تقیه در چه اموری جایز است؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تقیه در چه اموری جایز است؟

با سلام باتوجه به اعتقادات شیعه تقیه تا چه حدی ودر چه اموری جایز است؟

تقيه و حكم آن از ديدگاه امام صادق (عليه السلام)

مقدمه
تقيه، خوددارى از اظهار عقيده و مذهب، و خود را هم مذهب ديگران نشان دادن براى حفظ جان است.
و تقيه در گفتار و كردار و يا با سكوت از اظهار حق محقق مىشود و به طور كل تقيه در مورد اعمال آدمى است نه در اعتقاد و باور، چون عقيده امر قلبى است كه جز پروردگار متعال كسى از آن آگاهى نداشته و نمىيابد.
امام صادق (عليه السلام) تقيه را جزء دين خويش و پدران معصومش قلمداد نمود، و پيروانش را ملزم به تقيه نموده و كسانى را كه عمل به تقيه نمى نمودند جزء اصحاب و پيروان محسوب نمىنمود.
و از مجموع 144 روايتى كه مرحوم شيخ حر عاملى در وسايل الشيعه جلد 11 در بحث امر بالمعروف و نهى عن المنكر ذكر نموده 83 روايت اختصاص به بيان آن حضرت دارد.

اهميت تقيه در بيان آن حضرت
الف: تقيه دين خداست و سوگند به خدا كه تقيه «من دين الله» است.
ب : تقيه دين من و دين پدران من است و كسى كه تقيه نورزد دين ندارد
ج : تقيه سپر مومن و حرز و پناهگاه اوست.
د : تقيه جزء سنت حضرت ابراهيم خليل الرحمن است.
هـ : كسى كه تقيه نورزد خير و ايمان ندارد.
و : تقيه پناهگاه محكم و سدى بين مومن و دشمنانش مىباشد.
ز : تارك تقيه مثل تارك نماز است

فلسفه و حكمت تقيه در بيان آن حضرت
تقيه و تقوى از ريشه «وقى» مشتق شده كه به معنى حفظ و صيانت و نگهدارى است.
باتوجه به اين كه امام صادق عليه السلام معاصر با دو حكومت مروانى و عباسى بوده و 16 سال از دوران سى و چند سال امامت و 16 سال آخر عمر شريفشان را در حكومت نوپاى عباسيان سپرى نموده، حكومتى كه باتوجه به نو پا بودن داراى مقبوليت عامه بوده و به قدرى اقتدار داشته كه توانسته ابومسلم خراسانى با آن همه قدرت و نفوذ كه به امين آل محمد شهرت يافته بود را به راحتى از بين برده بدون اين كه لطمه اى به حكومت وارد شود. و منصور دومين خليفه عباسى علاوه بر قتل ابومسلم به عموى خود عبدالله على نيز رحم نكرده و بعد از نه سال حبس او را به قتل رسانده است و تعداد زيادى از نسل ابوطالب كه از نوادگان امام حسن مجتبى (عليه السلام) بودند مثل عبدالله بن حسن و بسيارى از خاندان وى را بعد از دستگيرى كشته و يا در زندانها در حبس نگه داشته و بعد از دستگيرى آن عده به عنوان مخالفين حكومت در نطقى كه منصور دوانيقى خطاكار ايراد نمود چنين بيان داشته است .«وقتى خداوند به فضل و حكم عادلانه ميراث پيامبر را به ما عنايت كرده بود آل ابو طالب از روى حسد و ظلم بر ما تاختند كه از بنى اميه ترسان ولى با ما جسور بودند. به خدا اى مردم خراسان من آن چه كردم از روى پندار و جهل نكردم از آن ها بعضى خبرهاى ناخوشايند مى رسيد (و آنان پس از بيعت با من) بيعت شكستند و به فتنه برخاستند و بر ضد من خروج كردند خونشان روا شد» و حتى امام صادق (عليه السلام) از اذيت و آزار حكومت عباسيان مصون نبوده و چندين بار از مدينه به مقر حكومت منصور به بغداد و كوفه و حيره با اجبار و اكراه آورده شده، و سرانجام نيز با دسيسه منصور به شهادت رسيده و عرصه به قدرى بر امام و يارانش تنگ بوده كه در موردى فردى از شيعه كه در كوچه و معبر عمومى به آن حضرت فقط سلامى عرض نموده، آن حضرت اين عمل را غير نيكو قلمداد نموده.

در چنين شرايطى كه بزرگان جامعه به بهانه فتنه و خروج بر حكومت به راحتى كشته و يا محبوس مىشوند، افراد غير متنفذ و معمولى وصفشان مشخص است. و لذا امام صادق (عليه السلام) حكمت تشريع تقيه را صيانت دين و حفظ مومنين بيان مىكند.
الف: عبدالله بن ابى يعفور از حضرت امام صادق (عليه السلام) نقل نموده، فرموده: در دين خدا تقوا پيشه ساخته و آن را با لباس تقيه حفظ و پوشيده نماييد زيرا كسى كه تقيه ننمايد داراى ايمان نيست و همانا شما در بين مردم زمان مانند: زنبور عسل در بين پرندگانيد و همان طور كه اگر پرندگان مى دانستند در شكم زنبور عسل چيست از آنها چيزى باقى نمى گذاشتند همچنين اگر عامه مردم بدانند كه در قلبتان محبت ما اهل بيت است شما را با زبانهايشان (تا چه رسد به قدرت و شمشير) نابود مى ساختند. و در نهان و آشكار شما را تضعيف مى نمودند.
ب: به كارگيرى تقيه براى حفظ و صيانت دين و برادران مؤمن است.
ج: امام صادق (عليه السلام) در حكمت تقيه تمسك مىنمايد. به بيان امام حسن (عليه السلام) بعد از صلح با معاويه كه عدهاى در جهت سرزنش امام (عليه السلام)برآمده بودند و امام حسن در جواب فرمود: اين صلح به خاطر آن بود كه من و شما بتوانيم باقى بمانيم

جهاد بودن تقيه از ديدگان آن حضرت
تقيه در بينش آن حضرت گوشه گيرى و انزوا نيست بلكه آن را جهاد و مبارزه مى داند و در حقيقت تقيه يك نوع حفظ نيرو و توان است تا بتوانند در شرايط مقتضى براى اظهار حق از آن استفاده نمايند. لذا فرمود:
«مؤمن مجاهد است چون در زمان زمامداران باطل با تقيه و در زمان دولت و زمامدار حق با شمشير جهاد و مبارزه مىنمايد

شرايط تقيه در بيان آن حضرت
الف: منجر به فساد دين نشود.
ب: به صرف ادعا نباشد.
آقا امام صادق فرمود: مومن هنگامى كه اظهار ايمان نمود و خود را بين مردم به ايمان داشتن شناساند و پس از آن كارى و فعلى انجام داد كه دلالت بر نقض ايمانش باشد از ايمان خارج مىشود مگر اين كه مدعى شود كه به خاطر تقيه اين كار خلاف ايمان را مرتكب شدهاست. در اين صورت بايد در عملش نظر كرد و مورد تفتيش قرارداد تا معلوم شود (به حسب كيفيت عمل و محيط و زمان آن) مورد تقيه بود، يا نه و اگر با شرايط تقيه سازگار نبود ادعايش رد مىشود زيرا تقيه مواضع و مواردى دارد و اگر عمل به تقيه در آن موارد انجام نشده، مورد قبول نيست و مورد تقيه مثل اين كه انسان در ميان عدهاى بد كار باشد در اين صورت كارى كه مستلزم فساد در دين نباشد مى تواند به عنوان تقيه انجام دهد.

اين روايت شايد فلسفه فرق بين تقيه رهبران دينى جامعه و مردم معمولى را نشان دهد كه مردم عادى شايد بتوانند در مواردى تقيه نمايند كه رهبران دينى حق تقيه در آن موارد را ندارند و بدين جهت در مورد ميثم آقا امام صادق فرمود «با اين كه ميثم بر قضيه عمار و نزول آيه شريفه «الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان» درباره او آگاه بود چه چيز او را از تقيه نمودن باز داشته است.
و كشته شدن را انتخاب نمود شايد بدين جهت بود كه ميثم به عنوان شيعه شناخته شده مولى على (عليه السلام) مطرح بوده و برائت او از حضرت على(عليه السلام) موجب تضعيف دين و شيعه مى گرديد. و بدين جهت است كه بعد از خبر دادن آقا اميرالمؤمنين به ميثم از وضعيتش بعد از شهادت مولى و اين كه از او مىخواهند كه از آقا اميرالمؤمنين برائت بجويد و ميثم نمى پذيرد و كشته مى شود فرمود: «يا ميثم اذا تكون معى فى درجتى» و نسبت به رشيد هجرى نيز كه تقريبا وضعيت مشابه ميثم را داشته آقا اميرالمؤمنين فرمود: «يا رشيد انت معى فى الدنيا و الاخره»
و نسبت به بدعت گذاران در دين نيز آقا امام صادق (عليه السلام) به نقل از پيامبر اكرم همين بيان را دارد كه مبارزه كنيد با آنان «كيلا يطمعوا فى الفساد فى الاسلام» تا طمع فساد در اسلام را ننمايد.
ج: تقيه تا حدى است كه منجر به ريختن خون مسلمانى نشود: آقا فرمود: حكمت تشريع تقيه براى حفظ جان و خون مسلمان است و اگر به جهت تقيه كسى بخواهد خون مسلمانى را بريزد ديگر تقيه مشروعيت ندارد.
د: تقيه در موارد ضرورت و ناچارى و اضطرارى است

دايمى بودن حكم تقيه از ديدگاه آن حضرت
آن حضرت تقيه را يك حكم دايمى و براى همه اعصار و قرون مى دانند نه موقتى و اختصاصى به زمان خاص و لذا فرمود:
الف: تقيه امر واجبى است ترك آن تا قيام آقا امام زمان (عليه السلام) جايز نيست.
ب: هر كس تقيه را قبل از قيام قائم ما ترك نمايد از ما نيست.

حكم تقيه از ديدگاه آن حضرت
در بينش آن حضرت تقيه در پاره اى از موارد واجب و در مواردى نيز داراى رخصت و جواز است و لذا تشخيص مورد به خود شخص مبتلا به تقيه واگذار شده است.
مواردى از بيان آن حضرت كه حكم وجوب تقيه از آن فهميده مى شود:
الف: انجام و به كارگيرى تقيه واجب است.
ب: بر شما باد تقيه نمودن و از ما نيست كسى كه تقيه را شعار خود قرار ندهد.
ج: كسى كه امر ما را افشاء نمايد مثل كسى است كه عمداً نه به خطا ما را به قتل رسانده است.
د: تقيه واجب است و جايز نيست ترك آن تا قيام قائم (عج).
و در پارهاى از موراد رخصت وجواز تقيه از بيان آن حضرت فهميده مىشود مثل تأييد عمل ميثم كه روايتش گذشت.
و لذا حضرت فرمود «التقيه فى كل ضروره صاحبها اعلم بها حين تنزل بها»
كه تقيه در مواردى ضرورى است و شخص مبتلا به تقيه به مواردش داناتر است. و بر همين اساس مرحوم شيخ حر عاملى در وسايل الشيعه جلد 11 بخشى از عناوين بحث را «باب وجوب التقيه» و بخشى را نيز «باب جواز التقيه» نامگذارى نموده است

موارد تقيه در بيان حضرت
الف: تقيه از روى اكراه و اجبار:
شخص براى حفظ جان و ساير شئون خود مجبور به انجام خلاف شرع به دستور حاكم و يا قدرتمند گردد.
عمربن مروان روايت نموده كه از حضرت صادق شنيدم گفت: رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود: چهار چيز از امت من برداشته شده: 1 ـ امرى كه در انجام آن مضطر باشند 2 ـ امرى كه فراموش نمايند 3 ـ امرى كه اكراه و اجبار بر آن شده باشد. 4 ـ كارى كه فوق طاقت آنها است.
بنابراين يكى از امورى كه برداشته شده و عقاب ندارد امر اجبار و اكراه است.
ب: تقيه از روى خوف: شخص به خاطر شرايط جامعه اعمال مذهبى و دينى اش را نتواند بر طبق اعتقاد خويش انجام دهد بلكه براساس نظر جو حاكم بر جامعه مى بايست انجام دهد.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: هميشه ملازم با تقيه باشيد و كسى كه در حال امن و نزد افراد بى آزار تقيه را شعار و لباس خود ننمايد تا عادت او شده و در مورد خوف و نزد افراد ستمكار فراموش نمايد از ما نيست.
ج: تقيه براساس كتمان مذهب و اعتقاد و عدم افشاء حق.
شايد بيشترين تاكيد امام صادق (عليه السلام) در بحث تقيه مربوط به اين قسم و مورد باشد كه باعث افشاء و اذاعه اسرار نشود و بر همين اساس مرحوم شيخ حر عاملى در وسايل الشيعه جلد 11 بابى را تحت عنوان حرمت افشاء و اذاعه اسرار حق قرار داده است.
و تعبير امام نسبت به كسى كه افشاء امر و حق مى نمايد مثل كسى است كه حق را انكار مىكند.
و يا كافر مى داند كسى را كه حق را نزد غير اهل بيان مى نمايد.
د: تقيه مداراتى: حسن معاشرت و زندگى با اكثريت جامعه اسلامى كه اهل سنت باشند و حضور در مجامع و محافل علمى و اجتماعى آنان براى حفظ وحدت و اتحاد اسلامى كه در واقع در اين قسم شايد امام (عليه السلام)مىخواهد پيكره جامعه و امت اسلامى را از حكومت ها جدا بداند و نسبت به حكومتها گرچه وظيفه اعلان نارضايتى از آنان در حد توان است ولى نسبت به امت اسلامى جداى از زمامداران وظيفه ديگرى را پيش روى پيروان گذاشته و فرمود: بپرهيز از انجام اعمالى كه موجب عيب گرفتن ديگران بر ما شوند چه اين كه كار بد فرزند سبب عيب گرفتن مردم بر پدرش مى شود. زينت امامان بوده و سبب سرزنش و عيب گرفتن ديگران بر ما نشويد با آنان نماز بخوانيد، به عيادت مريض هاى آنان برويد مردگانشان را تشييع نمائيد. بر هر كار خيرى از آنان سبقت بگيريد چه شما به انجام كارهاى نيكو شايسته تريد
...
و فلسفه اين ارتباط را همراه داشتن و همراهى نمودن شوكت و توان جامعه مى داند و اين كه لطمهاى بر اقتدار جامعه اسلامى وارد نشود

موضوع قفل شده است