دو داستان بسیار زیبا از علمای بزرگ شیعه

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دو داستان بسیار زیبا از علمای بزرگ شیعه

دو داستان بسیار زیبا از علمای بزرگ شیعه

* ماجرای بیماری آیت الله میلانی (ره) و مسلمان شدن پروفسور برلون.
* برخورد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی با قاتل فرزندش.

ماجرای بیماری آیت الله میلانی (ره) و مسلمان شدن پروفسور برلون :


به گزارش سرویس استان های مرکز خبر حوزه، حجت الاسلام والمسلمین جواد مروی در مراسم طرح تابستانه اعتقادی که با موضوع توحید در قرآن که در گلپایگان برگزار می شود، با اشاره به آثار ارزشمند حدیث ثقلین در زندگی مومنان، اظهارداشت: اگر کسی می خواهد عظمت قرآن را ببیند، باید آن را در گفتار دیگران جستجو کند.
این استاد حوزه علمیه، با تاکید بر رعایت سلوک شخصی مبتنی بر فرهنگ اهل بیت (ع) گفت:

مرحوم آیت الله سید محمد هادی میلانی (ره) دچار بیماری معده شدند و پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند و پس از یک عمل سه ساعته و زمانی که ایشان در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن می گویند را برایش ترجمه کند، مرحوم میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت می کردند و پس از این مساله پروفسور برلون، گفت؛ کلمه شهادتین را به من بیاموزید؛ زیرا از این لحظه می خواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم؛ وقتی دلیل این کار را جویا شدند، پروفسور برلون گفت؛ تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان می دهد، در حالت به هوش آمدن است و بنده دیدم که این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانه های کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه می کند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد که وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند که هم این که قبر این پروفسور مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور کرده اند.
حجت الاسلام والمسلمین مروی، سلوک اجتماعی، سلوک خانوادگی و سلوک فردی را از جمله آثار تبعیت از اهل بیت(ع) ذکر کرده و اظهارداشت: وقتی محور اخلاق و اندیشه بشریت، اهل بیت (ع) هستند، پس از شناخت، نوبت به تبعیت می رسد که مطمناً هر انسانی باید تابع این مکتب باشد.

برخورد آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی با قاتل فرزندش :


وی با اشاره به خاطره ای مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، در هنگام قتل فرزندش، تصریح کرد: این مرد بزرگ وقتی جنازه فرزند خود را دید که به دست یک سنی به قتل رسیده بود، به طرف خانه اش رفت و دستور داد به دلیل آن که فرزند قاتل پسرش ممکن است در دل شب، بهانه پدر بگیرد، او را آزاد کنند و فردای آن روز از سه قبیله اهل تسنن عراق به دلیل این مرام بزرگوارانه این مرد الهی، درخواست کردند که راه شیعه شدن را به آنها نشان دهد؛ فرهنگ اهل بیتی (ع)، این گونه است و باید با این گونه رفتارها، شیعه بودن خود را به دیگران نشان دهیم.
این استاد حوزه، با اشاره به سلوک خانوادگی اهل بیتی (ع)، اظهارداشت: محب اهل بیت (ع)، باید سلوک خانوادگی خویش را نیز بر مبنای روابط و فرهنگ اهل بیت (ع) تنظیم کند.
وی ادامه داد: میرزا جواد آقا تهرانی یکی از شاگردان مکتب اهل بیت(ع) که حضرت امام راحل(ره) پیش پای ایشان بلند می شدند و در هنگام منبر، جای خود را به ایشان می دادند، در اوج مقامات عرفانی، زمانی که آخر شب به منزل تشریف آورده بودند، به خاطر این که استراحت اهل و عیال را بر هم نزنند، از زنگ زدن ممانعت کرده و شب را در کوچه می خوابند؛ این نشانه ای از فرهنگ متعالی در روابط خانوادگی مبتنی بر احترام و رعایت عالی حقوق خانواده در مکتب اهل بیت (ع) است؛ بسیاری از روابط خانوادگی در کشور، به هیچ وجه در شان محبین اهل بیت (ع) نیست.

[="Black"][="DarkGreen"]آیت الله بروجردی و بوسیدن دست یك طلبه
[/]


آیت الله خزعلی می گوید: رفتار آیت الله العظمی بروجردی با طلبه ­ها موقرانه و محبت ‌آمیز بود. روزی طلبه ­‌ای سر كلاس درس از ایشان سؤالی كرد. ایشان تصور كرد این طلبه درخواست حاجت و نیازی خصوصی كرده است.

در جواب او گفت بعد از این كه درس تمام شد بیا منزل تا مشكلت را حل كنم. یكی از آقایان گفت آقا این اشكال درسی دارد. ایشان دید قدری از شأن و مرتبه ­ی طلبه كاسته شد. این طلبه چون قبلاً نیاز شخصی خود را با آیت الله العظمی بروجردی در میان نهاده بود ایشان تصور كرده بود ، این بار نیز همان درخواست قبلی را مطرح كرده است و نمی­‌خواهد جلو مردم اظهار نیاز بكند. آقای بروجردی بعد از این كه فهمید طلبه سؤال علمی داشته است خیلی پریشان شد. می­‌گفت چرا گوش من این قدر سنگین است كه مطلب را درست تشخیص نمی­دهم. بعد از اتمام درس طرف كفش كَن نرفت به داخل جمعیت رفت طلبه را دید خم شد ودست او را بوسید.

ایشان این حركت را فقط به دلیل این كه گوششان سنگین بوده انجام دادند نه این كه عمداً آن طلبه را آزرده باشد.

گاه گاهی كه زود عصبانی می­ شد نذر می­كرد تا یك سال روزه بگیرد، خدا بر ما منت نهاد و چنین استادانی را درك كردیم.

[="DarkGreen"]آیت الله بروجردی و به ذلت کشاندن رضاشاه
[/]

یك بار آیت الله بروجردی در بازگشت از سفر حج مجبور به عبور از لرستان گردید، درست در همان زمان رضا شاه نیز در آن جا بود. رضا شاه از ایشان خیلی عصبانی بود، اما چون از میزان نفوذ این مرجع آگاه بود سعی كرد سبب تحریك مردم لرستان نشود. رضا شاه ترتیب ملاقاتی را داد و سعی كرد به گونه ‌­ای با ایشان برخورد کند که این روحانی عظیم الشان خفیف و تحقیر شود.

در محل ملاقات یك صندلی قرار دادند. آیت الله بروجردی زودتر آمد نشست، همه فكر می­‌كردند با آمدن رضا خان، ایشان از صندلی بلند می­‌شود و به جای او، رضا خان بر صندلی خواهد نشست و به این ترتیب آیت الله بروجردی مجبور خواهد شد سرپا بایستد اما با آمدن رضا شاه این مرجع بزرگ هیچ حركتی نكرد، بنابراین رضا شاه جفت آیت الله بروجردی نشست و به این ترتیب عزت رضا شاه مبدل به ذلت شد.

.................................................

1- كرمی پور ،حمید،خاطرات آیت الله ابوالقاسم خزعلی،انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص62.[/]

با سلام .

ضمن تشکر از جناب وحید عزیز بنده نیز دو روایت زیبا را از حضرت امام ذکر می کنم ..

[="blue"]اول:[/]

[="red"]خواب آیت الله گلپایگانی و وفات امام خمینی[/]

مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی، شب شنبه 68/3/13 مقارن با ساعت رحلت امام خمینی، بعد از این که در ساعت 2/30 مشغول استراحت می شوند، با حالتی مضطرب ازخواب بیدار شده، از خادم خود می خواهند که به سرعت با آیت الله خامنه ای تماس گرفته، حال حضرت امام را جویا شود. ایشان در پاسخ به سؤال از علت این امر، خوابی را که چند لحظه قبل دیده بودند، به این مضمون نقل می کنند:
درخواب دیدم جلسه ای است که در آن پیامبراکرم وائمه معصومین حضور دارند. پس از مدتی در باز شده،حضرت امام وارد اتاق شد. همه ائمه معصومین و پیامبر، به احترام، ایشان را غرق بوسه کردند. دراین حالت، مضطربانه از خواب بیدارشدم.

[="blue"]دوم:[/]

[="red"]امام خمینی و رد خمس تاجر[/]

در زمانی که دولت طاغوت هر کس را که به نجف وزیارت ایشان می رفت.تعقیب می کرد، یکی از تاجران ایرانی پول هنگفتی با خود به نجف برده بود. تا بابت سهم امام به ایشان بدهد. دولتی ها هم از این موضوع باخبر بودند. آن تاجر خدمت امام رسیده، گفته بود که این پول ها بابت سهم امام است واز ایران آورده ام که به شما تقدیم کنم تا صرف حوزه علمیه کنید. امام قبول نکرده بودند وپس از اصرار زیاد تاجر، فرموده بودند: صلاح نیست که من این پول را از تو بگیرم.خدمت یکی دیگر از مراجع برو، پول را به ایشان بده واز ایشان رسید هم بگیر.
به ناچار پول را به منزل مرجع دیگری برده و رسید هم گرفته بود. پس از بازگشت، آن تاجر را در مرز دستگیر کردند وبه او گفتند که شما در نجف نزد آقای خمینی رفته، پول زیادی هم با خود به آن جا برده ای. به هر حال، زمینه چند سال زندانی کردن او را فراهم کردند، آن تاجر گفته بود که من یک شاهی هم پول به ایشان نداده ام وبابت سهم امام، مقداری پول همراه داشتم، ولی به شخص دیگری دادم. آن گاه رسید پول را از جیبش در آورده، به آن ها ارائه داده بود..

خداوند همه فقها و علمای دلسوز اسلام را حفظ نماید..

[="darkgreen"]کرامتى از میرزاى قمى قدس سره‏[/]

نقل قول:
مرحوم شیخ محمود عراقى (۱) که از شاگردان مبرز شیخ انصارى (۲) بوده است. در قسمت پایانى کتاب دارالسلام قصه هایى را با ذکر سند در احوال فقها و علما آورده است که سند بعضى از آنها شیخ انصارى و ملا احمد نراقى (۳) است. یکى از این ماجراها مربوط به میرزاى قمى است که شیخ انصارى عصر او را درک کرده است؛ چرا که شیخ انصارى متولد ۱۲۱۴ قمرى است و میرزاى قمى ۱۲۳۱ چشم از جهان فرو بست؛ به عبارت دیگر وقتى میرزاى قمى رحلت کرد، شیخ جوانى هفده ساله بود.

[="black"]
شیخ محمود عراقى در کتاب دارالسلام آورده است که شخصى از راه دریاى عمان عازم حج بود.
در بین راه همیان پول خود را درآورده و محاسبه مى‏کرد که چه مقدر از پول‏هایش خرج شده و چه مقدار مانده است.
در همین حال متوجه مى‏شود که شخصى از طبقه بالاى کشتى او را مى‏پاید. چند لحظه بعد همان شخص از بالاى کشتى شروع به داد و فریاد کرد که همیان پول مرا دزدیدند، پلیس کشتى آمد و پرس و جو را آغاز کرد.
او نشانى و مشخصات همیان این زائر بیت اللَّه الحرام را به آنها داد، که رنگش چنین است و این مقدار پول داخل آن است.

آن زائر دید دقیقاً مشخصات همیان او را مى‏دهد و مى‏خواهد از این طریق پول‏هایش را به چنگ آورد. با خود گفت: خدایا، چه کار کنم؟ الآن است که مرا به جرم دزدى دستگیر کنند و پول‏هایم را نیز از دست بدهم و چه بسا به مجازات برسم.

این بود که گفت: یا امیرمؤمنان، این پول‏هاى من نزد شما امانت باشد، و پول‏ها را به دریا انداخت.
مأمورها همه را گشتند تا نوبت به او رسید. او را نیز بازرسى کردند، اما چیزى پیدا نکردند.

از این رو شخصى را که در طبقه فوقانى کشتى بود به جرم این‏که تهمت زده است به مجازات رساندند. اما مجازات او هیچ فایده‏اى به حال این زائر بى‏نوا نداشت؛ زیرا پول‏هایش را از دست داده بود. با هزار بدبختى به حج رفت و در راه بازگشت،

به نجف اشرف و حرم امیرمؤمنان علیه السلام رفت و عرض کرد: یا امیر مؤمنان، ما به شما اعتقاد داریم. من همیان خود را به رسم امانت به شما سپردم و اکنون هم آن را از شما مى‏خواهم.

شب حضرت امیر مؤمنان على علیه السلام را در عالم رؤیا دید که به او فرمودند: به قم برو و امانت خود را از میرزاى قمى بگیر. از خواب بیدار شد.

میرزاى قمى را نمى‏شناخت، اما به طرف قم حرکت کرد. به قم که رسید، از مردم پرس و جو کرد که میرزاى قمى کیست و خانه‏اش کجاست؟ گفتند: مرجع تقلید است و خانه‏اش در فلان محله قرار دارد.

خدمت میرزا رسید و ماجرا را برایش نقل کرد.

میرزاى قمى نیز همان همیان را از زیر عبایش در آورد و به او داد. وقتى آن را باز کرد، دید پول‏ها دست نخورده است.

[/]

_______________________________________________________________________________
۱) شیخ محمود عراقى فرزند محمود، معروف به صاحب قوامع (م: ۱۳۱۰ ق، تهران) از اکابر علماى امامیه در اوائل قرن چهاردهم هجرى بود. او پس از فراگیرى مقدمات در سال ۱۲۵۵ ق جهت ادامه تحصیل عازم بروجرد گردید. پس از آن به مدت ده سال به شهرهاى سلطان آباد، تهران، مشهد و آذربایجان مسافرت کرد و عاقبت به نجف رفت و در درس شیخ مرتضى انصارى حاضر شد. با وفات شیخ به ایران آمد و در همدان اقامت گزید. سال‏هاى پایانى عمر خویش را در تهران به سر برد و همان‏جا نیز رحلت کرد و جنازه وى به نجف اشرف انتقال داده شد.
۲) شیخ مرتضى انصارى فرزند محمد امین شوشترى (م: ۱۲۸۱ ق) فقیه و اصولى بزرگ امامیه و معروف به شیخ اعظم و خاتم الفقهاء و المجتهدین بود. او در دزفول متولد شد و ابتدا نزد پدر و عموى خویش به تحصیل پرداخت. سال ۱۲۳۲ ق به همراه پدر به عتبات عالیات رفت و به مدت چهار سال نزد سید محمد مجاهد و شریف العلماى مازندرانى درس خواند. پس از آن به نجف رفت و نزد شیخ موسى بن جعفر کاشف الغطاء تلمذ نمود. سال ۱۲۴۰ ق پس از مراجعه به زادگاهش رحل اقامت افکند و از ملا احمد نراقى اجازه اجتهاد دریافت نمود. براى بار دوم سال ۱۲۵۰ ق وارد عراق شد و پس از فوت مرحوم صاحب جواهر در سال ۱۲۶۶ ق مرجع تقلید شیعیان گردید. (اثر آفرینان: زندگى نامه نام آوران فرهنگى ایران از آغاز تا سال ۱۳۰۰ ش، ج ۱، ص ۳۲۰).
۳) ملا احمد نراقى فرزند ملا مهدى (م: ۱۲۴۴یا ۱۲۴۵ ق) از فحول علماى امامیه، فقیه، اصولى، محدث، رجالى، منجم، ریاضى‏دان، حکیم، فیلسوف و شاعر مى‏باشد. او استاد شیخ مرتضى انصارى بود و از پدر خود و سید بحر العلوم و شیخ جعفر کاشف الغطاء روایت مى‏کرده است. (ریحانة الادب، ج ۶، ص ۱۶۰- ۱۶۲).

موضوع قفل شده است