آيا ازدواج دوم نقض غرض نيست؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا ازدواج دوم نقض غرض نيست؟

بسمه المجیب

با سلام و ادب

استاد گرامی:

سؤالی دارم که البته خیلی وقت است ذهنم را مشغول کرده است.

در اجازه ازدواج مجدد مردان از سوی خداوند با شرط تمکن مالی و عدالت هیچ شکی

وجود ندارد و زن مؤمن نمی تواند در برابر آن موضع بگیرد(نعوذ بالله)،که حکم خداست.

امّا آنچه در واقعیت امر وجود دارد بخصوص در فرهنگ ایرانی،این است که زن ایرانی

(اغلب)چنین چیزی را نمی پذیرد،این هم مربوط به حس تملک و محبت او نسبت به همسرش است

و شاید هم فرهنگ خاصی که با آن تربیت شده است.

آنچه را در جامعه خودمان ناظر آن هستیم این است که در صدی از طلاقها به دلیل ازدواج

مجدد مردان است، به شکل موقت یا دائم،پنهان یا آشکار.

تعداد زیادی از زنان مطلقه ای که به تعبیری محتاج حمایت مردی در زندگیشان هستند

حاصل فرو پاشی زندگیشان به خاطر به اصطلاح حمایت همسرشان از یک زن دیگر است!

حال سؤال من این است:وقتی در اغلب موارد زندگی اولِ مردی دچار تهدید طلاق و آوارگی

همسر و فرزندانش می شود و این احتمال بسیار قوی است(در جامعه ما) از نظر دین صلاح

چیست؟ حکم خداوند چیست؟

آیا آقایان می توانند برای حمایت از یک زن،خانواده شان را نابود کنند؟

و باز مرد دیگری پیدا شود که همسرشان را حمایت کند؟!

گناه فرزندان طلاق در این میان چیست؟ رضایت خداوند در چیست؟

با تشکر.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حامی

سلام بر شما
و تشكر از سؤال دقيق تان و سپاس از نگاه اعتدالي شما
در بحث ازدواج دوم در بين متدينان ما با دو گروه افراطي مواجه هستيم:
الف) زنان: آنهايي كه اصلا نمي خواهد به اين فكر كنند كه ازدواج متعدد حكم خداست و دليل و منطق و حكمتي دارد هر چند برخلاف طبع و ميلشان باشد و بسياري از ايشان حاضر هستند براي رد اين حكم به مراجع تهمت بزنند. استنباط ها و برداشت هاي دين مراجع و مفسران را مرد سالارانه بدانند ( حتي اگر فقيه و مفسر زن باشد مانند بانو امين). البته تعداد زيادي هم هستند كه به حكم خداوند آگاهي ندارد و به دليل طرفداري بي حد و شرط مرداني اعتراض و مخالفت مي كنند.

ب) آقايان: اينان هم به شكل افراطي از ازدواج دوم يا متعدد جانبداري مي كنند و كاري به قيد و شرط قرآني اين ازدواج ندارند. البته بسياري از اين افراد هم در برابر مخالفت هاي افراطي زنان، اين گونه افراطي عمل مي كنند.

حكمت الهي
خداوند مثل ما انسان ها يا پارلمان هاي سياسي و مجالس نيست كه حكمي بدهد و احتمالا مورد خارجي يا مصلحتي در آن نباشد. خداوند حكيم است و از حكيم حكم عبث و بيهوده سر نمي زند. بنابراين بدون شك و ترديد جامعه انساني به اين حكم محتاج بوده است و اين حكم را وضع كرده است. كما اين كه مي بينيم تعداد زنان جامعه بيشتر از مردان است مردان زيادي در تصادفات، جنگ ها، بيماري ها و حوادث كاري مانند معدن و.. زودتر و بيشتر از زنان از دنيا مي روند. پس ما نمي توانيم و حق نداريم كه به زن بيوه اي كه در روستا يا محل زندگيش مرد براي ازدواج با او نيست با مرد عادل و متمكني مي خواهد ازدواج كند بگوييم چنين حقي نداري يا به او برچسب خيانت بزنيم.

حس تملك زن
حس تملك زن بر مرد از همان اول خلقت بوده است. همسران حضرت ابراهيم و پيامبر خاتم هم حسادت هاي زنانه را داشته اند. نمي توان گفت چون اين حس ذاتي است پس مورد تأييد اسلام است چون شهوت مرد و ميل به داشتن زنان بي شمار هم ذاتي است ارضا آن هم بدون شرط مورد تأييد نيست. خالق ما با دستورات شرع به غرايز و فطريات ما جهت مي دهد و تا با كمك عقل آنها را در جهت بندگي خداوند مديريت كنيم.
بانو امين در كتاب به سوي خوشبختي مي نويسد زنان امتيازات خاصي دارند مانند رقت قلب، عاطفه و قلب سرشار از مهرباني، قدرت بالا براي سازگاري و تحمل مصائب، و...از همين خصلت هاي ويژه كه مسير او را در راه بندگي ميان بر مي كند مي تواند بر كينه و حسد و حسادت غلبه كند.
بنابراين درباره حسادت زنانه در ازدواج دوم هم بايد بگوييم كه اگر زن اخلاق مدار باشد ازدواج دوم شوهرش را كه عادل و متمكن است آزمايش الهي براي خودش مي داند و با صفات ويژه اش به حس تملك خود جهت مي دهد و مديريتش مي كند.

مرحله عمل
ازدواج دوم امر شرعي و براساس حكمت است، در عمل انسان هاي اخلاقي و عادل كمي ميل به اين ازدواج دارند چون واقعا هر چه قدر فرد متدين تر باشد بيشتر نگران مي شود كه مبادا گرفتار بي انصافي شود مگر اين كه مؤمنان ايشان را تشويق به اين كار كنند. مردان بسياري هستند كه عدالت و انصاف ندارند و سراغ اين ازدواج مي روند و براي زندگي خود و زندگي جديد و فرزندان هزار و يك گرفتاري به بار مي آورند. اشتباه اين افراد نبايد مجوزي براي ما باشد كه اساس حكم را بد بدانيم. در برابر بايد افراد متمكن و عادلي را كه زنانشان سازگار و اخلاقي هستند را به اين ازدواج تشويق كنيم.
زنان زيادي فكر مي كنند كه همه زنان مخالف اين ازدواج هستند در حالي كه اين طور نيست برخي از زنان از روي انصاف به مردشان حق مي دهند كه ازدواج دوم كنند. اين امر به دلائلي اتفاق مي افتد؛ مانند:

  1. بيماري شديد رواني يا جسمي زن و نياز به مراقبت از او يا فرزندان،
  2. شهوت زياد مرد و ناتواني زن اول براي ارضا، (اينها خيالات نيست در مشاوره ها اين موارد را داشته ايم)
  3. ناباروري زن اول و تشويق همسر به ازدواج ( به دليل شدت علاقه به شوهر و رضاي خدا)،
  4. بيماري زن اول براي تمكين،
  5. صفات اخلاقي والا و مديريت بر حسادت زنان،
  6. اعتماد به شوهر كه گرفتار بي انصافي نمي شود،
  7. ترحم زن براي دوست بيوه خود ( البته اگر زن خودساخته و سازگار نباشد اين ترحم هر دو زندگي را ضايع مي كند)
  8. صرف كردن وقت زياد براي مراقبت از والدين سالمند و برادر يا خواهر بيمار و تشويق شوهر به ازدواج دوم
  9. پذيرش اجباري زن اول براي دفع خطر آلودگي جنسي شوهر ضعيف الايمان ( چون ارتباط هاي نامشروع خلاف رضاي خداست و احتمال آلودگي به ايدز است)
  10. ترس زن اول از مخالفت با حكم خدا
  11. قدرت مالي زن دوم و در اختيار شوهر قراردادن براي رسيدگي به زندگي اول كه با فقر اداره مي شد( البته اين مورد زياد نيست چون در همان تك همسري هم در مشاوره هاي زيادي مي بينيم كه گذشت مرد در اموال زيادتر از زن است و زنان زيادي با بالا رفتن قدرت مادي و مالي نسبت به همسرداري سست مي شوند و اقتدار شوهر را از بين مي برند)

تذكر: مردي كه پالونش كج باشد اگر ازدواج دوم هم نكند هزار و يك گند ديگر مي زند. اين افراد براي ارتباط با نامحرم حتي سراغ محارم هم مي روند و مرزي ندارند بنابراين زناني كه مي گويند ازدواج با مرد ديندار و با اخلاق تحجر است بدجوري كلاه سرشان رفته است. [HL]مردي كه بي انصاف كه ازدواج دوم كرده از اين جهت كه با دختر باكره يا زن شوهر دار يا محارم زنا نمي كند و حريمي براي خود قائل است از اين جهت سگش به انسان هاي شقي و زناكار شرف دارد. البته العاقل يكفيه الاشاره؛ قصدم تجويز ازدواج مرد بي انصاف نامتمكن نيست.[/HL]

علت مخالفت زنان
عمده علل مخالفت زنان با ازدواج دوم شوهرشان عبارتند از:
1- عدم آگاهي: ناآگاهي از حكم اسلام
2- جامع نگر نبودن: مطالعات ناقص معارف دين و عدم جامع نگري، (برخي از زنان به دليل همين جامع نگر نبودن به فكر مي كنند اسلام با تجويز ازدواج موقت يا متعدد به آنها ظلم كرده است. در برابر مرداني هم هستند كه به دليل جامع نگر نبودنشان فكر مي كنند اسلام به دليل وجوب دادن مهريه و مسكن، پوشاك، غذا، درمان و...به آنها ظلم كرده است
3- اعتراض: اعتراض در برابر مرداني كه به صورت افراطي از اين حكم بدون قيد دفاع مي كنند.
4- خطاي شناختي: تسري دادن بي انصافي مرداني كه همسر دوم (مانند پدر يا شوهر خواهر يا مرد همسايه و...) دارند به دين و مردان باانصاف. زنان زيادي مي گويند چون اين مردان بد عمل مي كنند هيچ مرد با انصافي وجود ندارد يا اساسا حكم دين درست نبوده. (گنه كرد در بلخ آهنگري ***به شوشتر زدند سر مسگري.)
5- بدبيني به اين نوع ازدواج: این قدر نمونه های بی انصافی و ظلم و از هم پاشیده شدن زندگی اول زیاد است که مواردی که موضوع ختم به خیر می شود گويي
به چشم نمی آید. از سويي ديگر زني كه با سختي زندگي را با دار و ندار ساخته است وقتي مي بينيد كه وقت رفاه و آسايش كه شده زن دوم وارد زندگي مي شود اين را از بي انصافي شوهرش مي داند.
6- احساس مسؤوليت در برابر فرزندان: زنها وقتی مادر می شوند علاوه بر حس تملک و عشق نسبت به همسرشان در مقابل فرزاندانشان هم احساس مسئولیت شدیدی دارند. فکر اینکه ازدواج مجدد پدر این فرزندان می تواند باعث لطمه روحی حتی لطمه به آینده و آبروی بچه ها بزند،می تواند یکی از دلایل مخالفت آنها باشد. مردانی که دو یا چند همسر دارند معمولا در ازدواج فرزندانشان ایجاد مشکل می کنند،مردم به این طور خانواده ها بدبین هستند و این موضوع را به فرزندان آنها به خصوص فرزندان پسر تسری می دهند. پسر چنین خانواده ای معمولا در ازدواج شانس زیادی برای وصلت با خانواده های خوب را نمی یابد، چرا که هر دختری ممکن است فکر کند این پسر روش پدرش را پیش خواهد گرفت. (البته دختران اين خانواده ممكن است خواستگاران زيادي داشته باشند چون خواستگاري كه رغبت به ازدواج دوم دارند احتمال مي دهند كه اين دختران نسبت به دختراني كه پدرشان يك همسر داشته اند راحت تر بپذيرند)
7- ضعيف بودن از نظر اخلاقي و ظرفيت سازگاري: كمك نگرفتن از خصلت هاي ويژه زنانه مانند رقت قلب و عشق سرشار و معنوي بودن و.... براي غلبه بر خوخواه بودن و حسادت و مديريت حس تملك( زنان با انصاف مي گويند من مي دانم نمي توانم هوو را بپذيريم نمي گويند حكم الهي ايراد دارد)
8- ترس از برچسب خوردن: گوشه و كنايه زدن مردم به همسر اول و دوم يا خائن شمردن خانم هايي كه همسر دوم مي شوند.( البته در برخي از شهرهاي مرزي مانند جاسك و.. زناني كه شوهرشان چند همسر دارند در مجالس صدر نشين هستند و به خود مي بالند كه شوهري متمكن دارند. افراد زيادي اين روزها رابطه آزاد يك مرد با دو زن يا دو زن با يك مرد را در فيلم هاي كره اي ماهوارهاي عادي مي دانند، ولي ازدواج متعهدانه و قانونمند دوم را پر از اشكال خطاب مي كنند.
9- نگرش منفي: چون در اغلب شهرهاي كشورمان پديده دو همسري رواج ندارند زنان از انگشت نما شدن و انگ خوردن مي ترسند يعني مي ترسند بگويند كه مثلا ايشان عيبي داشته كه شوهرش تحملش نكرده است و هنر شوهرداري بلد نبوده است. پذيرش اين ازدواج در شهرها يا كشورهايي كه ازدواج متعدد عادي است براي زنان راحت تر است. ( بنابراين اگر مردان دو زنه در شهرها يا روستا ها يا محل ها يا مجتمع هايي مخصوص خود زندگي كنند دردسرشان خيلي كم مي شود:Nishkhand:)
10- بي انصاف بودن زن دوم: زنان مي بينند كه خانم هاي زيادي كه همسر دوم مي شوند به جاي اين كه به حق اولويت زن اول حرمت قائل شوند مرد را نسبت به او بدبين مي كنند. يا ترغيب مي كنند كه مرد كمتر وارد زندگي اول شود و براي زندگي دوم بيشتر هزينه كند

تذكر:
1-اگر گروهي از مردان عادل متمكن كه تعدادشان در جامعه كم است ازدواج كنند مشكل بي همسري زنان زيادي رفع مي شود. شهيد مطهري مي نويسد. ازدواج دوم به نفع تك همسري است نه به ضرر آن. يعني با ازدواج دوم گروهي از مردان عادل جامعه به عفاف اجتماعي و رفع خيانت ها و....خاتمه داده مي شود و بقيه زندگي راحتي خواهد داشت. وگرنه خيانت و رابط نامشروع و معشوقه بازي ها نفس زندگي هاي تك همسري را مي گيرد. متأسفانه مشاوران، دادگاه و پليس مي دانند كه الان چه قدر اين امر به جامعه ما ضرر زده است.
2- مردان و زناني كه مي خواهند ازدواج دوم كنند حتما زير نظر مشاور متدين باشند تا مبادا با بي تدبيري و نداشتن ثبات هيجاني يا اختلال رواني سبب از هم پاشيده شدن زندگي اول و تباه شدن فرزندان شوند. ( گاه تمايل به ازدواج دوم مرد به دليل بيماري رواني است اين طور نيست كه هر مردي تمايل به اين ازدواج داشت بيمار رواني است:Nishkhand:)
3- مردان، مردان عادل متمكن كه زنان عادله و سازگار دارند و زنان، زنان عادله را كه شوهراني عادل و متمكن دارند را تشويق كنند كه ازدواج دوم در جامعه صورت بگيرد و بقيه از بي عفتي و روابط آزاد و خيانت ها تا حدود زيادي بيمه شوند.
4- اگر مردي بي انصاف ازدواج دوم كرده است كه نبايد اين كار را مي كرد به جاي گوشه كنايه زدن و تشويق همسر به طلاق، ناسازگاري و..تلاش كنيم سازش بين آنها را زياد كنيم و مرد را به انصاف و عدالت ترغيب كنيم.
5- اگر مردي يقين داشته باشد كه اگر ازدواج دوم كند همسر اول يا همسر جديدش با ناسازگاري و فحاشي و...سبب از تضييع حقوق ديگري مي شود و يا احتمال بزهكاري فرزندان وجود دارد اين ازدواج شرعا و اخلاقا و حقوقا براي او اشكال دارد.
6- بسياري از مشكلات ازدواج دوم به دليل بي تدبيري و بي انصافي، رازدار نبودن مرد است، وگرنه نمونه هاي زيادي هم در جامعه وجود دارد كه چون مرد تدبير و زيركي و رندي داشته است همسر اول هم پذيرفته است
7-

سخني با خانم هاي محترم!
به جاي نگراني از اين كه همسرتان ازدواج دوم كند كارهاي زير را انجام دهيد:
رعايت عفاف،
امر به معروف زنان عشوه گر،
عدم تكن مالي براي اداري دو زندگي (بسياري از مردان با اين تورم شديد و كمرشكن روزي سه بار ذكر غلط كردم غلط كردم را براي ازدواج اول مي گويند:khandeh!:)
واسطه شدن در امر ازدواج جوانان و زنان بيوه،
تمكين و شوهرداري،
مردانه رفتار نكردن براي شوهر و رعايت حقوق اخلاقي و شرعي شوهر،
تشويق زنان عادله كه شوهرانشان «عادل» و «متمكن» هستند به ازدواج دوم
و...
طنز: دعا كنيد شوهرتان متمكن نشود يا زود به زود پول هاي اضافي را در راه خير هزينه كنيد

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;757856 نوشت:
پذيرش اجباري زن اول براي دفع خطر آلودگي جنسي شوهر ضعيف الايمان ( چون ارتباط هاي نامشروع خلاف رضاي خداست و احتمال آلودگي به ايدز است)

....
خانم مسني از بوشهر تماس گرفته بود. خيلي راحت گفت شوهر 60 ساله ام فيلش ياد هندوستان افتاده است تيپ مي زند پسته تو جيب كتش مي ربزد و ادكلن مي زند متوجه شديم اي داد بي داد.
رفته براي دختر 27 ساله اي آپارتمان گرفته او را همسر دومش كرده است به او گفتم شما بر خلاف زنان ديگري خيلي راحت مي گوييد شوهرم زن دوم گرفته و...
گفت: با اين عشوه گيري و آرايش و لباس هاي چسباني كه زنان دارند من هم كه زن هستم ميرم تو بهرشون مي بينمشون ديگه از شوهرم كه مرد است چه انتظاري داشته باشم

[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]با توجه به رعايت نكردن حريم شرعي، عشوه گري و آرايش، جلوه نمايي و لباس هاي چسب و تنگ زنان، مهماني هاي مختلط، فيلم هاي ماهواره اي مبتذل و اينترنتي و...
زنان جامعه ما بايد در تمكين شوهرشان خيلي شديد مراقب باشند زني كه از معنويت خانواده گريزان است و دينداري را تحجر مي داند و با اشتغال بدون نياز خانواده از شوهرش كم مي گذارد خطر جدي اي زندگي اش را تهديد مي كند

به اين حديث دقت كنيد:
امام علي (عليه السلام) فرمود: اگر كسى چشمش به زن بيگانه‌اى افتد كه از او خوشش آيد با همسر خود بياميزد چرا كه آن زن بيگانه [ از نظر لذت‌بخشي] «همانند» همسرش است و شيطان را بر قلب خود مسلط نسازد. اگر زن ندارد دو ركعت نماز بگزارد و حمد خدا را بسيار بگويد و بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، سپس از فضل خدا همسري طلب كند و البته خدا به چيزي مي‌دهد كه از حرام بى‌نيازش گرداند.[1]
البته روايات ديگري مانند اين روايت داريم كه تأكيد شده كه اگر مردي از نامحرمي خوشش آمد نزد حلال خود برود و چشم و ذهن و دل خود را با حلال خود ارضا كند.

بيشتر بخوانيد

حامی;757862 نوشت:
امام علي (عليه السلام) فرمود: اگر كسى چشمش به زن بيگانه‌اى افتد كه از او خوشش آيد با همسر خود بياميزد چرا كه آن زن بيگانه [ از نظر لذت‌بخشي] «همانند» همسرش است و شيطان را بر قلب خود مسلط نسازد.

با توجه به بدحجابي ها و محيط هاي معاشرتي و كاري و تحصيلي مختلط و حضور انبوه زيبارويان در جاده و خيابان و حتي بيابان
حساب كنيد؟
زنان ما چقدر بايد تلاش كنند تا رفع سردمزاجي كنند و باهمسرانشان سازگار باشند؟
علت بسياري از طلاق ها به دليل اين نيست كه مردان به غار بندگي نمي روند و زيبا رويان نغز در هر كوي بزن رژه مي روند؟

بزرگى دیدم اندر کوهسارى

قناعت کرده از دنیا به غارى

چرا گفتم به شهر اندر نیایی

که باری بندی از دل برگشایی

بگفت آنجا پریرویان نغزند
چو گل بسیار شد پیلان بلغزند

افراد دينداري كه مراقب هستند ترس دارند افراد بي قيد كه نزده مي رقصند
به نظرم با توجه به جامعه ما و رواج بد حجابي
اگر خداوند هم با صراحت در قران حكم ازدواج متعدد و موقت را وضع نمي كرد عقل حكم مي كرد براي بيمه كردن بقيه خانواده ها
ازدواج مردان متمكن عادل را براي گروهي وضع كنيم (واجب كفايي عقلي )


[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حبیبه نوشت:
حامی نوشت:
مطالعه فرماييد
اگر اشكالي هست بفرماييد
http://www.askdin.com/thread52703.html

با سلام و ادب
استاد گرامی هفت علت را برای مخالفت خانمها با ازدواج مجدد همسرانشان بیان نمودید که به نظر می رسد جای یک علت عمده در بین آنها خالی باشد و آن بدبینی به این نوع ازدواجهاست.اینقدر نمونه های بی انصافی و ظلم و از هم پاشیده شدن زندگی اول زیاد است که اندک مواردی که موضوع ختم به خیر می شود اصلا به چشم نمی آید.زنها وقتی مادر می شوند علاوه بر حس تملک و عشق نسبت به همسرشان در مقابل فرزاندانشان هم احساس مسئولیت شدیدی دارند.فکر اینکه ازدواج مجدد پدر این فرزندان می تواندباعث لطمه روحی حتی لطمه به آینده و آبروی بچه ها بزند،می تواند یکی از دلایل مخالفت آنها باشد. مردانی که دو یا چند همسر دارند معمولا در ازدواج فرزندانشان ایجاد مشکل می کنند،مردم به اینطور خانواده ها بدبین هستند و این موضوع را به فرزندان آنها بخصوص فرزندان پسر تسری می دهند. پسر چنین خانواده ای معمولا در ازدواج شانس زیادی برای وصلت با خانواده های خوب را نمی یابد،چرا که هر دختری ممکن است فکر کند این پسر روش پدرش را پیش خواهد گرفت.
استاد ما از حقایق جامعه صحبت می کنیم و نمی توانیم این نکات را نادیده بگیریم.

با تشکر

سلام
خب اين دو مورد مصاديقي از همان اقسام بود كه ذكر كردم ولي باز به طور جداگانه آوردم
درست است كه از حقايق جامعه سخن مي گويم ولي با باز نكردن آسيب ها و اشكالات نمي توانيم آسيب زدايي كنيم و مانع ازدواج مردان خودشيفته غيرمتمكن و ناعادل شويم و فقط افراد خاص را كه شرايط اين ازدواج را دارند به اين ازدواج ترغيب كنيم و عفاف اجتماعي را بالا ببريم و نگراني را از ديگر زنان برداريم.
از سويي ديگر بايد زنان را متوجه كنيم كه چه عواملي سبب مي شود شوهرشان به فكر ازدواج دوم يا حتي خيانت مي شوند تا اين آسيب ها را دفع و رفع كنند. ( به عنوان نمونه يكي از علل ازدواج دوم يا خيانت همسران رفتار مردانه زن و به حاشيه راندن مرد و له كردن اقتدارش است)
از سويي ديگر نبايد نسبت به ازدواج هاي ناموفق فعلي هم بي تفاوت باشيم بايد با تشويق به مدارا، انصاف، و گذشت...زمينه اي را پديد اوريم كه اين خانواده ها و فرزندان قرباني اين ازدواج هاي غيرمتعهدانه نشوند.[/]

سلام بر شما
يكي از كاربران آقا پيامي فرستادند و ايشان هم خواستند پيام ايشان را هم در تاپيك درج كنم

..... نوشت:
سلام
لطفا کنید این متن من رو در تاپیک http://www.askdin.com/thread52703.html از طرف من قرار بدید.

نقل قول:

احكام الهی و از جمله ازدواج موقت و تعدد زوجات بر اساس مصالح و مفاسد افراد جامعه است و اين مصالح در طول تاريخ براي همه انسان ها لحاظ گرديده است.تعدد زوجات و ازدواج موقت نيز مانند بسياری از احكام ديگر دارای قوانين و شرايط ويژه خود است كه براي مصلحت واقعی همه افراد جامعه وضع شده است.البته در هر قانون خوبی امكان تخطی و سوء استفاده یک طرف وجود دارد كه ربطی به مقتضای آن قانون ندارد. همانگونه كه در هر قراردادی مانند بيع ، اجاره، مضاربه و ... احتمال سوء استفاده و كلاهبرداری وجود دارد در ازدواج اعم از موقت و دايم نيز اين احتمال وجود دارد كه بسياری از ان ها قابل پيشگيری است و عاقلانه نمی باشد در صورت وجود سوء استفاده یا عدم فرهنگ صحیح برای پذیرش آن اصل حکم تعطیل شود بلکه باید آن فرهنگ اصلاح شود.
در احکام الهی باید بسیار مواظب بود که خواسته های مردم را در اجرای حکم خدا دخالت ندهیم اینکه مثلا زنان جامعه (آنهم برخی از همسران اول) نمی توانند این موضوع را بپذیرند آیا باید مانع اجرای حکم شد؟
خداوند می فرماید
لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَوَتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ
و اگر حقّ، از هوس‏ های آنان پیروی می‏کرد، قطعاً آسمان‏ها و زمین و کسانی که در آنها هستند تباه می‏شدند، ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه‏ی یاد (وشرف وحیثیّت) آنهاست، امّا آنان از این یاد رویگردانند.

نکات و چند پیام می توان از این آیه کریمه برداشت نمود:
نکته ‏ها:
اگر حقّ از جمله احکام، تابع هوس ‏های مردم باشد، نظام هستی فاسد وتباه می‏شود، زیرا:
1- هوس‏های مردم - حتّی هوس ‏های یک نفر - در زمان‏های مختلف، متضاد است.مثلا هوس همسر اول با هوس همسر دوم!
2- هوس‏ های مردم، مفسده دارد.
3- خواسته‏ های مردم، یک ‏بُعدی است وبه ابعاد دیگر وآثار دور ونزدیک توجّه ندارد.
پیام‏ها:
1- حقّ، هرگز نباید تابع تمایلات و خواسته ‏های مردم در موضوعات مختلف باشد. (ولو اتّبع)
2- بسیاری از افراد به جای اینکه بخواهند تابع دین باشند دوست دارند که دین طبق میل آنان باشد مثلا زنان مخالف چند همسری. (ولو اتّبع الحقّ)
3- حقّ پرستی با هوا پرستی تضاد دارد. (لفسدت)
4- تمایلات و هوس‏های بشر، جهان را فاسد می‏کند. (لفسدت)
5 - نظم موجود در جهان، نشانه‏ ی حقّانیّت و حکمت خداوند یکتاست. (و لو اتّبع الحقّ... لفسدت)
8 - دین، وسیله بیداری وشرف ملّت‏ها ونجات آنان از نابودی است نه پیروی کردن از خواسته های مردم. (بذکرهم)

پس از مجموع آنچه که گفته شد می توان برداشت کرد با توجه به حکمت بالغه خداوند در تشریع حکم تعدد زوجات پیروی کردن از خواسته های مردم مثلا زنان اول نه تنها باعث نجات نمی شود بلکه باعث فساد در زمین هم خواهد شد نحوه آن را هم توضیح می دهیم فرض کنید به اندازه ده درصد مردان متاهل، خانم وجود دارند که به دلایلی همسر اول شخصی انتخاب نمی شوند اگر ما تعدد زوجات را جایز بدانیم برفرض فروپاشی خانوداه هر ده درصد (فرض محال) ده درصد خانواده ها متلاشی می شود و زن اول به خواسته خودش از خانواده جدا می شود (یعنی ده درصد خانم ها با خواست خودشان بدون شوهر می شوند اما اگر تعدد زوجات را جایز ندانیم همان ده درصد بدون خواست خودشان بدون شوهر می شوند که مفاسد بسیار بیشتری بر این کار مترتب خواهد بود علاوه بر اینکه آن خانمهایی که بدون خواست خودشان نمی توانند ازدواج کنند با خود آرایی و تبرج اینبار صد درصد خانواده ها را در معرض نابودی قرار میگیرد و نه ده درصد)
به بیان دیگر اگر جمعیّت زنها در جامعه افزونتر از جمعیّت مردان باشد، که معمولاً چنین هست، امنیّت خانواده به خطر می افتد. چون زنها ذاتاً گرایش به خودنمایی و جلب توجّه دارند؛ و بیش از هر چیزی از معشوقه بودن لذّت می برند. از طرف دیگر، مردها نیز شدیداً گرایش به زن دارند؛ و خیلی زود فریفته ی اطوار زنانه می شوند. پس اگر جمعیّت زنهای بی شوهر، به نحو ضابطه مند امکان شوهر پیدا کردن نداشته باشند، به صورت غیر ضابطه مند دست به جذب مردان دارای خانواده می زنند. نتیجه چه می شود؟ نتیجه این می شود که مردها از خانواده کنده شده در دام زنان بی شوهر می افتند. امّا از به هم پیوستن این مرد و زنها، خانواده درست نمی شود. چون بین آنها پیمانی ضابطه مند وجود ندارد؛ به تعبیر دیگر، بین آنها رابطه ی ازدواج نیست؛ بلکه صرفاً جفت گیری کرده اند. از این طرف، این مرد، پیوندش با همسر خودش سست می شود؛ و خانواده ای که دارد با خطر فروپاشی مواجه می شود و چه بسا از هم فرو می پاشد. لذا وجود زنان زیادی در جامعه، که به سبب به منع تعدّد زوجات، امکان ازدواج ندارند، خطری است برای خانواده و به تَبَع آن برای جامعه. لذا ملاحظه می کنید که در غرب، انسجام خانواده ها از بین رفته و عملاً این جوامع در حال تبدیل شده به اکولوژی جنگلی هستند؛ که قانون حاکم بر آن، قانون انتخاب اصلح و قانون تنازع برای بقاء می باشد؛ در بر عکس مدل اسلامی امّت، که قانون حاکم بر آن، قانون تعاون برای بقاء و بلکه قانون تعاون برای ترقّی حقیقی می باشد.

امّا اگر تعدّد زوجات در چنین جامعه ای مجاز باشد، آن مقدار از زنان که شوهر ندارند، همسر دوم برخی مردان می شوند، و به این نحو، بر مدار دو زن و یک مرد، دو خانواده شکل می گیرد. لذا نه تنها خانواده تخریب نمی شود، بلکه خانواده ای دیگر نیز شکل می گیرد.

البته توجّه شود که قانون تعدّد زوجات برای مسلمانهاست، نه برای آنها که اسمشان مسلمان است؛ و اعتقادی به خدا و پیغمبر ندارند. آنکه اعتقاد به خدا دارد، تسلیم خداست. لذا برای چنین زنی تعدّد زوجات شوهرش، یک فاجعه نیست. اگر تاریخ را نظر فرمایید، در گذشته که مسلمین، تفکّرات سکولاریستی پیدا نکرده بودند؛ و احکام اسلام را احکام خدا می دانستند نه احکام کشور، مشکلی با تعدّد زوجات نداشتند. امّا در عصر حاضر، اکثر مردم ما اسماً مسلمانند، نه حقیقتاً. لذا با نگاه سکولاریستی به احکام اسلام نگاه می کنند. بر این اساس، مرد مخفیانه می رود زن دوم می گیرد، و اگر زن اوّل نیز بداند که همسرش زن دوم دارد، بلوی درست می کند؛ و چه بسا طلاق می گیرد. امّا این مشکل احکام الهی نیست؛ مشکل مردم است.

البته در همین جامعه نیز باز قانون تعدّد زوجات بهتر از قانون تک همسری است. چون با قانون تعدّد زوجات، احتمال فروریختن یک خانواده وجود دارد در حالی که قطعاً یک خانواده ی دیگر جایگزینش می شود. امّا در قانون تک همسری، احتمال فروپاشی خانواده ی اوّل وجود دارد بدون شکل گیری خانواده ی جدید.

خلاصه آنکه:

اگر جمعیّت زنها در جامعه افزونتر از جمعیّت مردان باشد، که معمولاً چنین هست، بدون تجویز تعدّد زوجات، امنیّت خانواده به خطر می افتد؛ و جامعه را هم به خطر می اندازد.

مشکل کسانی که سعی در مخالفت با تعدد زوجات دارند این است که فرضهایی نموده اند که به زعم خودشان عقلانی اند؛ امّا در واقع عقلانی نیستند. چون لازمه ی منطقی این فرضها، انکار علیم و حکیم بودن خداست؛ که در بخش اصول دین، با برهان عقلی اثبات می شوند.

بلی اگر قانون تعدّد زوجات را یک بشر عادی وضع نموده بود که علم به آینده و گذشته ندارد و مربوط به فرهنگ خاص بود، و وجه وضع آن قانون نیز فقط همان بود که شهید مطهری فرموده اند، آنگاه اشکالات وارد بود. امّا این قوانین را خدای علیم و حکیم وضع نموده نه بشر عادی؛ خدایی که به آینده و گذشته علم مطلق دارد. پس آنکه این قوانین را وضع نموده به حکم علیم بودنش می دانسته که این قانون را جعل نموده

مشکل مستشکلین به تعدد زوجات آن است که پشتوانه ی عقلی احکام را نادیده گرفته و با صرف نظر از بنیان های عقلی احکام، اقدام می کنند به نقّادی آنها؛ که چنین کاری یقیناً از مصادیق مغالطه است.

والسلام علی من اتبع الهدی
موضوع قفل شده است