سوال درباره خاندان بنی امیه ولعن آنها

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال درباره خاندان بنی امیه ولعن آنها

آيا در ميان خاندان بني‌اميه هيچ مسلماني وجود نداشته است كه همگي مستحق لعن و نفرين شده‌اند؟ در حالي كه كساني مثل عمر بن عبدالعزيز و معاويه بن يزيد در بين آنها بوده است؟

در اين مورد دو مطلب قابل ذكر است:

پيامبر اكرم - صلي الله عليه و سلم- در خواب ديد، بني‌اميه مانند بوزينگان از منبر او بالا مي‌روند و آن حضرت از اين قضيه خيلي ناراحت شدند و فرمودند: «بني‌اميه شجره ملعونه هستند».[2] از جمله مفسران شيعه كه گفته‌اند: منظور از شجره ملعونه در قرآن بني‌اميه مي‌باشند عبارتند از: شيخ طوسي، طبرسي، صاحب منهج الصادقين، شبّر و علامه طباطبايي.
و نيز در تفسير آيه شريفه «الم تر الي الذين بدّلوا نعمة الله كفراً و احلّوا قومهم دارالبوار»[3] صاحب تفسير مجمع البيان حديثي را به اين مضمون نقل مي‌كند مردي از حضرت اميرالمؤمنين -عليه السلام- درباره اين آيه سؤال كرد حضرت فرمود: «هم الأَ فجران من قريش، بنواميه و بنوالمغيرة»[4]. يعني مراد آيه قرآن دو قبيله‌اند كه فاجرترين قبايل قريش هستند كه همان بني‌اميه و بني‌مغيره مي‌باشند.

همچنين روايتي را محدثان اهل سنت از پيامبر نقل كرده‌اند به اين مضمون كه هلاك و نابودي امت من به دست جواناني از قريش خواهد بود كه بخاري و مسلم آن را به بني‌اميه تطبيق كرده‌اند.[5]
اما لعن در زيارت عاشورا:
و در زيارت عاشورا هم به همين معني مي‌باشد«لعن الله بني‌امية قاطبةً»

اما يقين داريم كه تعدادي از بني‌اميه از خوبان و مومنان واقعي و پيروان ولايت اهل بيت بوده‌اند مثل: خالد بن ‌سعيد بن‌ العاص[6] و ابوالعاص بن ربيع كه از بيعت با ابي‌بكر سرباز زدند و با اميرالمؤمنين ثابت قدم ماندند.[7] امامه دختر همين ابوالعاص بعد از شهادت حضرت فاطمه -سلام الله عليها- طبق وصيت آن حضرت به ازدواج حضرت امير -عليه السلام- درآمد. همچنين محمد بن ‌ابي‌حذيفه كه مادر او دختر ابوسفيان بود ولي خودش از ياران خاص اميرالمؤمنين(ع) مي‌باشد و در راه محبت آن جناب رنج ها كشيد و سال ها در زندان معاويه كه دايي اش بود به سربرد و در نهايت با معاويه همراهي نكرد.
اكنون با توجه به تعاريض ظاهري بين آيات و متن زيارت عاشورا و روايات در خصوص اين افراد؟
بايد گفت: مراد از بني‌اميه آن گروهي هستند كه در جهت غصب خلافت و خاموش كردن نور خدا و انكار ولايت ائمه اطهار هم‌پيمان شده و با شمشير و زبان در بعضي و دشمني اهلبيت تلاش نمودند و از آن جهت كه اغلب بني‌اميه در اين مسير بودند و كساني كه در جهت پيروي از پيامبر و اهل بيت بودند بسيار كم بوده اند و به حكم النادر كالمعدوم.[8] آن تعداد ناچيز ناديده گرفته مي شوند چنانچه در جهت عكس هم اين گونه گفته مي شود و بني‌هاشم كه اغلب موافق با راه پيامبر-صلي الله عليه و سلم- و اهل بيت بودند كساني همچون ابولهب در روش از بني‌هاشم جدا محسوب مي‌شوند.
از اين جهت آنجا كه اغلب بني‌اميه به خاطر اينكه در تضاد با حق بودند مورد لعن واقع شده اند نه از آن جهت كه از اولاد و فرزندان اميه بودند و اين قطعي است كه اگر كسي از بني‌هاشم باشد و در مسير مخالفت با ذات ربوبي قدم بردارد مورد نص الهي قرار مي‌گيرد همانند ابولهب كه سوره مسد در شأن او نازل شده است و اين قانون اختصاص به زمان گذشته ندارد و در تمام زمان ها جاري است. بدين معني كه حتي در اين زمان هم اگر كسي بر عقيده بني‌اميه باشد و مشمول لعن الهي واقع خواهد شد و يا اگر از لحاظ عقيده با اهل بيت همراه باشد از پيروان آنان شمرده خواهد شد. و اين مطلب از فرمايش مولي الموحدين -عليه السلام- به خوبي برمي‌آيد كه فرمودند: «راضي بودن و ناراضي بودن، مردم را در سلك يك امت و گروه جمع مي‌كند، همان گونه كه در قبيلة ثمود در جريان كشتن ناقه صالح -عليه السلام- قاتل شتر يك نفر بود ولي عذاب الهي بر همة آنان نازل شد، چون همه آنان به عمل او راضي بودند.»[9] پس ملاك خوب و بد بودن اطاعت و عصيان است نه نژاد و از فلان قوم و قبيله بودن، همان گونه كه خداوند در خطاب به حضرت نوح كه تقاضاي نجات پسر گناه كارش را نمود، فرمود: «انه ليس من اهلك انه عمل و غير صالح ...» وحضرت رضا -عليه السلام- به حسن بن‌جهم فرمودند او در واقع پسر نوح بود اما چون از اطاعت الهي سرباز زد خداوند او را از فرزندي نوح خارج ساخت و همين گونه است كه اگر كسي از ما بني‌هاشم باشد اطاعت خداوند نكند از ما نيست و چون، تو، اي حسن بن جهم، اطاعت الهي نمودي از ما اهل بيت خواهي بود همان گونه كه در مورد «سلمان فارسي خطاب سلمان منا اهل البيت» صادر شد.
مؤيد ديگر از قرآن كريم اين آيه شريفه است كه مي‌فرمايد: «انما المؤمنون اخوة».[10] يعني اين ايمان است كه موجب اخوت و برادري مي‌شود و عدم آن موجب قطع اخوت مي گردد، هر چند برادر يا فرزند امام باشد. قضيه برخورد حضرت رضا -عليه السلام- با برادرشان زيد بن موسي ‌بن جعفر معروف است كه خدمت آن حضرت رسيد؛ سلام كرد، حضرت جواب سلام او را ندادند، عرض كرد: من پسر پدرتان هستم چرا جواب سلام مرا نمي‌دهيد؟ حضرت پاسخ دادند تا زماني برادر من هستي كه اطاعت الهي داشته باشي و چون عصيان الهي كردي ديگر بين من و تو برادري نخواهد بود.[11]
همچنين آورده اند كه فردي از بني‌اميه به نام سعد بن عبد الملك كه از اولاد مروان بود و امام باقر -عليه السلام- به او لقب سعدالخير دادند روزي خدمت آنحضرت وارد شد در حالي كه همچون زني كه فرزند از دست داده گريه مي كرد، حضرت از او علت گريه را جويا شدند پاسخ داد: چگونه گريه نكنم و حال اين كه من از شجره ملعونه هستم، حضرت به او فرمودند: تو از بني‌اميه نيستي تو از ما هستي تو مگر قرآن نخواندي كه اين آيه شريفه را از قول حضرت ابراهيم حكايت مي‌كند؛ «فمن تبعني فانه مني».[12] آن كه از من پيروي كند از من است.[13]
در نتيجه اگر مراد از بني‌اميه يعني آن گروهي كه در جهت غصب خلافت اهلبيت حركت كرده‌اند باشد امثال خالد بن ‌العاص، محمد بن ‌ابي ‌حذيفه و ... به اصطلاح تخصصاً از بني اميه خارج خواهند بود يعني داخل آنها نبوده‌اند تا گفته شود به چه دليل استثنا شده‌اند و اگر خروج تخصصي را هم نپذيريم آيه شريفه و فقره زيارت عاشورا به اين روايات تخصيص خورده است والدين قبيل در قرآن زياد است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

--------------------------------------------------------------------------------
[1]- اسراء/60.
[2]ـ فخر رازي، التفسيرالكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 7، ص 360، 361، و آلوسي بغدادي، تفسير روح المعاني، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ چهارم، 1405 هـ، ج 15، ص 107، سمعاني، تفسير القرآن الكريم، تحقيق ابي‌تميم و ابي‌بلال، رياض، دارالوطن، 1418 هـ، ج 3، ص 254، قنوجي بخاري، فتح البيان، مكتبه العصريه، بيروت، ط دوم، 1415 هـ، ج 7، ص 415.
[3]. ابراهيم/28.
[4]- طبرسي، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، ج 6، 5، ص 483.
[5]ـ صحيح بخاري، رياض، بيت الافكار الدوليه، 1419، ص 1350، كتاب الفتن، باب 3، حديث 7058، 3604، 3605، و صحيح مسلم، بيروت، دارالكتب العلميه، چاپ اول، 1411 هـ، كتاب الفتن باب 18، حديث 2917.
[6]ـ او از جمله دوازده نفري است كه بر ابوبكر اعتراض نمودند هنگامي كه بر منبر پيامبر -صلي الله عليه و سلم- قرار گرفت و او اولين نفر آنان بود.
[7]- طبرسي، احتجاج، تحقيق سيد محمد باقر موسوي خراساني، بيروت، مؤسسه اعلمي، 1401 هـ، ص 76، 79.
[8]- فرد نادر، در حكم نبودن است.
[9]ـ مشكيني، علي، قصار الجمل، ج 1، ص 253، باب الرضا بالظلم.
[10]ـ حجرات/10.
[11]ـ مجلسي، محمدباقر، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج 49، ص 221.
[12]ـ ابراهيم/36.
[13]ـ مفيد، اختصاص، تحقيق علي‌اكبر غفاري، بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1402، ص 85.
1) لعن و مذمت بني اميه در قرآن كريم: مفسرين اهل سنت در مورد تفسير آيه مباركه «و ما جعلنا الرؤيا التي اريناك الا فتنةً للناس و الشجرة الملعونه في‌القرآن و نخوفهم فما يزيد الا طغياناً كبيراً»[1] آورده اند كه: 2- لعن و مذمت آنها در زيارت عاشورا و دسته اي از روايات: 3- در زيارت عاشورا مي فرمايد خدا لعنت كند و از رحمت خود تمام بني‌اميه را دور سازد؛ ظاهر عبارت حتي با قطع نظر از تأكيد و تعميم به وسيله لفظ قاطبة عام است و شامل تمام بني‌اميه مي‌شود و قاطبه عموميت آن راتأكيد مي‌كند.پس به مقتضاي آيات شريفه گذشته و اين كلمه از زيارت عاشورا هيچ يك از بني‌اميه مؤمن نبوده‌اند و مورد لعن هستند. 1. شفاء صدور في شرح زيارت عاشورا، تاليف ابوالفضل تهراني. 2. شرح زيارت عاشورا تاليف احمد تبريزي. 3. شرح زيارت عاشورا تاليف شريف كاشاني. 4. شرح زيارت عاشورا تاليف فيروز كوهي.




در باب مسئله لعن به نظر شخص بنده جعل تاريخ است و حداقل اين جملات لعن بنى اميه و خلفا و هر كس ديكر به آن اضافه شده است
جمله خطاب كلى بدون استثنا است و دلايل ذكر شده خلاف قواعد زبان عربى و معنى جملات است
حتى آمده بنى اميه قاطبه
و لذا اجبارأ بايد دست به دامان تفسير شد كه فلان اشخاص به بهمان دلايل جزء بنى اميه و اهل بنى اميه نيستند
در باب روايات شما لطفأ دقت شود كه امام معصوم طبق ادعاى روايت برخلاف دستور بيامبر و سنت او رفتار كرده و جواب سلام را نداده است درحاليكه بيامبر حتى با دشمنانش خلاف اين رفتار را داشته است لذا فارغ از معصوميت و امامت از شخصيت امام مذكور بعيد است برآيد كه جواب سلام شخص كافر را هم ندهد
و به نظر بنده روايات جعلى از اين دست بسيار فراوان است كه در واقع دفاع از امامت نيست و تهمت و اساعه ادب است

در ضمن فقط لعن بر اهل بنى اميه نيست و در زيارت عاشورا لعن شامل افراد زيادى مى شود مثلأ لعن الله على الممهدين
يا همه كسانى كه اسبها زين كردند و به مبارزه با حسين بن على آمده بودند
@ جرا به دستور خدا اشاره نميكنيد كه مسلمانان حتى از اهانت به مشركان (و معبود واضحأ باطل آنها مثل لات و عزى ) خوددارى كنند ؟
آيا بيامبر هم دشمنانش را در اسناد معتبر و تحريف نشده تاريخ اسلام لعن و نفرين كرده است
لطفأ جند مورد را با ذكر آدرس منبع معتبر بيان كنيد
در قرآن هركز نيامده است كه فلان اشخاص را لعن كنيد يا اجازه داريد لعن كنيد
و آنجه از لعن آمده فقط كفته خدا لعن كرده است
و هركز نيامده لعن و نفرين كنيد در حاليكه عرض شد واضحأ دستور داده اين كار را مسلمانان نكنند

آیا بنی امیه شجره ملعونه است ؟ آیا مفسرین شیعه و سنی در تفسیر آیه 60 سوره الاسراء (وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَانًا كَبِيرًا ) شجره ملعونه را به بنی امیه تفسیر کرده اند ؟ آیا از نظر شیعه، تمامی بنی امیه و بدون استثناء ملعون اند ؟ آیا لعن بنی امیه در زیارت عاشورا شامل تمامی بنی امیه می شود ؟

1. اینکه شخصی صرفا به خاطر انتساب به طایفه خاصی (از لحاظ نسبی) ، مورد لعن قرار بگیرد ، مخالف عقل و وحی است. ( عکس این مطلب نیز صحیح است ، به این معنی که مثلا ابولهب با اینکه از بنی هاشم است و عموی پیامبر ، در قران کریم و روایات فرقتین مورد مذمت و لعن قرار گرفته) .
2. در خاندان بنی امیه افرادی بوده اند که مورد تمجید ائمه اطهار ( صلوات الله علیهم) قرار گرفته اند. لذا ملعون بودن بنی امیه به طور عام ، متناقض با روایات صحیحه دال بر وجود افراد صالح و مورد تایید ائمه اطهار ( صلوات الله علیهم) از بنی امیه است ( مانند خالد بن سعید بن العاص و ابوالعاص بن ربیع)، لذا غلط است.
3.مفسرین ( اعم از شیعه و سنی) در تفسیر آیه 60 سوره الاسراء ، تفاسیر و شان نزول زیادی در مورد شجره ملعونه آورده اند و یکی از احتمالات را به این داده اند که منظور از شجره ملعونه ، بنی امیه است. و بعضی از مفسرین این تفسیر را غلط دانسته اند. ( مثلا امام فخرالدین الرازی می فرمایند : قال ابن عباس رضي الله عنهما : الشجرة بنو أمية يعني الحكم بن أبي العاص قال ورأى رسول الله صلى الله عليه وسلم في المنام أن ولد مروان يتداولون منبره فقص رؤياه على أبي بكر وعمر وقد خلا في بيته معهما فلما تفرقوا سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم الحكم يخبر برؤيا رسول الله صلى الله عليه وسلم فاشتد ذلك عليه ، واتهم عمر في إفشاء سره ، ثم ظهر أن الحكم كان يتسمع إليهم فنفاه رسول الله صلى الله عليه وسلم . قال الواحدي : هذه القصة كانت بالمدينة ، والسورة مكية فيبعد هذا التفسير إلا أن يقال : هذه الآية مدنية ولم يقل به أحد ، ومما يؤكد هذا التأويل قول عائشة لمروان لعن الله أباك وأنت في صلبه فأنت بعض من لعنه الله.( التفسیر الرازی))

4. روایتی را محدثان اهل سنت نقل کرده اند مبنی بر اینکه : قال رسول الله ( صل الله علیه و آله و سلم ) : هلكة أمتي على يدي غلمة من قريش . حضرت رسول اکرم ( صل الله علیه و آله و سلم ) فرمودند : هلاک امت من به دست جوانانی از قریش است ( صحیح البخاری و المسلم ، کتاب الفتن ) و ظاهرا بخاری و مسلم آن را به بنی امیه تطبیق کرده اند.( ر.ک. صحیحن ، کتاب الفتن)
5. امام طبری و یعقوبی در کتب تاریخشان روایت کرده اند که : ابوسفيان سوار بر الاغى بود و معاويه زمام آن را به دست گرفته و يزيد آن را مى‏راند! رسول‏اللَّه فرمود: خدا راكب و راهبر و راننده آن را لعنت كند. (مسلم گوید: صحت اسناد این حدیث را بررسی نکرده ام).

6. باید توجه داشت که سعادت و شقاوت هر کسی به دست خود شخص و با اعمال او ( و اختیار او) رقم می خورد و انتساب به طایفه ای یا مصاحبت با شخصی، معجزه نمی کند. مثلا به نقل امام ذهبی یکی از زنان پیامبر ( به نام قتیله) بعد از فوت پیامبر ( صل الله علیه و آله و سلم) ، مرتد شد . یا خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید که : در اطراف تو منافقانی هستند که تو آنها را نمی شناسی. یا بعضی از فرزندان ائمه مورد مذمت قرار گرفته اند و از آنها به فاسق و ... تعبیر شده است ، یا پسر نوح که کافر و هلاک شد . یا زنان حضرت نوح و حضرت لوط ، که قران کریم از آن دو به کافر و خائن یاد کرده ( التحریم 10) .
7. باید توجه داشت که از آنجا که اکثر بنی امیه ( مانند یزید و ...) در تضاد با حق و دشمن ائمه اطهار ( صلوات الله علیهم ) بوده اند ،در ادعیه مورد نص قرار گرفته اند ، نه از آن جهت که از بنی امیه اند ، زیرا حتی اگر کسی از بنی هاشم و ... نیز همانند یزید و امثال او باشد ، مورد لعن قرار می گیرد. مثلا در قبیله ثمود و در جریان کشتن ناقه صالح ( علیه السلام) ،قاتل یک نفر بود ولی چون سایر قبیله نیز به این کار او راضی بودند ، مورد عذاب واقع شدند. یعنی ملاک خوبی و بدی ، اطاعت و عصیان است و نه انتساب به قبیله خاصی.
حضرت امام علی بن موسی الرضا ( صلوات الله و سلامه علیه ) در مورد پسر نوح می فرماید : او واقعا پسر نوح بود ولی به دلیل عصیان و کفر ، خداوند خطاب به نوح می فرماید که او از خانواده تو نیست ( انه لیس من اهلک ) ، و همینگونه است که اگر کسی از بنی هاشم ، اطاعت خداوند را نکند از ما نیست .
و نیز حضرت رسول اکرم ( صل الله علیه و آله و سلم) با اینکه حضرت سلمان ( سلام الله علیه) نه از بنی هاشم است و نه عرب است ، با این حال از آنجا که بر خیر و ایمان و صلاح است ، در مورد او می فرماید (( سلمان منا اهل البیت )). (مسلم گوید : بیان مقام و منزلت و مناقب حضرت سلمان ( سلام الله علیه) در این مختصر نمی گنجد).
و نیز حضرت امام علی بن ابی طالب ( صلوات الله و سلامه علیه) جواب سلام برادر خود ( زید بن موسی بن جعفر ) را نداد ، زید گفت که من پسر پدرتان هستم ، چرا جواب سلام مرا نمی دهی ؟ امام (سلام الله علیه) فرمودند که تا وقتی که اطاعت الهی داشته باشی برادر من هستی و در صورت عصیان هیچ نسبتی میان ما نخواهد بود. ( بحار الانوار)
و نیز حضرت امام محمد باقر ( صلوات الله و سلامه علیه ) به فردی از بنی امیه که از فرزندان مروان است ( به نام سعد بن عبدالملک ) لقب (( سعد الخیر )) را دادند . روزی سعد نزد ایشان آمد در حالی که شدیدا می گریست. امام (علیه السلام) به او فرمودند که چرا گریه می کنی ؟ سعد گفت : چرا گریه نکنم در حالی که از بنی امیه ام و مورد لعن . حضرت امام ( علیه السلام) فرمودند که تو از ما هستی زیرا قران از قول حضرت ابراهیم ( علیه السلام) می فرماید : فمن تبعنی فانه منی ، آن که از من پیروی کند از من است. ( الاختصاص ، شیخ مفید ( قدس سره)).

8. كان بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه على قتلوه.
اگر در يك خانه‌اي، نام فرزندشان را علي مي‌گذاشتند، بني‌أميه او را مي‌كشتند.
تهذيب التهذيب لإبن‌حجر، ج7، ص281
(كتب معاوية إلي المغيرة بن شعبة : أظهر شتم علي وتنقصه ... .
انساب الأشراف ، ج5 ،‌ ص30 )
أن معاوية بن أبي سفيان لما ولى المغيرة بن شعبة الكوفة في جمادى سنة 41 دعاه فحمد الله وأثنى عليه ثم قال : ... ولست تاركا إيصاءك بخصلة لا تتحم عن شتم على وذمه والترحم على عثمان والاستغفار له والعيب على أصحاب على والاقصاء لهم وترك الاستماع منهم ... .
تاريخ طبري‌ ،‌ ج4 ، ص188 . )

مسلم گوید : فضائل و مناقب بنی امیه بسیار زیادتر از چند حدیث فوق است ( فاجعه قضیه حره ، واقعه کربلا ، جنگ صفین ، و...). از این حدیث و نظایر این حدیث ، می توان فهمید که آن بنی امیه ای که در ادعیه شیعه مورد نص قرار گرفته اند چه کسانی بوده اند.

چرا معاویة ابن یزید هم در زیارت عاشورا مشمول لعن الهی شد؟
پرسش:
چرا در زیارت عاشورا نوشته شده است: «اللهم العن بنو امیه قاطبه» در حالی که پسر یزید «معاویه» سزاوار چنین لعنی نبود؟

پاسخ:

این سؤال از دو بعد قابل بررسی است: یکی شخصیت معاویة ابن یزید و دیگری مراد از بنی امیه در زیارت.

از بعد اول باید گفت که: چنان که می‌دانید معاویة ابن یزید، مدتی بر مسند خلافت نشست (معمولاً این مدت، چهار روز ذکر می‌شود) و پس از آن، پشیمان شد و از خلافت کناره گیری کرد، و آن را غاصبانه قلمداد کرد و پس از مدت کوتاهی، درگذشت.

نکته‌ای که باید بدان توجه داشت این است که بی تردید اقدام معاویه پسر یزید در کناره گیری از خلافت، اقدامی شایسته بوده و به درستی، پی به غاصبانه بودن آن برد. اما این اقدام دلیل نمی‌شود که مطمئن باشیم معاویة ابن یزید با رعایت تمام شرایط توبه (از جمله جبران ظلم‌های انجام شده) مورد رحمت الهی واقع شده باشد و مشمول لعن الهی نباشد. غصب خلافت و لو در مدتی کوتاه، گناه بزرگی است که بی تردید بخشوده شدن آن نیز شرایط و لوازمی دارد. چنان که در مورد عمر بن عبدالعزیز در روایتی از امام صادق علیه السلام، وارد شده است که پس از مرگش، اهل آسمان او را لعنت می‌کنند چرا که بر مسندی نشسته بود که نسبت به آن حقی نداشت هر چند وی نسبت به سایر خلفا، اقدامات شایسته و فراوانی انجام داد.[1]

البته به طور قطع نیز ادعا نمی‌کنیم که وی مشمول رحمت الهی قرار نگرفته باشد و در هر صورت تنها خداوند از سرنوشت وی آگاه است.

بر فرض که بپذیریم وی مستحق لعن الهی نیست و لعن در زیارت عاشورا نباید متوجه وی شود، با توجه و بررسی بُعد دوم، یعنی مراد از بنی امیه در این عبارات، مسأله حل خواهد شد.

توضیح آن که: کسی که با تأمل، فقرات قبل و بعد این عبارت در زیارت عاشورا را بخواند، به روشنی متوجه می‌شود که فضای زیارت، لعن و نفرین آن جماعتی است که غاصبانه بر تخت خلافت تکیه زدند و به دنبال خاموش کردن نور الهی بودند و از هر وسیله‌ای برای دشمنی با اهل بیت(ع) بهره می‌گرفتند. بنا بر این مراد از بنی امیه در این فقره نیز آن دسته از بنی امیه است که مستحق لعن الهی بودند یعنی آنها که بغض و کینه اهل بیت(ع) را در دل می‌پروراندند. بنا بر این طبق اصطلاح اصول، خروج امثال معاویة ابن یزید از تحت واژه «بنی امیه» تخصّص خواهد بود نه تخصیص. یعنی از ابتدا بنی امیه در این عبارت شامل صالحان از بنی امیه نیست تا بخواهد با تخصیص خارج شود.

مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی در شرح زیارت عاشورای خود، ضمن تأیید این وجه دو مؤید برای آن ذکر می کند:

1- اضافه، حقیقت در عهد است یعنی مراد از بنی امیه (که بنی امیه اضافه شده است) آن جماعت معهود از فرزندان امیه هستند که با اهل بیت دشمنی و نفرت داشتند.

2- در روایتی، امام معصوم علیه السلام واژه بنی امیه را به کار می‌برد، و در ادامه آن را به ابوسفیان و معاویه و آل مروان تطبیق می‌کند.

بنا بر این بر فرض این که معاویه پسر یزید مشمول لعن الهی نباشد، باید گفت به قرینه مقامیه، مراد از بنی امیه جماعت خاصی از بنی امیه است که معاویه در زمره آنها نیست. برای مطالعه بیشتر در این باره، به منبع زیر مراجعه کنید:

میرزا ابوالفضل تهرانی، شفاء الصدور فی شرح زیارت العاشورا، ج 1، ص 355-363.

[1]- ر.ک: اثبات الهداة، ج3، ص51.

با سلام به دوست عزیز نا مسلمان بنده چند سوال از شما دارم
1- ایا قبول دارید پیامبر و علی ع افرادی را لعن کرد ه اند
2- ایا قبول دارید کسانی که قاتل امام معصوم باشند و لو ممهد این قتل باشند مستحق لعن هستند
3- برداشت شما از لعن چیست و ایا شما اساسا نفرین بر کسی که ظلم نموده باشد را جایز می دانید
4-ایا اساسا برای یک گزارش تاریخی یا حدیثی اعتباری قایلید یا تنها به قران و عقل اعتماد دارید
ممنون از نقد های شما


بسم الله الرحمن الرحیم

من که نمیدونم بعضیها چرا تاریخ رو کامل و منصفانه مطالعه نمیکنند؟!
خوب آقا جان ابوبکر و عمر و عثمان هم خدماتی کردند و هم گناهان و جفاهایی در حق اهل بیت! هر کاری کردند کردند اون دنیا جواب پس میدهند شما شیعیان چرا بطور علنی نفرین شون میکنید؟!

این کار شما غیر از کینه توزی بیشتر اهل سنت و خشن جلوه دادن شیعیان فایده دیگه ای هم داره؟

جز ترور برادران شیعه تون با انتحاری و بهانه دادن دست سلفی ها و وهابی برای قتل عام شیعیان فایده ای داره؟

بنظر بنده تمام احادیثی که میگن از ائمه در لعن خلفاست جعلی هست چون اون بزرگواران میدونستند اگر علنا آنها را مورد لعن قرار دهند چه آتش و کینه ای بین مسلمانان برپا خواهد شد؟

اگه حضرت علی اینا رو نفرین میکرد پس چرا به اونا مشاوره میداد؟!

در زیارت عاشورا یا دیگر ادعیه پس چرا لعنشون نکردند؟

اگر اینها در حد معاویه و یزید ملعون، ظالم بودند پس می بایست تمام اهل بیت را از دم تیغ میگذراندند!

معاویه علنا اهل بیت رو لعن میکرد نه خلفا! پس چرا اونا رو علنا لعن میکنید؟


آخه اون طفل چند ماهه شیعه سوری که میگن سلفی های ملعون گلوش رو بریدند چه گناهی داره؟! :Ghamgin:

لطفا فقط اونایی که ائمه در زیارت عاشورا نام بردند رو نفرین کنید


مطلب زیر از سایت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاههاست

آیا لعن خلفا جایز است؟

در رابطه با لعن کردن خلفا باید ابتدا چند مقدمه را عرض کنیم :

اولاً: ائمه اطهار در شرایطی نبودند که بتوانند هر چه در سینه دارند، آزادانه برای همه مردم بیان نمایند. اما به برخی یاران خود مطالبی در قالب دعا یا حدیث یا رفتاری که حاکی از نفرت و نارضایتی از آنان باشد، آموخته اند.

ثانیاً: شما ببینید، در حالیکه امیر المؤمنین(علیه السلام) صریحا آنان را لعن نکرد، چه رفتاری با ایشان و همسر عزادارشان داشتند؟ چه بلوایی در کربلا بپا کردند؟ ائمه دیگر را چگونه به شهادت رساندند؟ حال اگر آشکارا به لعن می پرداختند، همین مهلت کوتاه زندگیشان را نیز کوتاهتر می کردند و شیعیانشان را بیشتر در فشار و رنج قرار می دادند و همین مقدار از میراث پیامبر هم به دست ما نمی رسید.

به هر حال این عدم رضایت تنها با لعن کردن نیست همینکه از اعمال و رفتار آنان با عمل و رفتارشان بی زاری می جسته اند خود دلیل بر تبری جستن از آنان است.

پس از ذکر این مقدمه توجه به چند مطلب ضروری است:

1-‏ يكى از اتّهاماتى كه همواره از طرف اهل سنّت به شيعه نسبت داده شده ، داستان سبّ ولعن بعضى از اصحاب و ياران پيامبر اكرم ( ص ) است ، كه اين امر در طول تاريخ باعث رنجهاى فراوان و گرفتاريهاى بى‏شمارى براى شيعه گرديده است .

2 - سبّ خلفا ابزارى براى فتوا به قتل شيعه
‏ الف : به شهادت تاريخ وسيره‏ نويسان ، سلاطين وخلفاء مستبدّ هميشه از اين موضوع براى قتل عام ونابودى شيعه استفاده كرده ‏اند همانگونه كه صاحب كتاب «المنتظم » به اين نكته اشاره كرده و مى‏گويد : حكّام وسردمداران قدرت هر وقت كه مى‏خواستند فردى شيعى مذهب را تعقيب و دستگير وسپس او را مجازات كنند به جرم فحش وناسزا به أبو بكر وعمر بود ، نه اينكه چون پيرو على ( ع ) است ، ويا از آن حضرت دفاع كرده است‏ (المنتظم : 2 / ص 36 ، وضوء النبى ( ص ))

ب : ابن اثير در حوادث سال 407 هـ مى‏نويسد : در اين سال در تمام شهرهاى آفريقا شيعيان را به جرم سبّ ولعن شيخين ( أبو بكر و عمر ) از بين بردند. (الكامل : 9 / 110 ).

‏ ج : سرخسى از فقهاء بزرگ اهل سنّت اين چنين فتوا داده است : هر كس در باره خلفا سخنى بگويد كه در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بى‏دين است و از مسلمانى خارج شده است ، و دواى درد چنين شخصى اگر توبه نكند ، شمشير است. (اصول السرخسى : 2 / 134 ).

‏ زمينه صدور فتواهايى خشن بر ضدّ شيعه ، احاديثى است كه با استفاده از نام پيامبر اكرم ( ص ) ساخته شده است ، و جالب است كه شما بار ديگر سخن سرخسى را مرور كنيد كه گفت : كسى كه أبو بكر و عمر را لعنت كند اگر توبه نكند دواى او شمشير است ، و سپس به اين فتواى خشن‏تر بنگريد كه مى‏گويد : «وأنّه إذا تاب لا تقبل توبته بل يجب قتله »‏ اگر توبه هم كرد پذيرفته نمى‏شود ، بلكه بايد كشته شود .(رسائل ابن عابدين : 1 / 364 ).

نتيجه اين سخنان اعمّ از احاديث دروغينى كه در فضائل ساختگى اشخاص در لابلاى كتابهاى حديثى و تفسيرى و تاريخى نوشته شده و يا فتواهايى كه به قلم مدّعيان فقاهت صادر شده ، جز قتل و خون ريزى انسانهاى بى‏گناه نبوده است .

‏ به يك نمونه از جنايات تاريخى كه محصول اين انديشه‏هاى دروغين است اشاره مى‏كنيم و قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار مى‏كنيم .

‏سلطان مراد چهارمين پادشاه عثمانى در صدد جنگ افروزى عليه ايران بود ، و لذا به بعضى از دانشمندان اهل سنّت متوسّل شد تا جهت شعله ور كردن فتنه جنگ داخلى بين مسلمانان فتوايى از آنان بگيرد ، ولى هيچ يك از علماء و دانشمندان جرأت اين كار را نداشت و به خود اجازه نداد تا مسبّب قتل و خون ريزى شود ، امّا يك جوان دين فروش به نام «نوح افندى » كه بويى از فقه و انسانيّت به مشامش نرسيده بود ، در كمال وقاحت و بى‏شرمى فتوايى صادر كرد كه در آن ابتدا كفر شيعه را ثابت و سپس قتل او را واجب مى‏كرد ، متن فتواى او چنين است : «من قتل رافضيّاً واحداً وجبت له الجنّه ». هر كس يك نفر از شيعيان را بكشد بهشت بر او واجب مى‏شود .

‏ با صدور اين فتوا دهها هزار نفر به قتل رسيدند ، و تنها در حادثه خونين «حلب » چهل هزار نفر از شيعيان اين شهر به شهادت رسیدند. (رجوع كنيد به مجلّه تراثنا ج 6 ، ص 32 ، ( موقف الشيعة من هجمات الحضومى )) .

3 - لعن و سبّ أمير المؤمنين عليه السلام
يكى از ظلمهاى بزرگى كه در حق مولا أمير مؤمنان حضرت على ( ع ) روا داشته‏ اند ، دشنامها وبدگوئيهاى فراوان در باره آن حضرت است . و بنيانگذار اين روش زشت و ضدّ دينى و اخلاقى كسى نيست جز معاوية بن أبى سفيان كه به اصطلاح مفتخر به خال المؤمنين است كه عده‏اى جاهل و يا معاند ، از اعمال و كردار او با عظمت ياد مى‏كنند .
او كسى است كه در پايان نمازهايش چه جمعه و غير جمعه و بر بالاى منبر هنگام سخنرانى از على ( ع ) به زشتى ياد مى‏كند و حتّى فرمانى هم براى ديگر سخنرانان در دور افتاده‏ترين شهرها صادر مى‏كند تا به شايسته ‏ترين بنده خدا فحش و ناسزا بگويند .

حَمَوى از دانشمندان اهل سنّت مى‏گويد : عليّ بن أبي طالب در منابر شرق و غرب كشور اسلامى سبّ و لعن مى‏شد حتّى در دو شهر مقدّس ، يكى محلّ ولادت او ، و ديگرى محلّ هجرت و همراهى او با پيامبر يعنى شهر مدينه ، در منبرها بر او نفرين و به بدى ياد مى‏كردند. (معجم البلدان : 3 / 191 ، و5 / 38 ).

زمخشرى و سيوطى دو تن از بزرگان و دانشمندان سنّى مذهب مى‏گويند: در دوران بنو اميّه بر بالاى بيش از هزار منبر على را لعنت مى‏كردند ، و پايه گذار اين سنّت ، شخص معاويه بود. (بيع الأبرار زمخشرى : 2 / 186 ؛ النصاع الكافية محمد بن عقيل : 79 ؛السيوطى ، النص والاجتهاد : 496) .

چرا اين همه نا سزا؟! اكنون اين سؤال كه ريشه در اعماق دردهاى روحى و روانى هر مسلمان با غيرت دارد مطرح مى‏شود كه :
‏ مگر عليّ بن أبي طالب ( ع ) از أصحاب و ياران رسول خدا ( ص ) نبود؟
‏ مگر آن حضرت از خلفا و جانشينان پيامبر خدا شمرده نمى‏شد؟
مگر داماد پيامبر گرامى ( ص ) و همسر پاره تن آن حضرت نبود؟
‏ مگر او - نستجير باللّه - مسلمان نبود؟ مگر نه اين است كه رسول گرامى فرمود : هر گونه ناسزا گفتن به مسلمان موجب فسق است : «سباب المسلم فسوق » (صحيح بخارى : 171 ح 48 ، كتاب الايمان - باب خوف المؤمن من أن يحبط عمله ؛ صحيح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » ) .
پس چرا سبّ و لعن على ( ع ) از ناحیه بعضی از بزرگان اهل سنت جنبه شرعى و قانونى به خود مى‏گيرد؟

معاويه چگونه حكومتى تشكيل داده كه پايه‏هاى آن بايد با سبّ على ( ع ) استوار مى‏گردد كه بنا به نقل ابن عساكر ، مروان به امام زين العابدين ( ع ) گفت : هنگام محاصره عثمان ، كسى همانند على ( ع ) از وى دفاع ننمود . حضرت فرمود : پس چرا اين همه او را در بالاى منابر ناسزا مى‏گوييد؟

‏ مروان پاسخ داد : اساس حكومت ما ، استوار نمى‏گردد مگر با اين ناسزاها . (تاريخ مدينة دمشق لابن عساكر : 42 / 438 ؛ الصواعق المحرقة ص 33 ؛ النصائح الكافية ص 114 عن الدار قطنى ؛ شرح نهج البلاغه : 13 / 220 )

چه اتفاقى در تاريخ اسلام مى‏افتد كه وقتى عمر بن عبد العزيز تصميم مى‏گيرد از لعن على ( ع ) جلوگيرى كند ، مردم از گوشه و كنار مسجد فرياد بر مى‏آورند «تركت السنّة ، تركت السنّة » هان ، سنت پيامبرا را ترك كردى!! (العتب الجميل ص 74 - 75 ؛ النصايح الكافية : 116 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبى الحديد : 13 / 222 )

آنان کار را به جایی رساندند که حتی وقتى مى‏شنيدند خانواده‏اى اسم نوزاد خود را به نام على نهاده وى را بدون هيچ جرم و گناهى به قتل مى‏رساندند!!! وقتى اين خبر به گوش شخصی به نام «رَباح » رسيد نام فرزندش را تغيير داد . (سير أعلام النبلاء : 5 / 102 ، 7 / 413 ؛تهذيب الكمال : 20 / 429 ، تهذيب التهذيب : 7 / 281 ، ترجمة على بن رباح)

از این نمونه ها بسیار است که به جهت اختصار به همین موارد بسنده می کنیم.

نسل كشى شيعه به چه جرمى؟
آرى يكى ديگر از لكه‏هاى ننگ تاريخ بنو اميه اين است كه بنا به نقل ابن ابى الحديد سنى معتزلى ، به دستور معاويه ، دوستان و شيعيان على را از زير هر سنگ و كلوخى بيرون كشيدند و دست و پاهاى آنان را بريده و با آهن گداخته به چشمان آنان سرمه كشيدند و بر بالاى شاخه‏ها خرما به دار آويختند. (شرح نهج البلاغة لابن أبى الحديد : 11 / 44 ، النصايح الكافية : 72 )
و بنا به نقل همو از امام باقر ( ع ) كه فرمود : شيعيان ما را در هر دهى و دهكده‏اى يافتند به قتل رساندند و دست و پاى آنان را مثله كردند و هر كس كه به ما اظهار محبت مى‏كرد ، زندانى كردند ، اموال او را مصادره نمودند و خانه او را ويران ساختند . و كار را به جايى رساندند كه اگر به يك نفر زنديق و ملحد و يا كافر مى‏گفتند بهتر از اين بود كه او را شيعه بنامند. (شرح نهج البلاغة : 11 / 43 )

‏ 4- لعن در سنّت نبوى
پژوهشگران حديث نبوى كه تحقيقات و تفحّص ارزشمندى پيرامون سخنان و فرمايشات پيامبر اكرم ( ص ) داشته‏اند ، تقريباً تعداد سيصد عنوان در موضوع لعن كه فقط از اين كلمه استفاده شده است استخراج نموده و در معرض مطالعه و ديد ديگران قرار داده‏اند ، كه اين نكته دليلى روشن بر اهميّت موضوع در سيره نبوى است‏ (موسوعة أطراف الحديث النبوىّ ( ص ) : 6 / 594 ، مادّه «لعن ») . اما باید توجه داشت که لعن کردن آداب و شرایط و ملزمات مخصوص خود را دارد و در هر جا و هر زمان و هر شخصی نمی تواند جاری شود برای توضیح بیشتر به چند نمونه از لعن کردن درست آنهم با توجه به مقتضیات زمان، توجه بفرمایید:

الف - لعن و نفرين پيامبر ( ص ) نسبت به بنو اميّه
در بين فرمايشات و سخنان پيامبر اكرم ( ص ) علاوه بر نهى از سبّ و لعن انسانها خصوصاً افراد با ايمان ، مواردى ديده مى‏شود كه آن حضرت اشخاص و يا گروههايى را مورد لعن و نفرين قرار داده است . از جمله حكم بن العاص ، كه جبير بن مطعم مى‏گويد : با رسول خدا ( ص ) كنار حجر نشسته بودم ، حكم بن ابى العاص در حال گذر از نزديك ما بود ، پيامبر فرمود : واى بر امّت من از فرزندان و آنچه در صلب اين مرد است‏. (المعجم الأوسط للطبرانى : 2 / 144 ) .
و زمانى كه معاويه براى فرزندش يزيد از مردم بيعت مى‏گرفت ، مروان گفت : اين روش ابو بكر و عمر بود ، عبد الرحمن بن ابو بكر در جوابش گفت : سنّت و روش هرقل و قيصر است . مروان متقابلاً گفت : اين آيه را خداوند در باره تو نازل فرمود : ( وَالَّذِى قَالَ لِوَلِدَيْهِ أُفٍّ لَّكُمَآ ) أحقاف / 17 . ، و كسى كه به پدر و مادرش مى‏گويد : أفّ بر شما .
سخنان اين دو نفر بگوش عائشه رسيد ، گفت : مروان دروغ مى‏گويد ، رسول خدا پدرش را لعنت كرد ، در حاليكه او در صلب پدرش بود (المنثور سيوطى : 6 / 41 ؛ أسد الغابة : 2 / 34 ؛ سنن الكبرى نسائى : 6 / 459 ؛ تفسير ابن كثير : 4 / 172 ؛ المستدرك على الصحيحين للحاكم : 4 / 481)

امام حسن مجتبى ( ع ) به مروان فرمود : «لقد لعن اللّه أباك الحكم وأنت فى صلبه على لسان نبيّه ، فقال : لعن اللّه الحكم وما ولد » خداوند بر زبان پيامبرش پدرت حكم را لعنت كرد و تو در صلب او بودى ، فرمود : خدا لعنت كند حكم را و آنچه از او به دنيا آيد (البداية والنهاية : 8 / 284 ؛ كنز العمال : 11 / 257 ؛ تاريخ مدينة دمشق : 57 / 244 ؛ سير أعلام النبلاء : 3 / 478 ).

ب - لعنت كردن پيامبر اكرم ( ص ) ابو سفيان و معاويه را
اظهار ناراحتى و عدم رضايت پيامبر از بعضى چهره‏ هاى سرشناس صدر اسلام دليلى قاطع بر انحراف آنان از سيره و روش آن حضرت است ، مخصوصاً اگر اين عدم رضايت به شكل لعن و نفرين باشد ، از جمله اين افراد ابو سفيان و معاويه است ، پدر و پسرى كه منشأ بسيارى از فتنه‏ها و آشوب بوده و حوادث دردناكى براى اسلام و امّت اسلام آفريدند .
عبد اللّه بن عمر مى‏گويد : پيامبر از مكانى در حال عبور بود ، چشمش به ابو سفيان افتاد كه سوار بر شتر بود و معاويه و برادرش يكى پيشاپيش و ديگرى پشت سر در حركت بودند فرمود : «اللّهمّ العن القائد والسائق والراكب » . بار خدايا آنكه سواره است و آن دو كه همراه او و پياده هستند را لعنت كن ، افرادى كه اين حديث را از عبد الله بن عمر شنيدند ، سؤال كردند : آيا خودت از پيامبر شنيدى يا كسى ديگر برايت تعريف كرده است؟ گفت : آرى خودم شنيدم ، و اگر دروغ بگويم ، گوشهايم كر شوند همانگونه كه دو چشمم كور شده است‏. (تاريخ الامم والملوك : 10 / 58 ؛ حوادث سال 284 هـ ؛ كتاب صفين : 247 ، چاپ مصر) .

ج - لعنت كردن بعضى از صحابه به بعضى ديگر
ابو بكر در محضر پيامبر لعنت مى‏شود:
ابوهريره مى‏گويد : مردى در حضور پيامبر ابو بكر را سبّ و لعن مى‏كرد و آن حضرت متعجّبانه مى‏خنديد (تفسير ابن كثير : 4 / 129 ، مسند احمد : 2 / 436 ، الدر المنثور : 6 / 11 ).
و در نقلى ديگر آمده است : ( أنّ رجلاً سبّ أبا بكر عند النبى ( ص ) والنبيّ لا يقول شيئاً ) . شخصى در حضور رسول خدا ( ص ) ابو بكر را لعنت مى‏كرد و آن حضرت هيچ سخنى نمى‏گفت . (ابن حجر نيز مى‏گويد : در حضور پيامبر شخصى ابو بكر را سبّ مى‏گفت؛‏ تاريخ النمازى : 2 / 102 ؛ سبل السلام : 4 / 197)

‏ 5 - آثار نوشته شده در بديهاى شيخين
يكى از روشهاى ديگر در يادآورى نقصهاى گفتارى و رفتارى افراد استفاده از نوشتن و ضبط آن است كه در طول تاريخ در اين زمينه آثارى مكتوب از اهل قلم و تصنيف به رشته تحرير در آمده است ، از آن جمله راجع به مسلمانان صدر اسلام و ياران پيامبر اكرم و چهره‏هاى سرشناس كه به فصلهايى كوتاه از رفتار و كردار آنان پرداخته‏اند ، مانند ابن خراش كه دو جلد در باره زشتكاريهاى خليفه اول و دوم نوشت ، و چون مورد اعتماد و اطمينان بود و به دروغگويى از نقل حوادث و گزارشات تاريخى متّهم نبود ، او را به طرفدارى از اهل بيت پيامبر ( ص ) متّهم نمودند ، و اشخاصى از قبيل او را كه به نقل زشتكاريها پرداخته‏اند به همين اتّهام مورد حمله و هجوم قرار داده‏اند (الكامل فى ضعفاء الرجال : 5 / 519 ، تهذيب التهذيب : 2 / 83 )و ...

نتیجه نهایی:
لعن و نفرین در هر زمان و مکانی جایز نمی باشد و سنت پیامبر و اهل بیت هم همینگونه بوده که علانا از لعن و نفرین خودداری می کردند مگر در زمان های خاص و افراد خاصی که شرایط آن دوران اقتضاء این امر را داشته است.ائمه اطهار در شرایطی نبودند که بتوانند علانا به لعن مخالفین خود دست بزنند و تنها با ذکر اذکار و ادعیه ای نارضایتی خود را نشان می دادند که همین روش نیز باید برای ما الگوی عملیباشد.
در پایان این مطلب را نیز تاکید می کنیم که نظر به اینکه لعن به خلفا خلاف سیره ائمه و باعث اختلاف شیعه و سنی شده و روز به روز موجبات افزایش کینه و نفرت بین مسلمانان می شود علمای ما به شدت از انجام علنی آن نهی کرده اند و شیعیان را به دوری از اینگونه اعمال و رفتارهای نامناسب برحذر داشته اند و بر ما نیز واجب است که به دستورات آنان عمل کنیم و از اینگونه رفتارهای تحریک آمیز و دشمن تراش دوری کنیم.

موضوع قفل شده است