جمع بندی علت مخالفت عایشه با امام علی علیه السلام

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علت مخالفت عایشه با امام علی علیه السلام

چرا وقتي حضرت علي (ع) به خلافت رسيد عايشه گفت : اناله الله و انا اليه راجعون و به مكه برگشت؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد ممسوس

با سلام و احترام
بنده در مورد این سوال در منابع مختلف تاریخی و حدیثی جستجو کردم ولی چنین مطلبی از قول عایشه را نیافتم.
البته سخنانی از عایشه پس از شنیدن خبر بیعت مردم با حضرت علی در منابع وجود دارد که کمتر از جمله استرجاع نیست.
روی هم رفته در منابع تاریخی در دو مورد عایشه، جمله استرجاع را به کار برده است که به ان اشاره میشود.

باغان;750877 نوشت:
چرا وقتي حضرت علي (ع) به خلافت رسيد عايشه گفت : اناله الله و انا اليه راجعون و به مكه برگشت؟

با سلام

فکر میکنم سوال شما در مورد جنگ جمل باشد

پیشگویی حضرت...

طلحه و زبیر به مکه رفتند، در آنجا با همسر پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم یعنی عایشه همدست شدند، عایشه که از دیر باز کینه امیرالمؤمنین علیه‏السلام را در دل داشت و با وجود اینکه خود یکی از مخالفین سر سخت عثمان بود، و فریاد او هنوز در گوش مردم طنین‏انداز بود که می‏گفت: این پیرمرد خرفت (یعنی عثمان) را بکشید

و در حالیکه لباس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در دست داشت گفت: این لباس پیامبر است هنوز از بین نرفته ولی عثمان دین پیامبر را تحریف کرده است.
او با این وجود، با طلحه و زبیر برای خونخواهی عثمان متحد شد و مردم را بر علیه حضرت علی علیه‏السلام تحریک کرد، و نخستین جنگ خانمان سوز میان مسلمانان و برادرکشی و شورش بر علیه حاکم اسلامی را تدارک دید.
وقتی خبر حرکت طلحه و زبیر و عایشه و سپاهیان آنها به طرف بصره به گوش حضرت علی علیه‏السلام رسید بر منبر رفت و فرمود:
ای مردم، عایشه به طرف بصره حرکت نمود، طلحه و زبیر با او هستند، هر کدام از این دو نفر خود را شایسته خلافت می‏داند (رقیب یکدیگرند) سپس در ادامه سخن فرمود: به خدا قسم اگر آن دو به آرزوی خود پیروز شوند که هرگز نمی‏شوند قطعا میان آن دو اختلاف افتاده به گونه‏ای که یکی از آنها گردن دیگری را خواهد زد.
به خدا سوگند آن سوار بر شتر قرمز (عایشه) از هیچ گردنه‏ای نمی‏گذرد و گرهی باز نکند مگر اینکه در معصیت الهی و خشم او قرار دارد، تا آنکه سرانجام خودش را و هر که با اوست به هلاکت کشاند.

بله به خدا قسم، یک سوم آنها فرار خواهند کرد و یک سوم باقیمانده توبه می‏کنند، همانا عایشه همان زنی است که سگهای ناحیه حوأب بر او پارس خواهند کرد. و همانا این دو به اشتباه خود آگاه هستند و چه بسیار عالمی که کشته نادانی خویش است در حالیکه دانش او همراه اوست و برایش سودی ندهد، خدا ما را کافیست و او بهترین وکیل است.
هم اکنون فتنه‏ای از جانب گروه شورشی برپا شده است کجایند اهل ایمان و آنها که برای حق تلاش می‏کنند؟
مرا با قریش چه کار؟
به خدا سوگند (قبلا) ایشان را در حالیکه کافر بوده‏اند کشته‏ام و هم اکنون نیز ایشان را می‏کشم در حالیکه فریب خورده‏اند، (یافتنه جو هستند) (اما نسبت به عایشه و همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم) ما در مورد او کاری نکنیم جز اینکه او را نزد خود آوریم. بخدا سوگند باطل را چنان خواهیم شکافت تا حق از درون آن نمایان شود.

سپس فرمود: به نوحه‏گر قریش بگو (از هم اکنون) بر عزای قریش ناله کند (یعنی کار آنها تمام است) و از منبر فرود آمد.

مؤلف گوید: امیرالمؤمنین علیه‏السلام در این گفتار اشاره فرمود به مغلوب شدن سپاه بصره در جنگ جمل و تعداد کشته‏های آنها و همچنین به پارس کردن سگهای حوأب بر عایشه. حوأب نام منطقه‏ای بود که عایشه در راه بصره به آن رسید، با ورود او، سگهای بسیاری بر او پارس کردند! یکی از یاران او گفت: آب حوأب چقدر سگ دارد؟
عایشه با شنیدن این سخن تکان خورد و پرسید: نام این مکان چیست؟

گفتند: حوأب. ناگهان فریاد زد: مرا برگردانید به سوی حرم پیامبر صلی الله علیه و آله (یعنی مدینه) پرسیدند برای چه؟
گفت: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: گویا می‏بینم یکی از همسرانم را که میان گروهی طغیانگر قرار داشته و سگهای حوأب بر او پارس می‏کنند اکنون معلوم شد که آن زن من هستم، سپس ناله کرد و گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» آنگاه، شتر خویش را خواباند و یک شبانه روز در آنجا ماند و ادامه نداد، هر چه خواستند او را حرکت دهند راضی نشد، تا اینکه طلحه و زبیر پنجاه نفر عرب بادیه نشین را با دادن هدیه‏هائی قانع کردند تا اینکه شهادت دادند اینجا آب حوأب نیست.

  1. طبق گزارش منابع تاریخی از جمله تاریخ طبری وقتی خانه عثمان در محاصره بود عایشه قصد عمره کرد با اینکه خود در این آشوب سهیم بود راه مکه در پیش گرفت تا کسی بر او خرده نگیرد. عایشه در مکه به شخصی برخورد کرد به نام اخضر و از او اوضاع مدینه را جویا شد این شخص گزارش داد که عثمان مردم مصر را کشت ( مصریان از جمله کسانی بودند که بر عثمان شوریدند) اینجا بود که عایشه گفت (انا لله و انا الیه راجعون) آیا مردمی که برای طلب حق خودشان آمدند و در پی انکار ظلم هستند را باید کشت من به این موضوع رضایت نمیدهم. پس تا اینجا عایشه تصور میکرد که مردمی که خواهان حق خود بودند کشته شدند لذا جمله استرجاع را به کار برد. در ادامه گزارش طبری آمده است که شخص دیگری نزد عایشه آمد و باز عایشه اوضاع مدینه را از او سوال کرد وی گفت مصریان عثمان را کشتند عایشه تعجب کرد و گفت عجب اخضر برعکس به من گفت و به دروغ اخضر پی برد و از ان به بعد برای کسی که دروغ فاحشی را میگفت جمله دروغگوتر از اخضر ضرب المثل شد.[1]
پس این گزارش اول که عایشه از جمله استرجاع استفاده نمود شاید این که برخی تصور کردند عایشه با شنیدن بیعت مردم مدینه با حضرت علی جمله استرجاع را به کار برده است همین گزارش باشد اما همانطور که بیان شد راوی خبر بیعت مردم با حضرت علی را به عایشه نداده بود بلکه به اشتباه یا به عمد گفته بود که عثمان مردم مصر را کشته و لذا عایشه گفت انا لله و انا الیه راجعون

[/HR][1] . تاریخ طبری ترجمه ج 6 ص 2356


  1. مورد دوم در جریان جنگ جمل است وقتی عایشه و همراهانش بجانب بصره راه افتادند شبانگاه بر سر آب طائفه بنى كلاب رسيدند كه بنام حوأب معروف بود. جمعى از مردم بنى كلاب آنجا بودند كه سگهايشان بقافله بانگ زد عايشه گفت «اسم اينجا چيست؟» راننده شترش گفت «حوأب» و عايشه گفت انا لله و انا اليه راجعون [1]مرا باز گردانید مرا باز گردانید این همان ابی است که پیامبر خدا به من گفته است ( تو ان زن مباش که سگهای حواب بر روی او فریاد زنند) سخنى را كه در اين باره باو گفته شده بود بياد آورد و گفت «مرا بحرم پيمبر صلى الله عليه و سلم برگردانيد من احتياجى برفتن ندارم» زبير گفت «بخدا اين حوأب نيست اينكه بتو گفته اشتباه كرده است» طلحه كه در عقب كاروان بود بنزد وى رسيد و قسم خورد كه اينجا حوأب نيست و پنجاه تن از كسانى كه همراه بودند شهادت دادند و اين نخستين شهادت دروغ بود كه در اسلام ترتيب داده شد. چون ببصره رسيدند عثمان بن حنيف بيرون آمد و جلو آنها را گرفت و زد و خوردى ميانشان رخ داد آنگاه صلح شد كه تا آمدن على دست از جنگ بدارند پس از آن يكى از شبها عثمان را غافلگير كرده اسير و مضروب كردند و ريشش را بتراشيدند ولى چون نيك بينديشيدند بيم كردند كه برادر او سهل بن حنيف و ديگر مردم انصار از بازماندگان آنها كه در مدينه بودند انتقام بگيرند و او را رها كردند چون خواستند بيت المال را تصرف كنند خزانه داران و محافظان كه مردمى تسبيح گوى بودند مانع شدند و هفتاد كس از آنها كشته شد بجز آنها كه زخمى شدند و پنجاه كس از اين هفتاد كس را بعد از اسارت دست بسته گردن زدند و اينان اولين كسان بودند كه در اسلام بستم و دست بسته كشته شدند حكيم بن جبله عبدى را نيز كه از بزرگان عبد قيس و زاهدان و عابدان ربيعه بود بكشتند.[2]
بنابر این تا به اینجا مشخص شد که عایشه با شنیدن خبر بیعت مردم با حضرت علی در مدینه جمله استرجاع را به زبان نیاورده است.

[/HR][1] . بلاذری انساب ااشراف ج 2 ص 224 ؛ مقدسی البدء والتاریخ ج 5 ص 211

[2] . مسعودی مروج الذهب، ج 1 ص 715 ، تاریخ یعقوبی ج 2 ص 155


البته سخنانی از عایشه پس از شنیدن خبر بیعت مردم با حضرت علی در منابع وجود دارد که کمتر از جمله استرجاع نیست.
مخالفت عايشه با حضرت على‏ علیه السلام

ابن اعثم کوفی در الفتوح چنین آورده است که وقتی عایشه حج خود را انجام داد راهی مدینه گردید در بین راه به عبید بن سلمه اللیثی معروف به ابن ام کلاب برحورد کرد عایشه از او پرسید از مدینه چه خبر؟ عبید گفت عثمان را کشتند

عبيد گفت: عثمان را بكشتند. پرسید پس از ان چه کردند؟ عبید گفت مردم با علی علیه السلام بیعت کردند؛ عایشه تا این جمله را شنید گفت: ای کاش آسمان بر زمین می افتاد ای کاش این روز را نمیدیدم ای کاش این جمله را نمیشنیدم. به خدا که عثمان مظلومانه کشته شد و خون او را بدون هیچ جرمی بر زمین ریختند والله که یک روز از عمر عثمان از تمام عمر علی بهتر است من ساکت نمینشینم و خون عثمان را طلب میکنم

عبيد گفت: چرا چنين مى‏گويى؟ مگر تو در حقّ على (ع) ثناها نمى‏فرمودى و مى‏گفتى كه امروز در روى زمين هيچ كس در نزد خداى سبحانه از على ابن ابی طالب (ع) گراميتر نيست؟ اكنون چرا او را دشمن مى‏دارى و خلافت او را نمى‏پسندى؟ مگر تو مردمان را بر كشتن عثمان تحريص نمى‏كردى كه اين پير كفتار را بكشيد؟ اكنون چه افتاده كه چنين مى‏گويى؟
عايشه گفت: در آن وقت اين سخن مى‏گفتم، اكنون چون خبر آن يافتم، از آن بازگشتم. عثمان از شما توبه خواسته بود. چون توبه كرد و از گناهان پاك شد، او را
بكشتيد. به خداى كه خون او بازخواهم و در اين كار خاموشى نگيرم.
عبيد گفت: اى امّ المؤمنين، و الله كه نيك نمى‏كنى و ميان امّت مصطفى (ص) غوغا و تفرقه مى‏افگنى، بسا فتنه‏ها كه انگيخته شود و بس خونها كه ريخته گردد.
عايشه سخن عبيد را وقعى نگذاشت و از نيمه راه بازگشت و جانب مكّه گرفت.[1]
طبری هم به این موضوع اشاره کرده است که عایشه در مکه برای طلحه وزبیر و برخی از بنی امیه سخنرانی کرده و میگفت: «اى مردم! حادثه‏اى است بزرگ و كارى نبخشودنى، سوى برادران خويش، مردم بصره، رويد و بر ضد آن قيام كنيد، خدا مردم شام را آماده كرده، شايد خدا عز و جل انتقام عثمان و مسلمانان را بگيرد». طبری اضافه کرده است وقتی عایشه به مکه بازگشت و چون آنجا رسيد عبد الله بن عامر حضرمى كه عامل عثمان بر مكه بود بيامد و گفت: اى مادر مؤمنان براى چه بازگشتى؟ گفت: «براى اين باز گشتم كه عثمان به ستم كشته شد و تا غوغاييان تسلط داشته باشند كار راست نيايد به خونخواهى عثمان برخيزيد و اسلام را عزيز داريد» گويد: نخستين كسى كه دعوت او را پذيرفت، عبد الله بن عامر حضرمى بود[2]

نتیجه: مشخص شد که عایشه جمله انا لله و انا الیه راجعون را در زمان شنیدن خبر بیعت مردم با حضرت علی را نگفته است. اما دشمنی خود را با ان حضرت را در جملات سخیفتری بیان کرده است



[/HR][1] . ابن اعثم الفتوح ص 399

[2] . تاریخ طبری ترجمه ج 6 ص 2356


پرسش:
آیا زمانی که حضرت علی(ع) به خلافت رسید عایشه جمله استرجاع را به کاربرد و به مکه بازگشت؟



پاسخ:
بنده در مورد این سوال در منابع مختلف تاریخی و حدیثی جستجو کردم ولی چنین مطلبی از قول عایشه را نیافتم. البته سخنانی از عایشه پس از شنیدن خبر بیعت مردم با حضرت علی(علیه السلام) در منابع وجود دارد که کمتر از جمله استرجاع نیست.
روی هم رفته در منابع تاریخی در دو مورد عایشه، جمله استرجاع را به کار برده است که به ان اشاره میشود.
طبق گزارش منابع تاریخی از جمله تاریخ طبری وقتی خانه عثمان در محاصره بود عایشه قصد عمره کرد با اینکه خود در این آشوب سهیم بود راه مکه در پیش گرفت تا کسی بر او خرده نگیرد. عایشه در مکه به شخصی برخورد کرد به نام اخضر و از او اوضاع مدینه را جویا شد این شخص گزارش داد که عثمان مردم مصر را کشت ( مصریان از جمله کسانی بودند که بر عثمان شوریدند)
اینجا بود که عایشه گفت (انا لله و انا الیه راجعون) آیا مردمی که برای طلب حق خودشان آمدند و در پی انکار ظلم هستند را باید کشت من به این موضوع رضایت نمیدهم. پس تا اینجا عایشه تصور میکرد که مردمی که خواهان حق خود بودند کشته شدند لذا جمله استرجاع را به کار برد.
در ادامه گزارش طبری آمده است که شخص دیگری نزد عایشه آمد و باز عایشه اوضاع مدینه را از او سوال کرد وی گفت مصریان عثمان را کشتند عایشه تعجب کرد و گفت عجب اخضر برعکس به من گفت و به دروغ اخضر پی برد و از ان به بعد برای کسی که دروغ فاحشی را میگفت جمله دروغگوتر از اخضر ضرب المثل شد.[1]

پس این گزارش اول که عایشه از جمله استرجاع استفاده نمود شاید این که برخی تصور کردند عایشه با شنیدن بیعت مردم مدینه با حضرت علی(علیه السلام) جمله استرجاع را به کار برده است همین گزارش باشد اما همانطور که بیان شد راوی، خبر بیعت مردم با حضرت علی(علیه السلام) را به عایشه نداده بود بلکه به اشتباه یا به عمد گفته بود که عثمان، مردم مصر را کشته و لذا عایشه گفت انا لله و انا الیه راجعون

مورد دوم در جریان جنگ جمل است وقتی عایشه و همراهانش بجانب بصره راه افتادند شبانگاه بر سر آب طائفه بنى كلاب رسيدند كه بنام حوأب، معروف بود. جمعى از مردم بنى كلاب آنجا بودند كه سگهايشان بقافله بانگ زد عايشه گفت «اسم اينجا چيست؟» راننده شترش گفت «حوأب» و عايشه گفت انا لله و انا اليه راجعون[2] مرا باز گردانید مرا باز گردانید این همان ابی است که پیامبر خدا به من گفته است ( تو ان زن مباش که سگ های حواب بر روی او فریاد زنند) سخنى را كه در اين باره باو گفته شده بود بياد آورد و گفت «مرا بحرم پيمبر (صلى الله عليه و سلم) برگردانيد من احتياجى برفتن ندارم» زبير گفت «بخدا اين حوأب نيست اينكه بتو گفته اشتباه كرده است» طلحه كه در عقب كاروان بود بنزد وى رسيد و قسم خورد كه اينجا حوأب نيست و پنجاه تن از كسانى كه همراه بودند شهادت دادند و اين نخستين شهادت دروغ بود كه در اسلام ترتيب داده شد.[3]

البته سخنانی از عایشه پس از شنیدن خبر بیعت مردم با حضرت علی(علیه السلام) در منابع وجود دارد که کمتر از جمله استرجاع نیست.
مخالفت عايشه با حضرت على‏ (علیه السلام)
ابن اعثم کوفی در الفتوح چنین آورده است که وقتی عایشه حج خود را انجام داد راهی مدینه گردید در بین راه به عبید بن سلمه اللیثی معروف به" ابن ام کلاب" برخورد کرد عایشه از او پرسید از مدینه چه خبر؟ عبید گفت عثمان را کشتند
عبيد گفت: عثمان را بكشتند. پرسید پس از ان چه کردند؟ عبید گفت مردم با علی (علیه السلام) بیعت کردند؛ عایشه تا این جمله را شنید گفت:« ای کاش آسمان بر زمین می افتاد ای کاش این روز را نمیدیدم ای کاش این جمله را نمیشنیدم. به خدا که عثمان مظلومانه کشته شد و خون او را بدون هیچ جرمی بر زمین ریختند والله که یک روز از عمر عثمان از تمام عمر علی بهتر است من ساکت نمینشینم و خون عثمان را طلب میکنم»

عبيد گفت: چرا چنين مى‏گويى؟ مگر تو در حقّ على(علیه السلام) ثناها نمى‏ فرمودى و مى‏گفتى كه امروز در روى زمين هيچ كس در نزد خداى سبحانه از على ابن ابی طالب (علیه السلام) گرامي تر نيست؟ اكنون چرا او را دشمن مى‏دارى و خلافت او را نمى‏پسندى؟ مگر تو مردمان را بر كشتن عثمان تحريص نمى‏كردى كه اين پير كفتار را بكشيد؟ اكنون چه افتاده كه چنين مى‏گويى؟
عايشه گفت: در آن وقت اين سخن مى‏گفتم، اكنون چون خبر آن يافتم، از آن بازگشتم. عثمان از شما توبه خواسته بود. چون توبه كرد و از گناهان پاك شد، او رابكشتيد. به خداى كه خون او بازخواهم و در اين كار خاموشى نگيرم.
عبيد گفت: اى امّ المؤمنين، والله كه نيك نمى‏كنى و ميان امّت مصطفى (صلی الله علیه وآله) غوغا و تفرقه مى‏ افکنى، بسا فتنه ‏ها كه انگيخته شود و بس خونها كه ريخته گردد.
عايشه سخن عبيد را وقعى نگذاشت و از نيمه راه بازگشت و جانب مكّه گرفت.[4]

طبری هم به این موضوع اشاره کرده است که عایشه در مکه برای طلحه وزبیر و برخی از بنی امیه سخنرانی کرده و میگفت: «اى مردم! حادثه ‏اى است بزرگ و كارى نبخشودنى، سوى برادران خويش، مردم بصره، رويد و بر ضد آن قيام كنيد، خدا مردم شام را آماده كرده، شايد خداوند(عز و جل) انتقام عثمان و مسلمانان را بگيرد».
طبری اضافه کرده است وقتی عایشه به مکه بازگشت و چون آنجا رسيد عبد الله بن عامر حضرمى كه عامل عثمان بر مكه بود بيامد و گفت: اى مادر مؤمنان براى چه بازگشتى؟ گفت: «براى اين بازگشتم كه عثمان به ستم كشته شد و تا غوغاييان تسلط داشته باشند كار راست نيايد به خونخواهى عثمان برخيزيد و اسلام را عزيز داريد» گويد: نخستين كسى كه دعوت او را پذيرفت، عبد الله بن عامر حضرمى بود[5]

نتیجه: مشخص شد که عایشه جمله انا لله و انا الیه راجعون را در زمان شنیدن خبر بیعت مردم با حضرت علی(علیه السلام) را نگفته است. اما دشمنی خود را با ان حضرت را در جملات سخیف تری بیان کرده است

کلیدواژه : حضرت علی، خلافت، بیعت، ابوبکر، استرجاع
منابع

  1. تاریخ طبری ترجمه، پاینده، اساطیر تهران، 1375ش
  2. ابن اعثم کوفی، الفتوح، دارالاضواء، بیروت، 1411ق
  3. مسعودی، مروج الذهب، دارالهجره، قم، 1409ق
  4. بلادری، انساب الاشراف، دارالفکر، بیروت، 1417ق


[/HR][1] . تاریخ طبری، ترجمه، ج 6 ص 2356

[2] . بلاذری انساب ااشراف ج 2 ص 224 ؛ مقدسی البدء والتاریخ ج 5 ص 211

[3] . مسعودی مروج الذهب، ج 1 ص 715 ، تاریخ یعقوبی ج 2 ص 155

[4] . ابن اعثم، الفتوح، ص 399

[5] . تاریخ طبری ترجمه، ج 6 ص 2356


موضوع قفل شده است