فارسی صحبت کردن های پیامبر

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فارسی صحبت کردن های پیامبر

آیا در تاریخ ذکر شده است که پیامبر به زبان فارسی سخن گفته باشد؟ شنیده ام چهارده معصوم به فارسی و یا ترکی و زبانهای دیگر هم سخن گفته اند، اگر هست سندش را می خواستم
ممنون

[=&quot]در کتاب صحیح بخاری در باب من تکلم بالفارسیه آمده است، که ابوهریره می گفت، حسن بن علی (وقتی که خردسال بود) خرمایی از خرماهایی صدقه برداشته بود که بخورد، ( چون خانواده پیامبر سید هستند خوردن صدقه بر ایشان حرام است). حسن (ع) خرما را در دهانش گذاشت که بخورد پیامبر به فارس فرمود: کخ کخ ( یعنی نخور نخور) (امروزه نیز فارسی زبانها گاهی برای اینکه کودکی را از خوردن چیزی منع کنند می گویند: (قخه قخه) یا اگر داغ باشد می گویند (جیزه جیزه)

[=&quot]سند عربی: صحيح البخارى (فى الجهاد و السير) فى باب من تكلم بالفارسية روى بسنده عن أبى هريرة إن الحسن بن على عليهما السلام أخذ تمرة من تمر الصدقة فجعلها فى فيه فقال النبى صلى اللّه عليه (و آله) و سلم بالفارسية: كخ كخ[=&quot][1] [=&quot]«کخ، کخ» یعنی آن را از دهانت بیرون کن.
کتابهای (برهان) و ( آنندراج) در معنی این واژه می گویند، کلمه ای است که آنرا در وقت نفرت فرمودن از چیزی گویند. فرهنگ اسدی می گوید «کخ» صورتی باشد زشت که کودکان را بدان ترسانند و برهان می گوید «کخ» هر صورت مهیب و زشتی باشد که بسازند و اطفال را بدان ترسانند. کتابهای «صحاح الفرس» و «غیاث اللغات» و «فرهنگ جهانگیری» و «ناظم الاطباء» نیز معانی شبیه به همین مفهوم را ذکر نموده اند. کتابهای «منتهی الارب» و «اقرب الموارد» در معنای «کخ کخ» گویند: کلمه ای است که بـدان کودک را زجر کنند تا از چیزی که اراده ٔ تناول آن دارد باز ایستد.


[=&quot]در شواهد النبوه هم آمده است که وقتی سلمان به محضرت پیامبر رسید زبان آن حضرت را متوجه نمی شد، به همین خاطر آن حضرت به یک یهودی که فارسی می دانست گفت بیا و ترجمه کن. چون سلمان مسلمانان را می ستود و یهودیان را مذمت می کرد، یهودی ناراحت شد و کلمات سلمان را به گونه ای دیگر ترجمه می کرد. یهودی به پیامبر گفت که سلمان به شما ناسزا می گوید. پیامبر گفت آیا این مرد فارس آمده تا ما را اذیت کند، جبرئیل نازل شد و کلام سلمان را برای پیامبر ترجمه کرد. سپس پیامبر به تاجر یهودی فرمود: این سخن سلمان را جبرئیل جور دیگری برایم ترجمه کرد؟! یهودی هم عصبانی شد و گفت : ای محمد [ص] اگر فارسی می دانی پس چر از من ترجمه می خواهی؟ پیامبر فرمود: من تا به حال فارسی نمی دانستم اما الان جبرئیل به من آموزش داد. یهودی از گفته خویش پشیمان شد و شهادتین گفت و مسلمان شد. سپس پیامبر به جبرئیل فرمود: به سلمان عربی آموزش بده. جبرئیل به پیامبر گفت: به سلمان بگو چشمانش را ببندد و دهانش را بازکند. سلمان نیز چنین کرد. جبرئیل در دهان سلمان دمید و سلمان عربی آموخت.[=&quot][2]

[=&quot]اما در برابر این گفته، استاد جعفر مرتضی عاملی می گوید: این سخن حلبی اشتباه است چرا که پیامبر هیچ احتیاجی به مترجم نداشت و او تمامی زبانها را می دانست[=&quot][3]

[=&quot]دیگر گزارشی که به فارسی سخن گفتن پیامبر اشارده کرده است از قلقشندی است. او می گوید: پیامبر همه زبانها را می دانست چرا که خداوند او را پیامبر همه اقوام قرار داده بود و این ممکن نیست که پیامبری برای قومی فرستاده شود در حالی که مردم آن قوم زبان او را ندانند. از این رو، وقتی سلمان با پیامبر با سلمان فارسی سخن می گفت. چنان که در روایتی عکرمه از ابن عباس نقل می کند که یک روز سلمان به نزد پیامبر رفت. آن حضرت به فارسی به وی فرمود: «درسته و سادته». محمد بن امیل می گوید من فکر می کنم پیامبر به او گفت: خوش آمدی و صفا آوردی. [=&quot](به تندرستی و شادی) که فکر می کنم معنایش مرحبا و اهلا عربی است».[=&quot][=&quot][4] [=&quot]


[=&quot][1] [=&quot]فضائل الخمسة من الصحاح الستة ،ج ‏3،ص:197. كخ: بفتح الكاف و كسرها صوت يقال عند زجر الصبى عن تناول شئ و عند التقذر من شئ.

[=&quot][2] [=&quot]السيرة الحلبية(إنسان العيون في سيرة الأمين المأمون) ،ج‏1،ص:275[=&quot]-

[=&quot][3] [=&quot]- [=&quot]الصحيح من سيرة النبي الأعظم(ط-قديم) ،ج‏6،ص:333

[=&quot][4] [=&quot]- [=&quot]صبح الأعشى في صناعة الإنشاء، ج‏1، ص: 203

از امام علی (ع) نیز روایات هست که ایشان نیز به فارسی سخن گفته اند: امام در پاسخ شخصی اصفهانی که از آن حضرت سوال نموده بود پس از بیان پاسخ فرمودند: « اروت اين وس». یعنی (این نصیحت و پند) برای امروزت بس باشد.
قَالَ بِاللِّسَانِ الْأَصْفَهَانِيِّ اروت اين وس يَعْنِي الْيَوْمَ حَسْبُك‏
راوندی، الخرائج و الجرائح ،ج ‏2،ص 547

[=tahoma][=&quot]اما صادق نیز درباره حضرت سلیمان فرموده است: او هر زبانی را می دانست و با زبان پرنده و چرنده و درنده سخن می گفت. وقتی به جنگ می رفت فارسی سخن می گفت، وقتی برای شنیدن عرض حال اهل ممکلتش و رسیدگی به کارهای آنها می نشست به زبان رومی سخن می گفت وقتی با زنانش بود سریانی و نبطی سخن می گفت وقتی به مناجات پروردگار می رفت عربی سخن می گفت، وقتی برای دیدار و و به حضور طلبیدن دشمنان و گروه های مختلف که به خدمتش می آمدند می نشست عبری سخن می گفت.
[/]
[/]
[=tahoma][=&quot][/][=&quot]قَالَ الصَّادِقُ ع أُعْطِيَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ ع مَعَ عِلْمِهِ مَعْرِفَةَ الْمَنْطِقِ بِكُلِّ لِسَانٍ وَ مَعْرِفَةَ اللُّغَاتِ وَ مَنْطِقِ الطَّيْرِ وَ الْبَهَائِمِ وَ السِّبَاعِ فَكَانَ إِذَا شَاهَدَ الْحُرُوبَ تَكَلَّمَ بِالْفَارِسِيَّةِ وَ إِذَا قَعَدَ لِعُمَّالِهِ وَ جُنُودِهِ وَ أَهْلِ مَمْلَكَتِهِ تَكَلَّمَ بِالرُّومِيَّةِ فَإِذَا خَلَا مَعَ نِسَائِهِ تَكَلَّمَ بِالسُّرْيَانِيَّةِ وَ النَّبَطِيَّةِ وَ إِذَا قَامَ فِي مِحْرَابِهِ لِمُنَاجَاةِ رَبِّهِ تَكَلَّمَ بِالْعَرَبِيَّةِ وَ إِذَا جَلَسَ لِلْوُفُودِ وَ الْخُصَمَاءِ تَكَلَّمَ بِالْعِبْرَانِيَّةِ قَوْلُهُ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً يَقُولُ لَأَنْتِفَنَّ رِيشَهُ قَوْلُهُ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ يَقُولُ لَا تَعْظُمُوا عَلَيَّ قَوْلُهُ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها يَقُولُ لَا طَاقَةَ لَهُمْ بِهَا وَ قَوْلُ سُلَيْمَانَ لِيَبْلُوَنِي أَ أَشْكُرُ الَّذِي آتَانِي مِنَ الْمُلْكِ أَمْ أَكْفُرُ إِذَا رَأَيْتُ مَنْ هُوَ دُونِي أَفْضَلَ مِنِّي عِلْماً فَعَزَمَ اللَّهُ لَهُ عَلَى الشُّكْرِ
[/]
[/]
علی ابن ابراهیم قمی،تفسير القمي ،ج‏2،ص:129

[=tahoma][=&quot][/][/]

با سلام واقعا لذت بردیم ممنون
اگه دوباره مطلب دیگری است بفرمایید!؟

[=tahoma][=&quot]ادامه مقاله به نقل از : [/][/][=&quot]زبان فارسی در جامعۀ پیامبر اسلام، [/][=&quot]خواجه بشير احمد انصاري[/][=&quot][/]

[=&quot][/][=&quot][/][=tahoma][=&quot]بخاری یکی از ابواب کتاب معروف خویش را به کسانی تخصیص داده است که به فارسی و یا زبانی دیگر حرف زده اند. کسانی که علاقه دارند می توانند به باب « من تكلم بالفارسية والرطانة » مراجعه فرمایند. بخاری حديثی را از جابر روایت می کند که گفته است: « قلت: يا رسول الله ذبحنا بهيمة لنا ، وطحنت صاعاً من شعير فتعالَ أنت ونفر. فصاح النبي صلى الله عليه وسلم ، فقال : يا أهل الخندق ! إن جابراً قد صنع سوْراً، فحيَّ هلا بكم » یعنی: «من گفتم: ای پیامبر خدا! ما حیوانی را برای خویش ذبح کرده ایم و مقداری جو هم آرد نموده ام ، شما و تنی چند تشریف بیاورید، پیامبر که درود خدا بر او باد به صدای بلند گفت: ای گروه خندق! جابر غذایی تهیه نموده است و شما را به خوردن آن فرا می خواند». نکتۀ قابل توجه در این حدیث واژۀ «سور» بر وزن «نور» است که بخاری و شارح کتاب او « ابن حجر عسقلانی» می گویند که «سور» در اصل واژه ای فارسی بوده و به معنی «غذایی که برای مهمانی تهیه می شود اطلاق می گردید. طبری نیز گفته است که «سور» کلمه ای بوده است فارسی. واژۀ دیگری که در این حدیث بکار رفته است «خندق» می باشد که در اصل از «کنده» فارسی ساخته شده است. [/][/]

[=tahoma][=&quot]ابن ماجه در سنن خویش که یکی از کتابهای ششگانۀ اهل سنت در حدیث پیامبر اسلام است حدیثی را از قول مجاهد نقل می کند که ابوهریره گفت: « رآني رسـول الله صلى الله عليه وسلم و أنـا نائـم أشـكو من وجع بطنـي فقال لي: " يا أبـا هريرة أشـكمت درد؟ قلت: نعم، يا رسول الله قال: " قـم فصل فـإن في الصـلاة شفاء». یعنی: «پیامبر (ص) من را دید که خوابیده ام و از درد شکم شکایت دارم، پیامبر برایم – به زبان فارسی- گفت: آیا شکم درد هستی؟ گفتم: بلی، گفت: برخیز و نماز بخوان زیرا در نماز شفا است». در این حدیث می بینیم که پیامبر اسلام نه تنها لفظی بلکه حتی عبارت «شکمت درد» را به فارسی گفته است.[/][=&quot][/][/]

[=tahoma][=&quot]جوالیقی نیز در کتاب (المعرب) خویش حدیثی را در بارۀ عیسی علیه السلام نقل کرده که متن آن چنین است: «انه لم یخلف الا قفشین». یعنی: «از او به جز یک جفت کفش چیز دیگری نمانده بود». قابل توجه است که کفش فارسی در اینجا به شکل «قفش» آمده است.
[/]
[/] [=tahoma][=&quot]بخاری بابی دارد بنام "باب الباذق" و در آن حدیثی را آورده است که ابن عباس را از «باذق» پرسیدند. باذق در اصل خویش «باده» است که قاموسهای زبان آن را شراب سرخ رنگ معنی کرده اند. [/][/]
[=tahoma][=&quot]نسائی در کتاب نوشیدنیهای خود آورده است که «لا بأس بنبیذ البختج» ، یعنی «آب انگور پخته پروایی ندارد» و در برهان قاطع و دیگر کتابها «پختج» را شکل عربی «پخته» می دانند. در کتاب ابن ابی شیبه و دار قطنی هم از «بختج» یاد شده است. [/][/]
[=tahoma][=&quot]در مسند احمد حدیثی آمده و در آن از « بذج » یاد شده است. جوالیقی آن لفظ را فارسی دانسته است. تصور بر این است که اصل این کلمه «بز» و «بزک» بوده است خصوصا وقتی می بینیم که جمع آن را بذجان گفته اند و بذجان می تواند در اصل خویش «بزان» باشد. [/][/]
[=tahoma][=&quot]در حدیث آمده است که «لا أحبس البرد» که شاید معنی اش این باشد که من پیام رسان را حبس نمی کنم. زمخشری در الفائق می نویسد که «برد» پیام آور است و امروز در زبان عربی خدمات پستی را «برید» گویند و برید به قول زمخشری از «بریده دم» گرفته شده که قاطر ها را دم می بریدند و سپس پیام آوری که در آن سوار می شد آن را «برید» می نامیدند. [/][/]
[=tahoma][=&quot]مسلم در کتاب جهاد خود می آورد که در روز فتح مکه ابو عبیده در رأس «بیاذقه» قرار داشت که عبارت مسلم اینطور است: «و جعل ابا عبیده علی البیاذقه» و به گفتۀ برهان قاطع «بیادقه» از « پیاده» گرفته شده است. [/]
[/]

[=tahoma][=&quot]در سنن ابی داود حدیثی است که می گوید « ان فی عجوة العالیه تریاقا» که گفته شده است «تریاق» همین «تریاک» فارسی خود ما است. در حدیث دیگری آمده است: عائشه «دعا بشئ من الجلاب» یعنی: عائشه گلاب خواست و لفظ «گلاب» به قول ازهری از گل و آب فارسی اشتقاق یافته است. در حدیثی که وصف بهشت را بیان می نماید آمده است: وسطها جنابذ من ذهب. یعنی: در وسط آن گنبد هایی از طلا قرار دارند. زبیدی واژۀ «جنابذ» را برگرفته از «گنبد» خوانده است. [/][=&quot][/][/]
[=tahoma][=&quot]در صحیح مسلم آمده است: «خوان علیه لحم». یعنی: در دسترخوانی که گوشت را گذاشته بودند. در اینجا می بینیم که «خوان» فارسی بکار برده شده است. [/][=&quot][/][/]
[=tahoma][=&quot]در مسند احمد آمده است: « النجاشی اهدی الی النبی صلی الله علیه و سلم خفین آسودین ساذجین.» یعنی: نجاشی دو موزۀ سیاه و ساده را به پیامبر هدیه فرستاد. برهان قاطع و دیگران «ساذجین» بر گرفته از «ساده» فارسی خوانده اند.
در حدیثی از ابی هریره روایت شده است که گفته است: «انی رجل مصراد». یعنی: من مردی خنک خور هستم. جوالیقی لفظ «مصراد» را مشتق از «سرد» فارسی می داند. منتهی الارج، ناظم الاطباء و آنندراج آن را به کسی که در مقابل سردی توان نداشته است ترجمه نموده اند.[/][=&quot][/]
[/]
[=tahoma][=&quot]در حدیثی آمده که «یغدو الشیطان بقیروانه الی السوق». یعنی: شیطان با کاروان خویش به بازار می آید. برهان قاطع «قیروان» را کاروان گفته است. [/][=&quot][/][/]
[=tahoma][=&quot]ابو داود حدیثی را روایت نموده است که می گوید: « أن عمر رضی الله عنه رآی لاعبا بالکرج فقال لولا أنی رأیت هذا یلعب به علی عهد النبی صلی اله علیه و سلم لنفیته من المدینه.» یعنی: «عمر مردی را دید که با توپ بازی می نمود، فرمود: اگر من نمی دیدم که مردم در زمان پیامبر توپ بازی می کردند من این مرد را از مدینه اخراج می نمودم.» صاحب اللسان می گوید لفظ «کرج» که در اینجا نقل شده است از «کرۀ» فارسی گرفته شده است. [/][=&quot][/][/]
[=tahoma][=&quot]در حدیث دیگری آمده است «ان امرأة هزعت خفها أو موزجها فسقت به کلبا ... ». یعنی: «زنی موزه اش را کشید تا سگی را آب دهد.... » در اینجا می بینیم که «موزه» فارسی به شکل «موزج» نقل شده است.
در حدیث دیگری آمده است: «أن عیسی علیه السلام یقتل الدجال بالنیزک.» یعنی: عیسی علیه السلام دجال را با نیزه می کشد و می بینیم که [/][=&quot]د[/][=&quot]ر اين حديث از تصغیر «نیزه» یعنی «نیزک» یاد شده است. [/][=&quot][/]
[/]

کاوه;176166 نوشت:
استاد جعفر مرتضی عاملی می گوید: این سخن حلبی اشتباه است چرا که پیامبر هیچ احتیاجی به مترجم نداشت و او تمامی زبانها را می دانست

لزوماً اشتباه نیست. پیامبر و امامان همیشه از هر توانایی که داشتند استفاده نمی کردند. برای آزمون خلق هم که شده حتی الامکان مانند سایر مردم زندگی می کردند. قرار نیست اگر علی (ع) یا امام جواد (ع) برای غسل عزیزی طی الارض می کنند کار هر روز ایشان شود. بله اگر در شرایطی مثل همین داستان یا مانند شرایطی که زن امریکایی در موسم حج گم شده بود و امام عصر (عج) با وی به لهجه محلی خودش صحبت کرد و راه را به وی نشان داد ضرورتی پیش آید این بزرگواران از توانایی الهی خود آن هم با اذن الهی استفاده می کنند.

اگر بخواهیم به جزئیات این گونه داستانها اشکالی وارد کنیم نیازی به تحلیل عقلی آنها نیست چرا که به قدر کافی بیان این همه جزئیات بدون کم و کاست آنهم در زمانی که نه ضبط صوت وجود داشته و نه بلندگو عجیب به نظر می رسد. مثل همین داستانی که در مکالمه سلمان فارسی (ع) با مرده آمده است. این سخنرانی مطول چگونه می تواند بدون کم و زیاد به ما رسیده باشد؟ آیا مورخین با دستگاه تایپ آنجا حاضر بوده اند یا این قدر حافظه راوی قوی بوده است که این همه جمله را به خاطر سپرده است؟ :Labkhand:

خداوند در شب معراج به فارسی فرمود:


چه كنم با مشتي خاك مگر بيامرزم

الهی نامه علامه حسن زاده،ریحانه الادب ج2 ص 37

[="darkgreen"]وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یقُولُونَ إِنَّمَا یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یلْحِدُونَ إِلَیهِ أَعْجَمِی وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِی مُبِینٌ«النحل/103»
ما می‌دانیم که آنها می‌گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می‌دهد!» در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می‌دهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است!
[/]

[="blue"]مواظب باشیم تعصباتمان ما را به بیراهه نکشاند .[/]

موضوع قفل شده است