اهداف انقلاب اسلامی
تبهای اولیه
اهداف انقلاب اسلامی یك نهضت و حركت اجتماعی برای آنكه بهتر و سریعتر به اهداف خود نایل شود باید هر چند وقت یك بار خود را ارزیابی كند و نقاط مثبت و منفی خویش را برشمرد و راه آینده را با چشم باز و در پرتو رفع نقایص بپیماید. انقلاب اسلامی ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست. باید انتقاد از خود كنیم و ببینیم آیا راه را درست پیمودهایم یا نه، اگر درست پیمودهایم در كجای راه قرار داریم و تا مقصد چقدر فاصله داریم، و اگر درست نپیمودهایم چگونه باید به راه اصلی بازگردیم. این ارزیابی و قضاوت، دو شرط اساسی دارد، یكی رعایت انصاف و خالی بودن از حب و بغضها و برخورداری از تقوای الهی كه به فرموده قرآن كریم موجب روشنبینی است، و دیگر بهرهمندی از اطلاعات كافی در زمینههای مختلف به طوری كه ارزیابی تفصیلی انقلاب اسلامی از عهده یك شخص بیرون است و یك كار گروهی میباشد. لذا این بنده با اذعان به فاقد بودن هر دو شرط به طور كامل، مدعی چنین ارزیابی نیست و این مقاله صرفاً یك ارزیابی اجمالی و كلی و نه تفصیلی و جزئی از انقلاب اسلامی در 23 سال گذشته است، بدان امید كه مقدمه و زمینهای باشد برای آن كار بزرگ.
برای آنكه این ارزیابی صورت بگیرد ابتدا باید اهداف انقلاب اسلامی را بشناسم، بدون تردید انقلاب ما ماهیت اسلامی دارد. نگاهی به ریشهها، شعارها و رهبری این انقلاب، هرگونه شكی در این زمینه را زایل میكند. بنابراین اهداف این انقلاب همان اهداف كلی اسلام و همان اهداف انقلاب صدر اسلام به رهبری پیغمبر اكرم است. از این رو این انقلاب با هیچ انقلابی از انقلابهای قرون اخیر مانند انقلاب كبیر فرانسه، انقلاب اكتبر روسیه و انقلاب فرهنگی چین قابل قیاس نیست و تنها با انقلاب صدر اسلام قابل مقایسه است. اگر اهداف آن انقلابها را نیز دارد،در قالب و شكل اسلامی دارد. مثلاً آزادی، دموكراسی، حقوق بشر و عدالت اجتماعی از اهداف انقلاب ماست اما در شكل و قالب اسلامی. پس اهداف این انقلاب به طور كلی در حاكمیت انقلاب و اجرای احكام این آخرین پیام الهی و تحقیق جامعهالگوی اسلامی در ایران و سپس سراسر جهان خلاصه میشود و به طور جزئی شامل چندین هدف میشود كه اهم آنها عبارت است از: استقلال سیاسی،اقتصادی و فرهنگی، عدالت اجتماعی، حاكمیت مردم، آزادی،حقوق زن، اخلاق و معنویت، پیشرفت علمی و صنعتی.
هر یك از این اهداف را میتوان در سه دوره مورد ارزیابی قرار داد، دوره پیروزی انقلاب اسلامی تا پایان جنگ، دوره سازندگی و دوره بعد از دوم خرداد 76 كه به ترتیب،آنها را دوره اول، دوم و سوم نامگذاری میكنیم.
1. استقلال سیاسی
از استقلال سیاسی آغاز میكنیم. بدون تردید ایران، مستقلترین كشور جهان از نظر سیاسی است. حتی آمریكا به این حد از استقلال سیاسی نمیرسد زیرا مقدرات آن را صهیونیسم جهانی و كشور نامشروع اسرائیل معین میكند. ایران بعد از انقلاب، خود برای خود تصمیم میگیرد و از قدرتهای بزرگ جهان و سفارتخانههای آنها در تهران متأثر نیست. این امر در هر سه دورهانقلاب برقرار بوده است. تنها در سالهای اخیر كه غربگرایان و مرعوبان غرب در نظام اسلامی راه پیدا كردهاند نشانههایی از این گرایش و مرعوبیت دیده شده است گاهی دم از پیوستن به روند صلح خاورمیانه زدهاند و گاهی از لزوم برقراری رابطه با آمریكا سخن راندهاند كه به فضل خدا با درایت و آگاهی مردم چاره خواهد شد.
2. استقلال اقتصادی
در این زمینه انقلاب ما كارنامه خوبی ندارد. كافی است بدانیم كه سال گذشته ایران بزرگترین وارد كننده گندم در جهان بوده است و بخشی از آن را گندم آمریكا تشكیل میدهد. در مجموع، نظارت دقیق بر واردات و صادرات محصولات كشاورزی وجود نداشته و حمایت لازم از كشاورز ایرانی به عمل نیامده است. نمونه آن واردات چای خارجی است. در صنعت خودروسازی پیشرفت چندانی رخ نداده و كماكان سیاست مونتاژ دنبال شده است و به استقلال نسبی در این زمینه دست نیافتهایم و گاهی ناجی كمپانیهای خارجی بودهایم.
در زمینه صادرات غیر نفتی آنچنان كه شایسته انقلاب اسلامی است پیشرفتی نداشتهایم و در باب استخراج میدانهای نفتی گاه قراردادهایی مخالف عزت و استقلال و منافع ملت ایران منعقد شده است. (قراردادهای بیع متقابل).
دوره اول انقلاب، صرف دفاع از انقلاب شد و بدیهی است كه نمیتوان از آن انتظار زیادی از نظر پیشرفت و استقلال اقتصادی داشت. همین مقدار كه انقلاب توانست در مقابل نقشههای شوم دشمنان خود كه مهمترین آنها جنگ تحمیلی بود مقاومت كند و كشور را اداره نماید كار بزرگی بود و این نبود مگر به همت مردمی كه انقلاب و نظام را از خود میدانستند. در این دوره جهاد سازندگی فعالیتهای بسیار مفیدی در عمران و آبادانی روستاها از خود نشان داد.
در دوره سازندگی، كارهای اساسی و زیربنایی خوبی در صنایع برق،راه، سدسازی و آبخیزداری،فولاد و آلومینیم و پتروشیمی انجام شد و چرخ تولید به حركت درآمد گرچه به دلیل شتاب در افتتاح برخی طرحها ضرباتی نیز به اقتصاد كشور وارد شد.
دوره سوم انقلاب یعنی دورهبعد از خرداد 76 را باید دورهركود اقتصادی و كندی عمران و آبادانی نامید. در این دوره، به بهانه توسعه سیاسی بهای لازم به اقتصاد كشور داده نشد و فرصت طلایی بعد از دوم خرداد از نظر حمایتهای مردمی، از دست رفت و به دلیل شدت یافتن گروه گرایی در نهادهای سیاسی كشور، وقت دولت و ملت صرف اختلافات بیهوده گروههای سیاسی گردید.
3. استقلال فرهنگی
استقلال فرهنگی از استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی مهمتر است،بلكه پایه و اساس آنهاست. این جمله از استاد شهید مطهری مشهور است كه «استعمار سیاسی و اقتصادی آنگاه توفیق حاصل میكند كه در استعمار فرهنگی توفیق به دست آورده باشد.» اگر ملتی به فرهنگ و مكتب خود بدبین شد و در مقابل، فرهنگ و مكتب بیگانه در نظر او زیبا جلوه كرد، در واقع طوق بندگی آن بیگانه را به گردن خود آویخته است و از نظر سیاسی و اقتصادی نیز تحت سیطره او خواهد بود. از این رو برای استثمار یك ملت ابتدا اعتماد او را به داشتههای معنوی خود سلب میكنند، آنگاه به راحتی وی را به دنبال خود میكشانند. متأسفانه ظاهر دلفریب تمدن غربی و پیشرفت صنعت و تكنیك در آن سامان، باعث شده است كه نزد عدهای نقاط ضعف فرهنگ غربی پوشیده بماند و ناخودآگاه این گونه استدلال كنند كه اگر فرهنگشان غلط بود به این پیشرفتهای علمی و فنی نائل نمیشدند. بعضی خیال میكنند كه چون تكنیك غرب برتر است پس نظام خانوادگی یا اقتصادی یا حكومتی آن نیز برتر است، در حالی كه دهها نقص در این نظامها وجود دارد كه فریاد فرزانگان آنها را بلند كرده است و اگر این نقایص وجود نمیداشت پیشرفت علمی و صنعتی آنها نیز چند برابر بود.
البته پیدایش اومانیسم و انسانگرایی در غرب كه انسان را محور جهان هستی میداند و ظهور این اندیشه كه بهشت موعود را باید در همین جهان ایجاد كرد نه اینكه در انتظار آن بود، و خوی برتری طلبی غربی، از عوامل پدید آمدن این پیشرفت فنی بوده است و به همین جهت این پیشرفت كه پشتوانه معنوی و الهی ندارد بلای جان بشر شده و تیغی است در كف زنگی مست و در راه ظلم و استثمار ملتهای ضعیف به كار میرود. در مقابل، انسان شرقی بیشتر به دنبال تكالیف خود بوده است تا حقوق خویش، و هیچ گاه خود را محور جهان ندانسته و به فكر سیطره بر عالم نبوده است، لذا دنبال ابزار آن نیز نرفته و طبعاً از نظر علم تجربی و صنعت آنچنان پیش نرفته است گرچه در علوم الهی و فلسفی و انسان شناسی و اخلاق و معنویت و روش زندگی انسانی به مراتبی رسیده است كه برای انسان غربی بسیار دور دست است.
نباید از این نكته غفلت كرد كه برخی جریانهای فكری در دنیای اسلام مانند تصوف و زهد به معنی دنیاگریزی و بی توجهی به عمران و آبادانی دنیا و برداشت غلط از رابطه میان دنیا و آخرت، از عوامل عقب ماندگی مسلمین در علوم تجربی بوده است.
به هر حال، انقلاب ما بیش از هر چیز یك انقلاب فرهنگی است و با فطرت خداجویی و خدا آگاهی انسانها سروكار دارد. به همین جهت بود كه قلبهای بسیاری از كارگزاران رژیم شاه را تسخیر كرد و این رژیم را از درون تهی شد و چارهای جز تسلیم نداشت. مردم ندای امام خمینی را ندایی آشنا و ندای پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و امام حسین تلقی كردند و به عنوان وظیفه شرعی وارد میدان شدند. انقلاب اسلامی تحولات فرهنگی جامعه ایران را به سرعت نشان داد. ارزشها دگرگون و بالا و پایین شد، آن دسته از ارزشها كه در بالا قرار داشتند پایین آمدند و آن دسته كه پایین بودند بالا رفتند. مال و ثروت و پست و مقام و تجددگرایی غربی از ارزش بودن افتاد و جای آن را ایمان و تقوا و علم و فداكاری و ایثار و جهاد و شهادت و عفت و پاكدامنی گرفت،درست همان تحولی كه در صدر اسلام پدید آمد.
این وضعیت تا پایان جنگ به دلیل معنویت حاصل از شهادتها و فداكاریها و ایثارها و تصفیه نفسی كه بعد از هر شهادتی برای جامعه پیدا میشود، بدون آنكه نیاز چندانی به تلاشهای باز دارنده باشد به قوت خو دباقی بود.
در دوره سازندگی به دلیل آنكه بیشتر به متخصصین و طبقه تكنوكرات احتیاج بود،این گروه مورد تكریم و احترام قرار گرفتند و به تدریج فداكاران دوران جنگ به گوشه انزوا خزیدند و گاه كه بر برخی اصول پای میفشردند مورد بیمهری و طعن نیز قرار میگرفتند.
اهداف انقلاب اسلامی به تدریج تجددگراییهای افراطی رخ مینمود. در پارك چیتگر تهران پیست دوچرخهسواری مختلط برای دختران و پسران دایر كردند كه پس از عكس العمل اقشار متدین یك پیست نامناسب برای بانوان در كنار آن ایجاد كردند، در حالی كه میبایست از ابتدا دو پیست مجهز جداگانه برای دختران و پسران ایجاد میكردند. فرهنگسراهای شهرداری تهران به گونهای ساخته شد كه زمینه ایجاد فساد اختلاق و ارتكاب گناه بود و اگر مداخلهرهبر گرامی نبود تبدیل به كاخ جوانان رژیم شاه میگردید. فیلمهای سینمایی گاه برای جذب تماشاگر از چاشنی ابتذال استفاده و به آسانی مجوز دریافت میكردند. همین طور رمانهایی كه برای اخلاق جوانها و سست كردن پایههای نهاد خانواده به مثابه سم مهلك بود،نظارت جدی بر مسئله حجاب اعمال نمیشد و هرگاه درباره مسائل فرهنگی انتقاد میشد، در پاسخ، به مسائل انقلاب آموزشی میپرداختند كه این تعداد دانشگاه و دانشكده به تعداد مراكز آموزش عالی افزوده شده و ظرفیت پذیرش دانشگاهها این مقدار افزایش یافته است و از این قبیل. خلاصه تهاجم فرهنگی آغاز شده بود و نهیب رهبر انقلاب فضا را شكافت اما همانها كه مسئول این وضعیت بودند آن را جدی نگرفتند.
در دوره سوم انقلاب یعنی از خرداد 76 به این سو، نظر به افكار خاص و متأثر از غرب رئیس جمهور منتخب، این موج شدت گرفت.
آزادی و دموكراسی به مفهوم غربی آن یعنی خواست و اراده مطلق مردم ترویج شد و چون این تفسیر با طبیعت حیوانی انسان سازگار است و اصولاً حركت دادن مردم در جهت خواهشهای نفسانی كار آسانی است، به سرعت آثار آن در میان جوانان و نوجوانان آشكار شد و ظرف مدت كوتاهی جامعه از نظر اخلاق و معنویت دچار انحطاط گردید. در این دوره با هر نوع نظارت جدی بر امور فرهنگی مخالفت شد و دولت از زیر بار آن بخش از امر به معروف و نهی از منكر كه نیازمند اعمال زور است و وظیفه دولت اسلامی است شانه خالی كرد بلكه بخشی از دولت با صدور مجوز برای فیلمهای سینمایی مبتذل و با مطالبی كه در روزنامههای خود درج میكرد مروج فساد و فحشاء گردید. وضعیت حجاب به وضع اسفناكی رسید و پدیده روسپیگری در خیابانها ظاهر گشت.
در این دوره گاه به احیای سنتهای خرافی ایران باستان و بازگرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام همت گماشته شد و احیاناً این كار تحت عنوان گفتوگوی تمدنها انجام میگردید.
در این دوره از انقلاب یك نقطه مثبت از نظر فرهنگی وجود داشت و آن اینكه در ابتدا بسیاری از اقشار بیتفاوت و احیاناً مخالف انقلاب و قشری كه تقید كافی به احكام اسلام ندارد و متأثر از غرب است جذب انقلاب گردید و میشد آنها را به روش و منش اسلامی سوق داد، اما به خاطر مغتنم نشمردن فرصت و احیاناً توجه به جلب آراء، بجای آنكه آنها جذب شوند و رفتار اسلامی پیدا كنند اخلاق و رفتار آنان به دیگران سرایت كرد.
اما نباید همه مشكلات فرهنگی در این دوره را به گردن گروه موسوم به «اصلاح طلب» انداخت. آنها عقاید خاصی دارند و در اثر كوتاهی و اهمال شورای نگهبان مسئولیتهای مهم نظام را در اختیار گرفتند. اقشار متدین نیز در مقابل انحرافها و انحطاطهای مذكور عكس العمل مناسب نشان ندادند. آنها به توصیه امام خمینی (ره) كه اگر مسئولین كشور خلاف اسلام عمل كردند چند بار به آنها گوشزد كنید و اگر توجه نكردند خود مستقیماً اقدام كنید،عمل ننمودند. گویی شعارهای عدم خشونت و جامعه مدنی و گفتوگو و غیره باورشان آمده بود.
4. عدالت اجتماعی
عدالت اجتماعی از مهمترنی اهداف انقلاب اسلامی است. استاد مطهری چند روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در یك سخنرانی فرمودند: «اگر ما به عدالت اجتماعی اهمیت ندهیم انقلاب ما شكست خواهد خورد و انقلاب دیگر جای آن را خواهد گرفت.» عدالت اجتماعی در دو زمینه است، یكی در زمینه حقوق اجتماعی كه از آن به عدالت قضایی تعبیر میكنیم، و دیگر در زمینهاقتصاد و امر معاش كه آن را عدالت اقتصادی مینامیم. عدالت قضایی یعنی مردم در مقابل قانون یكسان باشند. چنین نباشد كه قانون در مقابل ضعیف قوی باشد و در مقابل قوی ضعیف. پیغمبر اكرم فرمود: هرگز امتی به مقام قداست نمیرسد مگر آنگاه كه افراد ضعیف آن بتوانند حق خود را از افراد قوی بدون لكنت زبان بگیرند. اما عدالت اقتصادی یعنی مردم در مسابقه زندگی باید در شرایط مساوی بوده و تبعیضی در كار نباشد، آنگاه هر كس كه استعداد و توان بیشتری دارد و تلاش بیشتری میكند از دیگران جلو میافتد. جامعه اسلامی جامعه بدون تبعیض است نه جامعه بدون تفاوت، و البته این تفاوت به دلیل تدبیرهایی كه اسلام اندیشیده از قبیل اختیارات حاكم شرعی در وضع مالیات و پیوند دادن اقتصاد با اخلاق،هیچ گاه فاحش نخواهد بود. در نظام سرمایهداری حاكمیت با پول و سرمایه و ماشین است لذا شكاف طبقاتی عمیق پدید میآید؛ و نظام سوسیالیستی میگوید: «كار به قدر استعداد، مزد به قدر نیاز» كه مساوی است با ظلم به آنها كه كار بیشتری انجام میدهند و حذف رقابت در عرصه تولید و میراندن قوه ابتكار و نوآوری و عدم پیشرفت اقتصادی و صنعتی.
اما در دوره اول انقلاب، میتوان ادعا كرد كه در قیاس با سایر انقلابها كه در ابتدای پیروزی خشك و تر با هم میسوزند و انقلابیون در صدد انتقام جویی برمیآیند، انقلاب ما چون صبغه اسلامی داشت از كارنامه خوبی در عدالت قضایی برخوردار است، همچنان كه در عدالت اقتصادی نیز در مجموع كارنامهقابل قبولی داشته است گر چه در این دوره به دلیل نوع تفكر دولت و ضرورت ناشی از جنگ، اقتصاد دولتی حاكم شد و در اثر اینكه دولت یگانه تاجر بود و رقیبی نداشت و انحصارهای دولتی پدید آمده بود و از طرفی نظارت كافی بر خریدهای خارجی و داخلی وجود نداشت و از جانب سوم نرخ ارز متفاوت بود، سوءاستفادههای كلانی در بخش دولتی پدید آمد و در بخش خصوصی نیز عدهای از راه فروش ارز دولتی سرمایههای هنگفتی انباشتند و به اصطلاح بار خود را بستند.
در دوره دوم، از آنجا كه محور امور، كار و سازندگی بود، مسایل قضایی مهمی وجود نداشت. ایراد مهمی كه به آن دوره وارد است این است كه قوه قضاییه در برخورد با متخلفان دولتی رعایت حال رییس جمهور وقت را كه از شخصیتهای انقلاب بود میكرد و مصانعه و سازشكاری به خرج میداد و به همین جهت برخی تخلفها رواج یافت. مثلاً شهردار وقت تهران كه تخلفات زیادی از نظر فروش تراكم و خراب كردن شهر تهران از حیث اصول شهرسازی انجام میداد باید در همان دوره سازندگی محاكمه میشد. لذا وقتی در سال 77 محاكمه شد عدّهای آن را سیاسی تلقی كردند و نتیجه لازم را نداشت.
از نظر عدالت اقتصادی، این دوره كارنامه متوسطی دارد. از آن نظر كه بنیادهای اقتصاد كشور محكم شد و عمران و آبادانی به عمل آمد و چرخ تولید به حركت درآمد و ایجاد اشتغال گردید، عدالت اقتصادی، تا حدی تحقق یافت، اما از آن حیث كه نظارت لازم بر پروژهها وجود نداشت و همه چیز فدای سرعت میشد و حتی اختلاسها را امری طبیعی و لازمه طرحهای بزرگ معرفی میكردند. عدّهای از پیمانكاران خصوصی و دولتی سوء استفادههای كلان كردند و این امر موجب پدید آمدن شكاف طبقاتی و تورم بیش از حد شد و به اصطلاح عدّهای از پولدارها پولدارتر شدند و عدهای از فقرا فقیرتر.
اما عدالت اجتماعی در دوره سوم داستان دیگری دارد. در زمینه عدالت قضایی برخی اقدامات از سوی قوه قضایی در خصوص بعضی مسئولان انجام شد ولی بخشی از حاكمیت یعنی دولت و گاه دولت و مجلس با هم در مقابل قوه قضاییه صفآرایی كردند. این اولین بار در عمر انقلاب اسلامی بود كه چنین حادثهای پیش میآمد. از طرفی قوه قضاییه متهم به كار سیاسی و ابزار بودن در دست یك گروه سیاسی میشد و از طرف دیگر از متهمین حمایت میگردید و در این میان حیرت و سرگردانی سهم مردم بود. به هر حال به عناوین مختلف از زیر بار عدالت شانه خالی شد و این قضیه ادامه دارد. ایرادی كه به قوهقضاییه در این دوره وارد است این است كه كمتر به توضیح مواضع خود و رفع شبههها و روشن كردن مسایل برای مردم پرداخته است، لهذا برخی تبلیغات سنگین گروه مقابل كه زیركانه و شیطنتآمیز با امكانات وسیع دولتی انجام میپذیرد كارگر میافتد. ضمن اینكه نمیتوان این مسئله را كه قوه قضاییه گاهی ابزار دست واقع شده و به همه گروههای سیاسی به یك چشم نگاه نكرده است كتمان كرد. گاه به مسائلی پرداخته است كه قابل گذشت بوده و گاه مسائل مهمی را نادیده گرفته است.
اما در زمینه عدالت اقتصادی، كارنامه این دوره شبیه كارنامه دوره سازندگی است،زیرا سیاستهای كلی اقتصادی این دوره همان سیاستها بوده است با این تفاوت كه دولت سازندگی در كار و تلاش و عمران و آبادانی فعالتر بود و دولت فعلی همت خود را بر توسعه سیاسی مصروف داشت تا آنجا كه گاه وارد مسائل نظری و تئوریك میشد، كاری كه در شأن قوه مجریه نیست. در این دوره از آنجا كه یك برنامهمشخص اقتصادی در كار نبود و نظارت كافی بر امور اقتصادی وجود نداشت، سود پرستان میدان بازتری برای غارت بیت المال پیدا كردند و اختلاسی مانند اختلاس شهرام جزایری پدید آمد و چون همه چیز را رقابت سیاسی تشكیل میداد پولهای بادآورده صرف تقویت این گروه سیاسی و آن حزب و آن شخصیت سیاسی گردید.andisheqom.com