كلمه شيعه

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
كلمه شيعه

[h=1][/h]در كتاب مصباح المنير - الشين مع الياء و مايتلثها - شيعه: پيرو و ياور، و هر گروهى كه برامرى اجتماع كنند ايشان را شيعه گويند، بعدها شيعه لقب گروه مخصوص شد و جمعش، شيع است مثل سررة و سرر، و اشياع جمع الجمع آن است. و در كتاب معجم مقاييس اللغة در كلمه شيعه آمد - شيعه: يار و ياور.
و در كتاب شيعه در اسلام علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان مى فرمايد: شيعه در اصل در لغت به معنى پيرو مى باشند به كسانى گفته مى شود كه جانشين پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) را حق اختصاصى خانواده رسالت ميدانند و در معارف اسلامى پيرو مكتب اهل بيت مى باشند.(1)

[h=1]كلمه شيعه و مشتاقات آن در قرآن[/h]بنابر شمارشى كه از معجم المفهرس قرآن انجام گرفته دوازده بار كلمه شيعه و مشتاقات آن با معانى مختلف آمد كه ذيلاً به بعضى از آنها اشاره مى شود.
در سوره صافات / 83 آمده: وَ اِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لَاِبراهيم. يعنى همانا از پيروان حضرت نوح (عليه السلام) حضرت ابراهيم خليل الرحمن (عليه السلام) شمرده مى شود.
در سوره انعام / 159 خداى تعالى مى فرمايد: «اَلذّينَ فرقوا دينهم و كانوا شيعاً». در اين آيه كريمه شيعاً يعنى فرقاً ترجمه: يعنى «آنان كه دين خود را پراكندند و فرقه فرقه شدند».
و در سوره قمر / 51 خداوند مى فرمايد: «و لقد اهلكنا أشياعهم اى امثالهم من الماضين».
ترجمه: هر آينه ما هلاك كرديم امثال ايشان - گناهكاران - در گذشتگان، بنابراين اشياع يعنى امثال.
اين سه آيه مباركه از باب نمونه بود، و در سوره سباء، قصص، مريم و... به همين معانى گذشته آمده است.
فخر رازى - در تفسير خود - در تفسير آيه مباركه - انّ من شيعته لابراهيم. در مسئله اول مى گويد: ضمير در - شيعَتِهِ - دو قول است اول: اينكه برمى گردد به نوح (عليه السلام) در اين صورت معنا مى شود: حضرت ابراهيم (عليه السلام) از اهل بيت حضرت نوح (عليه السلام) و بر دين و آيين آن حضرت مى باشد.
قول و سخن دوم: اينكه ضمير در - شيعته - برمى گردد به حضرت محمد(صلى الله عليه و آله) يعنى حضرت ابراهيم(عليه السلام) از پيروان حضرت محمد(صلى الله عليه و آله) و بر دين و آيين آن حضرت مى باشد، اگر چه حضرت ابراهيم(عليه السلام) - بر حضرت محمد(صلى الله عليه و آله) - سبقت زمانى دارد ولى اظهر اولىّ است.
«در مسئله دوم» مى گويد: عامل در كلمه - اذ - بنابر چيزى كه بر آن دلالت مى كند - انّ من شيعته - است چون از معناى مشايعت است يعنى كسى كه در دين و تقواى او، پيروى مى كند، در وقتى كه حضرت ابراهيم از جانب پروردگار قلب سليمى عنايت شد.
سخن ما شيعه نيز همين است در پيروى يعنى بر دين و اسلام و تقواى على(عليه السلام) هستيم از وقتى حضرت رسول(صلى الله عليه و آله) بر امر پروردگار فرمود: هر كس من مولاى او هستم، على(عليه السلام) مولاى اوست.
و نيز قرطبى در تفسير خود در ذيل آيه مبارك از قول ابن عباس و مجاهد مى گويد: انّ من شيعته يعنى از اهل بيت و بر منهاج و سنت او است.

[h=1]شيعه در كلام رسول للَّه(صلى الله عليه و آله)[/h]وقتى كه آيه مباركه - انّ الذين امنوا و عملواالصالحات اولئك ء هم خير البرّية. بيّنه / 7 نازل.
حضرت رسول(صلى الله عليه و آله) فرمود: يا على ايشان تو و شيعيان تو هستند.
اين را علامه امينى در الغدير جلد سوم صفحه 57 از طبرى در تفسيرش جلد سوم صفحه 146 - ذيل آيه مباركه - با اسنادش از ابى الجارد، از محمد بن على.(2)
اين كلام از كسى مانند رسول مكرم اسلام حضرت محمدبن عبدالله(صلى الله عليه و آله) است كه خداوند در حق او مى فرمايد: «لا يَنْطِقُ عَنِ الْهوَى ».
و نيز رسول خدا(صلى الله عليه و آله) مى فرمايد: يا على تو و شيعيانت در بهشت هستيد. (تاريخ البغداد 12 ص 289) و صلى الله عليه و آله فرمود: در روز قيامت همه مردم را به اسم مادرانشان صدا مى كنند مگر على و شيعيان او كه ايشان به اسم پدرانشان مى خوانند، بخاطر ولادت صحيحى دارند. (مروج الذهب 2 ص 51)
و صلى الله عليه و آله فرمود: يا على تو و شيعيانت ملاقات خدا مى كنيد در حاليكه راضى و مرضى هستيد. (نهاية ابن الاثير م ص 276)
رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود: يا على خداوند تو، و ذريه تو، و اولاد تو، و اهل تو، و شيعيان تو، و دوست دار شيعيان تو «همه» آمرزيده است.
رسول خدا(صلى الله عليه و آله) فرمود: يا على تو اول كسى هستى كه وارد بهشت مى شوى و شيعيان تو بر بالاى منبرهاى نورانى، در حاليكه بسيار خوشحال و سفيدرو هستند، در كنارمنند، و در بهشت همسايگان منند و من شافع آنها هستم.

[h=1]متن عربى احاديث[/h][h=1]الشيعة[/h]قول رسول الامين (صلى الله عليه و آله): لعلى(عليه السلام) انت و شيعتك فى الجنة. (تاريخ البغداد 12 ص 289)
و قوله (صلى الله عليه و آله): اذا كان يوم القيامة دعى الناس بأسمائهم و اسماء امّهاتهم الّا هذا «يعنى على اً» و شيعته فانهم يدعون باسمائهم و اسما آبائهم لصحة ولادتهم. (مروج الذهب 2 ص 51)
و قوله (صلى الله عليه و آله): انك ستقدم على الله انت و شيعتك ء راضين مرضين. (نهاية ابن الاثير 3 ص 276)
و قوله (صلى الله عليه و آله): لعلى: يا علىّ ان الله قد غفرلك ء و لذريّتك و لولدك ء و لاهلك ء و شيعتك ء و لمحبّى شيعتك ء. (الصواعق ص 96، 139، 140)
و قوله (صلى الله عليه و آله): انت اول داخل الجنة من امتى و ان شيعتك ء على منابر من نور مسرورون مبيّضة وجوههم حولى، اشفع لهم فيكونون غداً فى الجنة جيرانى.(3) (مجمع الزوايه 9 ص 131، كفايةالطالب 135)
اين احاديث نورانى نمونه اى از دهها حديث در اين باب، بنابراين معرّف اصلى و اولى شيعيان على بن ابى طالب، و ائمه اطهار (عليهم السلام) حضرت رسول مكرم اسلام عليه و على اله الاف التحيه و الثناء مى باشد.
و قال الخوارزمى فى مناقبه ص 66 عن جابر قال: كنا عند النبى صلى الله عليه و آله فأقبل على بن ابى طالب، فقال رسول الله: قد اتاكم أخى ثم التفت الى الكعبه فضربها بيده ثم قال: والذى نفسى بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة.(4) علامه طباطبائى در كتاب شيعه در اسلام ص 7 - از تفسير الدرالمنثور و غايةالمرام نيز نقل مى كند. و ارسل ابن الصبّاغ المالكى فى فصول ص 122 عن ابن عباس قال: لمّا نزلت هذه الاية - ان الذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية - قال النبى (صلى الله عيله و آله) لعلىّ: انت و شيعتك تاتى يوم القيامة انت و هم راضين و مرضين.(5)

[h=1]شيعه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله)[/h]لفظ شيعه در زمان خود رسول مكرم اسلام(صلى الله عليه و آله) بر گروهى كه با على(عليه السلام) و پيروى او بودند اطلاق مى شد و لذا اول كسى كه شيعه را بر محبين و تابعين على(عليه السلام) اطلاق كرد خود رسول خدا(عليه و على اله تحية و الكرم) بودند كه احاديث آن گذشت.
صاحب اعيان الشيعه در كتاب قيم خود ج 1 ص 18 از كتاب الزينة - تأليف ابى حاتم سهل بن محمد سجستانى نقل مى كند كه:
در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) به عده اى همچون: مقداد، سلمان، ابوذر، عمار پسر ياسر و...
به شيعه على(عليه السلام) معروف بودند و اينها اول گروهى هستند كه از امت اسلامى به شيعه ناميده شدند.(6)
علامه طباطبائى در كتاب شيعه در اسلام از حاضر العلم الاسلامى - ج 1 ص 188 مى نويسد: اولين اسمى كه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) پيدا شد شيعه بود كه: سلمان، ابوذر، مقداد و عمار با اين اسم مشهور شدند.(7)
و نيز صاحب اعيان الشيعه مى نويسد: لفظ شيعه در زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) لقب چهار تن از صحابه بود و ايشان ؛ سلمان، ابوذر، مقداد و عمار بودند.(8)

[h=1]شيعه و ديگران[/h]بعد از كشته شدن عثمان، معاويه براى خونخواهى او بر عليه اميرالمؤمنين(عليه السلام) لشكر عظيمى را صف آرائى كه به نام عثمانيه معروف شد خود را از حضرت على(عليه السلام) برى و جدا دانستند، و پيروان على(عليه السلام) به علويه معروف شدند البته با حفظ اسم شيعه، و اين دو نام «شيعه علوى و عثمانى» بود تا زمان دولت بنى عباس و در زمان «عباسى» سم علوى و عثمانى نسخ شده و به شيعه و سنت مشهور شدند.
و شيخ ابو محمد حسن بن موسى نوبختى از علماى قرن چهارم در كتاب الفراق و المقالات - مى گويد: كلاً چهار گروه: شيعه، معتزله، مرجئه، خوارج، بودند كه مردم بر آنها عمل مى كردند.(9)
و اين صراحت دارد كه شيعه بعد از وفات رسول اكرم اسلام(صلى الله عليه و آله) در بين صحابه بود ولى اسم سنت نبود، بنابراين ادله هاى متقن و محكم گذشته كسى نمى تواند بگويد شيعه از چه زمانى و چه كسى او را تأسيس كرد. نسبت ناروا و باطل داد شود به عبدالله بن سباء افسانه اى يا شبيه به افسانه.

[h=1]فرق الشيعة و انشعابات آن[/h]انشعاب در همه مذاهب و خاصه در چهار دين آسمانى، كليمى و مسيحى و مجوسى و اسلام و حتى در شعب آنها نيز وجود دارد.
الكيسانية: مذهب شيعه در زمان سه پيشواى اول از پيشوايان اهل بيت (حضرت اميرالمؤمنين على و حسن بن على و حسين بن على عليه السلام) هيچگونه انشعابى نپذيرفت ولى پس از شهادت امام سجاد(عليه السلام) اكثريت شيعه بامامت حضرت قائل شدند و اقليتى معروف به كيسانية پسر سوم على(عليه السلام) محمد بن حنيفه را امام دانستند و معتقد شد كه محمد بن حنيفه پيشواى چهارم و همان مهدى موعود است كه در كوه رضوى غايب شده و روزى ظاهر خواهد شد.(10)
الكيسانية: القائلون بامامة محمد بن الحنفية و هم اصحاب المختار الذى كان يلقب كيسان و قد انقرضوا(11)

[h=1]1- الزيديّه[/h]پس از رحلت و شهادت امام سجاد(عليه السلام) اكثريت شيعه بامامت فرزندش امام محمد باقر(عليه السلام) معتقدند و اقليتى به زيد شهيد كه پسر ديگر امام سجاد(عليه السلام) بود گرويدند به زيد موسوم شدند.(12)
الزّيديه: القائلون بامامة زيد بن على بن الحسين(عليه السلام) و كان عالماً شجاعاً و...(13)

[h=1]2- اسماعيليه:[/h]پس از شهادت امام محمد باقر(عليه السلام) شيعيان وى به فرزندش امام جعفر صادق(عليه السلام) ايمان آورند و پس از در گذشت آن حضرت، اكثريت فرزندش امام موسى كاظم(عليه السلام) را امام هفتم دانستند و جمعى اسماعيل پسر بزرگ امام ششم را كه در حال حيات پدر بزرگوار خود در گذشته بود امام گرفتند و از اكثريت شيعه جدا شده بنام اسماعيليه معروف شدند.(14)
الاسماعيلية: القائلون بامامة اسماعيل بن جعفر الصادق(عليه السلام) بعد ابيه، و يسوقون الامامة فى ولده و هم فى بلادالهند و يسمون اليوم «بهره» و لهم تكايا منظمه فى جميع البلاد التى يقصدونها للحج و الزيارة.(15)

[h=1]اسماعيليه و انشعابات آن.[/h][h=1]الف- باطنيه[/h]گروهى هستند كه معتقد شدند با اينكه اسماعيل فرزند امام صادق(عليه السلام) در حال حيات پدر بزرگوارش درگذشت امام بود و امامت پس از اسماعيل در محمد بن اسماعيل و اعقاب او است.(16)
طبق اظهار موّرخين مشخص مذهبى باطنيه اين است كه: احكام و مقررات ظاهرى اسلام را به مقامات باطنى عرفانى تاويل مى كنند و ظاهر شريعت را مخصوص كسانى مى دانند كه كم خرد و از كمال معنوى بى بهره بوده اند.(17)

[h=1]ب- نزاريه[/h]عبيدالله مهدى در سال 296 هجرى قمرى در افريقا طلوع كرد به طريق اسماعيليه بامامت خود دعوت كرد و سلطنت فاطمى را تأسيس نمود، پس از وى اعقابش مصر را دارالخلافة قرار داده تا هفت پشت بدون انشعاب سلطنت و امامت اسماعيليه را داشتند پس از هفتمين كه مستنصربالله سعد بن على بود دو فرزند وى نزار و مستعلى سر خلافت و امامت منازعه كردند و پس از كشمكش بسيار و جنگهاى خونين مستعلى غالب شد و برادر خود نزار را دستگير نموده زندانى ساخت تا مرد. در اثر اين كشمكش پيروان فاطمين دو دسته شدند «نزاريه و مستعليه».
نزاريه از گروندگان حسن صباح مى باشد كه از مقربان مستنصر بود و پس از مستنصر، براى طرفدارى از نزار، بحكم مستعلى از مصر خارج شد و به ايران آمده و پس از چندى از قلعه الموت از توابع قزوين سر درآورد.(18)

[h=1]ج- مستعليه[/h]پيروان مستعلى فاطمى بودند كه امامت شان در خلفاء فاطمين مصر باقى ماند تا در سال 557 هجرى قمرى منقرض شدند و پس از چندى فرقه «بهره» در هند بهمان مذهب ظهور كردند و تا كنون نيز مى باشد.(19)

[h=1]ه- دروزيه[/h]طائفه دروزيه كه در جبال دروز شامات ساكنند در آغاز پيرو خلفاء فاطمين مصر بودند تا در ايام خليفه ششم فاطمى به دعوت نشتگين دروزى به باطنيه ملحق شدند دروزيه در «الحاكم بالله» كه به اعتقاد ديگران كشته شد متوقف گشته مى گويند وى غيبت كرد و به آسمان رفته و دوباره به ميان مردم خواهد برگشت.(20)

[h=1]ز- مقنعه[/h]در آغاز پيروان عطاء مروى معروف به مقنع بودند كه طبق اظهار مورخين از اتباع ابومسلم خراسانى بوده است و پس از ابومسلم مدعى شد كه روح ابومسلم در وى حلول نموده است و پس از چندى دعوى پيغمبرى و سپس دعوى خدائى كرد و سرانجام در ساله 162 در قلعه كيش از بداء ماوراءالنهر به محاصره افتاد و چون به دستگيرى و كشته شدن خود يقين نمود آتش روشن كرد و با چند تن از پيروان خود داخل آتش شده و سوخت، پيروان عطاء مقنع پس از چندى مذهب اسماعيليه را اختيار كرد و به فرقه باطنيه ملحق شدند.(21)
يكى از فرق اسماعيليه آقاخانيه هستند كه نسبت به پيشوايان خود داراى اعتقادات غلوآميز هستند يعنى حتى آقاخان را به مرحله الوهيت مى رسانند و همه ساله بر اساس مراسم مذهبى به ميزان وزن وى جواهرات به او هديه مى دهند و نيز هنگامى كه كريم آقاخان به برخى كشورهاى جهان سومى مسلمان سفر مى نمايد به سان يك رياست جمنهور از او تجليل به عمل مى آيد و حتى عاليرتبه ترين مقامات آن كشور به استقبال كريم آقا خان مى روند زيرا كريم آقا خان با سفرهاى خود به اين كشورها نويد توسعه اقتصادى و عمرانى را به ارمغان مى برد و همين قضيه باعث شده تا بسيارى از مسلمانان مجذوب فعاليتهاى فرهنگى و عمرانى اين فرقه شوند و بدين سبب كريم آقا خان يكى از مشهورترين چهره هاى اقتصادى، فرهنگى جهانى در مجامع بين المللى شناخته شده است!
- و نيز در قسمتى از قسمتى از نوشته از قول يكى از پيروان فرقه اسماعيليه آمده كه:
- كريم آقا خان - بزرگترين سرمايه دار دنيا مى باشد و هر گاه براى ديدار به پاكستان مى رود و يا در كشورهاى آفريقايى پا به عرصه ميدان مى گذارد، هرگز نبايد كف كفشش خاكى شود. كيلومترها قالى فرش كرده اند كه آقازاده عبور كند.(22)

[h=1]3- فطحيه:[/h]- گروهى بعد از شهادت امام صادق(عليه السلام) فرزندش عبدالله افطح را به پيشوائى گرفتند.
الفطحية: القائلون بامامة عبدالله افطح الرأس اى عريضه او الرجلين اى عريضهما و قد انقرضوا.(23)

[h=1]4- واقفيه:[/h]پس از شهادت امام موسى كاظم(عليه السلام)، اكثريت شيعه فرزندش امام رضا(عليه السلام) را امام هشتم دانستند و برخى در امام هفتم توقف كردند كه به واقفيه معروفند.(24)
الواقفيّه: هم الواقفون على الكاظم(عليه السلام) و ربما يطلق على غيرهم و قد انقرضوا.(25)

[h=1]5- ناووسيه:[/h]ناووسيون كسانى هستند كه در امام ششم، امام جعفر صادق(عليه السلام) توقف كردند.
الناووسية: انهم من وقف على جعفر بن محمد الصادق(عليه السلام)، اتباع رجل يقال له ناووس و قيل نسب الى قرية ناووساً قالوا ان الصادق(عليه السلام) لم يموت حتى يظهر و يظهر امره و هو القائم المهدى و قد انقرضوا.(26)

[h=1]6- اثنا عشر:[/h]شيعه دوازده امّى به كسى گفته مى شود كه پيرو ائمه(عليه السلام) «فرزندان و ذرايه پاك رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هستند» باشد، و ايشان تربيت يافته مكتب وحى الهى هستند و از موجودات نظام هستى درشرافت و مقام و منزلت به پاى آنها نمى رسد عليهم و على ابيهم و جدهم الاف التحية و الكرم.
به شيعه اثنا عشر نامهاى ديگرى نيز اطلاق مى كنند كه بعضى مثل رافض از روى حقه و كينه است.

[h=1]الف- متاوله[/h]به شيعيانى كه در جبل عامل و بعلبك لبنان ساكن هستند مى گفتند(27)، از ماده ولى يعنى كسانيكه به ولايت على(عليه السلام) استوار و معروفند.(28)

[h=1]ب- قزلباش[/h]قزل باش لفظ تركى است كه در بلاد هند به هر شيعى و ايرانى اطلاق مى كنند.(29)

[h=1]ج- جعفرى[/h]منسوب به امام جعفر صادق(عليه السلام) است كه مجيى دين جدش رسول اكرم اسلام و شيعه كه همان اسلام اصل است مى باشد، و اين بخاطر آن فرصتى بود كه دو طائفه بنى اميه و بنى عباس روى دنيا و حكومت تو سر همديگر مى زدند، و امام صادق(عليه السلام) از اين فرصت استفاده نمود و اسلام را احياء نمود و در همين موقع بود حضرت شاگردان بسيار مبرزى تحويل جامعه اسلامى و شيعى داد.

[h=1]د- خاصه[/h]اين اسم و لقب را شيعه در مقابل عامه(30)- اهل سنت - به خود اطلاق مى كنند.(31)

[h=1]ه- رافضى[/h][h=1]جمعش روافض[/h]صاحب عيان الشيعه مى نويسد: رافضى لقبى است كه به پيروان على(عليه السلام) و كسانيكه خدمت و جانشينى رسول اكرم اسلام رااز آن على(عليه السلام) ميدانند از روى طعن به ايشان ملقب شدند، و استعمال رافض از طرف مخالفين بيشتر بخاطر تشفى و انتقام است كه از روى عصبيت مورد هجو واقع مى شوند.
در بعضى تأليفات مشهود شد كه «لقب رافض» از زمان زيد بن على بن الحسين(عليه السلام) پديدار گشته، و جريانش چنين است وقتى كه در كوفه از شيخين كردند گفت: آن دو از صحابه جدم پيامبر بوده و الان نيز در كنار قبر جدم «رسول خدا» مدفون هستند و مشابه اين گفتار، مردم وقتى كه اين را از زيد شنيدند از او جدا شدند و او را رها كردند و به رافضى مشهور شدند. بعيد نيست كه اين از ساختگى باشد(32)، و لذا براى اينكه از مسائل اين چنينى بر عليه شيعه سوء استفاده شود صاحب نويسنده كتاب الفرق بين الفرق مى نويسد.

[h=1]ز- طائفه شيخيه[/h][h=1]ح- طائفه كريم خانيّه[/h]علامه طباطبائى مى نويسد: اين دو طائفه آخرى در قرن اخير در شيعه رخ داد و اختلاف بينشان باديگران در توجيه پاره اى از مسائل نظرى است نه در اثبات و نفى اصل مسائل.

[h=1]ط- على اللهى[/h]- كه شيعه ايشان را غلاة مى نامند، مانند باطنيه شيعه اسماعيليه تنها به باطن قائلند از اين رو هيچ منطق منظمى ندارند.(33)

[h=1]خلاصه تاريخچه شيعه دوازده امامى[/h]شيعه دوازده امامى همان عده از دوستان و هواداران على(عليه السلام) بودند كه پس از رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) براى احياء حقوق اهل بيت در خصوص خلافت و مرجعيت علمى بانتقاد و اعتراض پرداختند و از اكثريت مردم جدا شدند.
شيعه در زمان خلفاء - ثلاثه - از (11 - 35 ه-ق) پيوسته زير فشار قرار داشتند و پس از آن در مدت خلافت بنى اميه (40 - 132) هر گونه امن و مصونيت از رجال و مال شان برداشته شده بود. در اواسط قرن دوّم كه خلفاء عباسى زمام حكومت اسلامى رابدست گرفتند، شيعه از فتورى كه در اين ميان پيدا شد، نفس تازه كرد ولى با مهلت كمى باز عرصه بر ايشان تنگ شد تا اواخر قرن سوم هجرى روز به روز تنگ تر مى شد.
در اويل قرن چهارم كه سلاطين با نفوذ آل بويه كه شيعه بودند روى كار آمدند و شيعه قدرتى كسب كرد و تا حدود زيادى آزادى عمل يافت و به مبارزه علنى پرداخت و تا آخر قرن پنجم جريان كار به همين ترتيب بود و در اوايل قرن ششم كه حمله مغول آغاز شد در اثر گرفتاريهاى عمومى و هم در ادامه يافتن جنگهاى صليبى حكومت هاى اسلامى چندان فشار به عالم تشيع وارد نمى ساختند؛ و مخصوصاً شيعه شدن جمعى از سلاطين مغول درايران، و حكومت سلاطين مرعشى در مازندران در قدرت و وسعت جمعيت شيعه كمك بسزائى نمود، تا اواخر قرن نهم و از حدود افتتاح قرن دهم هجرى در اثر ظهور سلطنت صفويه ايران پهناور آن روز مذهب شيعه رسميت يافت و تاكنون به رسميت باقى است.(34) الحمدلله رب العالمين و له شكر.

[h=1]مبدء ظهور شيعه[/h]دانسته شد كه شيعه از زمان رسول خدا(صلى الله عليه و آله) بود و جماعتى در همان وقت به شيعه على(عليه السلام) مشهور بودند ولى بروز و ظهرش از روز وفات رسول مكرم اسلام(صلى الله عليه و آله) كه اميرالمؤمنين مشغول تغسيل و تكفين پيامبر(صلى الله عليه و آله) بود عده اى جمع شده بودند خليفه تعيين مى كردند كه در اين وقت عده زيادى از بنى هاشم و بنى مطلب و زبير بن عوام و سيزده تن از مهاجرين و انصار خواستار خلافت اميرالمؤمنين على(عليه السلام) شدند و از حضرت پيروى كردند ، و دوازده تن از ايشان كه شش نفر از مهاجرين و شش نفر ديگر از انصار، اعتراض كردند بر تأخير خلافت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليهماالسلام) از ديگران.
شش تن مهاجرين عبارت بودند از: خالدبن سعدبن العاص از بنى اميه، سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد، عمار و بريده اسلمى.
و شش تن انصار نيز عبارت بودند از: ابوالهيثم، سهل و عثمان پسران حنيف، خزيمةبن ثابت، ابى بن كعب و ابوايوب انصارى. اين مطلب را طبرى در احتجاج ذكر نموده است.(35)
و نيز صاحب اعيان الشيعه از مسعودى در مروج الذهب نقل مى كند: كسانيكه از صحابه در جنگ صفين از لشكريان على (عليه السلام) بودند و از بدريين بودند، هشتاد و هفت نفر بودند كه هفده نفر از ايشان، مهاجرين بودند و هفتاد نفر از انصار و نيز مى نويسد: وقتى كه على(عليه السلام) براى جنگ جمل حركت مى كرد. داراى هفتصد سوار داشت كه چهارصد نفر از ايشان، مهاجر و انصار بودند و هفتاد نفر بدرى و باقى از صحابه رسول خدا(صلى الله عليه و آله) بودند.(36) و در كتاب الدرجات الرفيعة - مى نويسد: راويان اخبار اتفاق دارند براينكه اكثر صحابه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در جنگها با على(عليه السلام) بودند.

برچسب: