مهدی شناسی اولیای الهی

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مهدی شناسی اولیای الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

چون جان خلایق به رنگ جسم برآید
و همچون بهایم گردند و در شهوات و لذات قائم گردند
و از شنید کلام حق نایم شوند...
شمس ایقان (امام زمان) از ظلّ و غمام بیرون آید و از مغرب خفا به مشرق ظهور آید
نقاب کفر براندازد و حجاب شرک بیاندازد و طلسمات شک برهم شکند
و نور یقین ظاهر گرداند...
تا کعبه یقین به قوت متین و قدرت امین ظاهر گردد
و کابوس گم گردد و ناموس پیدا شود، و طاغوت رود و ناسوت آید.

.. که چون بیرون آید، همه کیش ها و ملتها تغییر یابد
و به روی زمین هیچ مذهب و کیش نماند الا کیش محمد رسول الله
و خدای تعالی در روی زمین، پر کند از علم و معرفت،
تا غایتی که از ذوال نعلین و سر تازیانه خود اسرار و و معانی و حقایق بشنوند
و عبادت در خلق در آویزد و پرهیزگاری بر خلق غلبه کند.
و پای فاسقان و فاجران بلغزد،
و آن صاحب کمال، روی زمین را از فسقه و فجره پاک گرداند
و مردم راه ملکوت برگیرند و در جبروت بگشایند
و شیفته حی الذی لا یموت گردند و رحمت بر مومنان فرود آید
و همه کنفس واحده گردند،
و همچون ذوالقرنین شرق و غرب عالم بگیرد،
و چون سلیمان زبان مرغان داند و با هر کس به زبان او سخن گوید
و هفت اقلیم در تحت او درآید
و او را شمشیری باشد که بی دست، جنگ و کارزار کند...

عارف بالله سعد الدین حمویه


در وصف حضرت مهدی (ع)

ببین چون بهترین مهتران اوست
به جان سر همه پیغمبران اوست


به نسل از نسل‌ها فاضل‌تر است او
بدان از عترت پیغمبر است او


نباشد آن زمان تکلیف باری
بجز عرفان نباشد هیچ کاری


چو بشناسی نصیب از گنج یابی
نه گنجی کز پی آن رنج یابی


چو از مغرب بود اول خروجش
چو شمسی باشد و مغرب بروجش


به صورت همچو خورشیدی در ایام
که روشن می‌شود زو جمله اجسام


به معنی نیز خورشیدی همین دان
که روشن می‌کند ارواح انسان


چو مهدی در جهان خورشید دین است
طلوع شمس از مغرب همین است


بکن تو صورتش بر عامه ایثار
اگر تو خاصه‌ای معنی نگه دار


کنون بشنو ز من مغز حکایت
ز روی معرفت نی از روایت


چو جمله خلق توبه کرده باشند
همه امری به جا آورده باشند


نماند هیچ کس آنجا گنهکار
همه توبه کنند آن دم به یک بار


به توبه چون درآیند خلق یکسر
نماند هیچ بیرون آن در


از آن باشد در توبه به زنجیر
که نبود هیچ کس را هیچ تقصیر


سعادت یابی ار چندان نمیری
به صورت کاینچنین معنی پذیری


وگر میری نباشد مرگ صورت
که باشد مرگ صورت را ضرورت


به مرگ اختیاری میر باری
که مرگ اضطراری نیست کاری

عارف بالله شیخ محمود شبستری

خوشا وقت کسان عهد مهدی
خوشا آن کودکان مهد مهدی


که هر علمی که باشد زیرکان را
الف با تا بود آن کودکان را


ز علمش خلق عالم علم گیرند
ز دینش مشرکان هم دین پذیرند


همه یک طبع گردد خلق عالم
نماند کفر در اولاد آدم


ز مشرق تا به مغرب نور ایمان
فرو گیرد نماند کفر و عصیان


بتابد نور علم من لدنی
همه یکسان شود شیعی و سنی


هر آن سری که هست امروز پنهان
ز علم خویشتن پیدا کند آن


چو مهدی باشد آنجا عدل گستر
براندازد ز عالم جور یکسر


یکایک صورتش پیداست بر جای
از آن می‌ماند او آن روز بر پای


بیان صورتش گویند تفضیل
رموز حکمتش گویند تٱویل


نماند در میانه هیچ دعوی
که صورت‌ها یکی گردد به معنی


نمیرد هیچ کس در جهل آن روز
که باشد علمشان بر جهل فیروز


تمنا باشد آنجا مردگان را
که یک بار دگر یابند جان را



که تا از جهل کلی دور گردند
ز نور علم او پرنور گردند


ره عرفان نفس خود بیابند
بدان عرفان به سوی حق شتابند


بر آید آفتاب از کوی مغرب
بتابد نور خود را سوی مغرب


شود آنگه در توبه به زنجیر
نیابد هیچ توبه کودک و پیر


شود این حال نزدیک قیامت
زهی دولت اگر بینی تمامت

عارف بالله شیخ محمود شبستری


دو چشمست آدمی را بی ضرورت
برای دیدن معنی و صورت


یکی چشم چپ است و آن دگر راست
ز هر دو بیند آن مردی که بیناست


دو چشمت در حقیقت هست یعنی
یکی در صورت و دیگر به معنی


نبیند چشم صورت جز هوا را
به چشم معنوی بیند خدا را


بدان کاین چشم صورت چشم دنیاست
ولیکن چشم معنی چشم عقبی است


کسی کز چشم معنی هست اعور
نبیند آخرت را ای برادر


که چشم چپ جز از دنیا نبیند
چو دنیا دید هم دنیا گزیند


کسی کش میل جمله سوی دنیی است
به چشم راست چون دجال اعمی است


مثال تن خر و عیسی است جانت
اگر عیسی صفت باشد روانت


چو جان نادان بود دجال باشد
چو دانا گشت عیسی حال باشد


ز نطق عیسوی گیرد نشان جان
شود از علم زنده جان نادان


خر و دجال و عیسی جز یکی نیست
یقین دان اندر این معنی شکی نیست


اگر دانا بود عیسی است بر خر
که نادان خر بود وز خر فروتر


چو دانستی یقین عیسی و دجال
ز راه علم معلومت شد این حال


ببین تا زین دو یک بر خر کدامست
بدان نامش بخوان اینت تمام است


به چشم راست چون دجال اعمی است
به چشم چپ نظر او را به دنیا است


کسی کش سوی دنیا میل باشد
یقین دجال را در خیل باشد


چو دانستی خروج خیل دجال
چو بینی خیل او بگریز در حال


ببُر زین خیل دجالی به مردی
مرو پیشان که زیشان نگردی


نبی گفته مرو آخر زمانه
به دنبال دف و چنگ و چغانه


مبادا کز پیش دجال باشد
که در مانی که او نیکال باشد

عارف بالله شیخ محمود شبستری


بسی گفتند از عیسی و مهدی
مجرد شو تو هم عیسای عهدی

ز مهدی گرچه روزی چند پیشی
بکش دجال خود مهدی خویشی

نمی‌دانی که کفر و دین چه معنی است
حقیقت کفر و دین دجال و عیسی است

به حق گویا شو از باطل خمش باش
چو عیسای نبی و دجال‌کش باش

چو تو عیسی جان خود ندانی
چه دانی عیسی آخرزمانی

چو تو در معرفت چون طفل مهدی
چه دانی قدر علم و مهر مهدی؟

به علم عیسوی کن چشم روشن
که تا باشد که بتوانیش دیدن


که گر در جهل خود دایم نشینی
چو مهدی پیشت آید هم نبینی

نبی را گرچه قومٌ ینظرون بود
خطاب از جهلشان لایبصرون بود

کسی کو چشم معنی و بیان دید
یقین او روی پیغمبر عیان دید

چو عمر از جهل پایان کرده باشی
ز جهل از عهد مهدی مرده باشی

برو از علم مهدی نسبتی گیر
جوانمردی کن و بشنو ازین پیر

که تا مهدی تو را مکشوف گردد
چو در آخرزمان معروف گردد

عارف بالله شیخ محمود شبستری

موضوع قفل شده است