهدى والرشاد – الصالحی الشامی – ج ۱۱ – ص ۲۷۸- دار الکتب العلمیة 3.تاریخ الطبری – الطبری – ج ۳ – ص ۳۰۱- مؤسسة الأعلمی للمطبوعات تاریخ الإسلام – الذهبی – ج ۳ – ص ۳۰۵- دار الکتاب العربی

muhammad-aga;253988 نوشت:
با تشکر از راهنمایی حضرتعالی


با سلام
بارها ذکر شد که قبل از تحقیق مطلق گویی نکنید !
شما حتی حاضر نیستید در سایت کمی جستجو کنید و مطالب آمده در این مورد را بخوانید تا شبهه پیش آمده بر طرف شود

چرا حضرت علی (ع) نام سه تن از فرزندان خود را ابوبکر، عمر و عثمان

در ضمن فراموش نکنید آنچه را که خود علمای اهل سنت قبول دارند
. علی بن ابیطالب. در شان ابوبکر و عمر چنین می گوید:
ندیدم ان دو را مگر. دروغگو- گناهکار- حیله گر- خائن


صحیح مسلم – مسلم النیسابوری – ج ۵ – ص ۱۵۲
فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

السنن الکبرى – البیهقی – ج ۶ – ص ۲۹۸
فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شرح مسلم – النووی – ج ۱۲ – ص ۷۲
فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فتح الباری – ابن حجر – ج ۶ – ص ۱۴۴
فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کنز العمال – المتقی الهندی – ج ۷ – ص ۲۴۱
کاذبا آثما غادرا خائنا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
السنن الکبرى|البیهقی|۶|۴۵۸|مصادر حدیث سنى – فقه|||||دار الفکر||
شرح مسلم|النووی|۱۲|۶۷۶|مصادر حدیث سنى – فقه|||۱۴۰۷ – ۱۹۸۷ م||دار الکتاب العربی – بیروت – لبنان||
فتح الباری|ابن حجر|۶|۸۵۲|مصادر حدیث سنى – فقه||الثانیة||دار المعرفة للطباعة والنشر بیروت – لبنان|دار المعرفة للطباعة والنشر بیروت – لبنان||
کنز العمال|المتقی الهندی|۷|۹۷۵|مصادر حدیث سنى – عام|ضبط وتفسیر : الشیخ بکری حیانی / تصحیح وفهرسة : الشیخ صفوة السقا||۱۴۰۹ – ۱۹۸۹ م||مؤسسة الرسالة – بیروت – لبنان||
صحیح مسلم|مسلم النیسابوری|۵|۲۶۱|مصادر حدیث سنى – فقه|||||دار الفکر – بیروت – لبنان||طبعة مصححة ومقابلة على عدة مخطوطات ونسخ معتمدة

رضا;254255 نوشت:
علی بن ابیطالب. در شان ابوبکر و عمر چنین می گوید: ندیدم ان دو را مگر. دروغگو- گناهکار- حیله گر- خائن صحیح مسلم – مسلم النیسابوری – ج ۵ – ص ۱۵۲

عااااااااااااااااااااااااالی بود!!!!:khandeh!::khandeh!::khandeh!:
این حدیث خیلی چیزای دیگه رو هم زیر سوال میبره!!:yes:

اگر ممکنه متن کامل حدیث (چیزی که حضرت امیر قبل و احیانا بعد از این جمله گفتن) رو هم بنویسین!و همین طور دوره ی زمانی بیانشو!!

بازم احادیثی با این اعتبار و تا این حد صریح از کتب اهل سنت داریم؟!؟

hoorshid;261481 نوشت:
اگر ممکنه متن کامل حدیث (چیزی که حضرت امیر قبل و احیانا بعد از این جمله گفتن) رو هم بنویسین!و همین طور دوره ی زمانی بیانشو!! بازم احادیثی با این اعتبار و تا این حد صریح از کتب اهل سنت داریم؟!؟


با سلام

واقعا انسان تعجب میکند از پررویی و بیشرمی شبکه های مخالفین که با وجود ادله واضح ونصوص صریح از قرآن وسنت هنوز در صدد تاویل وتحریف حقایق هستند مثلا همین حدیث که در صحیحترین کتب عامه یعنی بخاری ومسلم آمده ، البته که بخاری آبرو داری کرده وبجای کلمات خائن و آثم وغادر وکاذب فقط کذا وکذا آورده تا خواننده نتواند به مقصد برسد !

اما در کتب دیگر تصریح شده :

( خ م ت د س ) مالك بن أَوْس بن الحدثان - رضي الله عنه - : قال : أرسلَ إليَّ عُمَرُ ، فَجِئْتُهُ حين تعالَى النَّهارُ ، قال : فوجدتُهُ في بَيْتِه جالسا على سَرِيرٍ ، مُفْضِيا إلى رِمالِهِ ، مُتَّكِئا على وِسادةٍ من أدَمٍ ، فقال لي : يا مَالِ ،إنَّهُ قَدْ دَفَّ أهلُ أبْياتٍ من قومك ، وقد أمرْتُ فيهم برَضْخٍ ، فَخُذْهُ فَاقْسِمْهُ بينهم ، قال : قلتُ : لو أمرتَ بهذا غيري ؟ قال : خُذْهُ يا مالِ ، قال : فجاءَ يَرْفا ، فقال : هل لك يا أمير المؤمنين في عثمانَ وعبد الرحمن بن عوف والزبير وسعد ؟ فقال عمر : نعم ، فَأذِنَ لهم فدخَلُوا ، ثم جاء ، فقال : هل لك في عباس وعلي ؟ قال : نعم ، فَأذِنَ لهما ، فقال العباسُ : يا أمير المؤُمنين : اقض بيني وبين هذا، فقال القوم : أجَلْ ، يا أمير المؤمنين، فاقْضِ بينهم وأرِحْهُمْ ، قال مالك بنُ أوسٍ : فَخُيِّلَ إليَّ أنهم قد كانوا قَدَّمُوهُمْ لذلك ، فقال عمر : اتئِدُوا ، أنْشُدُكم باللَّهِ الذي بإذِنه تقوُم السماء والأرضُ ، أتَعْلَمُونَ أَنَّ رسولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال : «لا نُورَثُ ما تركْنَا صدقة ؟» قالوا : نعم ، ثم أَقْبَلَ على العبَّاسِ ، وعليّ ، فقال : أنْشُدُكما باللَّهِ الذي بإذْنِه تَقومُ السماءُ والأرض ، أتَعْلَمَانِ أَنَّ رسولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال : «لا نُورَثُ ، ما تركْنَا صَدقَة ؟» قالا : نعم ، قال عمر: إنَّ الله كان خَصَّ رسولَهُ صلى الله عليه وسلم بخاصَّةٍ لم يَخْصُصْ بها أحدا غيره ، فقال : { ما أفَاءَ الله على رسولِه مِنْ أَهْلَ القُرَى : فَلِلَّهِ وللرَّسولِ } ( الحشر : آية 7 ).
وفي رواية وقال : { وما أفاءَ الله على رسوله منهم فما أوْجَفْتُمْ عليه من خَيْلٍ ولا ركاب } ( الحشر : آية 9) ، قال : فَقَسمَ رسولُ الله صلى الله عليه وسلم بينكم أموالَ بَني النَّضِير، فواللهِ ما اسْتَأْثَرَها عليكم ، ولا أخَذها دُونكم حتى بَقيَ هذا المالُ ، فكان رسولُ الله صلى الله عليه وسلم يأْخُذُ منه نَفَقة سنَةٍ ، ثم يجعلُ ما بقي أسْوَةَ المال - وفي رواية : ثم يجعلُ ما بقي مَجْعَلَ مالِ الله - ثم قال: أنشُدُكمْ بالله الذي بإذْنِهِ تَقَومُ السموات والأرض ، أتَعْلَمُونَ ذلك ؟ قالوا : نعم ، ثم نَشدَ عَباسا وعليّا بمثل ما نَشَدَ به القومَ : أتَعْلَمَانِ ذلك ؟ قالا : نعم ، قال : فلما تُوفِّيَ رَسُولُ الله صلى الله عليه وسلم قال أبو بكرْ : أنا وَليُّ رَسُول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم - زاد في رواية : فَجِئْتُمَا ، تَطْلُبُ أَنت ميراثكَ من ابنِ أخِيكَ ،ويطلبُ هذا ميراث امرأتهِ من أبيها ؟ فقال أبو بكرٍ : قال رسولُ الله صلى الله عليه وسلم :لا نُورَثُ ، ما تركْنَا صَدقَةٌ ، ثم اتَّفَقا - ثم تُوفِّيَ أَبو بكرٍ ، وأنا وَليُّ رسول الله صلى الله عليه وسلم وَوَليُّ أبي بكْرٍ ، فَوَلِيتُها ، ثم جئتَني أنت وهذا ، وأنْتما جميعٌ ، وأمرُكما واحدٌ ، فَقُلتُمْ : ادْفَعْها إلينا، فقلتُ : إنْ شِئتُمْ دَفعْتُها إليكم ، على أنَّ[ص:700] عليكما عهدَ الله وأَنْ تَعْمَلا فيها بالذي كانَ يعملُ رسولُ الله صلى الله عليه وسلم. فَأَخذْتُماها بذلك ، أكَذَلكَ ؟ قالا : نعم ، قال : ثم جئتُماني لأقضيَ بينكما،ولا والله ، لا أَقْضِي بينكما بغير ذلك ، حتى تقومَ الساعةُ ، فإنْ عَجَزْتُما عنها فَرُدَّا إليَّ.
وفي رواية : وأنَّ عمر قال : كانت أموالُ بني النضيرِ مِمَّا أفاءَ الله على رسوله صلى الله عليه وسلم مما لم يُوجِفْ عليه المسلمون بخيلٍ ،ولا ركابٍ ، فكانت للنبيِّ خاصة ، فكان يُنفِقُ على أهله نَفقَةَ سَنةٍ.
وفي رواية : ويَحْبِسُ لأهلِه قُوتَ سَنَتِهمْ ، وما بقيَ جَعَلهُ في الكُراعِ والسلاح ، عُدَّة في سبيل الله.
هذه رواية البخاري ومسلم بموجب ما أخرجه الحميدي.
وقال الحميدي : وقد تركنا من قول عمر - في مُعاتبتِهما ومن قولهما ألفاظا ليستْ من المُسْنَد.
والذي وجدتُه في كتاب البخاري من تلك الألفاظ - زيادة على ما أخرجه الحميدي بعد قوله : اْقضِ بَيْني وبين هذا الظالم - اسْتَبَّا، قال : وهما يختصمانِ فيما أفَاءَ الله على رسوله من بني النضير. فقال الرَّهطُ - عُثمانُ وأصحابه -: يا أمير المؤمنين ، اقْض بينهما ، وأرحْ أحدهما من الآخر.
وبعد قوله : فقال أبو بكرٍ : أنا وَلِيُّ رسول الله صلى الله عليه وسلم ، فقبضها فعمل فيها[ص:701] بما عمل رسولُ الله صلى الله عليه وسلم ، وأنتما حينئذ - وأقْبلَ على عَلِيٍّ وعباس - تَزْعُمَانِ : أن أبا بكر فيها كذا،واللهُ يَعْلَمُ إنَّه فيها صادقٌ ، بارٌّ رَاشِدٌ ، تابعٌ للحقِّ ، وكذلك زاد في حق نفسه ، قال : والله يعلم أَنّي فيها صادق، بارٌّ ،راشد ،تابع للحق.
وزادَ في آخر الحديث : فإنْ عَجَزْتُمَا عنها ، فادْفَعَاهَا إليَّ ، فأنا أكْفِيكُماهَا.
وفي كتاب مسلم : فقال عَبَّاسٌ : يا أميرَ المؤمنين : اقْضِ بيْني وبين هذَا الكاذِبِ الْغَادِرِ الخَائِن.[ص:702]

وفيه قال أبو بكرٍ : قال رسولُ اللهِ صلى الله عليه وسلم : «لا نُورَثُ ، ما تركْنَا[ص:703] صَدقَة» فَرَأَيْتُماهُ كاذِبا آثما ، غادرا خائنا ، واللهُ يعلم إنَّهُ لصادقٌ ، بارٌّ ،راِشدٌ ، تابِعٌ للحَقِّ ، ثم تُوُفِّىَ أبو بكر، فقلتُ : أنا وليُّ رسولِ الله صلى الله عليه وسلم ووليُّ أبي بكرٍ ، فرأيْتُماني كاذِبا آثما، غادِرا خائنا ، واللَّهُ يعلمُ إنِّى لصادقٌ ، بَارٌّ راِشدٌ، تابعٌ للحق ، فَوَلِيتُها.
وأخرجه الترمذي مختصرا ، وهذا لفظه : قال مالكُ بن أوس : دخلتُ على عمرَ بن الخطاب ، ودخل عليه عثمانُ بنُ عفَّان ،والزبيرُ بنُ العوام ، وعبدُ الرّحمن بنُ عوفٍ ، وسعدُ بن أبي وقَّاصٍ ، ثم جاء علىٌّ والعبَّاسُ[ص:704] يختصمان ، فقال عمر لهم : أنْشُدكم بالله الذي بإذنه تقوم السماء والأرض، أتَعْلمونَ أنَّ رسولَ الله صلى الله عليه وسلم قال :«لا نُورَثُ ، ما تركْنَا صَدقَةٌُ ؟» قالوا : نعم ، قال عمر : فلمَّا تُوفِّيَ رسولُ الله صلى الله عليه وسلم قال أبو بكرٍ : أنا وليُّ رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم ، فجئتَ أنتَ وهذا إلى أبى بكرٍ ، تطلبُ أنتَ ميراثكَ من ابن أخيك ، ويطلبُ هذا ميراثَ امرأته من أبيها ، فقال أبو بكر : إنَّ رسولَ الله صلى الله عليه وسلم قال : «لا نُورَثُ ، ما تركْنَا صَدقَة» والله يعلمُ إنه صادقٌ ، بارٌّ راشدٌ ، تابع للحقِّ.
قال الترمذي : وفي الحديث قِصة طويلة ، ولم يذكرها.
وأخرجه أبو داود بطوله ، زاد فيه:«والله يعلم إنه صادق ، بارٌّ راشدٌ ، تابعٌ للحق».
ثم قال أبو داود : إنما سألا : أن يُصَيِّرَه نصفين بينهما ؟ لا أنهما جهلا عن ذلك أن النبيَّ صلى الله عليه وسلم قال : «لا نُورَثُ ، ما تركْنَا صَدقَة» فإنهما كانا لا يطلبان إلا الصواب ، فقال عُمرُ: لا أوقِعُ عليه اسم القَسْمِ ، أدَعُهُ على ما هو.
وفي رواية أخرى له بهذه القصة : قال : «وهما - يعني عليّا والعباس - يخْتصمان فيما أفاءَ اللهُ على رسَوُلهِ من أموالِ بني النضير».
وأخرجه النسائي بنحوٍ من هذه الرواية ، وهذه أتمُّ لفظا.
وزاد : ثم قال : { واعْلَمُوا : أنَّما غَنِمتُمْ من شيءٍ فأَنَّ للَّه خُمُسَهُ ،[ص:705] وللَّرسُولِ،ولذي القُربى واليتامي ، والمساكين } ( الأَنْفَال : آية 41) هذه لهؤلاء { إنَّما الصدقاتُ للفقراءِ والمساكينِ ، والعاملين عليها والمؤلَّفَةِ قلوبهم ، وفي الرِّقاب والغارمين ، وفي سبيل الله وابن السبيل } ( التوبة : آية 60) هذه لهؤلاء { وما أفاءَ الله على رسوله منهم فما أَوْجَفْتُمْ عليه من خَيْلٍ ولا ركابٍ } ( الحشر : آية6) قال : قال الزهري : هذه لرسول الله صلى الله عليه وسلم خاصَّة ، قُرى عُرَيْنَة.
قال : كذا وكذا { ما أفَاءَ اللَّه على رسولِه مِنْ أَهْل القُرَى : فَلِلَّهِ وللرَّسُولِ } (الحشر : آية7 ) ،و { لِلْفُقَراءِ المهاجرينَ الذين أُخرِجُوا من ديارهم وأَموالهم } ( الحشر : آية Dirol ، {والذين تَبوّءوا الدَّارَ والإيمان من قبلهم } ( الحشر : آية 9) ، { والذين جاءو من بعدهم } ( الحشر : آية 10 ) ، فاسْتَوَعبَتْ هذه الآيةُ النّاسَ ، فلم يبق رَجُلٌ من المسلمين إلا وله في هذا المالِ حقٌٌّ- أو قال : حظٌٌّ- إلا بَعضَ مَنْ تَمْلِكُونَ من أَرِقَّائِكمْ ، ولَئنْ عِشتُ - إن شاء اللهُ - لَيأْتِيَنَّ على كلِّ مُسلمٍ حقُّهُ -أو قال : حظُّهُ.
وأخرج أبو داود عن الزهري قال:قال عمر:{فما أوْجَفْتُمْ عليه من خَيْلٍ ولا ركاب }.
وذكر مثل ما قد ذكره النسائي في حديثه... إلى آخره.[ص:706]

وفي رواية أخرى لأبي داود. قال أبو البُختري : سمعتُ حديثا من رجلٍ ، فأعجبني.فقلت: اكتُبْه لي ، فَأتَى به مكتوبا مُذَبَّرا : دَخلَ العباسُ وعلىٌّ على عمرَ ، وعنده طلْحَةُ ، والزبيرُ ،وعبدُ الرحمن ،وسعدٌ ، وهما يختصمان ، فقالَ عمرُ لطلحةَ،والزبير،وعبد الرحمن ، وسعيدٍ : ألم تعلموا : أنَّ رسولَ الله صلى الله عليه وسلم قال : «كلُّ مالِ النبيِّ صَدقَةٌ ، إلا ما أطعمهُ أهَله ، أو كَسَاُهم ، إنا لا نُورَث ؟»قالوا : بَلى ، قال : فكان رسولُ الله صلى الله عليه وسلم يُنْفِقُ من ماله على أهله ، ويتصدَّقُ بِفَضْلِهِ ، ثمَّ توفِّيَ رسولُ الله صلى الله عليه وسلم ، فولِيها أبو بكرٍ سَنَتَيْنَ ، وكان يَصَنعُ الذي كان يصنعُ رسولُ الله صلى الله عليه وسلم... ثم ذكر شيئا من حديثِ مالك بن أوس.
وفي رواية أخرى عن مالك بن أوس قال : كان فيما اْحتَجَّ به عمر أنْ قال : كانتْ لرسولِ الله صلى الله عليه وسلم ثلاثُ صَفَايا : بَنُو النَّضير وخَيْبَر وفدكُ ، فأمَّا بَنُو النَّضير : فكانت حَبْسا لِنَوائبِه ، وأما فدكُ :فكانَتْ حَبْسا لأبناءِ السبيل ، وأما خيبر فجزَّأها رسولُ الله صلى الله عليه وسلم ثلاثَة أجزاءٍ : جُزْئينِ بين المسلمين ، وجزءا نفقة لأهله ، فما فَضَلَ عن نَفَقَةِ أَهْلِهَ ، جعله بين فُقراءِ المهاجرين.
قال الزهري : وكانت بنُو النَّضير لرسولِ الله صلى الله عليه وسلم ، لم يَفْتَحُوهَا عَنْوة افتتحُوهَا على صُلحٍ ، فَقَسَمَها رسول الله صلى الله عليه وسلم بين المهاجرين ،ولم يُعْطِ[ص:707] الأنصارَ منها شيئا ، إلا رُجلَيْن كانت بهما حَاجَةٌْ.
وفي رواية مختصرة للترمذي ، وأبي داود ، والنسائي ، عن مالك بن أوس قال:سمعتُ عمرَ بن الخطاب يقولُ: كانت أموالُ بَني النضير ، مِمَّا أفَاء الله على رسولِهِ ، مِمَّا لم يُوجِفْ عليه المسلمونَ بخَيْلٍ ولا ركابٍ ،وكانت لرسوِلِ الله صلى الله عليه وسلم خالِصا، وكان رسولُ الله صلى الله عليه وسلم يَعْزِلُ نَفَقَةَ أهلِهِ سنة ، ثم يجعلُ ما بقَي في الكُراع ،والسِّلاحِ : عُدَّة في سبيلِ الله.
قال الحميديُّ في كتابه : زادَ البَرْقاني في روايته : قال : فَغَلَبَ على هذه الصدقِة علىٌّ -رضي الله عنه- ، فكانت بيدِ عليٍّ ، ثم كانت بيد حسنِ بن عَلِيّ ، ثم كانت بيد حُسينٍ ، ثم كانت بيد علي بن حسْينٍ ، ثم كان بيد الحسنِ بن الحسن ، ثم كانت بيدِ زيد بن الحسن ، ثم كانت بيد عبد الله بن الحسن ، ثمَّ ولَيها بنُو العبَّاسِ[ص:708].

[شَرْحُ الْغَرِيبِ]

إلى رمال : رمال السرير : هي الخيوط التي تُضْفَر على وجهه مشبكة.
مفضيا : أفضى إليه : أي ألقى نفسه عليها ، لا حاجز بينهما.
وسادة : الوسادة المِخَدّة.
يا مال : ترخيم مالك.
دَفَّت : يقال : دفت دافة من الأعراب بدل مهملة : إذا جاؤوا إلى المصر.
بِرَضْخ : الرضخ العطاء ليس بالكثير.
اتَّئِد : أمر بالتأني والتثبت في الأمر.
أنشدكم : أسألكم وأقسم عليكم.
بإذنه : أي بأمره وعلمه.
أفاء : أي جعله فيئا ، وهو ما أعطاه الله من أموال الكفار من غير قتال.
استأثرها : الاستئثار ، الاستبداد بالشيء والانفراد به.
قال الخطابي : قول عمر لعلي وعباس : فجئت أنت وهذا ، وأمرُكما واحد ، وأنتما جميعا :يُبَيِّن أنهما إنما اختصما إليه في أسباب الولاية والحفظ، وأن يُوَلِّي كلا منهما نصفا ، ولم يسألاه : أن يقسمها بينهما ميراثا ومِلكا ، بعد أن كانا سلماها أيام أبي بكر ، وكيف يجوز ذلك وعمر يناشدهما الله : هل[ص:709] تعلمان أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال : «لا نورث ، ما تركنا صدقة» يعترفان به ، والحاضرون يشهدون على رسول الله صلى الله عليه وسلم بمثل ذلك ؟ فأراد عمر أن لا يوقع عليها اسم القسمة ، احتياطا للصدقة ، لئلا يجيء مَن بعد علي وعباس ، وهي مقسومة ، فيدَّعيها مِلكا وميراثا.
أرِقَّائِكم: الأرقاء : جمع رقيق ، وهم العبيد والإماء.
حَبْسا : الحبس :الوقف.
لنوائبه : النوائب : قد تقدم ذكرها.

[قال أيمن صالح شعبان]

صحيح

ودر منابع دیگر عامه هم آمده :
(عبد الرزاق ، وأحمد ، وأبو عبيد فى الأموال ، وعبد بن حميد ، والبخارى ، ومسلم ، وأبو داود ، والترمذى ، والنسائى ، وأبو عوانة ،



لفظ بخاری وکتمان حقیقت :

قَالَ لِعَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ أَنْشُدُكُمَا بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمَانِ ذَلِكَ قَالَا نَعَمْ ثُمَّ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ فَقَبَضَهَا أَبُو بَكْرٍ يَعْمَلُ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنْتُمَا حِينَئِذٍ وَأَقْبَلَ عَلَى عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَذَا وَكَذَا


این ماجرا مربوط به غصب فدک از آل محمد (ص) و مطالبه امام علی (ع) فدک را از خلیفه بجهت احقاق حق خود است .


با سلام

چندی قبل شبکه های ماهواره ای مخالفین را میدیدم مثل مناظرات المستقله و کلمه و وصال و.... واقعا تعجب کردم از تعصب و دشمنی که با حقیقت دارند غافل از اینکه : والله متم نوره .....

مثلا یکی از موارد خنده دار این بود که با وجود احادیث صحیح و صریحی که در باب آتش زدن خانه حضرت فاطمه سلام الله علیها و غصب فدک وخشم ایشان بر شیخین در کتب عامه وجود دارد هنوز در صدد تاویل وتفسیر بیهوده هستند .

بجای جواب دادن وپاسخ به اصل مطلب بسرعت بحث را میبرند سر ازدواج ام کلثوم با عمر و....!!!!!

بفرض صحت چه ربطی بهم دارند ؟ اگر شما مرد میدان مناظره هستید بیایید احادیث بخاری ومسلم و... را دروغ و نادرست بشمارید یا اینکه به حقانیت شیعه اعتراف کنید .

بهمان دلیلی که امام علی (ع) در هجوم به منزلشان سکوت کردند بهمان دلیل هم در سایر مواقع برای حفظ اسلام سکوت کردند چون مامور به سکوت بودند مگر خودتان روایت نکردید :

http://hojjah.googlepages.com/sokoot.doc

موضوع قفل شده است