~≈٭ خاطرات و تجربیات امربه معروف و نهی از منکر ٭≈~ شما هم شرکت کنید...

تب‌های اولیه

63 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
~≈٭ خاطرات و تجربیات امربه معروف و نهی از منکر ٭≈~ شما هم شرکت کنید...

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم


در این تاپیک قصد داریم خاطرات و تجربیات از واجب فراموش شده (امر به معروف و نهی از منکر) رو قرار بدهیم.
خاطراتی که من قرار میدم از سایت "جنبش دانشجویی حیا" هست.
شما هم اگر خاطره ای دارید حتما اینجا بنویسید و میتونید برای این سایت هم ارسال کنید.

[/][/]

بسم الله الرحمن الرحیم

شکسته شدن قبح گناه




با تشکر از خانم «مریم»: چند روز پیش در کلاس نشسته بودیم و ساعت درسی تمام شد . نماینده گفت که رئیس دانشگاه قرار است صحبتی با دانشجویان داشته باشد پس همگی به کلاس 3 بروید که بزرگتر است . خلاصه راه افتادیم و رفتیم. درون کلاس نشسته بودیم و تقریبا کمتر از نصف کلاس پر شد.

پسر و دختری که می دانستیم با هم دوست هستند و همکلاسی ما بودند هم آنجا بودند . در طول این دو سه سال همه از این قضیه خبر داشتند ولی هیچ کس از جمله من تذکر نمی دادیم . اما گاهی با اخم کردن و روش های غیر زبانی کار می کردم اما اثر نداشت و همین باعث شده بود قبح گناه شکسته شود .

سرم را برگرداندم و در کمال ناباوری دیدم که پسر از پشت صندلی سرش را کنار گردن و نزدیک قفسه سینه دختر خم کرده و در حال حرف زدن هستند . قبلا هم از این رفتارها دیده بودم ولی نه به این شدت . آن لحظه احساس کردم اگر حرفی نزنم مسلمان نیستم و نمازهایم قبول نیست . به دوستشان که در کنار آنها بود با ناراحتی گفتم که لطف کنید

به دوستتان بگویید که دست بردارند و کارشان خیلی زشت است . ایشان گفتند حتما.

دوستانم که آنها هم محجبه بودند حرص خوردن مرا دیدند و گفتند کارت اشتباه بود ، خودت را درگیر نکن و از این حرفها . خیلی عصبانی بودم . تا شب فکر می کردم که کارم اشتباه بود یا نه . هفته بعد که سر کلاس آمدم دیدم که به همدیگر نزدیک نمی شوند و مراعات می کنند.خیلی خوشحال شدم.

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم

کلیــپس مرتفع !!


با تشکر از خانم «یاس علی»: سوار سرویس دانشگاه شدم و روی یکی از صندلی ها نشستم. ظهر بود و سرویس تقریبا خلوت بود. همینطور که منتظر راه افتادن سرویس بودم یه دفعه چشمم به یه دختر خانومی خورد که خدایش نمی دونستم باید بخندم، تعجب کنم، چی کار کنم!!!
شاید باورتون نشه، ولی دقیقا ارتفاع سرش به وسیله یه کلیپس 2 تا حتی شاید 3 برابر شده بود!! اصلا از تعجب میخکوب شدم روی این خانوم!

اومد جلوی من نشست. دانشجوهای توی سرویس هم مثل من تعجب کرده بودند هم دختر و هم پسر... خودش هم این نگاه ها را حس کرده بود و من هم برخی نگاه های تمسخر آمیز را بهش دیده بودم... اتوبوس خیلی خلوت بود هر صدایی قابل شنیدن بود. بنده خدا هر پچ پچی از پشت سرش میشنید برمی گشت نگاه می کرد و من احساس کردم نگران بود کسی مسخرش نکنه!! اینقدر این ارتفاع کلیپسش زیاد بود که مشخص بود مقنعش را به زور سر کرده و براش تنگ شده بود... من نمی دونم چه اجباری بود در استفاده از این کلیپس!!

خلاصه من یکی که کمی دلم براش سوخت، شاید موهاش زیاد بیرون نبود، یعنی اگه بقیه دانشجوها را حساب می کردیم این جز دسته خوب ها بود ولی خب با این کلیپسش...!!

خلاصه نمی دونستم چطوری بهش باید بگم، چون اتوبوس هم خلوت و آروم بود مسلما اگه حرفی می زدم بقیه متوجه می شدند. و ایشون هم با توجه به رفتارش معلوم بود که خیلی حساسه روی اینکه بقیه چی دربارش فکر می کنند.

خلاصه تصمیم گرفتم از روش نامه استفاده کنم. یه کاغذ در آوردم و روش نوشتم: سلام دوست عزیز... من چون نگاه های تمسخر آمیز دیگران را بهت دیدم و ناراحت شدم، خواستم بهتون بگم که این کلیپسی که زدید اصلا مناسب شأن شما نیست. موفق باشید. (یه همچین چیزی بود، زیاد یادم نیست!!)
نگهش داشتم وقتی خواست پیاده بشه بهش بدم. دانشکدشون قبل از دانشکده ما بود و وقتی داشت پیاده می شد صداش زدم و نامه را بهش دادم.
مطمئنم دیگه هیچوقت از اون کلیپس استفاده نمی کنه...!!![/]

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم

نهی از منکر؛ بلند و در سکوت مترو‎

با تشکر از آقای «مرتضی »:سعید و دانیال قرار بود ایستگاه دروازه دولت سوار شوند، آخر امروز پنجشنبه بود و مقصد بهشت زهراس. مسیر من از اولین ایستگاه مترو بود. تا دلتون بخواد صندلی خالی داشت. یک واگن مانده به واگن ویژه‌ی بانوان نشستم تا بعدا خواستم به سعید آدرس بدهم راحت پیدا کنند. شاید نصف صندلی‌ها در همان ایستگاه اول پر شد. قطار راه افتاد. من هم با خیال راحت هندزفری گوشی خود را درآوردم و شروع کردم به گوش دادن.‌ ناگهان....

با دیدن صحنه‌ی عجیبی شوکه شدم؛ هندزفری را درآوردم چاره‌ای بیاندیشم‌؛ بعد از کمی فکر با خود گفتم: «اول ببین این جزء منکرات محسوب می‌شود یا نه؟» حکمی که مستقیماً‌ این عمل را نهی کند خاطرم نبود؛ حتماً کنجکاو شده‌اید مگر چه چیزی دیده بودم؟ صبر داشته باشید خواهم گفت؛ به این نتیجه رسیدم که «فکر نکنم کسی با دیدن این صحنه تحریک شود... آری تحریک نمی‌شود...» لذا هندزفری را دوباره در گوش‌هایم فرو کردم؛

ولی دلم آرام نگرفت؛ هندزفری را درآوردم؛ دوباره فکر کردم. به گمانم این مسافران روبرویی فکر کرده‌اند دارم «هندزفری بازی» می‌کنم! بعد از کمی فکر دوباره به نتیجه‌ای نرسیدم راستش را بخواهید شاید هم به دنبال توجیه بودم آخر موقعیتش سخت بود؛ دومین ایستگاه رد شده بود و صندلی‌ها در حال پر شدن بودند؛ وسط هم خالی؛ سکوت مطلق؛ مورد مورد نظر، ردیف روبروی من منتها در سری صندلی‌های بعدی بود، اگر می‌خواستم بروم و جلویش و آرام نهی کنم همه متوجه می‌شدند؛ شاید هم فکر می‌کردند مزاحم هستم؛ و اگر او برخورد بدی می‌کرد، ضایع بود دیگر!

بلند گفتن هم که رویم نمی‌شد... تازه مورد هم ازآن موردهایی بود که تابلو خفن می‌زد که احتمال پند گرفتنش از تذکر ملایم اندکی پایین بود. اگر تذکری هم می‌دادم باید محکم و از موضع قدرت و طلبکارانه و هم‌چنین آمرانه می‌دادم. هیچ‌چی دیگر؛ دوباره هندزفری را گذاشتم توی گوشم... ناگهان....

چیزی یادم آمد، که در معرض دید نامحرمان قرار گرفتن زن با آرایش جایز نیست؛ خب آرایش کردن که جای خود را دارد؛ آن هم آرایش مقابل یک آینه و با ابزاری خاص که متاسفانه اسمش را بلد نیستم اما شبیه برس بود و بر روی پلک‌ها!‌ حدس زدم کار حساس و ظریفی باشد آخر کنار دستیش خیلی دقیق شده بود! این دفعه که دیگر تشخیص داده‌ بودم نهی از منکر تکلیف هست نتوانستم بی تفاوت باشم؛ قید مسافران روبرویی را هم زدم و هندزفری را باز برداشتم و خیلی بلند البته نه گویی فریادگونه! طوری که صدایم در سکوت مترو که هنوز هم هیچ مسافر ایستاده‌ای ندارد پیچید –آخر ترسیدم آرام بگویم و مورد متوجه نشود خب ضایع بود دیگر!- «ببخشید خانم! زشته؛ تو مترو آرایش نمی‌کنن که»....

حدس بزنید چی شد؟ برق‌ها خاموش شد؟ نه هنوز قطار به پیچ نرسیده بود؛ از من تشکر کرد؟ نه شاید بعداً‌ بکند! گفت به تو ربطی ندارد؟ نه نگفت دلیلش را نمی‌دانم! چیزی نگفت، سریع دست‌پاچه شد و وسایلش را گذاشت داخل کیفش... من فکر کردم مثل اکثر نهی از منکرها، بقیه‌ی مردم نقش تماشاچی را خواهند داشت و قائله خوابیده باشد... ولی ناگهان.....

چند لحظه بعد یکی از پسرانی که روبروی آن خانم نشسته بودند گفت: «راس میگه دیگه .... (این قسمتش یادم نیست)» خانم که شاید الان بیشتر احساس تنهایی کرده باشد گفت خب شما نیگا نکنین... من گفتم «یعنی چی نیگا نکین» (البته جملات بهتری هم می‌توانستم بگویم بماند ایشالا دفعه‌ی بعد!) یکی دیگه از این سمت که می‌خواست این ایستگاه پیاده شود در حال ایستاده روبروی در خروجی بلند روبه اون خانم گفت:‌«پاشو برو عقب بشین» و اون خانم رفت واگن عقبی (ویژه بانوان) و از دیده‌ها محو شد.... هندزفری را گوشم گذاشتم... رسیده بود به آیه‌ی «و وجد عائلا فاغنی (سوره ضحی آیه8)» با آن لحن دلنشین استاد منشاوی، آرامشی داشت بس عجیب....[/]

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم

یک شب سخت


با تشکر از خانم «یک خانم چادری» :یه شب رفته بودیم عروسی یکی از دوستان همسرم، وارد مجلس که شدیم دیدیم ای دل غافل اینجا چه خبره!
ما قبل از عروسی یک درصد هم فکر نمی کردیم با چنین وضعی روبرو بشیم( چون خانواده ی موجهی بودن و اصلا چنین انتظاری نداشتیم )
وضعی بود که قابل گفتن نیست.

خلاصه بعد از کلی خون دل خوردن و حرص زدن یه فکری به سرم زد. گوشی رو برداشتم و به دختر عموم پیام دادم که چی کار کنم؟ اون بهم گفت که بهتره آخر مجلس یه برگه ای بنویسم و به عروس بدم.

من هم دنبال کاغذ به هر دری زدم گیر نیاوردم.آخرسر یک دستمال کاغذی از سر میز برداشتم و برای عروس خانم نوشتم : ( عروسیتون مبارک باشه، ان شاءالله خوشبخت بشید ولی ای کاش توی بهترین شب زندگیتون دل بهترین آدم روی زمین امام زمان رو هم به دست میاوردید نه اینکه با گناه به قلبش تیر بزنید ) و آخر مجلس رفتم دیدم موقعیت مناسبه وعروس و داماد کنار هم ایستادن بعد ازتبریک گفتن نامه رو دادم دست عروس خانم و بهش گفتم: این برای شماست لطفا بخونیدش و بعد اومدم.[/]

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم

بی احترامی به همه


« جنبش دانشجویی حیا فردوسی مشهد، واحد خواهران »: بار اولش نبود که بین کلاس ها ادای استادمان را در می آورد و بچه ها هم او را تشویق می کردند. چندباری را که شروع می کرد به مسخره کردن و کلاس در سکوت محض و مشتاق برای دیدن نمایش رفتم جلوی کلاس و به دوستم گفتم یک لحظه وقتتو بده به من یه صحبتی دارم بعد شروع کن به مسخره کردن، مجازات شخص مسخره کننده را گفتم. گفتم که روز قیامت در بهشت را به روی او باز می کنند اما همینکه به طرف در می دود و هنگامی که با اشیاق نزدیک در می شود در را به روی او می بندند و پشت سرش را که نگاه می کند در را آن طرف می بیند و هی این کار تکرار می شود.

حرفم که تمام شد به دوستم گفتم: حالا ادامه بده، دوستم خیلی شوکه شده بود و بیشتر از او بچه ها که لبخند روی لبانشون خشک شده بود و مات و مبهوت شده بودند. دوستم از من تشکر کرد که به او تذکر دادم و دیگر ندیدم که استادمون را مسخره کند[/]

سلام

گاهی اوقات نهی از منکر کردن دل شیر می خواد.گاهی اوقات هم مثل من ضایع میشین.:khandeh!:
اغلب از این وظیفه سرباز می زنم.اما در حرم یا مسجد که احساس می کنم انعطاف مردم بیشتره و اومدن عبادت کنند و پذیرش مسئله آسون تر خواهد بود.
مسجدی که برای نماز میرم معمولا خانم ها در بیشتر احکام دینی اشتباه می کنند و خودشون هم نمی دونند.یک بار دلم رو به دریا زدم و خواستم همچون امام حسن و امام حسین (ع) امر به معروف و نهی از منکر کنم.
در حالی که استرس تمام وجودم رو گرفته بود برگشتم به خانم مسن کناریم گفتم:ببخشید من شنیدم به غیر از ذکر بحول لله باید در تمام موارد بدن ساکن باشد و آرام بگیرد.(آخه خانومه موقع نماز خوندن خیلی با چادرش ور می رفت.تازه بعد ها دیدم یه خانومی با چه سختی تو نماز جماعت پالتوش رو از زیر چادر درآورد.:Gig:)
خلاصه خانومه برگشت گفت:نمی دونم.فکر نکنم.چون خانوم ها هی باید حجاب درست کنند.
گفتم خب اون موقع باید چیزی نگفت و زود حجاب رو درست کرد و بعد ادامه اش رو خوند.
گفت آخه چجوری؟
پا شدم.عملی نشون دادم.دیدم خانمه برگشته داره با یه خانوم دیگه حرف می زنه.قیافه من موقع نگاه کردن به خانومه::Moteajeb!:
خلاصه ضایع شدیم رفت.:khandeh!:
[SPOILER](هرچند دوستان ممکنه بگن شاید خانومه بعد از من تحقیق کنه و به حرفم برسه.اما خب به نظرم احتمالش کمه)[/SPOILER]

چند روز پیش هم با دوستان در حرم آقا امام رضا (ع) بودیم.
دیدم دختر خانومی پا برهنه در حیاط صحن نماز می خونه.
دوستان داشتن باهام حرف میزدند.ولی من فکرم پیش دختره بود.گفتند می شنوی چی میگیم؟گفتم نه در حال مبارزه با خودمم که نهی از منکر کنم یا نه.بهم گفتن چون دیدی پس باید بگی.
مردد بودم.وقتی نماز دختره تموم شد بی هوا پا شدم رفتم تو گوشش گفتم: شما اگر جوراب داری بپوش.چون نماز با پای برهنه در برابر نامحرم صحیح نیست.سریع اومدم نشستم پیش بچه ها.
سبک شدم واقعا.
دیدم چند دقیقه بهم زل زده.داره به حرفام که با دوستام می زنم گوش میده.(در مورد مسایل دینی حرف می زدیم.)
بعد هم نمی دونم نمازش تمووم شد و رفت یا رفت تا قسمت خانوم ها بقیه نمازش رو بخونه.:khandeh!:

یاحق

سلام ...
پس فقط من مظلوم واقع شدم هر وقت امر به معروف می کنم و نهی از منکر همچین نگام می کنن انگار ارث بابا شونو خوردم .منم پررو می گم :آخ ببخشید یادم رفت بیارم می گن چی رو ..البته با یه اخم ....با نیش باز می گم :شرمنده ارث باباتو ...چرا اینطوری نگا می کنی وظیفمه بهت تدکر بدم..بعدم می گه:وظیفته تو کار مردم فوضولی کنی؟منم دیگه دوستام می آن کمکم حسابی دلیل می آریم آخرشم هیچی به هیچی یعنی دیگه احساس می کنم الکی داریم براشون دلیل می آریم اونا که گوش نمی دن هیچ بدترم می کنن برا این که لج مارو در بیارن ..جدی جدی حوصصصصصصله می خواد..خدا به داد برسه ...

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم

برف بازی


برف اومده بود دانشگاه. از یه جا رد میشدم که چشمم افتاد به یه خانمی که برف گلوله کرد و پرت کرد! دقت کردم دیدم اون طرف چند تا پسر وایستادن، این طرف هم چند تا خانم و ظاهرا تازه اول برف بازیشون بود. چون هنوز همشون درگیر نشده بودن و فقط دو تا از خانم ها و چند تا از پسرها برف میزدن.
اول فکر کردم یه گلوله زدن و بی خیال شدن. رد شدم ولی حواسم بهشون بود. متوجه شدم پسرها دارن به سمت بقیه ی خانمها برف میزنن که اونها هم قاطی بازی بشن!
قبل از اینکه بازیشون جدی بشه برگشتم و رفتم سمت خانم ها. با قاطعیت گفتم: خانم زشته! خجالت بکشین! اینجا دانشگاس!
خنده رو لبشون خشک شد و برف هم تو دستشون!!

مات و مبهوت منو نگاه میکردن. من هم برگشتم و مسیرمو ادامه دادم. یه مقدار که دور شدم برگشتم ببینم اگه هنوز دارن ادامه میدن به حراست اطلاع بدم. ولی خدا رو شکر تذکرم اثر داشت و بازی رو تموم کردن.
بعدش یه پیامک به بچه مذهبی های دانشگاه که میشناختمشون زدم: «سلام دوستان. این روزها حواستون به برف بازی دختر و پسر تو دانشگاه باشه. اگه خدای نکرده دیدین فقط یه جمله بگین: زشته، خجالت بکشین، اینجا دانشگاس. انشالله خدا ما رو با شهدا محشور کنه...»[/]

[="Tahoma"][="#4169e1"]

بسم الله الرحمن الرحیم

دیجیتال دست نیافتنی!!



ـ آره بابا چيه... باد زده دیشمون افتاده خانم سرگرمی نداره تو خونه.
آقای راننده: راست میگی. باد خیلی شدیده.داره طوفان میشه.
ـ این تلویزیون ایرانم که هیچی نداره. نه برنامه ای نه فیلم درست حسابی. خلاصه دیگه. حالا باید کلی به این در و اون در بزنم برم این ماهواره رو بزارم سر جاش.
ـ ای بابا... تلویزیون ایران اگر فیلم داشت که ملت ماهواره نگا نمی کردن.

دیگه داشتم جوش میاوردم. آقای حدودا 50 ساله ای بود که با فاصله کنارم نشسته بود. مدام از فواید و خصلت های ماهواره می گفت و راننده هم تاییدش می کرد. وقتی دومرتبه به تلویزیون ایران انتقاد کرد و کم مونده بود حتی بحث به سیاست هم بکشه راننده حرفشو تایید کرد و گفت: برنامه های ماهواره زیاده..نزدیک چند هزارتا کانال آدم خوب سرگرم میشه دیگه.
گفتم: حالا این برنامه ها مفید هم هست؟
ـ آره چرا نباشه؟

با تاکید گفتم: همشون یعنی خیلی مفیده... واسه خانواده ها مناسبه؟
آقایی که کنارم بود گفت: حالا ما هم نمی گیم همش ...ولی بازم سرگرم می کنه
ـ سرگرمی به چه قیمتی؟ به قیمت پاشیده شدن بنیان خانواده ها؟؟؟

اینو که گفتم انگار راننده دوزاریش افتاد. سریع گفت: آره راست میگی. این همه طلاق زیاد شده به خاطر همین چیزاست دیگه.
آقای کناری گفت: خوب آخه ماهواره نبینیم چی ببینیم؟ حالا مگه ایران چیزی ام نشون میده؟

ـ خوب چرا یه گیرنده دیجیتال تهیه نمی کنید؟ شبکه های تازه راه اندازی شده مثل نمایش که 24 ساعته داره فیلمای آموزنده یا جذاب پخش می کنه (با اینکه همان فیلم ها هم ایراد دارند اما بهتر از فیلم های ماهواره هستند)

لحنش تغییر کرد و گفت: حق با شماست. آخه اونم گرونه دیگه! پولمون نمی رسه.
لحظه ای تو دلم واقعا افسوس خوردم. چرا باید دستگاه گیرنده دیجیتال از ماهواره گران تر باشد؟
اون آقا پیاده شد. راننده گفت: من که خودمو راحت کردم. اصلا ماهواره نداریم که نگرانش هم باشیم.
عجب!!![/]

کلاس زبان داشتیم..دانشگاه..چندتا کلاس باهم ادغام شده بودن..آقایون طبق معمول ردیفهای جلوی کلاس میشستن.اون روز چندتا پسر به اصطلاح ژیگول اومدن آخر کلاس و تو ردیف وسط نشستن..اتفاقا من ردیف جلوی اونها بودم..تو حین درس استاد متوجه حرفهای اونها شدم...از اخر کلاس به قول معروف تمام دخترها رو رصد میکردن و حرفهای نا مربوطی بینشون ردو بدل میشد....چند دقیقه گذشت وکارشون و حرفاشون ادامه داشت...تمام بچه هایی که مثل من ردیف جلوی اونا بودن معذب شده بودن وسرخ و سفید وتنها کاری که میکردن گاز گرفتن لباشون بود!!!
طاقتم تموم شد و بلند شدم وبه عقب برگشتم باصدای محکمی گفتم خودتون میرید جلوی کلاس میشینید یا به زور بفرستمتون..با خنده تمسخر آمیزی گفتن مثلا نریم چکار میکنی خو.... خانم....بعد خندیدن وگفتن این....جوش آورده...
رفتم جلوی کلاس ایستادم،از استاد معذرت خواهی کردم و بعددر کلاس رو باز کردم...گفتم محترمانه تشریف میبرید بیرون یا پرتتون کنم بیرون...
استاد جویای قضیه شد..گفتم توضیح بدم یا خودتون میرید بیرون..بچه ها صداشون بلند شد و همه باهم شروع کردن توضیح دادن :khandeh!:..استاد هم معطل نشد و هر سه تاشون رو از کلاس بیرون کرد... نکته اش اینجاس که کنار در ایستادن و یکیشون انگشتشو گرفت طرفم وگفت نامردم اگه چادرت رو از سرت نکشم......(بچه ها میگفتن قبلا هم این کار رو کرده بودن)
اون روز بچها بین خودشون قایمم کردن تا از دانشگاه رفتم بیرون.. ..
:makhfi:

از اون روز تا آخر ترم همسرم همپای من تو تمام کلاسهای درس شرکت کرد تا مبادا....

[="SlateGray"]جاتون خالی وقتی کلاس سوم دبیرستان بودم با چند تا از دوستام رفته بودیم حرم...یادش بخیر اون موقع ها بی حجابی اینقدر زیاد نبود..یه خانم رو دیدیم با حجاب افتضاح!!یکی از دوستام که از همه ما به اصطلاح شجاعتر بود و....رفت وبه اون خانم تذکر داد...اون خانم هم نامردی نکرد کفششو درآورد و دنبالمون کرد!!!:khobam:

تازه بماند که فریاد میکشید شما همتون .......

الان هر وقت همدیگر رو میبینیم یاد این خاطره می افتم اینقدر میخندیم که چشمامون پر اشک میشه!!!:khandeh!:[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

گرمای تابستون یا گرمای جهنم؟

تو تابستون امسال با اون گرمای خفه کننده اش تو اتوبوس نشسته بودم .

یه دختر کوچولوی ۸-۹ ساله هم به خاطر نبود جا دور از مامانش نشسته بود رو صندلی انتهای اتوبوس

دختر کوچولو روسری اش رو خیلی زیبا با رعایت حجاب همراه چادر سرش کرده بود .

خانوم بدحجابی که پیش دختر کوچولو نشسته بود و خودش رو باد میزد با افسوس گفت:

توی این گرما اینا چیه پوشیدی؟ از دست اجبار این مامان باباهای خشک مقدس…تو گرمت نمیشه بچه؟

همون لحظه اتوبوس ایستاد و باید پیاده می شدیم.

دختر کوچولو گره ی روسری اش رو سفت تر کرد و محکم و با اقتدار گفت:

چرا گرممه…

ولی آتیش جهنم از تابستون امسال خیلی خیلی گرم تره …

دختر کوچولو پیاده شد….

منبع: وبلاگ ن والقلم

بسم الله الرحمن الرحیم

دکتر محرمه! آره! دکتر محرمه...

سر کلاس آموزش برقراری ارتباط با بیمار بودیم.استاد در تدریسشون از جمله ی دکتر محرمه به عنوان یک وسیله استفاده می کردن و ما هم باید برمبنای این اصل ! ارتباط با بیمار را یاد می گرفتیم!
خیلی ناراحت بودم از این اوضاع از طرفی هم قبلاً با این استاده یه برخوردی داشتیم خیلی سخت بود در مقام اعتراض دراومدن. دیدم دوستم هم ناراحته و هی همو نگاه می کردیم تا در پایان یک بخشی از درس ،استاد گفتن اگه انتقاد پیشنهادی دارین بگین.

دوباره به دوستم نگاه کردم دیدم رنگ چهرش انگار داره تغییر می کنه و یک دفعه دلو زد به دریا و گفت: استاد من بررسی کردم این جمله ی شما از نظر همه ی مراجع درست نیست یعنی باید برخورد پزشک و بیمار غیر همجنس برای لمس و مشاهده در مواقع ضرورت باشه نه همیشه. (جملاتش تقریبا همین بود) استاد هم سعی می کردن یه جورایی انکار کنن و دلیل بیارن که دوستم دوباره گفت و استاد هم دوباره ...

و حتی استاد گفتن از نظر بعضی مراجع هم محرمه و لبخندی زد که بچه های کلاس خندیدن و ما تحقیر شدیم. که من هم ادامه دادم و صحبتای دوستمو در مقام دفاع تکمیل کردم که منطقی بودنش هم تا حدودی نشون داده شد. استاد آروم تر شده بودن و انگار تا حدودی قانع .که گفتن آدم باید هم دینشو داشته باشه هم دنیا و گفتن می تونین برای نامحرم دستکش بپوشین و یه خاطره که خودشون هم برای یک مریض روحانی دستکش پوشیده بودن.

موقعی که از کلاس می اومدم بیرون خیلی خوشحال بودم...

[="Indigo"]این خاطره ای که میخوام تعریف کنم ... واقعیت محضه ....:Moteajeb!:

البته شاید جذبه ی من بره زیر سوال .... ولی خو عب نداره.... اسک دینی ها از خودمونن:Nishkhand:

یه مهمونی بود خونه دایی ما ... اقوام مادری هم اکثرا اومده بودن.... کلا خانواده ی راحت السلطنه ایم ... بحث سر زندگی یه خواننده زن اونور ابی بود که اره کولاک کرده و اینا ... دمش گرم و دمش داغ ...

ما سرمونو فرو بردیم تو گوشیمون ، برداشتیم گفتیم جای حال و روز این به فکر حال و روز خودتون باشین .... زندگی این به چه کار شما میاد آخه ؟

بعد همه برگشتن اینجوری مارو نگاه کردن...:vamonde:

سرمونو بیشتر بردیم تو گوشیمون و گفتیم : راست میگم خو...:Ghamgin:

دوباره باز اونا گفتن... بی خود میکنی راست میگی ... اصا چی میگی تو این وسط خواهر روحانی ؟:ajab:

بعد ما دیدیم اوضاع کیش میشی میباشد گفتیم ...

هیچی باو ... حرف زیادی بود انگار...

اوضاع کمی اروم گرفت .... دوباره بحث رفت رو اهنگ یه خواننده مرد اونور ابی که باز ما پشت گوشیمون قایم شیم و از در شوخی وارد شدیم . اروم تر از دفعه ی قبل گفتیم ...

جای این حرفها روسری هاتون و بکشین جلو ...:khandan:

خواهر کوچیکه ی ما بلند شد کفشش و اورد گفت ... این نمیبنده دهنشو ... بزارین خودم براش ببندم...:ok:

بعد ما در رفتیم سمت اتاق که البته مارو گیر انداختن....

.
.
.
.
.
بقیه ی خاطره به علت صدمه های وارد شده به نویسنده در دسترس نمیباشد[/]

[="Tahoma"][="#4169e1"] بسم الله الرحمن الرحیم

عوض شدن جای معروف و منکر

خاطره ای شوهر خالم تعریف می کردند که برام خیلی عجیب بود، از پیاده روی یکی از خیابان های تقریبا شلوغ شهر می گذشتند که همون اوایل مسیر چندتا دختر را می بینند با یک پسر که اینطور که مشخص بوده دقایق اولیه آشناییشون بوده و در حال آغاز دوستیشون بودند!!!

شوهر خاله من هم پشت سرشون بودند. اولش که چیزی نمی گند بهشون و همینطور راهشون را ادامه می دادند. تا اینکه کم کم آقا پسر نزدیک یکی از دخترها میشه و بیشتر نزدیک میشه. چند قدم دیگه میرند جلوتر که آقا پسر زیادی صمیمی میشه و دستش را از پشت میگزاره روی موهای دختر خانوم.

شوهر خالم می گفتند دیگه نتونستم کاری نکنم. همون موقع زدم رو دست پسره و بهش گفتم: بی حیا، این چه کاریه داری می کنی؟!
آقا پسر هم که خیلی ترسیده بود گفت: دخترهای فامیلمون هستند.
شوهرخالم گفته بودند: دختر فامیلتون باشه، محرم و نامحرمی چی میشه.حیاتون کجا رفته!
همین جروبحث ها را می کردند که در بدترین قسمت ماجرا چندتا آقا میاند شوهر خالم را دور می کنند و بهشون می گند: ول کنید آروم باشید. باهاش چیکار دارید و... !!!

در روايتي از پيامبر اکرم «صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم» آمده است: «زماني فرا مي‌ رسد که ميان جوانان و زنان فساد رواج پيدا مي‌ کند و مسلمان‌ ها امر به معروف و نهی از منکر نمی‌ کنند. اصحاب گفتند: آيا چنين مي‌ شود؟ حضرت فرمودند: آري و بدتر از آن؛ مردم امر به منکر و نهي از معروف مي‌ کنند! اصحاب تعجّب کردند و باز گفتند: آيا چنين مي‌شود؟ حضرت فرمودند: آري، بلکه بدتر، جاي معروف و منکر عوض مي‌ شود و منکر معروف و معروف، منکر تلقّي مي‌ شود»

اینجا هم واقعا جای منکر و معروف عوض شده بود و به جای اینکه اون آقا پسر مورد سرزنش قرار بگیره شوهرخاله ی من را سرزنش می کنند![/]

فک کنم اولین و آخرین خاطره من از نهی از منکر برگرده به چند وقت پیش در فضای مجازی

همیشه با این مسئله مشکل داشتم که شوخی و گفتگوی غیرضروری با نامحرم حداقل در فضای مجازی چه اشکالی دارد تا چند وقت پیش که توی یکی از چت روم ها یکی از ناظرین چت روم با کاربری شوخی میکرد واقعا ازشوخی هایی که میکردن خیلی خجالت کشیدم همونجا از چت ، خودم و بچه های چت بدم اومد برای اولین بار در عمرم خواستم کسی رو نهی از منکر کنم که خیلی بهشون برخورد اگه زیادی ادامه میدادم اخراج میشدم حالا اینکه اونا تحت تاثیر قرار میگرفتند یا نه برام مهم نبود فقط تصور اینکه بچه ها این حرفها رو بخونه ناراحت کننده است (اخه برادر کوچکترم بعضی وقت ها میرفت چت الان خدا رو شکر به نت دسترسی نداره )

خوب که فکر میکنم خودم قبلا میگفتم شوخی و گفتگوی غیرضروری با نامحرم چه اشکالی داره حالا به نظرم اینکه میگن گفتگوی غیرضروری بین نامحرمان جایز نیست حق داشتند همین مسائل در نهایت به اون شوخی ها منجر میشه (امیدوارم این حرفها نتیجه دو سه روزه اون اتفاق نباشه و همیشه این نظرو داشته باشم )

[="Tahoma"][="#4169e1"]بسم الله الرحمن الرحیم

(نگین);502598 نوشت:
فک کنم اولین و آخرین خاطره من از نهی از منکر برگرده به چند وقت پیش در فضای مجازی

همیشه با این مسئله مشکل داشتم که شوخی و گفتگوی غیرضروری با نامحرم حداقل در فضای مجازی چه اشکالی دارد تا چند وقت پیش که توی یکی از چت روم ها یکی از ناظرین چت روم با کاربری شوخی میکرد واقعا ازشوخی هایی که میکردن خیلی خجالت کشیدم همونجا از چت ، خودم و بچه های چت بدم اومد برای اولین بار در عمرم خواستم کسی رو نهی از منکر کنم که خیلی بهشون برخورد اگه زیادی ادامه میدادم اخراج میشدم حالا اینکه اونا تحت تاثیر قرار میگرفتند یا نه برام مهم نبود فقط تصور اینکه بچه ها این حرفها رو بخونه ناراحت کننده است (اخه برادر کوچکترم بعضی وقت ها میرفت چت الان خدا رو شکر به نت دسترسی نداره )

خوب که فکر میکنم خودم قبلا میگفتم شوخی و گفتگوی غیرضروری با نامحرم چه اشکالی داره حالا به نظرم اینکه میگن گفتگوی غیرضروری بین نامحرمان جایز نیست حق داشتند همین مسائل در نهایت به اون شوخی ها منجر میشه (امیدوارم این حرفها نتیجه دو سه روزه اون اتفاق نباشه و همیشه این نظرو داشته باشم )

سلام
ممنون از خاطره ای که تعریف کردید.:Gol:

یه حدیث مرتبط با پست شما یادم اومد:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:هرکس با غیر همسر خویش شوخی و مزاح کند به اندازه هر کلمه ای که در دنیا سخن گفته باشد ،خداوند هزار سال او را در زندان دوزخ نگاه خواهد داشت.
ثواب الاعمال ص 283 / وسائل الشیعه ج 20 ص

بقیه احادیث رو هم از لینک زیر میتونید بخونید:
http://www.askdin.com/thread19574.html[/]

سلیلة الزهراء;502642 نوشت:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:هرکس با غیر همسر خویش شوخی و مزاح کند به اندازه هر کلمه ای که در دنیا سخن گفته باشد ،خداوند هزار سال او را در زندان دوزخ نگاه خواهد داشت.
ثواب الاعمال ص 283 / وسائل الشیعه ج 20 ص

بقیه احادیث رو هم از لینک زیر میتونید بخونید:
چند حدیث در مورد شوخی و گفتگوي غير ضروري با نامحرم !!

ممنونم اگه حدیثی هم همراه با خاطره عنوان شود عالی میشه :Gol:
اتفاقا میخواستم این پست رو در همون تاپیک بزارم ولی چون حالت خاطره داشت حدس زدم ممکنه حذف بشه و اینکه بیشتر به اینجا میخورد

من یادم نمیاد کسی رو امر به معروف و نهی از منکر کرده باشم بجز خانواده خودم ( که البته اونم فکر نکنم هیچ وقت موثر باشه )

هر وقت با خواهرم بیرون میریم هر زمان موهاش از زیر روسری بیرون میاد بهش میگم موهات بیرونه روسریت رو درست کن

خواهرم اینقدر بد رفتار میکنه و از کار من بدش میاد که توبه میکنم دفعه بعد از این کارا بکنم

همین کارش باعث میشه بگم این اینجوری برخورد میکنه وای به حال بقیه در کل دور امربه معروف و نهی از منکر رو خط میکشم

واقعا امید و انگیزه گرفتم برای نهی از منکر،ان هم با زبانی نرم و خوب....که اسلام و مذهبیون هم خشن و زشت جلوه داده نشن
و اما یک خاطره
یه بار در مسیر دانشگاه افراد زیادی با حجاب های بدی دیدم ،مانده بودم چطور باید نهی از منکر و امر به معروف کرد؟؟؟؟در دانشگاه که رسیدیم در حیاط روبروی صندلی،دختری نشسته بود که حجابش نسبت به بعضی دیگر خوب بود اما بالاخره حجاب خوبی نداشت
دوستم سوالی ازش پرسید و در اخر موقع رفتن گفتم حیف دختری به زیبایی شما نیست که نامحرمان ان را ببینند(یه همچین چیزایی)اما با قاطعیت نگفتم.او هم گفت عقیده هر کسی قابل احترام هست...دیگه موندم چی بگم.به قول دوستم که نباید بهش اونطوری میگفتی چرا که دختر خوبی بود و اینکه وقتی اینو بهش گفتی صورتش سرخ شده بود....

[=arial]یا رازق کل مرزوق

واقعا ازتون ممنونم یه انگیزه خاصی گرفتم.....برای امر به معروف و نهی از منکر
راستی میدونستید آقا گفته امر به ورزش امر به معروفه؟!
+بچه که بودم یه بار سوار تاکسی شده بودیم با مامانم بعد آقای راننده آهنگ گذاشته بود.....گفتم:«ببخشید آقا ممکنه آهنگتونو کم کنید؟!»
آقاهه هم گفت:«بله دخترم....چرا که نه....!»
آهنگشو خاموش کرد....
اونموقع خیلی خوشحال شده بودم که حرفم تاثیر گذار بوده...........

[="Tahoma"][="#4169e1"]بسم الله الرحمن الرحیم

fatima20;502774 نوشت:
واقعا امید و انگیزه گرفتم برای نهی از منکر،ان هم با زبانی نرم و خوب....که اسلام و مذهبیون هم خشن و زشت جلوه داده نشن
و اما یک خاطره
یه بار در مسیر دانشگاه افراد زیادی با حجاب های بدی دیدم ،مانده بودم چطور باید نهی از منکر و امر به معروف کرد؟؟؟؟در دانشگاه که رسیدیم در حیاط روبروی صندلی،دختری نشسته بود که حجابش نسبت به بعضی دیگر خوب بود اما بالاخره حجاب خوبی نداشت
دوستم سوالی ازش پرسید و در اخر موقع رفتن گفتم حیف دختری به زیبایی شما نیست که نامحرمان ان را ببینند(یه همچین چیزایی)اما با قاطعیت نگفتم.او هم گفت عقیده هر کسی قابل احترام هست...دیگه موندم چی بگم.به قول دوستم که نباید بهش اونطوری میگفتی چرا که دختر خوبی بود و اینکه وقتی اینو بهش گفتی صورتش سرخ شده بود....

سلام
تشکر از خاطره ای که تعریف کردید. بدونید اگر حتی حس کنید تاثیری نداره اما در دراز مدت و با تذکر و یادآوری های دیگران حتما تاثیر خودش رو میگذاره البته به قول کسی حتی اگه هیچ تاثیری هم نذاره ما باید به وظیفه خودمون عمل کنیم.


[/]

بدونید اگر حتی حس کنید تاثیری نداره اما در دراز مدت و با تذکر و یادآوری های دیگران حتما تاثیر خودش رو میگذاره

اینو قبول دارم...چون روی خودم تاثیر داشته

لبته به قول کسی حتی اگه هیچ تاثیری هم نذاره ما باید به وظیفه خودمون عمل کنیم.
اما من شنیده بودم اگه حتم داریم که تاثیری نداره،نیازی نیست که بگیم.

و اما یه سوال:به کسی که خودش میدونه این کار گناه داره،اما انجام میده مثلا بی حجابی یا ....به ان فرد هم باید تذکر داده بشه؟؟؟

یا حی
با خوندن نوشته هاتون تصمیم گرفته بودم جلوی بعضی از بچه ها که خیلی علنی به معلمامون توهین میکردن و مسخرشون میکردن بایستم....
یکی از بچه ها که توهین کرد با مهربونی و شوخی گفتم که معلما رو شوخی نکنه...
یکم شوخی کردیم و دیگه دست از مسخره کردن معلما برداشت.
تصمیم گرفتم به کارم تداوم ببخشم....
از همتون ممنونم.......
یازهرا(سلام الله علیها)........./.

سلام بچه ها
خاطراتتون واقعا جالب بود
میخواستم از خاطراتتون با اجازتون تو یه برنامه رادیویی استفاده کنم البته با اجازه شما
تا بلکه نهی از منکر اشاعه پیدا کنه
و اینم بگم نهی از منکر فقط به نهی کردن از چند تا نهی خاص نیست و توی همه ابعاد زندگی وجود داره
ازتون ممنونم

[="Tahoma"][="#4169e1"]بسم الله الرحمن الرحیم

mohammad4356;609067 نوشت:
میخواستم از خاطراتتون با اجازتون تو یه برنامه رادیویی استفاده کنم البته با اجازه شما

سلام
خیلی عالیه، فقط این خاطراتی که من قرار دادم از سایت جنبش دانشجویی حیا هست که بهتره از خودشون اجازه بگیرد.
http://hayauni.ir/
باتشکر
یاعلی[/]

سلیلة الزهراء;609229 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
خیلی عالیه، فقط این خاطراتی که من قرار دادم از سایت جنبش دانشجویی حیا هست که بهتره از خودشون اجازه بگیرد.
http://hayauni.ir/
باتشکر
یاعلی


سلام
دعا کنید از پسش بتونم بر بیام
تو یکی از مطلباشون یه کامنت گذاشتم فک کنم کافی باشه
مطمئنا راضی هستن
راسی شما که از نسل زهاریید بارم دعا کنید این روزا حالم خوب نیس

با سلام.به نظر من بهتر اینه با توجه به قرآن و احادیث خصوصیات کسی که امربه معروف و نهی ازمنکر میکنه هم بیان میشد.

من یه دوست غیر مذهبی دارم
تاثیری که روش گذاشتم اینه
قبلا بی پروا آشغال پرت میکرد رو زمین
وقتی دید که من با اهتمام تمام آشغال رو میندازم تو سطل زباله و بهش گفتم حق الناسه
دیگه اشغال تو خیابان نمیندازه
حتی پوست تخمه [emoji5]

[="Tahoma"][="#4169e1"]بسم الله الرحمن الرحیم

m.r226;609636 نوشت:
یه کار خیری می خوام بکنم ولی نمی دونم چطوری
یکی از همکلاسی هام هست که خیلی دختر خوبیه و اصلا با حیا و با شخصیته. دوستاشم خوبن.سلام می رسونن
راستش احساس می کنم که این خانوم با یه چشم دیگه به من نیگاه می کنه و دلش گیره...
ولی با وجود همه ی خوبی هاشن ایشون برام مهری ندارن، چی کار کنم خو، آخه یک بام و دو هوا ک نمیشه!!!
منم هیچ وقت بیشتر از حد مجاز با ایشون صحبت نکردم و خودمو زدم به کوچه علی چپ که خیلی جای شلوغی هم هست
یعنی یه طوری که با خودش فکر کنه ،
چقدررررررررررر این یارو خنگهههههههه.
موضوع اصلی از اینجا شروع میشه که ایشون حجابش رو رعایت نمی کنه و خوب این یه کم ناراحت کنندست. می خوام ببینم اگه این حس بی حس من درست گفته باشه و من الان می تونم رو ایشون تاثیر بزارم ، چه طور باید این کار رو انجام بدم؟؟؟؟؟
البته به شکلی که همون احساس خنگ بودن من براشون باقی بمونه و حجابشون رو هم رعایت کنن. خلاصه کلیات موضوع اومد دستتون دیگه . اگه پیشنهادی دارین به صندوق پستی....
نمی خاد بفرستین همینجا بگین، خاطره هم بگین بد نی
با تشکر

سلام
اگر سوالی دارید و پاسخ مطمئن میخواهید، بهتره در انجمن های پاسخگو (انجمن مشاوره یا...) مطرح کنید تا کارشناسان پاسخگو باشند.
ممنون
یاعلی[/]

[="Blue"]رفته بودیم راهیان نور
همراه جمعیت به سمت شلمچه حرکت می کردیم تعداد زیادی از افراد کفش هاشون رو به احترام شهدا از پا درآورده بودند
کمی جلوتر دختری بود که حرکت می کرد
او هم کفشاش رو درآورد ولی یکدفعه چشمم به پای بدون جواربش خورد!!
گامهام رو سریع تر و بلند تر کردم تا زود بهش برسم، بعد از سلام و احوال پرسی گفتم خواهر عزیزم می دونید پا هم جزء حجابه؟ و می دونید شهدا از حجاب ناقص خانوم ها ناراحت میشوند؟ من می دونم که شما به احترام شهدا کفشتون رو در آوردید اما اگر کفشهاتون رو بپوشید شهدا خیلی خوشحال میشن
دختر مکثی کرد و با تعجب گفت: من نمی دونستم پا هم جزء حجابه! همین الان کفشام رو می پوشم
و کفش هاش رو پوشید:Gol:
[/]

[="Blue"]با دوستم رفته بودیم بیرون، حواسش نبود و کمی موهاش از جلوی مقنعه بیرون اومده بود، برای اینکه تلخ حرف نزنم و نرنجونمش گفتم، فلانی به من نگاه کن، ببین یه وقت موهام نزده بیرون؟ دقیق نگاه کرد و گفت : نه! خوب خوبی! بعد گفت من چی؟ موهای من که بیرون نیست یه موقع؟ گفتم بزار ببینم! با دقت نگاهش کردم و گفتم عه یکمی از این طرف بیرون زده، مقنعه اش رو مرتب کرد و تشکر کرد:Gol:[/]

آنچه شیطان به ما می‌گوید :

عیسی به دین خود؛ موسی به دین خود؛ ما را که در قبر شما نمی‌گذارند؛ هرکسی کار خودش…

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند) :

*این ضرب‌المثل‌ها را انگلیس در کشورهای اسلامی بین مؤمنین ترویج کرد . توسط امثال مستر همفر /کتاب دست‌های ناپیدا(تا آن‌ها را به بی تفاوتی سوق دهد. این ضرب‌المثل‌ها خلاف اسلام و قرآن است. *ضمناً ضرب المثل که حجّت نیست.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
می‌ترسیم. فحش می‌دهند؛ کتک می‌زنند؛ میگن امّل!

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

*اون باید بترسه که داره گناه میکنه. *مقام معظم رهبری فرمودند: )) حالا کسی دوتا فحش هم به شما بدهد؛ برای خاطر امر خدا تحمل کنید. ((همه پیامبران کتک خوردند و دشنام شنیدند. ما چندتا سیلی برای دین خوردیم؟ *ضمناً توفیق کتک خوردن برای دین را به هرکسی نمی‌دهند! نگران نباش! تازه! اگر از شیوه) بگو و برو(استفاده کنیم، کتک نمی‌خوریم. چون اصلا نمی‌ایستیم. سریع میریم

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
از تذکر ما دلخور میشن! ناراحت میشن!

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

* آمپول درد داره اما هم برای بیمار خوبه؛ هم برای اینکه زود خوب بشه و اطرافیان دچار اون بیماری نشن. کسی که داره جامعه رو آلوده میکنه، کسی که یک بیماری مُسری داره، گاهی بایر قرنطینه‌اش کرد. بین ناراحتی فرد و ناراحتی جامعه، کدام رو باید انتخاب کرد؟ تازه بعدها که به حرف ما برسه، خودش هم خوشحال میشه.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
اثر نداره!

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند) :

*اثر یعنی چی؟ یعنی تا تذکر دادی، همون لحظه درست بشه؟ این توقع رو داری؟؟! این توقع بیجاست. اثر یعنی هرکس با تذکرش یک درصد تأثیر بذاره در ذهن گناهکار؛ وقتی ۵ نفر بهش بگن، ده نفر بگن،… بالاخره درست میشه. سهم ما یک تذکّره که واجبه. *
سر سفره غذا، در شیشه آب‌لیمو باز نمیشه؛ بی خیال میشی؟ نه! میدیم نفر بعدی امتحان کنه. نشد؛ بعدی. بالاخره باز میشه. *: مقام معظم رهبری: برخی گفته‌اند باید احتمال اثر وجود داشته باشد. من میگویم احتمال اثر همه جا قطعی است… بگویید تا آثارش را ببینید. *
مگه قیام امام حسین( ع )اثر داشت؟ حضرت توانست حکومت یزید را نابود کند؟! … اثر فقط همان لحظه نیست.. بسیاری از اعمال دینی امروز ما از اثر قیام امام حسین( ع )است. بیداری اسلامی؛ بقای اسلام؛ …. این‌ها همه اثر است. *امام راحل) ره (می‌فرمایند حتی اگر یک درصد تأثیر داشته باشد، واجب است بگویید. *حتی درجایی که معروف و منکر دارد جابجا می‌شود( ارزش و ضد ارزش) امام( ره)می‌فرمایند اصلاً نباید به فکر اثر باشید.
بگویید! *ضمناً ما مکلفیم به انجام وظیفه. نه نتیجه. نتیجه و تأثیر هم فقط اصلاح در لحظه نیست

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
کار ازکار گذشته؛ از ما گذشته؛ کار جامعه از این حرف‌ها گذشته!

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

*شما بیشتر می‌فهمی یا خدا؟! خدا دستور داده که امربه معروف و نهی از منکر واجب است برای نجات جامعه. * شما راهکاری بهتراز راهکار خدا دارید؟! * ضمناً ماهی رو هروقت از آب بگیری، تازه است.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
هرکسی اعتقادات خودش رو داره؛ به باورهای همه احترام بذاریم؛ هرکی یه جوری دوست داره.

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

*یه کسی سیگار میکشه فوت میکنه توی صورت شما؛ شما باید نفس نکشی؟ یا اون باید دست از این کار برداره؟* آزادی تا کجا؟ تا جایی که به آزادی دیگران تجاوز نشه. من حق ندارم به اسم آزادی حقوق شما رو زیر پا بذارم. تازه این تعریف آزادی در لیبرالیسمه؛ در اسلام از این هم دقیق تر تعریف شده. *گناه در خلوت، فقط به گناهکار ضرر میزنه. ولی وقتی علنی شد، به همه جامعه ضربه میزنه. *کی گفته باید به باورهای همه احترام گذاشت؟ پس باور شمر و یزید هم باید احترام گذاشت؟ * هرکی یه جور دوست داره امّا حقیقت یک چیز ثابته. حق یک چیزه. نه چند چیز.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
ما کوچیکتریم. سن ما کمه. حرف ما رو گوش نمیدن

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

در سوره لقمان) ع (؛ آن حضرت به فرزندشون) پسرک(دستور میدن که امربه معروف و نهی از منکر کن. امر به معروف، سن و سال و جنس و … ندارد. * ما توقع نداریم حرفمون رو گوش بدن. ما وظیفه داریم بگیم. احتمال تأثیر هم همه جا هست. اگرتاثیر رو متوجه نشدید بدونید که تأثیر فقط در همون لحظه نیست.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
حکومت کجاست؟ باید حکومت با دستورالعمل و زور، جلوی فساد رو بگیره.

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

*همه چیز با زور و دستور نمیشه. باید گناهکارها بفهمن که فقط حکومت نیست که امر به حجاب و نماز و اسلام میکنه. مردم هم این رو از من میخوان. *خود مردم باید به صحنه بیان. * نمیشه ما بشینیم ساکت؛ و از ولی خدا توقع داشته باشیم که همه کارها رو با دستور درست کنه. * وقتی معلم به شاگرد امر کنید، اثر روانی بیشتری دارد یا وقتی چندتا از شاگردان، به یک شاگرد امر کنند؟ البته این‌ها در کنار هم لازم است. *ما الان مشکل قانون حجاب و قانون‌های اسلامی نداریم. دستورالعمل‌ها هست. مردم هستند که امر و نهی نمی‌کنند.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
برید خودتونو درست کنید

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند) :

*چشم خودمونم درست می‌کنیم. شما هم خودتونو درست کنید. *خودسازی همزمان با دگرسازی. * بعدشم شما با رواج دادن گناه در جامعه، نمیذارید ما مردم خودمون رو درست کنیم که!

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
ما باید نگاهمون رو کنترل کنیم؛ مردها نگاه نکنند. تونگاه نکن!

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

له. ولی بقیه چی؟ من نگاه نمی‌کنم. بقیه هم نگاه نمی‌کنند؟ حتی اگر هیچکس هم نگاه نکنه، بدحجابی شما به تنهایی گناهه. * توی خیابون یه کسی دستش رو گذاشته روی بوق ماشین! ول نمیکنه! همه باید گوشاشون رو بگیرن؟؟! یا اون باید دستش رو از بوقبرداره؟ کسی کنار شما سیگار میکشه. همه باید دماغشون رو بگیرن و نفس نکشن و برن اون طرف؟؟؟! یا اون باید سیگار نکشه و بره اون طرف؟

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
باید کار فرهنگی کرد! باید فرهنگسازی کرد!

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند) :

*در آیه ۱۱۴ سوره مبارکه آل عمران، یدعون الی الخیر کارفرهنگی است. اما بلافاصله می‌فرماید: یامرون بالمعروف وینهون عن المنکر! *کارفرهنگی خوب است و لازم است. منبر و نشریه و فیلم و سایت و همایش و سایر مصادیق کارفرهنگی. اما این‌ها انجام نشده؟! آنچه انجام نشده، بخش دوم است.
*امر به معروف ونهی از منکر! * کارفرهنگی و امربه معروف، دوبال هستند برای پرنده. *خیلی‌ها دارند کار فرهنگی می‌کنند؛ شاید چندهزار نفر. ولی چندنفر دارند امر به معروف می‌کنند؟ امر به معروفی که واجب شرعی هم هست! *کارفرهنگی وسیله پیشگیری از وقوع گناه است. اما گناه که ایجاد شد، دیده شد، بلافاصله باید امر به معروف ونهی از منکر کرد.
*کارفرهنگی واکسن است. امربه معروف دارو است. به بیمار که واکسن نمی‌دهند! دارو می‌دهند. * تازه با وجود این همه کار فرهنگی در نظام اسلامی، برخی مردم، خود را در معرض کارفرهنگی قرار نمی‌دهند. پای منبر نمی‌روند. شبکه قرآن را نمی‌بینند. کتاب و مقاله و شعر مذهبی نمی‌خوانند.) واکسن نمی‌زنند(دائم دنبال ماهواره‌های نجس هستند. خب حالا این بیمار می‌شود. علاجش چیست؟ کارفرهنگی؟؟ هرچقدرهم کار فرهنگی کنی، این خودش را در معرض کارفرهنگی قرار نمی‌دهد. راه علاج ، دستور خداست.
[h=6]امر به معروف و نهی از منکر. هرکس هرجا این را درحال گناه دید، بهش بگوید که این کار غلط است و گناه است.[/h]

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
نباید مزاحم مردم شد

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

* خیرخواهی مزاحمته؟ * ما هم میخوایم جلوی کسانی رو بگیریم که با گناهشون مزاحم مردم میشن. با تذکر جلوشون رو می‌گیریم که دیگه جامعه رو آلوده نکنند و مزاحم آزادی معنوی مردم نشن

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
آزادیه؛ هرکس باید آزاد باشه.

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند):

آزادی تا چه حد؟ تا کجا؟ بزنه توی گوش شما، بگه آزادیه؟؟؟ آزادی تا جایی معنا داره که به آزادی دیگران تجاوز نکنه. تازه این تعریف آزادی در لیبرالیسمه؛ در اسلام از این هم دقیق تر تعریف شده. خانم بدحجاب یا آقای شارب خمر، داره به آزادی دیگران تجاوز میکنه. درخیابان چهره آرایش مکن/ از جوانان سلب آسایش مکن! * قایق رو داره سوراخ میکنه. جلویش را نگیریم به بهانه اینکه آزاده؟ همه جامعه با هم غرق میشن! *اگر اون آزاده که هرگناهی میخواد بکنه؛ منم آزادم که یک کلمه تذکر بدم. فقط اون آزاده؟؟! اگر آزادیه، منم آزادم که بگم.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
اینا میدونن کارشون گناهه؛ جاهل نیستن که! چرا بهشون تذکر بدیم؟

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند) :

* د! همین دیگه! امر به معروف هم بهترین استفاده‌اش همین جاست. کسانی که میدونن کارشون گناهه و بازهم انجام میدن. اینا رو باید با امر به معروف و نهی از منکر، کمکشون کرد و جلوشون رو گرفت. * اصلاً تذکّر یعنی یادآوری. یعنی خودش میدونه. ما فقط یادش می‌اندازیم. تذکر میدیم.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
ما که زورمون نمیرسه جامعه رو درست کنیم! گناه خیلی زیاد شده.

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند) :

* هدف ما از امربه معروف و نهی از منکر درست کردن جامعه نیست که! ما وظیفه شرعی و واجبمون رو انجام میدیم. * چون زورمون نمیرسه ولش کنیم؟ چون رفته کما، دستگاههاش بیمارستانی رو قطع کنیم بمیره؟ چون گوشش کر شده، بزنیم چشمش رو هم کور کنیم؟ باید امر به معروف کرد که لااقل وضع از این بدتر نشه. * مرحوم آیت‌الله حق‌شناس) ره (:)) شما امر به معروف و نهی از منکر بکنید؛ خدا خودش جامعه را درست خواهد کرد. ((یعنی خدا فقط میخواد ببینه که ما داریم تلاشمون رو می‌کنیم. خودش کمک میکنه. * در روایت داریم: اگر خداوند یک نفر را به دست ما هدایت کند، از تمام دنیا و هر آنچه در آن است برای ما بهتر است.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
دوست داره این کارو بکنه؛ دلش میخواد اینطوری باشه؛ شوهرش ) یا باباش(هم راضیه؛ میگه من شوهرشم به شما چه؟

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند( :

* خدا دوست نداره. * خیلی چیزا هست که آدم دوست داره ولی براش بده. عسی أن تحبِوا شیئاً و هو شرًّ لکم. * من می‌زنم توی گوش شما؛ بابام هم راضیه!! به باباش یا شوهرش چه ربطی داره؟ حکم خدا رو زیر پا گذاشته. مگه باباش می‌بردش بهشت و جهنم؟؟ اون بابا رو هم باید امر به معروف کرد تازه!

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
قلبت پاک باشه.

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند( :

* از کوزه همان برون تراود که در اوست. * پاک یعنی چی؟؟ کسی که داره جوانان و جامعه رو به فساد میکشه، قلبش پاکه؟؟؟ * این گناه، پاکی دلت رو خراب میکنه.

آنچه شیطان به ما می‌گوید :
خیلی‌ها از اینا بدترن! گناهای بزرگ‌تر از این هم هست.

پاسخ (آنچه خدا ، اولیایش و یا عقل، به ما آموخته اند) :

کسی که سرما میخوره، نباید درمان کنه؟ چون سرطان هم هست؟! * همین گناه‌های کوچیک هم آگه مهار نشه، تبدیل میشه به گناه‌های بزگ. * گناهکارهای بزرگ را هم ما امر به معروف و نهی از منکر می‌کنیم. هم به اونا تذکر میدیم هم به اینا.