جمع بندی عقل رشنال Rational (حسابگر) مشکل امروز جوانان ، جهانیان و ضد انقلاب

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عقل رشنال Rational (حسابگر) مشکل امروز جوانان ، جهانیان و ضد انقلاب

عقل حسابگر، نماینده اصلی جناب جهل است

و هنگامی که از این عقل بخواهی بعنوان عصا استفاده کنی

سر از بیراهه در خواهی اورد


چه در شغل،چه در انتخاب همسر و چه در باره انقلاب یا جهان بخواهی نظر دهی


منظورتان منطقی بودنه دیگه ؟
بیشتر توضیح میدید ؟

شهید علی اصغر پازوکی;641125 نوشت:

عقل حسابگر، نماینده اصلی جناب جهل است

و هنگامی که از این عقل بخواهی بعنوان عصا استفاده کنی

سر از ترکستان در خواهی اورد


چه در شغل،چه در انتخاب همسر و چه در باره انقلاب یا جهان بخواهی نظر دهی


یعنی چی ؟؟

کنجکاو بی گناه;641130 نوشت:
منظورتان منطقی بودنه دیگه ؟
بیشتر توضیح میدید ؟

این عقلی که در مدارس تجربی و دانشگاه ها تدریس مشود بیشتر این عقل است
همانطور که گفته شد
نماینده اصلی جناب حهل است
در صورتی که
در گذشته و حال همیشه ما از جهل در برابر عقل صحبت میکنیم
این عقل دومی نوری از انوار خداست
که ذات اقدس الهی عقل کل است

اما این عقلی که امروز عصای
جوانان شده است
اگر بجایش استفاده نشود خطر افرین است

عقل رشنال Rational
عقل حسابگری است

نه عقل دل و عشق...

شهید علی اصغر پازوکی;641182 نوشت:

این عقلی که در مدارس تجربی و دانشگاه ها تدریس مشود بیشتر این عقل است
همانطور که گفته شد
نماینده اصلی جناب حهل است
در صورتی که
در گذشته و حال همیشه ما از جهل در برابر عقل صحبت میکنیم
این عقل دومی نوری از انوار خداست
که ذات اقدس الهی عقل کل است

اما این عقلی که امروز عصای
جوانان شده است
اگر بجایش استفاده نشود خطر افرین است

عقل رشنال Rational
عقل حسابگری است

نه عقل دل و عشق...

من دیگه حرفی ندارم :|

[="Blue"]

salam1990;641192 نوشت:
:|

عقل حسابگر، نماینده اصلی جناب جهل است
آیت ا... دکتر مهدی هادوی تهرانی در ابتدای سخنان خود گفتند: اصطلاح عقل در فرهنگ جدید غربی معادل (rationality)یا (rational) است در فرهنگ فلسفی آنان که در دوران بعد از «دوران تاریکی» در غرب به تعبیر خودشان در دوره رنسانس و دوره «روشنگری» این اصطلاح شکل گرفت. به اصطلاح در واقع این عقل، که گاهی از آن تعبیر می کنیم به عقل حسابگر غیر از اصطلاح عقلی است که در فلسفه های کهن، در فلسفه های کلاسیک مطرح بوده و غیر از اصطلاح عقلی است که در فرهنگ اسلامی مطرح است. این شباهت اصطلاحات ما را به اشتباه نیندازد. یکی از مواردی که بسیاری از افرادی که وارد بحث های جدید می شوند اشتباه می کنند و من زیاد از این اشتباهات دیدم این است که تفاوت مصطلحات را در فرهنگ های مختلف نمی دانند و فکر می کنند این تلقی که مثلاً در فرهنگ فلسفی کلاسیک از عقل وجود دارد همان تلقی است که مثلاً از عقل در فرهنگ فلسفی جدید غرب و یا در فرهنگ اسلامی وجود دارد.اصلاً این طور نیست بسیاری مواردی ممکن است مصطلحاتی مشابه هم باشد ولی در واقع تفاوت های جوهری با هم داشته باشد.
ایشان سپس به تعابیر عقل در فلسفه کلاسیک پرداختند و افزودند: عقل در اصطلاح فلسفی کلاسیک و فلسفه قدیم به تعبیری( schoolastic) فلسفه مدرسی همان است که احیاناً کسانی که منطق خوانده باشند در منطق کلاسیک با آن آشنا هستند که یکی از قوای نفس محسوب می شود که قدرت ادراک مفاهیم کلی را دارد البته این عقل، عقل بشری است.[SPOILER]
در اصطلاح فلسفی ما یک عقل دیگری هم داریم که آن عقل یکی از مراتب عالم وجود است که برترین مرتبه عالم وجود هم هست بعد از مرتبه ربوبی که در فلسفه از آن به واجب الوجود تعبیر می شود. وقتی از واجب الوجود به سمت ممکن الوجود حرکت می کنیم در فلسفه کلاسیک اولین عالمی که به آن می رسیم عالم عقل نامیده می شود که در واقع عالمی است که در اصطلاح فلسفه کلاسیک موجوداتش هم ذاتاً و هم فعلاً یعنی به لحاظ فعل و عمل مجرد هستند.
عضو شورای علمی دانشگاه صنعتی شریف در مورد اینکهدر فلسفه کلاسیک به عقل بشری که مدرک کلیات هست عقل گفته می شود گفت: علت این است که در فلسفه کلاسیک معتقدند ما از طریق آن عالم عقل کلیات را ادراک می کنیم یعنی در واقع آن صورت هایی که در عالم عقل است به شخص انسان در عقل انسانی نقش می بندد (البته به یک معنایی) و ما مفاهیم کلی را درک می کنیم اما اینکه چگونه این اتفاق رخ می دهد بحثی است که در فلسفه ما به روش های مختلفی تبیین شده است.
آیت ا... هادوی با اشاره به اینکه اصطلاح عقل در فرهنگ اسلامی در مقابل مفهوم جهل به کار رفته است افزود: شما اگر به کتاب اصول مرحوم کلینی رضوان ا... علیه مراجعه کنید می بینید آنجا یک فصلی با عنوان کتاب « العقل و الجهل» و روایاتی در آن وارد شده اند از جمله روایت معروف جنود عقل و جنود جهل که حضرت امام رضوان ا... تعالی علیه شرح مفصلی بر این روایت دارند که به صورت یک کتاب مستقل هم منتشر شده است تحت عنوان «جنود عقل و جنود جهل». آن عقلی که در آنجا هست در فرهنگ اسلامی تعبیری دارد در برخی روایات :« العقل ما عُبِد به الرحمان» عقل آن است که انسان با آن بندگی خدا می کند و بهشت را به دست می آورد. بنابراین آن نوع عقلانیتی که منجر به خدا نمی شود آن نوع عقلانیتی که منجر به صدق در عمل نمی شود آن در واقع از نظر فرهنگ اسلامی جهل است، اصلاً عقل نیست هرچند آن می تواند در فرهنگ فلسفه کلاسیک ما از باب ادراک کلیات به عنوان عقل تلقی شود که این امر عقلی است به این معنی که یک مفهوم کلی است. البته فیلسوفان ما که تحت تأثیر مفاهیم دینی بودند سعی کرده اند بین آن چیزی که در فضای فلسفی یونان باستان وجود داشت با آن چیزی که در فضای مفاهیم دینی ما وجود داشت یک تلفیق و ترکیب و هماهنگی را ایجاد کنند که شکل کامل این تلفیق و ترکیب را شما در فلسفه صدرایی در حکمت متعالیه می بینید. صدرالمتألهین قهرمان صحنه تلفیق بین مفاهیم نقلی ، مفاهیم عقلی و یافته های عرفانی است که این کار را سعی کرده در آثار خودش و به ویژه در بزرگترین اثرش کتاب اسفار انجام دهد.
فیلسوفان ما روایت« اول ما خلق ا... العقل» با آنچه که در فلسفه کلاسیک آمده که اولین مرتبه عالم وجود بعد از واجب الوجود عقل است ترکیب کرده اند و آن روایت را به همین ترکیب کردند که «اول ما خلق ا... العقل» همین مرتبه اول است که در فلسفه از آن یاد می شود.
این اصطلاحاتی است که ما در فرهنگ فلسفی کلاسیک قبل از اسلام، در فرهنگ فلسفه یونان و بعد در فلسفه بعد از اسلام از فلسفه فرهنگ اسلامی داریم. البته واقعیت قضیه این است که فلسفه یونانی بعد از اینکه به دست فیلسوفان مسلمان افتاد و بویژه توسط فارابی و بعد از او شیخ الرئیس و بعد صدرالمتألهین امثال اینهاست، متحول شد و از بیان قرائت‏ها و یکی قرائت ابن رشد است که کاملاً متفاوت است با قرائت شیخ الرئیس و فارابی. برخلاف شیخ الرئیس و فارابی که مفاهیم توحیدی را از فرهنگ فلسفه غرب یونان باستان به دست می آورند ابن رشد متفاوت بر این نقل کرده فلسفه یونانی را و به همین دلیل هم فرهنگ فلسفی ابن رشد چندان در بین فیلسوفان مسلمان رایج نبوده و به آن اعتنا نشده و به خلافش در فرهنگ غرب بیشتر به روایت ابن رشد توجه دارند.
مؤلف کتاب«گنجینه خرد» در ادامه افزود: درفرهنگ فلسفه غرب جدید مفهوم عقل به تعبیری تنزل پیدا کرد و تبدیل شد به یک مفهوم و تعبیری خاکی. از آن مفهوم افلاکی به زمین آمده. همچنان که در دوره رنسانس بسیاری از مفاهیم متعالی در واقع تبدیل شد به مفاهیم دانی، زمینی و خاکی که یکی از آن مفاهیم مفهوم عقل است. عقلی که در فلسفه جدید غرب شکل گرفت که ما گاهی از آن تعبیر می کنیم به عقل حسابگرتوجهی که به عقل به مفهوم متعالیه قبل از این دوران دانست تبدیل شد به یک مفهوم پایین یک مفهوم زمینی و خاکی و به تعبیری ناسوتی و این مفهوم ناسوتی معیار شد در فلسفه و کل رشته های منشعب در فلسفه در غرب که در رشته های مختلف علوم اسلامی شکل گرفت و در برخی شاخه های علوم انسانی مثل جامعه شناسی به خصوص بعضی از رشته ها و زمینه های جامعه شناسی، مثل جامعه شناسی «وبر» شما به شدت حاکمیت عقل حسابگر را می بینید. اشکالاتی که در واقع همین عقل حسابگر مصلحت اندیشی که حالا بعضی از غربی ها به تعبیری آن را جای خدا می نشاندند و خواستند نقش خدا را بر آن قرار بدهند.
سخنران نشست علمی«فقه و عقلانیت و چالشهای معاصر » در پاسخ به این سوال که آیا فقه اسلامی قوانین حقوق بشر امروز را قبول دارد یا خیر و اگر پاسخ مثبت است مسایلی چون «برده داری»،« ارتداد» و « نابرابری حقوق زن و مرد» را چگونه توجیه عقلانی می کند؟ گفت: این اشکالات از چنین عقلی نشأت می گیرد و الا عقل مفهوم اسلامی که «ماعُبد به الرحمان» است، آن که ناسازگاری با مفاهیم دینی پیدا نمی کند و آن عقل مفهوم فلسفی هم بعد از اسلامی شدنش توسط فیلسوفان مسلمان بزرگ و به خصوص بعد از حکمت متعالیه همان وضعیت را دارد یعنی ناسازگاری با مفاهیم دینی ندارد بلکه در راستای مفاهیم دینی و پا به پای آنها و تأیید کننده آنهاست.از منظر آن عقل کلاسیک یا عقل اسلامی خداوند تبارک و تعالی خالق همه عالم است. و آن عقل بنا بر آنچه که در فلسفه کلاسیک بیان می شود توسط خود عقل وجود خداوند تبارک و تعالی اثبات می شود و ضرورتش تبیین می شود آن خداوند که عقل آن را اصل وجودش را و صفاتش را در الهیات اثبات می کند آن عقل می گوید خدایی با این صفات همچنانی که انسان را خلق کرد، احکام بر انسان را هم بیان کرد و آنچه را که او بیان کرده از آن جایی که همه عالم تکوین در اختیار اوست در عالم تشریع هم در واقع تطابق وجود دارد. بنابراین آن عقل یک تطابق کامل بین عالم تکوین و عالم تشریع می بیند و ناسازگاری در این زمینه نمی بیند اما وقتی که می آییم به عقل حسابگری که حالا همین عقل به تعبیری عقل عوامی و عرفی ماست که من عقلم اینجوری می گوید عقلی که«اکثرهم لایعقلون» دارد این عقل در واقع که از نظر بسیاری از مفاهیم اسلامی جهل است البته در مفاهیم اسلامی جهل مقابل علم نیست. کتاب العقل و الجهل داریم کافی بعد از آن کتاب العلم دارد. کتاب العلم و الجهل ندارد.
جهل به مفهومی که در اسلام مطرح است در مقابل عقل است این عقل حسابگر اتفاقاً نماینده اصلی جناب جهل است و اگر با آن همراه شدی با جهل همراه شده ای. که در همان روایت معروف امام صادق(ع) جنود جهل را در برابر جنود عقل می شمارد. اما این عقل می آید چیزهایی را که بر حسب ظواهر می بیند تبیین می کند این عقل بعضی چیزها می بیند و برداشت می کند که به نظر مثلاً ناسازگار است.
این استاد برجسته حوزه با اشاره به این سئوال که آیا علوم به عقیده ارتباط دارد؟ گفت: برای پاسخ به این سئوال باید ابتدا تلقی خودمان را از علوم (انسانی) تعریف کنیم. ما سه رویکرد را در نظر گرفته ایم یکی اینکه علوم اموری هستند کاملا بی ارتباط با عقیده و حقایقی هستند که توسط بشر کشف می شوند و هیچ اتباطی با عقیده او ندارند. میخواهد مسلمان باشد مسیحی باشد بودایی و یا ملحد باشد این علم هست هیچ فرقی هم نمی کند. در مقابل این دیدگاه دو دیدگاه دیگر وجود دارد. یک دیدگاه این است که علوم مرتبط هستند با جهان بینی و دیدگاه دیگر کاملاً با گروه اول در تقابل هست که علوم ارتباط کامل با جهان بینی دارد.
در پایان این نشست بنیان گذار "نظریه اندیشه مدون در اسلام" به تشریح این نظریه پرداخت و دین را به دو شاخه دین نفس‏ الامری و دین مرسل تقسیم کرد و افزود: اسلام آخرین دین مرسل است که برای هدایت آدمیان آمده است و در بر دارنده‏ ی دین نفس‏الامری است و از این رو ما در هر حوزه از حیات انسان خواه فردی و خواه اجتماعی، توقع داریم شاهد موضع‏ گیری دین باشیم. و عناصر دینی به صورت کلی یا جهان شمول اند و یا موقعیتی. چرا که اسلام چون دین کامل است اقتضا می کند تمامی آنچه از دین نفس الامری را داشته باشد و دین در زمان و مکان خاصی نازل شده و با مخاطبان خاصی مواجه بود در بیان عناصر دینی به موقعیت توجه کرده است ولذا معارف دینی ما شامل عناصر جهان شمول و موقعیتی هستند تا علما و فقیهان در تأثیر زمان و مکان را مدنظر داشته باشند. ایشان «نظریه اندیشه مدون در اسلام» را تئوریی برای پاسخ گویی به چگونگی این امر دانستند

[/SPOILER][/]

شهید علی اصغر پازوکی;641125 نوشت:

عقل حسابگر، نماینده اصلی جناب جهل است

و هنگامی که از این عقل بخواهی بعنوان عصا استفاده کنی

سر از ترکستان در خواهی اورد


چه در شغل،چه در انتخاب همسر و چه در باره انقلاب یا جهان بخواهی نظر دهی


این حرف ها من رو یاد اندیشه های وهابی انداخت بیشتر تا اسلامی:khaneh:
که عقل و فلسفه رو رد میکنن
امیدوارم من بد فهمیده باشم

[="Blue"]

piano;641245 نوشت:
این حرف ها من رو یاد اندیشه های وهابی انداخت بیشتر تا اسلامی
که عقل و فلسفه رو رد میکنن
امیدوارم من بد فهمیده باشم

خوب اشتباه شما همینجاست
بر عکس عقل رشنال عقل اصلی را رد میکند
مطلب اقای هادوی را خوب بخوان
عقل رشنال(حسابگر)
دین، عاطفه، احساسات،عرفان، عقل را رد میکند
عقل حسابگر عقل نیست به اشتیاه ترجمه به عقل شده
عقل حسابگر عقل صدام بود
عقل حسابگر عقل هیتلر بود
عقل حسابگر عقل مهریه سنگین برای پول نه زندگی است
عقل حسابگر عقل داعش است
عقل حسابگر عقل منافع شخصی است
عقل حسابگر عقل فردگرایی اتست
عقل حسابگر (تگراری) همان عقل داعش است:khaneh:
این بحث را اوردم تا دوستان کمک کنند یک تعریف علمی از رشنال پیدا شود و فرق ان با عقلی که به مبارزه جهل(داعش) میرود باز شناخته شود

خصوصا از شما را که نیز مخالف داعش هستید در خواست میشود برای رسیدن به شعادت در تعریف عقل کمک نمایید/ متشکرم:Norani:

تا این عقل درست تعریف نگردد زندگی ها درمخاطره اند[/]

[="Blue"][h=2]از تظر یک رشنال اصلا عشق معنی ندارد[/h]


ایا دنیا بدون عشق معنادارد؟
ایا دننای بدون عشق همان دنیای داعش نیست[/]

سلام علیکم و رحمه الله

اساسا عقل نو آور است و برای نو آوری نیازمند محاسبه . ولی عقل منحصر به محاسبه دنیا , دنیا را از انسان میگیرد چراکه او تنها چیزی را از دنیا سهم میبرد که از آن دریافته و از مابقی بی نصیب می ماند . و اگر تمام عقول هم جمع شوند و توانائی های خود و دانسته های خود را بطور کامل به هم منتقل کنند باز ناشناخته ها در دنیا بقدری هست که آنها را در محدوده ذهنی شان محصور کرده باشد.

اما بعد

منطق ابزار و عیار عقل است لذا عقل خواه ناخواه حسابگر است ولی اینکه رویکرد محاسباتش به چه چیزی ختم میشود هم مهم است .

عقلی که از هدایت وحیانی برخوردار است در تشخیص درست از غلط و حقیتقت و نابودی از آن منبع مدد میگیرد . لذا یک فیلسوف اسلامی با توجه به غایتی که در آموزه های وحیانی تعریف گردیده به شبهات و پاسخ ها میپردازد و میزان صحیح و یا اشتباه بودن هر آموزه ای را می سنجد و ...

در هر حال این فیلسوف در کشف حقایق جهان از ابزار عقل محاسبه گر استفاده میکند .

در شکل دیگر یک فلسفه ای که مقید به وحی نیست و مستقلا میخواهد به شناخت جهان هستی و نقش خودش در این جهان برسد نیز از عقل محاسبه گر استفاده میکند.

تفاوت این دو محاسبه در این است که در فلسفه دوم ممکن است یک امر فطری را عقلانی بداند و یا خلاف آن را و یا اینکه با خلط این دو مفهوم قضاوت نماید.

یاحق

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

[=times new roman]باسلام و تشکر از مشارکت تمامی دوستان

برای فهم این مطلب، ابتدا لازم است یک مفهوم شناسی از بحث عقل داشته باشیم.
در نظام فلسفی، عقل به دو معنا به کار میرود:

یکی در بحث هستی شناسی کارایی دارد که عبارت است از یک سری موجودات مجردی که در سلسله طولی وجود، بعد از واجب الوجود قرار دارند و واسطه ایجاد عالم هستند.
دیگری در بحث معرفت شناسی کارایی دارد که عبارت است از قوه تشخیص کلیات.(1)

اصطلاح اول، ربطی به بحث ما ندارد.
اما عقل در اصطلاح دوم، محور اصلی بحث ماست.
در این اصطلاح، عقل بر چند نوع است و چندین دسته بندی دارد.

در یک دسته بندی، عقل یا نظری است یا عملی.
عقل عملی، مربوط به آن بخش از عقل انسان و قوه تفکر اوست که ثمره نهایی آن مستقیما مربوط به عملکرد است. مثل مسائل اخلاقی، سیاسی و ....
عقل نظری، آن بخش از عقل انسان و قوه درک کلیات است که ثمره مستقیم آن مربوط به عمل نیست، هرچند بعدا ممکن است در عمل نیز مورد استفاده قرار گیرد.(2)

عقل نظری، بر اساس میزان معلومات و نوع معلوماتی که دارد بر چهار نوع است و چهار مرحله را میتواند سپری کند:
عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل مستفاد.
در مرحله اول، انسان هیچ معلومی را ندارد و صرفا قابلیت دریافت معلومات و تعقل را دارد.
در مرحله دوم، انسان معلومات بدیهی را دریافت میکند و نسبت به آنها آگاه میشود.
در مرحله سوم، انسان علوم نظری را دریافت میکند.
تا اینجا انسان نسبت به چیزهایی آگاهی دارد. اما این آگاهی محدودیتهایی دارد؛ یا نسبت به برخی چیزها آگاه نیست و یا اگر آگاه هست، این آگاهی نیاز به تامل و تفکر دارد.
اما درمرحله چهارم، انسان به واسطه ارتباط پیوسته باعقل فعال، نسبت به تمام امور عالم طبیعت و ماورای طبیعت که در حیطه توانایی ممکنات است، آگاه است و هیچ معلومی از او مخفی نیست و تمام معلومات به صورت بالفعل نزد او حاضر است و در هر آن نسبت به تمام چیزها آگاه است. در این مرحله، به واسطه ارتباطی مستمری که با عقل فعال دارد، تمام علوم را در ذات آن عقل می بیند و به همین جهت به ملکوت عالم دسترسی می یابد و هیچ مانعی نمیتواند از آگاهی لحظه به لحظه انسان جلوگیری کند.(3)
خود این مرتبه نیز دارای مراتب تشکیکی است و عقل قدسی آخرین مرتبه آن است. در این مرتبه، صاحبش برای آگاهی یافتن، نیازی به یادگیری توسط انسانهای دیگر ندارد و مستقیما و توسط عالم ملکوت، از پدیده ها آگاه میشود. این مرحله مخصوص پیامبران و اولیای خاص اوست.(4)

اما به صورت کلی، در مرحله چهارم است که انسان به مرتبه ای میرسدکه هیچ چیزی از او مخفی نیست و این عقل است که انسان را به خداوند میرساند و "عبد به الرحمن" است. زیرا وقتی انسان به واسطه ارتباط با عالم ملکوت و پیام آور وحی، معلومات را به مثابه رودی جاری در اختیار انسان قرار میدهد، قطعا ثمره آن خداشناسی و عبودیت است نه پرستش نفس و اطاعت شیطان.

اما در مراحل قبل از این، انسان به واسطه عدم آگاهی نسبت به برخی معلومات و مسائل، و تحت سیطره قرار گرفتن عقل توسط وهم و خیال، ممکن است راه را به خوبی نیابد و به بیراهه برود.
البته مرحله چهارم جز برای عده کمی از انسانها روی نمیدهد و بیشتر انسانها در مرحله اول تا سوم باقی می مانند و قدرت رسیدن به مرحله آخر را ندارند.

با توجه به این توضیحات، معلوم میشود که بیشتر انسانها از عقلی که بر اساس معلومات پیشینی بدیهی و نظری به تفکر و تعقل میپردازند. این تفکر نیز بر اساس قواعد منطقی و به هدف دستیابی به معلوماتی است که برای انسان سود دارد. اما به این دلیل که تا مرحله چهارم، عقل انسان هنوز در تیررس قوه وهم و خیال است، نمیتوان مطمئن بود که آنچه او آنرا مصلحت خود و مفید به حال خویش می پندارد، واقعا نیز به مصلحت او باشد.
مگر در مرتبه چهارم که عقل انسان، عقل خالص میشود و به جهت جدا شدن از تیررسی وهم و خیال، شیطان توان دستیابی به آنرا ندارد و در آن مرحله، عقل به حقیقت تام وکامل عالم دست می یابد.

ـــــــــــــــــــــ
1. فرهنگ معارف اسلامی، ج2، ص1276(ن. ا. کتابخانه حکمت)
2. ر.ک: الهیات شفا، ص4(ن. ا. کتابخانه حکمت)
3. ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله 11، فصل6، ص250؛ شرح نهایه الحکمه، غلامرضا فیاضی، ج4، ص970(ن. ا. مجموعه آثار علامه طباطبایی)
4. ر.ک: موسوعه مصطلاحات الفلسفه عند العرب، ص485(ن.ا. کتابخانه حکمت)

به نام خدا

إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

عقل را کار انداختن خوب است. اما باید اطلاعات آن هم تا می شود کامل باشد تا اشتباه نکند.

سلام علیکم و رحمه الله

عقل رشنال ( منطقی , عقلانی , عقلائی , معقول یا بنا به این تعبیر حسابگر ) از جمله عقل معاش است .

جناب دهنوی هم در توضیح هم عقلی که تنها به محوریت مادی سود می اندیشد مورد نقد قرار میدهد . عقل معاش عقل مذمومی نیست در صورتی که معاد نگر و معاد محور باشد یعنی "عقل معاد" تعئین کننده باشد برای عقل معاش و عقلانیت ابزاری ( عقانیتی که ما را به هدف میرساند - عدالت و عقلانیت در فقه حقوق / دکتر سید احمد اصغری / ص.217 انتشارات اطلاعات ) . در حالیکه عقل معاش که سرمایه محور و غیر مقید است عقل مذمومی است.

عقل دینی و قرانی و برهانی نیز به معاش توجه کرده اند و عقل معاش و عقل ابزاری و استدلالگر را نفی نمیکند بلکه موید عقل و عقلانیت بنا بر هدف و تعریفی دین محور و معاد محور است

لیس للانسان الا ما سعی ( نجم / 39 ) والله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر ما بانفسهم ( رعد /13 ) از جمله آیاتی است که به این مساله اشاره دارد . ( همان 83 )

در روایات هم به کسب رزق حلال اشاره شده که معرف عقل معاش دینی است .

یاحق

پرسش:
عقل حساب گر، نماینده اصلی جناب جهل است و هنگامی که از این عقل بخواهی به عنوان عصا استفاده کنی سر از بیراهه در خواهی آورد. چه در شغل چه در انتخاب همسر و چه درباره انقلاب یا جهان که بخواهی نظر بدهی. نظر شما چیست؟

پاسخ:
برای فهم این مطلب، ابتدا لازم است یک مفهوم شناسی از بحث عقل داشته باشیم. در نظام فلسفی، عقل به دو معنا به کار می رود: یکی در بحث هستی شناسی کارایی دارد که عبارت است از یک سری موجودات مجردی که در سلسله طولی وجود، بعد از واجب الوجود قرار دارند و واسطه ایجاد عالم هستند. دیگری در بحث معرفت شناسی کارایی دارد که عبارت است از قوه تشخیص کلیات.(1)
اصطلاح اول، ربطی به بحث ما ندارد. اما عقل در اصطلاح دوم، محور اصلی بحث ماست. در این اصطلاح، عقل بر چند نوع است و چندین دسته بندی دارد.

در یک دسته بندی، عقل یا نظری است یا عملی. عقل عملی، مربوط به آن بخش از عقل انسان و قوه تفکر اوست که ثمره نهایی آن مستقیما مربوط به عملکرد است. مثل مسائل اخلاقی، سیاسی و ....
عقل نظری، آن بخش از عقل انسان و قوه درک کلیات است که ثمره مستقیم آن مربوط به عمل نیست، هرچند بعدا ممکن است در عمل نیز مورد استفاده قرار گیرد.(2)

عقل نظری، بر اساس میزان معلومات و نوع معلوماتی که دارد بر چهار نوع است و چهار مرحله را می تواند سپری کند: عقل هیولانی، عقل بالملکه، عقل بالفعل، عقل مستفاد.
در مرحله اول، انسان هیچ معلومی را ندارد و صرفا قابلیت دریافت معلومات و تعقل را دارد.
در مرحله دوم، انسان معلومات بدیهی را دریافت می کند و نسبت به آن ها آگاه می شود.
در مرحله سوم، انسان علوم نظری را دریافت می کند.
تا این جا انسان نسبت به چیزهایی آگاهی دارد. اما این آگاهی محدودیت هایی دارد؛ یا نسبت به برخی چیزها آگاه نیست و یا اگر آگاه هست، این آگاهی نیاز به تامل و تفکر دارد.
اما درمرحله چهارم، انسان به واسطه ارتباط پیوسته با عقل فعال، نسبت به تمام امور عالم طبیعت و ماورای طبیعت که در حیطه توانایی ممکنات است، آگاه است و هیچ معلومی از او مخفی نیست و تمام معلومات به صورت بالفعل نزد او حاضر است و در هر آن نسبت به تمام چیزها آگاه است. در این مرحله، به واسطه ارتباط مستمری که با عقل فعال دارد، تمام علوم را در ذات آن عقل می بیند و به همین جهت به ملکوت عالم دسترسی می یابد و هیچ مانعی نمی تواند از آگاهی لحظه به لحظه انسان جلوگیری کند.(3) خود این مرتبه نیز دارای مراتب تشکیکی است و عقل قدسی آخرین مرتبه آن است. در این مرتبه، صاحبش برای آگاهی یافتن، نیازی به یادگیری توسط انسان های دیگر ندارد و مستقیما و توسط عالم ملکوت، از پدیده ها آگاه می شود. این مرحله مخصوص پیامبران و اولیای خاص اوست.(4)

اما به صورت کلی، در مرحله چهارم است که انسان به مرتبه ای می رسدکه هیچ چیزی از او مخفی نیست و این عقل است که انسان را به خداوند می رساند و "ما عبد به الرحمن" است. زیرا وقتی انسان به واسطه ارتباط با عالم ملکوت و پیام آور وحی، معلومات را به مثابه رودی جاری در اختیار انسان قرار می دهد، قطعا ثمره آن خداشناسی و عبودیت است نه پرستش نفس و اطاعت شیطان. اما در مراحل قبل از این، انسان به واسطه عدم آگاهی نسبت به برخی معلومات و مسائل، و تحت سیطره قرار گرفتن عقل توسط وهم و خیال، ممکن است راه را به خوبی نیابد و به بیراهه برود. البته مرحله چهارم جز برای عده کمی از انسان ها روی نمی دهد و بیشتر انسان ها در مرحله اول تا سوم باقی می مانند و قدرت رسیدن به مرحله آخر را ندارند.

با توجه به این توضیحات، معلوم می شود که بیشتر انسان ها از عقلی که بر اساس معلومات پیشینی بدیهی و نظری به تفکر و تعقل می پردازند. این تفکر نیز بر اساس قواعد منطقی و به هدف دستیابی به معلوماتی است که برای انسان سود دارد. اما به این دلیل که تا مرحله چهارم، عقل انسان هنوز در تیر رس قوه وهم و خیال است، نمی توان مطمئن بود که آن چه او آن را مصلحت خود و مفید به حال خویش می پندارد، واقعا نیز به مصلحت او باشد. مگر در مرتبه چهارم که عقل انسان، عقل خالص می شود و به جهت جدا شدن از تیر رسی وهم و خیال، شیطان توان دستیابی به آن را ندارد و در آن مرحله، عقل به حقیقت تام و کامل عالم دست می یابد.

ـــــــــــــــــــــ
(1) فرهنگ معارف اسلامی، ج2، ص1276(ن. ا. کتابخانه حکمت).
(2) الهیات شفا، ص4(ن. ا. کتابخانه حکمت).
(3) نهایه الحکمه، مرحله 11، فصل6، ص250؛ شرح نهایه الحکمه، غلامرضا فیاضی، ج4، ص970(ن. ا. مجموعه آثار علامه طباطبایی).
(4) موسوعه مصطلاحات الفلسفه عند العرب، ص485(ن.ا. کتابخانه حکمت).

موضوع قفل شده است