جمع بندی بررسی اعتبار و صحت و اسناد سه نقل تاریخی از بحار الانوار در مورد سرزمین کربلا

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی اعتبار و صحت و اسناد سه نقل تاریخی از بحار الانوار در مورد سرزمین کربلا

سلام و عرض ادب و احترام

سه نقل تاریخی در کتاب بحار الانوار علامه مجلسی هست میخواستم صحت و اعتبار و اسناد این سه نقل رو مورد بررسی قرار بدین با تشکر ...

* تقریبا هر سه نقل شبیه هم هستند.

نقل اول ) در بحار الانوار ، ج 44 ، ص 242 ، آمده که حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام در سرزمین کربلا زمین خورد و پای او مجروح گردید و خون از پایش جاری شد . آنگاه حضرت آدم (ع) به خدای متعال عرضه میدارد : پروردگارا خطایی از من سر زده که مرا عقاب نموده ای ؟ خداوند به او میفرماید : ای آدم گناه تازه ای نکرده ای لکن در این سرزمین فرزند تو حسین علیه السلام از روی ظلم کشته خواهد شد پس خون تو به جهت موافقت با خون حسین علیه السلام جاری شد و ... .

نقل دوم ) در کتاب بحار الانوار ، ج 44 ، ص 243 ، نیز روایت شده است که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در حالی که سوار بر اسب بود از زمین کربلا می گذشت ، پس اسب او لغزید و ابراهیم افتاد و سرش شکست و خون آن جاری شد . حضرت ابراهیم علیه السلام عرضه داشت :پروردگارا خطایی از من سر زده که اینچنین مرا عقاب نموده ای ؟ خداوند به او میفرماید : گناهی نکرده ای ، لکن در اینجا سبط خاتم الانبیاء فرزند خاتم الاوصیاء کشته میشود . پس خون تو به خاطر موافقت با خون او جاری شد ... .

نقل سوم ) درست مانند دو نقل قبلی ! حضرت موسی کلیم علیه السلام بهمراه یوشع بن نون از سرزمین کربلا عبور میکرد که بند نعلین آن جناب گسست و خار داخل آن شد و پای مبارک آن حضرت زخم و خون از آن جاری شد و ... «ادامه همانند دو نقل قبل» ( بحار الانوار ، ج 44 ، ص 244 )

:Gol::Rose::Gol:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد مجید

IVI.@.H.D.I;593926 نوشت:
سلام و عرض ادب و احترام

سه نقل تاریخی در کتاب بحار الانوار علامه مجلسی هست میخواستم صحت و اعتبار و اسناد این سه نقل رو مورد بررسی قرار بدین با تشکر ...

* تقریبا هر سه نقل شبیه هم هستند.

نقل اول ) در بحار الانوار ، ج 44 ، ص 242 ، آمده که حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام در سرزمین کربلا زمین خورد و پای او مجروح گردید و خون از پایش جاری شد . آنگاه حضرت آدم (ع) به خدای متعال عرضه میدارد : پروردگارا خطایی از من سر زده که مرا عقاب نموده ای ؟ خداوند به او میفرماید : ای آدم گناه تازه ای نکرده ای لکن در این سرزمین فرزند تو حسین علیه السلام از روی ظلم کشته خواهد شد پس خون تو به جهت موافقت با خون حسین علیه السلام جاری شد و ... .

نقل دوم ) در کتاب بحار الانوار ، ج 44 ، ص 243 ، نیز روایت شده است که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در حالی که سوار بر اسب بود از زمین کربلا می گذشت ، پس اسب او لغزید و ابراهیم افتاد و سرش شکست و خون آن جاری شد . حضرت ابراهیم علیه السلام عرضه داشت :پروردگارا خطایی از من سر زده که اینچنین مرا عقاب نموده ای ؟ خداوند به او میفرماید : گناهی نکرده ای ، لکن در اینجا سبط خاتم الانبیاء فرزند خاتم الاوصیاء کشته میشود . پس خون تو به خاطر موافقت با خون او جاری شد ... .

نقل سوم ) درست مانند دو نقل قبلی ! حضرت موسی کلیم علیه السلام بهمراه یوشع بن نون از سرزمین کربلا عبور میکرد که بند نعلین آن جناب گسست و خار داخل آن شد و پای مبارک آن حضرت زخم و خون از آن جاری شد و ... «ادامه همانند دو نقل قبل» ( بحار الانوار ، ج 44 ، ص 244 )


با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
کاربر گرامی متنی را که مرقوم فرمودید در کتاب « بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏44، ص: 223،باب 30 إخبار الله تعالى أنبياءه و نبينا ص بشهادته‏ حدیث 37به بعد مطرح شده است.»در ضمن در کتاب « رياض الابرار فى مناقب الائمه الاطهار نوشته سيد نعمت الله جزائرى( م 1112) نیز آمده است که ایشان نیز از بحار نقل کرده است. وهمین طور که ملاحظه می فرمایید خود علامه مجلسی با لفظ « رُوِيَ مُرْسَلًا» روایت را مطرح نموده اند و آدرس دیگری نداده اندکه ما بتوانیم سند بحث را بررسی نماییم، و فقط می توان بااستناد به قول علامه بیان کرد که این روایات مرسل می باشند.
ذیلاً به اصل روایات در کتاب بحار اشاره می گردد:
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏44، ص: 242
37- وَ رُوِيَ مُرْسَلًا أَنَّ آدَمَ لَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ لَمْ يَرَ حَوَّاءَ فَصَارَ يَطُوفُ الْأَرْضَ فِي طَلَبِهَا فَمَرَّ بِكَرْبَلَاءَ فَاغْتَمَّ وَ ضَاقَ صَدْرُهُ مِنْ غَيْرِ سَبَبٍ وَ عَثَرَ فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي قُتِلَ‏ فِيهِ‏ الْحُسَيْنُ‏ حَتَّى‏ سَالَ‏ الدَّمُ‏ مِنْ رِجْلِهِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِي هَلْ حَدَثَ مِنِّي ذَنْبٌ آخَرُ فَعَاقَبْتَنِي بِهِ فَإِنِّي طُفْتُ جَمِيعَ الْأَرْضِ وَ مَا أَصَابَنِي سُوءٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِي فِي هَذِهِ الْأَرْضِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا آدَمُ مَا حَدَثَ مِنْكَ ذَنْبٌ وَ لَكِنْ يُقْتَلُ فِي هَذِهِ الْأَرْضِ وَلَدُكَ الْحُسَيْنُ ظُلْماً فَسَالَ دَمُكَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ فَقَالَ آدَمُ يَا رَبِّ أَ يَكُونُ الْحُسَيْنُ نَبِيّاً قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ سِبْطُ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ فَقَالَ وَ مَنِ الْقَاتِلُ لَهُ قَالَ قَاتِلُهُ يَزِيدُ لَعِينُ‏ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ آدَمُ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ أَصْنَعُ يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ الْعَنْهُ يَا آدَمُ فَلَعَنَهُ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ وَ مَشَى خُطُوَاتٍ إِلَى جَبَلِ عَرَفَاتٍ فَوَجَدَ حَوَّاءَ هُنَاكَ.
38- وَ رُوِيَ‏ أَنَّ نُوحاً لَمَّا رَكِبَ فِي السَّفِينَةِ طَافَتْ بِهِ جَمِيعَ الدُّنْيَا فَلَمَّا مَرَّتْ بِكَرْبَلَاءَ أَخَذَتْهُ الْأَرْضُ وَ خَافَ نُوحٌ الْغَرَقَ فَدَعَا رَبَّهُ وَ قَالَ إِلَهِي طُفْتُ جَمِيعَ الدُّنْيَا وَ مَا أَصَابَنِي فَزَعٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِي فِي هَذِهِ الْأَرْضِ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ يَا نُوحُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ يُقْتَلُ الْحُسَيْنُ سِبْطُ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ وَ ابْنِ خَاتَمِ الْأَوْصِيَاءِ فَقَالَ وَ مَنِ الْقَاتِلُ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ قَاتِلُهُ لَعِينُ أَهْلِ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ فَلَعَنَهُ نُوحٌ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ فَسَارَتِ السَّفِينَةُ حَتَّى بَلَغَتِ الْجُودِيَّ وَ اسْتَقَرَّتْ عَلَيْهِ.
39- وَ رُوِيَ‏ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ ع مَرَّ فِي أَرْضِ كَرْبَلَاءَ وَ هُوَ رَاكِبٌ فَرَساً فَعَثَرَتْ بِهِ وَ سَقَطَ إِبْرَاهِيمُ وَ شُجَّ رَأْسُهُ وَ سَالَ دَمُهُ فَأَخَذَ فِي الِاسْتِغْفَارِ وَ قَالَ إِلَهِي أَيُّ شَيْ‏ءٍ حَدَثَ مِنِّي فَنَزَلَ إِلَيْهِ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا حَدَثَ مِنْكَ ذَنْبٌ وَ لَكِنْ هُنَا يُقْتَلُ سِبْطُ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ وَ ابْنُ خَاتَمِ الْأَوْصِيَاءِ فَسَالَ دَمُكَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَنْ يَكُونُ قَاتِلُهُ قَالَ لَعِينُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ الْقَلَمُ جَرَى عَلَى اللَّوْحِ بِلَعْنِهِ بِغَيْرِ إِذْنِ رَبِّهِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى الْقَلَمِ أَنَّكَ اسْتَحْقَقْتَ الثَّنَاءَ بِهَذَا اللَّعْنِ فَرَفَعَ إِبْرَاهِيمُ ع يَدَيْهِ وَ لَعَنَ يَزِيدَ لَعْناً كَثِيراً وَ أَمَّنَ فَرَسُهُ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ لِفَرَسِهِ أَيَّ شَيْ‏ءٍ عَرَفْتَ حَتَّى تُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِي فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَنَا أَفْتَخِرُ بِرُكُوبِكَ عَلَيَّ فَلَمَّا عَثَرْتُ وَ سَقَطْتَ عَنْ ظَهْرِي عَظُمَتْ خَجْلَتِي وَ كَانَ سَبَبُ ذَلِكَ مِنْ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى.
40- وَ رُوِيَ‏ أَنَّ إِسْمَاعِيلَ كَانَتْ أَغْنَامُهُ تَرْعَى بِشَطِّ الْفُرَاتِ فَأَخْبَرَهُ الرَّاعِي أَنَّهَا لَا تَشْرَبُ الْمَاءَ مِنْ هَذِهِ الْمَشْرَعَةِ مُنْذُ كَذَا يَوْماً فَسَأَلَ رَبَّهُ عَنْ سَبَبِ ذَلِكَ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ يَا إِسْمَاعِيلُ سَلْ غَنَمَكَ فَإِنَّهَا تُجِيبُكَ عَنْ سَبَبِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهَا لِمَ لَا تَشْرَبِينَ مِنْ هَذَا الْمَاءِ فَقَالَتْ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ قَدْ بَلَغَنَا أَنَّ وَلَدَكَ الْحُسَيْنَ ع سِبْطَ مُحَمَّدٍ يُقْتَلُ هُنَا عَطْشَاناً فَنَحْنُ لَا نَشْرَبُ مِنْ هَذِهِ الْمَشْرَعَةِ حَزَناً عَلَيْهِ فَسَأَلَهَا عَنْ قَاتِلِهِ-فَقَالَتْ يَقْتُلُهُ لَعِينُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ اللَّهُمَّ الْعَنْ قَاتِلَ الْحُسَيْنِ ع.
41- وَ رُوِيَ‏ أَنَّ مُوسَى كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ سَائِراً وَ مَعَهُ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ فَلَمَّا جَاءَ إِلَى أَرْضِ كَرْبَلَاءَ انْخَرَقَ نَعْلُهُ وَ انْقَطَعَ شِرَاكُهُ وَ دَخَلَ الْخَسَكُ فِي رِجْلَيْهِ وَ سَالَ دَمُهُ فَقَالَ إِلَهِي أَيُّ شَيْ‏ءٍ حَدَثَ مِنِّي فَأَوْحَى إِلَيْهِ أَنَّ هُنَا يُقْتَلُ الْحُسَيْنُ وَ هُنَا يُسْفَكُ دَمُهُ فَسَالَ دَمُكَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ فَقَالَ رَبِّ وَ مَنْ يَكُونُ الْحُسَيْنُ فَقِيلَ لَهُ هُوَ سِبْطُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى فَقَالَ وَ مَنْ يَكُونُ قَاتِلُهُ فَقِيلَ هُوَ لَعِينُ السَّمَكِ فِي الْبِحَارِ وَ الْوُحُوشِ فِي الْقِفَارِ وَ الطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ فَرَفَعَ مُوسَى يَدَيْهِ وَ لَعَنَ يَزِيدَ وَ دَعَا عَلَيْهِ وَ أَمَّنَ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ عَلَى دُعَائِهِ وَ مَضَى لِشَأْنِهِ.

با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
کاربر گرامی برای این که بحث مورد سوال تبین شود این مطلب را مطالعه بفرمایید:

در كتاب «كلّيّات احاديث قدسي» (ترجمه جواهر السّنيّة، انتشارات قائم آل محمّد، سال 84) ص 20، از كتاب لؤلؤ و مرجان ص 220 و 221 چنين نقل شده: «در اصطلاح علم الحديث «مرسل» به روايتي اطلاق مي‏شود كه سلسله راويان آن، مرتّب بيان نشده باشد. به گفته‏ي محدّث نوري، در رديفِ احاديث «ضعيف» قرار مي‏گيرد: چه بسيار اخبار ضعيفه – به اين اصطلاح – كه موهون نباشد، بلكه به ملاحظه بعضي قراين، در نهايت اعتبار است، مثل قريب به نصف اخبار كتاب شريف «كافي» و بسياري از اخبار «من لا يحضره الفقيه» و اخبار كتاب «نهاية» شيخ طوسي كه بي‏سند است و در اصطلاح آن را «مرسل» گويند و در اعداد ضعيف مندرج است. و هكذا، اخبار كتب بسياري از معتمدين، مثل ابن شهرآشوب و قطب راوندي و ابن طاووس و امثال ايشان، كه از قسم ضعاف است و لكن موهون نيست بلكه سخن در آن اخبار موهون و كتبِ غير معتمده است كه سابقاً در ميان بود و از نظر بزرگان علماء گذشته، به آن‏ها اعتنا نكردند و مراجعه ننمودند...». الف. به چه دليل به روايات مرسلي كه در برخي از كتب (مثل كافي يا كتب قطب راوندي و ابن طاووس) آمده اعتماد مي‏شود و به غير آن‏ها نه؟ ب. اگر به ما گفته شد فلان روايت مرسل است آيا كافيست براي طرد آن؟ و اگر نه مرحله‏ي بعدي در تحقيق چيست؟



همان گونه که در کلام مرحوم محدث نوری آمده است وجود برخی قراین موجب میشود حدیث مرسل ضعیف و موهون محسوب نشود ومعتبر شود و مراد از اعتبار هم حکم به صحت قطعی روایت نیست بلکه قابل بودن آن است برای عمل ویا در صورتی که که موضوع حدیث تاریخی ویا اخلاقی است میتوان به آن ترتیب اثر داد برخی قراین که موجب رفع ضعف از روایت مرسل می شود عبارتند از : الف : همین روایت در کتابی دیگر با سند نقل شده باشد به گونه ای که مضمون هر دو روایت یکی باشد ویا با کمی اختلاف به گونه ای که معنای هر دو نزدیک به هم باشد. ب : روایت مرسل مورد عمل اصحاب باشد که در این صورت حدیث مرسل ویا هر حدیث ضعیفی قوی محسوب میشود وبالعکس اگر روایتی قوی باشد ولی اصحاب از آن اعراض کرده باشند ضعیف میشود وهر چه سند روایت قوی تر باشد ضعیف تر خواهد بود چون با توجه به قوت سند اگر مورد اعراض اصحاب باشد قطعا مشکل دیگری که غیر از بحث سند در آن وجود داشته و در صورت عمل اصحاب هر چه روایت ضعیف تر باشد قویتر خواهد بود چون با توجه به ضعف سندی آن حتما قراین قطعی قوی بر صحت آن نزد آنان وجود داشته که مورد توجه آنان واقع شده . ج : ارسال کننده روایت فردی باشد که علم داشته باشیم از غیر افراد ثقه ومورد اطمینان نقل نمی کند مثل روایات مرسل ابن ابی عمیر که نزد اصحاب معتبر است با همین استدلال که اصحاب می گویند وی از غیر ثقه نقل حدیث نمی نموده . با توجه به مطالب یاد شده سخن مرحوم نوری که ظاهرا موضوع بحث ایشان روایات مربوط به تارخ وسیره است این است که روایاتی باید مورد توجه باشد که در کتب معتبر نقل شده هر چند روایت مرسل باشد چون ارسال یک روایات به معنای عدم صدور از معصوم نیست نیست چه بسا راوی فراموش کرده آنرا از چه کسی شنیده وراوی را حذف نموده ولی میداند که او فرد ثقه ای بوده وبسیاری از روایات مرسل با قراینی معتبر خواهد بود این اجمال سخن مرحوم نوری است پاسخ سوال الف با توجه به مطالب یاد شده این است که صاحبان کتب یاد شده از بزرگانی هستند که از عالمان وبزرگان هستند واگر روایتی را نقل میکنند به ویژه در صورتی که مورد عمل آنان باشد همچون نهایه شیخ قطعا قراینی بر صحت روایت نزد آنان وجود داشته . و پاسخ سوال ب این که صرف ارسال موجب نمی شود روایت مطرود شود و مرحله بعدی پیدا کردن قراین بر صحت روایت است. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 41/100123562)


پست جمع بندی موضوع

پرسش:
سلام و عرض ادب و احترام
سه نقل تاریخی در کتاب بحار الانوار علامه مجلسی هست میخواستم صحت و اعتبار و اسناد این سه نقل رو مورد بررسی قرار بدین با تشکر ...
* تقریبا هر سه نقل شبیه هم هستند.
نقل اول ) در بحار الانوار ، ج 44 ، ص 242 ، آمده که حضرت آدم ابوالبشر علیه السلام در سرزمین کربلا زمین خورد و پای او مجروح گردید و خون از پایش جاری شد . آنگاه حضرت آدم (ع) به خدای متعال عرضه میدارد : پروردگارا خطایی از من سر زده که مرا عقاب نموده ای ؟ خداوند به او میفرماید : ای آدم گناه تازه ای نکرده ای لکن در این سرزمین فرزند تو حسین علیه السلام از روی ظلم کشته خواهد شد پس خون تو به جهت موافقت با خون حسین علیه السلام جاری شد و ... .

نقل دوم ) در کتاب بحار الانوار ، ج 44 ، ص 243 ، نیز روایت شده است که حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در حالی که سوار بر اسب بود از زمین کربلا می گذشت ، پس اسب او لغزید و ابراهیم افتاد و سرش شکست و خون آن جاری شد . حضرت ابراهیم علیه السلام عرضه داشت :پروردگارا خطایی از من سر زده که اینچنین مرا عقاب نموده ای ؟ خداوند به او میفرماید : گناهی نکرده ای ، لکن در اینجا سبط خاتم الانبیاء فرزند خاتم الاوصیاء کشته میشود . پس خون تو به خاطر موافقت با خون او جاری شد ... .

نقل سوم ) درست مانند دو نقل قبلی ! حضرت موسی کلیم علیه السلام بهمراه یوشع بن نون از سرزمین کربلا عبور میکرد که بند نعلین آن جناب گسست و خار داخل آن شد و پای مبارک آن حضرت زخم و خون از آن جاری شد و ... «ادامه همانند دو نقل قبل» ( بحار الانوار ، ج 44 ، ص 244 )

پاسخ:
سلام علیکم و رحمه الله
پرسشگر گرامی متنی را که مرقوم فرمودید در کتاب « بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏44، ص: 223،باب 30 إخبار الله تعالى أنبياءه و نبينا ص بشهادته‏ حدیث 37به بعد مطرح شده است.»در ضمن در کتاب « رياض الابرار فى مناقب الائمه الاطهار نوشته سيد نعمت الله جزائرى( م 1112) نیز آمده است که ایشان نیز از بحار نقل کرده است. و همین طور که ملاحظه می فرمایید خود علامه مجلسی با لفظ « رُوِيَ مُرْسَلًا» روایت را مطرح نموده اند و آدرس دیگری نداده اند که ما بتوانیم سند بحث را بررسی نماییم، و فقط می توان بااستناد به قول علامه بیان کرد که این روایات مرسل می باشند.
ذیلاً به اصل روایات در کتاب بحار اشاره می گردد:
37- وَ رُوِيَ مُرْسَلًا أَنَّ آدَمَ لَمَّا هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ لَمْ يَرَ حَوَّاءَ فَصَارَ يَطُوفُ الْأَرْضَ فِي طَلَبِهَا فَمَرَّ بِكَرْبَلَاءَ فَاغْتَمَّ وَ ضَاقَ صَدْرُهُ مِنْ غَيْرِ سَبَبٍ وَ عَثَرَ فِي الْمَوْضِعِ الَّذِي قُتِلَ‏ فِيهِ‏ الْحُسَيْنُ‏ حَتَّى‏ سَالَ‏ الدَّمُ‏ مِنْ رِجْلِهِ فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ إِلَهِي هَلْ حَدَثَ مِنِّي ذَنْبٌ آخَرُ فَعَاقَبْتَنِي بِهِ فَإِنِّي طُفْتُ جَمِيعَ الْأَرْضِ وَ مَا أَصَابَنِي سُوءٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِي فِي هَذِهِ الْأَرْضِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا آدَمُ مَا حَدَثَ مِنْكَ ذَنْبٌ وَ لَكِنْ يُقْتَلُ فِي هَذِهِ الْأَرْضِ وَلَدُكَ الْحُسَيْنُ ظُلْماً فَسَالَ دَمُكَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ فَقَالَ آدَمُ يَا رَبِّ أَ يَكُونُ الْحُسَيْنُ نَبِيّاً قَالَ لَا وَ لَكِنَّهُ سِبْطُ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ فَقَالَ وَ مَنِ الْقَاتِلُ لَهُ قَالَ قَاتِلُهُ يَزِيدُ لَعِينُ‏ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ آدَمُ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ أَصْنَعُ يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ الْعَنْهُ يَا آدَمُ فَلَعَنَهُ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ وَ مَشَى خُطُوَاتٍ إِلَى جَبَلِ عَرَفَاتٍ فَوَجَدَ حَوَّاءَ هُنَاكَ.
38- وَ رُوِيَ‏ أَنَّ نُوحاً لَمَّا رَكِبَ فِي السَّفِينَةِ طَافَتْ بِهِ جَمِيعَ الدُّنْيَا فَلَمَّا مَرَّتْ بِكَرْبَلَاءَ أَخَذَتْهُ الْأَرْضُ وَ خَافَ نُوحٌ الْغَرَقَ فَدَعَا رَبَّهُ وَ قَالَ إِلَهِي طُفْتُ جَمِيعَ الدُّنْيَا وَ مَا أَصَابَنِي فَزَعٌ مِثْلُ مَا أَصَابَنِي فِي هَذِهِ الْأَرْضِ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ يَا نُوحُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ يُقْتَلُ الْحُسَيْنُ سِبْطُ مُحَمَّدٍ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ وَ ابْنِ خَاتَمِ الْأَوْصِيَاءِ فَقَالَ وَ مَنِ الْقَاتِلُ لَهُ يَا جَبْرَئِيلُ قَالَ قَاتِلُهُ لَعِينُ أَهْلِ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ فَلَعَنَهُ نُوحٌ أَرْبَعَ مَرَّاتٍ فَسَارَتِ السَّفِينَةُ حَتَّى بَلَغَتِ الْجُودِيَّ وَ اسْتَقَرَّتْ عَلَيْهِ.
39- وَ رُوِيَ‏ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ ع مَرَّ فِي أَرْضِ كَرْبَلَاءَ وَ هُوَ رَاكِبٌ فَرَساً فَعَثَرَتْ بِهِ وَ سَقَطَ إِبْرَاهِيمُ وَ شُجَّ رَأْسُهُ وَ سَالَ دَمُهُ فَأَخَذَ فِي الِاسْتِغْفَارِ وَ قَالَ إِلَهِي أَيُّ شَيْ‏ءٍ حَدَثَ مِنِّي فَنَزَلَ إِلَيْهِ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا حَدَثَ مِنْكَ ذَنْبٌ وَ لَكِنْ هُنَا يُقْتَلُ سِبْطُ خَاتَمِ الْأَنْبِيَاءِ وَ ابْنُ خَاتَمِ الْأَوْصِيَاءِ فَسَالَ دَمُكَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ وَ مَنْ يَكُونُ قَاتِلُهُ قَالَ لَعِينُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ الْقَلَمُ جَرَى عَلَى اللَّوْحِ بِلَعْنِهِ بِغَيْرِ إِذْنِ رَبِّهِ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى الْقَلَمِ أَنَّكَ اسْتَحْقَقْتَ الثَّنَاءَ بِهَذَا اللَّعْنِ فَرَفَعَ إِبْرَاهِيمُ ع يَدَيْهِ وَ لَعَنَ يَزِيدَ لَعْناً كَثِيراً وَ أَمَّنَ فَرَسُهُ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ لِفَرَسِهِ أَيَّ شَيْ‏ءٍ عَرَفْتَ حَتَّى تُؤَمِّنُ عَلَى دُعَائِي فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ أَنَا أَفْتَخِرُ بِرُكُوبِكَ عَلَيَّ فَلَمَّا عَثَرْتُ وَ سَقَطْتَ عَنْ ظَهْرِي عَظُمَتْ خَجْلَتِي وَ كَانَ سَبَبُ ذَلِكَ مِنْ يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى.
40- وَ رُوِيَ‏ أَنَّ إِسْمَاعِيلَ كَانَتْ أَغْنَامُهُ تَرْعَى بِشَطِّ الْفُرَاتِ فَأَخْبَرَهُ الرَّاعِي أَنَّهَا لَا تَشْرَبُ الْمَاءَ مِنْ هَذِهِ الْمَشْرَعَةِ مُنْذُ كَذَا يَوْماً فَسَأَلَ رَبَّهُ عَنْ سَبَبِ ذَلِكَ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ يَا إِسْمَاعِيلُ سَلْ غَنَمَكَ فَإِنَّهَا تُجِيبُكَ عَنْ سَبَبِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهَا لِمَ لَا تَشْرَبِينَ مِنْ هَذَا الْمَاءِ فَقَالَتْ بِلِسَانٍ فَصِيحٍ قَدْ بَلَغَنَا أَنَّ وَلَدَكَ الْحُسَيْنَ ع سِبْطَ مُحَمَّدٍ يُقْتَلُ هُنَا عَطْشَاناً فَنَحْنُ لَا نَشْرَبُ مِنْ هَذِهِ الْمَشْرَعَةِ حَزَناً عَلَيْهِ فَسَأَلَهَا عَنْ قَاتِلِهِ-فَقَالَتْ يَقْتُلُهُ لَعِينُ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ فَقَالَ إِسْمَاعِيلُ اللَّهُمَّ الْعَنْ قَاتِلَ الْحُسَيْنِ ع.
41- وَ رُوِيَ‏ أَنَّ مُوسَى كَانَ ذَاتَ يَوْمٍ سَائِراً وَ مَعَهُ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ فَلَمَّا جَاءَ إِلَى أَرْضِ كَرْبَلَاءَ انْخَرَقَ نَعْلُهُ وَ انْقَطَعَ شِرَاكُهُ وَ دَخَلَ الْخَسَكُ فِي رِجْلَيْهِ وَ سَالَ دَمُهُ فَقَالَ إِلَهِي أَيُّ شَيْ‏ءٍ حَدَثَ مِنِّي فَأَوْحَى إِلَيْهِ أَنَّ هُنَا يُقْتَلُ الْحُسَيْنُ وَ هُنَا يُسْفَكُ دَمُهُ فَسَالَ دَمُكَ مُوَافَقَةً لِدَمِهِ فَقَالَ رَبِّ وَ مَنْ يَكُونُ الْحُسَيْنُ فَقِيلَ لَهُ هُوَ سِبْطُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى فَقَالَ وَ مَنْ يَكُونُ قَاتِلُهُ فَقِيلَ هُوَ لَعِينُ السَّمَكِ فِي الْبِحَارِ وَ الْوُحُوشِ فِي الْقِفَارِ وَ الطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ فَرَفَعَ مُوسَى يَدَيْهِ وَ لَعَنَ يَزِيدَ وَ دَعَا عَلَيْهِ وَ أَمَّنَ يُوشَعُ بْنُ نُونٍ عَلَى دُعَائِهِ وَ مَضَى لِشَأْنِهِ.
روایت « مرسل» در اصطلاح علم الحديث به روايتي اطلاق مي‏ شود كه سلسله راويان آن، مرتّب بيان نشده باشد. به گفته‏ ي محدّث نوري، در رديفِ احاديث «ضعيف» قرار مي‏ گيرد: چه بسيار اخبار ضعيفه – به اين اصطلاح – كه موهون نباشد، بلكه به ملاحظه بعضي قراين، در نهايت اعتبار است، مثل قريب به نصف اخبار كتاب شريف «كافي» و بسياري از اخبار «من لا يحضره الفقيه» و اخبار كتاب «نهاية» شيخ طوسي كه بي‏ سند است و در اصطلاح آن را «مرسل» گويند و در اعداد ضعيف مندرج است. و هكذا، اخبار كتب بسياري از معتمدين، مثل ابن شهرآشوب و قطب راوندي و ابن طاووس و امثال ايشان، كه از قسم ضعاف است و لكن موهون نيست بلكه سخن در آن اخبار موهون و كتبِ غير معتمده است كه سابقاً در ميان بود و از نظر بزرگان علماء گذشته، به آن‏ها اعتنا نكردند و مراجعه ننمودند...». (1)
همان گونه که در کلام مرحوم محدث نوری آمده است وجود برخی قراین موجب می شود حدیث مرسل ضعیف و موهون محسوب نشود و معتبر شود و مراد از اعتبار هم حکم به صحت قطعی روایت نیست بلکه قابل بودن آن است برای عمل و یا در صورتی که موضوع حدیث تاریخی ویا اخلاقی است می توان به آن ترتیب اثر داد برخی قراین که موجب رفع ضعف از روایت مرسل می شود عبارتند از :
الف : همین روایت در کتابی دیگر با سند نقل شده باشد به گونه ای که مضمون هر دو روایت یکی باشد و یا با کمی اختلاف به گونه ای که معنای هر دو نزدیک به هم باشد.
ب : روایت مرسل مورد عمل اصحاب باشد که در این صورت حدیث مرسل و یا هر حدیث ضعیفی قوی محسوب می شود و بالعکس اگر روایتی قوی باشد ولی اصحاب از آن اعراض کرده باشند ضعیف می شود وهر چه سند روایت قوی تر باشد ضعیف تر خواهد بود چون با توجه به قوت سند اگر مورد اعراض اصحاب باشد قطعا مشکل دیگری که غیر از بحث سند در آن وجود داشته و در صورت عمل اصحاب هر چه روایت ضعیف تر باشد قویتر خواهد بود چون با توجه به ضعف سندی آن حتما قراین قطعی قوی بر صحت آن نزد آنان وجود داشته که مورد توجه آنان واقع شده .
ج : ارسال کننده روایت فردی باشد که علم داشته باشیم از غیر افراد ثقه ومورد اطمینان نقل نمی کند مثل روایات مرسل ابن ابی عمیر که نزد اصحاب معتبر است با همین استدلال که اصحاب می گویند وی از غیر ثقه نقل حدیث نمی نموده . با توجه به مطالب یاد شده سخن مرحوم نوری که ظاهرا موضوع بحث ایشان روایات مربوط به تارخ و سیره است این است که روایاتی باید مورد توجه باشد که در کتب معتبر نقل شده هر چند روایت مرسل باشد چون ارسال یک روایات به معنای عدم صدور از معصوم نیست و چه بسا راوی فراموش کرده آن را از چه کسی شنیده و راوی را حذف نموده ولی می داند که او فرد ثقه ای بوده وبسیاری از روایات مرسل با قراینی معتبر خواهد بود این اجمال سخن مرحوم نوری است.

پی نوشت:
1) كلّيّات احاديث قدسي (ترجمه جواهر السّنيّة، انتشارات قائم آل محمّد، سال 84) ص 20، از كتاب لؤلؤ و مرجان ص 220 و 221.
2) لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 41/100123562.

موضوع قفل شده است