وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون

خداوند در قرآن کریم فرموده وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون از طرفی هم میدانیم که خداوند به عبادت ما نیازی ندارد بین این دو تناقض نیست؟

عبادت عبارت است از آن آخرين حد خضوع و تواضع كه به عنوان تعلق و وابستگى مطلق و تسليم بى قيد و شرط عابد در برابر معبود انجام مى گيرد. بنابر این عبادت به معناي اظهار ذلّت، عالي ترين نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهميّت آن، همين بس كه آفرينش هستي و بعثت پيامبران (عالم تكوين و تشريح) براي عبادت است. خداوند مي فرمايد:« و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون،ذاریات، 56»: من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند ( و از اين طريق تكامل يابند و به من نزديك شوند).هدف آفرينش هستي و جن و انس، عبادت خداوند است. كارنامه همه انبياء و رسالت آنان نيز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است: «و لقد بعثنا في كلّ امّة رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت،نحل/36 » و ما در هر امتى رسولى برانگيختيم كه [بگويد]: خدا را بپرستيد و از طغيانگر دورى كنيد. پس برخى از آنان را خدا هدايت كرد و برخى نيز سزاوار گمراهى گشتند پس در زمين بگرديد و ببينيد عاقبت تكذيب كنندگان چگونه بوده است..پس هدف از خلقت جهان و بعثت پيامبران، عبادت خدا بوده است. روشن است كه خداي متعال، نيازي به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنيٌّ عنكم، زمر/ 7.»اگر كفر ورزيد، خدا از شما سخت بى نياز است و كفر را براى بندگانش نمى پسندد.و سود عبادت، به خود پرستندگان بر مي گردد، هم چنان كه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودي براي معلّم ندارد.هدف اصلى همان عبوديت است، و مساله علم و دانش و امتحان و آزمايش اهدافى هستند كه در مسير عبوديت قرار مى گيرند، و رحمت واسعه خداوند نتيجه اين عبوديت است.

به اين ترتيب ما همه براى عبادت پروردگار آفريده شده ايم، اما مهم اين است كه بدانيم حقيقت عبادت چيست؟ آيا تنها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ يا حقيقتى است ماوراى اينها؟ هر چند عبادات رسمى نيز همگى واجد اهميت اند. براى يافتن پاسخ اين سؤال بايد روى واژه عبد و عبوديت تكيه كرد و به تحليل آنها پرداخت. عبد از نظر لغت عرب به انسانى مى گويند كه سر تا پا تعلق به مولا و صاحب خود دارد، اراده اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالك چيزى نيست، و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى دهد. و به تعبير ديگر عبوديت - آن گونه كه در متون لغت آمده - اظهار آخرين درجه خضوع در برابر معبود است، و به همين دليل تنها كسى مى تواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام را كرده است و او كسى جز خدا نيست. بنابر اين عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خدا است. عبوديت نهايت تسليم در برابر ذات پاك او است. عبوديت اطاعت بى قيد و شرط و فرمانبردارى در تمام زمينه هاست.

و بالاخره عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى يعنى كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غير او است فراموش كند، حتى خويشتن را! و اين است هدف نهائى آفرينش بشر كه خدا براى وصول به آن ميدان آزمايشى فراهم ساخته و علم و آگاهى به انسان داده، و نتيجه نهائيش نيز غرق شدن در اقيانوس رحمت او است. پرستش، جزئي از وجود و كشش فطري انسان است. اين روح پرستش، كه در انسان فطري است، گاهي در مسير صحيح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستي» مي رسد، و گاهي انسان در سايه جهل يا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشيد و گاو و پول و ماشين و همسر و پرستش طاغوت ها كشيده مي شود. انبياء براي ايجاد حسّ پرستش نيامده اند، بلكه بعثت آنان، براي هدايت اين غريزه فطري به مسير درست است. علي عليه السلام مي فرمايد: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ ليخرج عباده من عبادة الأوثان الي عبادته»( نهج البلاغه، خطبه 147).خداوند، محمّد ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بت پرستي، به خدا پرستي دعوت كند. بيشتر آيات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحيد در عبادت مي كند، نه اصل عبادت. زيرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل ميل به غذا كه در هر كودكي هست، ولي اگر راهنمايي نشود، به جاي غذا، خاك مي خورد و لذّت هم مي برد! اگر رهبري انبياء نباشد، مسير اين ميل فطري منحرف مي شود و به جاي خدا، معبودهاي دروغين و پوچ پرستيده مي شود. آن گونه كه در نبود حضرت موسي عليه السّلام و غيبت چهل روزه اش، مردم با اغواي سامري، به پرستش گوساله ي طلايي سامري روي آوردند.

فلسفه عبادات

احكام و برنامه هاي عبادي اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد: اولاً: به دليل صدها آيه و حديث، كه مردم را به تعقّل و تفكر فرا مي خواند و هيچ مكتبي به اندازه اسلام به انديشيدن دعوت نكرده است. ثانياً: يكي از انتقادهاي شديد قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقليد كور كورانه و بي دليل از نياكان است. ثالثاً: خود قرآن، بارها در كنار بيان احكام و دستورها، به دليل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم نيز در روايات، به بيان اين حكمت ها پرداخته اند و دانشمندان اسلام، گاهي به تأليف كتاب هايي پيرامون اين موضوع اقدام كرده اند مانند: علل الشرايع از شیخ صدوق.

به علاوه، با پيشرفت دانش بشري، روز به روز پرده از اسرار احكام الهي و دستورهاي ديني برداشته مي شود و هر چه از عمر اسلام مي گذرد، بر عظمت و جلوه ي آن افزوده مي گردد. قرآن: درباره ي نماز مي گويد: نماز، انسان را از فحشاء و منكر باز مي دارد «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر،عنكبوت/45 ».در جاي ديگر مي گويد: نماز را براي ياد و توجّه به من بپا دار«اقم الصلوة لذكري، طه/14 »و در جاي ديگر: با ياد خدا، دل ها آرام مي گيرد« الا بذكر الله تطمئن القلوب، رعد/28» درباره روزه مي گويد: روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شويد« لعلكم تتّقون، بقره/183».چون بيشتر گناهان، از فوران غريزه ي غضب و شهوت است. روزه، جلوي طغيان آنها را مي گيرد و تقوا پديد مي آورد. و به همين جهت، آمار جنايات و جرايم در ماه رمضان كاهش مي يابد.

درباره ي حج مي گويد: به زيارت حج بروند، تا منافعي فراوان بدست آورند« لیشهدوا منافع لهم، حج/28» فوائد و آثار اجتماعي و سياسي حج، چيزي نيست كه جاي شك و شبهه باشد. درباره زكات مي گويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آنان را (از روح بخل و دنيا پرستي) پاك كني«خذ من اموالهم صدقة تطهرهم، توبه/103».درباره قمار و شراب مي گويد: شيطان توسّط آن ها ميان شما دشمني و كينه برقرار مي كند و شما را از ياد خدا دور مي سازد« يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء فیالخمر والمیسرو يصدّكم عن ذكر الله، مائده/91». و قصاص را، مايه حيات اجتماع مي داند« ولكم في القصاص حياة...، بقره/179 » چرا كه در جامعه، اگر جنايتكار، به كيفر نرسد، آن جامعه مرده و جنايت پرور و مظلوم كوب مي شود و امنيّت (كه حيات اجتماعي است) از ميان مي رود.

امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در نهج البلاغه می فرماید: «فرض اللّه الايمان تطهيرا من الشرك و الصلوةَ تنزيهاً عن الكِبر و الزكوة تسبيباً للرّزق... » (نهج البلاغه، صبحي صالح، حكمت 252، فيض الاسلام، حكمت 244). خداوند، ايمان را براي پاكسازي از شرك، واجب ساخت و نماز را براي پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازي براي رزق و روزي و... ايمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشق هاي پوچ و تكيه گاه هاي ناتوان نجات مي بخشد. نماز، كه توجه به سرچشمه ي همه ي بزرگي ها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است، كبر را از انسان مي زدايد. زكات، مهره هاي از كار افتاده ي جامعه را به كار مي اندازد و محرومان وورشكستگان را به نوا و قدرت مي رساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دل ها زنده مي سازد و محبّت مال و دنيا، از دل زكات دهنده بيرون مي رود. بعلاوه، آن مقدار كه با دادن زكات، از دارايي اش كم شده، با فعاليت اقتصادي بيشتر، مي كوشد كه آنرا جبران كند. طبيعي است آنكه خرجش زياد باشد، به كار خود مي افزايد. پس زكات، سبب رزق است.

در اين حديث علوي به فلسفه و حكمت بيست حكم از احكام الهي، مانند روزه، امر به معروف، نهي از منكر، جهاد، تحريم خمر و زنا، اجراي حدود، اطاعت از امام و... اشاره شده است. فطرت انسان نيز به فلسفه ي برخي احكام واقف و معترف است. هر انساني در هر شرايط و زماني، بدي و حرام بودن دروغ، خيانت، تهمت، آدم كشي و دزدي، ستم، كم فروشي و... را قبول دارد و خوبي، عدالت، پاكي، خدمت به ديگران و... را خوب و بجا مي داند. اين ها از فطريّات انسان هاست و فطرت، برخي از بدي ها و خوبي ها را درك مي كند و اين الهام الهي است كه فرمود:«فألهمها فجورها و تقواها، شمس/8»پس تشخیص فجور و تقوا را به وی الهام کرد.نبايد غافل بود كه پيشرفت علوم در رشته هاي مختلف، خدماتي به تبيين فلسفه ي احكام كرده و پرده هاي بسياري را كنار زده است. مثلاً وجود كرم كردو و تريشين در گوشت خوك يا زيان هاي مواد الكلي براي كبد و بدن انسان، بر كسي پوشيده نيست. اين گوشه اي از فلسفه تحريم گوشت خوك يا شراب را نشان مي دهد.

اسلام، از ادرار در حال ايستاده نهي كرده، و علم نشان مي دهد كه ايستاده بول كردن سبب مي شود تمام بول، به راحتي خارج نشود. يا آنچه كه درباره غسل است، براي زدودن آثار فعاليت اعصاب سمپاتيك و فشار خون در حال جنابت مي باشد و نيز توجه به خدا (قصد قربت) براي زدودن حال غفلت از خداوند است. اگر اسلام، از خلال كردن با چوب درخت انار نهي كرده، براي آن است كه لثه ها در مقابل آن حساسيّت خاصي دارد. به همين صورت، دستورهاي اسلام در مورد واجبات و محرّمات و حتي مستحبّات و مكروهات، در زمينه هاي رفتاري، خوراكي، پوشاكي، وسائل و مسائل زندگي، همه و همه حكمت هاي بلند و دقيقي دارد.

احكام اسلامي همه بر مبناي حكمت ها و فلسفه هاي حساب شده اي استوار است. چه ما به كمك عقل و علم، آن ها را بدانيم، يا هنوز به اسرار نهفته ي آن پي نبرده باشيم به هر حال، روحيه ي تعبّد ايجاب مي كند. وقتي دانستيم چيزي از «احكام اللّه» است، آنرا پذيرفته و عمل كنيم. تسليم، بزرگترين فلسفه تكليف بدون شك، دستورهاي خدا و احكام شرع، داراي فلسفه و دليل است، ولي لازم نيست در تمام احكام و فرمان هاي الهي، در پي يافتن دليل اقتصادي، بهداشتي، و علمي آن باشيم. مسلمان، بايد در برابر فرمان وحي، تسليم باشد و اين روحيه ي تسليم و پذيرش، كمال آدمي است و برخي از دستورها براي آزمودن روح تسليم و بندگي است. فرمان خداوند به ابراهيم، براي قرباني كردن اسماعيل، نمونه اي از آن است و نشانه ي كمال بندگي است. آنگونه كه هميشه در راه رفتن، مقصود ما رسيدن به جايي نيست، گاهي خود «راه رفتن» هدف است، مثل راه پيمايي يا پياده روي براي ورزش يا دويدن در مسابقه كه هدف، دويدن است نه رسيدن به جايي. در دستورهاي عبادي و احكام الهي هم، گاهي هدف، تسليم و پذيرش دستور و تمرين براي جلب رضايت معبود و اطاعت محض از آفريدگار است. هدف عبادات، پرورش روح انسان است، آنگونه كه حركات ورزشي براي تربيت جسم است. امام علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: «كفي بي عزّاً ان اكون لك عبداً«( بحارالانوار، ج74، ص402):خدايا افتخارم همين بس كه بنده تو هستم.

در مناجات شعبانيه مي خوانيم:«إن ادخلتني النّار أعلمتُ اهلها انّي احبك« خدايا اگر مرا به دوزخ افكني، به دوزخيان اعلام خواهم كرد كه من تو را دوست دارم...! علي ـ عليه السلام ـ اعلام مي دارد كه خدايا، عبادت من، نه از روي طمع به بهشت يا ترس از دوزخ است، بلكه تو را شايسته ي عبادت يافته ام و مي پرستم. اولياء خدا از عبادت او لذّت مي برند و گناهكاران از شيريني عبادت و ياد خدا محرومند. گاهي كسي علاقه دارد خدمتگزاري كسي را بكند. بدون آنكه چشمداشت مالي و هدف اقتصادي داشته باشد. خود خدمت به آن شخصيّت والا، برايش هدف و ارزشمند است، و نه حتّي كسب دانش يا كسب وجهه و رسيدن به موقعّيت اجتماعي.

بسيارند كساني كه از نشستن در كنار يك شخصيّت يا داشتن عكس با او، خوشحال مي شوند، هر چند نفعي برايشان نداشته باشد. خود اين نزديكي برايشان محبوب است. وقتي براي انسان ها در اين دنيا، اينگونه امور، گرانبهاست، بندگي خدا و در محضر الهي بودن مايه افتخار نيست؟. كساني هستند كه روحيه ي تعبّد و تسليم ندارند و در پي بهانه اند تا شانه از بار تكليف و دينداري خالي كنند. از اين رو مسئله ي «تحقيق» را عنوان مي كنند و براي هر دستور ديني، دنبال فلسفه و دليل مي گردند و خيلي هم خود را روشنفكر جا مي زنند. قرآن كريم نسبت به برخي از اينگونه افراد درباره ي اعتقاد به قيامت مي فرمايد: بل يريد الانسن ليفجر أمامه، يسئل أيّان يوم القيمة؟،قيامت/5،6»گروهي مي خواهند راه گناه را در پيش بگيرند، مي پرسند: روز قيامت كي است؟ آنان مثل كودكان، بهانه گيري هستند كه هر لحظه بهانه مي گيرد و آن كه انجام شد، بهانه اي ديگر، قرآن درباره چنين كساني مي گويد: «و إن يروا ءايةً يعرضوا و يقولوا سحر مستمّر، قمر/2»اگر نشانه اي از قدرت خدا و معجزات انبياء مشاهده كنند اعراض كرده، مي گويند، اين هم همان سحر و جادوي معمولي و هميشگي است! اينان در مقابل مكانيك و پزشك و مدهاي خارجي ووسوسه هاي نفس و تمايلات شيطاني تسليم اند و چون و چرا ندارند، ولي وقتي نوبت به دستور دين مي رسد، اهل تحقيق و استدلال مي شوند و قيافه هم مي گيرند. در نتیجه باید گفت خداي سبحان، حكيم و از كار بيهوده پيراسته است.

بنابراين، در پس هر كاروي هدفي وجود دارد؛ و از آن جا كه از غناي ذاتي بهره مي برد، هيچ چيز نمي تواند هدف وي واقع شود؛ چون در اين صورت بدان هدف نياز دارد و بادستيابي به آن كامل مي شود؛ در حالي كه او عين كمال و نامحدود است و هيچ كمالي از ذاتش بيرون نيست. پس پديد آورنده هستي، خود، هدف و مقصود است. البته جهان، هدف دارد و انسان كه عضو بالغ جهان شمرده مي شود، نيز هدفمند است. هدف انسان در نظام تشريع، تكامل عبادي او است. امّا سرّ هرعبادت حقيقت انسان كامل است. هر كس به ميزان دستيابي اش به كمال انساني، به راز پرستش دست مي يابد. پيشوايان معصوم: به سرّ نهايي پرستش دست يافته اند. از اين رو، خود صراط مستقيم و ميزان اعمالند.

هدف آفرينش آدمي عبادت است يا تقوا؟

از جهتي مي توان تقوا را هدف آفرينش دانست؛ زيرا روح پرستش، پارسايي است. عبادت نيز به لحاظ درونمايه اش كه تقوا است، هدف خلقت معرفي شده است. كمال انسان در عبادت پرهيزگارانه خداوند است؛ به عبارت ديگر، خدا كمال محض است و به عبادت انسان ها نياز ندارد. اين انسان هايند كه براي دست يابي به تقوا (كمال) ناگزير بايد در مسير عبادت گام نهند. از جهت ديگر مي توان تقوا را هدف عبادت خواند نه هدف خلقت؛ به عبارت روشن تر، هدف پديده ها پرستش است و هدف پرستش، پارسايي. بنابراين، تقوا با واسطه هدف خلقت به شمار مي آيد.البته ممكن است تقوا را هدف عبادت و آفرينش به شمار آورد. در اين صورت، درطول يكديگر قرار مي گيرند؛ يعني پرستش، هدف آفرينش است و پارسايي، هدف پرستش.

باتشکر از مطالب عنوان شده ،جسارتا سوالی دارم که هیچوقت پاسخ قانع کننده ای پیدا نکردم جنابعالی و سایر اساتیدی که در باب هدف آفرینش صحبت میکنند فقط از زیبایهای رسیدن به مقام قرب می گویند و... ولی( به نظر بنده اکثر) مردم نه تنها به این سمت نمی روند بلکه به دنبال سمت مخالف که پیروی از هوای نفس و رسیدن به لذات دنیوی می باشد کشیده می شوند و اگر اشتباه نکنم خداوند هم در قران به این موضوع اشاره می فرمایند حال سوال من اینه که خداوندی که از نتیجه عملش خبردارد و ارحم الراحمین است و شکی ( هرچند از منظر عقل و ایمان و سواد ناقصم ) در عدالتش نیست موجودی را خلق می کند که عده کمی از آنها به مقامی می رسند که به خود تبریک می گوید و عده زیادی از آنها به دلیل داشتن تمایلات فطری به نقطه مقابل می رسند که برای مجازات این موجود در مدت زمان اندک حق اختیار بعضا تا ابد عذابهایی به صورتی غیرقابل تصور در نظر می گیرد ؟چرا ؟
لطفا جوابهای عارفانه ندهید و به موضوع از دید اکثریتی نگاه کنید که شاید دوست دارند بندگی کنند ولی توان رها شدن از قفس نفس را ندارند

محمد;4216 نوشت:
خداوند در قرآن کریم فرموده وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون از طرفی هم میدانیم که خداوند به عبادت ما نیازی ندارد بین این دو تناقض نیست؟


با سلام و تشکر از جناب محمد و گمنام عزیز:Gol:

در پاسخ به این سؤال گفتنی است: اصولاً عبادت انسان، هدف آفرینش انسان است نه هدف آفریننده، (دقت کنید).

او بی نیاز مطلق است و به عبادت ما هم نیازی ندارد، اگر همۀ خلایق عالم ایمان بیاورند و او را دائم، عبادت کنند چیزی بر او نخواهند افزود و اگر همه مردم زمین، کافر شوند او بی نیاز است. (ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فان الله غنی ...)(ابراهیم، 8).

چنانکه اگر همه مردم رو به خورشید خانه بسازند یا پشت به خورشید، در خورشید اثری ندارد.

بنابر این با این نگاه، هیچ تناقضی در دو مطلب ذکر شده در متن سؤال، مشهود و ثابت نیست.

موفق باشید ...:Gol:

ممنون از پاسخ قانع کننده و حکیمانه

موضوع قفل شده است