جمع بندی عدل الهی در نگاه فلسفه اسلامی

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عدل الهی در نگاه فلسفه اسلامی

سلام
عدل و جزای الهی در مورد شخصی که در امر دین زحمت و سختی بیشتری نسبت به دیگران داشته..از نگاه فلاسفه اسلامی چگونه تبیین شده است؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

معلق;605160 نوشت:
سلام
عدل و جزای الهی در مورد شخصی که در امر دین زحمت و سختی بیشتری نسبت به دیگران داشته..از نگاه فلاسفه اسلامی چگونه تبیین شده است؟

باسلام وتشکر .
نگاه فلاسفه الهی در باب پاداش عمل به طور کلی همان نگاه وحیانی است .
هر کسی در این راه بشتر تلاش کرده باشد پاداش او نیز بشتر است .

عملی که انسان انجام می‌دهد ، اگر با تمام شرایط حسن فعلی و فاعلی صادر شده باشد، موجب می‌شود انسان استحقاق دریافت ثواب را پیدا کند اما این در صورتی است که عمل او دچار آفت نشود.(1)
گاهی بذری سالم که در زمین مساعد پاشیده می‌شود، محصول هم می‌دهد ، ولی قبل از این که مورد استفاده قرار بگیرد، دچار آفت شده و ملخ یا صاعقه‌ای آن را نابود می‌سازد، قرآن کریم این آفت‌زدگی را حبط می‌نامد که گاه عمل انسان نیز مبتلا به آن می‌شود.
ممکن است انسان عمل خیری را انجام دهد ،مستحق ثواب باشد ،لکن از طرف دیگر در برابر حقیقت، مخصوصاً حقیقتی که از اصول دین به شمار می‌آید، لجاج ورزد، در این صورت عمل خیر که در ذات خود نورانی و ملکوتی بود و از جنبة الهی نقصانی نداشت و فاعل خود را مستحق ثواب نموده بود، به واسطة این انحراف یا حالت انحرافی مثل حسد و منت گذاشتن و... دچار آفت شده و تباه و پوچ می‌شود.
در آیات قرآن کریم و روایات آفات اعمال خیر به طور مفصل آمده است:
«یا أیّها الذین آمنوا لا تُبطلوا صدقاتکم بالمنّ والأذى؛(2) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقات خویش را با منت نهادن و آزار رساندن باطل نکنید».
برخی گناهان همانند فرستادن آتش در یک مزرعه بسیار بزرگ با هزاران خوشه گندم است، وقتی آتش به مزرعه در افتد ، حتی اگر با یک جرقه یا ‌آتش کوچک ایجاد شده باشد ، تمام مزرعه و گندم ها را خواهد سوزاند. این مسئله در برخی روایات نیز اشاره شده است.
مزرعه دل انسان نیز همانند مزرعه گندم است که گاهی یک گناه ، یا برخی گناهان تمام این وجود را سیاه می کند.
بنابراین همان گونه که هر چیزی آفتی دارد ،برای اعمال خیر انسان نیز آفاتی هست. گاه می‌شود که انسان سالیان دراز زحمت می‌کشد و با مشقت فراوان سرمایه‌ای از اعمال حسنه می‌اندوزد ولی با یک ندانم کاری یا یک هوسبازی آن را از دست می‌دهد، یعنی حسنات سابق، حبط و محو می‌شوند.

پی‌‌نوشت‌ها:
1. عدل الهی، شهید مطهری، ص 343.
2. بقره (2) آیه 246.

صادق;605467 نوشت:
باسلام وتشکر .
نگاه فلاسفه الهی در باب پاداش عمل به طور کلی همان نگاه وحیانی است .
هر کسی در این راه بشتر تلاش کرده باشد پاداش او نیز بشتر است .
عملی که انسان انجام می‌دهد ، اگر با تمام شرایط حسن فعلی و فاعلی صادر شده باشد، موجب می‌شود انسان استحقاق دریافت ثواب را پیدا کند اما این در صورتی است که عمل او دچار آفت نشود.(1)
گاهی بذری سالم که در زمین مساعد پاشیده می‌شود، محصول هم می‌دهد ، ولی قبل از این که مورد استفاده قرار بگیرد، دچار آفت شده و ملخ یا صاعقه‌ای آن را نابود می‌سازد، قرآن کریم این آفت‌زدگی را حبط می‌نامد که گاه عمل انسان نیز مبتلا به آن می‌شود.
ممکن است انسان عمل خیری را انجام دهد ،مستحق ثواب باشد ،لکن از طرف دیگر در برابر حقیقت، مخصوصاً حقیقتی که از اصول دین به شمار می‌آید، لجاج ورزد، در این صورت عمل خیر که در ذات خود نورانی و ملکوتی بود و از جنبة الهی نقصانی نداشت و فاعل خود را مستحق ثواب نموده بود، به واسطة این انحراف یا حالت انحرافی مثل حسد و منت گذاشتن و... دچار آفت شده و تباه و پوچ می‌شود.
در آیات قرآن کریم و روایات آفات اعمال خیر به طور مفصل آمده است:
«یا أیّها الذین آمنوا لا تُبطلوا صدقاتکم بالمنّ والأذى؛(2) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، صدقات خویش را با منت نهادن و آزار رساندن باطل نکنید».
برخی گناهان همانند فرستادن آتش در یک مزرعه بسیار بزرگ با هزاران خوشه گندم است، وقتی آتش به مزرعه در افتد ، حتی اگر با یک جرقه یا ‌آتش کوچک ایجاد شده باشد ، تمام مزرعه و گندم ها را خواهد سوزاند. این مسئله در برخی روایات نیز اشاره شده است.
مزرعه دل انسان نیز همانند مزرعه گندم است که گاهی یک گناه ، یا برخی گناهان تمام این وجود را سیاه می کند.
بنابراین همان گونه که هر چیزی آفتی دارد ،برای اعمال خیر انسان نیز آفاتی هست. گاه می‌شود که انسان سالیان دراز زحمت می‌کشد و با مشقت فراوان سرمایه‌ای از اعمال حسنه می‌اندوزد ولی با یک ندانم کاری یا یک هوسبازی آن را از دست می‌دهد، یعنی حسنات سابق، حبط و محو می‌شوند.


باسلام

جناب استاد این سوالی رو که می خوام بپرسم در چندین تاپیک دیگر هم پرسیدم و جوابهایی گرفتم
برای اطمینان دوست دارم نظر شما رو هم بدونم
دو فرد را مقایسه کنید که یکی ایمان ارثی دارد منظورم این است که هر انچه از پدر و مادرش شنیده باور دارد
و به انها عمل می کند و هیچوقت هم دچار شک و شبهه نمی شود
در مقابل فرد دیگری پر از شک و شبهه است
و در راه شکها و شبهه هایش زحمت می کشد ولی قانع نمی شود و سراخر به یک ایمان نصفه و نیمه بسنده می کند

پاداش کدامیک از این دو نزد خدا بیشتر است ؟

سلام
اما توضیح ندادید که از نظر عقلی کسی که بیشتر زحمت و سختی داشته اما در ساحت علم و معرفت رشدی نداشته چگونه هم اجر با شخصی است که آن معرفت را با زحمت کمتر دارد؟
باتشکر

**گلشن**;605497 نوشت:
جناب استاد این سوالی رو که می خوام بپرسم در چندین تاپیک دیگر هم پرسیدم

بله منم شاهدم :khandeh!:

یعنی روزی که بنده و خواهر "**گلشن**" بریم اون دنیا ، مامور اونجا اول خوب نگاهمون میکنه بعد میگه:
این بهشته! اینم جهنمه! این هم یه دفترچه راهنما درمورد تعداد طبقات ، محیط ، مساحت ، طول و عرض جغرافیایی و روش استخراج درجات افراد! فقط لطفاً اینجا دیگه اون سؤالتون رو نپرسید! :Moteajeb!:

ولی ما بازم میپرسیم! :ok:

معلق;605770 نوشت:
اما توضیح ندادید که از نظر عقلی کسی که بیشتر زحمت و سختی داشته اما در ساحت علم و معرفت رشدی نداشته چگونه هم اجر با شخصی است که آن معرفت را با زحمت کمتر دارد؟

یکی از موارد مورد اشارهء خانم "**گلشن**" تاپیکی هست که لینکش رو گذاشتم ، برای شما و هرکس که مایل بود مطالعه کنه

http://www.askdin.com/thread44878.html

Reza-D;605780 نوشت:
بله منم شاهدم

یعنی روزی که بنده و خواهر "**گلشن**" بریم اون دنیا ، مامور اونجا اول خوب نگاهمون میکنه بعد میگه:
این بهشته! اینم جهنمه! این هم یه دفترچه راهنما درمورد تعداد طبقات ، محیط ، مساحت ، طول و عرض جغرافیایی و روش استخراج درجات افراد! فقط لطفاً اینجا دیگه اون سؤالتون رو نپرسید!

ولی ما بازم میپرسیم!

:Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!:

می دونین چرا تاکیدم رو این سوال زیاده
چون اغلب افراد جامعه نظر مثبتی دارند به کسانیکه ایمان ارثی دارند و میگویند طرف خیلی مومنه
وگروه دوم رو حتی تا مرز کافری و مرتدی هم پیش می برند
باید برای مردم جا بیفته که ارزش واقعی در چیست
به تقلید یا به تفکر
؟

**گلشن**;605842 نوشت:
می دونین چرا تاکیدم رو این سوال زیاده
چون اغلب افراد جامعه نظر مثبتی دارند به کسانیکه ایمان ارثی دارند و میگویند طرف خیلی مومنه
وگروه دوم رو حتی تا مرز کافری و مرتدی هم پیش می برند
باید برای مردم جا بیفته که ارزش واقعی در چیست
به تقلید یا به تفکر؟

پیامبر(ص)
لا تَنظُروا إِلى كَثرَةِ صَلاتِهِم و َصَومِهِم وَ كَثرَةِ الحَجِّ و َالمَعروفِ و َطَنطَنَتِهِم بِاللَّيلِ، و َلكِنِ انظُروا إِلى صِدقِ الحَديثِ و َأَداءِ الامانَةِ
به زيادى نماز و روزه و حج و احسان و مناجات شبانه مردم نگاه نكنيد، بلكه به راستگويى و امانتدارى آنها توجه كنيد
((عیون اخبار الرضا ج 2 ، ص 51 ، ح 197))
((بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 72، ص 114، ح 5))

امام صادق(ع):
برای شناخت نیكی و درستكاری كسی ، به ركوع و سجده طولانی او نگاه نكنید. چه بسا این ركوع و سجده طولانی ، چیزی است كه آن شخص به آن اعتیاد پیدا كرده است. در این صورت اگر آن را ترك نماید ، وحشت زده میشود. اما [برای شناخت نیكی و درستكاری]، به راستگویی و رعایت حقوق دیگران و ادای امانت اش نگاه كنید.
((الحدیث - جلد 1 - صفحه 46))

نکته:
منظور معصومین(ع) این نیست که نماز و روزه و..... بی اهمیت هستند. بلکه میفرمایند اگر فرد درک درستی از این اعمال نداشته باشد و این اعمال ، تاثیری در اخلاق ، شعور و بزرگ شدن روح فرد نداشته باشند ، سودی نخواهند داشت.

به قول مرحوم محمدرضا آقاسی:
ای نماز آگین پس از هفتاد سال
کو تحوّل؟ کو طرب؟ کو شور و حال؟


**گلشن**;605842 نوشت:
:Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!:

می دونین چرا تاکیدم رو این سوال زیاده
چون اغلب افراد جامعه نظر مثبتی دارند به کسانیکه ایمان ارثی دارند و میگویند طرف خیلی مومنه
وگروه دوم رو حتی تا مرز کافری و مرتدی هم پیش می برند
باید برای مردم جا بیفته که ارزش واقعی در چیست
به تقلید یا به تفکر
؟

سلام علیکم و رحمة الله،
به نظر حقیر مردم برای ارثی بودن ایمان شخص نیست که ارزش قائل هستند و او را مثبت می‌پندارند بلکه بخاطر ایمان اوست، کسی را هم به خاطر فکر کردن و تعقل نیست که مورد بی‌مهری قرار می‌دهند و می‌گویند او کافر و مرتد است بلکه باز به دلیل ضعف ایمان اوست، یعنی همین شخص اگر با همان تفکر و تعقل به ایمان برسد مردم او را بیشتر از آن شخصی که بدون تفکر و تعقل به آن ایمان رسیده است دوست خواهند داشت ... از این نظر ظاهراً عرف مردم متدین عرف خوبی است بر خلاف بسیاری از عرف‌های جامعه که جاهلانه است! :ok:
تفکر تا وقتی انسان را به حقیقت نرسانده ارزشی ندارد و اگر دارد قابل کشف توسط دیگران نیست، یعنی حداکثر خدا و کسی که خدا او را از غیب خود آگاه کرده است ارزش آن مشخص خواهد بود ... از این نظر باز خرده‌ی خاصی نمی‌توانم به مردم گرفت، از نظر فقهی هم کسی که اهل تفکر است ولی همچنان به دایره‌ی ایمان وارد نشده است همچنان در احکام کافر شریک خواهد بود و نشست و برخواست با او مشکل خواهد بود، چه بسا در همان تفکرات خودش که دارد احتمالات متفاوت را بررسی می‌کند تخم شک و تردید را در ذهن افراد بیاندازد، خودش هم که بعداً رستگار شود مردم را از راه خدا منحرف کرده باشد ... خلاصه اینکه این مطلب به سادگی آنچه شما به دنبال اثباتش هستید نیست و اگر باشد نتیجه چیزی که شما به دنبالش هستید نخواهد بود و برعکس آن است که یعنی ایمان مهم است و نه راه رسیدن به آن ... یعنی در اولویت‌بندی اول چیزی که اهمیت دارد خود ایمان و مرتبه‌ی آن است و بعد دیگر اینکه شخص چقدر متحمل سختی برای رسیدن به آن ایمانی که دارد شده باشد در اولویت دوم ارزش‌گذاری است ... اگرچه به نظر حقیر که نه به گفته‌ی خداوند ارزش‌گذاری تنها بر اساس تقواست و ما هم اگر می‌خواهیم تحقیقمان اصولی باشد باید ارتباط مراتب ایمان و سعی و تلاش و تفکر و تعمق و تعقل را با تقوا بیابیم و بعد همان تقوا را ملاک ارزش‌گذاری کنیم ...
یا علی علیه‌السلام

باء;605879 نوشت:
و برعکس آن است که یعنی ایمان مهم است و نه راه رسیدن به آن ... یعنی در اولویت‌بندی اول چیزی که اهمیت دارد خود ایمان و مرتبه‌ی آن است و بعد دیگر اینکه شخص چقدر متحمل سختی برای رسیدن به آن ایمانی که دارد شده باشد در اولویت دوم ارزش‌گذاری است

سلام
جناب با با اینکه چندین کارشناس تا به حال نظر شما رو رد کرده اند همچنان بر نظر خودتان پافشاری می کنید خیلی عجیبه

دقت کنید این سوالی بود که در تاپیک قبلی پرسیدم


لطفا این سوال را هم جواب بدهید


اگر کسی 80 درصد ایمان داشته باشد منتهی این ایمانش را بسادگی و بدون هیچ گونه تحقیقی بدست اورده باشد مثلا در جوی زندگی می کند
که این ایمان بهش یاد داده شده باشد

ولی فرد دیگری 60 درصد ایمان داشته باشد منتهی ایمانش را از روی تحقیق بدست اورده باشد
از نظر دینی ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد ؟ لطفا اگر امکان دارد با دلیل قرانی

و این هم جواب کارشناس


با توجه به مطالبی که عرض شد، ارزش ایمان فردی که با تحقیق و بررسی، ایمان آورده است بیشتر است.

حتی در تاپیکی دیگر کارشناس دیگری هم این نظر را تایید کردند

نده هم میگویم ایمان استدلالی بر ایمان احساسی برتری دارد، ببینید پایه اول ایمان، استدلالی است، یعنی یکی از ارکان ایمان که موجب بقاء آن می شود تحقیق و علم است، اما آیا صرفا انسان میتواند با علم به مراتب بالای عرفان و ایمان و اطمینان نفس دست یابد؟ ایمان انسان مانند مانند یک ساختمان است که باید پایه و زیر ساخت آن محکم باشد، و استدلالو برهان این کار را انجام می دهد، سپس با عمل باید آن را تقویت کرده و بالا برد، عمل موجب آرامش و قرار نفس می شود؛ و این منافاتی با آنچه که استاد رئوف گفتند ندارد، مطلبی که استاد رئوف فرموده اند در مورد ایمان احساسی است، ایمانی است که بدون پایه باشد، یعنی صرفا تابع جوزدگی و تبعیت تقلیدی و بدون دلیل باشد که هر زمان ممکن است با تغییر جو، یا برخورد با شبهات فرو ریزد.

البته چون تاپیک بسته شده بود نتوانستم نقل قول کنم و کپی پیست کردم

**گلشن**;605944 نوشت:
جناب با با اینکه چندین کارشناس تا به حال نظر شما رو رد کرده اند همچنان بر نظر خودتان پافشاری می کنید خیلی عجیبه

دلیلش اینه که جناب "باء" برادر عزیز بنده ، درمورد کسانی که ظاهر مذهبی دارن فقط نیمهء پر لیوان رو میبینن
البته دیدن نیمهء پر لازمه ، ولی دیدن نیمهء خالی هم نیازه

این هم سندش:

باء;605879 نوشت:
به نظر حقیر مردم برای ارثی بودن ایمان شخص نیست که ارزش قائل هستند و او را مثبت می‌پندارند بلکه بخاطر ایمان اوست، کسی را هم به خاطر فکر کردن و تعقل نیست که مورد بی‌مهری قرار می‌دهند و می‌گویند او کافر و مرتد است بلکه باز به دلیل ضعف ایمان اوست

مصداق مردم در فرمایش برادرم با توجه به مطالبی که فرمودن) چه کسانی هستن؟
آیت الله خامنه ای
آیت الله مکارم شیرازی
آیت الله بحجت
و تعدادی معدود از مردم که قضاوت های خودشون رو با معیارهای درست تنظیم کرده اند
و..........

چون فقط افرادی مثل این بزرگواران هستند که قضاوتشان درمورد افراد نه فقط بر اساس ظاهر ، که با بررسی تمام ابعاد شخصیت اونها صورت میگیره

Reza-D;605953 نوشت:
دلیلش اینه که جناب "باء" برادر عزیز بنده ، درمورد کسانی که ظاهر مذهبی دارن فقط نیمهء پر لیوان رو میبینن
البته دیدن نیمهء پر لازمه ، ولی دیدن نیمهء خالی هم نیازه

سلام

به نظر حقیر هم که ایشون بیشتر به ظاهر افراد توجه دارند تا باطنشون
همون مساله ای هم که من عنوان کردم که بیشتر مردم جامعه نظرشون درباره یک فرد به ظاهرش هست

البته غیبت ایشون نیست چون خودشون شاهد گفتگوی ما هستند :khandeh!:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،

**گلشن**;605944 نوشت:
سلام
جناب با با اینکه چندین کارشناس تا به حال نظر شما رو رد کرده اند همچنان بر نظر خودتان پافشاری می کنید خیلی عجیبه

دقت کنید این سوالی بود که در تاپیک قبلی پرسیدم


خیر حقیر نظرم با پاسخ فوق‌العاده‌ی کارشناس محترم تغییر کرد اگر دقت نمایید، نه در این زمینه که ملاک برتری تقواست چه آنکه کارشناس محترم هم در این زمینه فرمایشی نداشتند و چطور ممکن است داشته باشند وقتی صریح کلام خدا در قرآن است؟ بلکه حقیر حرفم این بود که خود رتبه‌ی ایمان است که مهم است و در نتیجه راه رسیدن به آن ایمان مهم نیست و بعد برایش مثال‌هایی را آوردم از خاندان اهل بیت علیهم‌السلام، ایشان هم فرمودند که بله اصل بر خود رتبه‌ی ایمان است اما سعی و تلاش خود شخص و حتی والدین او و اجداد او هم می‌تواند تأثیر خودش را داشته باشد، از جهتی در ایجاد ظرفیت و از جهت دیگر در بالفعل شدن آن ظرفیت بالقوه در شخص! بنابراین بعد از جواب کارشناس محترم که حقیر هم دربست قبولش کردم به این نتیجه رسیدم که ایمان شخص در درجه‌ی اول اولویت است ولی اگر دو نفر در رتبه‌ی ایمانی یکسانی باشند عدالت نخواهد بود که تلاش‌های خود شخص نادیده گرفته شود و در نتیجه‌ی اولویت دوم را در پاسخ خود به تلاش و تفکر و تعمق و جهاد خود شخص دادم. با این حساب اگر دقت بفرمایید پاسخم را تغییر داده‌ام و تعصبی در بحث ندارم، حداقلش این است که تعصب زیادی ندارم، نظر شما هم به نظرم درست بیاید و اشتباه بودن نظرم برایم مشخص بشود ان شاء الله تسلیم می‌شوم و معترف خواهم بود:ok:
**گلشن**;605944 نوشت:
لطفا این سوال را هم جواب بدهید

اگر کسی 80 درصد ایمان داشته باشد منتهی این ایمانش را بسادگی و بدون هیچ گونه تحقیقی بدست اورده باشد مثلا در جوی زندگی می کند که این ایمان بهش یاد داده شده باشد

ولی فرد دیگری 60 درصد ایمان داشته باشد منتهی ایمانش را از روی تحقیق بدست اورده باشد
از نظر دینی ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد ؟ لطفا اگر امکان دارد با دلیل قرانی

و این هم جواب کارشناس


با توجه به مطالبی که عرض شد، ارزش ایمان فردی که با تحقیق و بررسی، ایمان آورده است بیشتر است.

حتی در تاپیکی دیگر کارشناس دیگری هم این نظر را تایید کردند

نده هم میگویم ایمان استدلالی بر ایمان احساسی برتری دارد، ببینید پایه اول ایمان، استدلالی است، یعنی یکی از ارکان ایمان که موجب بقاء آن می شود تحقیق و علم است، اما آیا صرفا انسان میتواند با علم به مراتب بالای عرفان و ایمان و اطمینان نفس دست یابد؟ ایمان انسان مانند مانند یک ساختمان است که باید پایه و زیر ساخت آن محکم باشد، و استدلالو برهان این کار را انجام می دهد، سپس با عمل باید آن را تقویت کرده و بالا برد، عمل موجب آرامش و قرار نفس می شود؛ و این منافاتی با آنچه که استاد رئوف گفتند ندارد، مطلبی که استاد رئوف فرموده اند در مورد ایمان احساسی است، ایمانی است که بدون پایه باشد، یعنی صرفا تابع جوزدگی و تبعیت تقلیدی و بدون دلیل باشد که هر زمان ممکن است با تغییر جو، یا برخورد با شبهات فرو ریزد.

البته چون تاپیک بسته شده بود نتوانستم نقل قول کنم و کپی پیست کردم


فکر می‌کنم پاسخ کارشناس محترم را درست متوجه نشده باشید یا اینکه حقیر اشتباه متوجه شده‌ام،
ایشان در مقایسه‌ی دو نفر با ایمان‌های یکسان چنان نظری را داده‌اند که سعی و تلاش مایه‌ی ارجحیت خواهد بود ... مگرنه کسی که ایمانش بالاتر است شأن بالاتری دارد، برای مقایسه هم مثلاً حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها را در نظر بگیرید که در سه سالگی به آنجا رسیده بودند و یا حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام که در شش ماهگی و یا حضرت محسن علیه‌السلام که در دوره‌ی جنینی به چنان جایگاه‌هایی رسیدند و بعد علمای بزرگ خودمان که بسیار تلمذ و جهاد کردند و زهد پیشه کردند و تقوای خدا را در پیش گرفتند و سختی‌ها کشیدند و علم کسب کردند و معرفت کسب کردند و شاید از نظر ایمانی به درجه‌ی آن حضرات نرسیده باشند، باز شأن آنکس که ایمانش بالاتر است بیشتر است ... مثال دوم می‌تواند حدیث «العلماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائيل» باشد که برخی علما آن را به این دلیل می‌دانند که علمای اسلام قرآن را در دست خود دارند و روایات معصومین در بیان قرآن را حال آنکه انبیاء سلف بهره‌ی کمتری از قرآن داشته‌اند ... مثال‌های دیگری هم هست ... در عین حال عکس آن هم هست، مثل اینکه گفته شده است که کسی که در زمان غیبت کار خوبی کند ۵۰ برابر ارزش کار کسی است که در زمان حضور معصومین علیهم‌السلام آن کار خوب را انجام دهد، یا داریم که از خاندان اهل بیت علیهم‌السلام اگر کسی کار خوبی انجام دهد دو برابر پاداش دارد و اگر کار زشتی را مرتکب شود دو برابر دیگران جریمه می‌شود و این در قرآن خطاب به همسران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله هم آمده است در سوره‌ی احزاب، طبق نظر شما آنها که سعیشان یکسان است باید پاداش یکسان هم بگیرند ولی حقیر هم مثال بچه‌ی دبستانی و دانشجو را برایتان آوردم که بگویم ظرفیت هم در این پاداش تأثیر خواهد داشت و عقلایی هم همین است که تأثیر داشته باشد، بنابراین حتی یک عمل یکسان با تلاش یکسان برای انجام آن هم می‌تواند بسته به شرایط و استعدادهای متفاوت ثوابش تغییر کند، همچنین عملی که با معرفت انجام شود ثواب بالاتری دارد، اینها تماماً و مجموعاً باید در نظر گرفته شوند حقیر منکر این حقیقت نیستم ... اما اگر در قرآن آمده که ملاک برتری تقواست یعنی تمامی این پارامترها را باید یکطوری به هم ربط داد و تابعی از تمام آنها را در نظر گرفت که همان تقوا باشد و همان هم هست که ملاک برتری خواهد بود، به عبارت دیگر تمامی آن پارامترها از طریق نخ تسبیحی که تقوا باشد راه به سمت خدا برده و مایه‌ی افضلیت افراد نسبت به هم می‌شوند و مثلاً باید بتوان گفت اگر یک نفر استعدادش در بندگی خدا بیشتر است تقوایش هم می‌تواند بیشتر باشد اگرچه لزومی ندارد چون خیلی‌ها هم بوده‌اند که استعدادهایی داشته‌اند ولی تقوای کافی به خرج نداده‌اند (مثالش هم بلعم باعوراء و سامری در قرآن). اینکه ملاک تقواست را از قرآن برایتان آیه‌اش را آوردم چطور قبول نمی‌کنید و باز می‌فرمایید از قرآن برایتان شاهد بیاورم؟ قرآن دیگری منظورتان هست؟
Reza-D;605953 نوشت:
دلیلش اینه که جناب "باء" برادر عزیز بنده ، درمورد کسانی که ظاهر مذهبی دارن فقط نیمهء پر لیوان رو میبینن
البته دیدن نیمهء پر لازمه ، ولی دیدن نیمهء خالی هم نیازه

برادر عزیزم حقیر سعی نکردم تنها نیمه‌ی پر لیوان را نگاه کنم بلکه ایمان را اصولاً امری درونی می‌دانم و اینکه کسی به ظاهر اسلام عمل کند را نشان از ایمان آن شخص نمی‌دانم و این موافق قرآن است که برخی تنها مسلمان هستند و اعتقادشان هنوز در دلشان وارد نشده است که بتوانند خود را مؤمن بدانند.

**گلشن**;605963 نوشت:
به نظر حقیر هم که ایشون بیشتر به ظاهر افراد توجه دارند تا باطنشون

چه بگویم، شاید هم حق با شماست ...
یا علی علیه‌السلام

باء;605967 نوشت:
فکر می‌کنم پاسخ کارشناس محترم را درست متوجه نشده باشید یا اینکه حقیر اشتباه متوجه شده‌ام،

سلام

فکر می کنم شما اشتباه متوجه شدید و فرض ایمان مساوی را خودتان اضافه کرده اید
الان ثابت می کنم دقت کنید که سوال من این بود


اگر کسی 80 درصد ایمان داشته باشد منتهی این ایمانش را بسادگی و بدون هیچ گونه تحقیقی بدست اورده باشد مثلا در جوی زندگی می کند که این ایمان بهش یاد داده شده باشد

ولی فرد دیگری 60 درصد ایمان داشته باشد منتهی ایمانش را از روی تحقیق بدست اورده باشد
از نظر دینی ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد ؟ لطفا اگر امکان دارد با دلیل قرانی

و جواب هر دو استاد هم به سوال من بود

باء;605967 نوشت:
فکر می‌کنم پاسخ کارشناس محترم را درست متوجه نشده باشید

**گلشن**;605995 نوشت:
فکر می کنم شما اشتباه متوجه شدید

منم فکر میکنم هممون اشتباه متوجه شدیم :khandeh!:

تصور خودم رو از فرمایش جناب "باء" عرض میکنم اگر اشتباه است اصلاح بفرمایند

به نظر من ایشون حرفشون این هست که اصلاً ایمان فقط یک بعد دارد و آن هم عمق است. یعنی نمیتوان گفت فلانی 80 درصد ایمان سطحی دارد ، چون همین که گفتیم سطحی ، مثلاً حدود 50 درصد از ارزش این ایمان کم میشود (درصدها همه مثال هستند)

پس اینکه "رضا" و خواهر "گلشن" میفرمایند 2 نفر که یکی 80 درصد ایمان سطحی ، و دیگری 60 درصد ایمان عمیق دارد ، اصل سوال درست نیست ، چون درصدِ ایمان سطحی ، هرگز نمیتواند بالاتر از درصدِ ایمان عمیق باشد

Reza-D;606091 نوشت:
منم فکر میکنم هممون اشتباه متوجه شدیم :khandeh!:

تصور خودم رو از فرمایش جناب "باء" عرض میکنم اگر اشتباه است اصلاح بفرمایند

به نظر من ایشون حرفشون این هست که اصلاً ایمان فقط یک بعد دارد و آن هم عمق است. یعنی نمیتوان گفت فلانی 80 درصد ایمان سطحی دارد ، چون همین که گفتیم سطحی ، مثلاً حدود 50 درصد از ارزش این ایمان کم میشود (درصدها همه مثال هستند)

پس اینکه "رضا" و خواهر "گلشن" میفرمایند 2 نفر که یکی

80 درصد ایمان سطحی ، و دیگری 60 درصد ایمان عمیق دارد ، اصل سوال درست نیست ، چون درصدِ ایمان سطحی ، هرگز نمیتواند بالاتر از درصدِ ایمان عمیق باشد

سلام علیکم برادر عزیزم و رحمةالله و برکاته،
حقیقتش این است که ایمان کلاً باطنی است و چیزی به نام ایمان ظاهری نداریم، البته ایمان در ظاهر بروز خواهد داشت ولی از ظاهر نمی‌توان پی به درجه‌ی ایمان برد، یا همیشه نمی‌شود یا خیلی درست و کامل نمی‌شود، مثل اینکه کسی اعمالی عبادی را انجام دهد ولی در دلش هیچ فهمی از نمازی که می‌خواند نداشته باشد و به فکر کارهای روزانه‌اش باشد، این اسلام است نه ایمان لااقل نه تقوا، یعنی خدا گفته نماز بخون و او می‌خواند، البته خداوند گفته است که نماز را با حضور قلب هم بخون ولی ظاهراً واجب شرعی برای مسلمان بودن همان رعایت ظاهر است بدون قصد ریا و نفاق. ایمان ارثی نیست، ایمان ۶۰٪ و ۸۰٪ وقتی گفته می‌شود منظور باید مراتب ایمان باشد نه ظاهر مسلمانی شخص، مگرنه به کل بحث‌ها مخدوش می‌شوند و عوامل زیادی وارد گود خواهند شد، باید ابتدا از روی ظاهر افراد مرتبه‌ی ایمان را تشخیص داد و بعد تازه ارتباط آن با تقوا را دانست ... ایمان فعل قلب است در مقابل اعمال مذهب که فعل دست و پا و چشم و گوش و غیره است، تقوا هم حالتی درونی است که در آن شخص در مقابل خداوند پروا کرده و مثلاً گناهی را ترک یا واجبی را انجام می‌دهد ... تقوا روح ایمان است و ایمان روح مسلمانی است، اگر اشتباه نکنم. حقیر هم از ابتدا می‌گفتم این بحث روی طول و عمق ایمان بی‌معناست، ملاک هم که تقواست، استاد هم که فرمودند ایمان و عمل صالح و تلاش برای رشد همه مهم هستند، پس این همه را باید بتوان طوری جمع زد و یک معیار یکتایی به عنوان تقوا را از میان آنها بیرون کشید. اینکه آخرش باید برسیم به تقوا که درش بحثی نیست، شما یا سرکار گلشن درش بحثی دارید؟ شاید هم دارید و معتقد هستید ملاک برتری فقط تقوا نیست :Gig: یعنی «أن أکرمکم عند الله أتقئکم» معنای دیگری دارد، شاید :Gig: ... مثلاً شاید فقط برای گروهی از انسان‌های مؤمن تقوا شرط و ملاک برتری است، شاید گرامی‌ترین به معنای یک وجه برتری باشد نه برتری کلی که سطح کیفی و میزان کمی پاداش را تعیین می‌کند، شاید، حقیر کم‌اطلاع هستم. :ok:
در این دو یا سه تاپیک که در این موارد بحث داشته‌ایم مدام داریم بحث می‌کنیم که اگر کسی اینطور باشد یا آنطور، ظرفیتش بیشتر باشد ولی سعیش کمتر باشد، طول و وسعت ایمانش بیشتر باشد ولی عمق ایمانش کمتر باشد، ایمانش زیاد باشد ولی محکم نبوده و با یک شبهه قافیه را ببازد، ایمانش کمتر باشد ولی تفکر و تعمقش بیشتر باشد، ایمانش کمتر باشد ولی نماز و روزه‌اش خیلی زیاد باشد و خود را برای خدا به سختی بیاندازد، ایمانش سست‌تر باشد ولی مجاهد باشد، ایمانش کمتر باشد ولی دست بخشنده داشته باشد و به خدا توکل داشته باشد، ایمانش کمتر باشد ولی همه از دست او در امان باشند و به دیگران کمک کند، در این شرایط اجر کدام بیشتر است ... بعد مدام پارامترها را بالا و پایین کردیم بدون اینکه بدانیم دست آخر معیار نهایی چیست و چه عددی را برای هر کدام باید با عدد دیگر برای شخص دیگر مقایسه کنیم تا ببینیم بالأخره نزد خداوند این بالاتر است یا آن، کدام ظرفیتش بیشتر است که سطح پاداشش بالاتر باشد و کدام زحمت بیشتری کشیده تا کمیت پاداش او بیشتر باشد و مثلاً به جای ۲۰ تا حوری ۵۰ تا حوری در آخرت به عقدش درآید ... هر رابطه‌ی ترتیبی نیاز به یک معیار دارد، یک چیزی باید تعریف شود که بشود مقایسه کرد و مثلاً گفت فلان چیز نسبت به فلان چیز دیگر بزرگتر است، یا سفیدتر است، یا صاف‌تر است، یا زیباتر است، یا هر معیار دیگری، ولی باید معیار داشت تا بتوان مقایسه را انجام داد، معیار اسلام بجز تقوا چیز دیگری است؟ اگر هست که چرا بحثتان سر درصد ایمان و وسعت و عمق ایمان است و اگر نیست بفرمایید تا حقیر هم روشن شوم و اینقدر بحث را به جاده‌ی خاکی نکشانم. :ok::Gol:
یا علی علیه‌السلام

باء;606263 نوشت:
معیار اسلام بجز تقوا چیز دیگری است؟

سلام ، سلام ، سلام ، سلام (برا دفعه هاي بعدي كه شما سلام ميكنيد :Nishkhand:)
اگر خاطر مبارك باشد ، يك بار عرض كردم كه مهم اسم آن نيست. بنده فرمايش شما را قبول دارم. اصلاً ملاك تقواست
ولي سوال ما همچنان به قوت خود باقي است:
فردي كه 60 درصد ايمان با فهم و درك دارد (همان تقوا) و فردي كه 80 درصد ايمان ، بدون درك و فهم دارد
هم در فرض سوال و هم در نتيجهء پاسخ (در اين سوال) تفاوتي ايجاد نميشود
با اين فرمايشات شما هم تقريباً صددرصد موافقم

Reza-D;606280 نوشت:
سلام ، سلام ، سلام ، سلام (برا دفعه هاي بعدي كه شما سلام ميكنيد :Nishkhand:)
اگر خاطر مبارك باشد ، يك بار عرض كردم كه مهم اسم آن نيست. بنده فرمايش شما را قبول دارم. اصلاً ملاك تقواست
ولي سوال ما همچنان به قوت خود باقي است:
فردي كه 60 درصد ايمان با فهم و درك دارد (همان تقوا) و فردي كه 80 درصد ايمان ، بدون درك و فهم دارد
هم در فرض سوال و هم در نتيجهء پاسخ (در اين سوال) تفاوتي ايجاد نميشود
با اين فرمايشات شما هم تقريباً صددرصد موافقم

سلام علیکم برادر عزیزم،
ولی سؤال نمی‌تواند اینطور باشد چون اگر یک نفر بگوید تقوای یک نفر ۸۰٪ است و تقوای دیگری ۶۰٪ به طور خودبخودی پاسخ مشخص است که شخص با ۸۰٪ تقوا جلوتر خواهد بود. :Cheshmak:
شاید هم اشتباه از حقیر است که اصلاً ملاک را تقوا می‌گیرم :Gig:
یا علی علیه‌السلام

Reza-D;606091 نوشت:
به نظر من ایشون حرفشون این هست که اصلاً ایمان فقط یک بعد دارد و آن هم عمق است. یعنی نمیتوان گفت فلانی 80 درصد ایمان سطحی دارد ، چون همین که گفتیم سطحی ، مثلاً حدود 50 درصد از ارزش این ایمان کم میشود (درصدها همه مثال هستند)

پس اینکه "رضا" و خواهر "گلشن" میفرمایند 2 نفر که یکی 80 درصد ایمان سطحی ، و دیگری 60 درصد ایمان عمیق دارد ، اصل سوال درست نیست ، چون درصدِ ایمان سطحی ، هرگز نمیتواند بالاتر از درصدِ ایمان عمیق باشد

باء;606263 نوشت:
حقیقتش این است که ایمان کلاً باطنی است و چیزی به نام ایمان ظاهری نداریم، البته ایمان در ظاهر بروز خواهد داشت ولی از ظاهر نمی‌توان پی به درجه‌ی ایمان برد، یا همیشه نمی‌شود یا خیلی درست و کامل نمی‌شود، مثل اینکه کسی اعمالی عبادی را انجام دهد ولی در دلش هیچ فهمی از نمازی که می‌خواند نداشته باشد و به فکر کارهای روزانه‌اش باشد، این اسلام است نه ایمان لااقل نه تقوا، یعنی خدا گفته نماز بخون و او می‌خواند، البته خداوند گفته است که نماز را با حضور قلب هم بخون ولی ظاهراً واجب شرعی برای مسلمان بودن همان رعایت ظاهر است بدون قصد ریا و نفاق. ایمان ارثی نیست، ایمان ۶۰٪ و ۸۰٪ وقتی گفته می‌شود منظور باید مراتب ایمان باشد نه ظاهر مسلمانی شخص،

سلام علیکم

به نظرم شما جناب بائ و جناب رضا اینکه شخصی هشتاد درصد ایمان سطحی داشته باشد و دیگری 60 درصد ایمان عمیق را قبول نداشته باشید
شاید این مثالی که می زنم بهتر بتونم منظورم رو برسونم
فرض کنید فرد الف هر انچه از پدر و مادرش درباره معاد شنیده قبول دارد و هرگز هم درباره صحت انها سوالی برایش ایجاد نشده
ولی فرد ب هرانچه شنیده دربست قبول نکرده و کلی تحقیقات کرده و در اخر هم به میزان ایمان فرد اولی درباره قبول معاد نرسیده
مثلا اگر از فرد اولی بپرسند چند درصد به معاد اعتقاد داری می گوید صد درصد
ولی اگر از فرد دوم بپرسند چند درصد به معاد ایمان داری می گوید مثلا شصت درصد
به نظر حقیر ایمان صد درصدی فرد اول بسیار سطحیست چون هر چه شنیده بدون شک باور کرده
ولی فرد دوم با کلی تحقیقات به شصت درصد رسیده

این یک مثال بود شما این را به همه امور دیگر بسط بدهید

اگر قبول ندارید که ایمان اولی هشتاد درصد سطحی و دیگری شصت درصد عمیق است
پس نظرتان درباره ایمان این افراد چیست ؟

**گلشن**;606452 نوشت:
سلام علیکم

به نظرم شما جناب بائ و جناب رضا اینکه شخصی هشتاد درصد ایمان سطحی داشته باشد و دیگری 60 درصد ایمان عمیق را قبول نداشته باشید
شاید این مثالی که می زنم بهتر بتونم منظورم رو برسونم
فرض کنید فرد الف هر انچه از پدر و مادرش درباره معاد شنیده قبول دارد و هرگز هم درباره صحت انها سوالی برایش ایجاد نشده
ولی فرد ب هرانچه شنیده دربست قبول نکرده و کلی تحقیقات کرده و در اخر هم به میزان ایمان فرد اولی درباره قبول معاد نرسیده
مثلا اگر از فرد اولی بپرسند چند درصد به معاد اعتقاد داری می گوید صد درصد
ولی اگر از فرد دوم بپرسند چند درصد به معاد ایمان داری می گوید مثلا شصت درصد
به نظر حقیر ایمان صد درصدی فرد اول بسیار سطحیست چون هر چه شنیده بدون شک باور کرده
ولی فرد دوم با کلی تحقیقات به شصت درصد رسیده

این یک مثال بود شما این را به همه امور دیگر بسط بدهید

اگر قبول ندارید که ایمان اولی هشتاد درصد سطحی و دیگری شصت درصد عمیق است
پس نظرتان درباره ایمان این افراد چیست ؟

سلام
بنده که با شما موافق بوده و هستم (در کل)
اما حرف جناب "باء" که بنده هم اون رو تایید میکم ، اینه:
آن کسی که ایمان سطحی دارد ، اصلاً نمیتواند به 80 درصد رسیده باشد چون ملاک سنجش ، عمق ایمان است

درست مثل اینکه بپرسیم:
یک نفر در عمق ده متری آب توانسته تا 6 متر پایین برود (عمق)
و یک نفر در عمق ده متری آب
بصورت سطحی ، توانسته تا 8 متر پایین برود
حال کدامیک موفق تر بوده است؟

حرف جناب "باء" این است که وقتی نفر دوم فقط در روی سطح قرار داشته ، معنا ندارد که بگوییم تا 8 متر پایین رفته است ، هرچند که ظاهر امر اینطور نشان بدهد (مثلاً لباسش خیسِ خیس باشد) و امر به دیگران مشتبه بشود که این فرد به 8 متری رسیده

**گلشن**;606452 نوشت:
سلام علیکم

به نظرم شما جناب بائ و جناب رضا اینکه شخصی هشتاد درصد ایمان سطحی داشته باشد و دیگری 60 درصد ایمان عمیق را قبول نداشته باشید
شاید این مثالی که می زنم بهتر بتونم منظورم رو برسونم
فرض کنید فرد الف هر انچه از پدر و مادرش درباره معاد شنیده قبول دارد و هرگز هم درباره صحت انها سوالی برایش ایجاد نشده
ولی فرد ب هرانچه شنیده دربست قبول نکرده و کلی تحقیقات کرده و در اخر هم به میزان ایمان فرد اولی درباره قبول معاد نرسیده
مثلا اگر از فرد اولی بپرسند چند درصد به معاد اعتقاد داری می گوید صد درصد
ولی اگر از فرد دوم بپرسند چند درصد به معاد ایمان داری می گوید مثلا شصت درصد
به نظر حقیر ایمان صد درصدی فرد اول بسیار سطحیست چون هر چه شنیده بدون شک باور کرده
ولی فرد دوم با کلی تحقیقات به شصت درصد رسیده

این یک مثال بود شما این را به همه امور دیگر بسط بدهید

اگر قبول ندارید که ایمان اولی هشتاد درصد سطحی و دیگری شصت درصد عمیق است
پس نظرتان درباره ایمان این افراد چیست ؟


سلام علیکم و رحمة الله،
خوب مثال خوبی زدید، چه وقت انسان یک مطلب را راحت می‌پذیرد و چه وقت در آن تردید می‌کند؟ این شاید یک مسأله‌ی شناخت‌شناسی است و نیاز به شناخت قوای خود انسان را دارد ... به نظر حقیر اگر مطلبی به حقیر گفته شود وقتی می‌توانم آنرا بدون چون و چرا بپذیرم که با دانسته‌های قبلی‌ام تناقض آشکاری نداشته باشد و در نتیجه بتوانم دانسته‌هایم را کنار هم بچینم بدون آنکه با هم ناسازگاری در آن ببینم ... به محض اینکه یک داده وارد ذهن می‌شود که هم‌خوانی با سایر داده‌ها ندارد (ولو اینکه این ناسازگاری حقیقی نباشد و صرفاً اینطور برداشت شود) انسان از همان ابتدا نسبت به پذیرفتن داده‌ی جدید تردید می‌کند و البته تا مجبور نشود هم به داده‌های قبلی خود شک نمی‌کند و آنها را درست فرض می‌کند و برعکس سعی می‌کند داده‌های جدید را یا سازگار با آنها توضیح دهد و یا در یک گوشه‌ی ذهن به عنوان مشکوک به غلط انبار کند ... اگر این مشکوک‌ها متواتر شدند و دلایل بیشتری برای آنها پیدا شد و مبنای محکمی برایشان پیدا شد دوباره باید مورد بازنگری قرار بگیرند ...
خوب حالا برسیم به مثال شما، یک نفر از وقتی بچه است، یعنی وقتی که ذهنش نزدیک به خالی است، مطالبی به او گفته می‌شود، این مطالب هیچ معارضی در ذهن بچه نخواهد داشت علاوه بر اینکه از طرف کسانی به او القاء شده‌اند که فعلاً بیش از هر کس دیگری قابل اعتماد و اتکا هستند و بچه تمام زندگی‌اش به دست ایشان است، غذایش، پوشاکش، سلامتش، تفریحش، یادگیری‌اش و غیره ... پس بچه طبیعی است که دین را از والدینش بگیرد ... اما آیا این مطالب که توسط بچه پذیرفته شده است آنهم بدون هیچ‌گونه مقاومتی در واقع ایمان است؟
حالا برسیم به مثال کسانی که در زمان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اسلام را پذیرفتند و آمدند و گفتند ما مؤمن هستیم، خداوند هم در قرآن فرود که به ایشان بگو که آنها مسلمان هستند و هنوز ایمان در قلبشان نفوذ نکرده است ...
سؤال بعد اینجاست که ایمان چطور در قلب نفوذ می‌کند؟ پاسخش باز در قرآن هست ... خداوند فرموده است که آنقدر عبادت کن تا به یقین برسی «وَاعْبُدْ رَ‌بَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» (البته یقین در این آیه معمولاً مرگ ترجمه می‌شود به تناسب آیه‌ی ۴۷ سوره‌ی المدثر ولی اینجا لزومی ندارد اینطور معنا شود و اتفاقاً از آنجا که برای اهل بیت علیهم‌السلام مصداق دارد که در دنیا موتوا قبل أن تموتوا بوده و به مراتب بالای یقین رسیده بودند پس لازم نیست مرگ ترجمه شود)، یعنی عمل به عقیده موجب تبدیل شعار به شعور می‌شود، در باطن نفوذ می‌کند و خلاصه اینکه ثمره‌اش ایمان می‌شود و این ایمان می‌تواند تا مراتب بالای آن که یقین است هم برسد.
حالا با این حساب به نظر شما اعتقادی که از پدر و مادر به انسان می‌رسد چگونه است؟ از جنس ایمان است؟ تا عمل نباشد و در عمل تقوا نباشد ایمان محقق نمی‌شود و در نتیجه حقیر همچنان بر سر حرف قبلی‌ام هستم، اعتقاد درست و عمل صالح هر دو در تحقق ایمان اهمیت دارند، با این حال همان ایمان برای برخی راحت‌تر تحصیل می‌شود، مثلاً یک نفر چنان مستعد هدایت است که یک تلنگور کافی است تا مؤمن شود و نشانه‌ی این ایمان در اعمال او واضح خواهد بود ...
این مطلب را از جهات دیگری هم می‌توان بیان نمود. مثل اینکه شما از حقیر می‌پرسید که چقدر به خداوند اعتقاد داری؟ حقیر می‌گویم به طور کامل و یک سری مطالب از عرفان نظری را هم برایتان بیان می‌کنم و شما می‌گویید خوب است ایمان بالایی است. بعد شما می‌آیید و حقیر را زیر نظر می‌گیرید، می‌بینید زندگی‌ام مطابق با ایمانی که ادعایش را داشتم نیست، گاهی هست و خیلی وقت‌ها هم نیست ... چه خواهید گفت؟ خواهید گفت او در ایمان خود صادق نیست ... در واقع تمام ما مسلمین و حتی مؤمنین تا حدودی دروغگو هستیم ... اینکه می‌گوییم لا‌ اله الا الله یا می‌گوییم لا مؤثر فی الوجود الا الله ولی زندگی‌امان پر است از مصادیق شرک خفی، این یعنی ما در گفتن لا اله الا الله راستگو نیستیم ... اینجاست که جایگاه صادقین مشخص می‌شود، آنها که گفتند ایمان آوردیم و بعد استقامت کردند: «الَّذِينَ قَالُوا رَ‌بُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا»، در واقع مؤمنین افراد راستگو هستند: «وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّـهِ وَرُ‌سُلِهِ أُولَـٰئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ» ... حالا به نظر شما کسی که اعتقادش را بدون فکر و زحمت گرفته باشد راه به سوی صدیقین دارد؟ پاسخ شما خیر است و پاسخ حقیر این است که به ظرفیت وجودی او هم بستگی دارد، یک نفر مثل حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام راه صد ساله را در ۶ ماه رفتند، او به جایگاه صدیقین و شاهدین رسید و خیلی از ماها با یک عمر نماز و روزه و تحصیل علم و کمک به دیگران به چنان ایمانی نمی‌رسیم.
نمی‌دانم توانستم منظورم را برسانم یا خیر ... :Gig:
شاید هم باز دارم اشتباه می‌کنم ... :Gig:
یا علی علیه‌السلام

باسلام وتشکر .
از پست های مفید شما گرامیان استفاده شد در مجموع باید نکته های در این باره اشاره گردد :
قبل از همه باید گفت این مساله نیازمند تحقیقی میدانی است و چه بسا در محیط های گوناگون و ادیان مختلف وضعیتی متفاوت داشته باشد ؛ اما به طور کلی باید دانست ضمانت عمل و رفتار بر اساس آموزه های دینی در افرادی که خود از طریق برهان و تعقل یا ایمان شخصی به یک دین گرایش پیدا کرده اند بیشتر از افرادی است که به شکل سنتی و تقلیدی به یک دین گرایش دارند.
اسلام از راه‌های گوناگون می‌کوشد اندیشه بشر را از اسارت باطل برهاند. آدمی با دید باز و وسعت نظر بیاندیشد و داوری کند. دین و آیین حق را برگزیند.بر همین اساس اسلام به شدت مدافع تحقیق و بررسی و استدلال عقلی در مسیر یافتن حقیقت است؛ این سخن قرآن است که می فرماید:«به بندگانی مژده باد که همه سخنان را می‌شنوند و بهترین را برمی گزینند». (1)
چه این که انسان فطرتاً حق پذیر است؛ یعنی اگر به حقّانیّت چیزی یقین پیدا کرد، فطرتش آن را خواهد پذیرفت. آموزه ها و باورهای اصلی دین و دلایل و مقدمات این باورها، چنان صریح و روشن است که هر شخصی با سلامت عقل و بیداری فطرت، آن را واقعی و یقینی و مطابق آرزوهای حقیقی خود یافته، مشتاقانه خواهد پذیرفت.
یکی از معانی فطری بودن اسلام همین است؛ یعنی چون دین حق و مطابق واقع است، فطرت پاک انسانی آن را قبول می کند. برای دیندار شدن، اولین قدم، آگاه شدن از حقانیّت دین است و باید علم و یقین پیدا کرد که دین اسلام حق است. عمده ترین راه وصول به علم و یقین و یافتن حقّ، تعقّل، تفکّر و اندیشه است. به همین خاطر است که قرآن، سراسر، دعوت به تفکّر و تدبّر و تعقّل است. به خاطر همین، در اول هر رسالة عملیّه ای گفته شده است که اصول دین باید بر پایة علم و یقین بنا شود و تقلید کافی نیست.
بنابراین، اسلام به عنوان دین حق، باکی از تعقل و اندیشه ندارد، بلکه دربارة آن بسیار تشویق و تأکید کرده . خدا می‌داند که دین او حق است و انسان با تعقّل حق را خواهد یافت؛ امر و تشویق به تعقّل می نماید. در مقابل، دنباله روی آبا و اجداد و پیروی کورکورانه، بسیار مذمت شده و مطرود است. البته انسان بعد از یافتن حق، ممکن است به خاطر دلدادگی به دنیا و چشم بستن بر فطرت خود، دین را نپذیرد که نتایج آن را هم خواهد دید .

پی نوشت ها :
1. زمر (39) آیه 18.

صادق;605467 نوشت:
نگاه فلاسفه الهی در باب پاداش عمل به طور کلی همان نگاه وحیانی است .
هر کسی در این راه بشتر تلاش کرده باشد پاداش او نیز بشتر است .
عملی که انسان انجام می‌دهد ، اگر با تمام شرایط حسن فعلی و فاعلی صادر شده باشد، موجب می‌شود انسان استحقاق دریافت ثواب را پیدا کند اما این در صورتی است که عمل او دچار آفت نشود.(1)

معلق;605770 نوشت:
سلام
اما توضیح ندادید که از نظر عقلی کسی که بیشتر زحمت و سختی داشته اما در ساحت علم و معرفت رشدی نداشته چگونه هم اجر با شخصی است که آن معرفت را با زحمت کمتر دارد؟
باتشکر

منتظر پاسخ شما هستم

[="Tahoma"][="Navy"]

معلق;607499 نوشت:
[/]

منتظر پاسخ شما هستم


سلام
معرفت تفاوتهای طولی و عمل تفاوتهای عرضی را در پاداش تعیین می کند
به عبارت دیگر اگر دو نفر از نظر معرفت متفاوت باشند ( با هر مقدار از تفاوت در عمل ) در دو مرتبه طولی از قرب قرار می گیرند
اما اگر از لحاظ معرفتی برابر باشند اما عملشان متفاوت باشند در یک مرتبه از قرب تفاوت کمّی در پاداش خواهند داشت
به این نکته توجه داشته باشید که هرچه مراتب قرب بیشتر باشد توجه فرد به پاداشها کمتر میشود چون با افزونی معرفت قلوب متوجه معدن کمال و عظمت یعنی ذات باریتعالی میشود لذا افزونی کمی و کیفی پاداشها در مراتب بالای قرب موضوعیت چندانی ندارد و مورد عنایت اهل آن مقامات نیست
یا علیم[/]

محی الدین;608569 نوشت:
معرفت تفاوتهای طولی و عمل تفاوتهای عرضی را در پاداش تعیین می کند
به عبارت دیگر اگر دو نفر از نظر معرفت متفاوت باشند ( با هر مقدار از تفاوت در عمل ) در دو مرتبه طولی از قرب قرار می گیرند
اما اگر از لحاظ معرفتی برابر باشند اما عملشان متفاوت باشند در یک مرتبه از قرب تفاوت کمّی در پاداش خواهند داشت
به این نکته توجه داشته باشید که هرچه مراتب قرب بیشتر باشد توجه فرد به پاداشها کمتر میشود چون با افزونی معرفت قلوب متوجه معدن کمال و عظمت یعنی ذات باریتعالی میشود لذا افزونی کمی و کیفی پاداشها در مراتب بالای قرب موضوعیت چندانی ندارد و مورد عنایت اهل آن مقامات نیست

سلام
ممنون

يه مطلبي هست كه براي من روشن نيست..
اينكه آيا جهان آخرت انعكاس عقل نظري است؟ا گر جواب مثبت است شخصي كه سختي زياد ديده اما در ساحت معرفت رشد چنداني نداشته چگونه اجر بيشتر مي بيند؟

صادق;605467 نوشت:
هر کسی در این راه بشتر تلاش کرده باشد پاداش او نیز بشتر است

سلام
طبق چه قاعده ايي؟ از نظر فلسفه؟
ملاك مگر آنچه كه از معرفت كسب كرده نيست؟ حال با زحمت يا بي زحمت

[="Tahoma"][="Navy"]

معلق;608784 نوشت:
سلام
ممنون

يه مطلبي هست كه براي من روشن نيست..
اينكه آيا جهان آخرت انعكاس عقل نظري است؟ا گر جواب مثبت است شخصي كه سختي زياد ديده اما در ساحت معرفت رشد چنداني نداشته چگونه اجر بيشتر مي بيند؟


سلام
منظور ما از معرفت علم ذوقی است یعنی علمی که درک درونی یا ذوق باطنی حقیقتی را موجب شده باشد
این حدیث از امام عسکری ع اشاره به به همین مطلب است :
تقرب به حق تعالی با قلوب آسانتر از به زحمت انداختن بدن است
یا در حدیث است که :
یک ساعت تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است
چه اینکه ممکن است اهل فکر و اندیشه ای با ساعتی تفکر بلکه به دقایقی حقیقتی را بیابد که عابدی در هفتاد سال عبادتش نیابد
یا علیم[/]

ملّاعلي;608810 نوشت:
سلام
طبق چه قاعده ايي؟ از نظر فلسفه؟
ملاك مگر آنچه كه از معرفت كسب كرده نيست؟ حال با زحمت يا بي زحمت

باسلام وتشکر .
درست است که ملاک کسب معرفت است ولی به حکم: (( افضل الاعمال احمضها .))
بهترین کارها آنهایى است که با رنج و مشقت بیشتر توام باشد .

صادق;610219 نوشت:
باسلام وتشکر .
درست است که ملاک کسب معرفت است ولی به حکم: (( افضل الاعمال احمضها .))
بهترین کارها آنهایى است که با رنج و مشقت بیشتر توام باشد

سلام
فكر ميكنم منظور منو متوجه نشديد
تلاش چگونه به آخرت راه پيدا ميكند؟ اونچه كه راه پيدا كرده همان صورتي است كه در ضمير نقش بسته حال با زحمت و يا بي زحمت

از نظر عقلي و فلسفي زحمت بيشتر چگونه صاحب اون فرد را مستحق پاداش بيشتر ميكند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

معلق;605160 نوشت:
سلام
عدل و جزای الهی در مورد شخصی که در امر دین زحمت و سختی بیشتری نسبت به دیگران داشته..از نگاه فلاسفه اسلامی چگونه تبیین شده است؟

إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا وَيُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِيمًا ﴿۴۰﴾ نساء
در حقيقت‏ خدا هم‏ وزن ذره‏ اى ستم نمى‏كند و اگر [آن ذره كار] نيكى باشد دو چندانش مى‏كند و از نزد خويش پاداشى بزرگ مى‏بخشد (۴۰)

ملّاعلي;611194 نوشت:
سلام
فكر ميكنم منظور منو متوجه نشديد
تلاش چگونه به آخرت راه پيدا ميكند؟ اونچه كه راه پيدا كرده همان صورتي است كه در ضمير نقش بسته حال با زحمت و يا بي زحمت

از نظر عقلي و فلسفي زحمت بيشتر چگونه صاحب اون فرد را مستحق پاداش بيشتر ميكند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



باسلام وتشکر .
از نظر عقلی مسله بسیار روشن است چون تلاش علت ودریافت نتیجه ( یا همان پاداش ) معلول است هر گاه علت محقق گردد معلول آن به طور قهری در پی خواهد بود .
به گفته شاعر :
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد .
کار وتلاش بی اثر وثمر نیست هر کس بشتر تلاش کند ودر مسیر تکامل عقل نظری وعملی خود بشتر بکوشد جان ونفس او بشتر رشد وکمال می یابد .
مثلا یک دانش آموز که از همه بشتر کوشش دارد طبعی است که نمره بالاتری از دیگران بدست می آورد .
اگر آموز گار علی رغم تلاش او نمره ی بالا تر به او ندهد با عدالتش نا ساز گار است .
در مسله عمل وتلاش بشتر انسان هم چنین است .

صادق;611431 نوشت:
از نظر عقلی مسله بسیار روشن است چون تلاش علت ودریافت نتیجه ( یا همان پاداش ) معلول است هر گاه علت محقق گردد معلول آن به طور قهری در پی خواهد بود

سلام
خير اينگونه نيست
چرا كه خيلي وقت ها سختي در امر دين لزوما با رشد معرفت همراه نيست

بعنوان مثال شخص «الف» در يك محيط آلوده سختي بيشتري نسبت به شخص «ب»براي حفظ دين خود متحمل شده اما در ساحت معرفت به خداوند رشد كمتري داشته
خُب از نظر فلسفي اين شخص(الف) علي رغم سختي بيشتر چگونه مستحق پاداش بيشتر است؟؟؟؟ در حالي كه نتيجه اين سختي معرفت بيشتر نبوده

ملّاعلي;611737 نوشت:
سلام
خير اينگونه نيست
چرا كه خيلي وقت ها سختي در امر دين لزوما با رشد معرفت همراه نيست

بعنوان مثال شخص «الف» در يك محيط آلوده سختي بيشتري نسبت به شخص «ب»براي حفظ دين خود متحمل شده اما در ساحت معرفت به خداوند رشد كمتري داشته
خُب از نظر فلسفي اين شخص(الف) علي رغم سختي بيشتر چگونه مستحق پاداش بيشتر است؟؟؟؟ در حالي كه نتيجه اين سختي معرفت بيشتر نبوده

باسلام .
اولا _ از کجا می گوید که پیامد آن معرفت بشتر بوده ؟
همین همه آن دشواری ها را تحمل نموده ودینش را حفظ کرده خود دلیل بر معرفت اوست .
ثانیا _ مراد از معرفت علم حصولی ومفهومی نیست ممکن است کسی حسب ظاهر بی سواد باشد ونسبت به فرد دیگر کمتر از اصطلاحات مربوطه بداند
اما به لحاظ معرفت قلبی به مراتب از او جلو باشد .
مگر اباذر سواد داشت ؟
اما معرفت او از اکثر صحابه بشتر بود .
ثالثا _ به گفته آن حکیم :
اگر بودی کمال اندر نویسای وخوانا ی
چرا آن قبله ی کل نا نوسا بود ونا خوانا ؟

صادق;611785 نوشت:
اولا _ از کجا می گوید که پیامد آن معرفت بشتر بوده ؟
همین همه آن دشواری ها را تحمل نموده ودینش را حفظ کرده خود دلیل بر معرفت اوست .

سلام
فكر ميكردم با مباحث فلسفي آشناييد اما انگار منظور منو متوجه نمي شويد
اينكه ميگويند طرف كامل در علم و عمل است يا ناقص در علم ولي كامل در عمل است يعني چي پس؟
ما رو گرفتيد به خدا!!!!

ملّاعلي;611832 نوشت:
سلام
فكر ميكردم با مباحث فلسفي آشناييد اما انگار منظور منو متوجه نمي شويد
اينكه ميگويند طرف كامل در علم و عمل است يا ناقص در علم ولي كامل در عمل است يعني چي پس؟
ما رو گرفتيد به خدا!!!!

سلام .
درست فکر کرده اید .
حقیر کمی با فلسفه آشنا هستم .
به فرض منظور شما را متوجه نشده باشم دلیل بر عدم آشنایی من با فلسفه نمی شود .
دقت نماید شاید به عمق عرض بنده برسید :
علم وعمل مثل دو بال برای انسان است تا پرواز کند .
مراد از علم در این بحث علم و تجربی نیست بلکه معرفت ایمانی وقلبی است .
***********
کمی دقت نما ملا علی جان
به ما رأفت نما ملا علی جان
جوان هوش مند وبا کرامت
کمی رحمت نما ملا علی جان

محی الدین;608569 نوشت:
معرفت تفاوتهای طولی و عمل تفاوتهای عرضی را در پاداش تعیین می کند
به عبارت دیگر اگر دو نفر از نظر معرفت متفاوت باشند ( با هر مقدار از تفاوت در عمل ) در دو مرتبه طولی از قرب قرار می گیرند
اما اگر از لحاظ معرفتی برابر باشند اما عملشان متفاوت باشند در یک مرتبه از قرب تفاوت کمّی در پاداش خواهند داشت

سلام
خدا خيرتان دهد كه تقريبا منظور منو فهميديد
مي خواهم بيشتر توضيح دهيد
منظورتان از تفاوت هاي طولي و عرضي چيست؟

صادق;611842 نوشت:
علم وعمل مثل دو بال برای انسان است تا پرواز کند .
مراد از علم در این بحث علم و تجربی نیست بلکه معرفت ایمانی وقلبی است

سلام
حتما شنيديد كه بهشت اعمال و اخلاق و ذات داريم..
اين مطلب گوياي اين هست كه بعضي ها عمل صالح دارند اما آن عمل خوب اخلاق و ذاتشان نشده و به قول ديگر براي فرار از عذاب و رسيدن به لذت اين امور را انجام ميدهند

پس نتيجه ميگيريم كه عمل صالح و سختي در دينداري به خودي خود باعث ترفيع درجه و پاداش بيشتر نيست
بلكه مراتب بالاي بهشت مختص كساني است كه داري معرفت بيشتري هستند نه زحمت بيشتر

[="Tahoma"][="Navy"]

معلق;611843 نوشت:
سلام
خدا خيرتان دهد كه تقريبا منظور منو فهميديد
مي خواهم بيشتر توضيح دهيد
منظورتان از تفاوت هاي طولي و عرضي چيست؟

سلام
بحث تفاوتهای طولی ناظر به همان تعبیر درجات بهشت است
درجه مافوق ادراکی متفاوت و برتر از هستی ، خدا و خود دارد و به تناسب فعلیتهای وجودی و قدرت تصرف متفاوتی هم دارد
اما دو فردی که در یک درجه اند به حسب میزان اعمالشان تفاوتهایی در کمیت و تنوع پاداشها در همان مرتبه دارند که تفاوت عرضی است
یا علیم[/]

ملّاعلي;611854 نوشت:
سلام
حتما شنيديد كه بهشت اعمال و اخلاق و ذات داريم..
در رابط به این فرمایش تان باید بشود :
در این باره کمی شنیده ام چون بر اساس آموزه‌های وحیانی بهشتیان هر کدام طبق عمل صالح خود درجه خاصی از بهشت را دارند . هر کدام در درجه خاص خود مقیم خواهند بود:
«ولمن خاف مقام ربّه جنّتان، و من دونهما جنّتان، مدهامتان؛ (1) برای هر کس از مقام پروردگارش بترسد ،دو بهشت است، و پایین‌تر از آن دو، دو بهشت دیگر نیز هست که از شدت سبزی سیه‌گون می‌نماید».
صاحب نظران معتقدند که این گونه آیات ناظر به تفاوت درجات و مراتب بهشت است. خائفان از مقام الهی که مخلصان و مقربانند، در مراتب بالاتر بهشت قرار دارند . در مرتبة پایین‌تر، مؤمنانی جای دارند که از ترس دوزخ و به طمع بهشت، خداوند را عبادت کرده‌اند. (2) در برخی روایات آمده که هر کدام از گروه‌های خاص از مؤمنان از در خاص وارد بهشت می‌شود:
«إنّ للجنّة باباً یُدعى الریّان لا یدخله إلاّ الصائمون؛ (3) بهشت دری دارد که سیراب کننده نامیده می‌شود و از آن در فقط روزه‌داران وارد می‌شوند».و در روایتی دیگر فرمود
«إنّ للجنّة بابٌ یقال له باب المعروف لا یدخله إلاّ اهل المعروف؛ (4) بهشت دری دارد به نام در نیکو کاری که جز نیکوکاران از آن وارد نمی‌شوند».
از این گونه روایات به دست می‌آید که هر کس درجه خاص در بهشت دارد.چه این که بر اساس آموزه های دینی در بهشت درجات متعدد است وجود دارد که هر کسی طبق اعمال خود به درجه خاصی نایل می شود مثلا
1. جنة الخلد: وعده این بهشت به متقین داده شده است.لذا فرمود (جنة الخلد التى وعد المتقون).(5)
2. جنان عدن: جنات عند وسط بهشت است که باغ‏هاى بهشتى محسوب مى‏شود اما گسترده است، به طورى که هر گوشه‏اى از آن گویى بهشت مستقلى است.
3. جنة المأوى: جنت المأوى محل پذیرایى بهشتیان است که اعمال صالح انجام داده‏اند.
4. جنات فردوس: شاید بهترین بهشت‏ها باشد. از پیامبر نقل شده: هنگامى که از خداوند تقاضاى بهشت مى‏کنید، فردوس را تقاضا کنید که وسط بهشت و قسمت اعلا و برتر آن است . بر فراز آن عرش خدا است. نهرهاى بهشتى از فردوس سرچشمه مى‏گیرد. (6)
در حدیثی از امیر المؤمنین (ع) آمده : براى هر چیز محل اعلائى است . اعلاى بهشت، بهشت فردوس است که براى محمد و آل محمد (ص) است.
از ابن عباس نقل شده که باغ‏هاى بهشت هشت است:
جنة المأوى، دار الجلال، دارالقرار، دارالسلام، بهشت عدن، بهشت خلد، بهشت فردوس و بهشت نعیم. (7) گفتنی است که درجات و مقامات بهشت به اندازه درجات و مقامات بهشتیان است. رتبه و مقام بهشتیان با هم تفاوت دارد..
5. برخی جنة اللقا را به عنوان برترین مقام مطر ح نموده اند . (8)

پی‌نوشت‌ها:
1. رحمن (55)، آیه 46، 62 و 64.
2. محمد سعیدی مهر آموزش کلام اسلامی، ج 2، ص 318، نشر طه قم 1383 ش.
3. مجلسی محمد باقر بحار، ج 93، ص 252، نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت 1403 ق.
4. همان، ج 71، ص 408.
5. فرقان (25)، آیه 15.
6. الوسی روح المعانى، ج 16، ص 47، نشر دار الفکر بیروت 1417 ق.
7. همان، ص 350.
8. مواهب الرحمان في تفسير القرآن، ج‏2، ص: 36

اين مطلب گوياي اين هست كه بعضي ها عمل صالح دارند اما آن عمل خوب اخلاق و ذاتشان نشده و به قول ديگر براي فرار از عذاب و رسيدن به لذت اين امور را انجام ميدهند

پس نتيجه ميگيريم كه عمل صالح و سختي در دينداري به خودي خود باعث ترفيع درجه و پاداش بيشتر نيست
بلكه مراتب بالاي بهشت مختص كساني است كه داري معرفت بيشتري هستند نه زحمت بيشتر

توجه داشته باشید که معرفت ایمانی وقلبی از طریق زحمت وعمل صالح حاصل می گردد
هر عمل صالح وزحمت غیر از پیامد عملی نتیجه معرفتی هم دارد از این رو هر اندازه عمل صالح با زحمت بشتر انجام گردد
بشتر موجب حصول معرفت برای انسان می شود .
نظام اخرت غیر از نظام دنیا است .

صادق;612835 نوشت:
توجه داشته باشید که معرفت ایمانی وقلبی از طریق زحمت وعمل صالح حاصل می گردد
هر عمل صالح وزحمت غیر از پیامد عملی نتیجه معرفتی هم دارد از این رو هر اندازه عمل صالح با زحمت بشتر انجام گردد
بشتر موجب حصول معرفت برای انسان می شود

پس حكمت نظري بدون تفكر و تحصيل علم بدست مياد؟؟؟؟؟؟؟
اما اگر شما با فلسفه اسلامي اشنايي داريد بايد خوب بدانيد كه فرق است بين شخص صالحي كه بواسطه تفكر و كسب علم فلسفه وجودي احكام و اعمال را ميداند...تا شخص صالحي كه نمي داند..

در انديشه ملاصدرا خيلي از مراتب اخروي فقط در گرو تفكر و تعقل است نه عمل و اثر عمل

محی الدین;612772 نوشت:
بحث تفاوتهای طولی ناظر به همان تعبیر درجات بهشت است
درجه مافوق ادراکی متفاوت و برتر از هستی ، خدا و خود دارد و به تناسب فعلیتهای وجودی و قدرت تصرف متفاوتی هم دارد
اما دو فردی که در یک درجه اند به حسب میزان اعمالشان تفاوتهایی در کمیت و تنوع پاداشها در همان مرتبه دارند که تفاوت عرضی است

سلام
اما خداوند در قرآن فرموده كه متقين هرچه بخواهند برايشان فراهم است
اين سخن با اختلاف درجات چگونه قابل جمع است؟

آيا منظور شما از تفاوت هاي طولي و عرضي، نعمت هاي روحاني و جسماني است؟

[="Tahoma"][="Navy"]

ملّاعلي;612997 نوشت:
سلام
اما خداوند در قرآن فرموده كه متقين هرچه بخواهند برايشان فراهم است
اين سخن با اختلاف درجات چگونه قابل جمع است؟

آيا منظور شما از تفاوت هاي طولي و عرضي، نعمت هاي روحاني و جسماني است؟


سلام
خواست متقین محدود به حد معرفت آنهاست متقی نازل نمی تواند از منظر متقی عارف به هستی به جهان نگاه کند تا در آن مرتبه درخواستی داشته باشد
بهشت انحاء جلوات الهی برای قلوب پاک اهل ایمان و تقواست و هرچه قلب پاک تر و پرهیزکارتر بوده باشد حق تعالی برتر و بالاتر در آن جلوه می کند بطوری که صاحب مقام پایین تر از آن خبر هم ندارد همانطور که در دنیا ابوذر از نحوه باور سلمان خبر نداشت و اگر می داشت اورا می کشت
منظور از مراتب طولی و عرضی بحث جسمی و روحی نیست چون ما قائل به جسمانیت در معاد نیستیم
یا علیم[/]

ملّاعلي;612996 نوشت:
پس حكمت نظري بدون تفكر و تحصيل علم بدست مياد؟؟؟؟؟؟؟
اما اگر شما با فلسفه اسلامي اشنايي داريد بايد خوب بدانيد كه فرق است بين شخص صالحي كه بواسطه تفكر و كسب علم فلسفه وجودي احكام و اعمال را ميداند...تا شخص صالحي كه نمي داند..

در انديشه ملاصدرا خيلي از مراتب اخروي فقط در گرو تفكر و تعقل است نه عمل و اثر عمل

باسلام بر ملا علی گرامی .
بندگی کمی با فلسفه اسلامی آشنای دارم .
لذا عرض می کنم :
1_کلمه حکمت باره معنای ژرف دارد .
حکمت نظری به معنای فلسفه رایج از علوم حصولی است که از رهگذر مفاهیم کلی فلسفی حاصل آید
تفکر وتحصیل علم در حصول آن نقش غیر قابل انکار دارد .
اما حکمت به معنای معرفت قلبی و شهودی فوق تفکر اواندیشه رایج است (1).
در تبین مسله باید گفت :
آگاهی و شناخت انسان از حقایق پیرامونی دوگونه است:
آگاهی‌هایی که به واسطة پاره‌ای تحلیل‌های عقلی یا تجربه‌های عملی به دست می‌آید، مثل علوم ریاضی، زیستی و فلسفی. ولی برخی معرفت‌ها را انسان بدون واسطه در درون خویش دریافت می‌کند و آن را با همة وجود خویش احساس می‌نماید، که از آن به علم یا معرفت حضوری تعبیر می‌شود. علم حضوی، علم بی واسطه و علم حصولی، علم باواسطه است.
علم حضوری دو قسم است:
یک قسم آن فطری است و از محدودة اختیار و ارادة انسان خارج است، یعنی انسان در پیداش مقدمات آن هیچ نقشی ندارد،‌ مثل گرایش فطری به معبود، احساس گرسنگی و تشنگی و خستگی.
قسم دیگر،‌ معرفتی است که انسان با تلاش و کسب لیاقت لازم، به آن رتبه نایل می‌گردد.
در این رتبه، خداوند به صاحبان کمال و فعالان عرصة تزکیة روح و تهذیب نفس، معرفتی قلبی و درونی می‌بخشد.
روشن است که حکمت خداوندی اقتضا دارد افاضه‌اش دارای درجات و مراتب باشد. میزان برخورداری صاحبان کمال از این «شراب طهور» (2) به اندازة تلاش و صداقت و خلوص‌شان برای «کشف» و رفع موانع و حجاب‌ها و سیر و سلوک از عالم طبیعت به عالم معنا و کسب کمال و لیاقتی آنان است.
خواجه عبدالله انصاری در منازل السایرین می‌فرماید:
«برای سیر و سلوک از عالم طبیعت به عالم معنا ـ‌که مقدمه‌ای جهت دریافت شهودی است ـ‌باید منازل و مراتبی را سیر نمود.
وقتی سالک معارفی را کسب کرد و به منزل «جذبة ارادت» از طبیعت سفلی رسید و از آن جا به منزل «علیین» قدم نهاد و از طریق ریاضت مشروع، باطن خویش را از غبار و آلودگی‌های گناه صاف و تخلیه نمود، دیدگان «عقل و فکر» او باز می‌گردد. و به اندازة دوری‌اش از گناه، صافی و جلا در آن پدید می‌آید. این مرحله را «کشف نظری» گویند.
اما این آغاز راه است. کسانی که تشنة وصال خدا و دریافت معرفت شهودی هستند، باید رفع موانع و حجاب‌ها و کسب کمالات را با عمل محقق سازد و به تزکیة نفس همت گمارند و کار «دل» را فزونی بخشند، تا پس از «نورانیت عقل» و «کشف نظری» به «نورانیت دل» برسند و این گام دوم است.
عارفان می‌گویند این دو کشف و معرفت شهودی را از قران نیز می‌توان فهمید. مثلا فرمود: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا؛(3) اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد، براى شما وسيله‏اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى‏دهد.
گام سوم،‌تداوم سیر و سلوک است تا به مرحله کشف اسرار عالم آفرینش و حکمت وجود و پیدایش آنها برسد (مرحله کشف الهی).
گام چهارم «کشف روحانی» است: در این مرحله سالک پس از طی مراحل و پشت سر گذاشتن امتحانات الهی،‌به مرحله‌ای می‌رسد که «چشم باطن» وی باز می‌شود و بهشت و بهشتیان و جهنم و جهنمیان و فرشتگان را «شهود» می‌کند.
پس از سیر از این منزل و رفع موانع و حجاب‌های آن (که بی‌زحمت و ریاضت محقق نمی‌شود) به «منزل ولایت» که منزل دوستان خاص خداوند است، وارد می‌شود.
دریافت معرفت شهودی از این منزلگه به بعد، جلوة خاصی دارد، و «شراب طهور» آن لذتی دارد که درک آن تنها با «وصال» حاصل است، نه با توصیف.
سالک به منزل ولایت که رسید و حجاب‌های این منزل را کنار زد، احساس شرمندگی و عقب‌ماندگی ویژه‌ای در انجام وظایف بندگی در خود می‌یابد و مصمم می‌گردد که سیری دیگر آغاز کند: سیری درونی و مخفی از دیگران و با اخلاصی برتر از منازل پیشین.
از اینجا به بعد، مکاشفات خفی، و اخفی آغاز می‌شود. و این آغاز راهی دشوار اما لذت‌بخش است. منازل و مراتب بسیاری پس از آن می‌باشد که از ظرفیت پاسخ بیرون است.
جهت آگاهی بیشتر به کتاب «صد میدان»ـ و منازل السایرین خواجه عبدالله انصاری رجوع شود.
گفتنی است که این کشف شهودی و احساس باطنی نیز مراتبی دارد که اول آن «عین الیقین» و آخر آن «حق الیقین»است و هر یک از آن دو را نیز درجاتی است بی شمار. آن که به چنین جایگاه رفیعی رسید، دیگر جهان شگفت خلقت را دلیل و مقدمه بر اثبات وجود خدا قرار نمی‏دهد؛ بلکه با رؤیت جمال و کمال حق، مخلوقات را که چیزی جز فعل او و در عین ربط و تعلق به او نیستند باز خواهد شناخت. چنان که ابا عبدالله(ع) در دعای عرفه به محضرحق عرضه داشت:
«... کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک، ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک، عمیت عین لاتراک علیها رقیبا (4)؛ چگونه بر تو به چیزی استدلال شود که در وجود به تو نیازمند است؟!آیا غیر تو ظهوری افزون بر تو دارد تا آشکار کننده تو باشد؟ راستی کی پنهان گشته‏ای تا نیازمند دلیل برای راهنمایی به سویت باشی؟ و کی دورگشتی تا آثار و نشانه‏ها، رساننده به سویت باشند؟ آه، چه نابیناست چشمی که تو را مراقب خود نبیند!». در باره نشانه های نور قلبی باید گفت : برای آن فیض الهی ممکن است که علایم ونشانه های بسیاری باشد ولی یکی از آن ها این است که انسانی که به در یافت این فیض نایل شده به اطمنان قلبی بار می یابد لذا فرمود: "الا بذکر اللّه تطمئن‌ّ القلوب؛ آگاه باشید! تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد".(5)
2_ در باره فراز اخر سخن تان باید گفت :
جناب ملا علی !
خواهشاً به جناب ملا صدرا این حرف را نسبت ندهید که هر گز او چنین نگفته ونمی گوید .
در نظر صدرالمتألهین برهان عقلی یا فلسفة لزوماً به آرای یونانیان محدود نمانده و با قرآن و احادیث پیامبر(ص) و ائمه(ع) پیوند تنگاتنگ دارد، و این دو نیز به نوبة خود با آرای عرفانی قابل اتحادند.
به همین دلیل آثار صدرا را ترکیبی از قضایای منطقی، شهود عرفانی، احادیث نبوی و آیات قرآن تشکیل می دهند .صدرالمتألهین در حکمت متعالیه سعی نموده در پرتو معرفت عرفانی و آموزه های فلسفی تفسیری خاص از آموزه‌های دینی ارائه دهد. ایشان مبنای فلسفی خود را از دو مکتب فلسفی پیشین یعنی مکتب مشاء و اشراق گرفته ، و کوشیده است که از مبانی عرفانی نیز بسیار استفاده کند.
در عین حال تلاش نموده که از آموزه‌های عرفانی تفسیر عقلانی ارائه دهد، گرچه مبادی اساسی حکمت متعالیه را آمیزه‌ای از آرای مکتب های مشائی و اشراقی و عرفان ابن عربی تشکیل می دهد، در عین حال آنچه حکمت متعالیه را از مکاتیب پیشین ممتاز می کند، عبارت است از مباحثی که صدرالمتألهین با عدول از آرای پیشنیان درباره آنها اصول بینش عقلانی خود را به آن عناصر استوار ساخته است، .(6)

پی نوشت ها:
1. صادقی ، آموزه های عرفانی از منظر امام علی(ع)، نشر بوستان کتاب، قم،1384ش ص77.
2. دهر (76) آیه 12.
3. انفال (8) آیه 29.
4. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، نشر دفتر فرهنگ اسلامی تهران، ص496.
5. رعد(13) آیه 13.
6. دایره المعارف تشیّع، ج 6، ص 442، نشر شهید سعید محبّی، تهران 1376ش.

محی الدین;613236 نوشت:
منظور از مراتب طولی و عرضی بحث جسمی و روحی نیست چون ما قائل به جسمانیت در معاد نیستیم

سلام
پس منظورتون از عرض و طول چيست؟
عوام مردم كه فهمشان از امور نفساني بالاتر نيست چه بهشتي دارند؟؟
اگر بپذيريم ظواهر كلام خداوند مطابق با واقع نيست...عوام مردم كه از بحث هاي عقلي دورند گمراه شده اند به جاي هدايت! و اين منطقي نيست

[="Tahoma"][="Navy"]

ملّاعلي;615115 نوشت:
سلام
پس منظورتون از عرض و طول چيست؟
عوام مردم كه فهمشان از امور نفساني بالاتر نيست چه بهشتي دارند؟؟
اگر بپذيريم ظواهر كلام خداوند مطابق با واقع نيست...عوام مردم كه از بحث هاي عقلي دورند گمراه شده اند به جاي هدايت! و اين منطقي نيست

سلام
مراتب طولی همان مراتب علم و معرفت همراه با باورند که کیفی است
و مراتب عرضی اختلاف کمی در یک مرتبه طولی است
و اما ظواهر مطابق با واقع است اما خدای متعال برداشت مطابق با واقع کما هو علیه را تضمین نکرده است هرچند راههایی برای درک حقایق بیان شرعی هم قرار داده است
آنچه در بیانات شرعی مشترک صحیح است لفظ است و اختلاف به تفاوت معرفت و مقام است لذا عارف از حورالعین چیزی می چشد که عامی نمی چشد لذا حورالعین آندو دو مرتبه از یک حقیقت اند
یا علیم[/]

محی الدین;616618 نوشت:
آنچه در بیانات شرعی مشترک صحیح است لفظ است و اختلاف به تفاوت معرفت و مقام است لذا عارف از حورالعین چیزی می چشد که عامی نمی چشد لذا حورالعین آندو دو مرتبه از یک حقیقت اند

سلام

اما در كلام بزرگاني چون امام خميني ، حورالعين نعمتي نفساني و از سنخ محسوسات است و عارف را اعتنايي به اين نوع لذات نيست همانطور كه در دنيا نبوده...
لذا حورالعين در هر مرتبه اي هم كه باشد باز حقيقتش يكي است و نميشود از آن در مرتبه ايي بعنوان لذت عقلي ياد كرد
آنچه كه عارف ميچشد همان نعماتي است كه نه گوشي شنيده و نه چشمي ديده..

و اما متوجه اين جمله :اما خدای متعال برداشت مطابق با واقع کما هو علیه را تضمین نکرده است
نشدم

[="Tahoma"][="Navy"]

ملّاعلي;616861 نوشت:
سلام

اما در كلام بزرگاني چون امام خميني ، حورالعين نعمتي نفساني و از سنخ محسوسات است و عارف را اعتنايي به اين نوع لذات نيست همانطور كه در دنيا نبوده...
لذا حورالعين در هر مرتبه اي هم كه باشد باز حقيقتش يكي است و نميشود از آن در مرتبه ايي بعنوان لذت عقلي ياد كرد
آنچه كه عارف ميچشد همان نعماتي است كه نه گوشي شنيده و نه چشمي ديده..

و اما متوجه اين جمله :اما خدای متعال برداشت مطابق با واقع کما هو علیه را تضمین نکرده است
نشدم


سلام
همه حقایق عالم دارای ظواهر و بواطنی اند . میزان نفوذ به بواطن حقایق اشیاء بستگی به میزان معرفت دارد
منظور از جمله این است که خدای متعال تضمین نکرده هر انسانی از کلام الهی همان مفهوم یا حقیقتی را بفهمند که مد نظر خدای متعال است
یا علیم[/]

محی الدین;617371 نوشت:
همه حقایق عالم دارای ظواهر و بواطنی اند . میزان نفوذ به بواطن حقایق اشیاء بستگی به میزان معرفت دارد
منظور از جمله این است که خدای متعال تضمین نکرده هر انسانی از کلام الهی همان مفهوم یا حقیقتی را بفهمند که مد نظر خدای متعال است
یا علیم

سلام با اين حساب عموم مسلمانان گمراه شده اند نه هدايت!

بريم سر موضوع اصلي تاپيك
اوضاع روحي مومن مثل افسردگي يا شيدايي چقدر در حالات مرگ و برزخ تاثيرگذار است؟

[="Tahoma"][="Navy"]

ملّاعلي;617409 نوشت:
سلام با اين حساب عموم مسلمانان گمراه شده اند نه هدايت!

بريم سر موضوع اصلي تاپيك
اوضاع روحي مومن مثل افسردگي يا شيدايي چقدر در حالات مرگ و برزخ تاثيرگذار است؟


سلام
برداشت شما از جمله بنده درست نیست
منظور این بود که ممکن است کسی برداشت خلاف واقعی از کلام الهی داشته باشد مانند وهابیت که از برخی آیات جسمانیت خداوند را برداشت کرده اند
عدم درک حقایق باطنی قرآن نیز بر همین پایه است و البته هرکس خالصانه طلب هدایت کند هدایت شود و یزیدالله الذین اهتدوا هدی
حالات شیدایی و افسردگی در چه زمانی ؟
یا علیم[/]

محی الدین;617918 نوشت:
برداشت شما از جمله بنده درست نیست
منظور این بود که ممکن است کسی برداشت خلاف واقعی از کلام الهی داشته باشد مانند وهابیت که از برخی آیات جسمانیت خداوند را برداشت کرده اند

سلام
بحث سر پاداشي مثل حورالعين بود كه صريحا به واسطه آن به نيازهاي عاطفي وجنسي بني آدم توجه شده است
خُب اگه اينجا بگيم حقيقتش اوني نيست كه عوام فكر ميكنند يعني اينكه اكثرا گمراه شده اند

محی الدین;617918 نوشت:
حالات شیدایی و افسردگی در چه زمانی ؟

در طول حيات
خيلي ها هستند ايمان دارند اما از لحاظ عملكرد جسمي افسرده اند،خيلي از اوقات نااميدي و پوچي تمام وجودشان را ميگيره...
آيا اين حالات همانند باور و اعتقادات در مرگ و برزخ انسانها تاثيرگزارند؟
از نظر فلسفي عدالت خدا اينجا چگونه اعمال ميشود؟

[="Tahoma"][="Navy"]

ملّاعلي;617990 نوشت:
سلام
بحث سر پاداشي مثل حورالعين بود كه صريحا به واسطه آن به نيازهاي عاطفي وجنسي بني آدم توجه شده است
خُب اگه اينجا بگيم حقيقتش اوني نيست كه عوام فكر ميكنند يعني اينكه اكثرا گمراه شده اند

سلام
تنزل فهم و برداشت در دین پذیرفته شده است و گمراهی نیست بلکه فهم در مرتبه نازله است مگر اینکه به نحوی بفهمد که منافات با اصل موضوع باشد مثل برداشت جسمانیت از برخی آیات مربوط به خدای متعال که موجب قلب حقیقت می شود اما اینکه حورالعین را کسی با به نحو مادی تصور کند یا مثلا یک روستایی آنرا با لباس عروسی محل خودشان تصور کند قلب ماهیت نیست بلکه تنزل ماهیت است

ملّاعلي;617990 نوشت:
در طول حيات
خيلي ها هستند ايمان دارند اما از لحاظ عملكرد جسمي افسرده اند،خيلي از اوقات نااميدي و پوچي تمام وجودشان را ميگيره...
آيا اين حالات همانند باور و اعتقادات در مرگ و برزخ انسانها تاثيرگزارند؟
از نظر فلسفي عدالت خدا اينجا چگونه اعمال ميشود؟

حالات روحی روانی گذرا ملاکی برای سنجش نیستند بلکه برخی حالات روحی که امروزه نامطلوب دانسته شده در فرهنگ دین چیز بدی نیستند مثل متاثر بودن از عاقبت
خیلی از حالات روحی روانی هم ناشی از تاثرات روح از وضعیت بدن است
آنچه که مهم است ثبات باور و عمل به وظیفه است تا جایی که روح قوی شوی و بر این وضعیتها غالب آید
عدالت خداوند را باید در تدبیر کلی یک ساختار بسیار با عظمت بنام جهان مورد توجه قرار داد .
یا علیم[/]
موضوع قفل شده است