رسانهها همسایه امنیت ملی هستند...
تبهای اولیه
گفتوگوی «تابناک» با اکبر نبوی
سرویس فرهنگی «تابناک» ـ ... ادبیات تند هتاکانهای که امروز در برخی رسانههای ما حاکم است، میراث حاکمیت تفکرات حزب توده است که هفتاد سال پیش به این کشور وارد شد. در تفکرات این حزب که با اندیشههای اسلامی ما مغایرت دارد، هرچه هتاکتر باشید، انقلابیتر هستید... این ادبیات هنوز هم هست و هنوز هم برخی رسانهها و گروههای سیاسی و حتی مسئولان کشوری با این ادبیات صحبت میکنند.
... اکبر نبوی را خیلیها به عنوان یک سینماگر میشناسند. او سال گذشته معاون بنیاد سینمایی فارابی بود و فعالیتهای سینمایی بیشماری در کارنامه کاری خود دارد؛ اما پیش از اینها یک تحصیلکرده علوم اجتماعی و روزنامهنگار با سابقه است. موضوع مصاحبه ما با او نیز شرایط کنونی رسانههای کشور است.
... نبوی رفتار کنونی سیاستمداران ما و رسانههای آنها را به جنگ گلادیاتورها تشبیه میکند، حتی گاه از این هم فراتر میرود، چون ما به عنوان مسلمان و شیعه در جنگ هم قواعدی را رعایت میکنیم. پیشنهاد او به رسانهها این است که مچگیری را کنار بگذارند و به دنبال کشف حقیقت باشند؛ کشف حقیقت هم از طریق منازعه نیست باتفکر است.
در شرایطی هستیم که جو سیاستزده کاذبی همه مسائل اجتماعی و فرهنگی را تحتالشعاع قرار داده است، این سیاست زدگی موجود که به همه حوزهها هم سرایت کرده، محصول سیاستزدگی رسانههاست یا اینکه میراث جامعه به رسانههاست؟
علی القاعده از جامعه به رسانهها نیامده است. من فکر میکنم حاکم شدن سایه سنگین سیاستزدگی بر مجموعه رفتارهای اجتماعی ما، ناشی از رفتار سیاسیون و گروههای سیاسی است که در این زمینه فعالیت عملی میکنند. چون اینها عموماً به رسانهها متوسل شده اند و رسانهها تریبونهایشان هستند و در قالب فعالیت رسانهای کار حزبی میکنند. از آنجا که فعالیت احزاب در این کشور به دلایل گوناگون ـ که یکی از آنها تاریخی است ـ نمیتواند شکل و قوام خودش را پیدا کند، احزاب هرگز نتوانستهاند پایگاه و جایگاه اجتماعی برای خود کسب کنند و به دلیل رویگردانی مردم از احزاب، آنها فعالیت حزبی خود را در قالب رسانهها انجام دادهاند؛ یک دورهای رسانههای مکتوب و الان هم رسانههای مجازی ...
همین سایتهایی که وجود دارند، عموما حزبی هستند که به جای فعالیت رسانه ای کار حزبی میکنند. چون رسانههایی که کار رسانه ای میکنند، اخبار و محتوای سیاسی هم دارند؛ اما مبنای فعالیتشان سیاسی نیست. شاید بتوان گفت که در حال حاضر مهمترین کارکرد رسانههای دنیا اجتماعی است و دست کم 50 سال است که بنیان فعالیت آنها اجتماعی است و در دنیا رسانههایی موفق هستند که فعالیت اجتماعی میکنند، حتی بعضی از رسانههای شاخص و تأثیرگذار در خارج از ایران مثل روزنامه «لوموند» در فرانسه، «فیگارو»، «اینیپندت»، «تایمز» و اینها وجه عمومی فعالیتشان اجتماعی است.
البته آنها هم وابستگیهایی دارند...!
همه آنها وابستگیهای سیاسی و اقتصادی دارند، چرا که اساساً رسانهها در جهان غرب، بدون وابستگی به کلوپهای قدرت سیاسی و اقتصادی نمیتوانند سر پای بمانند.
تفاوتشان در شکل و ارایه پیام است؟
بله؛ نوع عرضه پیام و شکل فعالیت رسانهای منظور من است که بنایشان بر فعالیت اجتماعی است، حتی اگر اهداف سیاسی را دنبال کنند؛ هرچند محتوای سیاسی هم دارند حتی در رقابتهای سیاسی هم موضوعات اجتماعی را دستمایه خود قرار میدهند.
اتفاقا از این طریق بیشتر هم به اهداف خود میرسند...
بله؛ مثلا فلان حزب میگوید اگر من بیایم، برای محیط زیست این برنامهها را دارم، برای خانواده و بهداشت چنین و چنان خواهم کرد و ... یعنی سعی میکنند نگاه مردم را به سمت برنامههای اجتماعی خود جلب کنند تا رأی آنها را به دست بیاورند.
ولی در کشور ما معمولا موضوعات اجتماعی در رقابتهای سیاسی، محلی از اعراب ندارد؛ بنابراین، ورود این موضوعات به شبکه رسانه ای هم سخت میشود؟
در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس ایران، کمتر نامزدها به موضوعات اجتماعی توجه میکنند، حالا در انتخابات مجلس به خصوص در شهرستانها موضوعات اجتماعی مطرح است ولی در شهرهای بزرگ مثل تهران، موضوعات اجتماعی واقعاً محلی از اعراب ندارند. احزاب و گروههای سیاسی برنامههای اجتماعی ارایه نمیدهند و صرفا مجموعه ای از شعارهای سیاسی میدهند . اینها اثر میگذارد...
به همین دلیل رسانههای اجتماعی هم نداریم؟
به همین دلیل رسانه اجتماعی موفق هم کمتر داریم. مجموعه اینها اثر میگذارد بر شکلگیری یک نوعی از فرهنگ عمومی سیاست زده که بیبشتر ذهنش درگیر موضوعات سیاسی است و اتفاقاً یکی از دلایل زمینه پیدا کردن انواع شایعات همین است. در هر جامعه ای که سیاست زدگی حاکم باشد و بخش عمده ای از فرهنگ جامعه سیاست زده باشد شایعه زمینه بسیار پیدا میکند در حالی که اگر گروههای سیاسی و رسانهها خود را درگیر موضوعات اجتماعی کنند، نمیگویم کلاً شایعه از بین میرود ولی کمرنگ میشود.
چرا رویکرد رسانهها و گروههای سیاسی به موضوعات اجتماعی کم است؟
یکی از دلایلی که گروههای سیاسی و رسانههای آنها کمتر وارد موضوعات اجتماعی میشوند این است که موضوعات اجتماعی قابلیت تبدیل شدن به شاخصهای کمی را دارند. در چنین وضعیتی، وقتی نهادهای سیاسی حرفهای را بزنند که این شاخصها را با خود به همراه دارد، اساساً بعد از یک مدتی، باید به اذهان عمومی پاسخگو باشند که آیا این شاخصها تحقق پیدا کردهاند یا نه، ولی شعار سیاسی که نیاز به پاسخگویی ندارد؛ بنابراین رسانهها و احزاب سیاسی با این روش خود را از پاسخگویی بی نیاز میکنند.
پیامد این روند هم این است که جامعه به سمت سیاست زدگی سوق پیدا میکند...؟
بله، سیاست هم که میگوییم منظور بازیهای سیاسی است، وگرنه فعالیت سیاسی که اشکالی ندارد
...
قاعدتاً رفتارها در فرهنگ عمومی جامعه تاثیر میگذارد؟
بله، چون گروههای سیاسی تب سیاست را در جامعه بالا میبرند و این بیماری سیاست زدگی را در جامعه دامن میزنند. من مقاله ای برای خبرگزاری مهر نوشتم و در آنجا درباره رفتار رسانه ای سیاست زده و پرخاشگرانه صحبت کردم؛ آنجا گفتم: ای کاش این رفتار سیاستزده دستکم نه با پرخاش که با ملایمت بود. البته این نوع رفتارهای رسانه ای در جامعه ما دلایل مختلف دارد که یکی از آنها تاریخی است و آن، حاکمیت ادبیات چپ مارکسیستی در این جامعه است که در هفتاد سال گذشته ـ تقریبا پس از شهریور سال 1320 به این طرف – با فعالیت حزب توده در این کشور حاکمیت پیدا کرد.
یعنی با ورود تفکرات حزب توده این نوع ادبیات رسانه ای آغاز شد؟
نه، با ورود حزب توده آغاز نشد، بلکه پیش از آن هم ادبیات تند رسانهای داشتهایم. شما فرض کنید روزنامه ای را که سید ضیاء منتشر میکند، ادبیات تندی دارد. یا حتی بعضی از روزنامههای روزگار مشروطه، ادبیات تند و هتاکی نسبت به مخالف و رقیب خود دارند. از شهریور 1320 به این طرف به خاطر جایگاهی که رسانهها در میان مردم پیدا کردند و فضای باز سیاسی که در ایران به وجود آمد، به هر روی، دیکتاتور را از ایران بردند و با رفتن او و روی کار آمدن محمدرضای بی تجربه و کشوری که درگیر جنگ است، فضای بازی وجود آمد که رسانهها پس از حدود چهارده سال خفقان تنفسی کنند، در چنین شرایطی حزب توده فعالیت عملی به خودش میگیرد، به گونهای که در آن روزگار، به عنوان نخستین حزب کمونیست در ایران، مارکسیست توانسته بود خودش را به عنوان مکتب مبارز علمی در دنیا جا بیندازد و به مرور و با افزایش کشورهایی که با سیستم سیاسی کمونیستی اداره میشدند، این باور شکل گرفت که مبارزه اجتماعی برای سرکوب دیکتاتوری، جز با مارکسیست میسر نیست.
در ایران ما اتفاقاً روشنفکران جامعه به سمت این تفکر گرایش پیدا کردند؟
بله، اتفاقا روشنفکران ایرانی، پیشقراول این منطق و این نگرش نادرست بودند و در نتیجه، از آنجا که مبنای مارکسیست، نوعی از انقلابیگری لجام گسیخته است، این ادبیات حاکم شد. در انقلابیگری مارکسیستی هر چه تندتر حرف بزنید، دارای ارزش بیشتری میشوید. منطق این انقلابیگری، انگ زدن است و اگر کسی مخالف شماست، پس طرفدار امپریالیسم جهانی است، بورژوازی است و ...
مثل همان منطق بوش که زیر پرچم لیبرالیسم میگفت: مردم یا با ما هستند یا علیه ما...؟
لیبرالیسم هم در برخوردهای اجتماعی همین منطق را دنبال میکند. نمیتوانیم منکر شویم که فاشیسم از دل لیبرالیسم بیرون آمد... مگر هیتلر چه میگفت؟ هر نژادی غیر از آریا پست است. خوب این چهرهای از لیبرالیسم در حوزه نژادپرستی است. آیا غیر از این است که هم اکنون لیبرالیسم، مدافع محکم اندیشهای نژادپرستانه به نام صهیونیسم است؟ بگذریم در آن روزگار شعارهای مارکسیست البته شعارهای فریبندهای بود برای آنها که ستم کشیدهاند...
یا خواهان تغییر هستند...؟
یا خواهان تغییر هستند. روشنفکران ایرانی، حتی جریانهای مذهبی برای اینکه نشان بدهند چقدر انقلابی هستند به ادبیات تند حملهجویانه و حتی هتاکانه روی آوردند، این ادبیات هنوز هم هست و هنوز هم متأسفانه برخی رسانهها و گروههای سیاسی و حتی مسئولان کشوری با این ادبیات سخن میگویند.
از همان زمان احزاب رسانهها را به عنوان ابزار تبلیغاتی خود در اختیار گرفتند.
نگوییم احزاب رسانهها را ابزار تبلیغی خود کردند؛ بگوییم احزاب بخشی از فعالیتهای حزبی خود را در قالب رسانهها متجلی ساختند.
یعنی رسانه جایگاه حزبی به خودش گرفت؟
البته احزاب میتوانند به عنوان ارگان خود رسانه داشته باشند، این اصلاً چیز بدی نیست.
در همه دنیا هم مرسوم است؟
بله در همه دنیا هم هست. سالهای سال روزنامهای به عنوان «اومانیته» به نام ارگان حزب کمونیست فرانسه منتشر میشد. هماکنون در آمریکا، نیویورک تایمز حامل نگاه برخی از سیاستمداران آمریکایی است. واشنگتن پست نگاه بخشی دیگر از سیاستمداران آمریکا را منعکس میکند. این کار نادرستی نیست، ولی وقتی در قالب فعالیت رسانه ای نگرش حزبی خود را دنبال میکنیم، نادرست است. در کشور ما هم سالهای سال، روزنامه جمهوری بالای صفحه خود زده بود: «ارگان حزب جمهوری اسلامی ایران» یا روزنامه همبستگی روزگاری دربردارنده نگرشهای حزب همبستگی بود و این اشکالی ندارد، چون من به عنوان مخاطب، تکلیف خودم را میدانم و زمانی که این روزنامهها را میخوانم، مطلع هستم که این رسانه اهداف حزب خود را در نظر دارند. در شرایط کنونی، جایگاه رسانههای واقعی با رسانههای حزبی مخلوط شده و این اختلاط مرزهاست که به رسانهها و جامعه آسیب میزند.
اتفاق ناگوار این است که یک نشریهای، مثلاً برای نسل سومیها منتشر میشود و اصلاً هم ادعای سیاسیگری ندارد؛ اما در پشت پرده، اهداف یک گروه سیاسی خاص را دنبال میکند.
یعنی آن نشریه با مخاطب خود صادق نیست؛ همین مسأله است که آسیب میزند، وگرنه نفس وجود رسانههای حزبی که اشکال ندارند.
...
پیامد اجتماعی این روند چه خواهد بود؟
من نگران روزی هستم که مردم رویکردی را که در 170 سال گذشته به احزاب داشتهاند به رسانهها هم پیدا کنند؛ یعنی مردم آنقدر در رسانههای به ظاهر غیر حزبی، رفتارهای حزبی ببینند که اعتمادشان سلب شود؛ بنابراین، یادمان باشد که از دست رفتن اعتماد مردم به رسانههای داخلی، مساوی است با جلب توجه آنها به رسانههای بیگانه...
که این اتفاق هماکنون افتاده است...؟
بله؛ این اتفاق تا حدودی افتاده و میتوان گفت مربوط به امروز و دیروز هم نیست؛ البته شدت و ضعف دارد یعنی گاهی زیاد میشود و گاهی هم کم، ولی هنوز به عنوان یک جریان عمومی در میان مردم نیست و میتوان برای آن کاری کرد...
تا دیروز گروهی از همین مردم، اخبار و اطلاعات را از رسانههای غیر داخلی میگرفتند و اوقات فراغت را با دیدن فیلم و سریالهای داخلی پر میکردند؛ اما امروز بسیاری از آنها فیلم و سریال را هم از رسانههای خارجی میبینند و رسانههای ما همچنان درگیر منازعات کاذب خود هستند...
عرض کردم این جریان افت و خیزهایی دارد. البته این حکم درباره همه مردم صادق نیست. گروهی از مردم، اخبار را از رسانههای غیر ایرانی میگیرند و گروهی هم هستند که اخبار داخلی را میشنوند و اخبار رسانههای خارجی را هم دنبال میکنند. این گروه میخواهند تطبیق بدهند و خود را در معرض گزینش و انتخاب میدانند.
در واقع تحلیلگر هستند؟
بله دقیقاً. نمیخواهند به طور مطلق تحت تأثیر رسانههای داخلی یا خارجی قرار بگیرند. گروه سوم مردم، کسانی هستند که اخبار خود را از رسانههای داخلی میگیرند که البته بخش عمدهای از مردم جامعه همین گروه سوم هستند و من نگران از دست رفتن اعتماد عمومی به رسانههای داخلیام.
تا همین الان هم به خاطر نبود صداقت در رسانههای داخلی، اعتماد عمومی به آنها بسیار کم شده است.
به همن دلیل، همه باید بیمناک باشیم. ما برای از دست رفتن یک گوش و یک چشم مخاطب ایرانی هم باید نگران باشیم. هتاکیها و خشونتهای رسانه ای به جامعه آسیب میزند و ظاهراً هیچ کدام از طرفین به این موضوع توجه ندارند و نمیخواهند این رفتارهای لجام گسیخته رسانه ای را مهار کنند.
راه چاره چیست؟ نقش رسانههای سیاست زده و هتاک را کم یا این که آن را حذف نماییم؟
نه؛ این که قوه قهریه میشود و من اصلاً با آن موافق نیستم. نمیگویم اگر رسانه ای وارد حریم امنیت ملی شد، بگذاریم کارش را بکند، هیچ نظامی هم این کار را نمیکند. جریانات رسانه ای باید به این باور برسند که رسانه همسایه امنیت ملی است. اگر این همسایگی را درک کردیم و در عمل هم نشان دادیم، فکر میکنم بسیاری از مشکلات حل میشود. از طرف دیگر باید برای فعالیت رسانه ای، منزلت ویژه ای قایل باشیم و درک کنیم، رسانه ای که حزبی نیست، نباید فعالیت حزبی بکند. متأسفانه، هماکنون بخشی از گروههای سیاسی و رسانههای آنها با رقیب رقابت نمیکنند، بلکه نبرد میکنند و نبردشان هم از نوع جنگ گلادیاتورهاست؛ در روم باستان گلادیاتورها تا مرز کشتن هم پیش میرفتند.
در هر دو گروه هم این نوع رفتار هست؟
عرض میکنم، هر دو گروه با هم این رفتار را دارند. اما در یک مسابقه کشتی، کشتی گیر پشت رقیب را به خاک میمالد و او را ضربه فنی میکند، ولی او را نمیکشد. سال بعد هم ممکن است روی همان تشک با هم کشتی بگیرند. ورزشهای دیگر هم همینطور است. هدف گرفتن امتیاز بر پایه شاخصهای مبارزاتی خاص است، نه اینکه رقیب را به خاک سیاه بنشانند. سیاستمداران ما و رسانههای آنها، نیز باید مبارزات سیاسی را مثل مسابقه ورزشی بدانند. رقابت سیاسی جنگ نیست و قواعد جنگی را هم به خودش نمیگیرد که بخواهند از هر حربهای استفاده کنند. الان صحنه مبارزات سیاسی ما به شکل جنگ گلادیاتورهاست. حتی گاهی از این هم فراتر میرود، چون ما به عنوان مسلمان و شیعه در جنگ هم قواعدی را رعایت میکنیم.
کمی صریحتر صحبت کنیم؟!
از این صریحتر؟!
هماکنون رسانههای یک گروه، در حال حذف شدن هستند، ولی رسانههای گروه دیگر، همچنان بر رفتار لجام گسیخته و هتاکانه خود اصرار میورزند؟
مولوی گفت: «این جهان کوه است و فعل ما ندا». من متاسفم برای اتفاقاتی که میافتد. وضعیت به گونه ای است که رقیب را دشمن خود میدانیم و ایجاد محدودیت میکنیم برای انتشار دیدگاههایش. حتماً هر کسی که اعتقاد به منافع ملی دارد، از این شرایط خرسند نیست؛ اما کسانی این محدودیت را برای کسانی دارند ایجاد میکنند که خودشان زمانی همین کار را با رقیب خود کردند. این افراد که امروز چنین میکنند، چرا فکر نمیکنند که ممکن است روزی برای خود آنها شرایط این گونه شود؟ اگر جریانی که حاکمیت سیاسی را در دست دارد با رقیب خود بزرگواری کند، بنیادهای یک فرهنگ درست رقابتی را در جامعه به وجود میآورد. اندیشه اسلامی جز آنجا که منافع عمومی به خطر میافتد، قايل به حذف نیست. باید بپذیریم که بخشی از این رفتارها، مارکسیستی است و با اندیشههای اسلامی ما سازگاری ندارند. گروهی از اصلاح طلبان روزگاری این رفتار را پیشه کردند و گروهی از اصولگرایان هم امروز این رفتار را در پیش گرفتهاند؛ پس اینها در رویکرد، نگرش و عملکرد با هم یکی هستند.
در این شرایط چه کاری از اهالی فرهنگ برمیآید؟
اصحاب فرهنگ باید مراقب باشند که عمله اصحاب سیاست نشوند.
که البته این اتفاق بر تعدادی از آنها حادث شده است؟!
متأسفانه بیشترین جلوه سیاست زدگی در کسانی است که خود را نخبه میدانند و بیشترین آسیبی که جامعه میبیند، از همین نقطه است. اتفاقا این پرسش سالهای سال مطرح بوده که گیریم سیاسیون میخواهند با هم نبرد کنند و یقه هم را بگیرند؛ تکلیف اصحاب فرهنگ چیست؟! نمیگوییم اصحاب فرهنگ نباید در فعالیتهای سیاسی شرکت کنند، چرا که این جزو حقوق آنهاست و میتوانند در فرآیندهای ملی شرکت کنند، ولی در فرآیندهای حزبی چرا باید دخالت کنند؟ اگر هم در فعالیتهای حزبی شرکت میکنند، باید صادقانه این کار را بکنند. چون آلوده کردن حوزه فرهنگ به جریانات حزبی به مثابه کندن چاه در مسیر کاروان فرهنگی کشور است که جز سقوط این کاروان نتیجه دیگری ندارد. البته این را هم بگویم که معمولا خانواده فرهنگ در فرآیندهای ملی شرکت میکنند، ولی به خاطر غلیان احساسات و نوع روحیه خاصی که دارند، رفتارهای آنها در قالب فرآیندهای حزبی تعریف میشود.
در واقع سیاسیون از این ویژگی اهالی فرهنگ استفاده میکنند.
نخیر سیاسیون از این ویژگی سوءاستفاده میکنند. البته باید گفت که برخی از خانواده فرهنگ ناخوداگاه این کار را میکنند و بخشی از آنها هم میدانند چه میکنند و به خاطر منافع اقتصادی از خود رفتارهای رنگارنگ بروز میدهند و خوشبختانه در شرایطی که با هم صحبت میکنیم، این تعداد اندک هستند.
این وضعیت در همه حوزهها فرهنگی موجود است؟
تقریبا در همه حوزههای فرهنگ و هنر هست، ولی در برخی حوزهها بیشتر است...
مثل سینما...
بله مثل سینما. به دلیل نوع تاثیر اجتماعی سینما و نگاه عامی که مردم به سینما دارند این مساله بیشتر صادق است. خب نگاه عامی که مردم به سینما دارند به نقاشی یا خوشنویسی ندارند...
و سیاسیون از سینما بهرهبرداری میکنند
در همه دنیا این کار را میکنند. جریانهای سیاسی و احزاب سیاسی از سینما بهره برداری میکنند، اما با یک تفاوت مهم؛ هنرمندی که در آمریکا، اروپا، کانادا و در مقاطع انتخابات از یک حزب دفاع میکند، مرام آن حزب را پذیرفته است و اگر قرار باشد موضع سیاسی بگیرد، در چهارچوب سیاسی آن حزب موضع میگیرد. این ایراد نیست، ایراد این است که اهالی فرهنگ و رسانهها ابزار احزاب سیاسی شوند.
ایراد این است که سینماگری برای یک نامزد انتخاباتی فیلم میسازد و به دیگری رأی میدهد.
ایراد این است که صداقت نیست. یکی از حلقههای مفقوده جامعه ما که ربطی هم به سیاست ندارد، از بین رفتن صداقت است و حلقه مفقوده دیگر هم افول اخلاق است. در حالی که یکی از دلایل برانگیخته شدن پیامبر اسلام (ص) اخلاق است، همانطور که خود ایشان فرمودند: من برانگیخته شدم برای اینکه مکارم اخلاقی را کامل کنم.
این بیاخلاقی و بی صداقتی در عملکرد نخبگان وارد شبکه اجتماعی میشود و بر مردم هم تاثیر میگذارد؟
این یک اصل همه زمانی و همه مکانی است که رفتار زبدگان جامعه روی متن جامعه اثر میگذارد. زبدگان که میگوییم منظور فقط صاحبان قدرت سیاسی نیستند. صاحبان قدرت در هر جامعه ای چند گروه هستند: صاحبان قدرت اجتماعی، صاحبان قدرت اقتصادی، صاحبان قدرت فرهنگی، صاحبان قدرت رسانه ای و صاحبان قدرت سیاسی. مگر یک ورزشکار صاحب قدرت نیست؟ او جزء صاحبان قدرت اجتماعی است و رفتار او بر جامعه اثر میگذارد. یک بازیگر سینما جزء صاحبان قدرت فرهنگی است منش و حتی نوع پوشش او در جامعه تاثیر دارد. صاحبان قدرت، تأثیرگذاران اجتماعی هستند. کمااینکه ممکن است تأثیرگذاری یک فوتبالیست از یک رئیس جمهور بیشتر باشد.
چون ممکن است محبوبیت و جایگاه اجتماعی بیشتری داشته باشد.
بله؛ پس اگر بی اخلاقی و بی صداقتی در صاحبان قدرت از بین برود در توده جامعه هم اثر خود را میگذارد. ولی تا زمانی که اینها – صاحبان قدرت- برای دیگران نسخه پیچی میکنند، نتیجه نمیگیریم. امام صادق (ع) فرمود: مردم را با غیر زبان به دین دعوت کنید. یعنی با عمل خود. صاحبان قدرت مردم را توصیه میکنند و خود را فراموش میکنند البته و صد البته که منظورم مطلق صاحبان قدرت نیست چرا که در صاحبان قدرت پنچگانه، افراد شریف بسیار هستند اما بیماران آنها آنقدر جلوه گری کرده اند که بخش سالم را زیر سایه برده اند.
محل جلوه گری آنها هم رسانهها است؟
آفرین. رسانهها شدند محل جلوهگری بخشی از صاحبان قدرت که اهلیت و صلاحیت ندارند و از ابزارهای رسانه ای برای مقاصد خود استفاده میکنند. بخشی از مناسبات نادرستی هم که بر ما آوار شده، ناشی از همین رفتار رسانههاست.
...
به نظر شما رسانهها باید تغییر روش بدهند؟
اگر رسانهها دارای وجدان و شعور فردی و جمعی باشند و تشخیص درست و هوشمندانه بدهند که گروه بیمار صاحبان قدرت پنجگانه را به حاشیه برانند و تریبون را از اینها بگیرند، به مرور تأثیرگذاری آنها به صفر میرسد؛ اما آنچه هم اکنون وجود دارد، غیر از این است. برای نمونه در شرایط کنونی یک گفتوگوی کارشناسی بیشتر مخاطب دارد یا یک گفتوگوی جنجالی؟!
خب رسانههای سیاست زده ذایقه مخاطب را به نفع خودشان تغییر دادند.
صاحبان قدرت برای تسکین خود مدام به دنبال عیبجویی از دیگران بودند و این رفتار ایجاد فرهنگ کرده است...
راه چاره چیست؟ راه اندازی رسانههای مستقل که در شرایط حاضر رسانهها بدون تأمین مالی از جانب گروههای سیاسی نمیتوانند سرپا بمانند؟
راهش این است که برگردیم به معارف دینی و اسلامی خودمان و بر پایه آنها حرکت کنیم.
خب اینکه امکان ندارد، چون حس جاهطلبانه بیماردلان صاحبان قدرت بر آنها چیره شده است؟
اگر رسانهها فضای تنفسی را بر آنها کم کنند، بیماران آنها درمان میشوند و گروه لجوج هم به راه خود میروند؛ اما بالاخره فضای تنفسی آنها کم شده است. مثل میکروبی که وقتی وارد بدن میشود، سیستم دفاعی در برابر آن میایستد که پیشروی نکند، مگر اینکه سیستم دفاعی بدن آنقدر ضعیف شده باشد که ...
الان به نظر میرسد، سیستم دفاعی ضعیف شده است؟
نه من معتقد نیستم که سیستم دفاعی ضعیف شده، چون چند نکته درباره ملت ایران خیلی مهم است؛ یکی اینکه در پارهای از شرایط اجتماعی به شدت نهانروشی میکند؛ یعنی خود و خواستههایش را به شدت پنهان میکند. کسانی که مدعی فضل و دانش هستند، فکر میکنند مردم ایران را خوب میشناسند اما همینها برخی مواقع با رفتارهایی روبهرو میشوند که اصلاً پیش بینی نمیکردند. نکته دوم هم این است که مردم ایران همیشه در کوران حوادث و ملایمتها توانسته اند مثل ققنوس خود را بازتولید کنند. در نتیجه به گواهی تاریخ نباید از این مردم ناامید شد. چه کسی در سال 56 تصور میکرد یک سال دیگر رژیم پهلوی سرنگون شود؟ چه کسی پیشبینی میکرد مردم ایران در جنگ هشت ساله اینطور جانانه مقاومت کند؟ ملتی که حتی سیم خاردار از اقلام تحریمی آن بود. چه کسی دوم خرداد سال 76 تصور میکرد خاتمی رئیس جمهور شود؟ در سال 84 چه کسی تصور میکرد احمدی نژاد رقیب قدرتمندی مثل آقای هاشمی را پشت سر بگذارد؛ رقیبی که تقریبا به اندازه سن آقای احمدی نژاد سابقه تلاش و مجاهدت برای این کشور را دارد؟ اما در همه این موارد، ملت ایران با همان قاعده نهان روشی خود رفتار کرد. یکی دیگر از ویژگیهای مهم ملت ایران هم این است که تنها تمدنی است که هزار و چهارصد و خردهای سال پیش، اسلام را بدون شمشیر پذیرفت؛ چرا؟
مردم ایران زیر بار حرف زور نمیروند.
البته این هم دلیل مهمی است و به همین دلیل، کشور ما هیچ گاه استعمار مستقیم نشد؛ اما دلیل مهمتر سابقه یکتاپرستی در این کشور است. ایران تنها تمدن بشری است که سابقه توحید شگفت انگیزی دارد. به همین خاطر این ملت به دلیل ذات خدا آگاه خود، حوادث را درون خود به گونه ای تحلیل میکند که بتواند به بهترین نتیجه برسد. صاحبان قدرت باید خود را به این ویژگی ملت ایران نزدیک کنند که در این صورت موفق خواهند شد. در دوم خرداد سال 76 خاتمی خود را به این ویژگی نزدیک کرد. احمدی نژاد هم در سال 84 خود را به این ویژگی نزدیک کرد؛ یعنی با زبان این بخش مردم حرف زد. در واقع با زبان غرایز مردم همراهی نکردند، همصدایی با زبان غرایز ممکن است در کوتاه مدت موفقیتهایی داشته باشد، اما در دراز مدت نتیجه ندارد. رسانهها هم اگر با این زبان همراهی کنند و خود را به گوهر حقیقی مردم ایران نزدیک کنند، رسالت خود را انجام دادهاند.
در این شرایط، اگرتریبون یک گروه سیاسی خاص هم باشند، مهم نیست چون رسالت خود را فراموش نکردهاند؟
مطلقاً مهم نیست، چون خود را به نهاد خداباور جامعه نزدیک کردهاند. در پیشانی وظایف رسانه، حمایت از منافع عمومی جامعه است و البته تشخیص منافع عمومی هم کار مشکلی است. برخی رسانهها ذایقه گروهی از مردم را به عنوان منافع همه مردم تلقی میکنند.
مصداق بارز این گروه رسانهها در حال حاضر رادیو تلویزیون است که ذایقه بخشی از مردم را به عنوان مصلحت همه مردم در نظر میگیرد و بر آن اساس حرکت میکند.
ساماندهی و بازسازی افکار عمومی وظیفه عام رسانههاست. تلویزیون وظفه پر کردن اوقات فراغت را هم بر عهده دارد. به نظر من، توفیق تلویزیون در بخش سوم یعنی پر کردن اوقات فراغت بیشتر از ساماندهی و بازسازی افکار عمومی است. نمره ای که من به تلویزیون میدهم متوسط است و معتقدم که تلویزیون به خاطر برخی ملاحظات که یا از درون خودش میجوشد یا از بیرون بر آن تحمیل میشود، دچار نوعی از محافظهکاری و دلشورگی میشود و در نتیجه، خیلی از وظایف خود را در زمینه اطلاع رسانی فراموش میکند و کنار میگذارد و این فراموشی ایجاد خسران ملی میکند، چون هر جامعه ای که نگران از دست دادن چشمها و گوشهای ملی به پیامهای رسانههای غیر داخلی نباشد، به سیلی که به طرفش میآید، بی توجه است. ما باید تلاش کنیم نیاز اطلاعاتی مخاطب داخلی را مبتنی بر واقعیت و منافع ملی، فراهم کنیم. به نظر من تلویزیون در این حوزه در شرایطی خوب عمل کرده است و در شرایطی بد...
شرایطی که خوب عمل کرد، چه مواقعی بود؟
مثلا تا مقطع روز انتخابات به رغم نقصهایی که وجود داشت، کارنامه تلویزیون کارنامه خوبی بود. فراموش نکنیم که تلویزیون نشاط عمومی را در جامعه برای انتخابات ایجاد کرد. اگر مناظرهها را از تلویزیون بگیریم، ممکن بود مشارکت مردم هم کاهش یابد، ولی پس از انتخابات، تلویزیون وارد نوعی از محافظهکاری شد و برای خود محدودیتهایی را ایجاد کرد. حالا چقدر این محدودیتها حاصل فشار از بیرون بود یا نتیجه عملکرد تلویزیون، من نمیدانم، ولی در پرانتز میگویم که اگر من جای مسئولان صدا و سیما بودم، حتما میرفتم و از رهبری مجوز برخی کارها را میگرفتم.
این اتفاق نیفتاد و در نتیجه، بستر مناسبی برای رسانههای غیر داخلی فراهم شد که توجه مردم را به سمت خود جلب کنند؟
در رخدادهای ماههای گذشته، نه تنها تلویزیون که حتی رسانههای دیگر هم با هوشمندی حرکت نکردند. همه البته با شدت و ضعف کمتر در مسیر خود بازنگری نکردند. در رفتارهای اجتماعی اگر فرد مسیر پیش روی را با دقت نبیند و در مسیری که رفته است بازنگری نکند تا در صورت لزوم سوزنبانی کند، حتما دچار مشکل میشود. انسان هوشمند در حرکت خود بازنگری میکند و با خود میگوید، شاید یک لحظه قطار از مسیر اصلی خارج شده باشد، توجه کنم ببینم آیا علایم آشنایی میبینم؟ آیا این همان راهی است که من میخواستم بروم؟ اگر در راه مشهد هستم و خود را در ایستگاه قم میبینم، حتما راه را اشتباه آمدم. پس بایستم و به مرکز ـ قوه عاقله ـ اطلاع بدهم. ظاهراً مسافران من هم تذکر دادهاند چون وجدان عمومی جامعه بارها به زبدگان تذکر میدهد؛ میدانید چطور؟ مردم با رأی خود به زبدگان تذکر میدهند، هشت سال جناح راست در ایران حاکم بود و مردم از عملکرد دولت راضی نبودند؛ چطور باید بگویند این مسیر را قبول ندارند، به نماد برجسته ادامه این مسیر رأی نمیدهند. مردم گاهی خود سوزنبانی میکنند، در صورتی که نخبگان باید این کار را بکنند، اما آنقدر لجاجت میکنند تا مردم خود وارد عمل شوند. خاتمی هشت سال مسیر را رفت، مردم مدام تذکر دادند، نتیجه نداد، خود سوزنبانی کردند. شما تردید نکنید که سه سال دیگر مردم سوزنبانی خواهند کرد...
پیشنهاد اصحاب فرهنگ برای بهبود شرایط موجود چیست؟
هیچ راهی نداریم مگر این که در فعالیتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی به فرهنگ ملی خود که شاکله اش مبتنی بر معارف اسلامی است، بازگردیم. آن گاه در مسیر حرکتی درستی میافتیم و زندگی جمعی ما هم تفاهم بیشتری بر خود میگیرد. رسانهها مچگیری را کنار بگذارند و به دنبال کشف حقیقت باشند. کشف حقیقت هم از راه منازعه نیست و با تفکر است. زمانی که تفکر از رسانهها رخت میبندد، منازعه بالا میگیرد. انسانهای عاقل با هم مجادله و مباحثه میکنند؛ اما دعوا نمیکنند. ویژگی معرفت و دانایی همین است. برای همین خدا میفرماید: آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند، یکسان هستند؟ چرا اسلام اینقدر بر دانایی تأکید کرده است؟ چه اشکالی دارد که با آگاهی با هم اختلاف نظر داشته باشیم؟ ما منازعات را در سطح سیاسی تعریف میکنیم، در حالی که در همین چند ماه گذشته، بیشترین آسیب را در حوزههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دیدیم؛ بنابراین، کشوری که به هر ساعتش برای پیشرفت نیاز دارد، چرا باید درگیر این منازعات باشد؟!
گفتوگو از: مریم رحیمی
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=97578