جمع بندی بحثی عمیق در نشانه های مومنین

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بحثی عمیق در نشانه های مومنین

بسم الله المومن المهیمن
إنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم وإذا تليت عليهم آياته زادتهم إيمانا وعلى ربهم يتوكلون

این وجلت که به عنوان یکی از خصوصیات مومن شمرده شده است دقیقا چیست؟
هر چه هست باید دائمی باشد تا جزء نشانه های مومن قرار بگیرد؟ و اگر دائمی نباشد،فردی که دارای آن حالت می شود مومن نیست؟


کارشناس بحث : اویس

[="Arial Black"][="Blue"]

ذکر یونسیه;277252 نوشت:
بسم الله المومن المهیمنإنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم وإذا تليت عليهم آياته زادتهم إيمانا وعلى ربهم يتوكلون این وجلت که به عنوان یکی از خصوصیات مومن شمرده شده است دقیقا چیست؟ هر چه هست باید دائمی باشد تا جزء نشانه های مومن قرار بگیرد؟ و اگر دائمی نباشد،فردی که دارای آن حالت می شود مومن نیست؟

با عرض سلام و ادب خدمت همه سروران گرامی و با تشکر از دوست خوبمان جناب ذکر یونسیه بخاطر سوال خوبشان
إنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم وإذا تليت عليهم آياته زادتهم إيمانا وعلى ربهم يتوكلون(انفال/2)
مؤمنان، تنها كسانى هستند كه هر گاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان ميگردد؛ و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى‏شود، ايمانشان فزونتر مى‏گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توكل دارند .
خوف و ترس بر دوقسم است، قسمی از آن نکوهیده و مذموم است و قسمی دیگر پسندیده و ممدوح است.
خوفی که پسندیده است بر دو قسم است یا اینکه خوف از خداى سبحان و عظمت و كبريایى اوست که اين خوف در اصطلاح صاحبدلان خشيت و رهبت (ترس) ناميده مى‏شود. و یا اینکه خوف از گناهان و معاصى خود می باشد. که از این دو، قسم اول شریف تر و پسندیده تر می باشد. زیرا ترس از عظمت و کبرایی و جلال خداوند حاکی از معرفت بیشتر انسان به خداوند است هر چقدر معرفت انسان به عظمت و جلال و کبرایی حق متعال زیادتر شود خوف او در پیشگاه خداوند بیشتر گردد. زيرا ادراك قدرت غالب و کمال مطلق و قوت قوى و عزت شديد موجب اضطراب و سراسيمگى و دهشت است.
منتهی باید فرق گذاشت بین وحشت با دهشت. خوفی که از این مقام کبرایی و عظمت حق بر عبد حاصل می شود «دهشت» است نه «وحشت». زیرا به فرموده علامه حسن زاده آملی در درس شرح نمط نهم اشارات، «دهشت»، بر خلاف «وحشت»، این است که انسان از مقام و عظمت و مشاهده ی سجایای اخلاقی و فضائل شخصی متعجب و مات شود. مثل این که اگر آدم چشم باز کند و خود را در کنار دریای متلاطم ببیند، چنان جلال دریا او را مسحور می کند که به اطراف توجه نمی کند. مراد از دهشت تمثل این است که طوری جلال و عظمت آن صورت او را می گیرد که نمی گذارد به این طرف و آن طرف برود و این چنین حالتی در پیشگاه حق، که حاکی از علم و معرفت عبد به اوصاف کمالیه خداوند است، پسندیده و ممدوح می باشد.
و از اين رو خداى تعالى فرمود: «انما يخشى الله من عباده العلماء» (فاطر، 28) . یعنی از میان بندگان خدا، فقط اندیشمندان از او بيم دارند.»
و سرور رسولان فرمود: «انا اخوفكم من الله‏» «من از همه شما از خدا ترسانترم‏».
شکی نیست مومن واقعی آن کسی است که این چنین خوفی در قلبش بوده باشد و هر اندازه انسان به خداوند خویش معرفت بیشتری داشته باشد و از ادراک جلال و کبرایی او خاشع تر باشد به همان اندازه نیز مومن است پس برای ایمان نیز میتوان به حسب میزان معرفت افراد به خداوند مراتبی قائل شد.
[/]


اما در شب، به نماز می ایستند و در حالیکه جزوات قرآن را به تبیین و ایضاح تلاوت میکنند،

نفسهای خود را به اندیشه در آن اندوهناک می گردانند و داروی بیماریشان را از آن بدست می آورند.

وقتی به آیه ای برمیخورند که در آن تشویق است دل در آن می بندند و جانشان از روی شوق به آن چشم می دوزد، و میپندارند آن نعمت پیش چشمشان برپاست (خطبه متقین)

تفسیر آیه مذکور در کتاب المیزان

اين دو آيه و آيه بعدى آنها خصائص و امتيازات مردانى را كه به معناى حقيقى كلمه، مؤمن هستند بيان نموده و اوصاف كريمه و ثواب جزيلشان را برمى‏ شمارد تا بدين وسيله جمله سابق را كه فرموده بود:" فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ " تاكيد نمايد.

و از ميان همه صفات ايشان، پنج صفت را انتخاب نموده و در اين آيه ذكر كرده است و اين پنج صفت، صفاتى هستند كه داشتن آن مستلزم داشتن تمامى صفات نيك و ملازم با دارا بودن حقيقت ايمان است، صفاتى است كه اگر خود انسان در آنها تامل و دقت كند خواهد ديد كه داشتن آن، نفس را براى تقوا و اصلاح ذات بين و اطاعت خدا و رسول آماده مى‏سازد.
و آن صفات عبارت است از:

1- ترسيدن و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا، 2- زياد شدن ايمان در اثر استماع آيات خدا، 3- توكل، 4- بپا داشتن نماز، 5- انفاق از آنچه كه خدا روزى فرموده.

و معلوم است كه سه صفت اول از اعمال قلب و دو صفت اخير از اعمال جوارح است، و در ذكر آن رعايت ترتيب واقعى و طبيعى آن شده است، چون نور ايمان به تدريج در دل تابيده مى‏شود و هم چنان رو به زيادى مى‏گذارد تا به حد تمام رسيده و حقيقتش كامل شود.

مرتبه اول آن كه همان تاثر قلب است عبارت است از وجل و ترس و تكان خوردن دل در هنگام ذكر خدا، و جمله" إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ" اشاره به آن است.

و اين ايمان هم چنان رو به انبساط نهاده و شروع به ريشه دواندن در دل مى‏ كند، و در اثر سير در آيات داله بر خداى تعالى و همچنين آياتى كه انسان را بسوى معارف حقه رهبرى مى‏كند در دل شاخ و برگ مى‏زند، بطورى كه هر قدر مؤمن بيشتر در آن آيات سير و تامل كند ايمانش قوى‏تر و زيادتر مى‏گردد، تا آنجا كه به مرحله يقين برسد، و جمله " وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً " اشاره به آن است.

وقتى ايمان انسان زياد گشت و به حدى از كمال رسيد كه مقام پروردگارش را و موقعيت خود را شناخت، و به واقع مطلب پى برد، و فهميد كه تمامى امور به دست خداى سبحان است، و او يگانه ربى است كه تمام موجودات بسوى او بازگشت مى‏كنند در اين موقع بر خود حق و واجب مى‏داند كه بر او توكل كرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامى مهمات زندگى خود وكيل خود گرفته به آنچه كه او در مسير زندگيش مقدر مى‏كند رضا داده و بر طبق شرايع و احكامش عمل كند، اوامر و نواهيش را بكار بندد، و جمله" وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ" اشاره به همين معنا است.

و وقتى ايمان به حد كاملش در دل مستقر گرديد قهرا انسان بسوى عبوديت معطوف گشته و پروردگار خود را به خلوص و خضوع عبادت مى‏كند، و اين عبادت همان نماز است، علاوه، بسوى اجتماع نيز معطوف گشته حوائج اجتماع خود را برآورده مى‏كند، و نواقص و كمبوديها را جبران مى‏نمايد، و از آنچه خدا ارزانيش داشته از مال و علم و غير آن انفاق مى‏نمايد، و آيه" الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ" همين معنا را مى‏رساند.

از آنچه گذشت روشن گرديد كه جمله" زادَتْهُمْ إِيماناً" اشاره است به زيادى از جهت كيفيت، يعنى ايمانشان رو به شدت و كمال مى‏گذارد، پس اينكه بعضى از مفسرين آن را به معناى زياد شدن كميت و عدد مؤمنين گرفته اشتباه است.

--------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------


عبارت زیبای تکان خوردن دل که جناب علامه فرمودند دقیقا بیان همان حالت وجل است

که البته با اشک و خشوع و تا حدودی بیخودی همراه است!

نام خدا دلهایشان را بیدار میکند و استمرار این بیداری و تکان خوردن دل خفته،

آنها را بیدار دل یا زنده دل به خدا میکند!

نام معشوق ندیده که چنین حالتی برایشان پیش آورد، اگر کلام و نشانی از آن معشوق را بیابند چه حالی خواهند داشت؟!

وَ الَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ

اسمش رو که شنیدند ناخودآگاه دلشان تکانی میخورد

عَظُمَ الْخالِقُ فِي أنْفُسِهِمْ

و وقتی کلامش را یافتند باور و یقین پیدا میکنند که
:

"بهش نزدیک شدند و اینها کلام همون معشوق فراموش شده ی آنهاست

و اگر این نشانه ها (آیات) و آدرسها رو دنبال کنند حتما بهش میرسند

إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ "





با سلام

ايمان بدست خداي متعال است و با دعای خود انسان :

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ {يونس/100}



1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ نُعَيْمٍ الصَّحَّافِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع لِمَ يَكُونُ الرَّجُلُ عِنْدَ اللَّهِ مُؤْمِناً قَدْ ثَبَتَ لَهُ الْإِيمَانُ عِنْدَهُ ثُمَّ يَنْقُلُهُ اللَّهُ بَعْدُ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَى الْكُفْرِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الْعَدْلُ إِنَّمَا دَعَا الْعِبَادَ إِلَى الْإِيمَانِ بِهِ لَا إِلَى الْكُفْرِ وَ لَا يَدْعُو أَحَداً إِلَى الْكُفْرِ بِهِ فَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ ثُمَّ ثَبَتَ لَهُ الْإِيمَانُ عِنْدَ اللَّهِ لَمْ يَنْقُلْهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الكافي ج : 2 ص : 417
بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ الْإِيمَانِ إِلَى الْكُفْرِ قُلْتُ لَهُ فَيَكُونُ الرَّجُلُ كَافِراً قَدْ ثَبَتَ لَهُ الْكُفْرُ عِنْدَ اللَّهِ ثُمَّ يَنْقُلُهُ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ الْكُفْرِ إِلَى الْإِيمَانِ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّاسَ كُلَّهُمْ عَلَى الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَهُمْ عَلَيْهَا لَا يَعْرِفُونَ إِيمَاناً بِشَرِيعَةٍ وَ لَا كُفْراً بِجُحُودٍ ثُمَّ بَعَثَ اللَّهُ الرُّسُلَ تَدْعُوا الْعِبَادَ إِلَى الْإِيمَانِ بِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يَهْدِهِ اللَّهُ .صحيح

حسين بن نعيم صحاف گويد: بحضرت صادق عليه السلام عرضكردم : چگونه است كه (گاهى ) انسان نزد خداوند مؤ من است و ايمان او نزد خدا ثابت است سپس خداوند پس از آن او رااز ايمان بكفر ببرد؟ گويد: حضرت در پاسخ فرمود: همانا خداى عزوجل عادل است ، و جزاين نيست كه بندگانش را بايمان خود خوانده است نه بكفر، و احدى را بكفر دعوت نكردهاست ، پس هر كه باو ايمان آورد و ايمانش نزد خداوند ثابت گردد خداى عزوجل ديگر اورا از ايمان بكفر منتقل نسازد.
من عرضكردم : (گاهى ) مردى كافر است ، و كفرش نزدخدا ثابت است سپس خداوند او را پس از آن از كفر بايمان منتقل سازد (اين چگونه است؟).
فرمود: همانا خداى عزوجل همه مردم را بر فطرت ساده آفريده ، كه نه ايمان بشريعتى را بفهمند و نه كفر و انكارى دانند، سپس رسولان را فرستاد كه بندگان رابايمان بخدا دعوت كنند، پس برخى را خداوند (بدين وسيله ) هدايت و راهنمايى فرمود، وبرخى را هدايت نفرمود.

بَابُ الْمُعَارِينَ

[1] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِيمَانِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْكُفْرِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً بَيْنَ ذَلِكَ وَ اسْتَوْدَعَ بَعْضَهُمُ الْإِيمَانَ فَإِنْ يَشَأْ أَنْ يُتِمَّهُ لَهُمْ أَتَمَّهُ وَ إِنْ يَشَأْ أَنْ يَسْلُبَهُمْ إِيَّاهُ سَلَبَهُمْ وَ كَانَ فُلَانٌ مِنْهُمْ مُعَاراً .صحيح

محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر و يا امام صادق عليه السلام حديث كند و گويد: شنيدم كه مى فرمود: همانا خداى عزوجل خلقى را براى ايمان ثابت آفريده كه ايمانشان زوال ندارد، و خلقى را براى كفر آفريده كه كفرشان زوال ندارد، و خلقى را ميانه ايندو آفريده ، و برخى از ايشان ايمان را به عاريت داده ، كه اگر بخواهد براى آنها به پايان رساند مى رساند، و اگر بخواهد از ايشان بگيرد مى گيرد، و فلان كس از آنها بودكه ايمانش عاريت بود.



[3] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ وَ غَيْرِهِ عَنْ عِيسَى شَلَقَانَ قَالَ كُنْتُ قَاعِداً فَمَرَّ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع وَ مَعَهُ بَهْمَةٌ قَالَ قُلْتُ يَا غُلَامُ مَا تَرَى مَا يَصْنَعُ أَبُوكَ يَأْمُرُنَا بِالشَّيْ‏ءِ ثُمَّ يَنْهَانَا عَنْهُ أَمَرَنَا أَنْ نَتَوَلَّى أَبَا الْخَطَّابِ ثُمَّ أَمَرَنَا أَنْ نَلْعَنَهُ وَ نَتَبَرَّأَ مِنْهُ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ هُوَ غُلَامٌ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِيمَانِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْكُفْرِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً بَيْنَ ذَلِكَ أَعَارَهُ الْإِيمَانَ يُسَمَّوْنَ الْمُعَارِينَ إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ وَ كَانَ أَبُو الْخَطَّابِ مِمَّنْ أُعِيرَ الْإِيمَانَ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَخْبَرْتُهُ مَا قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ ع وَ مَا قَالَ لِي فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّهُ نَبْعَةُ نُبُوَّةٍ .صحيح

و هر كه كردارش موافقت با گفتارش ندارد ايمانش عاريت است .

البته كه تنها راه اين قبيل افراد دعاست وبس :

5] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ جَبَلَ النَّبِيِّينَ عَلَى نُبُوَّتِهِمْ فَلَا يَرْتَدُّونَ أَبَداً وَ جَبَلَ الْأَوْصِيَاءَ عَلَى وَصَايَاهُمْ فَلَا يَرْتَدُّونَ أَبَداً وَ جَبَلَ بَعْضَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْإِيمَانِ فَلَا يَرْتَدُّونَ أَبَداً وَ مِنْهُمْ مَنْ أُعِيرَ الْإِيمَانَ عَارِيَّةً فَإِذَا هُوَ دَعَا وَ أَلَحَّ فِي الدُّعَاءِ مَاتَ عَلَى الْإِيمَانِ .



حضرت صادق عليه السلام فرمود: خداوند پيمبران صلى اللّه عليه و آله را بر سرشت نبوت آفريد پس هرگز بر نگردند و اوصياء (آنهارا) بر سرشت وصيتها (و آنچه بآنها سفارش شده) آفريد، پس هرگز بر نگردند، و برخى از مؤ منين را بر سرشت ايمان آفريده پس هرگز برنگردند، و برخى از ايشان كسى است كه ايمانش عاريتى است ، پس اگر دعا كند و در دعااصرار ورزد با ايمان بميرد.

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

سوال:
در آیه کریمه
"إنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم وإذا تليت عليهم آياته زادتهم إيمانا وعلى ربهم يتوكلون"کلمه «وجلت» که به عنوان یکی از خصوصیات مومن شمرده شده است دقیقا چیست؟

پاسخ:
"إنما المؤمنون الذين إذا ذكر الله وجلت قلوبهم وإذا تليت عليهم آياته زادتهم إيمانا وعلى ربهم يتوكلون"
مؤمنان، تنها كسانى هستند كه هر گاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان ميگردد؛ و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى‏شود، ايمانشان فزونتر مى‏گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توكل دارند .
خوف و ترس بر دوقسم است، قسمی از آن نکوهیده و مذموم است و قسمی دیگر پسندیده و ممدوح است.
خوفی که پسندیده است بر دو قسم است یا اینکه خوف از خداى سبحان و عظمت و كبريایى اوست که اين خوف در اصطلاح صاحبدلان خشيت و رهبت (ترس) ناميده مى‏شود. و یا اینکه خوف از گناهان و معاصى خود می باشد. که از این دو، قسم اول شریف تر و پسندیده تر می باشد. زیرا ترس از عظمت و کبرایی و جلال خداوند حاکی از معرفت بیشتر انسان به خداوند است هر چقدر معرفت انسان به عظمت و جلال و کبرایی حق متعال زیادتر شود خوف او در پیشگاه خداوند بیشتر گردد. زيرا ادراك قدرت غالب و کمال مطلق و قوت قوى و عزت شديد موجب اضطراب و سراسيمگى و دهشت است.

منتهی باید فرق گذاشت بین وحشت با دهشت. خوفی که از این مقام کبرایی و عظمت حق بر عبد حاصل می شود «دهشت» است نه «وحشت». زیرا به فرموده علامه حسن زاده آملی در درس شرح نمط نهم اشارات، «دهشت»، بر خلاف «وحشت»، این است که انسان از مقام و عظمت و مشاهده ی سجایای اخلاقی و فضائل شخصی متعجب و مات شود. مثل این که اگر آدم چشم باز کند و خود را در کنار دریای متلاطم ببیند، چنان جلال دریا او را مسحور می کند که به اطراف توجه نمی کند. مراد از دهشت تمثل این است که طوری جلال و عظمت آن صورت او را می گیرد که نمی گذارد به این طرف و آن طرف برود و این چنین حالتی در پیشگاه حق، که حاکی از علم و معرفت عبد به اوصاف کمالیه خداوند است، پسندیده و ممدوح می باشد.
و از اين رو خداى تعالى فرمود: «انما يخشى الله من عباده العلماء» (2) . یعنی از میان بندگان خدا، فقط اندیشمندان از او بيم دارند.»
و سرور رسولان فرمود: «انا اخوفكم من الله‏»(3) «من از همه شما از خدا ترسانترم‏».
شکی نیست مومن واقعی آن کسی است که این چنین خوفی در قلبش بوده باشد و هر اندازه انسان به خداوند خویش معرفت بیشتری داشته باشد و از ادراک جلال و کبرایی او خاشع تر باشد به همان اندازه نیز مومنتر است پس برای ایمان نیز میتوان به حسب میزان معرفت افراد به خداوند مراتبی قائل شد.

پینوشت:
1-انفال/2
2-فاطر/ 28
3-محجة البيضاء/ ج 7/ ص 270.

موضوع قفل شده است