تاریخ و اسباب پیدایش علم كلام

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
تاریخ و اسباب پیدایش علم كلام

قول مشهور این است كه علم كلام اسلامی پس از انتشار عقاید و آراء مذاهب و ادیان مختلف در میان مسلمانان از طریق فتوحات اسلامی و گسترش دامنه حكومت اسلامی و اختلاط و آمیزش مسلمانان با پیروان ادیان و مذهب دیگر، پدید آمد تا از عقاید اسلامی دفاع كند و به اشكالات و شبهات اعتقادی پاسخ گوید.

ولی مقتضای تأمل و تحقیق در این باره این است كه قبل از هر چیز مقصد خود را از علم كلام روشن سازیم. هر گاه مقصود از علم كلام مطلق بحث و گفتگو درباره عقاید دینی جهت تبیین و اثبات آنها و پاسخگویی به اشكالات درباره آنها باشد، باید گفت تاریخ پیدایش علم كلام مقارن با تاریخ ظهور اسلام است، زیرا با مراجعه به قرآن، روایات و تاریخ اسلام روشن می‌شود كه بحثهای كلامی از نخستین روزهای ظهور اسلام در شكلی گسترده مطرح بوده است. بخش عظیمی از مباحثات كلامی پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ با بت‌پرستان و اهل كتاب درباره توحید، نبوت و معاد در قرآن كریم بیان شده است. چنان كه بخش عظیم دیگری از آن در كتب و تاریخ ثبت و نقل گردیده است.

و اگر مقصود طرح مباحثات كلامی در میان خود مسلمانان و پیدایش فرقه‌های دینی و كلامی است، تاریخ پیدایش علم كلام به پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ باز می‌گردد. یكی از نخستین و مهمترین اختلافات مربوط به مسئله امامت و خلافت است. و پس از آن اختلاف درباره قضاء و قدر، صفات خداوند، ماجرای حكمیت و مانند آن است كه به دنبال این اختلافات فرقه‌های قدریه، مشبِّهه، خوارج و دیگران پدید آمدند.

و اگر مقصود از كلام اسلامی، ظهور مذاهب كلامی دارای اصول و قواعد تعریف شده و روش معین كلامی است، تاریخ و پیدایش آن به اوایل قرن دوم هجری باز می گردد. در این تاریخ مذهب كلامی معتزله پدید آمد كه دارای اصول و روش ویژه و روش كلامی است. البته مذهب امامیه از این نظر بر مذهب معتزله تقدم دارد، زیرا اصول و روش كلام امامیه از امام علی ـ علیه السّلام ـ و دیگر امامان شیعه الهام گرفته است و بدین جهت می‌توان تاریخ آن را عصر امام علی ـ علیه السّلام‌ـ دانست. )در هر حال قرن دون هجری را می‌توان عصر رونق یافتن علم كلام و عصر تطور در روش بحثهای كلامی خصوصاً در میان اهل سنت دانست. چنان كه شهرستانی گفته است رونق علم كلام از زمان حكومت عباسیان آغاز شده است.)[1]

وی همچنین ترجمه كتب فلسفه از زبان یونانی به زبان عربی را سبب تحول در روشهای بحث در علم كلام دانسته است.[2]

اسباب پیدایش علم كلام

اكنون كه با تاریخ ظهور علم كلام آشنا شدیم، به بررسی علل پیدایش آن می‌پردازیم:

الف. عصر رسالت

در رابطه با علل طرح بحث‌های كلامی در عصر رسالت مطالب ذیل را یادآور می‌شویم:

1. هدف از تعالیم و آموزش‌های كلامی، دعوت به حق و ارشاد و راهنمایی افكار هدایت جو و حقیقت طلب بوده است، كه از شئون و اهداف رسالت به شمار می‌رود. بنابراین در مورد این بخش از مباحث كلامی علت دیگری نمی‌توان یافت.

2. پرسش گاهی بر سبیل «تفقُّه» و كسب آگاهی بر مجهولی است، و گاهی بر سبیل «تعنُّت» و اغراض نفسانی، مانند تحقیر نمودن سئوال شونده می‌باشد، و صورت نخست نیز دو گونه است، گاهی مورد سئوال مجهول است، و گاهی مورد سئوال معلوم است ولی سئوال شونده مدعایی دارد كه سئوال كننده با طرح سئوال، می‌خواهد صدق مدعای او را روشن سازد. این نوع سئوال را «امتحان» نیز می‌گویند. غالب پرسشهای كلامی كه توسط یهود از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ شده از دو گونه پرسش‌های تفقهی است، چنانكه از ابن عباس روایت شده است كه روزی فردی یهودی نزد رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمد و گفت: سئوالاتی دارم كه مدت‌ها است در ذهنم خلجان می‌كنند، اگر پاسخ آنها را بگویی ایمان خواهم آورد، آنگاه پرسش‌هایی را پیرامون توحید مطرح نمود، یكی از آنها چنین بود: چگونه خداوند را بی‌همتا می‌دانی، با آنكه همانگونه كه او به صفت یگانگی وصف می‌شود، انسان نیز به این صف وصف می‌گردد؟

پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پاسخ داد: «انسان گرچه واحد است ولی ذات او بسط نیست، لیكن خداوند بسیط و اَحَدیُّ المعنی است.[3]

وی سپس درباره تعداد و نام جانشینان پیامبر پرسید، كه رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ امامان دوازده‌گانه را برای او نام برد. در این هنگام وی سخن پیامبر را تصدیق كرده گفت: همه آنچه گفتی در كتابهای پیامبران پیشین موجود است.[4]

همانگونه كه ملاحظه می‌فرمایید از ظاهر بخش اول سئوال به دست می‌آید كه مورد سئوال، خود مجهول بوده است، ولی در مورد بخش اخیر، سائل نسبت به مورد سئوال آگاه بوده، و غرض او، آگاهی بر صدق دعوی پیامبری رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بوده است.[5]

و امّا مناظرات و مجادلاتی كه توسط مخالفان اسلام با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ صورت گرفته است، غالباً ناشی از انگیزه‌های نفسانی و تعصبات دور از منطق و حفظ امتیازات قومی و مذهبی بوده است، چنانكه طبرسی در كتاب احتجاج خود مناظره مشروحی از سران قریش با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را نقل نموده، و در آغاز آورده است: روزی پیامبر ـ‌صلّی الله علیه و آله ـ در كنار خانه كعبه، آیات الهی را بر جمعی از اصحاب خود تلاوت می‌نمود، در این حال گروهی از سران قریش كه عبارت بودند از: ولید بن مغیره مخزومی، ابوالبختری بن هشام، ابوجهل، عاص بن وائل سهمی و عبدالله بن ابی امیه مخزومی گرد آمده و درباره پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و پیشرفت برنامه او سخن می‌گفتند، سرانجام تصمیم گرفتند تا با او به احتجاج پرداخته و (به زعم باطل خود) او را در جمع اصحابش تحقیر نمایند.[6]

اهل كتاب نیز با رسول اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مجادلات بسیاری داشتند كه در قرآن ذكر گردیده و منشأ همه آنها اغراض و انگیزه‌های نفسانی بوده است. این نكته را نیز باید افزود كه طرح مباحثات و مجادلات كلامی، علاوه بر اهداف و انگیزه‌های طراحان آنها، به زمینه‌ها و شرایط مناسب نیز نیاز داشت. به عبارت دیگر، نخست از جانب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ حكم یا موضوع جدیدی مطرح می‌شد كه چون با عقاید دینی بت‌پرستان و اهل كتاب منافات داشت، تمایلات نفسانی، آنان را به مبارزه كلامی با پیامبر برمی‌انگیخت، مثلاً هنگامی كه حكم «تحویل قبله» از جانب خداوند صادر گردیده، و قبله مسلمانان از بیت المقدس به جانب كعبه تغییر داده شد، مخالفان پیامبر و به ویژه یهود، به مخالفت برخاسته و مسأله محال بودن نسخ را مطرح كردند، و بر پایه آن، تحویل قبله را مردود دانستند، و در نتیجه یك حكم جدید دینی و به دنبال آن یك حادثه اجتماعی در تاریخ اسلام، منشأ طرح یك بحث جدید كلامی گردید.

ب. از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تا شهادت علی ـ علیه السّلام ـ

همه صحابه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به برتری امام علی ـ علیه السّلام ـ در پاسخگویی به سئوالات علمی اعتراف داشتند، بدین جهت وی در زمینه پاسخگویی به مسائل اعتقادی همان موقعیتی را داشت كه قبل از او پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ واجد آن بود بر این اساس شایسته است آن را دوره خاصی از تاریخ كلام اسلامی بشمار آوریم.

علت مطرح شدن تعالیم و آموزش‌های كلامی این دوره، همان است كه در مورد دوره قبل بیان گردید و در رابطه با پرسش‌های كلامی نیز آنچه از جانب غیر مسلمانان (اهل كتاب) مطرح گردیده است غالباً آهنگ امتحان داشته و غرض آنان كشف حقانیت آیین اسلام بوده است. بیشتر این پرسش‌ها در نخستین روزهای پس از رحلت رسول گرامی مطرح می‌شده،[7] ولی پرسش‌هایی كه از طرف مسلمانان مطرح گردیده غالباً مربوط به مسأله قضاء و قدر و جبر و اختیارند، هر چند منحصر در آن نمی‌باشند.

این پرسشها نیز غالباً به انگیزه یافتن حقیقت و زدودن جهل و ابهام بوده است، زیرا آنان از یك طرف با الهام از فطرت و خرد، انسان را فاعل مختار می‌یافتند، و نیز مجبور بودن او را مخالف با اصل عدل و حكمت خداوند می‌شناختند، و از طرفی دیگر، در تفسیر اصل قضاء و قدر الهی به خطا رفته و آن را مستلزم جبر می‌دانستند، بدین جهت از امام علی ـ علیه السّلام ـ می‌خواستند تا آنان را در این جهت راهنمایی كند.[8]

پرسش‌های كلامی مسلمانان در این دوره، نسبت به دوره قبل افزایش چشمگیری دارد، و از جمله عوامل آن یكی این بود كه با گذشت زمان مسلمانان فرصت بیشتری یافتند تا به تأمل در مفاهیم دینی بپردازند، عامل دیگر ارتباط و آمیزش آنان با ملت‌ها و اقوام مختلف بود كه در نتیجه فتوحات اسلامی تحقق می‌یافت.

علامه طباطبائی در این باره گفته است: «در این روزگار (عهد خلافت عمر) دامنه مباحث كلامی توسعه یافت؛ زیرا فتوحات بسیار، موجب اختلاط مسلمانان با امت‌های دیگر با فرهنگ‌ها و ادیان مختلف گردید، كه در میان آنان دانشمندان عقاید و مذاهب وجود داشتند، و در نتیجه مباحث كلامی رواج یافت».[9]

در بخش مناظرات كلامی این دوره، دو نمونه شاخص وجود دارد: یكی در نخستین روزهای آن دوره مطرح گردید كه مربوط به مسأله خلافت و امامت است، و دیگری در آخرین روزهای آن كه مربوط به ماجرای حكمیّت می‌باشد.

لازم به یادآوری است كه از نظر متكلمان امامیه، مسأله امامت از مسائل اعتقادی و كلامی است، ولی از نظر متكلمان اهل سنت از مسائل اعتقادی به شمار نمی‌رود.

[1] . ملل و نحل شهرستانی، ج 1، ص 32.

[2] . همان، ص 30.

[3] . اللهُ واحِدٌ وَ اَحَدِیُّ الْمَعْنی، وَالاِْنْسانُ واحِدٌ وَ ثَنَویُّ الْمَعْنی، جِسْمٌ وَعَرضٌ، وَبَدنٌ وَ رُوحٌ... .

[4] . كفایه الاثر، الخراز القمی، صفحه 11، 13.

[5] . ر. ك: توحید، شیخ صدوق، صفحات 93، 397، 311، 276، 277 و نیز امالی شیخ صدوق مجلس 35.

[6] . احتجاج: طبرسی، ص 28، 35.

[7] . ر. ك: احتجاج، طبرسی ص 205، 266.

[8] . توحید صدوق، باب 60، روایت 28؛ احتجاج، صفحه 209.

[9] . المیزان، علامه سید محمد حسین طباطبائی، مؤسسه الاعلمی، بیروت، جلد 5، صفحه 276.