جمع بندی سوالاتی در باب أصالة الولایة
تبهای اولیه
سلام علیکم
نمی دانم که کدام انجمن مناسب برای این سوال است، لذا اینجا مطرح می کنم:
1- یک توضیح مختصر، مفید و روان از أصالة الولایة می خواهم.
صد البته نیازی به مطالب کپی شده ندارم چه اینکه با مراجعه به سایت فرهنگستان علوم و مطالعه مقالات اساتید آن می توان به مطالبی دست یافت اما فعلا وقت کافی جهت این مسئله را ندارم.
2- آنچه حقیر پیشتر می شنیدم حاکی از نفی فلسفه و منطق در این طیف فکری بوده است و آنچه جدیدا می شنوم حکایت از پذیرش اینها حداقل به شکل صوری دارد، واقعیت چیست؟
3- آیا چنین مسئله ای براهین کافی برای مطرح کردن یک فلسفه جدید را دارا هست؟
پ.ن: گویا طبق قوانین نمی توان نامی از اشخاص برده شود، لذا نامی از اساتید نبردم.
علی علی
سلام علیکمنمی دانم که کدام انجمن مناسب برای این سوال است، لذا اینجا مطرح می کنم:
1- یک توضیح مختصر، مفید و روان از أصالة الولایة می خواهم.
صد البته نیازی به مطالب کپی شده ندارم چه اینکه با مراجعه به سایت فرهنگستان علوم و مطالعه مقالات اساتید آن می توان به مطالبی دست یافت اما فعلا وقت کافی جهت این مسئله را ندارم.
گرچه مراد شما از اصاله الولایه دقیق معلوم نیست ولی اجمالا باید گفت :
ولایت بالذات و بالاصاله از آن خداوند است ولی انبیا و اولیا و در زمان غیبت حضرت مهدی(ع) فقهای دارای شرایط به نحوی مظهریت ولایت الهی را دارند. استاد آیت الله جوادی آملی در این باره گفته است:
«ولایت و حکومت همگی اختصاص به خالق و آفرینندة انسان دارد و اگر انبیا و مرسلین و ائمه(ع) ولایت تکوینی و یا ولایت تشریعی و حکومت بر جامعة بشری دارند، این ولایتها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست و اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامعالشرایط، ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد و گرنه، همان طور که گفته شد، انسانها آزاد آفریده شدهاند و هیچ انسانی سرپرست انسان دیگر نیست».(1)
پینوشتها:
1. ولایت فقیه، ص 133، نشر اسراء، قم 1378ش.
2- آنچه حقیر پیشتر می شنیدم حاکی از نفی فلسفه و منطق در این طیف فکری بوده است و آنچه جدیدا می شنوم حکایت از پذیرش اینها حداقل به شکل صوری دارد، واقعیت چیست؟گرچه بر خی فراز های سوال شما روشن نیست ولی در مجموع باید گفت :
فلسفه و منطق به دانشی عقلانی اطلاق می شود .
فلسفه در صدد فهم جهان هستی و آفریدگار از طرق عقل و استدلال و برهان است. اصل چنین دانشی هم مورد تأیید ائمه دین بوده و هم بیانات آنها در این نوع از تفکر و دانش و گسترش آن دخالت داشته است. گفتنی است گرچه مفهوم فلسفه گستره ی وسیع دارد ولی در باره چیستی فلسفه اسلامی به بیان شنیدنی از دو صاحب نظر اشاره می شود:
امام خمینی میگوید:
این سخن که زبانزد بعضیها است که فلسفه از یونان اخذ شده، غلط است. کی فلاسفه یونان از این حرفها سر در آورده، و چه کسی سراغی از این حرفها در کتاب آنها دارد؟
آنچه در فلسفه اسلامی مطرح است، خاستگاه وحیانی دارد و در قرآن کریم و نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و سایر مناجات ائمه بهتر از آن چه در کتابهای فلسفی آمده، بیان شده است. (1)
علامه طباطبایی در این باره میگوید:
همچنان که شیعه در آغاز برای پیدایش تفکر فلسفی عاملی مؤثر بوده است، در پیشرفت این گونه تفکر و ترویج علوم عقلی نیز نقش داشته است. همه علوم به ویژه فلسفه الهی در اثر کوشش خستگی ناپذیر شیعیان پیشرفت عمیق کرده است، چنان که عامل مؤثری در پیدایش تفکر فلسفی و عقلی در میان شیعیان و به وسیله آنها در میان دیگران، ذخایر علمی بوده که از پیشوایان شیعه به یادگار مانده است. عامل مؤثر در بقای این طرز تفکر در میان شیعه نیز همان ذخایر علمی است که پیوسته شیعه به سوی آنها با نظر تقدیس و احترام نگاه میکند. برای روشن شدن این مطلب کافی است که ذخایر علمی اهل بیت(علیهم السلام) را با کتابهای فلسفی که در مرور زمان نوشته شده، مقایسه و سنجیده شود، آن گاه معلوم خواهد شد که روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نامبرده نزدیکتر شده تا این که در قرن یازدهم هجری (تأسیس حکمت متعالیه توسط صدرالمتألهین) تقریباً به همدیگر منطبق گردید و فاصلهای جز اختلاف در تعبیر و نحوة بیان مسایل آنها وجود ندارد. (2)
از بیان این دو اسلامشناس حکیم نامدار به دست میآید که خاستگاه آموزههای فلسفه اسلامی، معارف اهل بیت (علیهم السلام) است.
پینوشتها:
1. تقریرات فلسفه امام خمینی، نشر موسسه آثار امام 1387 ش ج 1، ص 87 ـ 88.
2. علامه طبا طبایی شیعه در اسلام، نشر دار الکتب ا لاسلامیه تهران 1348 ش ص 60.
پ.ن: گویا طبق قوانین نمی توان نامی از اشخاص برده شود، لذا نامی از اساتید نبردم.
در طرح دید گاه علمی بردن اسم افراد منعی ندارد .
دوستان سلام
پ.ن: گویا طبق قوانین نمی توان نامی از اشخاص برده شود، لذا نامی از اساتید نبردم.
در طرح دید گاه علمی بردن اسم افراد منعی ندارد .
حقیر پیشتر تاپیکی با عنوان " أصالة الولایة در مبنای علامه سید منیر الدین هاشمی" ایجاد کردم که توسط مدیر محترم ارجاع سوالات به دلیل ذکر نام اشخاص، حائز شرایط ارجاع و پاسخگویی دانسته نشد.
جناب استاد، سوالات حقیر عام نیست بلکه به صورت خاص مربوط به چیستی نظریه أصالة الولایة است که توسط اساتید فرهنگستان علوم مطرح می گردد.
علی علی
دوستان سلام
جناب استاد، ممکن است به سوالات حقیر با توجه به نظریه "أصالة الولایة" که عزیزان فرهنگستان علوم قائل به آن هستند، پاسخ دهید؟
علی علی
سوالاتی در باب أصالة الولایة ؟
یک توضیح مختصر، مفید و روان از أصالة الولایة می خواهم.
2- آنچه حقیر پیشتر می شنیدم حاکی از نفی فلسفه و منطق در این طیف فکری بوده است و آنچه جدیدا می شنوم حکایت از پذیرش اینها حداقل به شکل صوری دارد، واقعیت چیست؟
3- آیا چنین مسئله ای براهین کافی برای مطرح کردن یک فلسفه جدید را دارا هست؟
پاسخ :
گرچه مرادشما از اصاله الولایه دقیق معلوم نیست ولی اجمالا باید گفت :
ولایت بالذات و بالاصاله از آن خداوند است ولی انبیا و اولیا و در زمان غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) فقهای دارای شرایط به نحوی مظهریت ولایت الهی را دارند. استاد آیت الله جوادی آملی در این باره گفته است:
«ولایت و حکومت همگی اختصاص به خالق و آفرینندة انسان دارد و اگر انبیا و مرسلین و ائمه(علیهم السلام) ولایت تکوینی و یا ولایت تشریعی و حکومت برجامعة بشری دارند، این ولایتها، ظهوری از ولایت خدا و به اذن و فرمان اوست و اگر در عصر غیبت نیز برای فقیه جامعالشرایط، ولایت و مدیریتی در محدودة تشریع و قانون اسلام بر جامعه مسلمین وجود دارد، آن نیز باید به اذن و فرمان خداوند باشد و گرنه، همان طور که گفته شد، انسانها آزاد آفریده شدهاند و هیچ انسانی سرپرست انسان دیگر نیست».(1)
گرچه برخی فراز های سوال دوم شما روشن نیست ولی در مجموع باید گفت :
فلسفه و منطق به دانشی عقلانی اطلاق می شود .
فلسفه درصدد فهم جهان هستی و آفریدگار از طرق عقل و استدلال و برهان است. اصل چنین دانشی هم مورد تأیید ائمه دین بوده و هم بیانات آنها در این نوع از تفکر و دانش و گسترش آن دخالت داشته است. گفتنی است گرچه مفهوم فلسفه گستره ی وسیع دارد ولی در باره چیستی فلسفه اسلامی به بیان شنیدنی از دو صاحب نظر اشاره می شود:
امام خمینی میگوید:
این سخن که زبانزد بعضیها است که فلسفه از یونان اخذ شده، غلط است. کی فلاسفه یونان از این حرفها سر در آورده، و چه کسی سراغی از این حرفها در کتاب آنها دارد؟
آنچه در فلسفه اسلامی مطرح است، خاستگاه وحیانی دارد و در قرآن کریم و نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و سایر مناجات ائمه بهتر از آن چه در کتابهای فلسفی آمده، بیان شده است. (2)
علامه طباطبایی در این باره میگوید:
همچنان که شیعه در آغاز برای پیدایش تفکر فلسفی عاملی مؤثر بوده است، در پیشرفت این گونه تفکر و ترویج علوم عقلی نیز نقش داشته است. همه علوم به ویژه فلسفه الهی در اثر کوشش خستگی ناپذیر شیعیان پیشرفت عمیق کرده است، چنان که عامل مؤثری در پیدایش تفکر فلسفی و عقلی در میان شیعیان و به وسیله آنها در میان دیگران، ذخایر علمی بوده که از پیشوایان شیعه به یادگار مانده است. عامل مؤثر در بقای این طرز تفکر در میان شیعه نیز همان ذخایر علمی است که پیوسته شیعه به سوی آنها با نظر تقدیس و احترام نگاه میکند. برای روشن شدن این مطلب کافی است که ذخایر علمی اهل بیت(علیهم السلام)را با کتابهای فلسفی که در مرور زمان نوشته شده، مقایسه و سنجیده شود، آن گاه معلوم خواهد شد که روز به روز فلسفه به ذخایر علمی نامبرده نزدیکتر شده تا این که در قرن یازدهم هجری (تأسیس حکمت متعالیه توسط صدرالمتألهین) تقریباً به همدیگر منطبق گردید و فاصلهای جز اختلاف در تعبیر و نحوة بیان مسایل آنها وجود ندارد. (3)
از بیان این دو اسلامشناس حکیم نامدار به دست میآید که خاستگاه آموزههای فلسفه اسلامی، معارف اهل بیت(علیهم السلام) است.
منابع:
1. ولایت فقیه، ص 133، نشر اسراء، قم 1378ش.
2. تقریرات فلسفه امام خمینی، نشر موسسه آثار امام 1387 ش ج 1، ص 87 ـ 88.
3. علامه طبا طبایی شیعه در اسلام، نشر دار الکتب ا لاسلامیه تهران 1348 ش ص 60.