چرا ذهن در قرآن وجود ندارد؟

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا ذهن در قرآن وجود ندارد؟


باسلام

در قرآن كريم از اكثر اعضا و جوارح انسان ( چه جسماني و چه روحاني) ياد شده است، نظير عقل، چشم، گوش، دست ، پا، روح و ...

اما حتي يك كلمه با موضوع ذهن وجود ندارد...

لطفا درمورد كلمه فؤاد هم بحث كنيد.

کارشناس بحث: کوثر قرآن

به نام خدا
با سلام

واژه «ذهن» در فرهنگ لغت فارسی به معنای «فهم، دریافت، یاد، هوش، قوه باطنی که مطالب را به یاد می نگارد»، آمده است. (1)

«ذهن» در واقع مفهومی انتزاعی و برگرفته شده از یکی از کارکرد های عقل انسان است که انسان بر اساس قوه تعقل و تفکر، مسائل و مطالبی را به ذهن و یاد خود می سپارد.

درست است که در قرآن کریم واژه ذهن به کار نرفته است اما واژه های مترادف(هم معنا) و قریب المعنا بر اساس آنچه که در معنای لغوی فوق گذشت مانند واژه های « فکر، ذکر، عقل، فهم و...» به صورت مشتق(هم خانواده) و هم چنین کلمه «فؤاد» به معنای «قوه دریافت و خرد»، فراوان آمده است.

مثلاً در آیه 42 سوره یوسف به واژه «ذکر» به معنای یاد و هوش اشاره شده است:" وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ" و (يوسف) به آن كسى از آن دو نفر، كه مى‏دانست كه او نجات مى‏يابد، گفت:» مرا نزد اربابت ياد كن. «و [لى‏] شيطان يادآورى به اربابش را، از ياد او برد، پس چند سالى در زندان درنگ كرد. (42)

و یا واژه «فؤاد» در آیه 36 سوره اسراء: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا» و از آنچه كه هيچ علمى بدان ندارى، پيروى مكن [چرا] كه گوش و چشم و دل (سوزان)، همگى آن ها از آن پرسيده مى‏شوند.

فؤاد:
قلب. ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏ نجم: 11. آنچه چشم ديد قلب تكذيب نكرد.
قلب را از آن جهت فؤاد گويند كه در آن توقّد و دلسوزى هست كه «فأد» بمعنى بريان كردن آمده است بقولى علّت اين تسميه تأثر و تحوّل قلب است كه «فأد» در اصل بمعنى حركت و تحريك است.
و نيز قلب را بعلّت تقلّب و تحوّل آن قلب گفته‏ اند.
جمع آن افئده است فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ ابراهيم: 37. دل هائى از مردم را وادار كه بايشان مايل باشند.
إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا اسراء:36
تقدير آيه ظاهرا «مسؤلا عنه» است صدر آيه چنين است: وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ ... يعنى از آنچه نميدانى پيروى مكن كه گوش و چشم و قلب همه مسؤل‏اند.
ظهور آيه در آنست كه چشم و گوش و قلب بايد بكوشند و يقين بدست آورند و بآن ترتيب اثر بدهند.

با ملاحظه آيه گذشته و آيات 78 نحل و 78 مؤمنون و 9 سجده و غيره كه فؤاد و افئده در رديف سمع و بصر آمده مخصوصا آيه نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ همزه: 6 و 7. ميتوان فهميد كه مراد از فؤاد قلب صنوبرى شكل معروف است.
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‏ فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ ... قصص: 10.
در اقرب الموارد گفته: «الفؤاد الفارغ» دو معنى دارد يكى قلب بى‏غم و اندوه يعنى فارغ از هر دو، ديگرى قلب بد حال كه اميد و طمعى ندارد (قلب مأيوس) بنظرم مراد از فارغ پريشانحالى است گرچه بدل مادر موسى لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي الهام شده بود ولى بالاخره بشر و مادر بود و اضطراب داشت كه مطلب بكجا خواهد انجاميد و آيا آنچه بنظرش آمده عملى خواهد شد يا نه؟
يعنى قلب مادر موسى پريشان شد و حقّا كه نزديك بود سرّ را افشا كند اگر دلش را محكم نكرده بوديم.(2)

با تشکر موفق باشید.

منابع:
1) فرهنگ فارسی عمید ص 633
2) قاموس قرآن ج5 ص 142

سلام
هرچند از ذهن با همین نام در قرآن یاد نشده اما از کارکرد آن که همان ظن و خیال است نام برده شده است
والله الموفق

[="navy"]تعداد کمی از اسپرم ها به تخمک می رسد ولی یکی از آنها به تخمک می رسد و آن را بارور می کند.و همه اسپرم ها به جز آن یک اسپرم از بین می روند و آن اسپرم سلول تخم را تشکیل می دهد.
در قرآن کریم سوره لیل آیات 4-6این مساله بطور حرفه ای جاسازی شده است.
و [سوگند به] آنکه نر و ماده را آفرید (۳)که همانا تلاش شما پراکنده است (۴)اما آنکه داد و پروا داشت (۵)
در آیه سوم به جنس نر و ماده اشاره شده و در آیه چهارم به پراکنده شدن اشاره شده است که اگر این نکته را در نظر بگیریم که آیه چهارم به آیه سوم مربوط است به احتمال قوی این مساله به موضوع پراکنده شدن اسپرم ها دلالت می کند.در آیه ی پنجم نیز به یک کلمه مفرد اشاره می شود و بعد آن از کلمه پروا شدن استفاده می شود که به احتمال قوی به موضوع رسیدن آخرین اسپرم و بارور کردن تخمک اشاره می کند.[/]

این مطلب رو در یک سایت دیدم.به نظر شما آیا این آیات اشاره به موضوع ذکر شده داره؟

خادم فاطمه;315150 نوشت:
این مطلب رو در یک سایت دیدم.به نظر شما آیا این آیات اشاره به موضوع ذکر شده داره؟

سلام
برای اینکه آیات با این مطلب منطبق شوند ترتیب منطقی این است که آیه 3 و 4 جابجا شود چرا که تلاش اسپرمها قبل از خلقت انسان به دو جنس زن و مرد است
لذا بعید است این آیات بیانگر مطلب مذکور باشند
والله الموفق

با سلام
برای اینکه قرآن فکر میکرده قلب مرکز تفکر و احساسات انسان است و شما نمی بینید حتی یکبار هم از مغز(مخ) یادی کرده باشد!
قرآن میگه که شما به کمک قلبتون و صد البته قلبی که در سینه شماست فکر می کنید!
البته امروزه هنوز این کاربرد متداول است به خاطر کاربرد حسن تعلیل ولی این نوع کاربرد در قرآن حسن تعلیل نیست!
به قول یه بی خدایی که میگفت:
«خدا رو شکر که من بی خدا هستم!»
بای تا فردا

"آیت الله ناصر مکارم شیرازی" در درس تفسیر قرآن کریم خود در ماه مبارک رمضان که در شبستان امام خمینی حرم مطهر حضرت معصومه(س) برگزارشد، افزود: چهار آیه نخست سوره احزاب به رواج خرافات در صدر اسلام مبنی بر اینکه حضرت محمد(ص) دارای دو قلب یک مختص یاران و اصحاب خود و دیگری مختص منافقان و دشمنان اسلام ؛ اشاره دارد.
وی ادامه داد: در شان نزول این سوره آیه نازل شد که خداوند برای هیچ کسی دو عدد قلب قرار نداده است.
این استاد حوزه و فقه در ادامه بیان کرد: از آیات متعدد قرآن کریم می توان دریافت که انسان از طریق قلب خود می تواند بسیاری از مسائل را درک کند.
وی افزود: این امر در حالی است که دانشمندان و محققان اخیر بر این عقیده اند که مسائل پیرامون براساس عقل انسان درک می شود.
آیت الله مکارم شیرازی تصریح کرد: در این خصوص باید گفت که در نص صریح قرآن(آیه 46 سوره حج) آمده است: چشم های انسان نابینا نمی شود بلکه قلب هایی که در سینه است نابینا می شود و حقیقت را درک نمی کند.
این مرجع تقلید “پیوند قلب در عالم پزشکی امری ضروری و مهم دانست” و افزود: مطلب مهمی که اخیرا ثابت شده است نیز بیانگر این مطلب است که کسانی که قلبی جدید به بدنشان پیوند زده می شود، روحیات و اخلاق شان نیز به تناسب تغییرات ظاهری عوض خواهد شد.
وی با اشاره به اینکه “قلب انسان دارای حافظه قوی است و شخصیت انسان پیوند ناگسستنی با آن دارد“، گفت: طی مصاحبه های مختلف با کسانی که عمل پیوند قلب را انجام داده اند تفسیر تازه ای از قلب انسان در قرآن مجید بر ما ظاهر می شود.
آیت الله مکارم شیرازی عنوان کرد: اگر در کشور ما اینگونه جراحی های قلب صورت می گیرد، بعد از پیوند نیز باید با این افراد مصاحبه کنند تا مشخص شود که احساسات انها نسبت به گذشته چه تفاوت هایی را پیدا کرده تادر پرتو این مطالعات مسائل جدیدتری کشف شود.
استاد حوزه و فقه در ادامه درس تفسیر خود در بین نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه (س)، بیان کرد: نکته دیگری که در این خصوص وجود دارد این امر است که قلب انسان نمی تواند جایگاه دو عشق مادی و معنوی باشد.
وی ادامه داد: انسان یا باید علاقه و محبت پروردگار و خالق خود و یا علاقه شیطان را دل قلبش داشته باشد و کسی که عاشق خداوند است نباید عشق های دیگری در قلب او باشد.

کوثر قرآن;315050 نوشت:
به نام خدا
با سلام

واژه «ذهن» در فرهنگ لغت فارسی به معنای «فهم، دریافت، یاد، هوش، قوه باطنی که مطالب را به یاد می نگارد»، آمده است. (1)

«ذهن» در واقع مفهومی انتزاعی و برگرفته شده از یکی از کارکرد های عقل انسان است که انسان بر اساس قوه تعقل و تفکر، مسائل و مطالبی را به ذهن و یاد خود می سپارد.

درست است که در قرآن کریم واژه ذهن به کار نرفته است اما واژه های مترادف(هم معنا) و قریب المعنا بر اساس آنچه که در معنای لغوی فوق گذشت مانند واژه های « فکر، ذکر، عقل، فهم و...» به صورت مشتق(هم خانواده) و هم چنین کلمه «فؤاد» به معنای «قوه دریافت و خرد»، فراوان آمده است.

مثلاً در آیه 42 سوره یوسف به واژه «ذکر» به معنای یاد و هوش اشاره شده است:" وَ قالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ" و (يوسف) به آن كسى از آن دو نفر، كه مى‏دانست كه او نجات مى‏يابد، گفت:» مرا نزد اربابت ياد كن. «و [لى‏] شيطان يادآورى به اربابش را، از ياد او برد، پس چند سالى در زندان درنگ كرد. (42)

و یا واژه «فؤاد» در آیه 36 سوره اسراء: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا» و از آنچه كه هيچ علمى بدان ندارى، پيروى مكن [چرا] كه گوش و چشم و دل (سوزان)، همگى آن ها از آن پرسيده مى‏شوند.

فؤاد:
قلب. ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى‏ نجم: 11. آنچه چشم ديد قلب تكذيب نكرد.
قلب را از آن جهت فؤاد گويند كه در آن توقّد و دلسوزى هست كه «فأد» بمعنى بريان كردن آمده است بقولى علّت اين تسميه تأثر و تحوّل قلب است كه «فأد» در اصل بمعنى حركت و تحريك است.
و نيز قلب را بعلّت تقلّب و تحوّل آن قلب گفته‏ اند.
جمع آن افئده است فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ ابراهيم: 37. دل هائى از مردم را وادار كه بايشان مايل باشند.
إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا اسراء:36
تقدير آيه ظاهرا «مسؤلا عنه» است صدر آيه چنين است: وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ ... يعنى از آنچه نميدانى پيروى مكن كه گوش و چشم و قلب همه مسؤل‏اند.
ظهور آيه در آنست كه چشم و گوش و قلب بايد بكوشند و يقين بدست آورند و بآن ترتيب اثر بدهند.

با ملاحظه آيه گذشته و آيات 78 نحل و 78 مؤمنون و 9 سجده و غيره كه فؤاد و افئده در رديف سمع و بصر آمده مخصوصا آيه نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ. الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ همزه: 6 و 7. ميتوان فهميد كه مراد از فؤاد قلب صنوبرى شكل معروف است.
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى‏ فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ ... قصص: 10.
در اقرب الموارد گفته: «الفؤاد الفارغ» دو معنى دارد يكى قلب بى‏غم و اندوه يعنى فارغ از هر دو، ديگرى قلب بد حال كه اميد و طمعى ندارد (قلب مأيوس) بنظرم مراد از فارغ پريشانحالى است گرچه بدل مادر موسى لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي الهام شده بود ولى بالاخره بشر و مادر بود و اضطراب داشت كه مطلب بكجا خواهد انجاميد و آيا آنچه بنظرش آمده عملى خواهد شد يا نه؟
يعنى قلب مادر موسى پريشان شد و حقّا كه نزديك بود سرّ را افشا كند اگر دلش را محكم نكرده بوديم.(2)

با تشکر موفق باشید.

منابع:
1) فرهنگ فارسی عمید ص 633
2) قاموس قرآن ج5 ص 142


کوثر قرآن;315050 نوشت:

بعد از كلي صبر و تحمل و بردباري و . .... ازين حرفا بالاخره جواب مارو داديد.
تشكر

س.محمد.ک;315648 نوشت:
"آیت الله ناصر مکارم شیرازی" در درس تفسیر قرآن کریم خود در ماه مبارک رمضان که در شبستان امام خمینی حرم مطهر حضرت معصومه(س) برگزارشد، افزود: چهار آیه نخست سوره احزاب به رواج خرافات در صدر اسلام مبنی بر اینکه حضرت محمد(ص) دارای دو قلب یک مختص یاران و اصحاب خود و دیگری مختص منافقان و دشمنان اسلام ؛ اشاره دارد.
وی ادامه داد: در شان نزول این سوره آیه نازل شد که خداوند برای هیچ کسی دو عدد قلب قرار نداده است.
این استاد حوزه و فقه در ادامه بیان کرد: از آیات متعدد قرآن کریم می توان دریافت که انسان از طریق قلب خود می تواند بسیاری از مسائل را درک کند.
وی افزود: این امر در حالی است که دانشمندان و محققان اخیر بر این عقیده اند که مسائل پیرامون براساس عقل انسان درک می شود.
آیت الله مکارم شیرازی تصریح کرد: در این خصوص باید گفت که در نص صریح قرآن(آیه 46 سوره حج) آمده است: چشم های انسان نابینا نمی شود بلکه قلب هایی که در سینه است نابینا می شود و حقیقت را درک نمی کند.
این مرجع تقلید “پیوند قلب در عالم پزشکی امری ضروری و مهم دانست” و افزود: مطلب مهمی که اخیرا ثابت شده است نیز بیانگر این مطلب است که کسانی که قلبی جدید به بدنشان پیوند زده می شود، روحیات و اخلاق شان نیز به تناسب تغییرات ظاهری عوض خواهد شد.
وی با اشاره به اینکه “قلب انسان دارای حافظه قوی است و شخصیت انسان پیوند ناگسستنی با آن دارد“، گفت: طی مصاحبه های مختلف با کسانی که عمل پیوند قلب را انجام داده اند تفسیر تازه ای از قلب انسان در قرآن مجید بر ما ظاهر می شود.
آیت الله مکارم شیرازی عنوان کرد: اگر در کشور ما اینگونه جراحی های قلب صورت می گیرد، بعد از پیوند نیز باید با این افراد مصاحبه کنند تا مشخص شود که احساسات انها نسبت به گذشته چه تفاوت هایی را پیدا کرده تادر پرتو این مطالعات مسائل جدیدتری کشف شود.
استاد حوزه و فقه در ادامه درس تفسیر خود در بین نمازگزاران حرم مطهر حضرت معصومه (س)، بیان کرد: نکته دیگری که در این خصوص وجود دارد این امر است که قلب انسان نمی تواند جایگاه دو عشق مادی و معنوی باشد.
وی ادامه داد: انسان یا باید علاقه و محبت پروردگار و خالق خود و یا علاقه شیطان را دل قلبش داشته باشد و کسی که عاشق خداوند است نباید عشق های دیگری در قلب او باشد.

باسه همینه که میگم قرآن دست ساز بشره
این توضیحات ابداً باسه ی من قانع کننده نبود
اگه یه مومنی قلبشو با یه بی خدا پیوند بزنه اون مومن بی خدا میشه؟:Khandidan!:

keen fighter;315726 نوشت:
باسه همینه که میگم قرآن دست ساز بشره
این توضیحات ابداً باسه ی من قانع کننده نبود
اگه یه مومنی قلبشو با یه بی خدا پیوند بزنه اون مومن بی خدا میشه؟

اشتباه مي فرماييد. قرآن به هيچ وجه دست ساز بشر نيست. اگر فرض محال چنين بود كتابي به اين يكپارچگي پديد نمي آمد. در آيات قرآن نقص مشاهده نمي شود. طي 23 سال اين آيات نازل شده و آيه اي نيست كه با آيه ي ديگر در تضاد باشد بلكه همه آيات هدايت را بيان مي كنند. اگر كار انسان بود، مطمئنا در اين 23 سال عقايد آن فرد عوض مي شد. شما ببينيد، عقايد هر يك از ما انسان ها با گذشت زمان تغيير مي كند. نظر دانشمندان هم ثابت نمي ماند و تغيير مي يابد. پس اگر كار انسان بود هدف نهايي آيات فرق مي كردند و اگر انسان 23 سال آيه مي آورد در آن ناسازگاري زيادي مشاهده مي شد.
حتي قرآن بر خودش تحدي مي كند و خداوند مي فرمايد اگر در الهي بودن آن شك داريد سوره ای مانند آن بياوريد اگر مي توانيد (كه نمي توانيد)
در آن زمان جاهليت كه سواد و دانش ميان مردم رايج نبود، اگر كار انسان بود مطمئنا به وقايع علمي نظير جاذبه زمين، اثر انگشت،نر و ماده بودن انسان و حيوان و حتي اشياء، چرخش زمين،....... اشاره نمي كرد.
براي اثبات الهي بودن قرآن برهان زياد هست.
حتما اشتباه از ماست.
به عنوان نمونه اشتباه همين است كه برداشت طنز گونه مي كنيد.
موفق باشيد

[="Navy"]

س.محمد.ک;315792 نوشت:
اشتباه مي فرماييد. قرآن به هيچ وجه دست ساز بشر نيست. اگر فرض محال چنين بود كتابي به اين يكپارچگي پديد نمي آمد. در آيات قرآن نقص مشاهده نمي شود. طي 23 سال اين آيات نازل شده و آيه اي نيست كه با آيه ي ديگر در تضاد باشد بلكه همه آيات هدايت را بيان مي كنند. اگر كار انسان بود، مطمئنا در اين 23 سال عقايد آن فرد عوض مي شد. شما ببينيد، عقايد هر يك از ما انسان ها با گذشت زمان تغيير مي كند. نظر دانشمندان هم ثابت نمي ماند و تغيير مي يابد. پس اگر كار انسان بود هدف نهايي آيات فرق مي كردند و اگر انسان 23 سال آيه مي آورد در آن ناسازگاري زيادي مشاهده مي شد.
حتي قرآن بر خودش تحدي مي كند و خداوند مي فرمايد اگر در الهي بودن آن شك داريد سوره ای مانند آن بياوريد اگر مي توانيد (كه نمي توانيد)
در آن زمان جاهليت كه سواد و دانش ميان مردم رايج نبود، اگر كار انسان بود مطمئنا به وقايع علمي نظير جاذبه زمين، اثر انگشت،نر و ماده بودن انسان و حيوان و حتي اشياء، چرخش زمين،....... اشاره نمي كرد.
براي اثبات الهي بودن قرآن برهان زياد هست.
حتما اشتباه از ماست.
به عنوان نمونه اشتباه همين است كه برداشت طنز گونه مي كنيد.
موفق باشيد

سلام:Gol:
دوست عزیز، همش صحبت از اینه که در قرآن؛ نقص کجاست؟ ناهماهنگی کجاست؟

این یه نمونه اشه دیگه...
همین که قرآن و نهج البلاغه از کارکرد مغز مطلع نبودن و حکمت و احساسات رو قلب نسبت میدادن یعنی نقص دیگه:Sham:

قدیمها فکر میکردن که مغز عضویه که خون میره اونجا تا خنک بشه.. چه میدونستن که اینجوریه

به نظرم تنها همین موضوع میتونه آدم رو در درستی گفتاره" من شهر علم هستم و علی درب آن" به شک بندازه[/]

وقتی در آینده معلوم شد تفکر از قلبه نه مغز، آن وقت همه چیز مشخص میشه.
بله،
"قدیمها فکر میکردن که مغز عضویه که خون می رود اونجا تا خنک بشه.. چه میدونستن که اینجوریه" ولی چندین سال از الآن که داریم صحبت میکنیم بگذره در آینده علم پیشرفته تر شد میگن مغز وظایف دیگری دارد!
شاید تفسیر قلب در آیات فرق میکنه و ما بلد نیستیم.
ما اشتباه برداشت میکنیم.

[="Navy"]

س.محمد.ک;315965 نوشت:
وقتی در آینده معلوم شد تفکر از قلبه نه مغز، آن وقت همه چیز مشخص میشه.

الان دانشمندان برای این فکری که میکنن(اینکه مغز مرکز تفکره) دلیل دارند. زیاد
اما قدیما بدون دلیل تخیل میکردن که تفکر از قلبه. یک دلیل هم نداریم برای این

وقتی ما متوجه شدیم و قابت شد بر ما که 2+2 برابر 4، هزار سال دیگه هم همون 4

س.محمد.ک;315965 نوشت:
شاید تفسیر قلب در آیات فرق میکنه و ما بلد نیستیم.
ما اشتباه برداشت میکنیم.

در نهج البلاغه بخوبی مشخص شده منظور از قلب، همین قلبیه که تو سینه است.

لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ
به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ،

وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ
و آن قلب است
====================

با احترام:Gol:[/]

شما این را مطالعه بفرمایید.

askquran.ir/thread19532.html

فرض کنید در یک شب تاریک در خیابان یک آدم شرور یک نفر را می کشد. در پزشکی پیوند قلب داریم. حالا قلب این فرد کشته شده را به فرد دیگری (که مشکل قلب داره) پیوند می زنند و جراحی می کنند. خود پزشک ها هم میگن، بعد از این که این بیمار به هوش آمد و زندگی عادی را دوباره شروع کرد، اتفاقات و صحنه مرگ خودش (در واقع همان فرد کشته شده) هنگامی که آن آدم شرور در حال کشتن او بود را به یاد می آورد! بله، اتفاقات در قلب ذخیره می شوند. حتی قلب یک خانم را به آقا پیوند بزنند، بعد از این که این آقا خوب شد احساساتش خیلی شبیه خانم ها می شود. این ها هست.

[="Tahoma"][="Black"]

یا الله

سلام و درود

دوستان میتونید به این تایپیک مراجعه کنید

جایگاه عقل در قرآن کجاست؟

باتشکر

[/]

[="Navy"]

س.محمد.ک;316225 نوشت:
فرض کنید در یک شب تاریک در خیابان یک آدم شرور یک نفر را می کشد. در پزشکی پیوند قلب داریم. حالا قلب این فرد کشته شده را به فرد دیگری (که مشکل قلب داره) پیوند می زنند و جراحی می کنند. خود پزشک ها هم میگن، بعد از این که این بیمار به هوش آمد و زندگی عادی را دوباره شروع کرد، اتفاقات و صحنه مرگ خودش (در واقع همان فرد کشته شده) هنگامی که آن آدم شرور در حال کشتن او بود را به یاد می آورد! بله، اتفاقات در قلب ذخیره می شوند. حتی قلب یک خانم را به آقا پیوند بزنند، بعد از این که این آقا خوب شد احساساتش خیلی شبیه خانم ها می شود. این ها هست.

دوست گرامی. همچین چیزی نیست.

دفعه بعدی که خدایی نکرده سرما خوردید و پیش پزشک رفتید از پزشک بپرسید

با کمال احترام اینکه تصور کنیم خاطرات و احساسات و .... از قلب نتیجه می شود؛عین خرافات است:Gol:[/]

س.محمد.ک;316225 نوشت:
فرض کنید در یک شب تاریک در خیابان یک آدم شرور یک نفر را می کشد. در پزشکی پیوند قلب داریم. حالا قلب این فرد کشته شده را به فرد دیگری (که مشکل قلب داره) پیوند می زنند و جراحی می کنند. خود پزشک ها هم میگن، بعد از این که این بیمار به هوش آمد و زندگی عادی را دوباره شروع کرد، اتفاقات و صحنه مرگ خودش (در واقع همان فرد کشته شده) هنگامی که آن آدم شرور در حال کشتن او بود را به یاد می آورد! بله، اتفاقات در قلب ذخیره می شوند. حتی قلب یک خانم را به آقا پیوند بزنند، بعد از این که این آقا خوب شد احساساتش خیلی شبیه خانم ها می شود. این ها هست.

[/quote
سلام ، آیا کسانی که قلب مصنوعی در بدنشان کارگذاشته می شود احساسات خود را از دست می دهند؟

b-neshan;315974 نوشت:
[="navy"]

الان دانشمندان برای این فکری که میکنن(اینکه مغز مرکز تفکره) دلیل دارند. زیاد
اما قدیما بدون دلیل تخیل میکردن که تفکر از قلبه. یک دلیل هم نداریم برای این

وقتی ما متوجه شدیم و قابت شد بر ما که 2+2 برابر 4، هزار سال دیگه هم همون 4

در نهج البلاغه بخوبی مشخص شده منظور از قلب، همین قلبیه که تو سینه است.

لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ
به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ،

وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ
و آن قلب است
====================

با احترام:gol:

[/]

سلام .
منظور از قلب در لسان علما و قران و روایات قلب مادی نیست که به صورت صنوبری شکل در سینه انسانها وجود دارد.بلکه اون حقیقت انسان(روح مجرد) از ان جهت که دارای فعل و انفعال است قلب گویند و از ان جهت که مدرک است به او عقل گویند نه مغز.

b-neshan;315974 نوشت:
[="navy"]

الان دانشمندان برای این فکری که میکنن(اینکه مغز مرکز تفکره) دلیل دارند. زیاد
اما قدیما بدون دلیل تخیل میکردن که تفکر از قلبه. یک دلیل هم نداریم برای این

وقتی ما متوجه شدیم و قابت شد بر ما که 2+2 برابر 4، هزار سال دیگه هم همون 4

در نهج البلاغه بخوبی مشخص شده منظور از قلب، همین قلبیه که تو سینه است.

لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَا فِيهِ
به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ،

وَ ذَلِكَ الْقَلْبُ
و آن قلب است
====================

با احترام:gol:

[/]

مغز ابزار تفکر است نه مرکز تفکر .تفکر کار عقل است نه مغز .عقل موجود مجرد است که نیاز به ماده ندارد

najmodin;316551 نوشت:
سلام .
منظور از قلب در لسان علما و قران و روایات قلب مادی نیست که به صورت صنوبری شکل در سینه انسانها وجود دارد.بلکه اون حقیقت انسان(روح مجرد) از ان جهت که دارای فعل و انفعال است قلب گویند و از ان جهت که مدرک است به او عقل گویند نه مغز.

سلام
در نهج البلاغه دیگه از این واضح تر نمیشده گفت که منظور قلب صنوبری و گوشتیه.

نقل قول:
به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ، و آن قلب است

چیزی که گوشتیه، درون بدنه و به رگها وصله و اسمش قلبه، قلب نیست؟

خدایا مرگ من رو نزدیک کن. خیلی نزدیک:aatash:

[="Navy"]

najmodin;316553 نوشت:
مغز ابزار تفکر است نه مرکز تفکر .تفکر کار عقل است نه مغز .عقل موجود مجرد است که نیاز به ماده ندارد

پس نتیجه میشه، که تفکر نیاز به فلب هم نیاز نداره، پس خطبه مربوط به قلب نهج البلاغه هم اشتباست!!
چون حکمت و تفکر و احساسات مجردن نیازی به جسم گوشتی آویزان به رگها ندارند!
=============
البته که تفکر نیاز به ماده داره، تفکر فرایند مغزی ماست. حاصل فعالیت مغز

واژه "کله پوک" به معنای نادان هم اشاره به همین داره!:khandeh!:[/]

با نام الله



با سلام و ادب خدمت دوستان
منظور از قلب در آیات قرآن به عنوان مثال این آیه:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد هنگامى كه شما را به سوى چيزى مى‏خواند كه شما را حيات مى‏بخشد! و بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حايل مى‏شود، و همه شما (در قيامت) نزد او گردآورى مى‏شويد! (انفال :24)
با کمی دقت در آیات کلام الله مجید روشن می شود که کلمه قلبی که در در این آیه به آن اشاره شده با قلب ظاهری که در سینه افراد قرار دارد ارتباطی ندارد بلکه منظور از قلب در اینجا همان جان آدمی هست یا همان روح انسان که به وسیله آن درک می کند احساس می کند احسان می کند بخشش می کند می ترسد شناخت پیدا می کند می باشد.

شهيد مطهری در مورد مفهوم «قلب» در قرآن بر اين باورند که «مراد از قلب يا دل (فواد) قرآن پاره گوشتي نيست که در سينه قرار دارد.چنان که کلمه تقريبا مترادف با آنها يعني «صدر» به معنای (سينه) نيز ناظر به قفسه استخواني سينه نيست. و الا چه وجهي براي اين سخن مي توان قائل شد که مقدمه هدايت آدمي آن است که سينه اش نسبت به هدايت فراخ شده باشد، چنان که مقدمه گمراهي وي ضيق صدر است »
ايشان با غير منطقی دانستن نزاع بين عقل و دل که بعضاً در کلام عرفا ياد می شود را با توجه به مفهوم قرآن از «قلب» بی اساس خوانده و می­نويسند: «قرآن مفهوم قلب را محدود به بعد فکري و شناختي انسان نمي داند بلکه وصف عقل ورزي را از منظري کل نگرانه، هنگامي که به انسان اطلاق مي کند که او در پرتو شناخت­هاي خود به سلوک بپردازد و سلوک خود را محدود و مقيد به شناخت هاي خود بسازد که اين لزوما با هدايت به مبدء هستي همراه است. به اين معنا نزاعي ميان عقل و دل باقي نمي ماند.» (آشنايي با عرفان اسلامي،ص174)

يکی از بهترين راه­های شناخت معناي «قلب» در قرآن اين است که به قرآن مراجعه کرده و آثاری به قلب نسبت داده شده است را بررسی کنيم.


1- درک حقايق

يکي از آثاري که به قلب نسبت داده شده عبارت است از "ادراک" اعم از ادراک حصولي و ادراک حضوري که فهميدن و درک کردن از شؤون "قلب" و به تعبير ديگر "فواد" است. يعني شان قلب اين است که ادراک کند پس اگر ادراک نکند مي توان نتيجه گرفت که بخاطر عدم سلامت آن است و در حقيقت دچار عارضه و آسيب شده است.
­در اين زمينه می توان به آياتی اشاره کرد از جمله:
«ولقد ذرأنا لجهنم کثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها: بدرستکه براي جهنم بسياري از جن و انس بسياری را آفرديم که دل داشتند ولي با آن درک

نمی کردند.» (اعراف: 179)
«افلم يسيروا في الارض فتکون لهم قلوب يعقلون بها: پس آيا در زمين سير نکردند تا اين که برايشان دلهايي باشد که با آن بينديشند. » ( حج: 46)


2- مرکز احساسات باطني

از جمله چيزهايي که به قلب نسبت داده مي شوند و در زمره آثار قلب به شمار مي روند عبارتند از حالات انفعالي و به تعبير ديگر احساسات باطني از جمله احساسات " ترس" است که قرآن در اين زمينه مي فرمايد:
« انما المؤمنون الذين اذا ذکرالله وجلت قلوبهم: مومنان آنان هستند که هر گاه يادي از خدا شود دلشان مي لرزد. »
و در آيه ديگر مي فرمايد:
« والذين يوتون ما اتوا قلوبهم وجلة انهم الي ربهم راجعون: و کساني که آن چه شايسته است به جاي آرند و از اين که ايشان به سوي پروردگارشان باز مي گردند دلهاشان ترسان است.»

در آيات ديگری حالت «رعب» به قلب نسبت داده شده است که به معني ترس است امّا با شدت بيشتر در معمولاً در مورد ترس هاي منفي به کار می رود نظير آيه «سنلقي في قلوب الذين کفروا الرعب» به زودي در دل هاي کساني که کفر ورزيده اند هراس مي اندازيم.
از جمله ديگر احساسات درونی، «اضطراب»، «قساوت»، «حسرت» و «غيظ» مي­باشد که در قرآن کريم جايگاه آنها قلب معرّفی شده است. چنان که در نقطه مقابل حالات نامبرده حالاتی نظير «خشوع»، «لينت» ، «رافت» ، «رحمت»، «اخبات» نيز در قرآن کريم به قلب نسبت داده شده است.


با سلام و تشکر از بحث خوب دوستان
چند نکته در این زمینه بنده عرض میکنم:
1. منظور از "قلب" در آیات قرآن، و در هر كلامی كه از معنویت و گرایش و بینش می گوید، و اشاره به درك دارد، همان وجدان فطری انسان است، و نه این قلب صنوبری در سینه انسان.
مؤلف "اطیب البیان" می گوید: اصل قلب در لغت به معنى جسم صنوبرى است كه در طرف چپ سينه قرار داده شده و منشأ روح بخارى در انسان و حيوان است. ولى مراد از قلب در آيات قرآنى، آن جوهر ملكوتى است كه مجرّد از ماده و صورت است كه از آن به عقل و روح انسانى و نفس ناطقه تعبير مي كنند. (أطيب البيان في تفسير القرآن، ج ‏1، ص 276)

2. در كتب لغت عربی ـ و به تبع آن در كتب لغت فارسی ـ یكى از معانى "قلب" همان "عقل" گفته شده است؛ و یا راغب اصفهانی در "مفردات القرآن"، قلب را (در ذیل آیات مربوطه) به علم و فهم تفسیر كرده است.(المفردات في غريب القرآن، ص 681؛ مجمع البحرين، ج ‏2، ص 146؛ لسان العرب، ج ‏1، ص 685؛ و... .)

3. درحدیثى از امام موسى بن جعفر(ع) نیز در تفسیر معنای قلب (ق، 37) در قرآن، آمده است كه منظور از قلب عقل است. (کافی، ج 1، ص 16؛ تفسير نورالثقلين، ج ‏5، ص 116)

4. مراد از قلب، قلب صنوبری در بدن انسان، و نیز مراد از عقل، مغز انسان نیست. عقل و قلب از قوای نفس هستند. لذا اصلا حیث جسمانی این ها مد نظر نیست.
بطور کلی اموری مانند عقل، وجدان، فطرت و احساسات، نمی توانند اموری مادی باشند. بلکه ممکن است این ها نیاز به ابزار مادی داشته باشند مثل این که قدرت تفکر نیاز به سلول های مغز دارد ولی این معنایش این نیست که این مغز و این سلول دارد فکر می کند.

5. این که از قلب، معنای عقل و فطرت و وجدان اراده شود، در ادبیات و اصطلاح عرب، خیلی رائج و متداول است. لذا کاربرد آن در بیان قرآن هم که به زبان عربی است هیچ اشکالی ندارد و لازم هم نیست دلیل خاصی اقامه شود که چرا خداوند به جای روح و عقل، از واژه قلب استفاده فرموده است.

یک پرسش:
منظور از قلب، هنگامي كه مي‎گوئيم قرآن بر قلب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ نازل مي‎گرديد چيست؟

پاسخ :
براي پاسخ به اين پرسش به دو مقدمه نياز داريم: اول اين‎كه قلب در لغت، به چه معاني استعمال شده است و ديگر اين‎كه قلب در قرآن در كدام يك از اين معاني، بكار برده شده است.

الف: قلب در لغت
از معاني اختصاصي قلب، روح و جان است[1] مثل كلام خداي تعالي در قرآن، كه مي‎فرمايد: "در هنگام مرگ قلوب به گلوگاه مي‎رسد" يعني ارواح‎ها و جان‎ها".[2] در اين‎باره بعضي از محققين مي‎گويند: "قلب دو گونه است: يكي قلب مادي ظاهري، كه عضوي از بدن و منبع حيات و حركت است، و ديگر قلب روحاني باطني، كه روح مجرد است و متعلق به قلب بدني و به واسطه اين روح، حركت و عمل و حيات در قلب و بدن تحقق پيدا مي‎كند، و اين روح همان نفس ناطقه درك‎كننده و حقيقت انسان است و از اين روح، همة قوا وصفات سرچشمه مي‎گيرد و تجلي پيدا مي‎كند، همچنانكه همه اعضاء ادامة حياتشان به قلب وابسته است. پس حاكم مطلق در وجود انسان، ظاهراً و باطناً همان روح است كه در امور روحي و معنوي بدون واسطه حكم مي‎كند، و در بدن با واسطه قلب، و اين روح به اعتبار دگرگوني و تحولات مختلفه در قلب به صفات مختلف متصف مي‎شود مثل؛ سلامت،[3] تكبر و جباريت،[4] انابه،[5] گناه،[6] اطمينان،[7] مرض،[8] قساوت،[9] و غيره".[10]

ب: قلب در اصطلاح قرآن
در قرآن كريم، خداوند به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ امر مي‎كند كه: "بگو، جبرئيل به فرمان خداوند، قرآن را بر قلب تو نازل كرده است."[11] و در آياتي ديگر مي‎فرمايد: "مسلّماً اين قرآن از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است، روح‎الامين (جبرئيل) آن را بر قلب پاك تو نازل كرده است، تا از انذار كنندگان باشي"[12] كه به طور قطع منظور از "قلب" كه در آيات ظرف نزول وحي است همان "نفس" و "روح" است و اطلاق آن به "روح" به لحاظ اين است كه داراي قدرتِ تفكر و تعقل و ادراك است.[13]
در نتيجه مي‎توان گفت: "مراد از "قلب" در كلام خداي تعالي در (قرآن مجيد)، در هر جايي از قرآن كه بكار رفته باشد، آن حقيقتي است كه ادراك و شعور را به آن نسبت مي‎دهند، نه قلب صنوبري شكل، كه در سمت چپ سينه آويزان است و يكي از اعضاء رئيسه بدن آدمي است، به شهادت آياتي از قرآن كريم كه ذيلا خاطر نشان مي‎شود:
در آيه 10 سوره احزاب، قلب را عبارت دانسته از چيزي كه در هنگام مرگ به گلوگاه مي‎رسد "و قلب‎ها مي‎رسد به حنجرها[14] كه معلوم است مراد از آن جان آدمي است.
و در آيه 283 سوره بقره، قلب را عبارت دانسته از چيزي كه متصف به گناه و ثواب مي‎شود و فرمود: "چنين كس قلبش گنهكار است"[15] و معلوم است كه عضو صنوبري شكل گناه نمي‎كند پس مراد به آن همان نفس و جان آدمي است وشايد وجه اين‎كه در جمله "و نزل به الروح الامين علي قلبك" پاي قلب را به ميان آورده و نفرموده "عليك" (بر تو نازل كرديم) اشاره به اين باشد كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ چگونه وحي و قرآن نازل را تلقي مي‎كرده، و از آن جناب آن چيزي كه وحي را از روح‎الامين مي‎گرفته "نفس" او بوده، نه مثلا دست او، يا ساير حواس ظاهريش، كه در امور جزئي به كار بسته مي‎شود. پس زماني كه به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ وحي مي‎شد هم مي‎ديد و هم مي‎شنيد امّا بدون اين‎كه حس بينائي و شنوائيش به كار بيفتد، هم‎چنان‎كه در روايت آمده، كه حالتي شبيه به بيهوشي به آن جناب دست مي‎داد؛ پس آن جناب فرشته وحي را مي‎ديد و صدايش را مي‎شنيد و اگر ديدن و شنيدن او، در حال وحي عين ديدن و شنيدن ما بود، بايستي آنچه مي‎ديده و مي‎شنيده، ميان او و ساير مردم مشترك باشد و خلاصه اصحابش هم فرشته وحي را ببينند و صدايش را بشنوند و حال آن‎كه روايت بسيار زيادي، كه براي ما قطع مي‎آورد، اين معنا را تكذيب كرده؛ و حالت وحي بسياري از آن جناب ديده شده كه در بين جمعيت بوي دست داده است و جمعيتي كه پيرامونش بوده‎اند هيچ چيزي احساس نمي‎كرده‎اند، نه صداي پايي، نه شخصي و نه صداي سخني كه بوي القاء مي‎شود.[16]
بنابراين منظور از "قلب" هنگامي كه مي‎گوئيم قرآن بر قلب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ نازل مي‎گرديد، همان روح پاك پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ است نه اين قلبي كه تلمبه‎اي است براي گردش خون، و انتخاب اين دو تعبير در اين‎جا اشاره به اين است كه تو اي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ با روح و جان خود، قرآن را پذيرا شدي و اين معجزه بزرگ آسماني پايگاهش قلب و دل تو است.[17]

منابع ديگر براي مطالعه بيشتر
1. تفسير الميزان (ترجمه)، طباطبائي، محمد حسين، ج 15، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، چاپ 2، 1364 هـ ش.
2. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ناصر، ج 15، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ 10، 1367 هـ ش.
3. اصول كافي، كليني، محمد بن يعقوب، (ترجمه جواد مصطفوي)، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ.
4. قلب سليم، دستغيب، عبدالحسين، دارالكتب الاسلاميه، چاپ 8، 1365 هـ ش.
5. المفردات في غريب القرآن، اصفهاني، راغب، دفتر نشر كتاب، تهران، چاپ 2-1404 هـ ق.
6. التحقيق في كلمات القرآن، مصطفوي، حسن، وزارت ارشاد، تهران، 1386 هـ ش.

پی نوشتها :
[1] . راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 411، دفتر نشر كتاب، چاپ 2، 1404 هـ ق.
[2] . سورة احزاب، آية 10، "و بلغت الحناجر.
[3] . سورة شعراء، آية 89، "بقلب سليم.
[4] . سورة غافر، آية 35، "و كل قلب متكبر جبار.
[5] . سورة ق، آية 23، "بقلب منيب.
[6] . سورة بقره،آية 283، "اثمّ قلبه.
[7] . سورة نحل، آية 106، "و قلبه مطمئن بالايمان.
[8] . سورة بقره، آية 10، "في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضا.
[9] . سورة بقره، آية 74، "قَست قلوبكم.
[10] . ر.ك، مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن، ج 9، صفحه 304، وزارت ارشاد، 1368 هـ ش.
[11] . سورة بقره، آية 97، "قل من كان عدواً لجبرئيلَ فانّه نزّله علي قلبك باذن الله".
[12] . سورة شعرا، آية 192 تا 195، "و نه لتنزيل رب العالمين، نزل به الروح الامين، علي قلبك لتكون من المنذرين.
[13] . عبداللهي، محمود، جزوه نبوت در قرآن، ص 35.
[14] . سورة احزاب، آية 10، "و بلغت القلوب الحناجر.
[15] . سورة بقره،آية 283، "اثمّ قلبه.
[16] . طباطبائي، سيد محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان، ج 15، ص 482، بنياد علمي و فكري علامه طباطبائي، چاپ 2، 1364 هـ ش.
[17] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 15، ص 346، دارالكتب الاسلاميه، تهران، چاپ نهم 1367 هـ ش.

اما حکمت 108 از نهج البلاغه که قلب صنوبری را جایگاه حکمت و طمع و نومیدی و خشم و... معرفی می­کند، بخاطر ارتباطی است که قلب صنوبری با قلب روحانی دارد و بخاطر این ارتباط ویژگی­های روح را به طور مجازی به قلب صنوبری نسبت می­دهند. در اینکه قلب صنوبری چه ارتباطی با قلب روحانی دارد؛ علامه در «المیزان» گفته است: قلب صنوبری نخستین عضوی است که روح به آن تعلق می­گیرد چرا که در اثر بیهوشی و غش و امثال آن شعور و ادراک انسان از کار می­افتد ولی ضربان قلب و نبضش هنوز زنده است در صورتی که اگر قلبش از کار بیفتد دیگر حیاتی برایش باقی نمی­ماند. بارها در آزمایش­های علمی مغز مرغ را بیرون آورده­اند و دیده­اند که آن حیوان همچنان زنده است. پس مبدأ حیات در آدمی، قلب اوست به این معنی که روحی که در هر جانداری هست نخست به قلب او تعلق می­گیرد و پس از آن به سایر اعضا تعلق می­گیرد.
و همچنین به طور یقین آثار و خواص روحی و روانی چون احساسات، شعور و اراده، حب، بغض، امید و ترس و... همه مربوط به قلب است یعنی روح وقتی این حالتهای روحی را به وسیله مغز درک می­کند اثر آن در قلب صنوبری و جریان خون ظاهر می­شود.(1)
و همین مسئله باعث شده که ادراک و شعور و هر چه بویی از شعور در آن است از قبیل حب، بغض، ترس، حسد، و شجاعت و... را به قلب صنوبری نسبت دهند چرا که روح به وسیله قلب به بدن تعلق می­گیرد­ و آثار این ادراکات نیز در قلب ظاهر می­شود.

1.الميزان في تفسير القرآن، ج‏2، ص224، 225 و ج9 ص47 و ج20، ص360. تفسیر نمونه، ج1، ص88، 89. و الاشارات و التنبیهات، ج3، ص414، 415.

موضوع قفل شده است