برخی نکات ساده در مورد مذهب شیعه

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برخی نکات ساده در مورد مذهب شیعه

امید است که حقیقتجویان خودشان راهی شوند و حقایق را که همیشه در میان انبوهی از خرافات مخفی می ماند پیدا کنند.

و اما نکات (مطالب زیر را از جایی برداشتم، ولی قبلا نیز آنها را خوانده بودم. بهرحال چون همگی در یکجا بیان شده بودند ترجیح دادم که آنها را به همان صورت نقل قول کنم):

چه کسی برای اولین مرتبه عقیده به این که امامت امری واجب از جانب خداست و علی ـ علیه السلام ـ بر اساس آن به ولایت رسیده است را بنیاد نهاد؟ چه کسی اولین مرتبه در فضیلیت علی ـ علیه السلام ـ دچار گزافه گویی شد واورا وصی پیامبر خواند و چه کسی برای اولین مرتبه به اصحاب رسول الله دشنام وتعرض لفظی را آغاز کرد؟ ، اینک جهت وضوح مسأله برای حق طلبان از منابع معتبر ودست اول شیعه در این باره شواهدی مختصرارائه میداریم . امید که ره پویان سعادت را چراغی بر فراز راه شود.
ـ نوبختى یکی از علمای ارجمند شیعه مى‏گويد: «سبئيه به امامت على معتقد بودند و آن را واجب و فرض الهى مى‏دانستند.. آنها پيروان عبداللّه‏بن سبا بودند.. او اوّلين كسى بود كه طعن و نفرين بر أبوبكر و عمر و عثمان و ساير صحابه را پديد آورد و از آنها بدگويى كرد و مى‏گفت: على به من گفته كه چنين بگويم! على - عليه‏السّلام - او را گرفت و از او در اين مورد پرسيد و بدان اقرار كرد، پس امر به قتلش را صادر كرد، امّا مردم (پيروانش) فرياد زدند: اى اميرالمؤمنين! آيا مردى را مى‏كشى كه به حبّ شما اهل‏بيت و ولايت و دوستى شما و بيزارى از دشمنانت دعوت مى‏كند؟! پس على او را به مداين تبعيد كرد.. گروهى از آگاهان نقل كرده‏اند كه عبداللّه‏بن سبا، يهودى بود و اسلام آورد و على را دوست مى‏داشت و همان چيزى كه در زمان يهوديّتش در مورد يوشع‏بن نون بعد از موسى‏ (عليه السلام) مى‏گفت، در زمان اسلامش نيز درباره على‏بن أبى‏طالب گفت، و او اوّلين كسى بود كه گفت: امامت على - عليه‏السّلام - فرض الهى است و آشكارا از دشمنانش بدگويى مى‏كرد.. به همين جهت، كسانى كه با شيعيان مخالف هستند، مى‏گويند: اصل رفض، برگرفته از يهوديّت است! و زمانى كه خبر شهادتش به او رسيد، او همراه با پيروانش گفتند: دروغ مى‏گوييد اى دشمنان خدا! سوگند به خدا! اگر مغز على را به هفتاد شاهد عادل كه بر مرگش شهادت دهند، برايمان بياوريد، بارو نمى‏كنيم! ما مى‏دانيم كه او نمى‏ميرد و كشته نمى‏شود تا اينكه زمين را مالك شود و مردم را با عصايش هدايت كند!». [1]
ـ «سعد قمى» نيز مى‏گويد: «سبئيه، اصحاب عبداللّه‏بن سبا هستند و عبداللّه پسر وهب راسبى همدانى است. عبداللّه‏بن حرس و إبن‏أسود نيز او را در نظراتش يارى مى‏دادند و او دو تن از بزرگترين اصحابش بودند.. او اوّلين كسى بود كه آشكارا طعن و بدگويى نسبت به أبى‏بكر و عمر و عثمان و ساير صحابه را آغاز كرد و از آنها بيزارى جست!».[2]
ـ ميرخواند، مورّخ شيعى ايرانى نيز در تاريخش - كه به زبان فارسى است - مى‏گويد: «عبداللّه‏بن سبا، زمانى كه فهميد مخالفين عثمان‏بن عفان در مصر زياد هستند، به آنجا رفت و تظاهر به علم و تقوا نمود، تا جايى كه مردم فريب او را خوردند و بعد از رسوخ در آنان، شروع به ترويج مذهب و مسلكش نمود و گفت: براى هر پيامبرى، خليفه و جانشينى است، پس جانشين و خليفه رسول خدا، كسى غير از على نيست كه صاحب علم و فتوا و متزيّن به كرم و شجاعت و متّصف به امانت و تقواست! به راستى اين امّت به على ظلم كردند و حقّش را غصب نمودند؛ حقّ خلافت و ولايتش را! و لازم است اكنون جمع شويم و او را يارى و معاضدت كنيم و طاعت و بيعت با عثمان را بشكنيم! بدين ترتيب گروه زيادى از مردم مصر تحت تأثير اقوال و آرايش قرار گرفتند و بر عليه عثمان شوريدند».[3]
ـ «إبن‏أبى‏الحديد» - از علماى شيعه - نيز مى‏گويد: «عبداللّه‏بن سبا در حاليكه على - عليه‏السّلام - خطبه مى‏خواند، در مقابلش ايستاد و گفت: تويى! تويى! و آن را تكرار نمود، پس اميرالمؤمنين - عليه‏السّلام - به او فرمود: من چه كسى هستم؟! گفت: تو خدايى! پس دستور داد او را همراه با تمام كسانى كه رأى او را داشتند، بگيرند!».[4]
ـ «سيّد نعمةاللّه جزايرى» - از ديگر علماى شيعه - مى‏گويد: «عبداللّه‏بن سبا به على - عليه‏السّلام - گفت: تو خداى حقيقى هستى! پس على - عليه‏السّلام - او را به مداين تبعيد كرد. گفته مى‏شود: او يهودى بوده و مسلمان شد، و آنچه كه در زمان يهوديّتش درباره يوشع‏بن نون بعد از موسى مى‏گفت، مثل همان را درباره على گفت!».[5]
ـ «عبدالقاهر بغدادى» سنّى - به همراه گروهى از علماى شيعه - گفته‏اند: «سبئيه، پيروان عبداللّه‏بن سبا هستند كه در علي (رضي الله عنه) غلو نمود و پنداشت كه او پيامبر خداست، سپس در همين نيز غلو كرد و گفت: او خداست و گروهى از جاهلان كوفه را به اين امر دعوت نمود.. خبر آن به علي (رضي الله عنه) رسيد، پس دستور داد تا آنها را در دو گودال بسوزانند.. سپس علي (رضي الله عنه) به خاطر ترس از مخالفت اصحابش با او و پيوستن به سپاه معاويه، او را به سباط مداين تبعيد كرد.. زمانى كه علي (رضي الله عنه) به شهادت رسيد، گفت: كسى كه كشته شده، على نبوده، بلكه شيطانى بوده كه به شكل على درآمده و مردم پنداشته‏اند كه على است! به حقيقت على به آسمان رفته، همانگونه كه عيسى‏بن مريم صعود كرد، و همانطور كه يهود و نصارا در ادّعاى قتل عيسى دروغ گفتند، نواصب و خوارج نيز در ادّعاى قتل على دروغ گفته‏اند.. جز اين نبود كه يهود و نصارا شخص مصلوبى كه به عيسى شباهت داشت، ديده بودند و قائلين به قتل على نيز، تنها فرد شبيه على را ديده‏اند و خيال كردند كه اوست.. على به آسمان پرواز كرده و به اين دنيا نزول خواهد كرد و از دشمنانش انتقام خواهد گرفت! على در بين ابرهاست و رعد، همان صدايش است و برق نيز خشم و شلاّقش! پس هركس صداى رعد را شنيد، بگويد: السّلام عليك يا أميرالمؤمنين! على برمى‏گردد و تمام زمين را مالك مى‏شود!
اين گروه، عقيده دارند كه مهدى منتظر همان على است... عبداللّه‏بن سبا كه مؤسّس سبئيه بود، در اصل فردى يهودى از اهل حيره بود كه به اسلام تظاهر نمود و خواست كه نزد اهل كوفه سمت و رياستى داشته باشد! پس برايشان مى‏گفت: من در تورات يافته‏ام كه براى هر پيامبرى، جانشينى است و على، همان جانشين محمّد است و او بهترين اوصياست، همانگونه كه محمّد، بهترين انبياست.. زمانى كه ياران على اين را از او شنيدند، به علي (رضي الله عنه) گفتند: او از دوستداران توست! امّا در او بسيار غلو كرد، پس علي (رضي الله عنه) خواست كه او را بسوزاند، امّا عبداللّه‏بن عبّاس او را از اين كار نهى كرد و [6]
گفت: كشتن او، اصحابت را با تو مخالف مى‏سازد و تو اكنون عازم جنگ با شام - يعنى معاويه - هستى و لازم است، يارانت را براى خود نگه دارى! پس علي (رضي الله عنه) او را به مداين تبعيد كرد!... زمانى كه به عبداللّه‏بن سبا گفتند كه علي (رضي الله عنه) به قتل رسيد، گفت: به خدا سوگند! دو چشم در مسجد كوفه براى على گريه مى‏كنند كه از يكى عسل جارى است و از ديگرى روغن، و شيعيان او از آن مشت برمى‏گيرند! همانا عبداللّه‏بن سبا بر همان دين يهود بود و هدفش اين بود كه مسلمانان را با غلو و تأويلاتش نسبت به على و فرزندانش به فساد بكشاند تا به آنها معتقد شوند، همانگونه كه مسيحيان به عيسى معتقدند!». [7]

[1] - فرق الشيعة، نوبختى، ص‏42-41، چاپ حيدريه نجف.
[2] - المقالات و الفرق، سعدبن عبداللّه أشعرى قمى، ص‏20.
[3] - تاريخ شيعى روضةالصفا، ج‏2، ص‏292، چاپ تهران.
[4] - شرح نهج‏البلاغة، إبن‏أبى‏الحديد، ج‏5، ص‏5.
[5] - الأنوار النعمانية، جزايرى، ج‏2، ص‏234.
[6] - در روايتى از اهل‏سنّت آمده كه «بخارى» و «ترمذى» و «أبوداود» نقل كرده‏اند: «على گروهى از مرتدّين را سوزاند. اين خبر به إبن‏عباس رسيد، وى گفت: من هم آنان را مى‏كشتم؛ زيرا رسول خدا فرمود: هركس دينش را تغيير داد و مرتدّ شد، بكُشيد!.. ولى من آنها را نمى‏سوزاندم؛ زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و سلم) فرمود: با عذاب خدا، كسى را مجازات نكنيد!.. اين سخن به على رسيد و فرمود: إبن‏عبّاس راست مى‏گويد!».. (التاج الجامع للأصول فى أحاديث الرسول، ج‏3، ص‏78).
[7] - الفرق بين الفرق، بغدادى، ص‏235-233، چاپ مصر.

جالبه وقتی می خواهند کسی یا گروهی را خراب کنند می گویند فلانی این را گفت فلانی آنرا گفت فلانی این کار را کرد آن کار اکرد .... در صورتی که مسلمان از اسلام نتیجه می شود نه اسلام از مسلمان
فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و اخر تابع له علی ذلک

اللهم العن اول و الثانی و الثالث و الرابعا
اللهم العن الیزید خامسا

وای بر کسانی که حق به سراغشان می اید و ان را انکار میکنند
و به مقابله با ان می پردازند

iman2010;99757 نوشت:
امید است که حقیقتجویان خودشان راهی شوند و حقایق را که همیشه در میان انبوهی از خرافات مخفی می ماند پیدا کنند.

و اما نکات (مطالب زیر را از جایی برداشتم، ولی قبلا نیز آنها را خوانده بودم. بهرحال چون همگی در یکجا بیان شده بودند ترجیح دادم که آنها را به همان صورت نقل قول کنم):

چه کسی برای اولین مرتبه عقیده به این که امامت امری واجب از جانب خداست و علی ـ علیه السلام ـ بر اساس آن به ولایت رسیده است را بنیاد نهاد؟
چه کسی اولین مرتبه در فضیلیت علی ـ علیه السلام ـ دچار گزافه گویی شد واورا وصی پیامبر خواند

سلام
جناب ایمان امروز روز شرمندگی است !
کسی که خانه ای از شیشه ساخته سنگ پراکنی نمیکند
آنچه در اين باره مي توان گفت اين است كه : شيعه معتقد است پيامبر ( ص ) به امر الهي براي رهبري ديني و اجتماعي امت افرادمعصوم و شايسته اي را نصب و معرفي نموده اند كه اولين آنهاحضرت علي ( ع ) مي باشد .
بنابراين رهبر و پيشواي حقيقي امت پس از پيامبر ( ص ) ، امامان اهل بيت ( ع ) مي باشند .
تنها يكي از ده ها دليل متقن و معتبر شيعه در اين باره حادثه غديرخم در حجالوداع است .
دررابطه با مساله حج الوداع و غدير خم ، عين واقعه را به نقل از ترجمه الغدير ( ج 1، ص 29 - 37 ) تقديم مي داريم .
لازم است بدانيد كه اين واقعه و خطبه پيامبر اكرم ( ص ) در آن ، مورد اجماع و اتفاق جميع مسلمانان شيعه و سني است و جايگاه ويژه اي در نصوص ديني وادبيات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غير عرب - دارد .
در متون اسلامي هيچ روايتي به اندازه اين واقعه به حد فوق تواتر نرسيده است و احدي را ياراي ترديد در آن نيست .
در ميان صحابه پيامبر ( ص ) 110 نفر و از تابعين 89 نفر آن را نقل كرده اند و طبقات راوي آن ، به 360 نفر رسيده است .
شاعران بسياري نيز اين جريان رابه نظم آورده اند ؛
از جمله : در قرن اول : اميرالمومنين ( ع ) ، حسان بن ثابت انصاري ، قيس بن سعد بن عباده انصاري ، عمر و بن عاص بن وايل ، محمد بن عبدالله حميري . در قرن دوم : كميت بن زياد، سيداسماعيل بن محمد حميري ، شعيان بن مصعب كوفي . در قرن سوم : ابو تمام حبيب بن اوس طايي ، دعبل بن علي بن رزين الخزاعي و درقرون بعد ده ها نفر ديگر .
از اهميت اين واقعه ، همان بس كه علامه اميني يازده جلد كتاب ارزشمند ( ( الغدير ) ) را درباره اين حادثه به نگارش درآورده است .
اكنون اين سوال رخ مي نمايد كه اگر اين واقعه در ميان همه مسلمين ، اجماعي و مورد اتفاق است ، پس اختلاف درچيست ؟
اساس اختلاف بر سر همان ماهيت و دلالت اين واقعه است :
1-اهل تسنن اظهار مي دارند كه اين حادثه عظيم تاريخي و سخنان و تاكيدات پيامبر اكرم ( ص ) ، صرفاً به معناي لزوم ( ( محبت و دوستي ) ) حضرت علي ( ع ) است ، و هيچ دلالتي بر امامت وزمامداري و لزوم پيروي از ايشان ندارد .
دليل آنان نيز آن است كه ( ( ولايت ) ) چند معنا دارد و يكي از معاني آن ( ( دوستي ) ) است .
بنابراين تا زماني كه به اين معنا قابل حمل است ، نمي توان به معاني ديگر آن تمسك جست .
2- ديدگاه شيعه اين است كه ماهيت اين حادثه وسخنان پيامبر اكرم ( ص ) ، نصي صريح و قاطع بر امامت و پيشوايي حضرت علي ( ع ) است و قراين و شواهد حالي ، مقالي و مقامي به گونه اي است كه هرگز نمي توان آن را تنها به دوستي و محبت تفسيركرد .
البته بايد توجه داشته باشيد كه شيعه ادله بي شمار ديگري ازقرآن و عقل و سنت بر امامت آن حضرت در دست دارد و اين مساله يكي از آن ادله مي باشد، نه تنها دليل . در عين حال اين رخداد، حجتي قاطع و خلل ناپذير است و به هيچ روي نمي توان از آن دست برداشت .
دلايل و قرايني كه بر صحت ديدگاه شيعه گواهي مي دهد،عبارت است از :
1- معناي ولايت : لغت شناسان و كتاب هاي برجسته وممتاز لغت ، كلمه ولايت را به معناي سرپرستي ، عهده داري امور،سلطه ، استيلا، رهبري و زمامداري معنا كرده اند .
در اين جا معناي اين كلمه را با برخي از مشتقاتش فقط از كتاب هاي لغت اهل سنت برايتان نقل مي كنيم :
- راغب اصفهاني مي نويسد : ( ( ولايت ؛ يعني ، ياري كردن . و ولايت ؛ يعني ، زمامداري و سرپرستي امور و گفته شده است كه ولايت و ولايت مانند دلالت و دلالت است و حقيقت آن ( ( سرپرستي ) ) است .
ولي و مولي نيز در همين معنا به كار مي رود ) ) ، ( المفردات الراغب ، ص 570 ) .

- ابن اثير مي نويسد : ( ( ولي ؛ يعني ،ياور ...و هر كس امري را بر عهده گيرد، ( ( مولي و ولي آن است ) ) . سپس خودش مي گويد : ( ( و از همين قبيل است حديث ( ( من كنت مولاه فعلي مولاه ) ) ... و سخن عمر كه به علي ( ع ) گفت : ( ( تو مولاي هر مومني شدي ) ) ؛ يعني ، ( ( ولي مومنان گشتي ) ) ، ( النهاي، لابن اثير، ج 5، ص 227 ) .

- صاحب صحاح اللغ مي نويسد : ( ( ... هر كس سرپرستي اموركسي را به عهده گيرد ولي او است ) ) ،
( الصحاح في لغ العرب ، ج 6، ص 2528 ) .

- صاحب مقاييس مي نويسد : ( ( .. هر كس زمام امر ديگري رابه عهده گيرد ( ( ولي او است ) ) ،
( معجم مقاييس اللغ، ج 6، ص ص 141 ) .

اكنون با اين گفته هاي مصرح ارباب لغت ، چگونه مي توان ( ( من كنت مولاه فعلي مولاه ) ) را به ( ( دوستي ) ) صرف معنا كرد و سرپرستي اجتماعي و زمامداري را از آن جدا ساخت ؟!
مگر نه اين است كه ( ( ابن اثير ) ) لغت شناس معروف عرب و سني ، خودش تصريح مي كند كه كلمه ( ( مولي ) ) در روايت ( ( من كنت مولاه فعلي مولاه ) ) از زبان پيامبر ( ص ) و در گفتار عمر در همين معنا به كار رفته است ؟

2- خطاب تند و قاطع الهي : آيا اگر حادثه غدير صرفاً براي اعلام دوستي حضرت علي ( ع ) بود، آن قدر اهميت داشت كه خداوند به پيامبرش وحي كند، كه اگر آن را ابلاغ نكني ، رسالت الهي را انجام نداده اي ؟
خداوند مي فرمايد : ( ( يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين ) ) ، ( مايده ، آيه 70 ) .

آيا اين اخطار شديد اللحن به خوبي نشان نمي دهد كه مساله بالاتر از اين حرف ها است ؟
البته محبت اميرالمومنين ( ع ) جايگاه بسيار بلندي دارد و يكي از نشانه هاي ايمان است ؛ ليكن بحث در اين است كه اين خطبه بنا به دلايل ذكر شده ،قطعاً منحصر به ( ( ولايت محبت ) ) نيست .
3- دلداري خدايي : در آيه يادشده ، خداوند پيامبر را دلداري داده ، مي فرمايد : در راستاي اجراي اين ماموريت ، خداوند تو را در مقابل توطيه هاي مردم محافظت مي كند ( ( والله يعصمك من الناس ) ) .

آيا اين مساله نشان نمي دهد كه اين ماموريت ، مساله مهمي بوده است كه پيامبر ( ص ) بيم آن داشته كه برخي بر اثر هواهاي نفساني به مقابله برخاسته و توطيه كنند؟
آيا فقط با اعلام دوستي حضرت علي ( ع ) جاي چنين خوفي بود؟

4- گزينش مكان : آيا اين كه پيامبر ( ص ) جحفه را - كه مكان جدا شدن و انشعاب مسافران است - انتخاب كردند، تا همگي قبل از انشعاب درسخنراني آن حضرت حضور داشته باشند و نيز اين كه پيامبر ( ص ) دستور دادند كساني كه از آن مكان گذشته بودند برگردند،و صبر نمودند تا كساني هم كه عقب مانده بودند، از راه برسند و...نشانه چيست ؟
اين كه دستور دادند كه شاهدان به غايبان اطلاع دهندو اين ( ( نبا عظيم ) ) را به گوش همگان برسانند، دلالت بر اين ندارد كه مساله ، براي امت اسلامي فوق العاده مهم و حياتي است ؟
آيا عاقلانه است كه پيشواي بزرگ مسلمانان در آخرين سخنراني براي جمعيت باشكوه حج گزاران و در آن گرماي سوزان ، مسافران خسته و كوفته راگرد آورد و با اين تاكيدات ، با آنان سخن بگويد و تنها مقصودش اين باشد كه بگويد : ( ( علي را دوست داشته باشيد ) ) ؟!

5- نزول آيه اكمال : اين كه پس از اجراي اين ماموريت ، آيه نازل شد كه : ( ( اليوم اكملت لكم دينكم و رضيت لكم الاسلام ديناً ) ) ، ( مايده ، آيه 3 ) .
آيا دلالت بر اين ندارد كه مساله بالاتر از صرف محبت بوده و آيا فقط با دوستي حضرت علي ( ع ) - نه رهبري و پيشوايي آن حضرت - دين كامل شدو خداوند اسلام را پسنديد؟

اگر مساله فقط دوستي و مودت بود، كه در اين رابطه قبلاً آيه اي نازل شده و از اين جهت نقصي در دين نبود ؛
زيرا آيه ( ( قل لا اسالكم عليه اجرا" الا الموده في القربي ) ) ، ( شوري ، آيه 23 ) قبلاً نازل گشته بود .
پس نتيجه مي گيريم كه آيه اكمال ، پيام ديگري را در بر دارد .

6- چرا پيامبر ( ص ) در آن حادثه ، به مسايل اعتقادي استشهاد نموده و در كنار آنها مساله ولايت را مطرح كردند؟

7- چرا پيامبر ( ص ) عترت را در كنار قرآن و به عنوان ( ( ثقل اصغر ) ) ذكرنمودند؟

8- چرا پيامبر ( ص ) فرمودند : قرآن و عترت از يكديگر جدانمي شوند و فرمودند : امت بايد به هر دو چنگ زند؟
آيا صرف دوست داشتن قرآن كافي است يا بايد از آن پيروي كرد و آن را امام وپيشواي خود دانست ؟
وحدت سياق نشان مي دهد كه در مورد اهل بيت ( ع ) ، نيز بايد همين گونه رفتار كرد و آنان را سرمشق ، الگو وپيشواي عملي خود قرار داد .

9- چرا پيامبر ( ص ) به مساله ايفاي رسالت و سپس به ( ( اولويت ) ) خود بر مومنان انگشت مي گذارد وبلافاصله مساله ولايت را طرح مي كند؟

10- چرا پيامبر ( ص ) مساله ولايت را سه يا چهار بار تكرار مي كند؟ اين همه تاكيد براي چيست ؟

11- چرا پيامبر ( ص ) بعد از اين حادثه فرمودند : ( ( الله اكبر ) ) بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت علي ( ( بعداز من ) ) ؟

نكته مهم در اين جا اين است كه اگر مقصود از ( ( ولايت ) ) محبت باشد ديگر قيد ( ( بعد از من ) ) ، زايد است ؛ زيرا محبت حضرت علي ( ع ) مقيد به زمان پس از مرگ پيامبر ( ص ) نيست و بسيار مسخره است اگر منظور پيامبر ( ص ) را اين بگيريم كه بعد از رحلت من ، علي را دوست بداريد؟

زيرا محبت علي ( ع ) با حيات پيامبر ( ص ) قابل جمع است و اين رهبري امام علي ( ع ) است كه پس از پيامبر ( ص ) مورد نظر مي باشد ؛ زيرا در يك زمان وجود دو پيشوا در عرض هم ممكن نيست .

12- چرا بعد از اين ماجرا، مردم با حضرت علي ( ع ) بيعت كردند؟ مگر دوستي بيعت دارد؟
بيعت در لغت به معناي التزام به فرمان برداري و تبعيت است و حتي ابوبكر و عمر نيز با آن حضرت بيعت كرده و هر يك گفتند : ( ( بخ بخ لك يا علي ، اصبحت مولاي ومولي كل مومن ) ) .

13- نكته ديگر آن كه همه حاضران در آن جلسه ازخطابه پيامبر ( ص ) مساله ( ( امامت و پيشوايي حضرت علي ( ع ) ) ) رافهميدند و بلافاصله ( ( حسان بن ثابت انصاري ) ) از پيامبر ( ص ) اجازه گرفت و اشعاري زيبا سرود كه در يكي از ابيات آن از زبان پيامبر ( ص ) چنين مي گويد : ......... قم يا علي فانني رضيتك من بعدي اماماً و هادياًيعني : اي علي ! برخيز، خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من مي باشي .
ذكر اين نكته لازم است كه تقرير ؛ يعني ، سكوت و عدم مخالفت پيامبر ( ص ) در برابر يك سخن يا رفتار در نزد همه مسلمانان - اعم از شيعه و سني - حجت و جز سنت است .

iman2010;99757 نوشت:
نوبختى یکی از علمای ارجمند شیعه مى‏گويد: «سبئيه به امامت على معتقد بودند و آن را واجب و فرض الهى مى‏دانستند.. آنها پيروان عبداللّه‏بن سبا بودند.. او اوّلين كسى بود كه طعن و نفرين بر أبوبكر و عمر و عثمان و ساير صحابه را پديد آورد و از آنها بدگويى كرد و مى‏گفت: على به من گفته كه چنين بگويم! على - عليه‏السّلام - او را گرفت و از او در اين مورد پرسيد و بدان اقرار كرد، پس امر به قتلش را صادر كرد، امّا مردم (پيروانش) فرياد زدند: اى اميرالمؤمنين! آيا مردى را مى‏كشى كه به حبّ شما اهل‏بيت و ولايت و دوستى شما و بيزارى از دشمنانت دعوت مى‏كند؟! پس على او را به مداين تبعيد كرد.. گروهى از آگاهان نقل كرده‏اند كه عبداللّه‏بن سبا، يهودى بود و اسلام آورد و على را دوست مى‏داشت و همان چيزى كه در زمان يهوديّتش در مورد يوشع‏بن نون بعد از موسى‏ (عليه السلام) مى‏گفت، در زمان اسلامش نيز درباره على‏بن أبى‏طالب گفت، و او اوّلين كسى بود كه گفت: امامت على - عليه‏السّلام - فرض الهى است و آشكارا از دشمنانش بدگويى مى‏كرد.. به همين جهت، كسانى كه با شيعيان مخالف هستند، مى‏گويند: اصل رفض، برگرفته از يهوديّت است! و زمانى كه خبر شهادتش به او رسيد، او همراه با پيروانش گفتند: دروغ مى‏گوييد اى دشمنان خدا! سوگند به خدا! اگر مغز على را به هفتاد شاهد عادل كه بر مرگش شهادت دهند، برايمان بياوريد، بارو نمى‏كنيم! ما مى‏دانيم كه او نمى‏ميرد و كشته نمى‏شود تا اينكه زمين را مالك شود و مردم را با عصايش هدايت كند!». [1

سلام
تمام این مطلب بر مبنای شخصیت عبدالله سبا است در حالیکه بنابر تحقیق شریف و مستند علامه عسکری عبدالله سبا یک شخصیت جعلی است و اصلا وجود خارجی نداشته است .
کسی که اعتقاد علمای شیعه از اولین تا آخرین را منحصر در اعتقاد عبدالله سبای مجهول می کند فرد بی اطلاع مغرضی است
علمای ما به فضل الهی همیشه عقاید خود را بر مبنای مدارک اهل سنت ثابت کرده اند تا طرف مقابل حرفی برای گفتن نداشته باشد کما اینکه حرفی ندارند .
اقوالی که بعضی بی خبران آنرا بعنوان گزافه گویی در مورد مقام شامخ علی عالی اعلی می دانند در حقیقت بیان مقامات بلند انسانی است که انسانهای با عظمتی همچون او بدان نائل شده اند و چون حضرات مخالفین ، خود و پیشوایانشان از آن بی خبرند انکار آن مقامات را می کنند .
قال رسول الله ص : یا علی انت بمنزله الکعبه توتی و لا تاتی
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تورا در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد

جریانات روز شاهد صدقی بر عاقبت نفی ولایت و امامت والیان الهی است جایی که می بینیم سردمداران کشورهای سنی ( که به اعتقاد خودشان ولی امرند ) چگونه در قتل عام هم کیشان خود دست به دست آمریکای جنایتکار و اسرائیل غاصب داده اند و اکثر علمای تربیت شده درفضای فکری منحرف یا با آنها هم دست شده اند ( مثل علمای وهابی ) یا خود را کنار کشیده اند . (فاعتبروا یا اولی الابصار)
موفق در کشف حقیقت

بنابراين اگر مساله غدير معنايي غير از امامت داشت ، چرا پيامبر ( ص ) سخنان ( ( حسابن بن ثابت ) ) را تاييد كرده و او را تشويق فرمودند؟
و چرا ديگران اعتراض نكردند كه منظور پيامبر ( ص ) ( ( امامت و هدايت ) ) امت نبوده است ؟

14- نكته بسيار جالب توجه ديگر، مساله ( ( جابر بن نضر ) ) يا ( ( حارث بن النعمان الفهري ) ) است .

در روايت است كه پس از انتشارسخن پيامبر ( ص ) در غدير خم ، وي نزد پيامبر ( ص ) آمده و عرض كرد : ( ( اي محمد ؛ از جانب خدا به ما گفتي شهادت دهيم كه جزخداي يگانه پروردگاري نيست و شهادت دهيم كه تو پيامبر خدايي ونماز بخوانيم و روزه بداريم و حج انجام دهيم و زكات بپردازيم ما نيزهمه اين ها را از تو پذيرفتيم ؛ ليكن به اين حد راضي نگشتي و پسرعمويت را بر ما برتري دادي و گفتي : ( ( هر كه را من مولاي اويم ، اين علي مولاي او است ) ) .

اكنون بگو كه اين سخن را از پيش خود گفتي ، يااز جانب خدا؟ پيامبر ( ص ) فرمودند : سوگند به آن كه جز او خدايي نيست ، اين مطلب از سوي خداوند است .

در اين هنگام او برگشت وبه سوي اسب خود شتافت ، در حالي كه مي گفت : خدايا! اگر آنچه محمد ( ص ) مي گويد حق است ، پس سنگي بر ما ببار، يا ما را به عذابي دردناك گرفتار كن !
هنوز به اسب خود نرسيده بود كه از طرف خدا، سنگي بر سرش باريد و او را بر زمين كوبيد و جانش را بگرفت.
آن گاه اين آيه نازل شد كه : ( ( سال سايل بعذاب واقع ، للكافرين ليس له دافع ، من الله ذي المعارج ) ) ، ( سوره معارج ، آيات 1 - 3 ) .

اكنون بايدديد چه چيزي در سخن پيامبر ( ص ) نهفته بود كه آن مرد خيره سر را برآشفته كرد؟
آيا اگر صرف مساله محبت و دوستي بود، اين همه لجبازي و خيره سري پديد مي آمد؟
مسلماً مساله بالاتر از اين بوده است ؛ زيرا شخص مزبور از طرفي دلي پر كينه نسبت به حضرت علي ( ع ) داشت و از سوي ديگر، مي ديد با ولايت آن حضرت ، بايدعمري تحت فرمان و رهبري ايشان سپري كند واز سر بي خردي و كبرو كژانديشي ، مرگ و عذاب را بر ولايت مولاي متقيان و فخر كاينات ترجيح داد .براي آگاهي بيشتر ر . ك : الغدير - متن عربي - ج 1، ص 239 - 246 .

با سلام
جناب رضا، مشکلی نیست. بگذار روز شرمندگی باشد. من مهم نیست شرمنده پیش شما باشم. مهم این است که:
1. وقتم را با جدل با شما هدر ندهم
2. شرمنده پیش خدا نباشم

همانطور که قبلا هم اعلام کردم بحث با شما و بسیاری (نه همه) از پاسخگویان سایت راه به جایی ندارد و لذا باید شخصی که حقیقت را میخواهد خودش اقدام کند و لذا هدف من فقط ایجاد انگیزه برای تحقیق است که بدون شک این مطالب این انگیزه را ایجاد خواهد کرد (البته در حقیقت جویان).

یاد گرفته ام با افراد این سایت زیاد وارد بحث نشوم و لذا هدفم این شده است که برخی چالشها و سوالات را براساس کتب تشیع در ذهن حقیقت جویان ایجاد کنم تا خود را موظف به تحقیق واقعی بدانند و با گوش دادن به سخنان شما از حقیقت فرار نکنند.
به همین دلیل جوابی به سخنان شما نمیدهم و بازهم به این رویه خویش ادامه میدهم. شاید هفته ای یکی دو مطلب بیشتر ارائه ندهم ولی تمام مطالب از کتب شیعه و هدفم به چالش کشیدن برخی اعتقادات شیعه است برای باز نگه داشتن ذهن حقیقت طلبان.
بدون شک برخی افراد خواهند بود که خود را موظف به تحقیق بیطرفانه میدانند و امید است که به آن نتیجه ای که مطلوب است برسند

15- نكته مهم ديگر آن كه ، خود اميرالمومنين در روز ( ( شوري ) ) براي اثبات امامت خود، به حادثه غدير استناد كردند.
عامربن واثله مي گويد :
( ( در روز شوري كنار درب خانه ايستاده بودم و شنيدم كه اميرالمومنين ( ع ) خطاب به آنان فرمود : من براي شما دليلي مي آورم كه احدي نمي تواند بر آن خدشه اي واردكند .سپس فرمود : ( ( اي جماعت ! - آيا در ميان شما كسي هست كه پيش از من به يگانگي خداوند ايمان آورده باشد؟
گفتند : نه . - آيا دربين شما كسي هست كه برادري چون جعفر طيار داشته باشد كه باملايك پرواز مي كند؟
گفتند : نه . - آيا كسي از شما غير از من عمويي همچون حمزه - شمشير خدا و شمشير رسول خدا ( ص ) - دارد؟
گفتند : نه . - آيا غير از من كسي از شما همسري چون فاطمه ( س ) دختر پيامبر ( ص ) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟
گفتند : نه . - آيا كسي از شما فرزنداني مانند حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟
گفتند : نه . - آيا كسي از شما هست كه [ به دستور قرآن ] پيش ازنجواي با پيامبر ( ص ) صدقه داده باشد؟
گفتند : نه . - آيا در ميان شماغير از من كسي هست كه پيامبر ( ص ) درباره اش فرموده باشند : ( ( من كنت مولاه فعلي مولاه ، اللهم وال من والاه و عادمن عاداه وانصر من نصره ، ليبلغ الشاهد الغايب ) ) ؟
گفتند : نه ) ) .
براي آگاهي بيشتر ر . ك : الغدير - متن عربي - ج 1، ص 159 - 213 .

16- شاهد ديگر آن است كه پس از اعلام ولايت اميرالمومنين ( ع ) ، پيامبر ( ص ) چنين دعاكردند : ( ( اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه و احب من احبه ... ؛خدايا! آنكه علي را به ولايت برگزيند تو ولي او باش و آن كه با او به عداوت در آيد، با او دشمني كن و دوست بدار آن كه علي را دوست دارد ...) ) ، ( الغدير، ج 1 ، ص 11 ) [ توجه داشته باشيد كه اين قسمت در متن عربي وجود دارد و در ترجمه ارسالي به خوبي ترجمه نشده است ] .

اكنون به خوبي روشن مي شود كه اگر مقصود از ولايت ، همان محبت و دوستي باشد، آن گاه دعاي بعدي پيامبر كه عرض داشتند : ( ( و احب من احبه ) ) تكرار و لغو خواهد بود .
بنابراين وجود هر دوسخن نشان مي دهد كه اينها، دو موضوع متفاوت مي باشند و ولايت چيزي برتر از صرف محبت است و البته از لوازم ولايت ، محبت ودوستي ولي است .

و دراخر جناب ایمان بدون تحقیق مطلب نویسید که بیش از این در بین شیعیان شرمنده نشوید

اثبات اين مقصود در ضمن نامه نمي گنجد .
توصيه ما آن است كه با مراجعه به كتاب هاي مستند و مفيد، در اين زمينه به تحقيق بپردازيد تا حقيقت آشكار شود .
در اين رابطه مي توانيد ازكتاب هاي زير استفاده كنيد .
1- بررسي مسايل كلي امامت ابراهيم اميني
2- امامت و رهبري شهيد مطهري
3- آنگاه هدايت شدم تيجاني سماوي ، ترجمه : سيد محمد جواد مهري
4- اهل سنت واقعي كيست ؟تيجاني سماوي ، ترجمه : سيد محمد جواد مهري
5- ازآگاهان بپرسيدتيجاني سماوي ، ترجمه : سيد محمد جواد مهري
6-اهل بيت ، كليد مشكل هاتيجاني سماوي ، ترجمه : سيد محمد جوادمهري
7- همراه با راستگويان تيجاني سماوي ، ترجمه : سيد محمدجواد مهري
8- عبدالله بن سبا، ج 3 - 1علامه عسكري
9- نقش ايمه در احياي دين ، ج 15 - 1علامه عسكري
10- يكصد و پنجاه صحابي ساختگي علامه عسكري 11
- نقش عايشه در تاريخ اسلام علامه عسكري
12- انديشه هاي اسلامي در ديدگاه دو مكتب ( ترجمه معالم المدرستين ) ، ج 2 - 1 ، علامه عسكري ، ترجمه : دكتر جليل تجليل
13- حق جو و حق شناس ( ترجمه المراجعات ) ، علامه سيدشرف الدين ، ترجمه محمد رضا امامي
14- شيعه در اسلام علامه طباطبايي
15- شيعه و تهمت هاي نارواعلامه جواد شري
16- شيعه پاسخ مي گويدسيد رضا حسيني نسب
17- فريب صالح الورداني
18-خاطرات مدرسه سيد محمد جواد مهري
19- سيري درصحيحين محمد صادق نجمي
20- الغديرعلامه اميني
21- عبقات الانوارميرحامد حسين
22- احقاق الحق علامه شهيد تستري
23-شبهاي پيشاورسلطان الواعظين شيرازي
24- راه ما، راه و روش پيامبرماعلامه اميني ، ترجمه : موسوي همداني ;

iman2010;99814 نوشت:
با سلام

2. شرمنده پیش خدا نباشم



با سلام
جناب ایمان
شما پیش خدا شرمنده هستید که کلام خداوند را تحریف کرده و گفتار پیامبر را که گفتارخداوند بود را کنار گذاشته ظلم به اسلام کردید

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
جناب ایمان عزیز
چرا بابحث و جدل
سخن بگویید و جواب بگیرید
تایپیکهای خود را نیز ارئه بدهید
اما بر منای حقیقت
از کی تا به حال یهودیان دایه ی دوستی بر سینه زده اند
امام علی (ع)اگر از نظر شما امام نیست باشد
صحابه که هست زمانی که پیامبر هجرت کرد به مدینه علی را برادر خود اعلام نکرد
آیا علی اولین مسلمان بیعت کرده با پیامبر نیست ؟؟؟؟
آیا این علی نبود که روز عید غدیر برادر و ولی و جانشین پیامبر اعلام شد؟؟؟؟
آیا همین افرادی که شما به سخنان آنان تکیه کردید بنا به کتب خود با علی بیعت نکردند؟؟؟؟
چطور شد یک مرد یهود از علی آموخت لعن و نفرین را اما مردمی که دم از اسلام راستین می زدند از علی صبر و عشق نیاموختند
چه بر سر اعتقاداتتان آمده؟؟؟؟
آیا کسی که در دین شعبه ایجاد کرد همین صحابه نبودند ؟؟؟
که بعد از فوت پیامبر به دنبال جانشین بودند
در حالی که جانشین پیامبر مشخص بود
آیا همین صحابه عزیز نبودند که پهلوی دردانه پیامبر را شکافتند
این همه ظلم
این همه تفرقه چرا ؟؟؟
کمی بی کدورت تر
کمی بی پیرایه تر به سخنانی که گفتید فکر کنید
همین ها نبودند
که جنگ صفین
جمل را راه انداختند
همین ها نبودند که قرآن را بر سر نیزه بردند
آخر بعد از قرن ها چرا از خواب غفلت بیدار نمی شوید
کاش خواب بودید آن وقت باور داشتم بلاخره روزی بیدار خواهی شد
اما حیف که خود را به خواب زده ای برادرم
یا حق

hoomanb;99764 نوشت:
«إبن‏أبى‏الحديد» - از علماى شيعه - نيز مى‏گويد
iman2010;99757 نوشت:
امید است که حقیقتجویان خودشان راهی شوند و حقایق را که همیشه در میان انبوهی از خرافات مخفی می ماند پیدا کنند.

باسلام خدمت همه دوستان
جناب ايمان قبلا دو مطلب خدمتتان عرض کردم
1.فکر مي کنم فقط دنبال اين باشيد که مطالبتان را بنويسد وبه جوابها توجه نکنيد چون در بعضي موارد چند بار جوابتان داده شده است اما نه توانسته ايد رد کنيد ونه قبول کرده ايد ولي دوباره آن در جاي ديگر تکرارکرده ايد
مثلا ابن ابي الحديد کسي است که در شرح نهج البلاغه 200صفحه از خليفه دوم تعريف وتمجيد کرده است . تمام اشتباهات وي راتوجيه نموده ،چطور اين شخص را شيعه مي دانيد وفقط به صرف اينکه بعضي حقايق رانتوانسته کتمان کند ،مذهب او از نظر کلامي معتزلي است واين از نوشته هايش بر مي آيد وخودش نيز به آن اقرار کرده است ،شيعه معتزليان را قبول ندارد واين گروه قسمتي از جامعه اهل سنت راتشکيل مي دادند،اگر چه الآن از بين رفته اند ،اگر شما دنبال حقيقتيد اين مطلب راديگر تکرار نکيند که ابن ابي الحديدشيعي !!!!!!بويد آثار وافکارش رامطالعه کنيد ببينيد چه مذهبي داشته است،
2.نوشته ايد اميد است که حقيقت جويان راهي شوند ،در باره عبدالله بن سبا علامه عسکري کتابي نوشته که حقيقت جويان راراهي جاده حقيقت کرده است،وبسياري از منحرفان را به جاده حقيقت کشانده است شما نيز يکبار آن رامطالعه کنيد اگر واقعا دنبال حقيقت هستيد،شعر که دردي را درمان نمي کند
يک يهودي به نام عبدالله بن سبا !در زمان عثمان آمده که نه پيامبر راديده بوده نه دروان ابابکرو عمر درک کرده،به مدينه آمده وگفته اي مسلمانان ،من از شما بيشتراسلام رامي دانم،شما که پيامبر رادرک کرده ايد،نمي دانيد در غدير چه گذشته من مي دانم!ايه ولايت و....را هم حتما آورده،حديث ثقلين و....نيز جعل کرده،آنوقت سلمان وابوذر ومقداد و ...نيز کع عمري پيش پيامبر بودند شاگردان مکتب اوشدند و او شيعه رادرست کرد،عثمان هم که مخالفان راتارومار مي کرد وصحابي بزرگي مثل ابوذر ها را شکنجه وتبعيد مي کرد درباره اين شخص حرفي نزد ،(حتي يک گذارش در برخوردعثمان با اين شخص نيست )راحت در مملکت اسلامي به مدنيه امد مصر رفت و...شيعه را پايه ريزي کرد
اگر دنبال حقيقت هستيد اين اراجيف خنده دار نيست،مگر اينکه دنبال اين باشيد که حرفتان رابزنيد وبادرست وغلط بودنش کار نداشته باشيد
جناب ايمان،حقيقت اين است که شيعه درآيات اطيعوالله واکمال و ابلاغ و ....مشهود است وروايات شروع شيعه را از عشيرتک الاقربين مي داند
خوشبختانه افسانه سازان اي نافسانه ار بابي هنري تمام ساخته اند که خنده دار به نظر مي رسد

براي تنوع وخنده کاربران عزيز نقل داستان وافسانه خوب است انشاءالله جناب حقيقت جوي عزيز يعني ايمان نيز هم دلشان شاد شود وهم کمي بخندند
طبرى درباره این توهّم ساختگى مى نویسد:


«یک یهودى به نام عبدالله بن سبا (ابن سوداء) در صنعا، در زمان عثمان اظهار مسلمانى کرد و در بین مسلمانان نفوذ نمود و شروع به رفت و آمد در شهرها و مراکز مسلمانان همچون شام، کوفه، بصره ومصر کرده و بشارت مى داد که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) هم مانند عیسى بن مریم باز خواهد گشت و على(علیه السلام) وصىّ محمد(صلى الله علیه وآله) است، آنگونه که هر پیامبر را جانشینى است. و على خاتم اوصیاست، آن سان که حضرت محمد خاتم پیامبران است و عثمان حق این وصىّ را غصب کرده و در حق او ستم نموده است، پس باید با او مبارزه کرد تا حق به حقدار برسد. عبدالله بن سبا دعوتگران خود را در مناطق اسلامى پخش کرد و به آنان گفت که امر به معروف و نهى از منکر کنند و از فرمانروایان انتقاد کنند. گروه هایى از مسلمانان به او گرویدند که از صحابه بزرگوار یا تابعین شایسته بودند، مثل ابوذر، عمار یاسر، محمد بن حذیفه، عبدالرحمن بن عدیس، محمد بن ابى بکر، صعصعة بن صوحان، مالک اشتر و مسلمانان نیکو وشایسته دیگر. پیروان او در اجراى نقشه پیشواى خود، مردم را بر ضدّ حاکمان مى شوراندند ونامه هایى در نکوهش از فرمانروایان نوشته به شهرهاى دیگر مى فرستادند. در نتیجه، عده اى از مسلمانان با تحریک آنان قیام کردند و به مدینه آمدند و عثمان را در خانه اش محاصره کرده و کشتند. همه این ها با رهبرى و اقدام پیروان عبدالله بن سبا بود. مسلمانان با على(علیه السلام) بیعت کردند، طلحه و زبیر بیعت را شکسته به بصره رفتند. پیروان ابن سبا چون دیدند سران دو سپاه در حال تفاهمند و اگر تفاهمى صورت گیرد، آنان را به خاطر خون عثمان پیگیرى خواهند کرد، شبانه گرد آمدند و تصمیم گرفتند که میان دو سپاه نفوذ کنند و بى آنکه کسى بفهمد، جنگ را بر افروزند . آنان در اجراى این نقشه موفق شدند و پیش از آنکه دو لشکر متخاصم بفهمند، سیاستمداران دو جبهه را نسبت به یکدیگر بد بین کرده و به جان هم انداختند. جنگ بصره اینگونه رخ داد بى آنکه سران دو سپاه، نظر یا علمى داشته باشند»


1- داستانى را که طبرى آورده است، با چشم پوشى از ناشناخته هایى که در سند آن است، به افسانه و خرافات شبیه تر است; زیرا باور کردنى نیست که یک یهودى در زمان خلافت عثمان از صنعاء بیاید و مسلمان شود و بزرگان صحابه و تابعین را بفریبد و همه جا بگردد و هسته هاى ضدّ عثمان تشکیل دهد و آنان را به مدینه آورده و بر ضدّ خلافت اسلامى بشوراند، آنگاه در برابر دیدگان صحابه و تابعین به خانه خلیفه یورش آورند و او را به قتل برسانند. عقل این را نمى پذیرد، هرچند آماده پذیرفتن پدیده هاى عجیب و غریب باشد!این قصّه کرامت مسلمانان و صحابه و تابعین را نیز زیر سؤال مى برد و آنان را به صورت گروهى ساده ترسیم مى کند که فریب یک یهودى نیرنگ باز را که تظاهر به مسلمانى مى کند بخورند، بى آنکه او را بشناسند، در حالى که میان مسلمانان، بزرگان و آگاهان و اندیشمندان حضور داشتند.


2- بررسى سیره عثمان و معاویه نشان مى دهد که آنان هرگز اجازه نمى دادند که مخالفانشان در مناطق اسلامى بگردند و تبلیغات علیه آنان انجام دهند. گواه این نکته این است که :


الف : چون ابوذر با عثمان مخالفت کرد، او را از مدینه به ربذه تبعید نمود، زیرا که در مورد تقسیم غنایم و بیت المال میان عمو زادگانش، به عثمان اعتراض کرد.


ب : عثمان، عمار یاسر را چنان زد که فتق او پاره شد و عوامل عثمان یکى از دنده هاى او را شکستند. و حوادث دیگرى که علیه مخالفان خلافت و معترضان پیش آمد و از وطن خود تبعید شدند.


3- این افسانه تنها به یک راوی به نام سیف بن عمر بر می گردد. طبری در تاریخ خود از دو کتاب او به نامهای ( الفتوح الکبیره و الرده) و (الجمل و مسیره عائشه و علی ) استفاده می کند. اما سخن علما درباره سیف بن عمر: بسیاری از علما و محدثان اهل سنت در کتب خود، احادیث منقول از سیف بن عمر را رد کرده اند که از آن جمله اند:


1- یحیی بن معین (متوفای 233 هجری) 2- ابو داوود (متوفای 275 هجری) 3- نسائی صاحب صحیح (متوفای 303 هجری) 4- ابن حاتم (متوفای 327 هجری) 5- ابن عدی (متوفای 365 هجری) 6- حاکم (متوفای 405 هجری) 7- خطیب بغدادی ( متوفای 406 هجری) 8- ابن عبدالبر (متوفای 463 هجری) 9- ابن حجر (متوفای 852 هجری) 10- صفی الدین (متوفای 923 هجری)


4- در واقع ماجرای عبدالله بن سبا یک قسمت از دروغ پردازیهای مخالفان علیه شیعه است. طه حسین نویسنده مصری در این خصوص می گوید: «ابن سنا شخصیتی است که دشمنان شیعه برای شیعه ساخته اند و وجود خارجی نداشته است.» بدون شک هدف این حرکت بدنام کردن عقاید شیعه است چرا که دشمنان آنها راهی جز ربط دادن این عقاید به ریشه ای یهودی نیافتند که قهرمان آن شخصیتی تخیلی بنام عبدالله بن سبا است و سپس تمام گناهان را به عهده او و کسانی که از طرف او آمدند گذاشتند.

عماد;101418 نوشت:
باسلام خدمت همه دوستان
جناب ايمان قبلا دو مطلب خدمتتان عرض کردم
1.فکر مي کنم فقط دنبال اين باشيد که مطالبتان را بنويسد وبه جوابها توجه نکنيد چون در بعضي موارد چند بار جوابتان داده شده است اما نه توانسته ايد رد کنيد ونه قبول کرده ايد ولي دوباره آن در جاي ديگر تکرارکرده ايد
مثلا ابن ابي الحديد کسي است که در شرح نهج البلاغه 200صفحه از خليفه دوم تعريف وتمجيد کرده است . تمام اشتباهات وي راتوجيه نموده ،چطور اين شخص را شيعه مي دانيد وفقط به صرف اينکه بعضي حقايق رانتوانسته کتمان کند ،مذهب او از نظر کلامي معتزلي است واين از نوشته هايش بر مي آيد وخودش نيز به آن اقرار کرده است ،شيعه معتزليان را قبول ندارد واين گروه قسمتي از جامعه اهل سنت راتشکيل مي دادند،اگر چه الآن از بين رفته اند ،اگر شما دنبال حقيقتيد اين مطلب راديگر تکرار نکيند که ابن ابي الحديدشيعي !!!!!!بويد آثار وافکارش رامطالعه کنيد ببينيد چه مذهبي داشته است،
2.نوشته ايد اميد است که حقيقت جويان راهي شوند ،در باره عبدالله بن سبا علامه عسکري کتابي نوشته که حقيقت جويان راراهي جاده حقيقت کرده است،وبسياري از منحرفان را به جاده حقيقت کشانده است شما نيز يکبار آن رامطالعه کنيد اگر واقعا دنبال حقيقت هستيد،شعر که دردي را درمان نمي کند
يک يهودي به نام عبدالله بن سبا !در زمان عثمان آمده که نه پيامبر راديده بوده نه دروان ابابکرو عمر درک کرده،به مدينه آمده وگفته اي مسلمانان ،من از شما بيشتراسلام رامي دانم،شما که پيامبر رادرک کرده ايد،نمي دانيد در غدير چه گذشته من مي دانم!ايه ولايت و....را هم حتما آورده،حديث ثقلين و....نيز جعل کرده،آنوقت سلمان وابوذر ومقداد و ...نيز کع عمري پيش پيامبر بودند شاگردان مکتب اوشدند و او شيعه رادرست کرد،عثمان هم که مخالفان راتارومار مي کرد وصحابي بزرگي مثل ابوذر ها را شکنجه وتبعيد مي کرد درباره اين شخص حرفي نزد ،(حتي يک گذارش در برخوردعثمان با اين شخص نيست )راحت در مملکت اسلامي به مدنيه امد مصر رفت و...شيعه را پايه ريزي کرد
اگر دنبال حقيقت هستيد اين اراجيف خنده دار نيست،مگر اينکه دنبال اين باشيد که حرفتان رابزنيد وبادرست وغلط بودنش کار نداشته باشيد
جناب ايمان،حقيقت اين است که شيعه درآيات اطيعوالله واکمال و ابلاغ و ....مشهود است وروايات شروع شيعه را از عشيرتک الاقربين مي داند
خوشبختانه افسانه سازان اي نافسانه ار بابي هنري تمام ساخته اند که خنده دار به نظر مي رسد

با سلام
اینطور قضاوت شما منصفانه نیست. بنده وقت برای جدل نمیگذارم نه برای جواب ندادن. لطفا به مطالب زیر دقت کنید:
1. بسیاری از شیعه ها هستند که از خلفای راشدین تعریف و تمجید کرده باشند. آیا دکتر شریعتی و دکتر سروش شیعه نیستنند؟ (البته چند نفر از دوستان گفتند که ما این افراد راشیعه نمیدانیم!!!). در واقع میتوان شیعه ای را پیدا کرد که از خلفای راشدین تعریف کرده باشد ولی هیچ اهل سنتی نیست که بخواهد حضرت عمر را توهین کرده باشد. ابن ابی الحدید شیعه بوده است. حال شما نمیخواهید قبول کنید که خود دانید. البته بسیاری از بزرگان شیعه هم قبول دارند که ایشان شیعه بوده است ولی شما چرا چنین اصراری دارید نمیدانم؟
2. من آنچه در مورد عبدالله بن سبا نوشتم از خودم ننوشتم بلکه مواردی بود که ثبت شده. خودتان که کارشناس تاریخ هستید باید اینها رو خیلی بهتر از یک دانشجوی شیمی مثل من بلد باشید
3. قرار است با دوستان بر سریک موضوع ثابت گفتگو کنیم. چون بنده یکی هستم و شما چند تا، پس نمیتوانم همزمان به دهها مسئله جواب دهم. حال مسئله را دوستان شما تعیین کنند و ما هم در حد توان همراهی میکنیم

با سلام
از جناب عماد بسیار سپاسگزارم که با کلامی دلنشین و آرام به شبهات پاسخ گفتن.از بقیه دوستان هم عاجزانه خواهشمندم تا نسبت به پاسخگویی به این سوالات کاملا محترمانه و با بهترین کلامها و زیبنده ترین پاسخها اقدام به پاسخ نمایند.این چه وضعی است!!!!!!!شخصی با هر عنوان و دین و مسلکی سوالاتی مطرح نموده و بیاناتی اورده ایا این روش جعفر صادق است که کسی او را نفرین می کند و کسی به او اتهام می زند و کسی به او ....اینها را از کجا یاد گرفته اید؟؟؟؟؟مگر شیعه اینقدر تهی است که با نفرین و دشنام بخواهد پاسخ بدهد؟؟؟؟؟جناب ایمان عزیز خواهشمندم هر انچه که برای شما دلیل است را بیاورید.

iman2010;101426 نوشت:
بسیاری از شیعه ها هستند که از خلفای راشدین تعریف و تمجید کرده باشند. آیا دکتر شریعتی و دکتر سروش شیعه نیستنند؟ (البته چند نفر از دوستان گفتند که ما این افراد راشیعه نمیدانیم!!!). در واقع میتوان شیعه ای را پیدا کرد که از خلفای راشدین تعریف کرده باشد ولی هیچ اهل سنتی نیست که بخواهد حضرت عمر را توهین کرده باشد. ابن ابی الحدید شیعه بوده است. حال شما نمیخواهید قبول کنید که خود دانید. البته بسیاری از بزرگان شیعه هم قبول دارند که ایشان شیعه بوده است ولی شما چرا چنین اصراری دارید نمیدانم؟

اينکه يک نفر در جايي مثلا يک تمجيدي هم از خلفاي راشدين کرده باشد،فرق دارد تا اينکه 200تمام کارهاي او که از نظر شيعه اشتباه است راتوجيه کرده باشد ،دکتر شريعتي اگر تعريف ي از عمر هم کرده باشد(که دوست دارم آدرس آن رابدهيد)يک تعريف کوتاه است ولي قطعا مثل ابن اب يالحديد دامن بالا نزده وبه ياري خلفا نشتافت هاست ،گذشته از آن عرض کردم عقايد ابن ابي الحديد اي شيعه سازگاري ندارد وبا معتزله بغداد همسان است [مثلا يک نفر بگويد مولوي شيعه بوده،ودر بعضي جاها تقيه کرده است،عقايد راچکار کنيم که در بحث جبر واختيار بر مسلک جعفري سخن نرانده و طبق يکي از گروه هاي کلامي اهل سنت سخن گفته است
اين ابي الحديد در عقايد کلامي بر مبناي معتزلي بوده،و قائل به امامت مفضول است که شيعيان چنين عقيده اي راباطل مي دانند،بهتر است شرح ايشان را بخوانيد تا به مذهب وي پي ببريد
ابن خلکان مي گويد:
عز الدين ابن أبي الحديد : وقال ( ابن الشعار ) : عبد الحميد بن أبي الحديد كاتب فاضل أديب ذو فضل غزير وأدب وافر وذكاء باهر، خدم في عدة أعمال سواداً وحضرة، آخرها كتابة ديوان الزمام. تأدب على الشيخ أبي البقاءالعكبري ثم على أبي الخيرمصدق ابن شبيب الواسطي، واشتغل بفقه الإمام الشافعي وقرأعلم الأصول، وكان أبوه يتقلد قضاء المدائن، وله كتاب العبقري الحسان في علم الكلام والمنطق والطبيعي والأصول والتاريخ والشعر؛ وراجع صفحات متفرقة من الحوادث الجامعة.
وفيات الأعيان ج 7 ، ص 342 ، رقم 283 .
يکي از قصائد ابن ابي الحديد - که در مدح آقا اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليه است - از کتاب العلويات السبع 16 ، 17 نقل مي کند که ابن ابي الحديد در اين قصيده شيعه بودنش را نفي مي کند . و آن قصيده اين است :

ورأيت دين الاعتزال وأنني أهوى لأجلك كل من يتشيع


خطاب به حضرت امير عليه السلام مي گويد: مذهب اعتزال را به عنوان دين براي خود انتخاب کردم و به خاطر تو شيعيان را دوست مي دارم.
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - مقدمة المحقق ، ج 1، ص 14.
زرکلي هم در« الأعلام » همين مطلب را مي گويد :
عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديد، أبو حامد، عز الدين: عالم بالادب، من أعيان المعتزلة... له (شرح نهج البلاغة - ط) ... .
الأعلام ج3 ، ص 289 ، ذيل ترجمه عبد الحميد بن هبة الله بن محمد بن الحسين بن أبي الحديد .

توضیح زیر از سایت شبکه امام رضا (ع) است، که به خوبی گفته که ابن ابی الحدید شیعه بوده است:

ابن أبي الحديد المعتزليّ:
اسمه الكامل عزّ الدّين أبو حامد عبدالحميد بن هبة الله بن محمّد بن محمّد بن حسين بن أبي الحديد المدائنيّ. ولد بالمدائن في اليوم الأوّل من ذي الحجّة سنة
(586هـ) / 1190م. وكان عالماً شهيراً ذا رأي في ميدان التّاريخ، والأدب، والفقه، والكلام. جدّ في طلب العلوم المتداولة في عصره منذ نعومة أظفاره، ثمّ رحل إلى بغداد إبّان شبابه. وفي تلك الحاضرة الّتي كانت عاصمة العلم في العالم الإسلاميّ يوماً ما تعلّم الفقه والكلام واشترك في أوساطها الأدبيّة. ونقل صاحب كتاب «نسمة السَّحَر» أنّه كان في بداية أمره شيعيّاً غالياً، ثمّ مال إلى الاعتزال. ولمّا كان متأثّراً بآراء الجاحظ ـ وتطرّق إليها في كتابه ـ فقد صار معتزليّاً جاحظيّاً.
وتسنّم في بغداد مكانةً مرموقةً. وكانت له علاقات وثيقة بوزير المستعصم: ابن العلقميّ العالم. وأصبح في عداد كتّاب ديوان دار الخلافة بفضله، فكان كاتب دار التّشريفات أوّلاً، ثمّ كاتب الخزانة، وبعد ذلك كاتب الدّيوان.
وكان ناظر الحلّة في سنة (642هـ)، ثمّ وزيراً للأمير علاء الدّين الطبرسيّ، كما ذكرت دائرة المعارف الإسلاميّة الكبرى. بعد ذلك صار ناظراً للمستشفى العضديّ، ثمّ ناظراً لمكتبات بغداد.
وكان شاعراً مقتدراً وأديباً عالماً مع مزاولته للمناصب الحكوميّة المذكورة الّتي استمرّت حتّى آخر عمره. وذكره صاحب كتاب «نسمة السَّحَر في ذكر من تشيّع وشعر» في عداد الشعراء المائلين إلى التشيّع، وعدّه ابن شاكر الكتبي شاعراً مشهوراً.
قال شعراً في أغراض شعريّة متنوّعة من مدح، ورثاء، وحكمة، ووصف، وغزل. ومع ذلك كلّه غلب على شعره المناجاة والعرفان، وأورد بعض أشعاره في شرحه على النّهج.
وكان شافعيّ الفقه والأصول، معتزليّ الكلام إذ يُنسب إلى مدرسة بغداد في الاعتزال ويرى رأيها في تفضيل عليٍّ على الخلفاء الثّلاثة، لكنّه لا يعدّ الأفضليّة شرطاً للإمامة، كما قال في بداية كتابه: «الحمد لله الّذي قدّم المفضول على الفاضل».
يحوم خلاف حول تاريخ وفاته، فذهب البعض، كابن شاكر الكتبي وابن كثير، إلى أنّه توفّي سنة (655هـ)، وذهب بعض آخر كالذّهبيّ وصاحب «نسمة السّحر» إلى أنّه مات سنة (656هـ)، وكذلك دائرة المعارف الإسلاميّة الكبرى.

در آن قسمت که قرمز کرده ام نوشته شده است که ایشان شیعه افراطی بوده است

عقايد اعتزالي اين ابي الحديد
1.
1- نظريه تقديم مفضول بر افضل :
الحمد لله الواحد العدل الحمد لله الذي تفرد بالكمال فكل كامل سواه منقوص ...... وقدم المفضول على الأفضل .
سپاس خدايي را که يگانه و عادل است ، سپاس خدايي را که تمامي کمالات در وجود اوست ، پس هر کاملي غير از او ( ودرمقابل او) ناقص است . و سپاس خدايي را که مفضول را بر افضل مقدم کرد .
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 1 - ص 3 .

2.- عدم قبول امامت و خلافت بلا فصل آقا اميرالمؤمنين عليه السلام
ومن تأملها وأنصف ، علم أنه لم يكن هناك نص صريح ومقطوع به لا تختلجه الشكوك ولا تتطرق إليه الاحتمالات ، كما تزعم الامامية فإنهم يقولون إن الرسول ص نص على أمير المؤمنين ع نصا صريحا جليا..... ولا ريب أن المنصف إذا سمع ما جرى لهم بعد وفاة رسول الله ص ، يعلم قطعا أنه لم يكن هذا النص ، ولكن قد سبق إلى النفوس والعقول أنه قد كان هناك تعريض وتلويح ، وكناية وقول غير صريح ، وحكم غير مبتوت ، ولعله ص كان يصده عن التصريح بذلك أمر يعلمه ، ومصلحة يراعيها ، أو وقوف ، مع إذن الله تعالى في ذلك .
هر کس بينديشد و انصاف به خرج دهد درمي يابد که در اين باره ( خلافت بلا فصل حضرت امير صلوات الله وسلامه عليه ) هيچ روايت صريح و روشني به گونه اي که هيچ شک و احتمالي در آن راه نداشته باشد ، نداريم ، بر خلاف نظر اماميه که گمان مي کنند رسول خدا در روايت صريح و روشن و آشکار و بدون ابهامي علي رابه عنوان خليفه بلا فصل خود معرفي کرده است ...... وي‌ در ادامه مي گويد : وشکي نيست انسان منصف زماني که جريانات بعد از وفات رسول خدا را بشنود ، قطعا درمي يابد که هيچ روايت صريحي در کار نبوده است ، ولکن آنچه به ذهن و عقل مي آيد اين است که روايات رسول خدا در اين مورد ، درحد يک تعريض و اشاره و کنايه و گفتارغيرصريحي بيش نبوده ، و حکمي قطعي در کارنبوده است .
و شايد عدم تصريح ايشان به اين مطلب به خاطرامري بوده که خود مي دانسته اند ( و به ما نرسيده است ) ، ويا مصلحتي در کار بوده ، و يا اينکه سرّ توقف ايشان و بيان نکردن ايشان به خاطر اين بوده که منتظر دستور واذن خداوند دراين مسأله بوده اند . ( و دستوري هم در اين زمينه نيامد )
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 59
3.شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها :
ابن ابي الحديد به اينجا که مي رسد به شدت ازمهاجمين وجسارت کنندگان دفاع مي کند و بحث هجوم ها و جسارتها و در نتيجه شهادت أم بيها فاطمه زهرا سلام الله عليها در اثر آن آزارها و اذيتها را از اموري مي‌پندارد که هيچ اصل و اساسي ندارد و ساخته و پرداخته شيعه است . به اين عبارات توجه کنيد :
فأما الأمور الشنيعة المستهجنة التي تذكرها الشيعة من إرسال قنفذ إلى بيت فاطمة ع ، وإنه ضربها بالسوط فصار في عضدها كالدملج وبقي أثره إلى أن ماتت ، وأن عمر أضغطها بين الباب والجدار ، فصاحت : يا أبتاه يا رسول الله ! وألقت جنينا ميتا ، وجعل في عنق على ع حبل يقاد به وهو يعتل ، وفاطمة خلفه تصرخ ونادى بالويل والثبور ، وابناه حسن وحسين معهما يبكيان . وأن عليا لما أحضر سلموه البيعة فامتنع ، فتهدد بالقتل ، فقال : إذن تقتلون عبد الله وأخا رسول الله ! فقالوا: أما عبد الله فنعم ! وأما أخو رسول الله فلا . وأنه طعن فيهم في أوجههم بالنفاق ، وسطر صحيفة الغدر التي اجتمعوا عليها ، وبأنهم أرادوا أن ينفروا ناقة رسول الله ص ليلة العقبة ، فكله لا أصل له عند أصحابنا ، ولا يثبته أحد منهم ، ولا رواه أهل الحديث ، ولا يعرفونه ، وإنما هو شئ تنفرد الشيعة بنقله .
و اما امور زشت ومستهجني‌ که شيعيان در مورد اينکه قنفذ را به درب خانه فاطمه فرستادند و او هم با تازيانه فاطمه را مورد ضرب و شتم قرار داد و بازوي او چنان ورم کرده و بالا آمده بود که شبيه دستبد شده بود و اثر آن تا زمان وفات ايشان باقي بود ، و اينکه عمر او را بين در و ديوار تحت فشار قرار داد و او فرياد مي زد يا أبتاه يا رسول الله و در اين هنگام جنين او سقط شد ، و به گردن علي ريسمان انداختند و او را مي کشيدند و او مقاومت مي نمود و فاطمه پشت سر او آه و ناله مي کرد و حسن و حسين با هم گريه مي کردند و وقتي علي را آوردند به او گفتند بيعت کن او ممانعت کرد ، پس او را تهديد به قتل کردند ، پس ايشان گفت : اگر مرا بکشيد در اين صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را کشته ايد ! پس آنها گفتند : اينکه گفتي بنده خدا درست است ولي اينکه گفتي برادر رسول خدا صحيح نيست ( يعني تو برادر رسول خدا نيستي ) . و علي ( عليه السلام ) در مقابل ، نفاق آنها را به آنها گوشزد نمود ، ونوشتن صحيفه ملعونه (مبني بر ترور پيامبر اکرم ) و اتفاق و هم پيماني آنها برآن ، و اينکه آنها در شب عقبة با رَم دادن شتر پيامبراکرم قصد ترور آن حضرت را داشتند را رو در روي آنها به آنها گوشزد نمود .ابن ابي الحديد بعد از نقل اين جريانات مي گويد:
هيچ کدام از اين مطالب نزد اصحاب ما اصل و اساسي ندارد ، و هيچ يک از آنها اين مطالب را تثبيت نکرده است ، و اهل حديث هم اينها را نقل نکرده اند ، و چنين مطالبي نزد آنها شناخته شده نيست ( يعني اينها مطالب عجيب و غريبي است که ساخته و پرداخته شيعيان است ) ، و قطعا اينها از اموري است که فقط شيعيان نقل کرده اند و لاغير.
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2 - ص 60 .
4.ايمان حضرت ابوطالب صلوات الله عليه :
ابن ابي الحديد معتقد است نقل ها مختلف است بعضي حاکي از کفر ابوطالب است و روايات زيادي که حکايت از اسلام او دارند ، در نهايت مي گويد :
من در اين زمينه توقف مي کنم و حکمي نمي دهم .
واختلف الناس في إيمان أبى طالب فقالت الامامية وأكثر الزيدية : ما مات إلا مسلما .
وقال بعض شيوخنا المعتزلة بذلك ، منهم الشيخ أبو القاسم البلخي وأبو جعفر الإسكافي وغيرهما .
مسلمين درايمان ابوطالب اختلاف دارند : همه امامية و اکثر زيدية قائلند او مسلمان از دنيا رفته است . و بعضي از اساتيد ما معتزلة مثل شيخ أبو القاسم البلخي وأبو جعفر الإسكافي وغير اين دونفر هم همين قول را پذيرفته اند .
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 14 - ص 65 - 66 .
قلت : فأما أنا فإن الحال ملتبسه عندي ، والاخبار متعارضة ، والله أعلم بحقيقة حاله كيف كانت .... فأنا في أمره من المتوقفين .
و اما نظر من اين است که اخبار در مورد او متعارض است و حال او ( از نظر ايمان و کفر) نزد من پوشيده است . حقيقت حال او هر چه که باشد خداوند مي داند . در ادامه هم مي گويد : من در امر ايمان ابوطالب از توقف کنندگان هستم . ( يعني عقيده به ايمان او ندارم و نظري نمي دهم )
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 14 - ص 82 .
اين در حالي است که تمامي اماميه ( شيعه اثنا عشري ) همانطوري که خود ابن ابي الحديد تصريح کرد قائل به ايمان حضرت ابوطالب عليه السلام هستند .
و در اينکه ايشان با ايمان کامل از دنيا رفت احدي از اماميه ترديد ندارد ايمان پدران انبياي عظام الهي عليهم السلام
او معتقد است پدران انبياي عظام الهي وهمچنين پدر بزرگوار پيامبر اسلام مشرک بوده اند . در حالي که هيچ شيعه اي ( شيعه اثنا عشري ) چنين نظري‌ ندارد و همه شيعيان ( شيعه اثنا عشري ) قائلند که تمامي پدران انبياي عظام الهي اهل ايمان بوده اند و لحظه اي شرک نورزيده اند. براي آشنايي بيشتروبهتربا نظراو به شرح نهج البلاغة ج 14 ، ص 67و68 مراجعه کنيد .
ايا بااين همه باز شما وي راشيعه اثني عشريه مي دانيد،ايا مي توانيد از سخنان دکتر شريعتي چنين مطالبي را باز گو کنيد
قبول کنيد که وي يک سني مذهب بوده،واگر شما نمي توانيد قبول کنيد کاربران محترم مي توانند قضاوت کنند که حقيقت جو چه کسي است

iman2010;101426 نوشت:
من آنچه در مورد عبدالله بن سبا نوشتم از خودم ننوشتم بلکه مواردی بود که ثبت شده. خودتان که کارشناس تاریخ هستید باید اینها رو خیلی بهتر از یک دانشجوی شیمی مثل من بلد باشید

بله طبري به عنوان قديمي ترين تاريخ نگار اين قضيه رانقل کرده وبقيه نيز از طبري نقل کرده اند اما فاصله بين طبري ودوران عثمان بريده است و فقط شخصي است به نام سيف بن عمرکه طبري از او نقل کرده که علماي رجالي اهل سنت وشيعه اوراتضعيف کرده اند

عماد;101506 نوشت:
،دکتر شريعتي اگر تعريف ي از عمر هم کرده باشد(که دوست دارم آدرس آن رابدهيد)يک تعريف کوتاه است

دو مورد از آقای دکتر شریعتی:
1. آقای دکتر شریعتی در "اسلام شناسی" صفحه 431 میگوید:
«عمر مردی است بر خلاف ابوبکر خشن و متعصب و بسیار جدی و به اصطلاح اروپاییها عنصری است اصولی،دراجرای آنچه عدل می داند و اصل،کمترین نرمش و گذشتی ندارد.خدماتش در اسلام روشنتر از آن است که به توصیف و استدلال نیازی داشته باشد.ورود او به جمع اندک یاران محمد در مکه آنان را نیرومند ساخت.هرگاه صحبت از تصمیمی یا قضاوتی درباره دشمن یا دشمنانی در میان بود که به اسارت مسلمانان افتاده بود،پیشنهاد ابوبکر آزادی و محبت بود اماجمله ای که همواره عمر در این موارد تکرار می کرد این بود:"ای رسول خدا،اجازه بده تا گردنش را بزنم".اما وی به همان اندازه که یک "مجری" بسیار شایسته و جدی بود ابتکار و استنباط نداشت.روحی قوی و ایمانی سخت داشت، اما فکرش سطحی بود؛...»
و در پنج صفحه بعد میگوید:
«این مرد پنجمین مسلمان یا اولین مسلمان بیرون از خانه محمد،ابوبکر ابی قحافه،تاجر سرشناس و پر نفوذ قریش استکه بی کمترین درنگی دعوت محمد را پذیرفت.
وی اسلام را از خانه محمد به میان شهر آورد...»

2.شریعتی در بینش اسلامی خود سابقه علی علیه السلام را در بت پرستی خلاصه نموده و چنین می نویسد : علی وارد خانه می شود ، محمد و خدیجه ، شاید برای نخستین بار در برابر الله به نماز ایستاده بودند و به رکوع و سجود می رفتند . علی که هنوز چنین حرکاتی را نمی شناخت ، شگفت زده می نگریست ، انتظار می کشید تا محمد و خدیجه نمازشان را سلام دادند .
- در برابر که به سجده می روید ؟
- در برابر الله که مرا به رسالت مامور کرده است تا مردم را به او بخوانیم ، از تو می خواهم که به او بگروی و به رسالت من ایمان آوری ، سپس او را به انکار بتان دعوت کرد و آیاتی را که رسیده بود بر او خواند .

iman2010;101508 نوشت:
ونقل صاحب كتاب «نسمة السَّحَر» أنّه كان في بداية أمره شيعيّاً غالياً، ثمّ مال إلى الاعتزال. ولمّا كان متأثّراً بآراء الجاحظ ـ وتطرّق إليها في كتابه ـ فقد صار معتزليّاً جاحظيّاً.

اولا صاحب کتاب نسمه السحر کيست وچه اعتباري بر گفته اش مي توان داشت
ثانيا:اگر حرف ايشان رانيز بپذيريم ايشان نيز گفته،اول شيعه غالي بوده سپس مايل به اعتزال شده ودر نهايت معتزلي جاحظي شده واين جز مذاهب کلامي اهل سنت است
ثالثا :بنده از کتاب خود ابن ابي الحديد آدرس دادم که علي عليه السلام را خليفه بلا فصل نمي دانسته ودر شعري اقرار کرده که شيعه نيست ولي شيعيان رادوست دارد وچند چيز ديگر که دوست دارم با تدبر بخوانيد
رابعا:در ادامه همين صاحب نسمه السحر مي گويد
وكان شافعيّ الفقه والأصول، معتزليّ الكلام إذ يُنسب إلى مدرسة بغداد في الاعتزال ويرى رأيها في تفضيل عليٍّ على الخلفاء الثّلاثة، لكنّه لا يعدّ الأفضليّة شرطاً للإمامة، كما قال في بداية كتابه: «الحمد لله الّذي قدّم المفضول على الفاضل
قسمت قرمز رنگ يعني از نظر فقهي بر مذهب شافعي بوده واز نظر کلامي برمذهب اعتزال
برادرايمان:اگر کمي پايين ترش راهم مي خواندي،ودقت مي کردي چنين چيزي نمي نوشتي

iman2010;101514 نوشت:

2.شریعتی در بینش اسلامی خود سابقه علی علیه السلام را در بت پرستی خلاصه نموده و چنین می نویسد : علی وارد خانه می شود ، محمد و خدیجه ، شاید برای نخستین بار در برابر الله به نماز ایستاده بودند و به رکوع و سجود می رفتند . علی که هنوز چنین حرکاتی را نمی شناخت ، شگفت زده می نگریست ، انتظار می کشید تا محمد و خدیجه نمازشان را سلام دادند .
- در برابر که به سجده می روید ؟
- در برابر الله که مرا به رسالت مامور کرده است تا مردم را به او بخوانیم ، از تو می خواهم که به او بگروی و به رسالت من ایمان آوری ، سپس او را به انکار بتان دعوت کرد و آیاتی را که رسیده بود بر او خواند .

با سلام
جناب ایمان بی خود قلم فرسایی نکنید و قبل از نوشتن مطالب را بسنجید و دانسته مطلب ارائه دهید

از مقدمه کتاب فاطمه ،فاطمه است قسمتی از سخنان خود مرحوم شریعتی را قرار میدهم !تا نظر خود این بزرگوار را ببینید حق مطلب ادا شود
در این شرح حال ، تکیه ی اساسی ام بر اسناد کهن تاریخی است و در آنجا که مسائل اعتقادی و قاطع تشیع مطرح می شود ، من ماخد اهل تسنن را انتخاب کرده ام . چه ، تشیعی که از منابع اهل تسنن برآید ، از نظر علمی و تاریخی تردید ناپذیر است.
نمی توان گفت این کنفرانس از انتقاد بی نیاز است. بلکه بر عکس ، سخت نیازمند است و چشم به راه صاحب نظران پاک دل ؛ آنها که از راهنمایی خدمت گذاران بیش تر لذت می برند تا کینه توزی و دشنام و بهتان !

علی شریعتی

یعنی اینکه خود مرحوم در مقدمه دلیل استناد به روایت : «لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهم اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه؛(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۱۹۷.) واقف بودن !.

رضا;101523 نوشت:
با سلام
جناب ایمان بنده متذکر شدم که آمادگی ارائه دادن و رسوا کردن دروغ پردازان تاریخ هستم !
آنهم مستند !!!!!!!!!

بله!!!!! با کپی کردن از سایت جناب آقای قزوینی!!!!!
واقعا انتظار دارید در جواب کپی هایی که شما میکنید و اصلا چشم بسته قبولش کرده اید بنده چه کنم؟

در وقت مناسب در یک تایپیک جداگانه شیعه یا سنی بودن ابن ابی الحدید را به امید خدا بررسی خواهیم کرد.

جناب رضا، بحث با افرادی که بجز کپی کردن، هیچ در بساط ندارند همان جدل است و بحث جدل وار بی فایده است.

فعلا قرار است در مورد عصمت بحث کنیم. بحث ابن ابی الحدید را نیز بعد از عصمت اگر خواهان بودید دنبال خواهیم کرد. آنهم مستند! البته مستندی که به معنای کپی کورکورانه نباشد!!!!

منتظر نظر سایر دوستان شما در مورد عصمت هستم، تا در پایان جواب خود را اعلام کنم

رضا;101527 نوشت:
[=verdana]با سلام
جناب ایمان بی خود قلم فرسایی نکنید و قبل از نوشتن مطالب را بسنجید و دانسته مطلب ارائه دهید

[=verdana]از مقدمه کتاب فاطمه ،فاطمه است قسمتی از سخنان خود مرحوم شریعتی را قرار میدهم !تا نظر خود این بزرگوار را ببینید حق مطلب ادا شود
[=verdana] در این شرح حال ، تکیه ی اساسی ام بر اسناد کهن تاریخی است و در آنجا که مسائل اعتقادی و قاطع تشیع مطرح می شود ، من ماخد اهل تسنن را انتخاب کرده ام . چه ، تشیعی که از منابع اهل تسنن برآید ، از نظر علمی و تاریخی تردید ناپذیر است.
نمی توان گفت این کنفرانس از انتقاد بی نیاز است. بلکه بر عکس ، سخت نیازمند است و چشم به راه صاحب نظران پاک دل ؛ آنها که از راهنمایی خدمت گذاران بیش تر لذت می برند تا کینه توزی و دشنام و بهتان !

[=verdana]علی شریعتی

[=verdana]

[=verdana]یعنی اینکه خود مرحوم در مقدمه دلیل استناد به [=verdana]روایت : «لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهم اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النبوه؛(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۱۹۷.) واقف بودن !.

جناب رضا، بی دقتی نفرمایید!!!!!
آقای دکتر شریعتی که مورخ نبوده که بخواهد تاریخ بنویسد! بلکه چیزهایی را که نوشته باور خودش بوده و درست تشخیص داده است، حالا منبعش را خودش دانسته که مربوط به اهل سنت است ولی چون شیعی معتدلی بوده است به همین دلیل نتوانسته آن تعاریف را انکار کند و ناچار تصدیقش کرده است. تعریف و تمجیدهای دکتر شریعتی از خلفای راشدین باعث شده است که بسیاری از شیعیان او را طرد کنند و حتی در برخی وبلاگها، او را با القاب زشت خطاب کرده اند برای مثال:

دكتر شریعتی رژیم سیاسی و اجتماعی ابوبكر و عمر را از بهترین رژیمهایی كه در طول تاریخ به وجود آمده معرّفی كرده است. وی در مورد شخصیت ابوبكر مینویسد: «او نخستین گرونده به پیغمبر از خارج خانه پیغمبر است. پدر همسر او، یار غار او و از نزدیكترین یاران اوست. او هنگامی اسلام خود را آشكار كرد كه جز شكنجه و مرگ و تبعید و تنهایی و شكست انتظاری نداشت. هنگامی به پیامبر گروید كه حتّی در خانواده اش هنوز جز شخص علی كه كودكی ده ساله بود، كسی به او دست بیعت نداده بود. او در مكّه سرمایه داری مرفّه بود و به خاطر ایمان به دعوت پیامبر، دست از زندگی و ثروتش شست و در مدینه همچون كارگری فقیر برای یهودیان كار میكرد. پیغمبر تنها او را برای هجرت خطرناكش از مكّه انتخاب كرد. در دوران خلافتش هم كمترین تغییری نكرد و حتّی با همه سنگینی بار مسئولیت خلافت، عملگی میكرد تا نان بخورد و معتقد بود كه خلافت، انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منكر است و حق ندارد از بیت المال مردم حقوقی بردارد. و چون قانعش كردند كه مدّتی را كه برای زندگیت كار شخصی میكنی، به كار مردم بپرداز و در ازای آن مزدی را كه از كارفرمایت میگرفتی، از بیت المال برگیر، با این همه هنگام مرگ وصیت كرد مجموعه حقوقی را كه برداشته، حساب كنند و با فروش زره و مركبش آنرا به بیت المال پس دهند.»

iman2010;101514 نوشت:
. آقای دکتر شریعتی در "اسلام شناسی" صفحه 431 میگوید: «عمر مردی است بر خلاف ابوبکر خشن و متعصب و بسیار جدی و به اصطلاح اروپاییها عنصری است اصولی،دراجرای آنچه عدل می داند و اصل،کمترین نرمش و گذشتی ندارد.خدماتش در اسلام روشنتر از آن است که به توصیف و استدلال نیازی داشته باشد.ورود او به جمع اندک یاران محمد در مکه آنان را نیرومند ساخت.هرگاه صحبت از تصمیمی یا قضاوتی درباره دشمن یا دشمنانی در میان بود که به اسارت مسلمانان افتاده بود،پیشنهاد ابوبکر آزادی و محبت بود اماجمله ای که همواره عمر در این موارد تکرار می کرد این بود:"ای رسول خدا،اجازه بده تا گردنش را بزنم".اما وی به همان اندازه که یک "مجری" بسیار شایسته و جدی بود ابتکار و استنباط نداشت.روحی قوی و ایمانی سخت داشت، اما فکرش سطحی بود؛...» و در پنج صفحه بعد میگوید: «این مرد پنجمین مسلمان یا اولین مسلمان بیرون از خانه محمد،ابوبکر ابی قحافه،تاجر سرشناس و پر نفوذ قریش استکه بی کمترین درنگی دعوت محمد را پذیرفت. وی اسلام را از خانه محمد به میان شهر آورد...»

عرض کردم اندک و از طرفي شريعتي گفته عمر خدمت کرده به نظر خودش، اين فرق دارد باآنکه اشتباهات او راتوجيه کند ،جريان فاطمه زهراراتوجيه کند،،قابل قياس نيست با دفاع ابن ابي الحديد از عمر

iman2010;101530 نوشت:
جناب رضا، بی دقتی نفرمایید!!!!!
آقای دکتر شریعتی که مورخ نبوده که بخواهد تاریخ بنویسد! بلکه چیزهایی را که نوشته باور خودش بوده و درست تشخیص داده است، حالا منبعش را خودش دانسته که مربوط به اهل سنت است ولی چون شیعی معتدلی بوده است به همین دلیل نتوانسته آن تعاریف را انکار کند و ناچار تصدیقش کرده است. تعریف و تمجیدهای دکتر شریعتی از خلفای راشدین باعث شده است که بسیاری از شیعیان او را طرد کنند و حتی در برخی وبلاگها، او را با القاب زشت خطاب کرده اند برای مثال:



با سلام
مطلب را منحرف نکنید و انگ سنی گری را به دکتر نبندید که از این تهمتها مبراست!!!
بنده یک نکته گفتم که اشتباه نکنید .
اگر نه که یک تاپیک بزنید تا گفتار دکتر را در مورد غاصبان خلافت و شهادت فاطمه زهرا (س ))بدست خبیثان تاریخ بگذارم !

iman2010;101528 نوشت:
بله!!!!! با کپی کردن از سایت جناب آقای قزوینی!!!!!
واقعا انتظار دارید در جواب کپی هایی که شما میکنید و اصلا چشم بسته قبولش کرده اید بنده چه کنم؟

در وقت مناسب در یک تایپیک جداگانه شیعه یا سنی بودن ابن ابی الحدید را به امید خدا بررسی خواهیم کرد.

جناب رضا، بحث با افرادی که بجز کپی کردن، هیچ در بساط ندارند همان جدل است و بحث جدل وار بی فایده است.

فعلا قرار است در مورد عصمت بحث کنیم. بحث ابن ابی الحدید را نیز بعد از عصمت اگر خواهان بودید دنبال خواهیم کرد. آنهم مستند! البته مستندی که به معنای کپی کورکورانه نباشد!!!!

منتظر نظر سایر دوستان شما در مورد عصمت هستم، تا در پایان جواب خود را اعلام کنم

با سلام
این که استاد قزوینی اهل سنت را زمین گیر کرده که حرفی نیست!
شما که مطالب خودتان را از سجودی میگیرد و حتی اجازه یک نظر دادن آزاد هم نمی دهد و نه جوابی ؟؟ چون بی اساس مینویسد !! بروید فکری به حال خود کنید
حالا مطالب بنده از هرجای که در رد سخنان بیهوده شما باشد آورده میشود !
جوابی دارید بدهید و از رجز خوانی هم پرهیز کنید

رضا;101535 نوشت:

با سلام
مطلب را منحرف نکنید و انگ سنی گری را به دکتر نبندید که از این تهمتها مبراست!!!
بنده یک نکته گفتم که اشتباه نکنید .
اگر نه که یک تاپیک بزنید تا گفتار دکتر را در مورد غاصبان خلافت و شهادت فاطمه زهرا (س ))بدست خبیثان تاریخ بگذارم !

مطلب را منحرف نکرده ام. بلکه گفته ام که دکتر شریعتی که یک شیعه بوده است در بسیاری موارد از خلفای راشدین تعریف و تمجید کرده است که چند موردش را برای شما ذکر کردم و گفتم همین تعریفها باعث شده خیلی از شیعیان با ایشان دشمن باشند. من گفتم که شخص شما اهل کپی هستید نه تحقیق. فاصله بین تحقیق و کپی زیاد است جانم.

رضا;101539 نوشت:
با سلام
این که استاد قزوینی اهل سنت را زمین گیر کرده که حرفی نیست!
حالا مطالب بنده از هرجای که در رد سخنان بیهوده شما باشد آورده میشود !
جوابی دارید بدهید و از رجز خوانی هم پرهیز کنید

استاد قزوینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بله، همان را میگویید که در شبکه المستقله دیگر هرگز حضور پیدا نکرد.
چرا فقط یکبار حاضر به مناظره با دکتر ملازاده شد و دیگر هرگز با ایشان مناظره نکرد؟
چرا وقتی رفت مهاباد و علمای مهاباد دعوت مناظره ایشان را فورا قبول کردند دیگر رفت و برنگشت و فقط تهدیدشان کرد به اعدام و زندان؟ فایلش در یوتیوب هست. خواستید بگید تا آدرس دهم.

در ضمن بنده بیکار نیستم برای کپی های شما جواب دهم. شما دنبال حقیقت نیستید. بلکه اهل جدل هستید و من از جدل بیزارم.

iman2010;101542 نوشت:
استاد قزوینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بله، همان را میگویید که در شبکه المستقله دیگر هرگز حضور پیدا نکرد.
چرا فقط یکبار حاضر به مناظره با دکتر ملازاده شد و دیگر هرگز با ایشان مناظره نکرد؟
چرا وقتی رفت مهاباد و علمای مهاباد دعوت مناظره ایشان را فورا قبول کردند دیگر رفت و برنگشت و فقط تهدیدشان کرد به اعدام و زندان؟ فایلش در یوتیوب هست. خواستید بگید تا آدرس دهم.

در ضمن بنده بیکار نیستم برای کپی های شما جواب دهم. شما دنبال حقیقت نیستید. بلکه اهل جدل هستید و من از جدل بیزارم.


با سلام
کجا سخنی مستند گفتید که روشن بود!!؟
از ابن تیمیه یا سجودی و یا قفاری مطلب میگذارید و اهل کپی برداری نیستید میخواهید مطالبی را که آوردید لینک ان را ارائه دهم که از سایتهای اهل خلاف گذشته اید
در مورد استاد قزوینی دوستتان عقیل رجز خوانی کرد و بعد فرار را ترجیح داد و دیگر بر نگشت!!

اولا دوستان بحث رابه جدل نكشانند
ثانيا جناب ايمان عزيز شما كه برادر عزيزمان رضا رابه كپي پيس متهم مي كنيد وايشان را به اين دليل تخطئه مي نمايد خودتان نيز از اين اتهام مبرانيستيد مثلا پست اول اين تاپيك با آن آدرسهاي مثل سعد ابن عبدالله تحقيق خود شماست يا از سايت (حقيقت ايمان:يهود وشيعه گرفته ايد)يا از جاي ديگر كه آنان نيز آز آنجا گرفته اند مختار قهرمان يا مدعي نبوت تحقيق خود شما بود وتاپيك هاي ديگر
مطلب اين است كه شما سوال مي كنيد ودوستان جواب مي دهند ويا دوستان سوالي مي كنند شما جواب مي دهيد اين حالا ممكن است منابع تحقيق شما يادوستان اينترنت باشد واين اشكالي ندارد واگر اشكال داشته باشد به خود شما هم وارد است
ثالثا،اين ابي الحديد با توجه به نوشته هاي بنده چي شد سنس است يا شيعه ،از خودش وعقايدش مطلب گذاشتم ،خوب بخوانيد كه تكرار مكررات نشود

موضوع قفل شده است