برگي از تاريخ ...فرمانده معاويه...خوي صهيونيستي...

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
برگي از تاريخ ...فرمانده معاويه...خوي صهيونيستي...

[=tahoma][=&quot]برگي از تاريخ ...فرمانده معاويه...خوي صهيونيستي...[/]
[/] [=tahoma][=&quot]هنگامى كه خلافت معاويه برقرار شد بسر ابن ارطاة را به منظور غارت و فتنه گري و آشوب در قلفمرو حكومت امير المؤمنين عليه السلام و بيم دادن شيعيان حضرت على عليه السّلام به سوى حجاز فرستاد. بسر از طائف رهسپار شد تا به يمن رسيد در آن موقع عبيد اللَّه بن عباس استاندار امير المؤمنين عليه السلام دريمن بود. و عبيد الله بن عباس از يمن كناره گرفته و عبد الله بن عبد المدان حارثى را در آنجا جانشين گذاشته بود. پس بسر رسيد و او را كشت و پسرش مالك بن عبد الله را نيز كشت. عبيد الله دو پسر خود عبد الرحمن و قثم را نزد جويريه كنانى دختر قارظ كه مادر آن دو بود و نيز مردى از كنانه را با او به جاى گذاشت، پس چون بسر باو رسيد دو پسر عبيد الله را خواست تا آن دو را بكشد. و مرد كنانى برخاست و شمشير خود را كشيد و گفت: بخدا سوگند بايد در راه اين دو كشته شوم [و گر نه‏] پس مرا نزد خدا و مردم چه عذرى است؟ پس با شمشير خود نبرد كرد تا كشته شد . زنانى از بنى كنانه بيرون آمدند و گفتند: اى بسر اين مردان كشته مى‏شوند پس كودكان چرا؟ به خدا قسم جاهليت اينان را نمى‏كشت، بخدا سوگند سلطنتى كه جز با كشتن كودكان و برداشتن رحم محكم نگردد، سلطنت بدى است. پس بسر گفت: بخدا سوگند قصد كردم كه شمشير در ميان شما زنان بگذارم. و دو كودك كوچك وى را كه در نهايت زيبائى بودند و داراى گيسوانى نيكو بودند بدست آورد و سر بريد. هنگامى كه اين خبر جانگداز به مادر آن دو كودك رسيد نزديك شد كه روح از بدنش مفارقت نمايد. آنگاه اشعار ذيل را سرود: [/]
[/] [=tahoma][=&quot]ها من احس بنيى اللذين هما سمعى و قلبى فقلبى اليوم مختطف‏[/][/]
[=tahoma][=&quot]ها من احس بنيى اللذين هما مخ العظام فمخى اليوم مزدهف‏[/][/]
[=tahoma][=&quot]ها من احس بنيى اللذين هما كالدرتين تشظى عنهما الصدف‏[/][/]
[=tahoma][=&quot]نبئت بسرا و ما صدقت ما زعموا من قولهم و من الافك الذى اقترفوا[/][/]
[=tahoma][=&quot]انحى على ودجى ابنى مرهفة مشحوذة و كذاك الامر مقترف‏[/][/]
[=tahoma][=&quot]من دل والهة حرى و ثاكلة على صبيين ضلا اذ غدا السلف[/][=&quot]‏[/][/]
[=tahoma][=&quot]" هان، كسى كه ديده است دو پسركم را، دو پسرى كه گوش من و دل من‏اند، پس امروز دلم ربوده شده است. هان، كسى كه ديده است دو پسركم را، دو پسرى كه مغز استخوانها (ى من) اند، پس امروز مغز استخوانم از دست رفته است. هان، كسى كه ديده است دو پسركم را كه آن دو چون دو گوهر از صدف بيرون آمده‏اند. خبر يافتم كه بسر، گو اينكه گفتارشان و دروغى را كه ساختند باور نكردم، بر رگهاى گردن پسرانم تيغ تيزى گذرانده است، و چنين گناهى روى داده است. كيست دلالت كند زنى پريشان و جگرسوخته و بچه مرده را بر دو كودك كه پس از رفتن پدر گم شدند؟[/]
[/] [=tahoma][=&quot]اين مطلب را كه مطالعه مي كردم به ياد جنايات صهيونيست ها در فلسطين اشغالي افتادم و اينكه امروز نيز بعد از گذشت قرنها و با وجود سازمانهاي مدّعي استيفاي حقوق بشر هنوز كودكان بي گناه و زنان بي دفاع شكنجه و كشته مي شوند و فرياد مادران داغديده به گوش مدافعين حقوق بشر نمي رسد.[/][/]
[=tahoma][=&quot]الغارات ، ابراهيم بن محمد ثقفى كوفى‏ج2 ص661 تاريخ‏اليعقوبى،ج‏2،ص 198 بحار الأنوار ، ج‏44، ص 128[/][=&quot]، به نقل از امالي شيخ مفيد [/][/]