جمع بندی بررسی رفتار برخی از صحابه در جریان غصب خلافت

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی رفتار برخی از صحابه در جریان غصب خلافت

سلام. دو سوال دارم:

1. جابر بن عبدالله انصاری، بلال حبشی و اسامه بن زید، در زمان غصب خلافت چند ساله بودند؟ اگر بالغ بودند چرا بدون طرفداری مناسب از امام علی علیه السلام با ابوبکر بیعت کردند؟

2. میشنویم که برخی صحابه با امام علی علیه السلام در سه جنگ ایشان با حضرت بودند، آنان چند تن از صحابی بودند؟ و چرا زمان غصب خلافت درصورت بالغ بودن کاری نکردند؟

با نام الله



کارشناس بحث: استاد مقداد

dfffd;445745 نوشت:
سلام. دو سوال دارم:

1. جابر بن عبدالله انصاری، در زمان غصب خلافت چند ساله بودند؟ اگر بالغ بودند چرا بدون طرفداری مناسب از امام علی علیه السلام با ابوبکر بیعت کردند؟

با عرض سلام و ادب.

هر چند در مورد تاریخ ولادت جابر اطلاعی در دست نیست،ولی با توجه به تاریخ وفات وسنی که هنگام وفات برای او ذکر کرده اند،قطعاً سن هنگام رحلت پیامبر(ص) و ماجرای غصب خلافت در سال یازده هجری، از سن بلوغ بیشتر بوده است.روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هریک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.(1).

از موضع جابر درباره خلیفه اول سخنی در منابع نیامده است.او بعد از واقعه سقیفه، از یاران وفادار و مخلص اهل بیت شد، برخی او را از گروه (شرطة الخمیس) می دانند، آنها کسانی بودند که فدایی حضرت علی علیه السلام و همواره گوش به فرمان حضرتش بودند . (2).

پی نوشتها:
(1). ابن قتیبه، المعارف، ص۳۰۷.

(2). کتاب الرجال ، احمدبن محمد برقی ، ص ۴.

dfffd;445745 نوشت:
سلام. دو سوال دارم:

1. جابر بن عبدالله انصاری، بلال حبشی و اسامه بن زید، در زمان غصب خلافت چند ساله بودند؟ اگر بالغ بودند چرا بدون طرفداری مناسب از امام علی علیه السلام با ابوبکر بیعت کردند؟

2. میشنویم که برخی صحابه با امام علی علیه السلام در سه جنگ ایشان با حضرت بودند، آنان چند تن از صحابی بودند؟ و چرا زمان غصب خلافت درصورت بالغ بودن کاری نکردند؟

با سلام

این مطلب در بادی امر واقعا سوال است اما بعد از بررسی دقیق وهمه جانبه اوضاع واحوال آنزمان و توطئه منافقین برای قتل پیامبر (ص) بنص آیه 74 توبه و نقشه های حزب نفاق در 5 شنبه شوم وتهمت هذیان برسول الله (ص) و تخلف از جیش اسامه و .... میتوان به شرایط وحشتناک وقدرت وطغیان منافقین در سرکوب کردن جریانات مخالف بخوبی پی برد و شواهد زیادی از صحیح بخاری ومسلم و... هم دارد مانند احادیث :

(خ) أبو هريرة - رضي الله عنه - : قال : «حفظت من رسولِ الله -صلى الله عليه وسلم- وِعَاءَيْن ، فأمَّا أحدهما : فَبَثَثْتُه فيكم ، وأَمَّا الآخر : فلو بَثَثتُهُ قُطِعَ هذا البُلْعُوم». بخاری
یعنی اگر احادیث رسول الله (ص) مبنی بر غصب ونفاق این حکام برای شما بگویم گردنم را قطع میکنند .

واین حدیث نیز از زبان حذیفه منافق شناس نیز آمده که گفت :

8453 - أخبرني عبد الرحمن بن حمدان الجلاب بهمدان ثنا هلال بن العلاء الرقي ثنا عبد الله جعفر ثنا عبيد الله بن عمرو عن زيد بن أبي أنيسة عن عمرو بن مرة عن خيثمة بن عبد الرحمن قال : كنا عند حذيفة رضي الله عنه فقال بعضنا : حدثنا يا أبا عبد الله ما سمعت من رسول الله صلى الله عليه و سلم قال : لو فعلت لرجمتموني قال قلنا سبحان الله أنحن نفعل ذلك ؟ قال : أرأيتكم لو حدثتكم أن بعض أمهاتكم تأتيكم في كتيبة كثير عددها شديد بأسها صدقتم به ؟ قالوا : سبحان الله و من يصدق بهذا ثم قال حذيفة : أتتكم الحميراء في كتيبة يسوقها أعلاجها حيث تسوء و جوهكم ثم قام فدخل مخدعا
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه
تعليق الذهبي قي التلخيص : على شرط البخاري ومسلم

6162 - أخبرني أبو بكر بن محمد الصيرفي بمرو ثنا أحمد بن سعيد الجمال ثنا أبو ربيعة فهد بن عوف حدثنا عبد العزيز بن المختار عن عبد الله بن فيروز الداناج قال : : أنبأني أبو رافع قال : سمعت أبا هريرة رضي الله عنه يقول : حفظت من حديث رسول الله صلى الله عليه و سلم أحاديث ما حدثتكم بها و لو حدثتكم بحديث منها لرجمتموني بالأحجار
هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه
تعليق الذهبي قي التلخيص : صحيح

اخبرنا أبو القاسم بن السمرقندي أنبأنا أبو بكر بن الطبري أنبأنا أبو الحسين بن الفضل أنبأنا عبدالله بن جعفر أنبأنا يعقوب بن سفيان نبأنا سليمان بن حرب حدثنا أبو هلال عن قتادة قال قال حذيفة لو كنت على شاطئ نهر وقد مددت يدي لاغرف فحدثتكم بكل ما اعلم ما وصلت يدي إلى فمي حتى اقتل انتهى !!!! ابن عساکر

یعنی اگر به آنچه که درباره منافقین و بطلان خلفای حاکم میدانم واز رسول الله شنیده ام شما را خبر دهم ودرحال نوشیدن آب باشم هنوز دستم به دهانم نرسیده مرا میکشند . به چه سرعتی ! یعنی چه اوضاع وحشتناکی بوده ومنافقین چه ارهاب وارعابی کرده بودند .

واین قبیل احادیث فوق العاده شایسته دقت وتحلیل هستند زیرا همگان فکر میکنند که اتفاقات اواخر عمر رسول الله (ص) خیلی مهم نبوده وجاعلین اخبار هم طوری وانمود میکنند که مشکلی نبوده واصحاب با هم مهربان بوده وبرای اسلام جنگیدند و... غافل از کودتایی که علیه اسلام وقرآن کردند واساس شرع را منهدم و تا قیامت تفرقه واختلاف امت اسلامی را باعث شدند . وتا این مسائل تحلیل وروشن نشوند شبهاتی که درباره امام علی (ع) و عدم قیام ایشان وغصب حق وغصب فرج ام کلثوم و.... وجود دارد حل نخواهد شد .

وامام علی (ع) در چنین شرایطی برای بقای اسلام مجبور به سکوت شدند و شیعیانشان را هم توصیه به صبر کردند :

اءَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا اءَمْواجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِيقِ الْمُنَافَرَةِ وَ ضَعُوا تِيجانَ الْمُفَاخَرَةِ، اءَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجَنَاحٍ اءَوِ اسْتَسْلَمَ فَاءَرَاحَ، مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِها آكِلُهَا، وَ مُجْتَنِي الثَّمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إِينَاعِها كَالزَّارِعِ بَغَيْرِ اءَرْضِهِ.
فَإِنْ اءَقُلْ يَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ وَ إِنْ اءَسْكُتْ يَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي ! وَ اللَّهِ لاَبْنُ اءَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ اءُمِّهِ بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْاءَرْشِيَةِ فِي الطَّوِيِّ الْبَعِيدَةِ

در شرايطى قرار دارم كه اگر سخن بگويم ، مى گويند: بر حكومت حريص است ، و اگر خاموش باشم ، مى گويند: از مرگ ترسيد. هرگز! من و ترس از مرگ ؟! پس از آن همه جنـگ ها و حوادث ناگوار... اين كه سكوت برگزيدم ، از علوم و حوادث پنهانى آگاهى دارم كه اگر بازگويم ، مضطرب مى شويد، مانند لرزيدن ريسمان در چاه هاى عميق قيام بايد عاقلانه باشد و الان چنين نيست .

سخنى از آن حضرت (ع ) هنگامى كه رسول خدا (ص ) رحلت كرده بود و، عباس و ابو سفيان بن حرب از او خواستند كه به خلافت با او بيعت كنند.

تشکر از شما کارشناسان عزیز. خواهشمندم کم کم و مبحثی پیش بریم که چیزی از قلم نیوفتد:

سوال اینجاست اول جابر بن عبد الله، بنابر ارتداد جمیع صحابه جز چهار نفر، چرا در زمان غصب خلافت سکوت کرد؟ آیا مرتد شد؟

dfffd;445926 نوشت:
تشکر از شما کارشناسان عزیز. خواهشمندم کم کم و مبحثی پیش بریم که چیزی از قلم نیوفتد:

سوال اینجاست اول جابر بن عبد الله، بنابر ارتداد جمیع صحابه جز چهار نفر، چرا در زمان غصب خلافت سکوت کرد؟ آیا مرتد شد؟

با عرض سلام و ادب

قبل از بیان معنا و مفهوم احادیثی که می گویند بعد از پیامبر(ص) همه مرتد شدند مگر چند نفر،درمورد جابر باید عرض کنیم که همانگونه که اشاره شد منابع تاریخی در رابطه با عکس العمل جابر نسبت به سقیفه ساکتند.ولی آنچه مسلم است ولی از پیروان و طرفداران امام علی(ع) بوده است.

اما در رابطه با حديث:«ارتدّ الناس بعد النبي الاّ ثلثه او اربعه»، از دو جهت مي توان بحث كرد. اولا اينكه در صحت سند اين حديث اصلا مناقشه وجود دارد و ثانيا اينكه بر فرض صحت حديث منظور حضرت از ارتداد، ارتداد از قبول ولايت امام علي(ع) است.

حال به اين دو موضوع مي پردازيم:
جهت اول: در رابطه با بحث سندي اين حديث بايد گفت كه در سند اين روايت افراد مجهول وجود دارد مثل يحيي بن خالد كه علماء به دليل مجهول بودنش نه او را مدح كرده‌اند و نه ذم ، و مثل سهل بن زياد كه نجاشي در رجال ، ص185 ، رقم490 نسبت به او صراحت دارد كه : كان ضعيفاً في الحديث غير معتمد و كان احمد بن محمد بن عيسي يشهد عليه بالغلوّ و الكذب و أخرجه من قم الي الريّ .
در حديث ضعيف و غير قابل اعتماد است و احمد بن محمد بن عيسي رئيس قميّين و از فقهاء مشهور زمان امام هادي و امام عسكري شهادت به غالي بودن و دروغگو بودن او مي‌داد و او را از قم تبعيد كرد.
شيخ طوسي در فهرست ، ص142 مي‌گويد :كان ضعيفاً جدّاً فاسد الروايه و الدين
سهل بن زياد به جد ضعيف است هم روايتش و هم دينش فاسد مي‌باشد .

پس روايت از جهت سند ضعيف است.

اما بر فرض صحت سند این احادیث،باید دقت داشت که مراد از ارتداد در روايات حوض و نظائر آن ، ارتداد از دين و ايمان نيست بلكه منظور ارتداد از اهمّ دستورات نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم است كه عبارت از امر ولايت باشد.

گرامی. بر این حدیث غیر قابل مناقشه تقریر صد ها عالم امامیه خورده است و همین بس که از کتاب شریف سلیم نقل میگرذذ. بهرحال از شما بابت بررسی رجالی حدیث سپاسگذارم.

خب درمورد بلال و اسامه چه؟ آیا منابع مسکوت هستند یا خیر؟ تشکر

dfffd;446187 نوشت:
گرامی. بر این حدیث غیر قابل مناقشه تقریر صد ها عالم امامیه خورده است و همین بس که از کتاب شریف سلیم نقل میگرذذ. بهرحال از شما بابت بررسی رجالی حدیث سپاسگذارم.

خب درمورد بلال و اسامه چه؟ آیا منابع مسکوت هستند یا خیر؟ تشکر

با عرض سلام و ادب

دوست گرامی!

ما جز در مورد قرآن کریم در مورد هیچ کتابی نمی توانیم و نباید صددرصد و بطور قطع و یقین حکم به صحت تمام مطالبش کنیم.صرف اینکه این احادیث در کتاب سلیم بن قیس آمده است دلیل بر درستی آن نیست.ما در منابع معتبرتر از کتاب سلیم هم روایاتی داریم که ضعیف بوده و قابل قبول نیستند.به همین خاطر علومی همچون رجال و درایه وجود دارند تا روایات درست و صحیح را از روایات نادرست و غیر صحیح تشخیص دهند.

در مورد اسامه و بلال هم در حال مطالعه و بررسی هستم ان شاء الله مطالب مستند را خدمت شما عرض خواهم کرد.

dfffd;445926 نوشت:
سوال اینجاست اول جابر بن عبد الله، بنابر ارتداد جمیع صحابه جز چهار نفر، چرا در زمان غصب خلافت سکوت کرد؟ آیا مرتد شد؟

با سلام وصلوات

کلمه ارتداد از ریشه ردد یعنی تردید و شک و حدی دارد همانطور که در تاج العروس آمده :

وأَما ( التَّرْدِيدُ ) فإِنه قياسٌ من رَدَّدَه ، كما صَرَّحَ به غيرُ واحدٍ . ويقال : ردَّدَه تَرْدِيداً وتَرْداداً فهو مُرَدَّدٌ ، ورجلٌ مُرَدَّدٌ .
( والمُرَدَّدُ ) ، كمُعَظَّم ؛ ( الحائِر البائِرُ ) ، وهو مَجاز ) والارْتِدادُ : الرُّجُوعُ ) ، ومنه المُرْتَدُّ ، ( ورادَّهُ الشيْءَ ) ، أَي ( رَدَّهُ عليه ) ، ورادَّه القَوْلَ : رَاجَعه ، وهما يَتَرادَّانِ البَيْعَ ، من الرَّدِّ والفَسْخ .

بنابراین معنی این اخبار که از شیعه وسنی روایت شده حتی اهل سنت از عائشه روایت دارند که قاطبه عرب یعنی همگی عرب مرتد شدند واین یعنی دچار تردید شدند که جریان چیه ؟ مگر همان 4 یا 5 نفری که از ارکان اربعه شمرده شده اند ولحظه ای در امامت امیر مومنان (ع) تردید وشک نکردند :

حديث عائشةَ ، رضِيَ اللَّهُ عنها : ( لَمَّا قُبِضَ سَيّدُنا رسولُ اللَّهِ ، صلى الله عليه وسلم ارْتَدَّتِ العَرَبُ قاطِبَةً ) ، أَي : جميعُهُمْ

907 - حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ مُوسَى، ثنا الْحُمَيْدِيُّ، ثنا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّرَاوَرْدِيُّ، ثنا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ أَبِي عَوْنٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ مَنَّاحٍ قَالَ: لَمَّا وَلِيَ عُمَرُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ، قَالَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ: «الْيَوْمَ تَنْطِقُ الْعَذْرَاءُ فِي خِدْرِهَا، سَمِعْتُ عَمَّتِي، عَائِشَةَ» لَمَّا قُبِضَ - تَعْنِي رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - ارْتَدَّتِ الْعَرَبُ قَاطِبَةً، وَاشْرَأَبَّ النِّفَاقُ، وَصَارَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَأَنَّهُمْ مِعْزًى مَطِيرَةٌ فِي حِفْشٍ، فَوَاللَّهِ مَا اخْتَلَفُوا فِي شَيْءٍ نُقْطَةٍ إِلَّا طَارَ أَبِي بِعَلْيَائِهَا وَغَنَائِهَا، ثُمَّ ذَكَرَتْ عُمَرَ، فَقَالَتْ: مَنْ رَأَى عُمَرَ عَلِمَ أَنَّمَا خُلِقَ غَنَاءً لِلْإِسْلَامِ، قَالَتْ: كَانَ وَاللَّهِ أَحْوَزِيًّا، نَسِيجَ وَحْدَهُ قَدْ أَعَدَّ لِلْأُمُورِ أَقْرَانَهَا " وَمِنْ حَدِيثِ خَالِدِ بْنِ أَبِي عِمْرَانَ، عَنِ الْقَاسِمِ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا
الكتاب: كتاب الفوائد (الغيلانيات)
المؤلف: أبو بكر محمد بن عبد الله بن إبراهيم بن عبدوَيْه البغدادي الشافعي البزَّاز (المتوفى: 354هـ)

27900- عن ابن عمر قال : لما قبض النبى - صلى الله عليه وسلم - اشرأب النفاق بالمدينة وارتدت العرب وارتدت العجم وأبرقت وتواعدوا نهاوند وقالوا قد مات هذا الرجل الذى كانت العرب تنصر به فجمع أبو بكر المهاجرين والأنصار وقال إن هذه العرب قد منعوا شاتهم وبعيرهم ورجعوا عن دينهم وإن هذه العجم قد تواعدوا نهاوند ليجمعوا لقتالكم وزعموا أن هذا الرجل الذى كنتم تنصرون به قد مات فأشيروا على فما أنا إلا رجل منكم وإنى أثقلكم حملا لهذه البلية فأطرقوا طويلا ثم تكلم عمر بن الخطاب فقال أرى والله يا خليفة رسول الله أن تقبل من العرب الصلاة وتدع لهم الزكاة فإنهم حديث عهد بجاهلية لم يقدهم الإسلام فإما أن يردهم الله إلى خير وإما أن يعز الله الإسلام فنقوى على قتالهم فما لبقية المهاجرين والأنصار يدان للعرب والعجم قاطبة فالتفت إلى عثمان فقال مثل ذلك وقال على مثل ذلك وتابعهم المهاجرون ثم التفت إلى الأنصار فتابعوهم فلما رأى ذلك صعد المنبر فحمد الله .جامع الاحادیث سیوطی

dfffd;445745 نوشت:
سلام. دو سوال دارم:

1. جابر بن عبدالله انصاری، بلال حبشی و اسامه بن زید، در زمان غصب خلافت چند ساله بودند؟ اگر بالغ بودند چرا بدون طرفداری مناسب از امام علی علیه السلام با ابوبکر بیعت کردند؟

با عرض سلام و ادب

بلال همچون سلمان صحابی صالح و برجسته ای بود که به خانه فاطمه زهرا(س) رفت و آمد داشته، در بسیاری از مواقع از سوی رسول خدا(ص) برای انجام کاری مأموریت می یافت.

امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و فرمود:

پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم، صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط.(1)

همان گونه که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شایستگی بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود:

خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست می داشت، او بنده شایسته ای بود و می گفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله «حی علی خیر العمل» در اذان ترک شد.(2)

بلال از علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهای آنان حمایت بی دریغ می کرد. آنگاه که امام(ع) در بین مسلمانان حاضر می شد، احترام چشمگیری به او می نمود، به گونه ای که برخی زبانِ اعتراض به او می گشودند و می گفتند:ابوبکر تو را از امیّه خرید و آزاد کرد، با این خصوصیت، علی(ع) را بیشتر از او احترام می کنی؟

بلال پاسخ داد:

حق علی(ع) بر من، بیش از ابوبکر است، زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه و آزاری که [در دنیا]می کردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباری [و شهادت] به سوی بهشت جاودان رهسپار می شدم، اما علی(ع) مرا از عذاب ابدی و آتش همیشگی جهنم نجات بخشید. چون به خاطر دوستی و ولایت او و برتر دانستن وی بر دیگران، سزاوار بهشت برین و نعمتهای پایدار و ابدی آن خواهم بود!

هنگامی که هواداران ابوبکر، مردم را به بیعت با وی دعوت می کردند، سراغ بلال آمده [با اطمینان بسیار نسبت به پذیرش] پیشنهاد بیعت دادند.

او با کمال خونسردی، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر و از سر شناخت و معرفت، بیعت را نپذیرفت. عمر که شاهد ماجرا بود با عصبانیت گریبان او را گرفت و با لحن تندی گفت:

این پاداش ابوبکر است که تو را آزاد ساخت!

بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خداوند آزاد کرده، برای خدا نیز مرا به اختیار خود واگذارد و اگر برای غیر خدا آزاد کرده، من در اختیار او هستم، هرچه می خواهد بکند، اما هرگز با کسی که پیامبر(ص) او را جانشین نکرده است بیعت نمی کنم و آن که او را جانشین خود قرار داده، پیرویش تا روز قیامت بر گردن ما است.

عمر وقتی پاسخ راسخ و سخن صریح بلال را شنید، برآشفت و به او دشنام داده، گفت:

«لا ابا لک ...»؛ ای بی پدر دیگر در مدینه نباید بمانی.

و این آغاز تبعید بلال از مدینه به شام به خاطر دفاع از امامت و ولایت بود.

در آخرین لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در کنار دخت پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) این اشعار را زمزمه می کرد:

«باللّه لا اَبابَکرٍ نجوتُ وَ لو

لا اللّه نأمت عَلی اَوْصالی الضَبُعْ»؛(3)

به وسیله خدا نجات یافتم نه به خاطر ابوبکر و اگر خدا نبود کفتار، رگهای مرا می درید. خداوند مرا در محل خوبی جای داد و مرا گرامی داشت، همانا خیر نزد او یافت می شود. مرا پیرو بدعت گذاری نخواهید یافت و من مانند آنان بدعت گذار نیستم.

بلال به شام رفت، ایامی چند در آن دیار زندگی کرد و سرانجام در بین سالهای 18- 21 هجری قمری در زمان خلافت عمر در اثر بیماری طاعون دیده از جهان خاکی فرو بست و به دیار افلاکی پر کشید. بابُ الصغیر دمشق قبرستان شام است که پیکر پاک بلال را در آغوش خود جای داده و همه روزه زیارتگاه ارادتمندان مسلمان است.(4)

بنابراین بلال از بیعت با ابوبکر خودداری کرده بود و به همین خاطر هم از مدینه اخراج شده بود.

پی نوشتها:
(1). بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص3.

(2). بحارالانوار، ج22، ص142؛ نک: الدرجات، الرّفیعه، ص367.

(3) .بحارالانوار، ج43، ص119 (برخورد بلال با خلیفه دوم به گونه ای افشاگرانه، تهاجمی و یا نوعی دادخواهی در آن به چشم می خورد؛ گرچه بسیاری جرأت این گونه برخورد را در خود نمی دیدند! به طور مثال روزی عمر به بلال گفت: هنگام اذان نشده است، چرا اذان می گویی؟ و او پاسخ داد: زمانی که تو از الاغ خودت گمراهتر بودی من وقت را می شناختم. نک: مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص267).

(4). رجال شیخ طوسی، ص27 (شایان ذکر است که برخی معتقدند بلال در «باب الاربعین» شهر حلب و یا در مقبره کیسان یا خولان مدفون است).

dfffd;445745 نوشت:
سلام. دو سوال دارم:

1. جابر بن عبدالله انصاری، بلال حبشی و اسامه بن زید، در زمان غصب خلافت چند ساله بودند؟ اگر بالغ بودند چرا بدون طرفداری مناسب از امام علی علیه السلام با ابوبکر بیعت کردند؟

با عرض سلام و ادب
طبق نقل منابع،سن اسامه هنگام وفات پیامبر(ص) 18 یا 20 سال بوده است.پیامبر(ص) در روزهای پایانی عمر شریفشان سپاهی جهت اعزام به مناطق شام تشکیل داده و اسامه را بعنوان فرمانده آن سپاه منصوب کرده بود که با کارشکنی برخی از صحابه،این سپاه علیرغم سفارشات و تأکیدات رسول الله(ص) اعزام نشد.بعد از وفات آنحضرت،که خلافت غصب شده و به دست ابوبکر افتاده بود،اسامه نيز از بيعت با ابوبكر خوددارى كردو به سامان بخشيدن سپاه، جهت حركت به سوى شام پرداخت.
دراين هنگام عمر، به ابو بكر پيشنهاد كرد اسامه را احضار كند، عمر گفت: «با احضار اسامه، دهان مردم بسته مى‏ شود و ديگر بر اثر مخالفت او، مردم نسبت به ما، بد گوئى نمى ‏كنند»!
ابوبكر به همين منظور نامه‏ اى به قرار زير به اسامه نوشت: «اين نامه از ابوبكر خليفه پيامبر(صلی الله علیه وآله)به اسامه بن زيد است. خود و همراهانت به مدينه بر گرديد زيرا مسلمانان با خلافت من موافقت كردند و با من بيعت نمودند. با من مخالفت نكن و گرنه براى تو گران تمام مى ‏شود و السلام»
اسامه در پاسخ نامه ابوبكر، نامه تندى به وى نوشت و طى آن سخت به ابوبكر اعتراض كرد. ترجمه نامه اسامه چنين است: «اين نامه از طرف اسامه فرمانده منتخب پيامبر(صلی الله علیه وآله)براى سپاه شام است.
نامه تو به دستم رسيد، اول و آخر نامه تو باهم متناقض است زيرا در اول نامه ادعا كرده‏ اى كه خليفه پيامبر خدا هستى و در آخر آن نوشته‏ اى كه مسلمانان با خلافت تو موافقت نموده بيعت كرده ‏اند و به خلافت تو رضايت داده ‏اند (1)
بدان كه من و مسلمانان و مهاجرانى كه اكنون همراه من هستند، نه به خلافت تو راضى هستيم و نه تو را به خلافت بر مى ‏گزينيم. بهوش باش حق را به حقدار واگذار و خلافت را به صاحبش بسپار.
تو خود مى ‏دانى كه پيامبر(صلی الله علیه وآله)روز غدير در باره على(علیه السلام)چه فرمود، از آن روز چندان نگذشته است تا آن را فراموش كنى.
مواظب باش باعلى مخالفت نكن و گرنه با خدا و پيامبر(صلی الله علیه وآله)، و خليفه‏ اى كه پيامبر براى تو و رفيقت تعيين كرده مخالفت نموده ‏اى. پيامبر تا روزى كه از دنيا رفت، مرا از فرماندهى بر كنار نكرد و لى تو و رفيقت بدون اجازه من به مدينه برگشتيد و از دستور من سرپيچى نموديد»! (2)

بارى با وجود سرپيچى اين عده، اسامه فرمان رسول خدا را اجرا كرد و در سرزمين «ابنى» به سپاه دشمن حمله برد، آنان را شكست داد، گروهى را اسير كرد، قاتل پدر خود را كشت، و با فتح و پيروزى در خشان، بدون اين كه يك نفر كشته بدهد، به مدينه باز گشت و ازطرف مسلمانان، در بيرون مدينه مورد استقبال گرم و پر شور قرار گرفت.(3)

اما نکته مهم و حساس در زندگی اسامه عدم بیعت او با امام علی(ع) است.وی از جمله اصحابی بود که بعد از به خلافت رسیدن امام علی(ع) با آن حضرت بیعت نکرد و از شرکت در جنگ جمل و کمک به آن حضرت خودداری کرده بود.ولی بعداً به صف ياران امير مؤمنان(علیه السلام)پيوست و به حقانيت آن حضرت اعتراف نموده از دشمنان او تبرى جست و به مخالفان او لعنت فرستاد(4)و به همين جهت از طرف خاندان پيامبر مورد ستايش قرار گرفت.
پيشواى پنجم حضرت باقر(علیه السلام)فرمود: آيا مى ‏خواهيد بگويم چه كسانى خلافت امير مؤمنان(علیه السلام)را نپذيرفتند؟
عرض كردند: بفرمائيد: فرمود: يكى از آنان اسامه بن زيد بود. او ابتدأ خلافت امير مؤمنان (علیه السلام)را نپذيرفت ولى بعدها روش خود را تغيير داد و به سوى على(علیه السلام)بازگشت.

امام آنگاه فرمود: اسامه را جز به نيكى ياد نكنيد. سپس افزود:
ولى «محمد بن مسلمه» «و عبدالله بن عمر» با امير مؤمنان بيعت نمودند و سپس نقض بيعت كردند و تا آخر عمر در نقض بيعت باقى بودند (5)

بنابراین اسامه از جمله اصحابی بود ضمن مخالفت با خلافت ابوبکر،ولو در برهه ای مسیر را گم کرده بود ولی ضمن پی بردن به اشتباه خود،در کنار امام علی(ع) قرار گرفته بود.

پی نوشتها:

(1). يعنى اگر خليفه پيامبر هستى، پس انتخاب مردم چه معنى دارد، و اگر مردم تو را انتخاب كرده‏اند، پس خليفه مردم هستى نه خليفه پيامبر!

(2). احنجاج طبرسى ص 56.

(3). الدرجات الرفيعه ص 444.

(4). بحار الانوار ج 8 ص 439 چاپ قديم.

(5). رجال كشى ص 41 - قاموس الرجال ج 1 ص 468 و 471 مسعودى در مروج الذهب (ج 3 ص 15)مى‏نويسد: سعد، اسامه، عبدالله بن عمر، و محمد بن مسلمه از گروهى بودند كه از بيعت با على بن ابى طالب(علیه السلام) خوددارى كردند و از شركت در جنگها در ركاب او، امتناع ورزيدند.

و اما دو سوال گرامی،

1. بلال: چرا پس ما با بررسی در منابع مثل کتاب سلیم، کسی را جز سه نفر(سلمان ابوذر مقداد رضی الله عنهم) در دفاع قاطعانه از حضرت علی در جریان غصب خلافت نداریم؟

2. اسامه: اسامه آیا در جریان غصب اولیه خلافت توسط ابوبکر با چکسی بیعت کرد؟ او که با امیر المومنین نبود، پس چرا آیا این جمله در کتاب رجال کشب آمده: "امام آنگاه فرمود: اسامه را جز به نيكى ياد نكنيد. سپس افزود: " آیا صحیح السند است؟ اسامه که مرتد شده بااین حساب(بدلیل عدم طرفداری از امیر مومنان).

تشکر

dfffd;446967 نوشت:
و اما دو سوال گرامی،

1. بلال: چرا پس ما با بررسی در منابع مثل کتاب سلیم، کسی را جز سه نفر(سلمان ابوذر مقداد رضی الله عنهم) در دفاع قاطعانه از حضرت علی در جریان غصب خلافت نداریم؟

2. اسامه: اسامه آیا در جریان غصب اولیه خلافت توسط ابوبکر با چکسی بیعت کرد؟ او که با امیر المومنین نبود، پس چرا آیا این جمله در کتاب رجال کشب آمده: "امام آنگاه فرمود: اسامه را جز به نيكى ياد نكنيد. سپس افزود: " آیا صحیح السند است؟ اسامه که مرتد شده بااین حساب(بدلیل عدم طرفداری از امیر مومنان).

تشکر

با عرض سلام و ادب

در رابطه با اسامه بیان شد که وی از بیعت را ابوبکر سرباز زده بود.وی در زمان جریان سقیفه بنابر دستور پیامبر(ص) در اردوگاهی بیرون مدینه
مستقر بود و د رمدینه حضور نداشت.ماجرای سقیفه آنقدر به سرعت و شتابزده اتفاق افتاد که حضرت علی(ع) با شنیدن صدای تکبیر مردم از علت آن سوال کردند و عرض کردند که ابوبکر به خلافت انتخاب شد.جالب اینجاست که فقط چند نفر در ابتدا با ابوبکر بیعت کرده بودند.ابوعبیدع جراح و عمر از مهاجرین و چند نفر هم از انصار.بعد از این عمر با کمک افرادی،در طول راه هر کسی را که می دیدند به زور می کشیدندو دستش را به دست ابوبکر می مالیدند و می گفتند بیعت کرد.

علاوه بر این شرایط بگونه ای شده بود که امام علی(ع) جهت حفظ اصل اسلام سکوت اختیار کردند،چون شرایط برای قیام و مقابله فیزیکی با خلافت ابوبکر به هیچوجه به مصلحت نبود.

امام امیر المومنان علی علیه السلام در راس کسانی بودند که از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید(1)، همچنین افراد سرشناس زیادی از بیعت با ابوبکر خودداری ورزیده و طبق دستور پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم ، به بیعت با امیر المومنان علیه السلام می اندیشیدند که بعضی از آنان عبارتند از :
1- بلال(2) 2- سعد بن عباده( رئیس قبیله خزرج)(3) 3- سلمان فارسی (4) 4- فضل بن عباس (5) 5- منذر بن ارقم (6) 6- عتبه بن ابی لهب (7) 7- ابوسفیان بن حرب (8) 8- حذیفه بن الیمان(9) 9- زبیر بن العوام (10) 10- فروه بن عمر الانصاری (11) 11- خالد بن سعید 12- مالک بن نویره 13- ابوالتیهان 14- ابی بن کعب 15 - ابی بن کعب 16- عباده بن صامت 17- عباس بن عبدالمطلب 18- ابوذر غفاری 19- مقداد 20- براء بن عازب 21- سعد بن ابی وقاص 22- طلحه بن عبیدالله 23- خزیمه بن ثابت و .......(12)

با توجه به مسائل فوق، آیا اجماع مسلمین در سقیفه مقدم بر این اجماع است؟ آیا برتری این جمعیت را می توان نادیده گرفت، لذا عمر می گفت:

(( کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله شرها))(13)

((بیعت با ابوبکر امر شتابزده ای بود ، خدا شر آن را از جامعه دور کند!!!))

و حتی چند نفر بر اثر توجه به ندای غدیر خم از بیعت ابوبکر پشیمان شده، همدیگر را ملامت می کردند.

ابن ابی الحدید، دانشمند بزرگ اهل سنت می نویسد:

(( جمع کثیری از انصار که باابوبکر بیعت کرده بودند یکدیگر را سرزنش کرده، پشیمانی خود را از بیعت با ابوبکر اظهار می نمودند و این مساله در حالی بود که امیر مومنان علیه السلام در منزل خود قرار داشت ، آنان در کنار خانه او ازدحام کرده، وی را به پذیرفت امامت و خلافت فرا می خواندند ولی او به دعوت آنان توجهی نمی کرد))(14)

وی همچنین در رابطه با تهاجم عمر و دار و دسته اش به منزل امیر مومنان علیه السلام می نویسد:

خالد بن ولید دم در ایستاد و عمر وارد خانه فاطمه سلام الله شد، زبیر که مسلح بود به عمر گفت:

من مهیا هستم تا با علی علیه السلام بیعت کنم، عمر فورا شمشیر او را گرفت و به سنگ کوفت و شکست. در حالی که جمعیت زیادی از جمله مقداد و همه بنی هاشم در خانه علی علیه السلام بودند(15) و راز آن که در خصوص بیعت ابوبکر،به تعجیل و شتابزده عمل نکرده و جلسه انتخاب خلیفه را در مسجدالنبی (ص) بگزار نکرده و از بازماندگان پیامبر (ص) نظر خواهی نکردند. جز این نیست که می دانستند که اگر مردم فراغت خاطر پیدا کنند و یا چشم آنان به امیر مومنان علیه السلام افتد جز آن حضرت شخص دیگری را انتخاب نخواهند کرد.

اما در مورد فرمایش امام باقر(ع) در مورد اسامه،این سخن به این دلیل است که اسامه بعد از اینکه در یاری کردن امام علی(ع) کوتاهی کرده بود،توبه کرده و ضمن ابراز پشیمانی در کنار امام علی(ع) قرار گرفت.در ضمن قبلاً بیان شد که مراد از ارتداد،ارتداد از دین نیست.

پی نوشتها:
1- صحیح بخاری، ج 5، ص 82----صحیح مسلم، ج5، ص 152------ تاریخ طبری، ج3 ،ص 208.....

2- بلال نه تنها بیعت نکرد بلکه از اذان گفتن خودداری کرد و به سوی شام شتافت( طبقات ابن سعد، ج3 ، ص 236)

3- او هرگز با ابوبکر و عمر بیعت نکرد. او پس از مرگ ابوبکر به سوی شام شتافت و در آنجا ( دوران خلافت عمر) به طور مرموز ترور شد.( تاریخ طبری، ج1، ص 1844)

4-شرح نهج البلاغه، ابن بی الحدید، ج2، ص49

5- او در سقیفه گفت: بزرگ ما علی علیه اسلام از شما سزاورتر است.( تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)

6- او در سقیفه کفته بود: در بین هاشم مردی (علی علیه السلام) وجود دارد که اگر به خلافت روی آورد کسی تردیدی در حقانیت او ندارد( تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)

7- او در پی سخن ابن عباس در سقیفه گفت: هرگز فکر نمی کردم امر خلافت از بنی هاشم و از ابوالحسن علی علیه السلام منحرف گردد، کسی که اولین مومن به رسول الله بوده و سابقه او بر همگان ثابت و داناترین فرد نسبت به قرآن و سنت های پیامبر(ص) است( تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)

8- او حتی نزد علی علیه السلام آمده و پیشنهاد جمع آوری سلاح و حمله مسلحانه علیه ابوبکر را داد.( تاریخ طبری، ج3، ص 209)

9- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص 51

10- همان ،ج2، ص 21

11- زبیر بن بکار در کتاب الاخبار الموفقیات می نویسد: فروة بن عمر از اصحابی بود که زیر بار بیعت با ابوبکر نرفت.( الاخبار الموفقیات، ص 590)

12- خالد بن سعید از سوی رسول الله (ص)فرمانداری صنعای یمن را به عهده داشت، زمانی که رسول خدا(ص) از دنیا رفت، خالد همراه با دو برادرش، ابان و عمر ، محل خدمت خود را ترک کردند و به مدینه بازگشتند ابوبکر از ایشان پرسید: برای چه محل ماموریت را ترک کردید؟ هیچ کس برای فرمانداری شایسته تر از منتخبین رسول خدا (ص) نمی باشد، بر سر کارتان برگردید. آنان پاسخ دادند: ما پسران احیحه ،پس از رسول خدا(ص) برای هیچ کس دیگر کار نمی کنیم . او ضمن سخنانی به بنی هاشم گفته بود: شما اهل بیت درخت تناور و با میوه های نیکو هستید، ما پیرو شما هستیم. ( اسدالغابه ،ج2 ، ص 78)

13- مسند احمد بن حنبل، ج 1 و ج 6 ، ص 55

14- شرح نهج البلاغه ، این ابی الحدید ، ج6 ، ص 244

15- شرح نهج البلاغه ، این ابی الحدید ، ج2 ، ص 21.

مقداد;447033 نوشت:
1- بلال(2) 2- سعد بن عباده( رئیس قبیله خزرج)(3) 3- سلمان فارسی (4) 4- فضل بن عباس (5) 5- منذر بن ارقم (6) 6- عتبه بن ابی لهب (7) 7- ابوسفیان بن حرب (8) 8- حذیفه بن الیمان(9) 9- زبیر بن العوام (10) 10- فروه بن عمر الانصاری (11) 11- خالد بن سعید 12- مالک بن نویره 13- ابوالتیهان 14- ابی بن کعب 15 - ابی بن کعب 16- عباده بن صامت 17- عباس بن عبدالمطلب 18- ابوذر غفاری 19- مقداد 20- براء بن عازب 21- سعد بن ابی وقاص 22- طلحه بن عبیدالله 23- خزیمه بن ثابت و .......(12)
بزرگوار، ضمن درخواست از پاسخ دادن به سوالات پست قبل، خواستارم که بیان فرمائید آیا این افراد نام برده در بالا__بجز زبیر که تکلیفش معلوم شد__چه کسانی کاملا مخالف بوده و هرگز با ابوبکر بیعت نکردند تا مرگ، آیا اسامه هم زیر بار ابوبکر نرفت در نهایت؟

dfffd;447088 نوشت:
بزرگوار، ضمن درخواست از پاسخ دادن به سوالات پست قبل، خواستارم که بیان فرمائید آیا این افراد نام برده در بالا__بجز زبیر که تکلیفش معلوم شد__چه کسانی کاملا مخالف بوده و هرگز با ابوبکر بیعت نکردند تا مرگ، آیا اسامه هم زیر بار ابوبکر نرفت در نهایت؟

با عرض سلام و ادب

ضمن عرض پوزش بابت به تأخیر افتادن پاسخگویی به سوالات شما.باید عرض کنم علت این امر علاوه بر پاسخگویی به سوالات کاربران دیگر،طرح سوالات جدید توسط شما،قبل از پاسخگویی به سوالات گذشته است و از آنجایی که سوالات شما مرتبط با مطالبی است که بنده خدمت شما عرض کرده ام،لذا پاسخگویی به سوالات جدید شما در اولویت قرار می گیرد.ان شاء الله سعی خواهم کرد سوالات شما بی پاسخ نماند.

لازم است این نکته را هم عرض کنم که چون از پس فردا به سفر تبلیغی خواهم رفت،پاسخگویی به سوالات دوستان با کمی تأخیر مواجه خواهد شد که امیدوارم بنده را عفو بفرمایید.

در مورد اسامة هر چند تا جایی که بنده بررسی کردم تصریح به بیعتش با ابوبکر نشده است،ولی با توجه به اینکه وی از سوی ابوبکر بعنوان فرمانده سپاه انتخاب شده بود،استفاده می شود که وی بیعت کرده بود.طبق نقل برخی منابع در دوران ابوبكر در مقام فرماندهى سپاه اسلام با رومیان جنگید و با پیروزى چشم‌گیر به مدینه بازگشت.[1]

بنابر بعضى از روایات در یكى از نبردهاى ابوبكر با مرتدان، جانشین او در مدینه شد.[2] وى در سركوب مسیلمه كذاب نیز در سپاه خالد ‌بن ‌ولید حضور داشته ‌است.[3]

اسامه در خلافت عمر مورد احترام او بود و بنا به روایتى او را با نام امیر خطاب مى‌كرد و سلام مى‌گفت.[4] خلیفه سهم او را در تقسیم عطایا، همسان با اصحاب بدر و بیش از پسر خود عبدالله، قرار داد و چون مورد اعتراض عبدالله قرار گرفت، محبت‌هاى رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله با اسامه را یادآور شد.[5]

اسامه در شورش مردم بر ضد عثمان از سوى خلیفه مأموریت یافت تا وضعیت مردم بصره را بررسى كند[6] و چون كار شورشیان بالا گرفت و احتمال كشته شدن عثمان قوت یافت، از امیرمؤمنان على علیه‌السلام خواست تا براى بر كنار ماندن از هر گونه اتهامى در این‌باره، مدینه را ترك گوید.[7]

از میان افرادی که در پست قبلی بعنوان کسانی که با ابوبکر بیعت نکرده بودند نام برده شدند،بلال ،سعد بن عباده،فروة بن عمر اصلاً با ابوبکر بیعت نکردند.

پی نوشتها: [1]. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 146‌ـ‌147.
[2]. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 253.
[3]. الفتوح، ج‌ 1، ص‌ 32.
[4]. تهذیب الكمال، ج‌ 2، ص‌ 344.
[5]. الاستیعاب، ج 1، ص 170؛ اسدالغابه، ج 1، ص‌ 196.
[6]. تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 648.
[7]. الفتوح، ج‌ 2، ص‌ 227.

dfffd;446967 نوشت:
و اما دو سوال گرامی،

1. بلال: چرا پس ما با بررسی در منابع مثل کتاب سلیم، کسی را جز سه نفر(سلمان ابوذر مقداد رضی الله عنهم) در دفاع قاطعانه از حضرت علی در جریان غصب خلافت نداریم؟

2. اسامه: اسامه آیا در جریان غصب اولیه خلافت توسط ابوبکر با چکسی بیعت کرد؟ او که با امیر المومنین نبود، پس چرا آیا این جمله در کتاب رجال کشب آمده: "امام آنگاه فرمود: اسامه را جز به نيكى ياد نكنيد. سپس افزود: " آیا صحیح السند است؟ اسامه که مرتد شده بااین حساب(بدلیل عدم طرفداری از امیر مومنان).

تشکر

با عرض سلام و ادب

اینکه در منابع افراد معدودی را می بینیم که بطور قاطع و همه جانبه از امام معصوم عصر و زمان خود پیروی و حمایت می کردند،دلیلش این است که انسانها از لحاظ ایمان و اعتقاد در یک سطح و رتبه نیستند.در هر عصر و زمانه ای انسان های اندکی یافت می شوند که در حد اعلاء و کامل ایمان و ولایت پذیری باشند.

و سوال آخرم از شما برادر عزیز:

میشود اقوال و فرموده های معصومین علیهم السلام در مورد صحابی پیامبر (مثل جابر، اسامه بلال و...) که در مدح آنها است، بجز سه نفر سلمان ابوذر مقداد رضی الله عنهم را بیاورید؟

dfffd;447237 نوشت:
و سوال آخرم از شما برادر عزیز:

میشود اقوال و فرموده های معصومین علیهم السلام در مورد صحابی پیامبر (مثل جابر، اسامه بلال و...) که در مدح آنها است، بجز سه نفر سلمان ابوذر مقداد رضی الله عنهم را بیاورید؟

با عرض سلام و ادب

در مورد بلال حبشی باید عرض کنیم:

رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علی، سلمان، عمّار و بلال دانست.[1]

همچنین در مورد بلال فرمود:

«بلال در بهشت بر شتری سوار می شود و اذان می گوید. چون جملات «اشهَد اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه » و «اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه » را ادا می کند، لباس آراسته ای از لباسهای بهشتی بر تن او می کنند.»[2].

روزی امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و فرمود:

پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم، صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط.[3]

همان گونه که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شایستگی بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود:

خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست می داشت، او بنده شایسته ای بود و می گفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله «حی علی خیر العمل» در اذان ترک شد.[4].

پی نوشتها:

[1]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج10، ص104؛ عوالم العلوم، ج14، ص308.

[2]. بحارالانوار، ج84، ص116؛ ر.ک: مجمع الرجال، ج1، ص281.

[3]. بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص3.

(4]. بحارالانوار، ج22، ص142؛ نک: الدرجات، الرّفیعه، ص367.

dfffd;447237 نوشت:
و سوال آخرم از شما برادر عزیز:

میشود اقوال و فرموده های معصومین علیهم السلام در مورد صحابی پیامبر (مثل جابر، اسامه بلال و...) که در مدح آنها است، بجز سه نفر سلمان ابوذر مقداد رضی الله عنهم را بیاورید؟

با عرض سلام و ادب

فضایل جابر:

امام باقر عليه السلام فرمود: از جابربن عبداللّه انصاري شنيدم كه مي گفت:

از رسول خدا صلي الله عليه و آله در مورد سلمان پرسيدم، فرمود: سلمان درياي علم و معرفت است كه نمي توان به آخر آن رسيد. سلمان داراي علم گذشته و آينده است. خداوند دشمن دارد، كسي را كه با سلمان دشمني كند و دوست دارد آن را كه با سلمان دوستي ورزد.

عرض كردم در باره ابوذر غفاري، مقداد، و عمّار ياسر چه مي فرمايي؟

حضرت پاسخ را تكرار كرد. از محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله بيرون آمدم، تا اين چهار تن (سلمان، ابوذر، مقداد، عمار ياسر) را ديدار كنم و به آنها بشارت دهم. وقتي از حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله حركت كردم، فرمود:

«اِلَيَّ يا جابِرُ وَ أَنْتَ مِنّا، أَبْغَضَ اللّهُ مَنْ أَبْغَضَكَ وَ أَحَبَّ مَنْ اَحَبَّكَ»

اي جابر، تو از خاندان ما هستي، خداوند دشمن دارد آن را كه با تو دشمني ورزد و دوست دارد آن را كه با تو دوستي كند.(1)

در مورد وثاقت جابر، امام باقر عليه السلام فرمود: «جابر هرگز دروغ نمي گويد.»(2)

دراين باره، تاريخ نويسان گفته اند:

«وَ كانَ مِنَ الْمُكَثِّرينَ فيِ الْحديثَ، اَلْحافِظينَ لَلسُّنَنِ.»

جابر در نقل گفتار و فرهنگ اسلام بسيار كوشا بود و از پاسداران سنتهاي اسلام به شمار مي آمد.(3)

پی نوشتها:

(1). اختصاص، شيخ مفيد، ص 223.

(2). تهذيب الاحكام، ج 9، ص 309، حديث 1106.

(3). اعيان الشيعه، ج 15، ص 141.

برادرم تشکر. اما عرض کردم مدح دیگر صحابی پیامبر جز سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و جابر. آیا کس دیگری توسط ائمه علیهم السلام مدح شده از صحابی؟

اگر در دنیای زمان بعد از پیغمبر یک جق و یک باطلی بوده ، که بوده

امروز دو جبهه اصلی حق و باطل کدام است؟

شهید علی اصغر پازوکی;456054 نوشت:
امروز دو جبهه اصلی حق و باطل کدام است؟

شیعه بر حق
غیر شیعه بر باطل

dfffd;456053 نوشت:
برادرم تشکر. اما عرض کردم مدح دیگر صحابی پیامبر جز سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و جابر. آیا کس دیگری توسط ائمه علیهم السلام مدح شده از صحابی؟

با عرض سلام و ادب.

اینکه فضایل جابر را عرض کردم چون خودتان فرموده بودید:«میشود اقوال و فرموده های معصومین علیهم السلام در مورد صحابی پیامبر (مثل جابر، اسامه بلال و...) که در مدح آنها است، بجز سه نفر سلمان ابوذر مقداد رضی الله عنهم را بیاورید؟».

بله بغیر از این سه شخصیت از اصحاب بزرگوار پیامبر(ص)،اصحاب دیگری هم بودند که مورد مدح و ستایش قرار گرفته اند.

یکی از این اصحاب بزرگوار عثمان بن مظعون است.وى یکى از شخصیتهاى ممتاز و از یاران بسیار خوب پیامبر (ص) بود و در میان یاران آن حضرت از احترام ویژه‏اى برخوردار بود. عثمان بن مظعون، نخستین مسلمانى بود که در مدینه از دنیا رفت و مرگ او موجب تأثر شدید پیامبر (ص) و یارانش گردید چنان که در مرگ او گریستند و به دستور آن حضرت عثمان را در بقیع دفن کردند.
همسر پیامبر (ص) عایشه مى‏گوید: «انّ رسول اللّه (ص) قبلّ عثمان بن مظعون و هو میت و هو یبکى، او قال: عیناه تهرقان : رسول خدا (ص) عثمان به مظعون را که فوت کرده بود بوسیدند در حالى که گریه مى‏کردند و در تعبیر دیگر اشک از چشمان مبارکش جارى بود.

هنگامی که فرزند پیامبر وفات کرد فرمود:«به گذشتگان صالح خود، کسانی هم چون عثمان بن مظعون بپیوند.»

گفته شده است که دختران پیامبر در نزد عثمان بن مظعون به خاک سپرده شده اند؛ زیرا پیامبر هنگام دفن عثمان بن مظعون سنگی را به عنوان علامت بالای قبرش گذاشت و فرمود:«با این سنگ قبر برادرم را نشان می‌کنم و هر یکی از اولادم که بمیرند، نزد او دفن می‌نمایم.» (1)

امام علی(ع) آنچنان به عثمان بن مظعون علاقمند بود که نام یکی از فرزندانش را به نام او گذاشت.ابوالفرج اصفهاني از قول اميرمومنان علي (ع) نقل مي‌كند: «همانا او را به اسم برادرم عثمان بن مظعون نامگذاري نمودم.» (2)

پی نوشتها:
(1). منتهی الامال ج 1، ص 703.
(2). مقاتل الطالبين ص 55 و بحار الانوار ج 45 ص 38.

امام صادق علیه السلام در یک روایتی ضمن شمارش احکام دین و دستورات شریعت اسلام می فرماید: «دوست داشتن مؤمنین حقیقی (آنان که بعد از پیامبر تغییر عقیده نداده، از راه حق منحرف نشدند)، مانند: سلمان فارسی، ابی ذر غفاری، مقداد بن اسود کندی، عمار بن یاسر، جابر بن عبد اللّه انصاری، حذیفة بن یمان، ابو هیثم بن تیّهان، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، عبد اللّه بن صامت، عبادة بن صامت، خزیمة بن ثابت معروف به ذو الشهادتین، ابی سعید خدری و کسانی که مثل اینها بوده یا دنباله رو آنان باشند، بر همگان واجب است.»

مقداد;456114 نوشت:
ابو ایوب انصاری
من شنیده ام که ابو ایوب در اواخر عمرش با امیرالمومنین رابطه خوبی نداشت و آیا این همان ابو ایوبی نیست که یزید بر پیکرش نماز خواند؟

ضمن اینکه میشه منبع این حدیث رو هم بذارید؟ تشکر

dfffd;456130 نوشت:
من شنیده ام که ابو ایوب در اواخر عمرش با امیرالمومنین رابطه خوبی نداشت و آیا این همان ابو ایوبی نیست که یزید بر پیکرش نماز خواند؟

ضمن اینکه میشه منبع این حدیث رو هم بذارید؟ تشکر

با عرض سلام و ادب

ابوايوب، هيچ گاه ايمان و ارادتش نسبت به ولايت و جانشيني اميرالمؤمنين بعد از پيامبر(ص) کم نشد و همواره به توصيه‏هاي رسول­خدا در حق اهل بيت گوش جان سپرده و در راه تحقق اين امر الهي از هيچ تلاشي فروگذار نبود.[1]

افرادي که با خلافت ابوبکر صريحاً مخالفت کردند و علي بن ابي­طالب را بر او مقدم شمردند، دوازده نفر از مهاجرين و انصار بودند که هر کدام سخني در برابر مردم و ابوبکر ايراد کردند، از جمله آنان ابوايوب انصاري است که بعد از "سهل بن حنيف" برخاست و به ابوبکر چنين گفت:
از خدا بترسيد و درباره اهل‏بيت پيامبرتان ظلم نکنيد و امر خلافت و رهبري جامعه را به اهل‏بيت رسول­خدا باز گردانيد که همانا شما و ما در اين جا و جاهاي ديگر به تکرار از پيامبر(ص) شنيده‏ايم که مي‏فرمود: «اهل‏بيت من به امر خلافت و رهبري امت اسلامي از شما سزاوارترند». اين را گفت و نشست.[2]

ابوايوب انصاري جزو آن دسته از بزرگان اصحاب پيامبراکرم(ص) است که در جنگ‏هاي جمل و صفين در کنار حضرت علي(ع) بوده و در رکابش شمشير زده است و در جنگ نهروان در مقدمه سپاه و پيشاپيش براي جنگ با خوارج پيش مي‏رفته است.[3]

ابوایوب انصاری سرانجام در سال 50 یا 51 از دنیا رفت.

پی نوشت:
[1]. منقری، نصرابن مزاحم؛ وقعه صفین، مترجم پرویز اتابکی، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، تهران، انتشارات اموزش انقلاب اسلامی، 1366، ص 105.

[2] . همان، ص 106.

[3]. ابن ابی الحدید، عبدالحمید ابن هبه الله، ترجمان حیات امام علی در شرح نهج البلاغه اب اب الحدید، ترجمه رضا رجب زاده، مشهد، انتشارات رستگار، 1379، ج10، ص 17.

برادر تشکر میشود سند حدیث پست 23 رو بذارید؟

dfffd;456529 نوشت:
برادر تشکر میشود سند حدیث پست 23 رو بذارید؟

با عرض سلام و ادب

این حدیث را از یکی از مجلات فقهی گرفته بودم که متأسفانه سندش را ذکر نکرده بود،ان شاء الله بعد از یافتن سند روایت خدمت شما عرض خواهمم کرد.

کارشناس عزیز این حدیث حدیثی هست مهم و اثر گذار و لازم است لازم است که سندیت داشته باشد خواهشا سندشو پیدا فرمائید برادرم. تشکر

dfffd;456529 نوشت:
برادر تشکر میشود سند حدیث پست 23 رو بذارید؟

با عرض سلام و ادب

متن روایت همراه با سند:

بحار الأنوار ج : 10 ص : 222
باب 14- ما بين عليه السلام من المسائل في أصول الدين و فروعه برواية الأعمش

1- ل، [الخصال‏] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ الْعِجْلِيُّ وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ بُهْلُولٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّينِ لِمَنْ تَمَسَّكَ بِهَا

تا مى رسد به اينجا:

بحار الأنوار ج : 10 ص : 227

وَ الْوَلَايَةُ لِلْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ لَمْ يُغَيِّرُوا وَ لَمْ يُبَدِّلُوا بَعْدَ نَبِيِّهِمْ وَاجِبَةٌ مِثْلُ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ وَ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ وَ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ الْكِنْدِيِّ وَ عَمَّارِ بْنِ يَاسِرٍ وَ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ وَ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ وَ أَبِي الْهَيْثَمِ بْنِ التَّيِّهَانِ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ وَ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الصَّامِتِ وَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ وَ خُزَيْمَةَ بْنِ ثَابِتٍ ذِي الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ وَ مَنْ نَحَا نَحْوَهُمْ وَ فَعَلَ مِثْلَ فِعْلِهِمْ وَ الْوَلَايَةُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَ الْمُقْتَدِينَ بِهِمْ وَ بِهُدَاهُمْ وَاجِبَة

تشکر برادرم

dfffd;445745 نوشت:
سلام. دو سوال دارم:

میشنویم که برخی صحابه با امام علی علیه السلام در سه جنگ ایشان با حضرت بودند، آنان چند تن از صحابی بودند؟ و چرا زمان غصب خلافت درصورت بالغ بودن کاری نکردند؟

با عرض سلام و ادب

در نبرد صفین تعدادى از برجستگان اصحاب پیامبر حضور داشتند.
یعقوبى گوید: هفتاد نفر از رزمندگان جنگ بدر و هفتصد نفر از آنان که در بیعت رضوان با نبى گرامى اسلام بیعت کرده بودند و از دیگر مهاجران و انصار چهارصد نفر در رکاب امیرمومنان على(ع) بودند,(1) در حالى که تعداد اصحاب پیامبر در لشگر معاویه از عدد انگشتان دست تجاوز نمى کرد, آن هم از نو مسلمانانى بودند که بعد از فتح مکه مسلمان شده بودند!

نقل کرده اند که معاویه به انصار گفت چرا از من طلبکارید؟! ((فوالله لقد کنتم قلیلا معى کثیرا مع على; بخدا قسم اندکى از شما با من بودید ولى اکثر شما با على(ع) بودید.))(2)

حضور تعداد کثیرى از صحابه با امیرمومنان على(ع) افتخارى براى امام نیست چرا او با حق است و حق با اوست هرچند یکنفر از صحابه نیز با حضرت همراهى نکنند!! ولى این گویاى بصیرت آن عده است که این محور حق را یافتند و با حضرت همراهى کردند.

عبدالرحمن بن حجاج (از یاران امام کاظم((ع))) گوید: روزى در مجلس ابان بن تغلب (از خواص یاران امام باقر((ع))) و امام صادق(ع) بودم, جوانى از او پرسید چند نفر از اصحاب پیامبر در رکاب امام على(ع) بودند؟ ابان به او گفت: گویا تو مى خواهى فضیلت و عظمت على(ع) را با اصحاب پیامبر بشناسى؟
جوان گفت: همین طور است.
ابان گفت: ((والله ما عرفنا فضلهم الا باتباعهم ایاه; به خدا قسم ارزش اصحاب پیامبر را جز با پیروى از مولا على(ع) نمى شناسیم.))(3)

از شخصیت هاى برجسته اصحاب پیامبر(ص) که با امام على(ع) بودند, برخى از آنان عبارتند از: امام حسن, امام حسین, عمار بن یاسر, سهل بن حنیف, قیس بن سعد, عدى بن حاتم, هاشم بن عتبه, عبدالله بن بدیل, عبدالله بن عباس, اویس قرنى, ابوالهیثم مالک بن التیهان, عبدالله بن جعفر, خزیمه بن ثابت, سلیمان بن صرد خزاعى, عمرو بن حمق خزاعى و...
و البته بودند برخى بى بصیرت از اصحاب پیامبر که ریزش کردند و به حمایت از امیرمومنان على(ع) وارد میدان نشدند, ولى به جاى آنها نیروهاى مخلصى ((رویش)) کردند تا پاى جان از امام حمایت کردند و در رکاب حضرت بودند, همانند مالک اشتر, حجر بن عدى, اصبغ بن نباته, صعصعه بن صوحان و...

اینکه چرا در جریان غصب خلافت عکس العملی نشان نداده بودند،دلایل متعددی دارد.یکی از این دلایل این است که غاصبان خلافت زمانی دست به این کار زدند که امام علی(ع) و برخی از اصحاب نزدیک مشغول غسل دادن و کفن کردن جسد مطهر پیامبر(ص) بودند.

پی نوشتها:
(1). تاریخ یعقوبى, ج2, ص188, عدد شرکت کنندگان در بیعت رضوان در بین رزمندگان جنگ صفین را خلیفه بن خیاط 800 نفر ذکر کرده است, تاریخ خلیفه بن خیاط, ص148.
(2) . العقد الفرید, ج3, ص91.
(3). معجم رجال الحدیث, ج1, ص146.

dfffd;445745 نوشت:
سلام. دو سوال دارم:

میشنویم که برخی صحابه با امام علی علیه السلام در سه جنگ ایشان با حضرت بودند، آنان چند تن از صحابی بودند؟ و چرا زمان غصب خلافت درصورت بالغ بودن کاری نکردند؟

با عرض سلام و ادب

اینگونه نیست که تصور کنیم همه صحابه با ابوبکر بیعت کرده و موافق او بودند.بلکه خیلی از بزرگان صحابه با او مخالفت کردند،هر چند در ادامه برخی ها ضمن بیعت با او از طرفداران او شدند.

بسياري از بزرگان صحابه مخالف بيعت با ابوبكر بودند. چه بيش از دوماه از غدير نگذشته بود و هنوز خيلي ها توصيه هاي پيامبر(ص) را در مورد وصايت اميرالمؤمنين(ع) بخاطر داشتند، لذا از بيعت با ابوبكر خودداري كرده و بسوي علي (ع) متمايل شدند.

تاريخ ابوالفداء، در ج1، ص 219، نوشته است كه عباس ابن عبدالمطلب، فضل بن عباس، خالد بن سعيد اموي، عماربن ياسر، مقداد بن عمروؤ سلمان فارسي، ابوذر غفاري، براء بن عازب، ابي بن كعب و زبير بن عوام كه همگي از بزرگان صحابه بودند، از بيعت با ابوبكر سرپيچي كرده و بسوي علي(ع) آمدند.

از سوي ديگر، افرادي چون، ابوسفيان، سعد بن ابي وقاص، طلحه بن عبدالله، ابان بن سعيد اموي و سعد بن عباده كه از جمله بزرگان طوايف بودند از بيعت با ابوبكر خودداري می‌كردند و تازه اينها كساني بودند كه داخل مدينه بودند. در خارج از مدينه نيز خيل كثيري با بيعت ابوبكر مخالف بودند و جمعي از آنها نيز در اينراه كشته شدند. ازجمله مالك بن نويره صحابي پيامبر(ص) كه خالد بن وليد به او حمله برد و همان شب با همسر او زنا كرد!

مهم اینست که تا آخر با امیرالمومنین بوده باشند، سلمان و مقداد و ابوذر که قطعا با حضرتش تا آخرین نفر بودند و غیر اینها همه مرتد شدند. این چهار نفر نه کمتر نه بیشتر در تمام کتب امامیه ذکر شده اند، حال سوال اینجاست چرا حرفی از مالک بن نویره یا جابر بن عبد الله یا عمار یاسر در بین ایشان نیامده است؟ تشکر همین سه تن رو بررسی فرمائید

dfffd;459766 نوشت:
مهم اینست که تا آخر با امیرالمومنین بوده باشند، سلمان و مقداد و ابوذر که قطعا با حضرتش تا آخرین نفر بودند و غیر اینها همه مرتد شدند. این چهار نفر نه کمتر نه بیشتر در تمام کتب امامیه ذکر شده اند، حال سوال اینجاست چرا حرفی از مالک بن نویره یا جابر بن عبد الله یا عمار یاسر در بین ایشان نیامده است؟ تشکر همین سه تن رو بررسی فرمائید

با عرض سلام و ادب

همانگونه که قبلاً عرض شد،بر فرض که اصحابی همچون عمار و جابر بن عبدالله و ... در امر حمایت از امامت و ولایت امام علی(ع) کوتاهی کرده باشند باید دقت داشت که مراد از ارتداد در روايات حوض و نظائر آن ، ارتداد از دين و ايمان نيست بلكه منظور ارتداد از اهمّ دستورات نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم است كه عبارت از امر ولايت باشد.

اینکه ارزش این است که تا آخرین لحظه در کنار امام و مولایشان می ماندند سخن درست و منطقی ای است. اتفاقاً عمار و جابر بن عبدالله بر فرض که در برهه ای آنگونه که شایسته و مورد انتظار بود عمل نکرده بودند،ولی قطعاً از جمله کسانی بودند که تا آخرین لحظه در مسیر ولایت و امامت امام علی(ع) و اهل بیت پیامبر باقی مانند.

در ضمن همانگونه که قبلاً هم اشاره شد شرایط غصب خلافت و سرعت اتفاق افتادن آن بگونه ای بود که کسی تصورش را هم نمی کرد و بعد از آن هم شرایط بگونه ای شد که اعتراض و مخالفت عملاً ناممکن شده و نتیجه ای جز بروز اختلاف در جامعه نوپای اسلامی و احتمال ازبین رفتن اصل اسلام وجود نداشت.تا جایی که خود امام علی(ع) سکوت اختیار کرده و فرمودند مانند کسی که خار در چشم و استخوان در گلو دارد صبر کردم.

شما میفرماید که آیا صحابه ای که مرتد شدند بازهم پاک هستند و نجاست کافر را ندارند؟ آیا دلیل هم برین سخنتان دارید؟

dfffd;463095 نوشت:
شما میفرماید که آیا صحابه ای که مرتد شدند بازهم پاک هستند و نجاست کافر را ندارند؟ آیا دلیل هم برین سخنتان دارید؟

با عرض سلام و ادب

همانگونه که در پست های گذشته هم اشاره شد،بر فرض درستی این روایات،علمای شیعه معتقدند ارتدادی که در برخی از روایات به برخی از صحابه نسبت داده شده به معنای کفر و بازگشت به بت پرستی نیست، بلکه به معنای شکستن پیمان ولایت و نافرمانی پیامبر (ص) در امر خلافت است.

امام خمینی (ره) نیز در کتاب طهارت خود در بحث از این که آیا مخالفان شیعه کافرند یا نه، می‌گوید: صدق اسلام بر افراد به صرف اعتقاد به الوهیت، توحید، نبوت و معاد (مورد آخر اختلافی است) محرز است.

ایشان امامت را از اصول مذهب شیعه و مخالفت با آن را سبب خروج از تشیع، نه اسلام می‌داند. ایشان در این بخش روایاتی را که در آنها به اهل سنت نسبت کفر داده شده است، بررسی می‌کند و معتقد است که در این نسبت‌ها کفر به معنای اصطلاحی اراده نشده؛ چرا که این با اخبار مستفیضه بلکه متواتره در این باب و معاشرت شیعیان و ائمه با اهل سنت (حتی در مواردی که شائبه تقیه وجود ندارد) مخالف است.[1]

آیت الله سبحانی معتقد است که این ارتداد به معنای کفر و الحاد و بازگشت به جاهلیت نیست؛ بلکه مراد از آن عدم وفای به پیمانی است که در روز غدیر خم از آنها گرفته شده بود. روایتی که در آن حضرت علی (ع) از آنها خواست که فردا با سرهای تراشیده بیایند و تنها این سه نفر آمدند، شاهدی است بر این که مراد از ارتداد بقیه افراد کناره گیری از قتال و جنگ همراه حضرت علی (ع) بوده است. [2]

از آن گذشته بنا به گزارش منابع تاریخی، امام علی (ع) در مواردی به خلفا مشاوره می‌داده و آنها را راهنمایی می‌کرده تا در فتوحات موفق شوند. [3]

بنابراین، آن کسانی که در فتوحات اسلام شرکت داشتند، همگی مسلمان بودند و برای گسترش اسلام تلاش کردند؛ هرچند که ممکن است اشتباهاتی و گناهانی در زندگی خود مرتکب شده باشند.

چگونه می‌توان گفت که تنها این سه نفر بودند که از علی بن ابی طالب حمایت کردند؛ در حالی که ابن قتیبه و طبری گفته‌اند که جماعتی از بنی هاشم و دیگران به نشانه اعتراض به سقیفه در خانه علی بست نشستند و خانه علی را ترک نکردند، مگر بعد از تهدید و روشن کردن آتش در مقابل خانه. [4]

چگونه ممکن است ایمان برخی از صحابه را که شیعه و سنی در بزرگی مقام آنها اتفاق دارند، انکار کرد. کسانی مانند بلال، حجر بن عدی، اویس قرنی و ... . همچنین بنی هاشم که در مسیر امام علی بودند و از آن تخلف نکردند و تنها به دلیل اقتدا به حضرت علی (ع) و حفظ مصالح عالیه اسلام سکوت کردند. [5]

امیرمؤمنان (ع) در خطبه 97 نهج البلاغه می فرماید:

"من اصحاب محمد (ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی نگرم. آنها صبح می کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره های غبارآلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند و پیشانی و گونه های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک می ساییدند. با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده اند. بر پیشانی آنها از سجده های طولانی پینه بسته بود (چون پینه زانوهای بزها) اگر نام خدا برده می شد چنان می گریستند که گریبان های آنان تر می شد. و چون درخت در روز تند باد می لرزیدند. از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند".

بنابراین ارتداد در روایات مورد نظر،به معنای ارتداد از دین نمی باشد،در نتیجه اصلاً بحث پاکی و نجاست این افراد هم مطرح نمی شود.

پی نوشتها:

[1]. امام خمینی، کتاب الطهارة، ج 3، ص 437 ، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379.

[2]. ر. ک. به: مع الشیعة الامامیة فی عقایدهم، ص 181.

[3]. مصاحبه با آیت الله واعظ زاده خراسانی، نشریه حوزه، سال 24، شماره 141، مرداد و شهریور 1386، ص 39 – 52.

[4]. ر. ک. به: مع الشیعة الامامیه فی عقایدهم،آیت الله سبحانی، ص 178 و 179.

[5]. همان ، ص180 و 181.

این پست شما هرگز جواب سوال حقیر نبود که عرض کردم:

dfffd;463095 نوشت:
آیا صحابه ای که مرتد شدند بازهم پاک هستند و نجاست کافر را ندارند؟ آیا دلیل هم برین سخنتان دارید؟



ایشان درباب وحدت عملی میگوید

:"ما در مکتب اهل البیت معتقدیم که
هر کس در نماز خود سوره حمد را بدون
بسم الله قرایت کندنمازش باطل است.


ولی برادر مسلمان حنفی مذهب ما انرا واجب نمی داند

و حمد را بدون بسم الله قرایت میکند.
در اینجا ا
مام جعفر صادق به فرمود:
اگر کسی پشت سر انها نماز بگذارد مانند انست
که پشت سر رسول الله نماز گذاشته است._

وسایل الشیعه کتاب اصلاه ج5 ص 381-


dfffd;463622 نوشت:
این پست شما هرگز جواب سوال حقیر نبود که عرض کردم:

با عرض سلام و ادب

بنده با توجه به مطالبی که تا کنون در رابطه بااصحابی همچون عمار و جابر و ... مطرح بوده است که آیا اینها هم جزو مرتدین بعد از پیامبر بودند یا خیر،مطالبی عرض کردم.

اگر منظور شما عده معدودی هستند که واقعاً از دین برگشتند،باید از لحاظ فقهی مورد بررسی قرار بگیرد.

تشکر از برادر عزیز مقداد. چشم از نظر فقهی پیگیری میکنم.

پرسش:
جابر بن عبدالله انصاری، در زمان غصب خلافت چند ساله بودند؟ اگر بالغ بودند چرا بدون طرفداری مناسب از امام علی (ع) با ابوبکر بیعت کردند؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب.
هر چند در مورد تاریخ ولادت جابر اطلاعی در دست نیست،ولی با توجه به تاریخ وفات و سنی که هنگام وفات برای او ذکر کرده اند،قطعاً سن او هنگام رحلت پیامبر(ص) و ماجرای غصب خلافت در سال یازده هجری، از سن بلوغ بیشتر بوده است.روایتهایی در باره سال وفات جابر آورده است که هر یک تاریخ متفاوتی را، بین سالهای ۶۸ تا ۷۹، ذکر کرده اند و در یک خبر، به نقل از جمعی از مورخان و محدّثان، از وفات جابر در سال ۷۸ و در ۹۴ سالگی سخن گفته و اشاره کرده است که اَبان بن عثمان، والی مدینه، بر وی نماز گزارد.(1).
از موضع جابر درباره خلیفه اول سخنی در منابع نیامده است.او بعد از واقعه سقیفه، از یاران وفادار و مخلص اهل بیت شد، برخی او را از گروه (شرطة الخمیس) می دانند، آنها کسانی بودند که فدایی حضرت علی علیه السلام و همواره گوش به فرمان حضرتش بودند . (2).

جابر بن عبد الله، بنابر ارتداد جمیع صحابه جز چهار نفر، چرا در زمان غصب خلافت سکوت کرد؟ آیا مرتد شد؟

قبل از بیان معنا و مفهوم احادیثی که می گویند بعد از پیامبر(ص) همه مرتد شدند مگر چند نفر،
درمورد جابر باید عرض کنیم که منابع تاریخی در رابطه با عکس العمل جابر نسبت به سقیفه ساکتند.ولی آنچه مسلم است ولی از پیروان و طرفداران امام علی(ع) بوده است.

اما در رابطه با حديث:«ارتدّ الناس بعد النبي الاّ ثلاثة او اربعة»، از دو جهت مي توان بحث كرد. اولاً اينكه در صحت سند اين حديث مناقشه وجود دارد و ثانياً اينكه بر فرض صحت حديث منظور از ارتداد، ارتداد از قبول ولايت امام علي(ع) است.
حال به اين دو موضوع مي پردازيم:

جهت اول: در رابطه با بحث سندي اين حديث بايد گفت كه در سند اين روايت افراد مجهولی وجود دارند مثل يحيي بن خالد كه علماء به دليل مجهول بودنش نه او را مدح كرده‌اند و نه ذم ، و مثل سهل بن زياد كه نجاشي در رجال ، ص185 ، رقم490 نسبت به او صراحت دارد كه : كان ضعيفاً في الحديث غير معتمد و كان احمد بن محمد بن عيسي يشهد عليه بالغلوّ و الكذب و أخرجه من قم الي الريّ : در حديث ضعيف و غير قابل اعتماد است و احمد بن محمد بن عيسي رئيس قميّين و از فقهاء مشهور زمان امام هادي و امام عسكري(علیهما السلام) شهادت به غالي بودن و دروغگو بودن او مي‌داد و او را از قم تبعيد كرد.
شيخ طوسي در فهرست ، ص142 مي‌گويد :كان ضعيفاً جدّاً فاسد الروايه و الدين :سهل بن زياد به جد ضعيف است هم روايتش و هم دينش فاسد مي‌باشد .
پس روايت از جهت سند ضعيف است.
اما بر فرض صحت سند این احادیث،باید دقت داشت که مراد از ارتداد در روايات این روایات ، ارتداد از دين و ايمان نيست بلكه منظور ارتداد از اهمّ دستورات نبي مكرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم است كه عبارت از امر ولايت باشد.

در صورت امکان سخنان معصومین(ع) در مدح جابر را بیان فرمایید؟
امام باقر عليه السلام فرمود: از جابربن عبداللّه انصاري شنيدم كه مي گفت:
از رسول خدا صلي الله عليه و آله در مورد سلمان پرسيدم، فرمود: سلمان درياي علم و معرفت است كه نمي توان به آخر آن رسيد. سلمان داراي علم گذشته و آينده است. خداوند دشمن دارد، كسي را كه با سلمان دشمني كند و دوست دارد آن را كه با سلمان دوستي ورزد.
عرض كردم در باره ابوذر غفاري، مقداد، و عمّار ياسر چه مي فرمايي؟
حضرت پاسخ را تكرار كرد. از محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله بيرون آمدم، تا اين چهار تن (سلمان، ابوذر، مقداد، عمار ياسر) را ديدار كنم و به آنها بشارت دهم. وقتي از حضور رسول خدا صلي الله عليه و آله حركت كردم، فرمود:

«اِلَيَّ يا جابِرُ وَ أَنْتَ مِنّا، أَبْغَضَ اللّهُ مَنْ أَبْغَضَكَ وَ أَحَبَّ مَنْ اَحَبَّكَ :اي جابر، تو از خاندان ما هستي، خداوند دشمن دارد آن را كه با تو دشمني ورزد و دوست دارد آن را كه با تو دوستي كند.(38)

در مورد وثاقت جابر، امام باقر عليه السلام فرمود: «جابر هرگز دروغ نمي گويد.»(39)

دراين باره، تاريخ نويسان گفته اند:
«وَ كانَ مِنَ الْمُكَثِّرينَ فيِ الْحديثَ، اَلْحافِظينَ لَلسُّنَنِ: جابر در نقل گفتار و فرهنگ اسلام بسيار كوشا بود و از پاسداران سنتهاي اسلام به شمار مي آمد.(40)

بلال حبشی در زمان غصب خلافت چند ساله بودند؟ اگر بالغ بودند چرا بدون طرفداری مناسب از امام علی (علیه السلام) با ابوبکر بیعت کردند؟
بلال همچون سلمان صحابی صالح و برجسته ای بود که به خانه فاطمه زهرا(س) رفت و آمد داشته، در بسیاری از مواقع از سوی رسول خدا(ص) برای انجام کاری مأموریت می یافت.
رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علی، سلمان، عمّار و بلال دانست.(34)
همچنین در مورد بلال فرمود:
«بلال در بهشت بر شتری سوار می شود و اذان می گوید. چون جملات «اشهَد اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه » و «اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه » را ادا می کند، لباس آراسته ای از لباسهای بهشتی بر تن او می کنند.»(35).

امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و فرمود:
پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم، صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط.(3)
امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) نیز شایستگی بلال را در ابعاد مختلف ستوده و فرمودند:

خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست می داشت، او بنده شایسته ای بود و می گفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله «حی علی خیر العمل» در اذان ترک شد.(4)
بلال از امام علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهای آنان حمایت بی دریغ می کرد. آنگاه که امام(ع) در بین مسلمانان حاضر می شد، احترام چشمگیری به او می نمود، به گونه ای که برخی زبانِ اعتراض به او می گشودند و می گفتند:ابوبکر تو را از امیّه خرید و آزاد کرد، با این حال، علی(ع) را بیشتر از او احترام می کنی؟
بلال پاسخ داد:
حق علی(ع) بر من، بیش از ابوبکر است، زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه و آزاری که [در دنیا]می کردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباری [و شهادت] به سوی بهشت جاودان رهسپار می شدم، اما علی(ع) مرا از عذاب ابدی و آتش همیشگی جهنم نجات بخشید. چون به خاطر دوستی و ولایت او و برتر دانستن وی بر دیگران، سزاوار بهشت برین و نعمتهای پایدار و ابدی آن خواهم بود!
هنگامی که هواداران ابوبکر، مردم را به بیعت با وی دعوت می کردند، سراغ بلال آمده [با اطمینان بسیار نسبت به پذیرش] پیشنهاد بیعت دادند.
او با کمال خونسردی، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر و از سر شناخت و معرفت، بیعت را نپذیرفت. عمر که شاهد ماجرا بود با عصبانیت گریبان او را گرفت و با لحن تندی گفت:
این پاداش ابوبکر است که تو را آزاد ساخت!
بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خداوند آزاد کرده، برای خدا نیز مرا به اختیار خود واگذارد و اگر برای غیر خدا آزاد کرده، من در اختیار او هستم، هرچه می خواهد بکند، اما هرگز با کسی که پیامبر(ص) او را جانشین نکرده است بیعت نمی کنم و آن که او را جانشین خود قرار داده، پیرویش تا روز قیامت بر گردن ما است.
عمر وقتی پاسخ راسخ و سخن صریح بلال را شنید، برآشفت و به او دشنام داده، گفت:
«لا ابا لک ...»؛ ای بی پدر دیگر در مدینه نباید بمانی.
و این آغاز تبعید بلال از مدینه به شام به خاطر دفاع از امامت و ولایت بود.
در آخرین لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در کنار دخت پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) این اشعار را زمزمه می کرد:
«باللّه لا اَبابَکرٍ نجوتُ وَ لو لا اللّه نأمت عَلی اَوْصالی الضَبُعْ»؛(5)

به وسیله خدا نجات یافتم نه به خاطر ابوبکر و اگر خدا نبود کفتار، رگهای مرا می درید. خداوند مرا در محل خوبی جای داد و مرا گرامی داشت، همانا خیر نزد او یافت می شود. مرا پیرو بدعت گذاری نخواهید یافت و من مانند آنان بدعت گذار نیستم.

بلال به شام رفت، ایامی چند در آن دیار زندگی کرد و سرانجام در بین سالهای 18- 21 هجری قمری در زمان خلافت عمر در اثر بیماری طاعون دیده از جهان خاکی فرو بست و به دیار افلاکی پر کشید. بابُ الصغیر دمشق قبرستان شام است که پیکر پاک بلال را در آغوش خود جای داده و همه روزه زیارتگاه ارادتمندان مسلمان است.(6)
بنابراین بلال از بیعت با ابوبکر خودداری کرده بود و به همین خاطر هم از مدینه اخراج شده بود.



پرسش:
اسامه بن زید، در زمان غصب خلافت چند ساله بودند؟ اگر بالغ بودند چرا بدون طرفداری مناسب از امام علی (ع) با ابوبکر بیعت کردند؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
طبق نقل منابع،سن اسامه هنگام وفات پیامبر(ص) 18 یا 20 سال بوده است.پیامبر(ص) در روزهای پایانی عمر شریفشان سپاهی جهت اعزام به مناطق شام تشکیل داده و اسامه را بعنوان فرمانده آن سپاه منصوب کرده بود که با کارشکنی برخی از صحابه،این سپاه علیرغم سفارشات و تأکیدات رسول الله(ص) اعزام نشد.بعد از وفات آنحضرت،که خلافت غصب شده و به دست ابوبکر افتاده بود،اسامه نيز از بيعت با ابوبكر خوددارى كرد و به سامان بخشيدن سپاه، جهت حركت به سوى شام پرداخت.

در اين هنگام عمر، به ابوبكر پيشنهاد كرد اسامه را احضار كند، عمر گفت: «با احضار اسامه، دهان مردم بسته مى‏ شود و ديگر بر اثر مخالفت او، مردم نسبت به ما، بد گوئى نمى ‏كنند»!
ابوبكر به همين منظور نامه‏ اى به قرار زير به اسامه نوشت: «اين نامه از ابوبكر خليفه پيامبر(صلی الله علیه وآله)به اسامه بن زيد است. خود و همراهانت به مدينه بر گرديد زيرا مسلمانان با خلافت من موافقت كردند و با من بيعت نمودند. با من مخالفت نكن و گرنه براى تو گران تمام مى ‏شود و السلام»
اسامه در پاسخ نامه ابوبكر، نامه تندى به وى نوشت و طى آن سخت به ابوبكر اعتراض كرد. ترجمه نامه اسامه چنين است: «اين نامه از طرف اسامه فرمانده منتخب پيامبر(صلی الله علیه وآله)براى سپاه شام است.
نامه تو به دستم رسيد، اول و آخر نامه تو باهم متناقض است زيرا در اول نامه ادعا كرده‏ اى كه خليفه پيامبر خدا هستى و در آخر آن نوشته‏ اى كه مسلمانان با خلافت تو موافقت نموده بيعت كرده ‏اند و به خلافت تو رضايت داده ‏اند (7)
بدان كه من و مسلمانان و مهاجرانى كه اكنون همراه من هستند، نه به خلافت تو راضى هستيم و نه تو را به خلافت بر مى ‏گزينيم. بهوش باش حق را به حقدار واگذار و خلافت را به صاحبش بسپار.
تو خود مى ‏دانى كه پيامبر(صلی الله علیه وآله)روز غدير در باره على(علیه السلام)چه فرمود، از آن روز چندان نگذشته است تا آن را فراموش كنى.
مواظب باش با على مخالفت نكن و گرنه با خدا و پيامبر(صلی الله علیه وآله)، و خليفه‏ اى كه پيامبر براى تو و رفيقت تعيين كرده مخالفت نموده ‏اى. پيامبر تا روزى كه از دنيا رفت، مرا از فرماندهى بر كنار نكرد ولى تو و رفيقت بدون اجازه من به مدينه برگشتيد و از دستور من سرپيچى نموديد»! (8)
با وجود سرپيچى اين عده، اسامه فرمان رسول خدا را اجرا كرد و در سرزمين «ابنى» به سپاه دشمن حمله برد، آنان را شكست داد، گروهى را اسير كرد، قاتل پدر خود را كشت، و با فتح و پيروزى در خشان، بدون اين كه يك نفر كشته بدهد، به مدينه باز گشت و از طرف مسلمانان، در بيرون مدينه مورد استقبال گرم و پر شور قرار گرفت.(9)

اما نکته مهم و حساس در زندگی اسامه عدم بیعت او با امام علی(ع) است.وی از جمله اصحابی بود که بعد از به خلافت رسیدن امام علی(ع) با آن حضرت بیعت نکرد و از شرکت در جنگ جمل و کمک به آن حضرت خودداری کرده بود.ولی بعداً به صف ياران امير مؤمنان(علیه السلام)پيوست و به حقانيت آن حضرت اعتراف نموده از دشمنان او تبرى جست و به مخالفان او لعنت فرستاد(10)و به همين جهت از طرف خاندان پيامبر مورد ستايش قرار گرفت.

پيشواى پنجم حضرت باقر(علیه السلام)فرمود: آيا مى ‏خواهيد بگويم چه كسانى خلافت امير مؤمنان(علیه السلام)را نپذيرفتند؟
عرض كردند: بفرمائيد: فرمود: يكى از آنان اسامه بن زيد بود. او ابتدأ خلافت امير مؤمنان (علیه السلام)را نپذيرفت ولى بعدها روش خود را تغيير داد و به سوى على(علیه السلام)بازگشت.
امام آنگاه فرمود: اسامه را جز به نيكى ياد نكنيد. سپس افزود:
ولى «محمد بن مسلمه» و « عبدالله بن عمر» با امير مؤمنان بيعت نمودند و سپس نقض بيعت كردند و تا آخر عمر در نقض بيعت باقى بودند (11)
بنابراین اسامه از جمله اصحابی بود ضمن مخالفت با خلافت ابوبکر،ولو در برهه ای مسیر را گم کرده بود ولی ضمن پی بردن به اشتباه خود،در کنار امام علی(ع) قرار گرفته بود.

پرسش:
این جمله امام باقر(ع): « اسامه را جز به نيكى ياد نكنيد». آیا صحیح السند است؟مگر اسامه بخاطر عدم حمایت از امام علی(ع) مرتد نشده بود؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
اسامه از بیعت با ابوبکر سرباز زده بود.وی در زمان جریان سقیفه بنابر دستور پیامبر(ص) در اردوگاهی بیرون مدینه مستقر بود و در مدینه حضور نداشت.ماجرای سقیفه آنقدر به سرعت و شتابزده اتفاق افتاد که حضرت علی(ع) با شنیدن صدای تکبیر مردم از علت آن سوال کردند و عرض کردند که ابوبکر به خلافت انتخاب شد.جالب اینجاست که فقط چند نفر در ابتدا با ابوبکر بیعت کرده بودند.ابوعبیده جراح و عمر از مهاجرین و چند نفر هم از انصار.بعد از این عمر با کمک افرادی،در طول راه هر کسی را که می دیدند به زور می کشیدند و دستش را به دست ابوبکر می مالیدند و می گفتند بیعت کرد.
علاوه بر این شرایط بگونه ای شده بود که امام علی(ع) جهت حفظ اصل اسلام سکوت اختیار کردند،چون شرایط برای قیام و مقابله فیزیکی با خلافت ابوبکر به هیچوجه به مصلحت نبود.

امام امیر المومنان علی علیه السلام در راس کسانی بودند که از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید(12)، همچنین افراد سرشناس زیادی از بیعت با ابوبکر خودداری ورزیده و طبق دستور پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم ، به بیعت با امیر المومنان علیه السلام می اندیشیدند که بعضی از آنان عبارتند از :
- بلال(13) - سعد بن عباده( رئیس قبیله خزرج)(14) - سلمان فارسی (15) - فضل بن عباس (16) - منذر بن ارقم (17) - عتبه بن ابی لهب (18) - ابوسفیان بن حرب (19) - حذیفه بن الیمان(20) - زبیر بن العوام (21) - فروه بن عمر الانصاری (22) - خالد بن سعید - مالک بن نویره - ابوالتیهان - ابی بن کعب - ابی بن کعب - عباده بن صامت - عباس بن عبدالمطلب - ابوذر غفاری - مقداد - براء بن عازب - سعد بن ابی وقاص - طلحه بن عبیدالله - خزیمه بن ثابت و .......(23)

بنابراین آیا اجماع مسلمین در سقیفه مقدم بر این اجماع است؟ آیا برتری این جمعیت را می توان نادیده گرفت، لذا عمر می گفت:
« کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله شرها»(24) :بیعت با ابوبکر امر شتابزده ای بود ، خدا شر آن را از جامعه دور کند!!!
و حتی چند نفر بر اثر توجه به ندای غدیر خم از بیعت ابوبکر پشیمان شده، همدیگر را ملامت می کردند.
ابن ابی الحدید، دانشمند بزرگ اهل سنت می نویسد:
« جمع کثیری از انصار که با ابوبکر بیعت کرده بودند یکدیگر را سرزنش کرده، پشیمانی خود را از بیعت با ابوبکر اظهار می نمودند و این مساله در حالی بود که امیر مومنان علیه السلام در منزل خود قرار داشت ، آنان در کنار خانه او ازدحام کرده، وی را به پذیرفتن امامت و خلافت فرا می خواندند ولی او به دعوت آنان توجهی نمی کرد»(25)

وی همچنین در رابطه با تهاجم عمر و دار و دسته اش به منزل امیر مومنان علیه السلام می نویسد:خالد بن ولید دم در ایستاد و عمر وارد خانه فاطمه سلام الله شد، زبیر که مسلح بود به عمر گفت:من مهیا هستم تا با علی علیه السلام بیعت کنم، عمر فورا شمشیر او را گرفت و به سنگ کوفت و شکست. در حالی که جمعیت زیادی از جمله مقداد و همه بنی هاشم در خانه علی علیه السلام بودند(26)

و راز آن که در خصوص بیعت ابوبکر،به تعجیل و شتابزده عمل نکرده و جلسه انتخاب خلیفه را در مسجدالنبی (ص) بگزار نکرده و از بازماندگان پیامبر (ص) نظر خواهی نکردند. جز این نیست که می دانستند که اگر مردم فراغت خاطر پیدا کنند و یا چشم آنان به امیر مومنان علیه السلام افتد جز آن حضرت شخص دیگری را انتخاب نخواهند کرد.
اما در مورد فرمایش امام باقر(ع) در مورد اسامه،این سخن به این دلیل است که اسامه بعد از اینکه در یاری کردن امام علی(ع) کوتاهی کرده بود،توبه کرده و ضمن ابراز پشیمانی در کنار امام علی(ع) قرار گرفت.در ضمن مراد از ارتداد،ارتداد از دین نیست.

پرسش:
از میان صحابه پیامبر(ص) چه کسانی کاملاً مخالف ابوبکر بوده و اصلاً بیعت نکردند؟

پاسخ:
در میان اصحاب اسامة هر چند تصریح به بیعتش با ابوبکر نشده است،ولی با توجه به اینکه وی از سوی ابوبکر بعنوان فرمانده سپاه انتخاب شده بود،استفاده می شود که وی بیعت کرده بود.طبق نقل برخی منابع در دوران ابوبكر در مقام فرماندهى سپاه اسلام با رومیان جنگید و با پیروزى چشم‌گیر به مدینه بازگشت.(27)
بنابر بعضى از روایات در یكى از نبردهاى ابوبكر با مرتدان، جانشین او در مدینه شد.(28) وى در سركوب مسیلمه كذاب نیز در سپاه خالد ‌بن ‌ولید حضور داشته ‌است.(29)
اسامه در خلافت عمر مورد احترام او بود و بنا به روایتى او را با نام امیر خطاب مى‌كرد و سلام مى‌گفت.(30) خلیفه سهم او را در تقسیم عطایا، همسان با اصحاب بدر و بیش از پسر خود عبدالله، قرار داد و چون مورد اعتراض عبدالله قرار گرفت، محبت‌هاى رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله با اسامه را یادآور شد.(31)

اسامه در شورش مردم بر ضد عثمان از سوى خلیفه مأموریت یافت تا وضعیت مردم بصره را بررسى كند(32) و چون كار شورشیان بالا گرفت و احتمال كشته شدن عثمان قوت یافت، از امیرمؤمنان على علیه‌السلام خواست تا براى بر كنار ماندن از هر گونه اتهامى در این‌باره، مدینه را ترك گوید.(33)
از دیگر مخالفان ابوبکر ، بلال حبشی ،سعد بن عباده،فروة بن عمر اصلاً با ابوبکر بیعت نکردند.

آیا ابوایوب انصاری هم با امام علی(ع) اختلاف پیدا کرده بود؟
ابوايوب، هيچ گاه ايمان و ارادتش نسبت به ولايت و جانشيني اميرالمؤمنين بعد از پيامبر(ص) کم نشد و همواره به توصيه‏ هاي رسول­ خدا در حق اهل بيت گوش جان سپرده و در راه تحقق اين امر الهي از هيچ تلاشي فروگذار نبود.(41)
افرادي که با خلافت ابوبکر صريحاً مخالفت کردند و علي بن ابي­طالب را بر او مقدم شمردند، دوازده نفر از مهاجرين و انصار بودند که هر کدام سخني در برابر مردم و ابوبکر ايراد کردند، از جمله آنان ابوايوب انصاري است که بعد از "سهل بن حنيف" برخاست و به ابوبکر چنين گفت:
از خدا بترسيد و درباره اهل‏بيت پيامبرتان ظلم نکنيد و امر خلافت و رهبري جامعه را به اهل‏بيت رسول­خدا باز گردانيد که همانا شما و ما در اين جا و جاهاي ديگر به تکرار از پيامبر(ص) شنيده‏ايم که مي‏فرمود: «اهل‏بيت من به امر خلافت و رهبري امت اسلامي از شما سزاوارترند». اين را گفت و نشست.(42)
ابوايوب انصاري جزو آن دسته از بزرگان اصحاب پيامبراکرم(ص) است که در جنگ‏هاي جمل و صفين در کنار حضرت علي(ع) بوده و در رکابش شمشير زده است و در جنگ نهروان در مقدمه سپاه و پيشاپيش براي جنگ با خوارج پيش مي‏رفته است.(43)
ابوایوب انصاری سرانجام در سال 50 یا 51 از دنیا رفت.



پرسش:
گفته می شود برخی از صحابه با امام علی (ع)در سه جنگ ایشان با حضرت بودند، آنان چند تن از صحابه بودند؟ و چرا زمان غصب خلافت کاری نکردند؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
در نبرد صفین تعدادى از برجستگان اصحاب پیامبر حضور داشتند.
یعقوبى گوید: هفتاد نفر از رزمندگان جنگ بدر و هفتصد نفر از آنان که در بیعت رضوان با نبى گرامى اسلام بیعت کرده بودند و از دیگر مهاجران و انصار چهارصد نفر در رکاب امیرمومنان على(ع) بودند,(44) در حالى که تعداد اصحاب پیامبر در لشگر معاویه از عدد انگشتان دست تجاوز نمى کرد, آن هم از نو مسلمانانى بودند که بعد از فتح مکه مسلمان شده بودند!
نقل کرده اند که معاویه به انصار گفت چرا از من طلبکارید؟! «فوالله لقد کنتم قلیلا معى کثیرا مع على : بخدا قسم اندکى از شما با من بودید ولى اکثر شما با على(ع) بودید.»(45)
حضور تعداد کثیرى از صحابه با امیرمومنان على(ع) افتخارى براى امام نیست چرا که او با حق است و حق با اوست هرچند یکنفر از صحابه نیز با حضرت همراهى نکنند!! ولى این گویاى بصیرت آن عده است که این محور حق را یافتند و با حضرت همراهى کردند.
عبدالرحمن بن حجاج از یاران امام کاظم(ع) گوید: روزى در مجلس ابان بن تغلب - از خواص یاران امام باقر(ع) و امام صادق(ع)- بودم, جوانى از او پرسید چند نفر از اصحاب پیامبر در رکاب امام على(ع) بودند؟ ابان به او گفت: گویا تو مى خواهى فضیلت و عظمت على(ع) را با اصحاب پیامبر بشناسى؟
جوان گفت: همین طور است.
ابان گفت: والله ما عرفنا فضلهم الا باتباعهم ایاه; به خدا قسم ارزش اصحاب پیامبر را جز با پیروى از مولا على(ع) نمى شناسیم.(46)

برخی از شخصیت هاى برجسته اصحاب پیامبر(ص) که با امام على(ع) بودند، عبارتند از: عمار بن یاسر, سهل بن حنیف, قیس بن سعد, عدى بن حاتم, هاشم بن عتبه, عبدالله بن بدیل, عبدالله بن عباس, اویس قرنى, ابوالهیثم مالک بن التیهان, عبدالله بن جعفر, خزیمه بن ثابت, سلیمان بن صرد خزاعى, عمرو بن حمق خزاعى و...
و البته بودند برخى بى بصیرت از اصحاب پیامبر که ریزش کردند و به حمایت از امیرمومنان على(ع) وارد میدان نشدند, ولى به جاى آنها نیروهاى مخلصى رویش کردند و تا پاى جان از امام حمایت کردند و در رکاب حضرت بودند, همانند مالک اشتر, حجر بن عدى, اصبغ بن نباته, صعصعه بن صوحان و...

اینکه چرا در جریان غصب خلافت عکس العملی نشان نداده بودند،دلایل متعددی دارد.یکی از این دلایل این است که غاصبان خلافت زمانی دست به این کار زدند که امام علی(ع) و برخی از اصحاب نزدیک مشغول غسل دادن و کفن کردن جسد مطهر پیامبر(ص) بودند.

پرسش:
آیا صحابه ای که مرتد شدند بازهم پاک هستند و نجاست کافر را ندارند؟

پاسخ:
علمای شیعه معتقدند ارتدادی که در برخی از روایات به برخی از صحابه نسبت داده شده به معنای کفر و بازگشت به بت پرستی نیست، بلکه به معنای شکستن پیمان ولایت و نافرمانی پیامبر (ص) در امر خلافت است.
امام خمینی (ره) نیز در کتاب طهارت خود در بحث از این که آیا مخالفان شیعه کافرند یا نه، می‌گوید: صدق اسلام بر افراد به صرف اعتقاد به الوهیت، توحید، نبوت و معاد (مورد آخر اختلافی است) محرز است.
ایشان امامت را از اصول مذهب شیعه و مخالفت با آن را سبب خروج از تشیع، نه اسلام می‌داند. ایشان در این بخش روایاتی را که در آنها به اهل سنت نسبت کفر داده شده است، بررسی می‌کند و معتقد است که در این نسبت‌ها کفر به معنای اصطلاحی اراده نشده؛ چرا که این با اخبار مستفیضه بلکه متواتره در این باب و معاشرت شیعیان و ائمه با اهل سنت (حتی در مواردی که شائبه تقیه وجود ندارد) مخالف است.(47)
آیت الله سبحانی معتقد است که این ارتداد به معنای کفر و الحاد و بازگشت به جاهلیت نیست؛ بلکه مراد از آن عدم وفای به پیمانی است که در روز غدیر خم از آنها گرفته شده بود. روایتی که در آن حضرت علی (ع) از آنها خواست که فردا با سرهای تراشیده بیایند و تنها این سه نفر آمدند، شاهدی است بر این که مراد از ارتداد بقیه افراد کناره گیری از قتال و جنگ همراه حضرت علی (ع) بوده است.(48)
از آن گذشته بنا به گزارش منابع تاریخی، امام علی (ع) در مواردی به خلفا مشاوره می‌داده و آنها را راهنمایی می‌کرده تا در فتوحات موفق شوند.(49)
بنابراین، آن کسانی که در فتوحات اسلام شرکت داشتند، همگی مسلمان بودند و برای گسترش اسلام تلاش کردند؛ هرچند که ممکن است اشتباهاتی و گناهانی در زندگی خود مرتکب شده باشند.
چگونه می‌توان گفت که تنها این چند نفر بودند که از علی بن ابی طالب حمایت کردند؛ در حالی که ابن قتیبه و طبری گفته‌اند که جماعتی از بنی هاشم و دیگران به نشانه اعتراض به سقیفه در خانه علی بست نشستند و خانه علی را ترک نکردند، مگر بعد از تهدید و روشن کردن آتش در مقابل خانه.(50)

چگونه ممکن است ایمان برخی از صحابه را که شیعه و سنی در بزرگی مقام آنها اتفاق دارند، انکار کرد. کسانی مانند بلال، حجر بن عدی، اویس قرنی و ... . همچنین بنی هاشم که در مسیر امام علی بودند و از آن تخلف نکردند و تنها به دلیل اقتدا به حضرت علی (ع) و حفظ مصالح عالیه اسلام سکوت کردند.(51)

امیرمؤمنان (ع) در خطبه 97 نهج البلاغه می فرماید:
"من اصحاب محمد (ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمی نگرم. آنها صبح می کردند در حالی که موهای ژولیده و چهره های غبارآلود داشتند، شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت می گذراندند و پیشانی و گونه های صورت را در پیشگاه خدا بر خاک می ساییدند. با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستاده اند. بر پیشانی آنها از سجده های طولانی پینه بسته بود (چون پینه زانوهای بزها) اگر نام خدا برده می شد چنان می گریستند که گریبان های آنان تر می شد. و چون درخت در روز تند باد می لرزیدند. از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند".
بنابراین ارتداد در روایات مورد نظر،به معنای ارتداد از دین نمی باشد،در نتیجه اصلاً بحث پاکی و نجاست این افراد هم مطرح نمی شود.

پی نوشتها:
(1). ابن قتیبه، المعارف، ص۳۰۷.
(2). کتاب الرجال ، احمدبن محمد برقی ، ص ۴
(3). بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، عبدالحمید جودة السحار؛ ترجمه علی منتظمی، ص3.
(4). بحارالانوار،علامه مجلسی، ج22، ص142.
(5) .بحارالانوار، ج43، ص119 (برخورد بلال با خلیفه دوم به گونه ای افشاگرانه، تهاجمی و یا نوعی دادخواهی در آن به چشم می خورد؛ گرچه بسیاری جرأت این گونه برخورد را در خود نمی دیدند! به طور مثال روزی عمر به بلال گفت: هنگام اذان نشده است، چرا اذان می گویی؟ و او پاسخ داد: زمانی که تو از الاغ خودت گمراهتر بودی من وقت را می شناختم. نک: مختصر تاریخ دمشق،ابن منظور، ج5، ص267).
(6). رجال شیخ طوسی، ص27 .شایان ذکر است که برخی معتقدند بلال در «باب الاربعین» شهر حلب و یا در مقبره کیسان یا خولان مدفون است.
(7). يعنى اگر خليفه پيامبر هستى، پس انتخاب مردم چه معنى دارد، و اگر مردم تو را انتخاب كرده‏اند، پس خليفه مردم هستى نه خليفه پيامبر!
(8). احتجاج طبرسى ص 56.
(9). الدرجات الرفيعه، السيد علي ابن معصوم، ص 444.

(10). بحار الانوار ج 8 ص 439 .
(11). رجال كشى ص 41 - قاموس الرجال، علامه شیخ محمد تقی تستری (۱۴۱۵ هـ . ق)، ج 1 ص 468 و 471 .مسعودى در مروج الذهب (ج 3 ص 15)مى‏نويسد: سعد، اسامه، عبدالله بن عمر، و محمد بن مسلمه از گروهى بودند كه از بيعت با على بن ابى طالب(علیه السلام) خوددارى كردند و از شركت در جنگها در ركاب او، امتناع ورزيدند.
(12). صحیح بخاری، ج 5، ص 82----صحیح مسلم، ج5، ص 152------ تاریخ طبری، ج3 ،ص 208.....
(13). بلال نه تنها بیعت نکرد بلکه از اذان گفتن خودداری کرد و به سوی شام شتافت( طبقات ابن سعد، ج3 ، ص 236)
(14). او هرگز با ابوبکر و عمر بیعت نکرد. او پس از مرگ ابوبکر به سوی شام شتافت و در آنجا ( دوران خلافت عمر) به طور مرموز ترور شد.( تاریخ طبری، ج1، ص 1844)
(15). شرح نهج البلاغه، ابن بی الحدید، ج2، ص49
(16). او در سقیفه گفت: بزرگ ما علی علیه اسلام از شما سزاورتر است.( تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)
(17) او در سقیفه کفته بود: در بین هاشم مردی (علی علیه السلام) وجود دارد که اگر به خلافت روی آورد کسی تردیدی در حقانیت او ندارد( تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)
(18). او در پی سخن ابن عباس در سقیفه گفت: هرگز فکر نمی کردم امر خلافت از بنی هاشم و از ابوالحسن علی علیه السلام منحرف گردد، کسی که اولین مومن به رسول الله بوده و سابقه او بر همگان ثابت و داناترین فرد نسبت به قرآن و سنت های پیامبر(ص) است( تاریخ یعقوبی، ج2، ص 124)
(19). او حتی نزد علی علیه السلام آمده و پیشنهاد جمع آوری سلاح و حمله مسلحانه علیه ابوبکر را داد.( تاریخ طبری، ج3، ص 209)
(20). شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص 51
(21). همان ،ج2، ص 21
(22) زبیر بن بکار در کتاب الاخبار الموفقیات می نویسد: فروة بن عمر از اصحابی بود که زیر بار بیعت با ابوبکر نرفت.( الاخبار الموفقیات، ص 590)
(23). خالد بن سعید از سوی رسول الله (ص)فرمانداری صنعای یمن را به عهده داشت، زمانی که رسول خدا(ص) از دنیا رفت، خالد همراه با دو برادرش، ابان و عمر ، محل خدمت خود را ترک کردند و به مدینه بازگشتند ابوبکر از ایشان پرسید: برای چه محل ماموریت را ترک کردید؟ هیچ کس برای فرمانداری شایسته تر از منتخبین رسول خدا (ص) نمی باشد، بر سر کارتان برگردید. آنان پاسخ دادند: ما پسران احیحه ،پس از رسول خدا(ص) برای هیچ کس دیگر کار نمی کنیم . او ضمن سخنانی به بنی هاشم گفته بود: شما اهل بیت درخت تناور و با میوه های نیکو هستید، ما پیرو شما هستیم. ( اسدالغابه،ابن اثیر ،ج2 ، ص 78)
(24). مسند احمد بن حنبل، ج 1 و ج 6 ، ص 55

(25). شرح نهج البلاغه ، این ابی الحدید ، ج6 ، ص 244
(26). شرح نهج البلاغه ، این ابی الحدید ، ج2 ، ص 21.
(27). الطبقات،ابن سعد، ج‌ 2، ص‌ 146‌ـ‌147.
(28). تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 253.
(29). الفتوح،ابن اعثم کوفی، ج‌ 1، ص‌ 32.
(30). تهذیب الكمال، جمال الدین یوسف مِزّی، ج‌ 2، ص‌ 344.
(31). الاستیعاب،ابن عبدالبر، ج 1، ص 170؛ اسدالغابه،ابن اثیر، ج 1، ص‌ 196.
(32). تاریخ طبرى، ج‌ 2، ص‌ 648.
(33). الفتوح،ابن اعثم کوفی، ج‌ 2، ص‌ 227.
(34). شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج10، ص104؛ عوالم العلوم، علامه شیخ عبد الله بحرانی اصفهانی ج14، ص308.
(35). بحارالانوار، ج84، ص116؛ ر.ک: مجمع الرجال، عنایت الله علی قهپائی (م 993)، ج1، ص281.
(36). بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص3.
(37). بحارالانوار، ج22، ص142؛ نک: الدرجات الرّفیعه، ص367.
(38). اختصاص، شيخ مفيد، ص 223.
(39). تهذيب الاحكام،شیخ طوسی، ج 9، ص 309، حديث 1106.
(40). اعيان الشيعه،سید محسن امین، ج 15، ص 141.
(41). منقری، نصرابن مزاحم؛ وقعه صفین، مترجم پرویز اتابکی، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، تهران، انتشارات اموزش انقلاب اسلامی، 1366، ص 105.
(42) . همان، ص 106.
(43). ابن ابی الحدید، عبدالحمید ابن هبه الله، ترجمان حیات امام علی در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ترجمه رضا رجب زاده، مشهد، انتشارات رستگار، 1379، ج10، ص 17.
(44). تاریخ یعقوبى, ج2, ص188, عدد شرکت کنندگان در بیعت رضوان در بین رزمندگان جنگ صفین را خلیفه بن خیاط 800 نفر ذکر کرده است, تاریخ خلیفه بن خیاط, ص148.
(45) . العقد الفرید،ابن عبد ربه، ج3, ص91.
(46). معجم رجال الحدیث،آیت الله خوئی، ج1, ص146.

(47). امام خمینی، کتاب الطهارة، ج 3، ص 437 ، چاپ اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379.
(48). ر. ک. به: مع الشیعة الامامیة فی عقایدهم،آیت الله جعفر سبحانی، ص 181.
(49). مصاحبه با آیت الله واعظ زاده خراسانی، نشریه حوزه، سال 24، شماره 141، مرداد و شهریور 1386، ص 39 – 52.
(50). ر. ک. به: مع الشیعة الامامیه فی عقایدهم،آیت الله سبحانی، ص 178 و 179.
(51). همان ، ص180 و 181.

موضوع قفل شده است