دين فطری یعنی چه ؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دين فطری یعنی چه ؟


دين مجموعه عقايد، اخلاق و احكام است . يعني يك سلسله معارف علمي و عملي را كه مجموعه اعتقاد به هست و نيست ها و مجموعه بايد هاو نبايدهاست، دين ناميده مي شود.
اين دين، نزد خداي سبحان همان اسلام و انقياد همه جانبه انان در ساحت هدايت حق متعال است و اين دين فطري انسان است.
چون فطرت تغيير ناپذير است ، خطوط و اصول كلي دين نيز تغيير ناپذير است .
يعني دين نه تنها گذشته اي طولاني را پشت سر گذاشته است ، بدون آنكه در آن تغييري راه پيدا كند ، در آينده نيز تغيير نمي پذيرد .
به بيان ديگر : قرآن كريم اين ادعا را كاملاَ تبيين مي كند و مي گويد : دين به معناي مجموعه معارف ، اخلاق و احكام خواسته فطرت است و چون فطرت انسانها تغيير نكرده و نمي كند ، پس دين الهي ، تا انسان هست ، تغيير نمي كند .

آنچه مقبول آیات، روایات و بیشتر دانشمندانِ اسلامی و غیر اسلامی است، وجود فطرت در نهاد آدمی است و اینکه خداشناسی و آموزه های دینی بر اساس اصل فطرت سالم انسانی است. مرحوم علامه طباطبائی و شهید مطهری بیشتر از دیگران به تحلیل و بررسی فطرت و مسائل پیرامون آن پرداخته اند.(1)
پاسخ درست و کارآمد به سؤال فوق، در گرو بیان مطالب زیر است:
واژه شناسی

«فطرت» واژه ای عربی از ماده «ف، ط، ر» بر وزن «فِعلة» است که برای بیان حالت فعل (چگونگی کار) استعمال می شود.(2)
«فَطَرَ» به معنی شکافتن و آفریدن ابتدایی و بدون پیشینه (ابداعی)(3) و گشودن و ابراز کردن است.(4) واژه فطرت با دیگر مشتقات آن حدود 20 بار در قرآن مجید به کار رفته است که در برخی موارد به معنای لغوی آن است، مانند: «اَفِی اللّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الاَْرْضِ»؛(5) آیا در [وجود[ خدا که آفریننده آسمانها و زمین است [می توان] شک کرد.»
و مانند: «اِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ»؛(6) هنگامی که آسمان شکافته و قطعه قطعه شود.»
اصطلاح شناسی

اصطلاح فطرت با بار معنایی آن در محدوده دین و انسان، نخستین بار در قرآن مجید به کار رفته است.(7) فطرت در ساحتهای گوناگون (انسان شناسی، معرفت شناسی، دین پژوهی و...) مطرح است که در هر کدام فراخور حال خود با قرائتهای متفاوت، از آن تفسیر خاصی ارائه شده است.
فطرت نزد سقراط، یعنی معارف و معلوماتی که در خویشتن انسان نهفته است و در اثر اندیشه و آموزش آشکار می شوند.(8)
فطرت به معنی افلاطونی، یعنی اینکه انسان پیش از آمدن در این جهان، به خاطر ارتباط با عالم حقایق (مُثُل) همه چیزها را می دانست، اما هنگام آمدن به این دنیا آنها را فراموش کرده است که اندیشه و آموزش آن را یاد آوری می کند.(9)
فطرت در فلسفه غرب، یعنی یک سری معلومات در ذهن که استناد به حس و تجربه ندارند.(10)
فطرت نزد حکمای اسلامی، یعنی اینکه انسان در این دنیا متوجه برخی چیزها می شود که دانستن آن نیاز به معلم و استدلال ندارد، مانند: «کل بزرگ تر از جزء است.» همین که انسان توان تصور کل و جزء و رابطه آنها را پیدا کند، آن را تصدیق می کند. اصول اولیه تفکر انسانی آموختنی و استدلالی نیست. برخی از دانشمندان مغرب زمین نیز با همین تفسیر موافق اند، مانند: «کانت» که می گوید: در تصدیق «کل از جزء بزرگ تر است» یک سلسله عناصر ذهنی فطری است (یک مقدارش از بیرون گرفته شده و یک مقدارش در خود ذهن است).(11) برتراند راسل می گوید: باور ما به وجود عالَم مستقل خارج، در اصل از راه استدلال و برهان حاصل نشده است، بلکه همین که خود را قادر به تعقل بیابیم، در ما حاصل می شود.(12)
پاسکال می گوید: به وجود خدا، دل گواهی می دهد، نه عقل، و ایمان از این راه به دست می آید.(13)
فطرت در نگرش آیات و روایات هر چند تفاوتهایی با نظریه های مذکور دارد، اما در کل تا حدودی با آنها هم خوانی دارد.(14) در فرهنگ دینی مصادیق زیادی از فطریات قلمداد شده است(15) که در این نوشتار روی سخن با خداشناسی و دین است.
قرآن کریم توجه به دین را از ویژگیهای انسانی می داند که با آفرینش او عجین است؛ «فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلّدینِ حَنیفا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ»؛(16) «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست.»
«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا»؛(17) «و زمانی که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟(18) گفتند: چرا، گواهی می دهیم.»
بنابراین، منشأ دین فطری است، نه اینکه جهل به علتها یا ترس و زبونی یا عقده های درونی موجب پیدایش دین و خدا باوری باشد.(19)
قرآن درباره دین داری انسان، عبارات: «فطرة الله»، «صبغة الله» و «للدین حنیفا» را به کار برده است؛ چنان که می فرماید: «صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً»؛(20) «رنگ خدایی، و چه رنگی بهتر از رنگ خدایی است.» صبغة بر وزن فِعْلَةٌ، یعنی نوع رنگی که خدا در متن تکوین زده است؛ یعنی رنگ خدایی درباره دین داری استعمال شده است؛ چنان که راغب اصفهانی صبغة را به فطرة تفسیر کرده است.
و نیز می فرماید: «ما کانَ اِبْراهیمُ یَهُودیّا وَلا نَصْرانیّا وَلکِنْ کانَ حَنیفا مُسْلِما»؛(21) «ابراهیم یهودی و نصرانی نبود، بلکه حنیف مسلمان بود.» قرآن به ادیان قائل نیست. دین بر اساس فطرت است و فطرت انسانی چند جور تقاضا ندارد و نام شرایع پیشین را اسلام می گذارد. امام باقر علیه السلام در تفسیر «حنیفیّت» فرمود: «هِیَ الْفِطْرَةُ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها؛(22) «این همان فطرتی است که خداوند مردم را بر آن خلق کرد.»
صحنه هایی از خداشناسی و خداجویی فطری را کتاب خداوند به نمایش گذاشته است؛ مثلا می فرماید: «هنگامی که سوار کشتی می شوند، با اخلاص خدا را می خوانند. هنگامی که آنان را به خشکی نجات می رسانیم، ناگهان شرک می ورزند.»(23)
«هنگامی که مردم گرفتار و درمانده می شوند، به سوی خدا روی آورده، او را می خوانند... .»(24)
«هر گاه انسان گرفتار بدحالی و درماندگی شود، با توجه، خدا را می خواند... .»(25)
انسان وقتی خود را در پهنای بی کران دریا و دور از یاران دنیایی می یابد و آن گاه که خود را درمانده و یاران دنیایی را ناتوان در حل مشکل خود می یابد، به سوی کعبه دلها متوجه می شود. سپس به سوی او گرایش پیدا می کند، و هیچ گاه، از دلائل و شواهد آن حقیقت سراغ نمی گیرد، بلکه با حضور و شهود آن هستی مطلق را می یابد.(26)
«وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ لَیَقوُلُنَّ اللّهُ»؛(27) «اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمان و زمین را خلق کرد؟ می گویند: خدا.» امام باقر علیه السلام این اقرار و اعتراف مشرکان و منکران رسالت را از معرفتهای فطری آنان معرّفی می کند.(28)
ملاصدرای شیرازی ضمن اشاره به آیه شریفه، از ادراک و گرایش فطری انسانی به سوی خدا می گوید: «آن طوری که گفته شده، وجود واجب تعالی، امری فطری است؛ چون که انسان به هنگام رویارویی با سختیها و تنگناها، به سبب اقتضای اصل آفرینش خود، به خدا توکل کرده، به صورت غریزی به سبب ساز اصلی و آسان ساز سختیها رو می کند... .»(29)
فطرت در آینه روایات نیز بر اساس محتوای قرآنی آن است.
در حدیثی که مورد پذیرش شیعه و سنی است، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کُلُّ مَوْلوُدٍ یوُلَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ؛(30) هر نوزادی بر فطرت متولد می شود.» امام باقر علیه السلام در تفسیر این حدیث فرمود: یعنی انسانها بر فطرت خداشناسی آفریده شده اند.»(31)
امام صادق علیه السلام ذیل آیه ذر فرمود: «ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فی قُلُوبِهِمْ؛(32) شناخت در دلهای آنان تثبیت شده است.» و امام باقر علیه السلام شریعت نوح علیه السلام را که پرستش خدای یگانه، اخلاص و نفی شرک بود، همان دین فطری که عموم مردم بر آن اند، معرّفی کردند.(33)
پس دین داری فطری انسان است؛ یعنی هدایت به سعادت در نهاد انسان گذاشته شده است و خلقت انسان به گونه ای است که به دین الهی توجه دارد.
به عبارت دیگر، انسان برای رسیدن به سعادت و کمال مطلوب و تدبیر اجتماع، نیازمند قوانین و دستوراتی است که فطرت سلیم انسانی به درک آنها گواهی می دهد و دین الهی نیز بر اساس همان قوانین و دستورات فطری انسانها بنا شده است.(34)
فخررازی هر چند از فطرت نامی نمی برد، ولی با حفظ محتوای فطرت می گوید: برخی باور دارند که شناخت خدا بدیهی است؛ چون که هر گاه انسان با سختیها و بلاها روبه رو می شود، در خود می یابد که به سوی موجود توانمند تضرع و زاری می کند تا او را نجات بخشد (گرایش به خدا فطری است). اهل تصوف و عرفان نیز باور دارند که علم و شناخت خدا بدیهی است(35) (ادراک خدا فطری است).
جمع بندی نهایی آیات و روایات و سخن دانشمندان این می شود که ادراک و شناخت خدا و برخی از آموزه های دینی فطری است؛ یعنی هر گاه انسان در حد تعقل موضوع و محمول برسد و بر آن توجه کند، بی درنگ صحت آن را تصدیق می کند و منتظر دلیل و استدلال نمی ماند.
این تفسیر، فطرت را نوعی ادراک و شناخت ویژه که سررشته در خلقت انسان دارد، معرّفی می کند.
تفسیر دیگری نیز برای فطرت انسانی مطرح است و آن اینکه گرایش و توجه به خدا و برخی امور دینی فطری است؛ یعنی خداخواهی و پیروی از دستورات دینی در نهاد انسان است. پس فطرت دینی یک بار در ناحیه شناخت و بار دیگر در ناحیه گرایش و حرکت مطرح است (علمی و عملی).
در یک تعریف کلی، می توان گفت: فطرت ویژگی ای است که انسانها از هر نژاد و تیره ای در هر منطقه و مرزی از هر مذهب و ملتی به آن باور و تمایل دارند و خود را در این آگاهی و باور نیازمند دلیل و استدلال نمی دانند.(36)
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست(37) در اندرون من خسته دل ندانم کیست در یک کلام: فطرت عبارت است از نوعی هدایت تکوینی انسان در قلمرو شناخت و احساس.(38)

1. ر. ک: اصول الفلسفة، محمد حسین طباطبایی، بیروت، ام القری، چاپ اوّل، ج 3، ص 274؛ مجموعه آثار، استاد مطهری، صدرا، چاپ نهم، ج 3، ص 451.
2. المصباح المنیر، احمد بن محمد فیومی، قم، دار الهجرة، چاپ اوّل، ص 476.
3. لسان العرب، ابن منظور، بیروت، تراث العربی، چاپ اوّل؛ مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، تهران، کتاب فروشی مرتضوی، چاپ دوم، ج 3، ص 258.
4. معجم المقاییس اللغة، احمد بن فارس، مرکز نشر اسلامی، 1404 ق، ماده فَطَرَ، ج 4، ص 510.
5. ابراهیم/10.
6. انفطار / 1.
7. مجموعه آثار، ج 3، ص 451؛ فطرت در قرآن، جوادی آملی، قم، اسراء، چاپ اوّل، ج 12، ص 67.
8. حوزه و دانشگاه، مسلسل 9، 1375 ش، ص 110، فطری بودن دین، سید یحیی یثربی.
9. فطری بودن دین، ص 111؛ مجموعه آثار، ج 3، ص 475.
10. همان.
11. مجموعه آثار، ج 3، صص 476 ـ 477.
12. فطری بودن دین، ص 111 به نقل از: مسایل فلسفه، ص 39.
13. سیر حکمت در اروپا، محمد علی فروغی، ج 2، ص 14.
14. مشروح فطرت در قرآن، ر. ک: ذیل آیات اعراف/172؛ ابراهیم/10؛ بقره/138؛ مدثر/54؛ غاشیه/21؛ حشر/19؛ عنکبوت/65؛ لقمان 25 و 33 و... .
15. ر. ک: شرح چهل حدیث، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله ، چاپ سوم، ص 179.
16. روم/30.
17. اعراف/172.
18. مجموعه آثار، ج 3، ص 455، 556 و 559.
19. آن گونه که فروید (Freud) (1939 ـ 1856 م) در کتاب روانکاوی (Psychanalyse)، ص 19 می گوید.
20. بقره/138.
21. آل عمران/67.
22. ر. ک: مجموعه آثار، ج 3، صص 459 ـ 462.
23. عنکبوت/65: «فَاِذا رَکِبُوا فِی الفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّیهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذا هُمْ یَشْرِکُونِ».
24. روم/33:«وَ اِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنیبینَ اِلَیْهِ».
25. زمر/8: «وَ اِذا مَسَّ الاِْنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیبا اِلَیْهِ».
26. بدایة المعارف، محسن خرازی، ج 1، صص 26 ـ 27؛ المیزان، ج 12، ص 274، ذیل: نحل/53.
27. لقمان/25.
28. الاصول من الکافی، ج 2، ص 10؛ بحار الانوار، ج 3، ص 278.
29. مبدء و معاد، ص 16.
30. صحیح بخاری، کتاب الجنایز، ابواب 80 و 93؛ المیزان، ج 16، ص 193، به نقل از: اصول کافی.
31. المیزان، علامه طباطبایی، ج 16، ص 193، به نقل از اصول کافی.
32. بحار الانوار، ج 3، ص 280.
33. المیزان، ج 16، ص 193، به نقل از: روضه کافی.
34. المیزان، ج 16، ص 198.
35. المباحث المشرقیه، فخرالدین محمد بن عمر رازی، بیروت، دارالکتاب العربی 1418 ق، ج 2، ص 471.
36. هستی بخش، عبدالکریم هاشمی نژاد، تهران، طوس، چاپ سوم، ج 2، ص 195.
37. دیوان حافظ.
38. فطرت و دین، علی ربانی گلپایگانی، تهران، مؤسسه فرهنگی، چاپ اوّل، ص 18.

موضوع قفل شده است