ماهیت خدا چیست؟؟؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماهیت خدا چیست؟؟؟


آیا خدا روح است ؟؟؟ یا نور؟ ماهیت خدا چیست؟

خدا موجودی است که آفریننده جهان و جهانیان است و همو است که هیچ مانندی ندارد و تنها موجودی است که نیازمند به موجود دیگری نیست و تمام موجودات به او احتیاج دارند. اگر مقصود شما از چیستی، آگاهی از ماهیت خدا است، در پاسخ باید توجه داشت که اصولاً ماهیت خداوند به این معنا که مثلاً از چه چیز به وجود آمده یا ساخته شده و یا هر چیزی از این است، اصلاً صحیح نمیباشد. چنین فرض هایی، نشانه نقص و کمبود است و در ذات الهی راه ندارد. به عبارت دیگر خدایی که تصور میکنیم، خدا است و اصولاً خداوند در تصور و خیال ما در نمیآید و عقل نیز به ذات الهی راه نمییابد به این معنا که ماهیت او را درک کند، چون لازمه آن، احاطه به خداوند است و خدای نامحدود در احاطه موجود محدود و عقل ناقص داخل نمیشود.
1 - راه دل یا فطرت
2 - راه حس و علم یا راه طبیعت
3 - راه عقل که از طریق استدلال فلسفی و عقلی به اثبات خدا میپردازد.
در قرآن کریم و روایات اسلامی از هر سه راه برای اثبات صانع استفاده شده و سخن در باب اثبات خدا بسیار است و قرآن کریم گاهی با بیانی شیوا، فطرت آدمی را به تأمل وامیدارد. راه فطرت همان غریزه خداخواهی و خداجویی است که نوعی جاذبه معنوی است که خداوند در نهاد هر انسانی به ودیعت نهاده است. این کشش و جاذبه بین من و تو و خدا در همیشه عمر قرین و یار ما است. خداوند میفرماید: "پس دیده خود را به سوی آیین الهی، متوجه گردان! این فطرتی است که خداوند انسان‏ها را بر آن آفریده است". (1) در قسمت آخر این آیه فطری بودن گرایش انسان به دین و خداشناسی تأکید میکند.
راه حس و طبیعت نیز راهی است برای شناخت خالق. انسان وقتی به نظام هستی مینگرد، وقتی به زمین و زمان و دریا و خشکی و وجود خود مینگرد و نظم حاکم بر اینها را لحاظ میکند، مییابد خالقی وجود دارد که مجموعه عالم هستی را با نظم خاص، به نمایش گذارده است.
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار(2)
جالب آن است که بدانیم پیامبران نیامده‏اند که حس دینی و خداجویی را به انسان یاد بدهند یا حتی آنها را شکوفا کنند، بلکه آمده‏اند تا آن را به مسیر واقعی و صحیح آن هدایت کنند و از پرستش بت‏ها و خدایان خیالی به سوی خداوند واحد قهار سوق دهند؛ زیرا همان گونه گفتیم، حس خداجویی در وجود همه انسان‏ها بوده و هست، اما گاهی منحرف میشود.
راه حس و عالم طبیعت:
این موازنه و هماهنگی خارق‏العاده در بین موجودات، بیانگر صانعی بزرگ و تواناست که ما به یک نمونه از این هماهنگی اشاره میکنیم:
"همه نباتات و جنگل‏ها و بوته‏ها و خزه‏ها و به طور کلی رستنیها، ساختمان اصلی وجودشان ترکیبی از آب و کربن است. حیوانات کربن دفع میکنند و نباتات اکسیژن و از این رو هر گاه این عمل موجودات متوقف میماند، آن وقت یا حیوانات همه اکسیژن‏ها را مصرف میکردند و یا نباتات کلیه کربن‏ها را و چون موازنه به هم میخورد، نسل هر دو طایفه به سرعت رو به انقراض و زوال میرفت".(3) آیا این یک نمونه کافی نیست که انسان اعتراف نماید که صانعی در کار است؟
راه عقل نیز برای اثبات کردگار باز است، هر چند این راه دشوارترین راه‏ها میباشد. قرآن مشوق آدمی در این راه میباشد و براهین فلسفی زیادی بر اثبات صانع اقامه شده که این براهین براساس مبنای فلسفه اسلامی بنیان نهاده شده است.
خلاصه سخن این که باید اذعان کرد که خدایی هست و آن خدا موجود واجب الوجودی است که این جهان اثر صنع او است.
برای اطلاع بیشتر توصیه میشود به کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقاله خدای جهان و جهان، اثر مرحوم علامه طباطبایی با حواشی استاد مطهری مراجعه نمایید. نیز کتاب همه باید بدانند اثر آیت اله ابراهیم امینی را مطالعه فرمایید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
پینوشت‏ها:
1. روم (30) آیه 30.
2 . سعدی.
3 . مجموعه آثار، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 6، ص 946.

گمنام;10057 نوشت:
اگر مقصود شما از چیستی، آگاهی از ماهیت خدا است، در پاسخ باید توجه داشت که اصولاً ماهیت خداوند به این معنا که مثلاً از چه چیز به وجود آمده یا ساخته شده و یا هر چیزی از این است، اصلاً صحیح نمیباشد.

خب اگر خدا ماهیتی ندارد ، مفهومش این است که خدا وجود ندارد، چون خدا وجود دارد ، پس باید ماهیتی نیز داشته باشدددد...

نیایش سبز;10045 نوشت:

آیا خدا روح است ؟؟؟ یا نور؟ ماهیت خدا چیست؟

:Gig:

نیایش سبز;10059 نوشت:
خب اگر خدا ماهیتی ندارد ، مفهومش این است که خدا وجود ندارد، چون خدا وجود دارد ، پس باید ماهیتی نیز داشته باشدددد...

ماهیت یعنی ذات و چیستی یک شئ.

ما همواره اجسام و اشیای بی شماری را میبینیم که در جهان وجود دارند. هر کدام از این اشیا، چیزی هستند و مشخصاتی دارند. به همین چیستی آن ها، ماهیت می گوییم؛ مانند: کتاب، درخت و انسان که هر کدام، یک ماهیت هستند.

ما یک موجود و یا یک شیئ را می بینیم که مشخصات و ویژگی هایی دارد و آن مشخصات و ویژگی ها چیستی آن شئ را تشکیل می دهند. ما به مجموع این ویژگی ها روی هم رفته نامی می دهیم که همان نام شئ و ماهیت شیئ است. به عبارت دیگر، ذاتیات شیئ را مجموعا ماهیت می نامیم.
به عنوان نمونه، ما چیزی را می بینیم که ساقه دارد، شاخه دارد، برگ دارد و غیره. سپس روی این چیز، نام درخت را می گذاریم. بنابراین، درخت ماهیت این چیز است. همین طور وقتی می گوییم: آن مایع، سرکه یا آب است، ماهیت و به عبارت دیگر چیستی آن را تعیین کرده ایم.

به همین دلیل است که در منطق می گویند: ماهیت در جواب ” آن چیست؟“ می آید. در اصل، خود کلمه ماهیت از ماهویت ( ما+هو به معنای ”آن چیست؟“) آمده است.

ماهیت، امر دور از ذهنی نیست. در واقع، تمام نام هایی که با آن ها اشیا را می نامیم، همان ماهیات آن هاست. مثالی می زنیم:

از دور می بینیم که موجودی به سمت ما می آید. هریک از ما چیزی درباره چیستی او می گوید. یکی می گوید: انسان است. دیگری می گوید: او اسب است. شخص دیگر می گوید: آن چه به این سمت می آید، گوسفند است. در واقع، هر کسی می خواهد بگوید که آن موجود، چیست؛ یعنی می خواهد ماهیت آن را بیان کند. پس از مدتی، موجود نزدیک می شود و همه می بینند که اسب است. در این حال، نفر دوم با خوشحالی می گوید: "من تنها کسی بودم که فهمیدم ماهیت این موجود، چیست."

در مقابل ماهیت، وجود شئ قرار دارد. به این معنا که:

ما وقتی با یک موجود روبرو می شویم، از آن، دو جنبه را درک می کنیم: یکی چیستی موجود که همان ماهیت آن است؛ مثل سفیدی، درخت بودن، حیوان بودن. می گوییم: این موجود درخت است یا این که حیوان است و با این جمله ماهیت آن را بیان می کنیم.

اما جنبه دیگر، جنبه وجود و هستی شئ است. می گوییم: این موجود که فلان ماهیت را دارد، وجود دارد و یا این که وجود ندارد.

نکته ای باید بدان توجه داشت، این است که ممکن است یک ماهیت، وجود خارجی نداشته باشد، اما ممکن نیست که چیزی باشد(خواه در ذهن و خواه در خارج) که ماهیت نداشته باشد. در حقیقت، هر چیزی ماهیت دارد؛ خواه موجود باشد، خواه نباشد. مثلا ماهیت غول شش سر و یا سیمرغ، امری خیالی است. اصولا اگر چیزی ماهیت نداشته باشد، نه تصوری می توان از آن داشت و نه نامی می توان به آن داد.

مفاهیم ماهوی

بدین ترتیب، مفاهیم ماهوی، مفاهیمی هستند که مربوط به ماهیت شئ می باشند؛ یعنی از جنبه چیستی شئ سرچشمه گرفته اند و ذات آن را بیان می کنند. مانند: مفهوم درخت، مفهوم انسان و مفهوم سفیدی که همه مفاهیمی هستند که مربوط به ماهیت این موجودات می باشند.

نیایش سبز;10045 نوشت:
آیا خدا روح است ؟؟؟ یا نور؟ ماهیت خدا چیست؟

با سلام

حكماى الهى پیشین مبحثى را تحت عنوان نفى ماهیت از واجب الوجود منعقد كرده و با چند دلیل آن را به اثبات رسانده‏اند و سپس در مسائل مختلف خداشناسى از آن سود جسته‏اند و ساده‏ترین دلیل آن این است كه حیثیت ماهیت، ‏حیثیت عدم اباء از وجود و عدم است یعنی هم امکان وجودی دارد هم عدمی؛ و چنین حیثیتى در ذات مقدس الهى راه ندارد به دیگر سخن ماهیت و امكان توامان هستند و همانگونه كه امكان به هیچ وجه در ذات الهى راه ندارد ماهیت هم راهى به ساحت قدس الهى نخواهد داشت.

ولى بر اساس اصول حكمت متعالیه این مطلب را مى‏توان بصورتى دیگر تبیین كرد كه نتایج مهمتر و درخشانترى بر آن مترتب مى‏شود و آن این است كه ماهیت، اساساً از حدود وجودهاى محدود انتزاع مى‏شود و چنانكه قبلا گفته شد قالبى است مفهومى كه بر موجودات محدود منطبق مى‏گردد و چون وجود خداى متعال از هر گونه محدودیتى منزه و مبرى است هیچ ماهیتى هم از آن انتزاع نمى‏شود.

به دیگر سخن عقل تنها مى‏تواند موجودات محدود را به دو حیثیت ماهیت و وجود تحلیل كند "كل ممكن زوج تركیبى مركب من ماهیه و وجود" یعنی هر موجود ممکنی مرکب از ماهیت و وجود است. اما وجود خداى متعال وجود صرف است و عقل نمى‏تواند هیچ ماهیتى را به آن نسبت دهد.

نتیجه اینکه چنانکه امکان در خداوند راه ندارد ماهیت نیز در خداوند راه ندارد. خداوند واجب الوجود، وجود صرف، نور مطلق و هستی بخش عالم است.

موفق باشید ...

منبع: بنقل از آموزش فلسفه، ج 2، استاد محمد تقی مصباح یزدی، با کمی تغییر.

ماهیت به معنای سوال از چیستی شی که در پاسخ آن به جنس وفصل جواب داده می شود در خدا راه نداردچون این خصیصه مال موجودات مرکب است نه بسیط وصرف الوجودویکی از صفات خداوند احد است یعنی بسیط وومبرای از اجزاءمی باشد ودر واقع ماهیت از نحوه وجود یک چیز به دست می آیدئنحوه وکیفیت وجود یک چیز را نشان می دهد.در حالی که خداوند نامحدود می باشدوحدی برای او متصور نیست.

راستش من تمام مطالب فوق را قبلآ هم شنیده بودم .اما کسی از من پرسید و من هم همین هارا گفتم و لی قانع نشد و یک مثال ساده زد که من(البته با سواد کم خودم .همینجا عتراف کنم)
نتوانستم قانعش کنم به همین دلیل اینجا مطرح میکنم به امیدی که پاسخ معقولی بدست اید.
در ضمن همون طرف هم میگفت خدا رو قبول داره و برای خالی نبودن اریضه به اینا فکر کرده بوده.وخودش میگفت نمی دونه دچار بیماری کفر انادی شده یا نه.

او گفت:مگه نه اینکه با یک نگاه مجمل به تاریخچه بشر میتوان استنباط کرد که همواره انسان هرچیزی را که حتی بطور نسبی ویا غلط متوجه شده بلافاصله به نفع خود البته در حد امکان وشناخت نسبیش مصادره کرده و به کاربسته (او میگفت:فکرکنم در قران آمده که خدا گفته بشر ما همه چیز را در این جهان البته ,مسخره توساختیم .یعنی :تو به هرچیز که اگاه شوی یا به نفع خودت به کار میگیری یا حد اقل مسخره میکنی و سبک میشماری و بنده اش نمی شوی و این تنها خصوصیت بشر است که اورا اشرف مخلوقات قرارداده وبه نوعی دست بالادست را شناخته )
خوب حالا با توجه به این حرفا چگونه ممکن است بشر خدا را (چه هستی یش ویا چه چیستیش)
با عقل اثبات کند پس اثبات وجود خدا (چه هستی یعنی وجود یا عدم وجود خدا ویا چه چیستی یعنی: ماهیت خدا)با مباحث عقلی اثبات شدنی نیست چراکه همین دلیل بس که بشر متوجه خدا شود یعنی با عقل اورا ثابت کند و اورا بپرستد .پس تمام این اد اها که مثلا هستی خدا از طریق شناخت منطقی ویا فلسفی ممکن است محال است .وبازهم زیراکه معرفت برخدا هرچه قدر هم که کم یا غلط باشد امکان غلبه بر خدا را ایجاد میکند پس محال است. واین همه فقط مباحث نقلی است نه عقلی.وادعا قابل ردی بیش نیست.
پس حال که خود خدا قابل اثبات نیست پس به ترتیب بقیه زیر شاخهایش(پیامبرانش روسوماتش وکلآ ادیان) هم قابل انکار است.و مانند نسبی بودن این عالم دلبخواهی و نسبی است و یا سود زیانی است یعنی مختاری که قبول کنی یا نکنی .مثل اینکه نیوتن یک عمر فرمولاش قابل تجربه البته با امکانات آزمایشگاهی و عقلی محدود بلا منازعه بود وبعد انیشتن با امکان آزمایش جدید ویا بستر عقلی فراهم خط بطلان کشید ویا حداقل محدودش کرد.وازحالت نا محدود و مقدس و بلامنازعه خارجش کرد.زیراکه این عالم نسبیست.

راستی تعریف جالبی هم از معرفت ویاشناخت داشت:
میگفت:هرچه بشر درک میکند معرفت میکند شناخت میکند چه شناخت با واسطه چه بی واسطه (یعنی چه حظوری چه حصولی) یعنی مثلا حضوری که میگوید شادم
ویا حصولی که میگوید آن درخت.در برسی علمی یا بقولی عقلی دو حالت دارد یا برسی منطقی است ویا برسی فلسفی.و نتایجش یا محال است و یا بدیهی.

اول نتیجه رو بگم :
محال ویا بدیهی, هر حکمی است که متفکر یا مخاطب بدون تفکر ازروی داشته های نقلی ویا عقلیش میپذیرد و توافق میکند.یعنی یا بر محال بودنش ویا بر بدیهی بودنش شهادت میدهد.
برسی منطقی:
برسی منطقی یعنی ما از فرضی که محال ویا بدیهی بودنش را پذیرفته ایم به حکمی برسیم .این برسی منطقی است.
برسی فلسفی:
برسی فلسفی یعنی خود فرضیات مسئله هم زیر سوال برود و مورد واکاوی قرار گیرد.وحکم فرض شود ویا حکمی فرضی برای حکمی دیگر باشد.

میگفت:راه های اثبات وجود خدا مثل :برهان نظم برهان علیت برهان فطرت برهان سینوی و...همه نوعی شناخت است
پس نقطه ظعف برای خداست.
ببخشید پرگویی کردم لطفآ اساتید پاسخ بفرمایند.

در مورد مطالب قبلیتون، اینجا فروم ماهیت خداست. فرض اینه که شما وجود خدا رو قبول داری که اومدی اینجا. اگر در فروم وجود خدا پست کنید جواب میدم

نقل قول:
راستی تعریف جالبی هم از معرفت ویاشناخت داشت میگفت:هرچه بشر درک میکند معرفت میکند شناخت میکند چه شناخت با واسطه چه بی واسطه (یعنی چه حظوری چه حصولی) یعنی مثلا حضوری که میگوید شادم ویا حصولی که میگوید آن درخت.در برسی علمی یا بقولی عقلی دو حالت دارد یا برسی منطقی است ویا برسی فلسفی.و نتایجش یا محال است و یا بدیهی
جالب که نیست هیچ، مغالطات این دیدگاه به حدی زیاد است که دو روزی جواب نوشتن می خواهد. شناخت بشر بر اساس علمی جدا به نام دانش شناسی ست.

نقل قول:
اول نتیجه رو بگم :
محال ویا بدیهی, هر حکمی است که متفکر یا مخاطب بدون تفکر ازروی داشته های نقلی ویا عقلیش میپذیرد و توافق میکند .یعنی یا بر محال بودنش ویا بر بدیهی بودنش شهادت میدهد
خیر. محال یعنی آنچه فرض صحتش منجر به تناقض شود.
بدیهی یعنی حکمی که به محض درک معنای عباراتش ذهن بدون نیاز یا استدلال صحتش را بپذیرد

نقل قول:
برسی منطقی: برسی منطقی یعنی ما از فرضی که ... پذیرفته ایم به حکمی برسیم .این برسی منطقی است.

رسیدن از فرض به حکم اسمش برهان است
نقل قول:
برسی فلسفی: برسی فلسفی یعنی خود فرضیات مسئله هم زیر سوال برود و مورد واکاوی قرار گیرد.

رسیدن از حکم به فرض اسمش استدلال است.
برهان و استدلال هر دو بررسی منطقی اند

البته درست است. زیر سوال بردن فرض های اولیه و اصول یک علم معمولا فلسفه آن علم تلقی می شود. امّا این ربطی به علم وجود شناسی که به فلسفه معروف است ندارد. همانطور که شیر آب به شیر جنگل ربطی ندارد. فقط مشترک لفظی اند.

میگفت:راه های اثبات وجود خدا مثل :برهان نظم برهان علیت برهان فطرت برهان سینوی و...همه نوعی شناخت است
پس نقطه ظعف برای خداست.

خیر. این برهان ها شناخت نوعی از وجود به نام واجب الوجود اند. برای این که اصبات کنید این واجب الوجود همان خداست به یک سری برهان دیگر نیاز است که آنها شناخت خدا اند.

شناخته شدن خدا نه منافی قدرتش است و نه منافی قوّتش. پس نقطه ضعف نیست..

با سلام
اولآ تشکر از جناب armandaneshjoo

نقل قول:
در مورد مطالب قبلیتون، اینجا فروم ماهیت خداست. فرض اینه که شما وجود خدا رو قبول داری که اومدی اینجا. اگر در فروم وجود خدا پست کنید جواب میدم
کدوم مطالب من همین یک پست را در این سایت دادم اگه منظورتون پستهای قبلی این بحثِ, دقت فرمایید اینها پستهای من نیست.:ok:

بنده تازه با این انجمن آشنا شدم و طبقات را خوب نمی شناسم برای همین پوزش میخوام اگه در جای مناسبی مطرح نکردم.:Ghamgin:

نقل قول:
خیر. محال یعنی آنچه فرض صحتش منجر به تناقض شود.
این گزاره بدی نیست ولی گزاره اُن بنده خداهم بنظر من سادهتروکاملتر
نقل قول:
بدیهی یعنی حکمی که به محض درک معنای عباراتش ذهن بدون نیاز یا استدلال صحتش را بپذیرد
این هم همونه که اون گفته و فقط واژگانش فرق میکنه معنی گزاره همونه.
نقل قول:
رسیدن از فرض به حکم اسمش برهان است
نقل قول:
رسیدن از حکم به فرض اسمش استدلال است.
برهان و استدلال هر دو بررسی منطقی اند
نقل قول:
امّا این ربطی به علم وجود شناسی که به فلسفه معروف است ندارد.
منظور بنده ارایه تعریف رسمی نبود که شما عبارات رو تحلیل کردین.منظور رد ویا قبول مفهوم کلی از استدلال ایشان بود.
نقل قول:

خیر. این برهان ها شناخت نوعی از وجود به نام واجب الوجود اند. برای این که اصبات کنید این واجب الوجود همان خداست به یک سری برهان دیگر نیاز است که آنها شناخت خدا اند.
راستش به ما همیشه در کتوب اکادمیک برای اثبات وجود خدا از همین برهان ها استفاده میکردن.اگر براهین دیگری برای اثبات وجود خدا میشناسین لطفآ توضیح یا ارجا دهید.درضمن
فکرکنم فقط در برهان سینوی از واجب الجود بحث شده.
من چندتا از براهین که در کتوب مدرسه است میگم که البته فکر کنم برای اثبات وجود خداست:

برهات نظم:هرنظمی ناظمی دارد جهان نظم دارد پس ناظم دارد واوخداست.
برهان علیت:هر علتی معلولی دارد جهان هستی معلول است علت خداست.
برهان فطرت:انسان بطور فطری به دنبال خداست پس خدا وجود دارد.
برهان بداهت:کورباد چشمی که وجود تورا نبیند و انکار کند ...وجود خدا بدیهی است احتیاج به استدلال ندارد.
برهان سینوی:موجودات سه حالت دارن ممکن الوجود لاممکن الوجود واجب الوجود سومی خداست.

نقل قول:
شناخته شدن خدا نه منافی قدرتش است و نه منافی قوّتش. پس نقطه ضعف نیست..
چــــــــــــــــــرا؟ نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــَـــــــــــــــــــــــــــــدارد .نَه دارد.
طبق پست قبلی و استدلال ایشان اصلآ بحث همین است لطفآ استدلالشان را یکبار دیگر مطالعه فرمایید.
موضوع قفل شده است