میخوام بمیرم تا به یه دنیای متنوع برسم به نظرتون من اشتباه میکنم؟

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
میخوام بمیرم تا به یه دنیای متنوع برسم به نظرتون من اشتباه میکنم؟

بعضی وقت ها فکر کردن به مرگ و اینکه آخرش باید دنیا رو ترک کنیم باعث میشه میل به هیچ کاری نداشته باشم از طرفی دوست دارم شاد باشم ولی هیچ جایی از دین ما حرفی از شادی و راههای شاد بودن زده نشده
اینم بگم که من به هر چی که تو زندگی میخواستم رسیدم الان هم مشکل خاصی ندارم جز اینکه دنیا واسم تکراری شده و
البته 28 سالمه و شغل و خانواده خوبی دارم به نظرتون من اشتباه میکنم؟
تعریف شادی از نظر اسلام چیه؟
تعادل بین دیدن مرگ و تلاش برای زندگی کجاست؟

دوست دارم بمیرم تا به یه دنیای متنوع برسم از طرفی از حساب و کتاب الهی میترسم ولی فکر نکنم از این بهتر بشم

سارای;154095 نوشت:

اینم بگم که من به هر چی که تو زندگی میخواستم رسیدم الان هم مشکل خاصی ندارم جز اینکه دنیا واسم تکراری شده و


با سلام و احترام

خیلی خوش اومدین به اسک دین :Gol:

فکر می کنم مهمترین علت تکراری شدن زندگی، نداشتن هدف هست.
هدف خاصی دارین تو زندگی تون؟

به هر چی میخواستم رسیدم ومیدونم که به درد امام زمان هم نمیخورم پس نه هدف مادی دارم نه معنوی

شما صبح که بیدار میشید به چه شوقیه؟ وقتی بیرون میرید وقتی به خونه برمیگردید چی خوشحالتون میکنه؟
حتی روزهایی که فکر میکنم گناه نکردم یا کمتر گناه کردم هر چند حس خوبی دارم ولی در حدی نیست که انگیزه ای بشه واسه فردام
چرا اینجوری شدم؟ چند تا اتفاق واسم افتاد که برای من که همه چیزو با برنامه ریزی دقیق خودم به خوبی پیش میبردم حالا همه کارام خراب میشد البته یه نشونه از طرف خدا بود که باعث شد بهش توکل کنم ولی از همون وقت اینطوری شدم

لطفا اگه جوابی ندارید بگید اینجوری احساس میکنم این مشکل فقط مربوط به من نیست

سارای;154095 نوشت:
بعضی وقت ها فکر کردن به مرگ و اینکه آخرش باید دنیا رو ترک کنیم باعث میشه میل به هیچ کاری نداشته باشم از طرفی دوست دارم شاد باشم ولی هیچ
تعریف شادی از نظر اسلام چیه؟
تعادل بین دیدن مرگ و تلاش برای زندگی کجاست؟

سلام دوست عزیز
حضرت مولا علی (ع) که میفرمایند : همیشه طوری برای زندگیتون برنامه ریزی کنید که انگار صد سال دیگه زنده اید و طوری زندگی کنید که انگار تا لحظه بعد رو فقط وقت دارید . این جمله چه حسی در تو به وجود میاره ؟ راستش منو خیلی تکون میده. به نظر من داره میگه تو باید تمام لحظات زندگیتو لذت ببری چون ممکنه لحظه بعدی در کار نباشه و طوری برنامه ریزی کنی که انگار باید برای یک دوره دراز مدت برنامه ریزی کنی .
اگر از وضع مالی خوبی بهره میبرید انفاق کنید به افراد نیازمند واقعی کمک کنید در کارهای خیر و انسان دوستانه سهیم بشید اون موقع خیلی حس خوبی دارید سعی کنید با خدای خودتون خلوت کنید به نوعی دردل کنید اگر تونستید نماز بخوانید که چه بهتر ،خدا مطمئن باش همیشه در کنارت هست
نیازهای خودتون رو فهرست کنید و به دقت و دور از هیاهو بررسی کنید
حتما شما در کاری مهارت دارید فرقی نمیکنه چه کاری به خودتون بگین که من در این نوع کار موفقم
اگر هم تونستید پیش یه روانشناس بروید مطمئنا خیلی کمک میکنه:ok:

سارای;154106 نوشت:
به هر چی میخواستم رسیدم ومیدونم که به درد امام زمان هم نمیخورم پس نه هدف مادی دارم نه معنوی

ســــلام و شبتون بخیر :Gol:

این جمله ی شما خیلی عجیبه ..
اینکه به هر چی خواستی رسیدی....

و اینکه به درد امام زمان هم نمیخورید.. مگه با ایشون شما صحبت کردید؟!!!

با سلام و احترام

سارای;154116 نوشت:

شما صبح که بیدار میشید به چه شوقیه؟

راستش رو بخواین من هر روز صبح که از خواب بیدار میشم به شوق اسک دین هست!!!!

فضای اینجا خیلی صمیمی و پر از امید هست. :hamdel:
اینکه بیام اینجا و اگر اطلاعاتی دارم به دوستان انتقال بدم و هم از اطلاعات مفید اینجا استفاده کنم یه جور عادت شده برام.


اینکه به شما در دولت امام زمان مسئولیتی داده بشه حس مفید بودن میکنید مسلما کسی که هنوز نمیتونه تو نمازش حضور قلب داشته باشه جزو این افراد نخواهد بود نیازی نیست
که خودشون بگن ضمنا من تو کارم موفقم و به دیگران هم کمک میکنم ولی احساس میکنم این خداست که این کار رو میکنه بنابراین افتخار محسوب نمیشه هر وقت هم که میخوام به شوق تنها آرزوم که بچه دار شدنه زندگی کنم یاد مرگ میوفتم و میگم آخرش که چی؟

چرا به نظرتون اینکه به همه چی رسیدم عجیبه؟
آذربانو جان من هر وقت با دوستام حرف میزنم حتی اگه همش مثبت باشه و کمک به همدیگه یا همین سایت که میگید باز فکر میکنم کار لغوی انجام دادمو عذاب وجدان میگیرم انتظارم از زندگی بیشتر از ایناست
من اگه یه روانشناس مذهبی سراغ داشتم میرفتم
ولی اینو بگم تنها دلخوشی من تو این دنیا مجلس روضه امام حسینه واقعا بهشت من تو دنیاست ولی نمیتونم طولانی توش بمونم یا بیشتر از هفته ای یه بار برم چون اگه احساس کنم که دارم کم میذارم باز عذاب وجدان میگیرم

سارای;154156 نوشت:
اینکه به شما در دولت امام زمان مسئولیتی داده بشه حس مفید بودن میکنید مسلما کسی که هنوز نمیتونه تو نمازش حضور قلب داشته باشه جزو این افراد نخواهد بود نیازی نیست که خودشون بگن ضمنا من تو کارم موفقم و به دیگران هم کمک میکنم ولی احساس میکنم این خداست که این کار رو میکنه بنابراین افتخار محسوب نمیشه هر وقت هم که میخوام به شوق تنها آرزوم که بچه دار شدنه زندگی کنم یاد مرگ میوفتم و میگم آخرش که چی؟

سوالاتی از این دست برای من پیش اومده
و من البته براشون جوابهایی بسیار قانع کننده برای خودم پیدا کردم..
باید بگم که تفکر بسیار زجر آوریه .. خیلی زجر آوره...
اینکه این جوابها برای شما چقدر قانع کننده باشه... برام جای شکه ولی وقتی کارشناسان جواب شما رو دادند و اگر بازم قانع نشدید.. شاید بتونم مطلبم رو به شما برسونم..

:Gol:

سارای;154095 نوشت:
بعضی وقت ها فکر کردن به مرگ و اینکه آخرش باید دنیا رو ترک کنیم باعث میشه میل به هیچ کاری نداشته باشم از طرفی دوست دارم شاد باشم ولی هیچ جایی از دین ما حرفی از شادی و راههای شاد بودن زده نشده
اینم بگم که من به هر چی که تو زندگی میخواستم رسیدم الان هم مشکل خاصی ندارم جز اینکه دنیا واسم تکراری شده و
البته 28 سالمه و شغل و خانواده خوبی دارم به نظرتون من اشتباه میکنم؟
تعریف شادی از نظر اسلام چیه؟
تعادل بین دیدن مرگ و تلاش برای زندگی کجاست؟

سلام..

من فکر می کنم ،هر انچه صوری و ظاهری باشد،اثرش نیز مجازی است ،نتیجتا اثرش ان حقیقتی را که باید به انسان بدهد نمی دهد ؛نتیجتا بعد از مدتی از ان دلزده می شویم،پس شادی ظاهری هر چند برای مدت کوتاهی در انسان شعف ایجاد می کند ولی چون اثرش مجازی است زیاد ماندگاری ندارد و سریع نیز از بین می رود،پس باید به دنبال امور حقیقی گشت،این امور هستند که اثری ماندگار در انسان می گذارند و چون حقیقی هستند حس دلزدگی در انسان نخواهد گذاشت...

مثلا گریه کردن از صدای یک سنچ ان گریه ای نیست که در درون انسان تحول و انقلاب ایجاد نماید،ولی گریه ای که از روی بصیرت باشد و در درون انسان انقلابی ایجاد نماید ،و او را زیرو رو نماید ،ان گریه حقیقی است نتیجتا چون ملایم با طبع و سرشت انسانی می باشد ،اثرش در انسان گاهی چنان است ،که مسیر زندگی او را نیز عوض خواهد کرد....

به هر حال شادی و غم باید برای هدفی باشد که کرامت و تعالی انسانی در ان خوابیده باشد،ولی وقتی خود شادی هدف شد دیگر حرکت متوقف می شود ،انوقت است که حس تکرار ایجاد می شود،کسانی که هدف انها در زندگی بالاتر از امور مادی است هیچ وقت دلزده نمی شوند،چون امور معنوی با دلزدگی انسان ناسازگار است .....

خلاصه شادی در امور محدود مادی ،نمی تواند روح نامحدود انسان را ارضا نماید ،نتیجتا پس از هر لذتی از ان دلزده می شود و اشباع می گردد چون انرا ملایم با روح وذات خود نمی بیند ،نتیجتا دنبال یک شادی دیگر می رود ،چون انرا نیز با ذات خود ملایم نمی بیند برای همین یکسره به دنبال یک شادی دیگر است که انرا جبران نماید ،ولی اموری که ملایم با ذات انسان باشند اینطور نیستند یعنی انسان از انها دلزده نمی شود،مثلا ادمی، از اصل و نفس تعقل و تفکر و صحبت که دلزده نمی شود چون ملایم با ذات انسان است.....پس باید دنبال اموری گشت که جوهره وجودی انسان را تعالی دهد ،....در بهشت چرا دلزدگی نیست،چون همه چیز انجا ملایم با ذات انسانیت است ...

موفق

deleteعزیز ممنون از راهنماییتون من خدا رو همیشه احساس میکنم ولی این باعث نمیشه که نماز خوندن شادم کنه در مورد فرمایش مولا هم مشکل من دقیقا تو این تعادل داشتنه
امشب واسم دعا کنید

سلام سارای عزیز
من مثل شما فکر میکردم میگفتم من در دوره امام زمان این لیاقت رو ندارم که جزو سربازاش باشم ولی بعد یه تصمیمی گرفتم شاید به فکرم بخندین ولی رفتم حفظ قرآن برای اینکه اگه لیاقت درک زمان ظهور آقا رو داشتم شرمنده اش نباشم ورفتم کلاسهای رزمی برای اینکه منو بخاطر ضعف جسمی از خدمت سربازای امام زمان رد نکنن ولی میدونی اینکارا همه رو به این امید انجام دادم که اون موقع مثل زمان جنگ خودمون که خانمها کارای پشت جبهه رو انجام میدادن من هم اگه لیاقت سربازی امام زمان رو ندارم به سربازاش خدمت کنم ببین چقدر به خودم امیدوارم

سارای;154156 نوشت:

من تو کارم موفقم و به دیگران هم کمک میکنم ولی احساس میکنم این خداست که این کار رو میکنه بنابراین افتخار محسوب نمیشه

با سلام و احترام

اینکه در کارتون موفق هستید بحمدالله ، توفیقی هست از جانب خدا که نصیب تون کرده و باید خداروشکر کنید.
و افتخار کنید که خدا این لیاقت رو به شما داده که حوائج مردم به دست شما برطرف شده.

چرا که هر کسی این توفیق رو نداره و پیامبر عزیزمون صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند
إذا أراد اللَّه بعبد خيرا صيّر حوايج النّاس إليه. هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد حوائج مردم را در دست او قرار ميدهد. [=irannastaliq]نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار ص:180

سارای;154156 نوشت:

هر وقت هم که میخوام به شوق تنها آرزوم که بچه دار شدنه زندگی کنم یاد مرگ میوفتم و میگم آخرش که چی؟


سارای عزیز مشکل شما دوتا شد:
1- بی هدف زندگی کردن.
2- عدم آگاهی از علت خلقت و آفرینش و کارهایی که در زندگی انجام میدین.

تنها چیزی که شما رو میتونه از این سرگردانی خارج کنه و دیدگاه تون رو نسبت به زندگی و کوچکترین کاری که انجام میدین تغییر بده آشنایی بیشتر با دین و روایات اهلبیت علیهم السلام هست.

برای مثال برای همین بچه دار شدن دلایل زیادی هست که اینجا جای نوشتنش نیست. فقط به یک روایت بسنده می کنم:


امام رضا(علیه السلام) می فرمایند

«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً، لَمْ یُمِتْهُ حَتَّى یُرِیَهُ الْخَلَفَ؛

هرگاه خداوند، خیر بنده‌ای را بخواهد، او را نمی‌میراند تا اینکه جانشینش (فرزندش) را به او نشان دهد.

بحار الانوار، علامه مجلسى، بیروت، دار احیاء التراث، 1403ق، ج101، ص91؛




سارای;154164 نوشت:
deleteعزیز ممنون از راهنماییتون من خدا رو همیشه احساس میکنم ولی این باعث نمیشه که نماز خوندن شادم کنه

دوست عزیز سعی کنید نمازتون از روی عادت نباشه چون هر چیزی که از روی عادت باشه مسلما براتون تکراری میشه سعی کنید قبل از خواندن نماز با خودتون خلوت کنید و خود را آماده صحبت با صاحب حق کنید امیدوارم شعار نباشه ولی سعی کنیم نمازمون از روی معرفت و اخلاص باشه نه عادت
وقتی که موقع نماز میشه خداوند کریم لحضه شماری میکنه که بنده اش بیادو باهاش حرف بزنه درد دل کنه ازش خواهش کنه که دعاشو مستجاب کنه، بعضی موقعها دلم برای خدا میسوزه چون خدا بیشتر در نماز میتونه با بنده خودش حرف بزنه که اون موقع هم بنده در حال فکر کردن به همه چیز هست غیر از خدا چون بنده در طول روز داره به زندگیش میرسه

رهگذر عزیز اشک تو چشمام جمع شد
اینها که گفتی جزو آرزوهای منم بود ولی یادم رفته بود
راستش من پزشکم و مسیر زندگیم جور دیگه ای رقم خورده
ولی من فقط آقام رو میخوام میخوام بگه که واسش مفیدم
الان حالم خوب نیست ببخشید . .

اینکه تو هیاهوی آخر الزمان بتونی با کسانی درد دل کنی که معتقدن غنیمت بزرگیه از همتون ممنونم حالم بهتره

موضوع قفل شده است