عدالت خدا

تب‌های اولیه

116 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عدالت خدا

سلام.
آيا عمر كوتاه و بلند انسان ها مغاير عدالت خدا نيست ؟ مثلا يه فردي كه در جواني و در اوج گناه از دنيا ميره شايد اگه فرصت بيشتري داشت ، پشيمون مي شد و توبه مي كرد ... وقتي يكي 80 سال عمر ميكنه قطعا فرصت بيشتري داره براي جبران اشتباهاتي كه در جواني انجام داده ولي وقتي يه جوان از دنيا ميره ... چرا خدا به همه فرصت برابر نمي ده ؟؟؟ اين عدالت نيست !!!

کارشناس بحث : شعیب

با سلام

انسان از هنگامی که به سن تکلیف می رسد و موظف به رعایت دستورات الهی می شود مورد امتحان قرار می گیرد تا هنگامی که از این جهان به سرای باقی می شتابد و تمامی کارهای او از کوچک وبزرگ خرد و کلان نوشته شده و مورد محاسبه قرار خواهد گرفت.

از طرفی مرگ انسان که وابسته به عواملی طبیعی و معنوی است برای انسان نا معلوم بوده انسان مکلف هر لحظه باید امکان این را بدهد که بر اثر عاملی مادی مثل تصادف یا ماوراء الطبیعه مثل رسیدن اجل حتمی حیات دنیایی او پایان یافته و دار تکلیف به دار محاسبه تبدیل شود. و خدای تبارک و تعالی به کسی تضمین نداده که مثلا شما به سن 80 سالگی یا بیشتر برسید. د همین هم باعث می شود که انسان در عمل به وظایف دینی خود تعلل نکرده و اعمال خود را به تعویق نیاندازند.این حکمت خداست که در انسان ها را در انجام تکالیف خود الزام نماید تا انسان ها به سعادت راه یافته و به کمال برسند.

از طرفی همان طور که اشاره شد مرگ انسان دارای عواملی است که برخی با دست خود اجل خویش را پیش انداخته و باعث مرگ خویش می شوند .مثلا کسی که در رانندگی احتیاط نکرده و خود را در معرض سقوط به دره قرار داده دچار مرگ اخترامی (غیر طبیعی ) شده و می میرد. چه در حضیض گناه وچه دراوج عرفان هر که چنین کند می میرد چه جوان چه پیر .

خدا خواسته که انسان در دنیا با اسباب و علل زندگی کند و اگر کسی قرار باش در حالت طبیعی 80 سال عمر کند ولی در سن 20سالگی با دست خود خواسته یا ناخواسته ماده سمی را بنوشد بمیرد چرا که مرگ علتی دارد و آن خراب شدن دستگاه های بدن است که با خوردن سم حاصل شده است.
و گاهی این علل و اسباب معنوی است مثلا گناه عمر انسان را کوتاه می کند یا داریم بی احترامی به پدر و مادر یا قطع رحم عمر را کم می کند

امام صادق علیه السلام می فرمایند: «من یموت بالذّنوبِ أکثر ممّن یموت بالآجال و من یعیش بالإحسانِ أکثر ممّن یعیشُ بالأعمارِ؛کسانی که به‌واسطه گناهان می میرند، بیشتر از کسانی هستند که با مرگ طبیعی از دنیا می روند و کسانی که به‌واسطه احسان و نیکوکاری زنده می مانند و زندگی می کنند، بیشتر از کسانی هستند که با عمر طبیعی زنده می‌مانند»(1)

از طرفی گاهی انسان در در جوانی اهل گناه و معصیت است و هر روز که از عمرش می گذرد پرده عصمت را بیشتر دریده و بیشتر در گناه غرق می شود و عمرش مرتع شیطان می شود و هر وز بر بار گناه خویش می افزاید این فرد هر چه زود تر عمرش تمام شود به نفع اوست. چرا که گناه نکردن آسان تر از توبه کردن است و شاید این لطف خدا بوده که رشته حیات او را قطع مبی کند که حد اقل کمتر گناه کرده و کمتر سقوط کند

از کجا معلوم که فردی که در جوانی گناه کار باشد بتواند در پایان عمر توبه کند . ما بر عکس این تصور را زیاد مشاهده کرده ایم که چه بسیار افرادی که در جوانی و میانسالی افراد صالحی بوده ولی به یکباره در اثر یک غفلت تمامی قافیه را باخته اند نمونه اش برصیصای عابد!
امام سجاد در دعای مکارم الاخلاق خویش می فرماید:
عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْک‏ و قبل ان یسبق مقتک الى او یستحکم غضبک على.
امام (ع) از پیشگاه الهى درخواست می کند: بار الها! تا زمانى که عمرم در اطاعت تو مصروف مى ‏گردد مرا از نعمت طول عمر برخوردار فرما و هر گاه عمرم چراگاه شیطان شود به آن پایان ده و روحم را قطع کن پیش از آنکه دشمنى شخص تو متوجه من شود یا خشمت بر من استوار گردد. (2)

نتیجه:اجل انسان به دو قسم مسمی و معلق تقسیم می شود که در اجل معلق عواملی مادی و معنوی دخیل است که اکثر آنها در دست انسان و به اراده اوست و آنجا که به اراده او نیست تحت قوانین عالم ماده مندرج است.
انسان دائما باید منتظر مرگ باشد و خدا به کسی تضمین نداده که فلان مقدار عمر کند.
گاهی زیاد عمر کردن باعث بیشتر گناه کردن است و باز تضمینی برای کسی نیست که اگر بیشتر عمر کند حتما توبه خواهد کرد
گاهی خدا به برخی از گناهکاران که اصرار در گناه دارند وقت می دهد تا در کناه کاری خود بمانند که در ادبیات دینی به آن امهال گویند "فمهل الکافرین امهلم رویدا"(3)

پس مهلت دادن خدا و یا مهلت ندادن خدا به گروهی عین عدالت خدا و از لطف او و در راستای حکمت اوست.

منابع


1.بحار الانوار ج 5 ص140
2.صحیفه سجادیه دعای مکارم الاخلاق
3.طارق 17

برای مطالعه بیشتر حتما بخوانید: عدل الهی شهید مطهری

اولا:
انسانهایی که عمر زیادتر می کنند به همان میزان که گناه بیشتری انجام می دهد توفیق تقوا در بعضی از گناهان را نیز بیشتر می یابند و زمینه انجام کار خوب هم برای شان بیشتر فراهم می شود. اینطور نیست که زمینه هریک از گناه و ثواب، برای جوان و پیر متفاوت باشد!
ثانیا:
چیزی که ابدیت در دوزخ و بهشت را در پی دارد، نه کارهای خوب و بد است بلکه تمایل به این کارهاست. چه بسا انسانها بخاطر تفاوتهایی که در بستر زندگی اشان دارند توانهای متفاوتی در انجام بعضی از کارهای خوب و یا بد داشته باشند. لذا اگر توامندیها ملاک قضاوت خداوند باشد یقینا عدالت رعایت نشده است. بلکه مهم تلاشی است که هر فردی برای رسیدن با امیال مثبت و منفی خود می کند. این که آیا موفق می شود همه امیال خود را محقق سازد یا نه نقشی در قضاوت نهایی که در باره او می شود ندارد. أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏ (نجم: 39)
ثالثا:
اگر برای انسانی فرصت کافی جهت آزمونش فراهم نشود، به تعبیر قرآن «مستضعف» نام می گیرد و خداوند برای مستضعفین در روز قیامت زمینه آزمون را آنطور که در دنیا بوده اند آماده می سازد. إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً (نساء: 98)

شعیب;273572 نوشت:
پس مهلت دادن خدا و یا مهلت ندادن خدا به گروهی عین عدالت خدا و از لطف او و در راستای حکمت اوست.

با سلام خدمت آقای شعیب؛
امکان دارد بگویید چگونه از صحبت های بالا این حکم قطعی را نتیجه گرفتید. سرتاسر صحبت هایتان از واژه های تقریبی ( گاهی - زیاد - برخی ) پر است. حتی اگر یک نفر هم پیدا شود که مشمول صحبت های بالا قرار نگیرد عدل الهی زیر سوال می رود. اصلا اصل مسئله همین است که چرا خداوند به برخی انسانها مهلت می دهد تا بیشتر گناه کنند تا بیشتر عذاب ببینند و برخی را مهلت نمی دهد که یا مثلا توبه کنند یا بیشتر گناه کنند؟
مگر خودتان نمی گویید آن کسی که در جوانی اجلش فرا می رسد از کجا معلوم که در ادامه زندگی اش بیشتر گناه نکند و اگر خداوند جانش را بگیرد در واقع به او لطف کرده که بیشتر در گناه غرق نشود تا در آن دنیا بیشتر عذاب نبیند؟
خوب این حرف با حرف آخرتان در مورد امهال و مهلت دادن خداوند به برخی افراد که خودش می داند هر چه بیشتر عمر کنند بیشتر گناه می کنند تناقض دارد. یعنی خداوند در یک جا به یک نفر لطف می کند و جانش را می گیرد که بیشتر گناه نکند و به نفر دیگر این لطف را نمی کند تا بیشتر گناه کند. این مسئله با عدل الهی چگونه قابل جمع است ؟

این درست است که بنده خدا باید بداند که هر لحظه امکان مرگش هست و باید همیشه در راه درست قدم بردارد تا در آن دنیا عذاب نبیند.
ولی خداوند که علم غیب دارد و می داند که این بنده اش چنان در گناهان غرق شده که اگر بیشتر عمر کند برایش فایده ای ندارد پس چرا به او مهلت می دهد؟ چرا مثل آن جوان فرصت گناه کردن بیشتر را از او نمی گیرد تا بیشتر گناه نکند؟ مگر خداوند بنده اش را دوست ندارد؟ چرا به برخی اجازه می دهد که گناه کنند و برخی این اجازه را نمی دهد؟

منم همین سوال رو دارم ... یعنی یه جورایی شک دارم...
یعنی هر کس که در جوانی از دنیا میرود قطعا آدم بدی است ؟؟؟ یعنی خدا امیدی به توبه کردن او نداشته که به او مهلت نداده ؟؟؟

زمانی که ابتدا و انتهای یک چیز را نمی دانم نمی توانیم نظر قطع راجب عدالت خداوند بدیم

مسافر زمان;273751 نوشت:
زمانی که ابتدا و انتهای یک چیز را نمی دانم نمی توانیم نظر قطع راجب عدالت خداوند بدیم

سلام. میشه منظورتون رو واضح تر بیان کنید ... متوجه منظورتون نشدم...

ستاره بي فروغ;273753 نوشت:
سلام. میشه منظورتون رو واضح تر بیان کنید ... متوجه منظورتون نشدم...

ببینید ما از چند عالم گذشتیم تا به این جا رسیدیم و مطمعنا و بدون شک هم این دنیا هم از بین می رود و ما وارد عوالم بعد می شویم
زمانی می توان راجب یک چیز صحبت کرد که از لحظه افرینش تا اخر رو بدونیم که اقا اینکه این فرد زود رفت اون دنیاش چی می شه
حتی این مورد واسه افرادی که معلولیت خاصی هم دارن می شه
یا دختر و پسرانی که همه چیزو تو زیبایی و قشنگی می بینن هم می شه
مثلا
شما بیماری دیابت رو می شناسید مطمعنا می دونیم اگر بین 60تا 110 باشه عالی هست
خوب ما می تونیم راجب این بیماری دیابت حرف بزنیم چون استانداردش رو می دونیم می دونیم کمترین و بیشترینش چقدره ولی انسانی که نه چیز زیادی از گذشته اش می دونیم نه از اینده چطور می خوایم راجبش قضاوت کنیم؟منظورم مثلا کور مادرزاد یا معلول ذهنی یا کسانی که زود از دنیا می رن ووووو
اگر تونستیم یه روز کل گذشته رو بدونیم و اینده رو هم بدونیم اونوقت می تونیم استاندارد رو مشخص کنیم و به قضاوت بشینیم
عدالت خداوند که جای خود را دارد

مسافر زمان;273915 نوشت:
ببینید ما از چند عالم گذشتیم تا به این جا رسیدیم و مطمعنا و بدون شک هم این دنیا هم از بین می رود و ما وارد عوالم بعد می شویم زمانی می توان راجب یک چیز صحبت کرد که از لحظه افرینش تا اخر رو بدونیم که اقا اینکه این فرد زود رفت اون دنیاش چی می شه حتی این مورد واسه افرادی که معلولیت خاصی هم دارن می شه یا دختر و پسرانی که همه چیزو تو زیبایی و قشنگی می بینن هم می شه مثلا شما بیماری دیابت رو می شناسید مطمعنا می دونیم اگر بین 60تا 110 باشه عالی هست خوب ما می تونیم راجب این بیماری دیابت حرف بزنیم چون استانداردش رو می دونیم می دونیم کمترین و بیشترینش چقدره ولی انسانی که نه چیز زیادی از گذشته اش می دونیم نه از اینده چطور می خوایم راجبش قضاوت کنیم؟منظورم مثلا کور مادرزاد یا معلول ذهنی یا کسانی که زود از دنیا می رن ووووو اگر تونستیم یه روز کل گذشته رو بدونیم و اینده رو هم بدونیم اونوقت می تونیم استاندارد رو مشخص کنیم و به قضاوت بشینیم عدالت خداوند که جای خود را دارد

سلام خدمت مسافر زمان عزیز.
بسیار حرف شما متین. بنده با آن کاملا موافقم. پس شما هم قبول دارید که دین نتوانسته به خوبی جواب همه سوالات بشر را بدهد و به شکیات آنها پاسخ گوید. یعنی درواقع این به عهده خود انسان و علم گذاشته شده که برود و پاسخ های خود را پیدا کند. البته ریشه این قضیه ( عدالت الهی ) به عدم شناخت کافی بشر نسبت به ماهیت خداوند بر می گردد. در واقع می توان گفت دین در عرصه خداشناسی هم به طور کامل و تام نتوانسته مسئله را تشریح کند.

مسافر زمان;273915 نوشت:
ببینید ما از چند عالم گذشتیم تا به این جا رسیدیم و مطمعنا و بدون شک هم این دنیا هم از بین می رود و ما وارد عوالم بعد می شویم
زمانی می توان راجب یک چیز صحبت کرد که از لحظه افرینش تا اخر رو بدونیم که اقا اینکه این فرد زود رفت اون دنیاش چی می شه
حتی این مورد واسه افرادی که معلولیت خاصی هم دارن می شه
یا دختر و پسرانی که همه چیزو تو زیبایی و قشنگی می بینن هم می شه
مثلا
شما بیماری دیابت رو می شناسید مطمعنا می دونیم اگر بین 60تا 110 باشه عالی هست
خوب ما می تونیم راجب این بیماری دیابت حرف بزنیم چون استانداردش رو می دونیم می دونیم کمترین و بیشترینش چقدره ولی انسانی که نه چیز زیادی از گذشته اش می دونیم نه از اینده چطور می خوایم راجبش قضاوت کنیم؟منظورم مثلا کور مادرزاد یا معلول ذهنی یا کسانی که زود از دنیا می رن ووووو
اگر تونستیم یه روز کل گذشته رو بدونیم و اینده رو هم بدونیم اونوقت می تونیم استاندارد رو مشخص کنیم و به قضاوت بشینیم
عدالت خداوند که جای خود را دارد

پس چه طوري بايد به يقين رسيد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شریعت عقلانی;273989 نوشت:
سلام خدمت مسافر زمان عزیز.
بسیار حرف شما متین. بنده با آن کاملا موافقم. پس شما هم قبول دارید که دین نتوانسته به خوبی جواب همه سوالات بشر را بدهد و به شکیات آنها پاسخ گوید. یعنی درواقع این به عهده خود انسان و علم گذاشته شده که برود و پاسخ های خود را پیدا کند. البته ریشه این قضیه ( عدالت الهی ) به عدم شناخت کافی بشر نسبت به ماهیت خداوند بر می گردد. در واقع می توان گفت دین در عرصه خداشناسی هم به طور کامل و تام نتوانسته مسئله را تشریح کند.

سلام
يه سوال دارم...
شما كه ميگيد ريشه اين موضوع ( عدل الهي ) به عدم شناخت كافي بشر به ماهيت خدا برميگردد، يعني يه جورايي يقين داريد به عدالت خدا ؟؟؟ يعني يقين داريد كه اگه شناخت بشر بيشتر بشه قطعا به عدالت خدا پي ميبره ؟؟؟
اگه اينطوره شما خودتون به اين يقين رسيديد ؟؟؟ ميشه بگيد چه طوري رسيديد؟؟

شریعت عقلانی;273638 نوشت:
با سلام خدمت آقای شعیب؛ امکان دارد بگویید چگونه از صحبت های بالا این حکم قطعی را نتیجه گرفتید. سرتاسر صحبت هایتان از واژه های تقریبی ( گاهی - زیاد - برخی ) پر است.

با سلام
قبلا از این که متن آن چنان که باید و شاید گویا نبوده پوزش می طلبم.انشاء الله در ادامه منظور مشخص شود.
واژه هایی که بیان فرمودید برای تشکیک و یا ظنی بودن مطلب بیان نشده بلکه برای ایجاد شقوق مختلف و بیان احکام آنها بیان شده است.
جمله ای که به عنوان نتیجه بیان شد در بردارنده مضامینی است که با هم و در کنار هم تشکیل دهنده جواب هستند عدالت لطف و حکمت . که هر کدام در بردارنده قسمتی از متن بوده است که انشاء الله در ادامه برای وضوح بیشتر تبیین می شود

عدل چيست ؟

اولين مسأله‏ای كه بايد روشن شود اين است كه عدل چيست ؟ ظلم چيست ؟ تا مفهوم اصلی و دقيق عدل روشن نشود هر كوششی بيهوده است و از اشتباهات‏ مصون نخواهيم ماند . مجموعا چهار معنی و يا چهار مورد استعمال برای اين‏ كلمه هست :
الف . موزون بودن :
اگر مجموعه‏ ای را در نظر بگيريم كه در آن ، اجزاء و ابعاض مختلفی بكار رفته است و هدف خاصی از آن منظور است ، بايد شرائط معينی در آن از حيث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ كيفيت ارتباط اجزاء با يكديگر رعايت‏ شود ، و تنها در اين صورت است كه آن مجموعه می‏تواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را ايفا نمايد . مثلا يك اجتماع اگر بخواهد باقی و برقرار بماند بايد متعادل باشد ، يعنی هر چيزی در آن به‏ قدر لازم ( نه به قدر مساوی ) وجود داشته باشد . يك اجتماع متعادل ، به‏ كارهای فراوان اقتصادی ، سياسی ، فرهنگی ، قضائی ، تربيتی احتياج دارد و اين كارها بايد ميان افراد تقسيم می‏شود و برای هر كدام از آن كارها به آن‏ اندازه كه لازم و ضروری است افراد گماشته شوند . از جهت تعادل اجتماعی ، آنچه ضروری است اين است كه ميزان احتياجات در نظر گرفته شود و متناسب‏ با آناحتياجات ، بودجه و نيرو مصرف گردد .
اينجاست كه پای " مصلحت " به‏ ميان می‏آيد ، يعنی مصلحت كل ، مصلحتی كه در آن ، بقاء و دوام " كل " و هدفهايی كه از كل منظور است در نظر گرفته می‏شود . از اين نظر ، " جزء " فقط وسيله است ، حسابی مستقل و برای خود ندارد
همچنين است تعادل فيزيكی ، يعنی مثلا يك ماشين كه برای منظوری ساخته‏ می‏شود و انواع نيازمنديها برای ساختمان اين ماشين هست ، اگر بخواهد يك‏ مصنوع متعادل باشد بايد از هر ماده‏ای به قدری كه لازم و ضروری است و احتياج ايجاب می‏كند در آن بكار برده شود
تعادل شيميائی نيز چنين است ، هر مركب شيميائی فرمول خاصی دارد و نسبت خاصی ميان عناصر تركيب كننده آن هست ، تنها با رعايت آن فرمول و آن نسبتها كه متفاوت است تعادل برقرار می‏شود و آن مركب بوجود می‏آيد
جهان ، موزون و متعادل است ، اگر موزون و متعادل نبود برپا نبود ، نظم‏ و حساب و جريان معين و مشخصی نبود . در قرآن كريم آمده است : « و السماء رفعها و وضع الميزان »(الرحمان7 )
همانطور كه مفسران گفته‏ ند مقصود اين است كه در ساختمان جهان ، رعايت‏ تعادل شده است ، در هر چيز ، از هر ماده ای به قدر لازم استفاده شده است‏ ، فاصله‏ ها اندازه‏گيری شده است . در حديث نبوی آمده است : « بالعدل قامت السموات و الارض » (تفسير صافی ، ذيل آيه فوق ( چاپ اسلاميه ، ج 2 ص 638 )
" همانا آسمان و زمين به موجب عدل برپاست " . نقطه مقابل عدل به اين معنی ، بی تناسبی است نه ظلم . لهذا عدل به اين‏ معنی از موضوع بحث ما خارج است

ادامه دارد....

ب . معنی دوم عدل ، تساوی و نفی هرگونه تبعيض است
گاهی كه می‏گويند : فلانی عادل است ، منظور اين است كه هيچگونه تفاوتی‏ ميان افراد قائل نمی‏شود . بنابراين ، عدل يعنی مساوات
اين تعريف نيازمند به توضيح است . اگر مقصود اين باشد كه عدالت‏ ايجاب می‏كند كه هيچگونه استحقاقی رعايت نگردد و با همه چيز و همه كس‏ به يك چشم نظر شود ، اين عدالت عين ظلم است . اگر اعطاء بالسويه ، عدل‏ باشد ، منع بالسويه هم عدل خواهد بود . جمله عاميانه معروف : " ظلم‏ بالسويه عدل است " از چنين نظری پيدا شده است.
مثلا معلم در نمره دادن به همه یک نمره بدهد و فرقی بین درس خوان و درس نخوان نگذارد این عین بی عدالتی است
و اما اگر مقصود اين باشد كه عدالت يعنی رعايت تساوی در زمينه‏ استحقاقهای متساوی ، البته معنی درستی است ، عدل ، ايجاب می‏كند اينچنين‏ مساواتی را ، و اينچنين مساوات از لوازم عدل است ، ولی در اين صورت‏ بازگشت اين معنی به معنی سومی است كه ذكر خواهد شد.

ادامه دارد....

ج . رعايت حقوق افراد و عطا كردن به هر ذی حق ، حق او را


و ظلم عبارت است از پامال كردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق ديگران‏ . معنی حقيقتی عدالت اجتماعی بشری ، يعنی عدالتی كه در قانون بشری بايد رعايت شود و افراد بشر بايد آن را محترم بشمارند همين معنی است . اين‏ عدالت متكی بر دو چيز است : يكی حقوق و اولويتها ، يعنی افراد بشر نسبت به يكديگر و در مقايسه با يكديگر ، نوعی حقوق و اولويت پيدا می‏كنند . مثلا كسی كه با كار خود ، محصولی توليد می‏كند ، طبعا نوعی اولويت نسبت به آن محصول پيدا می‏كند و منشأ اين‏ اولويت ، كار و فعاليت اوست . همچنين كودكی كه از مادر متولد می‏شود ، نسبت به شير مادر حق و اولويت پيدا می‏كند و منشأ اين اولويت ، دستگاه‏ هدفدار خلقت است كه آن شير را برای كودك بوجود آورده است
يكی ديگر خصوصيت ذاتی بشر است كه طوری آفريده شده است كه در كارهای‏ خود الزاما نوعی انديشه‏ ها كه آنها را انديشه اعتباری می‏ ناميم استخدام‏ می‏كند و با استفاده از آن انديشه‏ های اعتباری به عنوان " آلت فعل " به‏ مقاصد طبيعی خود نائل می ‏آيد . آن انديشه ‏ها يك سلسله انديشه ‏های " انشائی‏ " است كه با " بايد " ها مشخص می‏شود . از آن جمله اين است كه برای‏ اينكه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند " با يد " حقوق و اولويتها رعايت شود . و اين است مفهوم عدالت بشری كه وجدان هر فرد آن را تأييد می‏كند و نقطه مقابلش را كه ظلم ناميده می‏شود محكوم می‏سازد
مولوی در اشعار معروف خود می‏گويد :
عدل چبود ؟ وضع اندر موضعش ظلم چبود ؟ وضع در ناموضعش
عدل چبود ؟ آب ده اشجار را ظلم چبود ؟ آب دادن خار را
موضع رخ ، شه نهی ، ويرانی است موضع شه ؟ پيل هم نادانی است

اين معنی از عدل و ظلم ، به حكم اينكه از يك طرف ، بر اساس اصل‏ اولويتها است و از طرف ديگر از يك خصوصيت ذاتی بشر ناشی می‏شود كه‏ ناچار است يك سلسله انديشه‏ های اعتباری استخدام نمايد و " بايد " ها و " نبايد " ها بسازد و " حسن و قبح " انتزاع كند ، از مختصات بشری‏ است و در ساحت كبريائی راه ندارد ، زيرا همچنانكه قبلا اشاره شد او مالك علی الاطلاق است و هيچ موجودی نسبت به هيچ چيزی در مقايسه با او اولويت ندارد . او همچنانكه مالك علی اطلاق است " اولی " ی علی الاطلاق‏ است . او در هر چه هرگونه تصرف كند ، در چيزی تصرف كرده كه به تمام‏ هستی به او تعلق دارد و ملك طلق او است . از اينرو ظلم به اين معنی ، يعنی به معنی تجاوز به اولويت ديگری و تصرف در حق ديگری و پا گذاشتن در حريم ديگری ، درباره خدا محال است ، و از آن جهت محال است كه مورد و مصداق نمی‏ تواند پيدا كند.


ادامه دارد....

د . رعايت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت

به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد

موجودات در نظام هستی از نظر قابليتها و امكان‏ فيض گيری از مبدأ هستی با يكديگر متفاوتند ، هر موجودی در هر مرتبه ‏ای‏ هست از نظر قابليت استفاضه ، استحقاقی خاص به خود دارد . ذات مقدس‏ حق كه كمال مطلق و خير مطلق و فياض علی الاطلاق است ، به هر موجودی آنچه‏ را كه برای او ممكن است از وجود و كمال وجود ، اعطا می‏كند و امساك‏ نمی‏
نمايد . عدل الهی در نظام تكوين ، طبق اين نظريه ، يعنی هر موجودی ، هر درجه از وجود و كمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد دريافت‏ می‏كند . ظلم يعنی منع فيض و امساك وجود از وجودی كه استحقاق دارد.
از نظر حكمای الهی ، صفت عدل آنچنانكه لايق ذات پروردگار است و بعنوان يك صفت كمال برای ذات احديت اثبات می‏شود به اين معنی است ، وصفت ظلم كه نقص است و از او سلب می‏گردد نيز به همين معنی است كه‏ اشاره شد

حكما معتقدند كه هيچ موجودی " بر خدا " حقی پيدا نمی ‏كند كه دادن آن‏ حق " انجام وظيفه " و " اداء دين " شمرده شود و خداوند از آن جهت‏ عادل شمرده شود كه بدقت تمام ، وظائف خود را در برابر ديگران انجام‏ می‏ دهد . عدل خداوند عين فضل و عين وجود او است ، يعنی عدل خداوند عبارت‏ است از اينكه خداوند فضلش را از هيچ موجودی در هر حدی كه امكان تفضل‏ برای آن موجود باشد ، دريغ نمی‏ دارد . و اين است معنی سخن علی عليه‏ السلام‏ در خطبه 214 نهج البلاغه كه می‏فرمايد : " حق يكطرفی نيست . هر كسی كه بر عهده ديگری حقی پيدا می‏كند ، ديگری‏ هم بر عهده او حقی پيدا می‏كند . تنها ذات احديت است كه بر موجودات حق‏ پيدا می‏كند . و موجودات در برابر او وظيفه و مسؤوليت پيدا می‏كنند اما هيچ موجودی " بر او " حق پيدا نمی‏كند "
اگر با اين مقياس كه تنها مقياس صحيح است بخواهيم بررسی كنيم ، بايد ببينيم در ميان همه آن چيزهايی كه " شر " ، " تبعيض " ، " ظلم‏ " و غيره پنداشته شده است ، آيا واقعا موجودی از موجودات ، امكان وجود در نظام كل هستی داشته و وجود نيافته است ؟ و يا امكان يك كمال وجودی‏ در نظام كلی داشته و از او دريغ شده است ؟ آيا به يك موجودی ، چيزی‏ داده شده كه " نبايست " داده شود ؟ يعنی آيا از ناحيه ذات حق بجای‏ آنكه خير و رحمت افاضه شود چيزی داده شده كه نه خير و رحمت بلكه شر و نقمت است ، و نه كمال بلكه عين نقص است ؟
این موضع بحث ما در عدل خداوند است که باید به آن پرداخته شود مخصوصا در بحث طول عمر که آیا کوتاه بودن یا طولانی بودن عمر برخی که به خدا نسبت داده می شود ظلم است.
نکته مهمی که در بحث باید بدان دقت کرد در این نوع تفسیر از عدالت دیگر جای مقایسه بین افراد نیست بدین معنا که هر فردی را باید به تنهایی بررسی کرد و عدل و ظلم را در او بررسی کرد.


منبع: کتاب عدل شهید مطهری

ادامه دارد...



با سلام خدمت آقای شعیب عزیز - کارشناس سایت
با این تفسیری که شما ( و البته شهید مطهری ) از عدل الهی بیان فرمودید جای هیچ گونه بحثی را نمی گذارد. یعنی اینکه اصلا صورت مسئله را بالکل پاک می کند. به اعتقاد بنده اینکه بگوییم خدا چون خداست پس باید عادل باشد پس به هرکسی همانگونه که استحقاقش را دارد داده و اصلا بنده حقی ندارد که راجع به این موضوع که خدا عادل است یا نه، فکر بکند چه رسد به این که سوال کرده و تحقیق بکند این گونه تفسیر برای بنده نه تنها قابل قبول نیست بلکه اگر همین روند را برعکس برویم به نفی خدا می انجامد بدین شکل که :
اگر انسان خالقش خدا باشد و خداوند انتظار داشته باشد که بنده اش او را پرستش کند می بایست عادل باشد یعنی اینکه زمینه هدایت و انجام کارهای نیک و عدم ارتکاب به گناه و همچنین توبه و بازگشت به خودش را برای همه به طور یکسان فراهم کرده باشد. و حال که محقق نشده پس خدا وجود ندارد یا لااقل با آن شکلی که ما فکر می کنیم و با آن نحوه دخالت در عالم هستی وجود ندارد و ماهیتش ممکن است بسیار متفاوت از این باشد که علم و عقل بشر و حتی ادیان الهی هم در تشریح آن نا توان مانده اند و هنوز هم که هنوزه حتی در بین علمای مسلمان جدل های علمی بر سر اصل وجود خدا و ماهیت آن و برهان های اثبات وجودش و ... برقرار است.

ستاره بي فروغ;273994 نوشت:
سلام يه سوال دارم... شما كه ميگيد ريشه اين موضوع ( عدل الهي ) به عدم شناخت كافي بشر به ماهيت خدا برميگردد، يعني يه جورايي يقين داريد به عدالت خدا ؟؟؟ يعني يقين داريد كه اگه شناخت بشر بيشتر بشه قطعا به عدالت خدا پي ميبره ؟؟؟ اگه اينطوره شما خودتون به اين يقين رسيديد ؟؟؟ ميشه بگيد چه طوري رسيديد؟؟

نه خیر بنده به چنین یقینی نرسیده ام. و نه به ماهیت خدا اشراف دارم نه به عدالت خدا. البته در جستجوی حقیقت هستم این مسئله ای را هم که گفتم شامل حال خودمم می شود.

شریعت عقلانی;274944 نوشت:
با این تفسیری که شما ( و البته شهید مطهری ) از عدل الهی بیان فرمودید جای هیچ گونه بحثی را نمی گذارد. یعنی اینکه اصلا صورت مسئله را بالکل پاک می کند. به اعتقاد بنده اینکه بگوییم خدا چون خداست پس باید عادل باشد پس به هرکسی همانگونه که استحقاقش را دارد داده و اصلا بنده حقی ندارد که راجع به این موضوع که خدا عادل است یا نه، فکر بکند چه رسد به این که سوال کرده و تحقیق بکند این گونه تفسیر برای بنده نه تنها قابل قبول نیست بلکه اگر همین روند را برعکس برویم به نفی خدا می انجامد

با سلام خدمت شریعت عقلانی بزرگوار
در پستهای قبلی بنده برای روشن تر شدن بحث و مبنایی تر شدن آن به تعریف عدل پرداختم که 4 تفسیر از عدل بیان شد که در آخر تعریف چهارم را برای اطلاق بر خدا مناسب دیدیم اما در باره اثبات یا نفی آن در باره خدا صحبتی به میان نیامد فقط در یک تحلیل درونی از عدل تعاریف مختلف بیان و ارزیابی شد

و اگر عنایت فرموده باشید در آخر بحث دعوت به ارزیابی مولفه عدل الهی با نگرش چهارم شده است
شعیب;274860 نوشت:
گر با اين مقياس كه تنها مقياس صحيح است بخواهيم بررسی كنيم ، بايد ببينيم در ميان همه آن چيزهايی كه " شر " ، " تبعيض " ، " ظلم‏ " و غيره پنداشته شده است ، آيا واقعا موجودی از موجودات ، امكان وجود در نظام كل هستی داشته و وجود نيافته است ؟ و يا امكان يك كمال وجودی‏ در نظام كلی داشته و از او دريغ شده است ؟ آيا به يك موجودی ، چيزی‏ داده شده كه " نبايست " داده شود ؟ يعنی آيا از ناحيه ذات حق بجای‏ آنكه خير و رحمت افاضه شود چيزی داده شده كه نه خير و رحمت بلكه شر و نقمت است ، و نه كمال بلكه عين نقص است ؟ این موضع بحث ما در عدل خداوند است که باید به آن پرداخته شود مخصوصا در بحث طول عمر که آیا کوتاه بودن یا طولانی بودن عمر برخی که به خدا نسبت داده می شود ظلم است.

حال اگر شما بزرگوار در مورد تعریف عدل مطلبی غیر از این دارید بفرمایید ما هم استفاده می کنیم .
حال که تعریف عدل به خوبی بیان شد می توان در مورد عدل الهی تصمیم گرفت
شعیب;274860 نوشت:
این موضع بحث ما در عدل خداوند است که باید به آن پرداخته شود مخصوصا در بحث طول عمر که آیا کوتاه بودن یا طولانی بودن عمر برخی که به خدا نسبت داده می شود ظلم است.

نکته ای که در پایان بیان شد باید دو باره تذکر دهم که:
شعیب;274860 نوشت:
در این نوع تفسیر از عدالت دیگر جای مقایسه بین افراد نیست بدین معنا که هر فردی را باید به تنهایی بررسی کرد و عدل و ظلم را در او بررسی کرد.

شریعت عقلانی;274944 نوشت:
به اعتقاد بنده اینکه بگوییم خدا چون خداست پس باید عادل باشد پس به هرکسی همانگونه که استحقاقش را دارد داده و اصلا بنده حقی ندارد که راجع به این موضوع که خدا عادل است یا نه، فکر بکند چه رسد به این که سوال کرده و تحقیق بکند این گونه تفسیر برای بنده نه تنها قابل قبول نیست بلکه اگر همین روند را برعکس برویم به نفی خدا می انجامد

دوست گرامی ما در کجا گفتیم که در این مساله نباید فکر کرد فقط تبیینی از عدالت خدا بیان شد. حال زمینه باز است تا دوستان حتی موردی درباره عدالت خدا بحث بفرمایند
این استدلالی که بعضا بیان می شود که خدا چون خدا است عادل است یکی از شریف ترین نوع استدلال هایی است که به آن برهان لمی گفته می شود که انشاء الله در اثبات عدالت خدا به آن خواهیم پرداخت.

شریعت عقلانی;274944 نوشت:
اگر انسان خالقش خدا باشد و خداوند انتظار داشته باشد که بنده اش او را پرستش کند می بایست عادل باشد یعنی اینکه زمینه هدایت و انجام کارهای نیک و عدم ارتکاب به گناه و همچنین توبه و بازگشت به خودش را برای همه به طور یکسان فراهم کرده باشد. و حال که محقق نشده پس خدا وجود ندارد یا لااقل با آن شکلی که ما فکر می کنیم و با آن نحوه دخالت در عالم هستی وجود ندارد و ماهیتش ممکن است بسیار متفاوت از این باشد که علم و عقل بشر و حتی ادیان الهی هم در تشریح آن نا توان مانده اند و هنوز هم که هنوزه حتی در بین علمای مسلمان جدل های علمی بر سر اصل وجود خدا و ماهیت آن و برهان های اثبات وجودش و ... برقرار است.

در مورد این استدلال شما باید گفت که مواد استدلال شما یقینی نیست و نتیجه ای که از مقدمات اخذ کرده اید ربطی به مقدمات ندارد :
بلکه استدلال شما بر نفی عدالت خدا است نه نفی خدا. آن هم بعد از نقض تالی و تبیین ملازمه که در استدلال شما هیچ کدام از این دو نیامده است انشاء الله استدلال خود را به صورت برهانی بیاورید تا استفاده کنیم.

شعیب;276270 نوشت:
در مورد این استدلال شما باید گفت که مواد استدلال شما یقینی نیست و نتیجه ای که از مقدمات اخذ کرده اید ربطی به مقدمات ندارد : بلکه استدلال شما بر نفی عدالت خدا است نه نفی خدا. آن هم بعد از نقض تالی و تبیین ملازمه که در استدلال شما هیچ کدام از این دو نیامده است انشاء الله استدلال خود را به صورت برهانی بیاورید تا استفاده کنیم.

با سلام. البته قصد بنده برهان آوردن برای نفی خدا نبود. اصلا موضوع تاپیک این نیست. بنده فقط خواستم بگویم که این استدلال شما نمی تواند قانع کننده باشد. اینکه بگوییم عدالت بر اساس استحقاق بنده است و خدا هم بر اساس استحقاق هر کسی به او عمر و معرفت و .... داده شاید درست باشد ولی این داشتن استحقاق فقط در حیطه علم الهی می گنجد و آدمی بدلیل علم ناقصش نمی تواند نسبت به این مسئله اشراف لازم را داشته باشد پس بنابراین باید بدنبال استدلال دیگری بود. بنده هم استفاده خواهم کرد اگر دلیل قانع کننده ای بیاورید.

با سلام

بعد از تعریف عدل و معنای درست آن درمورد خدا، اکنون به صورت موردی سراغ موضوع بحث یعنی عمر کوتاه و بلند وعدل الهی می رویم

سوال اساسی این است که آیا کوتاه بودن عمر برخی یا طولانی بودن عمر آن منافاتی با عدالت خدا ندارد آیا نبایست خدابه همه عمر یکسان داده تا در آن ظرف عمل کرده و آزمایش شوند؟

جواب : بنا بر تعریف درست از عدل خدا :

رعايت استحقاقها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت

به آنچه امكان وجود يا كمال وجود دارد

می گوییم خدا برای عمل کردن افراد زمینه را فراهم کرده است وبه همه عقل و پیام پیامبر را عطا کرده است و زمینه را برای عمل آنها فراهم نموده است تا بتوانند در این ظرف زمان عمل نموده و آخرت خود را بسازند.

و در کنار این اعطا به آنها نیز گوشزد کرده است که این ظرف زمان و عمل دائمی نبوده و به ناگاه قطع خواهد شد و افراد ملزم اند که در این ظرف عمل نمایند و همیشه منتظر سر رسیدن آن باشند. پس خدا در اعطا عدالت داشته و کسی را بدون اعطای زمینه ها مواخذه نمی نماید.



از طرفی خدا در دنیا اسباب وعلل را جاری ساخته و به انسانها اختیار داده که از این عوامل مادی و معنوی استفاده نموده و تاثیر بگیرند.

جهان طبیعت , و بلکه کل عالم مخلوقات , نظام خاصى دارد و قوانین و سنن ثابت و تغییر ناپذیرى بر آن حکومت مى کنند. یکى از عمده ترین این قوانین, اصل علیت است که براساس آن, هر موجود ممکنى , داراى علتى است و نیز, بین علت و معلول ,نوعى مسانخت وجود دارد , به گونه اى که, هر معلولى از هر علتى به وجود نمى آید.
نظامها و قوانین حاکم بر جهان ((ذاتى)) جهان اند, به این معنا که نمى توان فرض کرد که جهان باشد, اما قوانین و نظامهاى آن تغییر کنند; همان گونه که نمى توان شکر یا آبى را فرض کرد که شیرینى یا رطوبت نداشته باشد.

حال اگر کسی از این عوامل خواسته یا ناخواسته استفاده کرد بر خداست که به آن ترتیب اثر داده و عدالت را رعایت نماید مثلا : دو نفر به یک مقدار از یک سم می نوشند یکی بمیرد و دیگری زنده بماند این عدالت نیست یا یکی سم بنوشد و دیگری آب زلال فرد اول زنده بماند و فرد دوم بمیرد این عین بی عدالتی است یا در حالت دیگر هر دو بمیرند یا هر دو زنده بمانند این هم عدالت نیست عدالت یعنی قرار دادن هر چیز در جای خود ، تاثیر گذاشتن در هر چیز به اندازه قابلیت آن.

پس زمینه ها فراهم است اما این زمینه گاه خواسته یا نا خواسته کم و کوتاه می شود و ایجاد تاثیر دادن آن از طرف خدا عین عدالت است

این همه که گفتیم همه در عدالت تکوینی بود اما در عدالت تشریعی -بدین معنی که خداوند از یک سو, در وضع تکالیف و جعل قوانینى که سعادت و کمال انسان در گروه آن است, فرو گذار نمى کند و از سوى دیگر, هیچ انسانى را به عملى که بیش از استطاعت اوست, مکلف نمى سازد- نیز خدا عدالت را رعایت کرده و دین را به انسان ها رسانده است و از فرد تا زمانی که زنده است تکلیف می خواهد و نسبت به آینده -بر فرض مردن – تکلیفی نمی خواهد.

و از طرفی عدالت جزایی نیز دارد بدین معنی که خداوند در مقام پاداش و کیفر بندگان خود, جزاى هر انسانى را متناسب با اعمالش مقرر مى کند. بر این اساس, خداوند در مقابل اعمال نیک نیکوکاران, آنان را پاداش مى دهد و بدکاران را به سبب کارهاى زشتشان, کیفر کند.
همچنین, عدل جزایى خداوند اقتضا دارد که هیچ انسانى به سبب تکلیفى که به او ابلاغ نشده است, مجازات نشود. وهمچنین به اندازه ای که به آنها وسعت عمل داده شده از او عمل می خواهد.

در باره اطفال کافران و مستضعفین در حدیث داریم که: خداوند به وسیلۀ ملکى آتشى بر مى‏ افروزد و بدانان فرمان مى دهد که به آتش درآیند گروهى به آتش در آمده و آتش براى آنان سرد و سلامت مى‏ شود، همان گونه که براى ابراهیم (ع) شد و دسته‏اى دیگر نمى ‏روند، فقط دستۀ ‏اوّل اهل نجات اند. البته مجانین و کسانى که در فترت (نبود حجت و پیامبر در فاصلۀ زمانى بین دو پیامبر) بوده‏ اند و حجت بر آنها اتمام نشده است، با آنان در این حکم شریک اند(1)
از طرفی خدا از باب لطف خود به نیاتی که به عمل منجر نشده ترتیب عمل می دهد
ودر همین راستا روایات فراوانی داریم که اگر فردی قصد کار خوبی داشته باشد و موفق به آن نشود خدا پاداش آن کار را به او می دهد و اگر کسی کار بدی را قصد کرد و به آن موفق نشد خدا از آن می گذرد.
رسول خدا (ص) فرمود: اگر کسی قصد انجام کار خوبی داشته باشد، اگر آن را انجام ندهد، خداوند به خاطر حُسن نيت او يك ثواب براى او می نويسد.
و اگر آن کار را انجام دهد، خداوند برايش ده ثواب می نويسد.

اگر شخصی قصد انجام کار بدی را داشته باشد، اگرآن را انجام ندهد، گناهی بر او نوشته نمی شود.

ولی اگر آن کار بد را انجام دهد، تا هفت ساعت به او مهلت می دهند، و فرشته حسنات به فرشته گناهان كه طرف چپ است می گويد: شتاب مكن، شايد دنبال آن (كار بد) كار خوبى كند كه آن را محو سازد(و از بين ببرد). زيرا خداوند فرموده:

(همانا كارهاى خوب كارهاى بد را (از بین)ببرند(2)(3)

نتیجه :خدای تبارک وتعالی تمام زمینه ها را برای افراد مختلف فراهم کرده است و از آنها به همان اندازه تکلیف می خواهد و اگر اختلافی هم در این عالم است به خاطر نظام حاکم بر آن می باشد که همان علت و معلولی و سبب مسببی بودن عالم است که این از ذاتیات لایتغیر این عالم می باشد پس هر گاه علت مرگ یک نفر فراهم شد او خواهد مرد و دایره تکلیفش بسته خواهد شد و خدا هم بدان راضی است و اگر این علت در او فراهم نیامد او زنده خواهد ماند ودایره تکلیفش بازتر خواهد شد این بسته به جمع علل در اوست و گاهی این علت مادی است مثل نوشیدن سم و گاهی این علت معنوی است مثل فطع رحم و قتل اب.
و هیچ کدام از این ها ضربه ای به عدالت خدا وارد نساخته و عین عدالت اوست.

والسلام



منابع:
1.بحارالانوار، ج۶، ص۲۹۲، ح ۱۴؛ بحارالانوار، ج ۵، ص ۲۹۵، ح ۲۲٫
2.هود 114
3.اصول كافى، جلد4، صفحه 163 ، روايت 4
4.عدل الهی /بحث تبعیض


ممنون . با توضیحاتی که دادید خیلی از شبهاتی که در مورد عدالت خدا داشتم بر طرف شد:Gol:

ستاره بي فروغ;277273 نوشت:
ممنون . با توضیحاتی که دادید خیلی از شبهاتی که در مورد عدالت خدا داشتم بر طرف شد

با سلام و تشكر از لطف شما
الحمدلله:Gol:

استاد عزیز به این سؤال هم بپردازید که:
فرصتهای رشدی که انسانی با مرگ زودرسش از دست می دهد چگونه جبران می شود؟

روح بخش;283267 نوشت:
استاد عزیز به این سؤال هم بپردازید که: فرصتهای رشدی که انسانی با مرگ زودرسش از دست می دهد چگونه جبران می شود؟

سلام مجدد.
بنده هم همین نظر را دارم.
دو انسان را در نظر بگیرید. هر دو گناه کار. این اقتضای انسانیت است. طبق باور شیعیان غیر ژیامبران و امامان انسان معصوم دیگری نداریم. حال این دو نفر در مرحله ای از زندگی قصد می کنند که توبه کرده و به سمت کمال حرکت نمایند. حال یکی در همین بدو تصمیمش جانش ستانده می شود و دیگری عمر درازی کرده و می تواند به معارف و کمالات بالایی برسد. ممکن است هردو هم شرایط یکسانی در حرکت به سوی کمال نداشته باشند. یکی در خانواده مذهبی بدنیا می آید یکی در خانواده ای فروپاشیده با پدری معتاد و .... . حال یکی با توبه گناهانش بخشیده می شود و فرصت کافی هم برایش هست و دیگری با انبوهی از گناهان که در واقع شرایط اجتماعی که زندگی می کرده در ارتکاب آن گناهان هم بی تاثیر نبوده قبل از اینکه بتواند متحول گردد از این دنیا رخت بر می بندد. این چگونه با عدل الهی قابل جمع است؟
درست است که انسانها همه مختار آفریده می شوند که این همه باید در تاپیک های مربوط به اختیار مورد بررسی قرار بگیرد و با اراده خودشان مرتکب گناه می شوند ولی شرایط اجتماعی بسیار تاثیر گذار است. یکی در محیطی بسیار آلوده و یکی در خانواده ای بسیار دیندار متولد می شود.
لطفا پاسخ گویید.
با تشکر.

شریعت عقلانی;284586 نوشت:
سلام مجدد. بنده هم همین نظر را دارم. دو انسان را در نظر بگیرید. هر دو گناه کار. این اقتضای انسانیت است. طبق باور شیعیان غیر ژیامبران و امامان انسان معصوم دیگری نداریم. حال این دو نفر در مرحله ای از زندگی قصد می کنند که توبه کرده و به سمت کمال حرکت نمایند. حال یکی در همین بدو تصمیمش جانش ستانده می شود و دیگری عمر درازی کرده و می تواند به معارف و کمالات بالایی برسد. ممکن است هردو هم شرایط یکسانی در حرکت به سوی کمال نداشته باشند. یکی در خانواده مذهبی بدنیا می آید یکی در خانواده ای فروپاشیده با پدری معتاد و .... . حال یکی با توبه گناهانش بخشیده می شود و فرصت کافی هم برایش هست و دیگری با انبوهی از گناهان که در واقع شرایط اجتماعی که زندگی می کرده در ارتکاب آن گناهان هم بی تاثیر نبوده قبل از اینکه بتواند متحول گردد از این دنیا رخت بر می بندد. این چگونه با عدل الهی قابل جمع است؟ درست است که انسانها همه مختار آفریده می شوند که این همه باید در تاپیک های مربوط به اختیار مورد بررسی قرار بگیرد و با اراده خودشان مرتکب گناه می شوند ولی شرایط اجتماعی بسیار تاثیر گذار است. یکی در محیطی بسیار آلوده و یکی در خانواده ای بسیار دیندار متولد می شود. لطفا پاسخ گویید. با تشکر.

با سلام خدمت شما دوست گرامی
همان گونه که بیان شد اصل در نظام هستی جهت گیری هاست نه داشته ها
بدین معنی که انسانها با شرایط مختلفی که دارند -و این لازمه زندگی مادی است - مورد امتحان واقع می شوند و از داشته های آنها امتحان به عمل می آید.
دو نفر را فرض کنید:
دارایی های فرد الف:خانواده خوب ، محیط سالم ، تربیت عالی ، شیعه ، ...
دارایی های فرد ب :خانواده ای بد ، محیط ناسالم ، تربیت نشده ، لائیک و بی دین و...
این دو نفر داریی های مختلفی دارند پس درخواست ها هم از آنها متفاوت است , و این خیلی طبیعی است همان طور که از یک دیپلمه به اندازه یک سیکلی درخواست نمی شود و بر عکس.
هیچ گاه نمی شود گفت که بین این دو گروه یک امتحان مشترک بگیریم ببینیم کدام یک بهترند بلکه از هر کدام امتحانی گرفته می شود و هرکدام که جهت نمره اش مثبت بود بهتر است .(دقت شود)
در دنیا با همه این تفاوت هایی که در بین افراد هست خدا یک چیز را به صورت مشترک بین همه به ودیعت گذاشته و حتی در شرایط مختلف آن را لحاظ می کند و آن فطرت انسان است و دستوراتی که این فطرت به ما می دهد زمان بر دار و مکان بر دار نیست و همه در برابر آن بالسویه مواخذه می شوند .
فردی که در پشت کوهای بلند هیمالیا زندگی می کند و بر فرض هیچ دینی به او نرسیده است بر این اساس مکلف است و بازخواست می شود مثلا هر فردی در هر نقطه از دنیا که باشد با هر دین و هر محیطی که باشد می فهمد که دست درازی یه حقوق دیگران جایز نیست ، ظلم بد است ، محبت به هم نوع خوب است و...
حال انسان با داشته هایی که خدا به او داده (فطرت و گاهی شریعت) امتحان شده و مسئول است و بر جهت گیری او نمره داده خواهد شد.
اگر کسی قصد یک کار خیری را داشت این یعنی جهت گیری مثبت خدا از سر رحمت خود این نیت او را عمل حساب می کند و می پروراند اگر چه موفق به انجام نیز نشود .
و بنا بر فطرتی که دائما انسان را به کار خوب فرا می خواند و از کار بد باز می دارد انسانی که گرایش به کار بد پیدا کرده و توبه نمی کند و دائما باید منتظر مرگ باشد با دست خویش به این سو می رود و اگر در میانه را بر اثر عوامل طبیعی یا غیر طبیعی جان باخت(در حالی که هر روزه دارد این مردن ها و فوت ها را می بیند و عبرت نمی گیرد) کسی را جز خویش نباید سرزنش کند چرا دنیا دار ابتلا است و لحظه ای به کسی قول ماندن و عمل را نداده است .
همچنین کسی که عمر درازی دارد این گونه نیست که حتما به سوی توبه از گذشته رفته و در صریق صواب عمل کند شاید در راه ضلالت و گمراهی پیش رود و شاید هم توبه کند و باید بداند مادام که در دنیاست ظرف ظرف عمل است و جهتگیری او مهم است .
پس ماندن و رفتن هیچ گاه نمی تواند باعث سعادت یا شقاوت فردی شود .

والسلام


شعیب;289293 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی همان گونه که بیان شد اصل در نظام هستی جهت گیری هاست نه داشته ها بدین معنی که انسانها با شرایط مختلفی که دارند -و این لازمه زندگی مادی است - مورد امتحان واقع می شوند و از داشته های آنها امتحان به عمل می آید. دو نفر را فرض کنید: دارایی های فرد الف:خانواده خوب ، محیط سالم ، تربیت عالی ، شیعه ، ... دارایی های فرد ب :خانواده ای بد ، محیط ناسالم ، تربیت نشده ، لائیک و بی دین و... این دو نفر داریی های مختلفی دارند پس درخواست ها هم از آنها متفاوت است , و این خیلی طبیعی است همان طور که از یک دیپلمه به اندازه یک سیکلی درخواست نمی شود و بر عکس. هیچ گاه نمی شود گفت که بین این دو گروه یک امتحان مشترک بگیریم ببینیم کدام یک بهترند بلکه از هر کدام امتحانی گرفته می شود و هرکدام که جهت نمره اش مثبت بود بهتر است .(دقت شود) در دنیا با همه این تفاوت هایی که در بین افراد هست خدا یک چیز را به صورت مشترک بین همه به ودیعت گذاشته و حتی در شرایط مختلف آن را لحاظ می کند و آن فطرت انسان است و دستوراتی که این فطرت به ما می دهد زمان بر دار و مکان بر دار نیست و همه در برابر آن بالسویه مواخذه می شوند . فردی که در پشت کوهای بلند هیمالیا زندگی می کند و بر فرض هیچ دینی به او نرسیده است بر این اساس مکلف است و بازخواست می شود مثلا هر فردی در هر نقطه از دنیا که باشد با هر دین و هر محیطی که باشد می فهمد که دست درازی یه حقوق دیگران جایز نیست ، ظلم بد است ، محبت به هم نوع خوب است و... حال انسان با داشته هایی که خدا به او داده (فطرت و گاهی شریعت) امتحان شده و مسئول است و بر جهت گیری او نمره داده خواهد شد. اگر کسی قصد یک کار خیری را داشت این یعنی جهت گیری مثبت خدا از سر رحمت خود این نیت او را عمل حساب می کند و می پروراند اگر چه موفق به انجام نیز نشود . و بنا بر فطرتی که دائما انسان را به کار خوب فرا می خواند و از کار بد باز می دارد انسانی که گرایش به کار بد پیدا کرده و توبه نمی کند و دائما باید منتظر مرگ باشد با دست خویش به این سو می رود و اگر در میانه را بر اثر عوامل طبیعی یا غیر طبیعی جان باخت(در حالی که هر روزه دارد این مردن ها و فوت ها را می بیند و عبرت نمی گیرد) کسی را جز خویش نباید سرزنش کند چرا دنیا دار ابتلا است و لحظه ای به کسی قول ماندن و عمل را نداده است . همچنین کسی که عمر درازی دارد این گونه نیست که حتما به سوی توبه از گذشته رفته و در صریق صواب عمل کند شاید در راه ضلالت و گمراهی پیش رود و شاید هم توبه کند و باید بداند مادام که در دنیاست ظرف ظرف عمل است و جهتگیری او مهم است . پس ماندن و رفتن هیچ گاه نمی تواند باعث سعادت یا شقاوت فردی شود .

با سلام خدمت جناب شعیب عزیز. از تاخیر بوجود آمده در بحث عذرخواهی می کنم.
یک سوال دیگر.
همین مثال شما : فردی پشت کوه های هیمالایا که هیچ دینی به او نمی رسد. گفتید که بر اساس فطرتش مواخده می شود.
حال سوال بنده این است که اگر چنین شخصی به تمام انتظاراتی که خداوند بر اساس فطرت انسان از او دارد عمل کند جایگاهش در بهشت با کسی که به تمام دستورات دین اسلام عمل کرده و عارف واصلی شده است یکی است؟ می دانیم که بهشت مراتبی دارد. آیا مرتبه این دو یکی است؟
اگر یکی است که دیگر فلسفه دین زیر سوال می رود چرا که شخصی توانسته بدون دین به عالی ترین درجه بهشت برسد.
اگر هم یکی نیست پس عدالت خداوند زیر سوال می رود که امکان رسیدن به عالی ترین درجه بهشت را برای همه بندگانش فراهم نکرده است.

ستاره پر فروغ;271442 نوشت:
آيا عمر كوتاه و بلند انسان ها مغاير عدالت خدا نيست ؟ مثلا يه فردي كه در جواني و در اوج گناه از دنيا ميره شايد اگه فرصت بيشتري داشت ، پشيمون مي شد و توبه مي كرد ... وقتي يكي 80 سال عمر ميكنه قطعا فرصت بيشتري داره براي جبران اشتباهاتي كه در جواني انجام داده ولي وقتي يه جوان از دنيا ميره ... چرا خدا به همه فرصت برابر نمي ده ؟؟؟ اين عدالت نيست !!!

سلام
فرقی نمی کنه شما دست رو کجای عمر و زندگی انسانها بگذاید چون وقتی قصه شاید و احتمال باشه هر فرضی برای بعدش میشه کرد
اما خدا با فرض کار نمیکنه
والله الموفق

شریعت عقلانی;305056 نوشت:

با سلام خدمت جناب شعیب عزیز. از تاخیر بوجود آمده در بحث عذرخواهی می کنم.
یک سوال دیگر.
همین مثال شما : فردی پشت کوه های هیمالایا که هیچ دینی به او نمی رسد. گفتید که بر اساس فطرتش مواخده می شود.

1-حال سوال بنده این است که اگر چنین شخصی به تمام انتظاراتی که خداوند بر اساس فطرت انسان از او دارد عمل کند جایگاهش در بهشت با کسی که به تمام دستورات دین اسلام عمل کرده و عارف واصلی شده است یکی است؟ می دانیم که بهشت مراتبی دارد. آیا مرتبه این دو یکی است؟


2-اگر یکی است که دیگر فلسفه دین زیر سوال می رود چرا که شخصی توانسته بدون دین به عالی ترین درجه بهشت برسد.


3-اگر هم یکی نیست پس عدالت خداوند زیر سوال می رود که امکان رسیدن به عالی ترین درجه بهشت را برای همه بندگانش فراهم نکرده است.

سلام به شما جناب شریعت عقلانی
پاسخ مورد 1 :
اگر دقیقا این شخص بر فطرتش زندگی کرده و انسان خوبی بوده , بله مرتبه هر دو یکی است.
پاسخ مورد 2 :
خیر زیر سوال نمی رود , چون این مورد یک استثنا می باشد ( و حتی یک جورایی محال است).
ما همین الان هم میتونیم نمونه های زیادی در جهان ببینیم و انسان هایی که دین ندارند و از اول زندگی اصلا تو این فازا نیستند و دقیقا زندگی حیوانی دارند. اینجور افراد زیاد هستند.
و عرض میکنم اگر چه نمیشه سوال شما رو رد کرد و یک فرض هست و نیاز به پاسخ دارد , اما واقعا بعید هست.
ما که الان دین داریم واقعا چقدر وضعیت سخت هست و امکان گمراهی زیاد هست , دیگه وای به حال اینکه هیچی ندونیم و بخوایم به راه راست بریم.
ما که خدا رو هر لحظه حاظر و ناظر بر اعمالمون میدونیم باز گناه میکنیم , حال اگر کسی این حس رو نداشته باشه که دیگه معلومه ممکنه چی بشه.
نکته ی دیگه ای هم که هست ممکنه ایشون جز مستضعفین محسوب بشن و خداوند معادلش رو حساب میکنه و یا جهانی شبیه به دنیا رو واسش فراهم میکنه تا شرایط اون دیندار رو داشته باشه.

اما تصور بفرمایید دین نباشه :
بعد اگر خیلی ها گمراه شدند( یا اساسا ممکنه همه گمراه بشند) میتونند اعتراض کنند به خدا بگند ما اصلا تو این فازا نبودیم.
و ما اصلا نمیدونستیم کی هستیم و چی هستیم و آخرش چیه بعدش چیه اولش چیه , تو کی هستی و امتحان چیه و غیره...لذا کسی هم که توجیح نیست مواخذه ازش مضحک هست.
لذا خدا هم فرموده : هر کس به اندازه ی توانش و خداوند دقیقا این مسائل رو برسی می کنه.

پاسخ مورد 3 :

همان طور که گفته شد :
خیر زیر سوال نمی رود.
چون اگر همچین شخصی پیدا شود و وجود داشته باشد , استثنا هست فلذا اگر خدا شناسی را فطری بدانیم بعد این فرد باید دنبال خدا بگرده و چون تصور نمیتونه کنه همچین خدایی رو خیلی ممکنه گمراه بشه و چون امکانی واسه هدایت نداشه پس مستضعف میتونه باشه و کاملا صورت مسئله عوض میشه که خدا توضیح داده راجعبه همچین کسایی.

به طور کلی + مسائل اضافی:
A- بودن همچین شخصی استثناست و اگر مثل جناب بهجت ره باشد و انسان واقعی باشد مرتبه یکی است.
B - اگر کمی دچار مشکل شود و انسان متوسط باشد, در حد توانش مواخذه می شود و مستضعف هست و قطعا جبران می شود توسط خدا.
( یا در برزخ یا در حد فاصل نفخ صور اول تا دوم یا هر مدلی دیگر)
c- اگر دین لزومی نداشته باشد اگر عده ای گمراه شدند می توانند اعتراض کنند. شایدم همه گمراه بشند. و یا اگر همه گمراه بشند چون نمیدونستن جریان چیه اساسا مواخذه نمی شوند و بعد هم دیگه اصلا همه چیز ( دنیا و امتحان و بهشت و جهنم , خدا و...) بیهوده( بی نتیجه) می شود.

در کل این نظر من هست اگر مشکلی داره بفرمایید برسی کنم.

موفق باشید

شریعت عقلانی;305056 نوشت:
حال سوال بنده این است که اگر چنین شخصی به تمام انتظاراتی که خداوند بر اساس فطرت انسان از او دارد عمل کند جایگاهش در بهشت با کسی که به تمام دستورات دین اسلام عمل کرده و عارف واصلی شده است یکی است؟ می دانیم که بهشت مراتبی دارد. آیا مرتبه این دو یکی است؟

با سلام.:Gol:
هرچند داستانهایی از پیامبران الهی وجود دارد که فرد عامی و دورافتاده ای را هم حجره خود در بهشت معرفی کرده اند و با برداشتی که ما از لطف و عدالت خداوند داریم نیز باید مقام این دو یکی باشد اما من آنگونه که جناب بقیه السلام پاسخ دادند مطمئن نیستم.
آیا همان طور که انسان بر موجودات دیگر برتری یافته و ظاهراً هیچ حیوانی نمی تواند با بندگی خدا به مراتب کمال انسان رشدیافته برسد نمی شود گفت که انسان ها هم در خلقت خود مراتبی دارند؟ آیا لزوماً سقف پیشرفت انسان ها یا هدف غایی خلقت آنها با یکدیگر برابر است؟ آیا من از نظر خدا مکلفم به همان مقامی برسم که پیامبر اسلام (ص) رسید؟
شریعت عقلانی;305056 نوشت:
اگر یکی است که دیگر فلسفه دین زیر سوال می رود چرا که شخصی توانسته بدون دین به عالی ترین درجه بهشت برسد. اگر هم یکی نیست پس عدالت خداوند زیر سوال می رود که امکان رسیدن به عالی ترین درجه بهشت را برای همه بندگانش فراهم نکرده است.

کاش یکی به این سؤالات جواب قانع کننده ای می داد. البته اگر پاسخ آنها در دسترس ماست و در زمره علم نامکشوف ما تا زمان ظهور امام زمان (عج) نیست.

مؤمن;307553 نوشت:

با سلام.:gol:
1-اما من آنگونه که جناب بقیه السلام پاسخ دادند مطمئن نیستم.
2-آیا من از نظر خدا مکلفم به همان مقامی برسم که پیامبر اسلام (ص) رسید؟

3-کاش یکی به این سؤالات جواب قانع کننده ای می داد. البته اگر پاسخ آنها در دسترس ماست و در زمره علم نامکشوف ما تا زمان ظهور امام زمان (عج) نیست.

سلام به شما دوست عزیز جناب مومن

1- چطور ؟ مشکلش را می شود بگویید ؟ خیلی واسم مهمه.
2-خواسته ی خدا این هست که همه به بالاترین مقام برسند. اما شرایط واسه هرکس ممکنه فرق کنه لذا هر کس به اندازه ی وسعش عمل کند راضی کننده است. من معتقد هستم می شود دقیقا مثل حضرت محمد ص در تقوا شد.
3-من جواب دادم میشه بگید چرا قانع کننده نبود ؟ اشکالش چی بود ؟

با تشکر

BaghiatoSalam;307562 نوشت:
سلام به شما دوست عزیز جناب مومن 1- چطور ؟ مشکلش را می شود بگویید ؟ خیلی واسم مهمه.



سلام و درود جناب بقیة السلام عزیز.

ابتدا عذرخواهی می کنم بخاطر اینکه دیشب پاسخ شما رو خیلی سریع خوندم و فکر کردم شما با قاطعیت اظهار نظر کرده بودید که:

BaghiatoSalam;307388 نوشت:
اگر دقیقا این شخص بر فطرتش زندگی کرده و انسان خوبی بوده , بله مرتبه هر دو یکی است.

BaghiatoSalam;307388 نوشت:
این مورد یک استثنا می باشد ( و حتی یک جورایی محال است).
در حالی که در ادامه فرموده بودید:
BaghiatoSalam;307388 نوشت:
یک فرض هست و نیاز به پاسخ دارد , اما واقعا بعید هست.



پاسخ شما مثل همیشه سنجیده و عالی بود. هرچند از دید فهم ناقص بنده ابهاماتی هم داشت.

BaghiatoSalam;307562 نوشت:
من جواب دادم میشه بگید چرا قانع کننده نبود ؟ اشکالش چی بود ؟ با تشکر


بر اساس برداشتم از پاسختون سؤالاتی به ذهنم می رسه که با اجازتون عرض می کنم: چرا اعتقاد دارید حالت بالا استثنا هست؟ یعنی نمی شه در بی خبری از دین تنها بر اساس عمل به فطرت به مقام اخروی بالایی رسید؟ پاسخش یا مثبت هست یا منفی. اگه بفرمایید فقط در موارد نادری همچین چیزی ممکنه رخ بده (که اگه اشتباه نکنم منظور شما همین بوده) یعنی پاسخ این سؤال به طور کلی منفیه. یعنی به طور معمول یه تبتی مقام اخرویش نمی تونه با یه ایرانی یکسان باشه. پس اکثر مردم برای سعادت اخروی به دین نیاز دارن و فلسفه دین هم زیر سؤال نمی ره که شما هم فرمودید:
BaghiatoSalam;307388 نوشت:
اما تصور بفرمایید دین نباشه : بعد اگر خیلی ها گمراه شدند( یا اساسا ممکنه همه گمراه بشند) میتونند اعتراض کنند به خدا بگند ما اصلا تو این فازا نبودیم. و ما اصلا نمیدونستیم کی هستیم و چی هستیم و آخرش چیه بعدش چیه اولش چیه , تو کی هستی و امتحان چیه و غیره...لذا کسی هم که توجیح نیست مواخذه ازش مضحک هست.


اونوقت مسأله همینه که دین برای خیلی ها نبوده و نیست! و سؤال سوم جناب شریعت عقلانی پیش میاد: یعنی آیا عدالت خدا زیر سؤال نمی ره که مسأله ای به این مهمی از برخی انسان ها دریغ شده؟ شما در پاسخ فرمودید:
BaghiatoSalam;307388 نوشت:
خیر زیر سوال نمی رود. چون اگر همچین شخصی پیدا شود و وجود داشته باشد , استثنا هست
و بعد توضیح دادید:

BaghiatoSalam;307388 نوشت:
چون امکانی واسه هدایت نداشه پس مستضعف میتونه باشه

خوب اگه مستضعف بوده که یعنی مقام اخرویش می تونه با یه آدم دیندار یکی باشه و بنابراین یعنی فرض سؤال اول خیلی هم بعید و استثنا نیست. در حالی که در پاسخ دوم فرموده بودید استثنا هست.

به طور خلاصه اگه درست فهمیده باشم پاسخ شما به سه سؤال دوست ما این بود:
1- در اکثر موارد خیر. یکی نیست.

2- چون این حالت خیلی نادر است پس دین امری ضروری است.
3- خیر زیر سؤال نمی رود چون در آخرت مقام اکثر این افراد به دلیل مستضعف بودن با دینداران یکی می شود.

به نظرم استدلال بالا اگه بخواد تناقض نداشته باشه باید پاسخ سؤال سوم رو این طور اصلاح کنیم:
3- خیر زیر سؤال نمی رود چون از اول اصلاً قرار نبوده مقامشان با هم یکی باشد (همان طور که مقام انسان با اسب و قاطر یکی نیست) و عدالت را باید از دید خدا تعریف کرد.

تازه این یه جور حل مسأله بود. یه مدل دیگه حل مسأله اینه:
1- بله. یکی هست.

2- دین (حجت ظاهری) ضروری نیست بلکه لطفی اضافی از طرف خداست که در زمان ظهور به حد کمال خود رسیده و به عنوان حسن ختام همه اهل زمین را فرا خواهد گرفت.
3- چون مقامش اخرویشان یکی است پس عدالت خدا هم زیر سؤال نمی رود.

البته این روش حل هم از نظر قطعیت برای من فقط در حد حدس و گمانه و فعلاً سندی براش ندارم. اما امیدوارم اینجا پاسخ درست این سؤالات رو پیدا کنم.

[SPOILER]

ابهام این سؤالات اینه که ما می دونیم فقط پنج تن از ابتدای خلقت (حتی قبل از خلقت آدم علیه السلام) در قرب الهی حضور داشتن. این یعنی هیچ یک از بقیه انسان ها نخواستن به اون مقام برسن؟ یا نتونستن و ذاتاً نمی تونن؟ کدومش؟
در پست بعدی فرموده بودید:


BaghiatoSalam;307562 نوشت:
خواسته ی خدا این هست که همه به بالاترین مقام برسند. اما شرایط واسه هرکس ممکنه فرق کنه لذا هر کس به اندازه ی وسعش عمل کند راضی کننده است. من معتقد هستم می شود دقیقا مثل حضرت محمد ص در تقوا شد.

گذشته از این که این با پاسخ قبلی شما متناقض به نظر می رسه که فرمودید بدون دین استثنا هست که بشه به مقام دینداران رسید، اولین ابهام بنده همین بالاترین مقام هست. آیا بالاترین مقامی که برای کمال من و شما تعریف شده با هم یکیه؟ بعد آیا بالاترین مقام ما با بالاترین مقام اهل بیت (ع) یکیه؟
تازه بحث از اینم پیچیده تره: ما از روایات می فهمیم مقام انسان در بهشت دو ویژگی داره:

1- رفعت و بلندی (میزان علو مرتبه یا قرب و نزدیکی به خدا)
2- وسعت و گستردگی (میزان برخورداری از نعمتهای اخروی و امکانات بهشت)
یعنی ممکنه کسی بلندای مقامش مشابه امام حسین (ع) باشه اما وسعتش نه؟
آیا خدا در هنگام خلقت ما انتظار داشته ما به همون رفعت و همون گستردگی مقام اهل بیت دست پیدا کنیم؟ یا همون طور که حد کمال یک پلنگ از حد کمال ما پایین تره حد ما هم از حد اهل بیت (ع) پایین تره؟ :Gig:


[/SPOILER]



جناب مومن سلام.
با تشکر از اینکه سعی می کنید به طور منطقی پاسخی قانع کننده بدهید.
یک مسئله را باید توجه داشت. نوع انسان از نوح حیوان متفاوت است. ولی در درون نوع انسان هیچ تفکیکی و قسمی وجود ندارد. این با آموزه های دینی در تعارض است. چرا که اگر نوع اولیای خدا با نوع ما فرق داشته باشد این سوال مطرح می شود که آیا می توان آنها را الگو قرار داد؟ اگر آنها متفاوت از ما باشند دلیلی بر اینکه انسان های دیگر می توانند کارهایی را که آنها انجام دهند بتوانند انجام دهند؟ در قرآن آمده پیامبر بشری مثل شما است. تنها قیدی که برای تفاوت آورده این است که بر آن وحی می شود و بر شما نه. این سخن شما با این آیه ناسازگار است. البته این دلیل اگر چه منطقا محال نیست ولی ادعایی هم بیشتر نیست که باید اثبات شود.

با سلام خدمت جناب بقیه السلام
با تشکر از پاسخ گویی تان.
به نظر شما واقعا امکان اینکه کسی بتواند به حداکثر مقامی که شرایط برایش فراهم کرده برسد خیلی کم است؟ چرا؟
شخصی را تصور کنید که هیچ دینی به او نرسیده. خوب به خدا هم اعتقاد ندارد. از چنین شخصی چه انتظاری می توان داشت؟ در واقع حداکثر اعمال و رفتاری که برای او بر اساس وسعش می توان در نظر گرفت چیست؟ آیا باید انتظار داشت که او اعتقاد به خدا داشته باشد؟ چون فطری است؟ اگر در جامعه ای بدنیا آمده که اصلا اعتقاد به خدا وجود ندارد چه؟ بر فرض اینکه بپذیریم باید اعتقاد به خدا داشته باشد این سوال مطرح است که چه خدایی؟ با چه صفاتی؟ اصلا چگونه باید او را پرستش کنیم؟ این اعتقاد صرف چگونه در اعمال و رفتارش نمود پیدا می کند؟ یعنی با اعتقاد به خدا چه اعمال و رفتاری برای او انتظار است؟
سوال دیگر اینکه آیا واقعا نمی توان تعداد کثیری آدم بی دین را در نظر گرفت که به لحاظ اخلاقی از دینداران بالاترند؟
شما همین جوامع غربی یا جوامع آسیای شرقی را ملاحظه بکنید. آیا واقعا به لحاظ اخلاقی در حد بسیار پایینی از جوامع دینی قرار دارند؟ اگر بخواهیم درصد بگیریم بسیار روشن می شود؟
نمونه هایی از جوامع دینی که به خدا اعتقاد دارند : وهابی ها ( عربستان و طالبانیسم ) و افغانستان و پاکستان و تقریبا تمام کشورهای عربی.
نمونه انسان های بی دین هم ژاپنی ها و چینی ها.
آیا به نظر شما اختلاف اخلاقی بسیار است یا اگر با اخلاق تر نباشند بی اخلاق تر هم نیستند؟
پس این طور که شما می گویید استثنا هم نیست و فراگیرتر از این حرفهاست.

سلام به دوستان عزیز
ممنون از جناب مومن و جناب شریعت عقلانی
من جواب رو دیگه کلی میگم + نظر خودم.

اول اینکه , اینکه انسان از طریق فطرت بتونه به مقام های بالا برسه و بشه در حد کسی که دین بهش رسیده خیلی بعید هست و من همین مورد رو گفتم که استثنا شاید باشه که یک جورایی واقعا بعید به معنای واقعی کلمه هست.
به اعتقاد من انسان از طریق فطرت میتونه یک سری تشخیص های ابتدایی رو بده مثلا اینکه کسی یک مالی رو ازش دزدیده شد از این عمل بدش بیاد و بدونه ظلم بده یا عدالت خوبه و غیره.
اما قطعا اصلا نمیتونه این همه مسائل ریز رو با فطرت متوجه بشه.
لذا از نظر من غیر ممکن هست کسی که دین بهش نرسیده بتونه در حد کسی که دین بهش رسیده خوب باشه ( به کمال در حد اون یکی برسه).

مورد بعد اینکه , حال کسی که دین بهش نرسیده تکلیفش چیست و فرقش با اونی که دین بهش رسیده چی هست ؟
از نظر من کسی که دین بهش نرسیده و واقعا بی اطلاع در مسائل هست , مستضعف هست , عرض شد در صورتی که ندونه و الا اگر در ذهنش تشخیص بده غیبت کردن بد هست , براش محاسبه میشه در همون اندازه که در ذهن این فرد بد هست و مسائل دیگه... .
و این شخص به اندازه ی وسعش خدا ازش انتظار دارد. یعنی ممکن است این فرد زنا کار باشد و این عمل رو بد ندونه , خوب وقتی این اصلا در جریان نیست دیگه مواخذه ازش معنا نداره.
حال بنا به تشخیص خدا شاید در مکانی مشابه این دنیا بعد از مرگ یا قیامت قرار داده شود و شرایط هدایت و رسیدن به کمال همانند آقای بهجت مثلا برایش ( در مدت زمان مشابه یا خیلی کوتاه تر ) باشد تا برادریش ثابت شود.
این قضیه ی مستضعف.
پس عدالت خدا سره جاش هست و مشکلی نیست و این دنیا هر کس به نحوی باید امتحانش رو در حد خودش پس بده.( خاصیت دنیاست).

حال بحث دین می ماند :
1-خوب عرض شد که اگر کسی در جریان نباشد که موضوع چی هست مواخذه ازش بی معناست.
2-از طرفی فطرت قطعا نمیتونه زیاد یاری بده در حد ابتدایی یعنی در واقع سخن خوب رو شنید می پسنده , بد رو دید میگه بده و غیره... .
حال با این دو مورد :
1-دنیا محل امتحان هست و خداوند به انسان اختیار داده و قدرت انتخاب. باید انسان برادریش رو ثابت کنه.
حال چطور ثابت کنه ؟ باید خداوند دستوراتی بهش بده و امر و نهی هایی رو بهش بکنه و بعد که این شخص فهمید چی بد هست و خدا بدش میاد و چی خوب هست و خدا خوشش میاد و بعد عذاب و بهشت هست , دیگه در این صورت خداوند می تونه مواخذش کنه.
2- فطرت نمیتونه واقعا کمک کنه و انسان کمالات بسیار بالایی داره , لذا خداوند می بایست دین رو بیاره و راه رو به انسان نشون بده و در رسیدن به کمالات بالا راهنماییش کنه.
و برای خداوند که راه بلد هست , شایسته هست که راه رو نشان دهد که این کارو کرد.
و هم اینکه اگر دین به کسی نرسه و به خدا اعتراض کنه , خدا بهش میگه اشکال نداره واست جبران میشه به نحو دیگه ای.
اما اگر دین کلا نباشه و بعد خدا بخواد مواخذه کنه , بی معناست.
_____
اینکه خداوند می خواد به کسی ظلم نشه , می خواد همه هدایت بشن هست اما شرایط دنیا اینه که کارشکنانی هستند و در حق دیگران ظلم می کنند و هم نمیذارند دین خدا به گوش بقیه برسه و غیره که حساب کتاب واسه جای دیگه است.
_____

شریعت عقلانی;307899 نوشت:


با سلام خدمت جناب بقیه السلام

با تشکر از پاسخ گویی تان.
به نظر شما واقعا امکان اینکه کسی بتواند به حداکثر مقامی که شرایط برایش فراهم کرده برسد خیلی کم است؟ چرا؟
شخصی را تصور کنید که هیچ دینی به او نرسیده. خوب به خدا هم اعتقاد ندارد. از چنین شخصی چه انتظاری می توان داشت؟ در واقع حداکثر اعمال و رفتاری که برای او بر اساس وسعش می توان در نظر گرفت چیست؟ آیا باید انتظار داشت که او اعتقاد به خدا داشته باشد؟ چون فطری است؟ اگر در جامعه ای بدنیا آمده که اصلا اعتقاد به خدا وجود ندارد چه؟ بر فرض اینکه بپذیریم باید اعتقاد به خدا داشته باشد این سوال مطرح است که چه خدایی؟ با چه صفاتی؟ اصلا چگونه باید او را پرستش کنیم؟ این اعتقاد صرف چگونه در اعمال و رفتارش نمود پیدا می کند؟ یعنی با اعتقاد به خدا چه اعمال و رفتاری برای او انتظار است؟

سلام به شما جناب شریعت عقلانی
بالا پاسخ دادم به طور کلی و من با این مسائل مشکلی ندارم و درست هست.
همچین کسی به اعتقاد من مستضعف هست.

شریعت عقلانی;307899 نوشت:

سوال دیگر اینکه آیا واقعا نمی توان تعداد کثیری آدم بی دین را در نظر گرفت که به لحاظ اخلاقی از دینداران بالاترند؟

قطعا خیر.
البته در صورتی خیر که منظور شما از دینداران واقعا اشخاصی مثل پیامبران باشند.
نه صرف اینکه ایران شیعه است پس از همه جا مردمش بهتر است. خیر . این فقط در حد اسم هست.
اما اینکه شما شخص بی دین رو در حد شخص دینداری مثل جناب بهجت و در حد اولی پیامبران بگذارید قطعا بالاتر نمیتونه باشند. چون در جریان نیستند و چندان معیار درست حسابی ندارند.
حتی اگر ملحدانی هم اکنون باشند و انسان های خوبی باشند ( اگر چه من باز معتقدم مثل دیندار واقعی نیستند در اخلاق) باز هم نمیشه گفت اینها تحت تاثیر انسان های خوب و یا دیندار و غیره نبودند. و طبق گفته ی شما فطری نمی توان به این مسائل ریز رسید و تشخیص داد.
مگر شاید عمر 10 هزار ساله باشه واسه هر انسانی که اونم تازه معلوم نیست جواب بده یا نه.

شریعت عقلانی;307899 نوشت:

شما همین جوامع غربی یا جوامع آسیای شرقی را ملاحظه بکنید. آیا واقعا به لحاظ اخلاقی در حد بسیار پایینی از جوامع دینی قرار دارند؟ اگر بخواهیم درصد بگیریم بسیار روشن می شود؟


بالا توضیحاتی داده شد ادامه :
بله می تونه بالاتر باشه , اما نکته اینجاست که این جوامع دینی اسمشون دینی هست و الا دین کجا بود. انسان در خارج از کشور مسائلی رو میبینه لذت میبره که ممکنه در یک کشور دینی نباشه. خوب اینجا مشکل دین نیست , مشکل انسان ها هستند.
در اعتقادات ما هست که آشغال نریزید روی زمین و مکان هایی که تفریح می کنید تا بقیه بتونند استفاده کنند ( حدیث است). اما رعایت میشه ؟ خیر. اما در بعضی کشورهای ( تقریبا) بی دین رعایت میشه ( ممکنه این نمونه ی فطری باشه).
من معتقد هستم کله دنیا از دین احتمالا الهام گرفته و کافیه 1000 نفر این مسائل رو بفهمند و ازدواج کنند به فرزندان منتقل بشه و غیره دیگه پخش میشه و تمام هست. بعد جوامع بی دین امروز شکل میگیره که از دین دار ها بهتر هستند.
واسه اینکه شما خوب بری جلو کافیه بد رو تشخیص بدی.
و هم طبق عقیده ی ما خداوند آدم ع و حوا را هدایت کرد و آنها خط فکری به فرزندان دادند و این ادامه پیدا کرد مگر عده ای که دور شدند یا نخواستند یا به فرزندان نگفتند که پیامبران دیگه اومدن و غیره رسید نرسید که بگذریم.

شریعت عقلانی;307899 نوشت:


1-نمونه هایی از جوامع دینی که به خدا اعتقاد دارند : وهابی ها ( عربستان و طالبانیسم ) و افغانستان و پاکستان و تقریبا تمام کشورهای عربی.


2-نمونه انسان های بی دین هم ژاپنی ها و چینی ها.


3-آیا به نظر شما اختلاف اخلاقی بسیار است یا اگر با اخلاق تر نباشند بی اخلاق تر هم نیستند؟


4-پس این طور که شما می گویید استثنا هم نیست و فراگیرتر از این حرفهاست.

موارد :
1- شاید اسما دینی باشن اما واقعا دینی نیستند.
2- بله دقیقا و توضیح داده شد.
هرچند که البته نام دو کشور و کارهاشون خیلی جای نقد داره اما برای مثال چین در زمینه کار تولید و اینا اکی هست اما آیا واقعا همه ی دانشمندانشون انسان شده اند ؟
ممکنه شما با یک دانشمند یک هفته بشینید و حالتون بهم بخوره. چون اون با اینکه علم داره اما بویی از انسانیت نبرده. و دین میاد انسان سازی کنه و انسان درست کنه.
اما غیره ممکنه شما با یک شخص دین دار واقعی مثل پیامبر باشید و این حس بهتون دست بده. بلکه لحظه به لحظه دوست دارید ایشون رو ببینید و پیششون باشید و نمونه هایی هم الان هستند.
دین می خواد این کارو کنه.( در واقع یکی از کاراش در دنیا).
3- نکته اینه که با دین دار واقعی مقایسه بشه.
4- شخصی که دین بهش نرسیده و بتونه مثل جناب بهجت باشه و به مقامات برسه غیر ممکن است و اگر هم پیدا بشه یک استثنا هست و در استثنا باید فکری به حال استثنا بشه و نه حکم کلی . این نظر من هست.

ممنون از جنابان مومن و شریعت عقلانی

موفق باشید

مؤمن;307751 نوشت:

یعنی ممکنه کسی بلندای مقامش مشابه امام حسین (ع) باشه اما وسعتش نه؟
آیا خدا در هنگام خلقت ما انتظار داشته ما به همون رفعت و همون گستردگی مقام اهل بیت دست پیدا کنیم؟ یا همون طور که حد کمال یک پلنگ از حد کمال ما پایین تره حد ما هم از حد اهل بیت (ع) پایین تره؟

به نظر من می تونه دقیقا از همه لحاظ مثل امام حسین ع باشه اما با شرایط متفاوت تر. هرکس باید به نوعی امتحانش رو پس بده سر جای خودش.
شاید (قطعا) پدر و مادر من خیلی پایین تر از امام علی ع و فاطمه زهرا س هستند پس امام حسین به لحاظ تربیتی و رشد در این مورد از من شرایط خیلی بهتری داره. اما از طرفی امام حسین هم کربلا رو داره که فوق العاده است. خلاصه این موارد واسه همه هست و تنظیم میشه , هر کس در حد خودش و امتظاری که خدا ازش داره عمل کنه برابر اون یکی قاعدتا باید باشه.

خوب قطعا انتظار خدا از بندگانش فرق می کنه و خدا شرایط هر کس رو در نظر میگیره و در همون حد انتظار ازش داره.
چیزی که هست راه واسه همه باز هست...
اینکه امام حسین ع خانواده استثنایی داشتند یک امتیاز بزرگ هست واسه ایشون و خیلی ها ممکنه این موقعیت رو نداشته باشند لذا امتحان امام حسین مثلا میشه کربلا و امتحان بقیه میشه موارد کمتر.

با سپاس

با سلام خدمت جناب بقیه السلام.
ببینید شما حرف از استثنا را به میان آوردید.
هم در جوامع دینی و هم در جوامع بی دین مستضعف وجود دارد و هم عالم. در واقع هم عوام وجود دارد و هم خواص. باید هر یک را با متناظرش مقایسه کرد. نمی شه که عوام بی دین را با خواص با دین مقایسه کنیم. یعنی همانطور که در جوامع بی دین امکان تعالی برای فرد بسیار کم است و به قول شما استثنا در جوامع با دین هم همینطور است. یعنی تعداد انسان های با دین که توانستند به درجات بالا نایل آیند به همان تعداد افرادی است که در جوامع بی دین توانستند. لذا اگر این موارد را استثنا کنیم در هر دو استثنا هست. حال می رسیم به موارد غیر استثنا که عمومیت بیشتری دارند. به اعتقاد شما در کدام جوامع اخلاق خداپسندانه بیشتر رعایت می شود؟ اگر نگوییم در کشورهای بی دین بیشتر رعایت می شود حداقل میتوانیم حکم به تساوی بدهیم. تازه به اعتقاد بنده در جوامع با دین که این همه معارف در رسانه ها منتشر می شود و مباحث اخلاقی بسیار بیشتر از جوامع بی دین عنوان می شود حجت بیشتر بر مردم مستضعف با دین تمام می شود تا مردم بی دین. لذا به نظر بنده میزان عدول از اخلاق در جوامع با دین بسیار بیشتر از بی دین است.
حال دوباره و بر اساس توضیحات بالا سوال را مطرح میکنیم :
سوال در مورد خواص است : یعنی انسان هایی که حداکثر انتظاری را که خدا و یا عقل و فطرت از آنها دارد به طور کامل انجام می دهند منتها در جوامع با دین می شوند امثال عارفان بزرگ اسلام و در جوامع بی دین می شوند انسان اخلاقی یا هر چه اسمش را بگذارید. سوال در مورد این دو نفر است.
حال پاسخ شما :

baghiatosalam;308014 نوشت:
حال بنا به تشخیص خدا شاید در مکانی مشابه این دنیا بعد از مرگ یا قیامت قرار داده شود و شرایط هدایت و رسیدن به کمال همانند آقای بهجت مثلا برایش ( در مدت زمان مشابه یا خیلی کوتاه تر ) باشد تا برادریش ثابت شود.

برادر بزرگوار روی شاید ها نمی توان حساب کرد. اگر ادعای بالا اثبات گردد مسئله حل می شود.
و من الله توفیق

در واقع سوال را اگر بخواهیم به شکل دیگری بیان کنیم :
به اعتقاد دینداران دین امری ضروری و حیاتی برای هدایت انسان هاست. خداوند هم که تشخیص داده و آن را نازل کرده است. حال سوال اینجاست چرا برای عده ای محدود؟ چرا خداوند صلاح دیده که دین را فقط برای عده ای محدود نازل کند؟ درست است که عوامل انسانی در چگونگی انتشار ادیان نقش داشته اند ولی این منافاتی با قدرت مطلق خدا در هدایتگری ندارد. می توانست به شکلی دین نازل کند که هم حجت بر همه انسانها تمام شود و هم اختیار سلب نشود. خداوند قادر مطلق است و هیچ محدودیتی برای او نیست و بر هر امری تواناست. مگر اینکه دین را امری ضروری ندانیم. امر ضرورری باید برای همه ضروری باشد نه برای عده ای محدود. نمی توانیم بگوییم خدا تشخیص داده و به ما مربوط نیست. چرا که همین صفات خداوند و حکیم بودنش را انسان ها از دین استخراج کردند و اگر دین را ناشی از اراده الهی ندانیم باید دنبال صفاتی برای خداوند باشیم که بر شواهدی که در عالم هستی داریم منطبق باشد.

شریعت عقلانی;308358 نوشت:

با سلام خدمت جناب بقیه السلام.
حال دوباره و بر اساس توضیحات بالا سوال را مطرح میکنیم
سوال در مورد خواص است : یعنی انسان هایی که حداکثر انتظاری را که خدا و یا عقل و فطرت از آنها دارد به طور کامل انجام می دهند منتها در جوامع با دین می شوند امثال عارفان بزرگ اسلام و در جوامع بی دین می شوند انسان اخلاقی یا هر چه اسمش را بگذارید. سوال در مورد این دو نفر است.
حال پاسخ شما
حال بنا به تشخیص خدا شاید در مکانی مشابه این دنیا بعد از مرگ یا قیامت قرار داده شود و شرایط هدایت و رسیدن به کمال همانند آقای بهجت مثلا برایش ( در مدت زمان مشابه یا خیلی کوتاه تر ) باشد تا برادریش ثابت شود.

برادر بزرگوار روی شاید ها نمی توان حساب کرد. اگر ادعای بالا اثبات گردد مسئله حل می شود.

و من الله توفیق

سلام به شما

جناب شریعت عقلانی بحث بر سر این بود که انسانی که پشت کوه هست و دین بهش نرسیده اگر بر فطرت عمل کند در طول عمر و خوب باشه , در حد آقای بهجت با این همه عبادت و طول عمر و رسیدن دین به ایشان هست مقامشون ؟

ما گفتیم اول اینکه غیر ممکن است انسان با فطرت بشود مثل کسی که دین بهش رسیده. و عقیده ی شما هم همین است و ذکر کردید.

پس این شخص که دین بهش نرسیده به وظیفه ی خودش عمل کرده و در حد انتظاری که خدا ازش داده قبول شده.
حال میماند قسمتی که اگر دین بهش میرسید چه می شد ؟
ما گفتیم این شخص مستضعف هست و خداوند این مسئله را قطعا جبران می کند.
اینکه من گفتم شاید , مکان رو گفتم و الا این جبران شدن از طرف خداوند قطعی هست چون ما عدالت خداوندی رو که می شناسیم مطمئنیم. و هم در روایات و هم اشاره ای در قران شده از این موضوع و عقلیه.

حال اگر به عدالت خداوند شک داریم باید اول خداوند رو بشناسیم و قران رو ثابت کنیم از طرف خداست بعد برسیم بر سر این بحث.

مورد بعدی اینکه قطعا شما نمیتونید ثابت کنید کشورهای بی دین از " دین " تبعیت نکرده اند و دین خدا رو ایشان تاثیر نگذاشته است.
عرض شد کافیه انسان بد ها رو تشخیص بده و قانون بذاره , خوب ها مشخص می شوند.

و گفتیم همانطور که مشاهده می کنید اگر چه در کشورهای بی دین مسائلی رو رعایت می کنند و خوب هست اما واقعا مسائل هایی از جمله مثلا اخلاقی رعایت نمیشه.
چون تشخیصش بدونه دین سخت هست که خوب هست یا بد.

در کل :

کسی که دین بهش نرسیده واقعا در حد و اندازه ی خودش ازش انتظار میره.
و قطعا این مورد برای این فرد توسط خداوند جبران می شود.
به دین هم که عرض شد به دلایلی که گفته شد نیاز هست و فطرت اصلا و قطعا کافی نیست.
و خداوند باید مسیر درست را به انسان نشان دهد.
پس هم عدالت سره جاش هست هم دین.

موفق باشید

مؤمن;307751 نوشت:
ه نظرم استدلال بالا اگه بخواد تناقض نداشته باشه باید پاسخ سؤال سوم رو این طور اصلاح کنیم: 3- خیر زیر سؤال نمی رود چون از اول اصلاً قرار نبوده مقامشان با هم یکی باشد (همان طور که مقام انسان با اسب و قاطر یکی نیست) و عدالت را باید از دید خدا تعریف کرد.

دوست عزیز جناب مومن سلام.
این جواب نمی تواند درست باشد زیرا :
انسان ها که به دنیا می آیند همه با هم یکسانند. این شرایط محیطی و اجتماعی است که روی انسانها تاثیر می گذارید. یعنی اینکه مثلا یک عارف مسلمان اگر در جامعه ای بی دین به دنیا می آمد هرگز به این مقامی که دارد نمی رسید. لذا اینکه بخواهیم انسانها را از هم تفکیک کنیم و قایل به عدم مقایسه آنها باشیم امری نادرست است. همه انسانها در بدو تولد شرایطی یکسان دارند.

baghiatosalam;308362 نوشت:
اینکه من گفتم شاید , مکان رو گفتم و الا این جبران شدن از طرف خداوند قطعی هست چون ما عدالت خداوندی رو که می شناسیم مطمئنیم. و هم در روایات و هم اشاره ای در قران شده از این موضوع و عقلیه.

دوست عزیز ما داریم روی دین صحبت می کنیم و الهی بودن آن. لذا در اینگونه بحث ها نمی توان به قرآن رجوع کرد چرا که حجیت قرآن پس از اثبات الهی بودن دین مشخص می شود.
در مورد عدالت الهی هم باید ابتدا عدالت خداوند را ثابت کنیم بعد قایل به دنیایی دیگر برای جبران مافات باشیم.
یعنی اینکه این استدلال :
چرا دنیایی دیگر برای انسانها جهت جبران مافات وجود دارد ======= چون خداوند عادل است.
چرا خداوند عادل است ============= چون دنیایی دیگر برای جبران مافات وجود دارد.
مستلزم دور است و غیر قابل قبول. یعنی یکی از طرفین استدلال باید منوط به چیز سومی باشد.

baghiatosalam;308362 نوشت:
حال اگر به عدالت خداوند شک داریم باید اول خداوند رو بشناسیم و قران رو ثابت کنیم از طرف خداست بعد برسیم بر سر این بحث.

البته به عدالت خداوند شک نداریم. به خاطر همین هم هست که سعی داریم دین را بشری جلوه دهیم تا به عدالت خدا خدشه ای وارد نشود. ولی اگر دین را الهی بدانیم باید یا همه ادیان و مکاتب را واجد هسته مشترک و مساوی بدانیم. ( پلورالیم دینی ) یا اگر قایل به تساوی نباشیم باید دین را بشری بدانیم. همه این تلاشها به خاطر این است که به عدالت خداوند خدشه وارد نشود.

در واقع همین که اعتقاد به وجود دنیایی برای جبران مافات تلاشی است برای اینکه عدالت خدا زیر سوال نرود بشری بودن دین هم در همین جهت است.

البته یک چیز خیلی می تواند به ما کمک کند و آن ذات دین است. ما در مباحث فلسفی یک ذاتی داریم و یک عرضی. تمامی احکام و باید و نبایدهایی که در دین ( در واقع شریعت ) وجود دارد عرضی دین اند نه ذاتی دین. یعنی غایت و هدف دین اینها نبوده. اینها مسایلی است که بواسطه شرایط اجتماعی آن روز جامعه به ادیان چسبیده اند. در واقع ذات دین باید چیز دیگری باشد.
ماجرای قوم موسی و گوساله ای را که باید ذبح می کردند اگر به خاطر داشته باشید این مسئله روشن تر می شود. در آن داستان موسی به قوم گفت بروید و گوساله ای را قربانی کنید. آنها می توانستند بروند و گوساله ای را قربانی کنند و مسئله حل شود. ولی آنقدر بهانه گیری کردند و سوالات جزیی غیر ضروری پرسیدند که گوساله ای با تمام جزییات برای آنها مشخص شد و با این بهانه گیری ها در واقع خودشان را به دردسر انداختند. موسی و در واقع خداوند نمی خواست که اینطور شود. درواقع خودشان باعث شکل گیری حکمی از یک شریعت شدند.
به این آیه قرآن دقت کنید :
101- يا ايها الذين آمنوا لا تسئلوا عن اشياء ان تبدلكم تسوكم و ان تسئلوا عنها حين ينزل القرآن تبدلكم عفا الله عنها و الله غفورحليم
اى كسانى كه ايمان آورده ايد سؤ ال نكنيد از چيرهائى كه اگر ظاهر شود بر شما ناراحت مى شويد و اگر هنگام نزول قرآن از آنها بپرسيد معلوم مى شود بر شما و خداوند آنها را مى بخشد، و خداوند بخشنده و حليم است (101). سوره مائده
به روشنی از این آیه برداشت می شود که خود خداوند هم دوست ندارد بندگانش سوالاتی بپرسند که بواسطه آن سوالات حرامی مطرح شود و عده ای در گرفتاری بیافتند. یعنی اینکه حلال و حرامها خداوند عرضی دینند و نه ذاتی دینو یعنی دین به خاطر آنها نیامده. بسیاری از احکام دین ما بواسطه سوالاتی شکل گرفت که صحابی می پرسیدند و اگر نمی پرسیدند حکمی هم شکل نمی گرفت. لذا اینها نمی توانند جزو ذات دین باشند. لذا باید در اینکه چه چیزی جزو ذات دین است بیشتر کنکاش کرد.

دقت در آیین وحدت وجود و همچنین شباهت بسیار زیاد آن به برخی آیین های هندو مانند اوپانیشادها می تواند ما را بهتر به ذاتی دین رهنمود کند.

سلام به شما جناب شریعت عقلانی عزیز

راستش من الان در بحث گم شدم و نمیدونم الان با این گفته های شما دنبال چی هستیم و قرار هست چی ثابت بشه و چی رد بشه و غیره.
لذا من بهتر دونستم قبل از ارسال نظر و جواب خودم , کاملا روشن بفرمایید در بحث دنبال چی هستیم و به چه چیزهایی اعتقاد داریم.

در مورد اون سوال عدالت خداوند و دین , من فرض رو بر این گرفتم که به خداوند و قران اعتقاد داریم.
اینکه دین به ما میگه خداوند حکیم هست و عادل و غیره هم متوجه منظورتون نشدم. یعنی چون دین اینارو گفته ما قبول داریم که خداوند اینه ؟

در کل لطفا تمام سوالاتی که الان میخوایم با هم جلو بریم رو مطرح کنید و بگید به چه چیزهایی اعتقاد داریم.

با تشکر

با سلام مجدد خدمت جناب بقیه السلام.
شما اگر یک سخن از دین بیاورید که گفته باشد :
جهان دیگری مانند این جهان و قبل از بهشت و جهنم و جهان ابدی و قبل از حساب و کتاب وجود دارد که انسانها پس از مرگ با اختیار کامل یک مسیر زندگی مشابهی را طی می کنند منتها فرقش با این جهان در این است که آنجا دیگر به همه دین کامل عرضه شده و حجت تمام و کمال به آنها ارایه می شود.
شما فرض چنین جهانی را حتی با توسل به متون دینی برای بنده اثبات کنید.
تنها در این صورت است که با فرض الهی بودن دین عدالت خدا زیر سوال نمی رود.
ولی اگر بخواهیم دین را الهی بدانیم و نتوانیم چنین ادعایی در دین یافت کنیم آنوقت مشاهدات تجربی ما از جهان خارج یا به عدم عادل بودن خدا می انجامد یا به بشری بودن دین.
البته تا آنجا که بنده اطلاع دارم چنین ادعایی مبنی بر وجود جهانی مشابه جهان ما جهت جبران مافات خداوند برای همه انسانها وجود ندارد. ما غیر از این جهان 2 جهان دیگر داریم. یکی برزخ یا عالم مثال و دومی آخرت یا عالم عقل. که در هیچ کدام از آنها تکلیف وجود ندارد و به تیع آن هیچ عملی از انسان مورد ارزیابی و حساب و کتاب و در نتیجه تعالی انسان نمی شود. تنها اعمال ما در این جهان مادی است که منشا رتبه و درجه ما در بهشت یا جهنم می گردد.
لذا بر این اساس خداوند چگونه برای آن فرد عامی جبران کرده و امکان رسیدن او را به درجه ای مانند درجه عارفان شیعه فراهم می آورد؟

baghiatosalam;308435 نوشت:
در مورد اون سوال عدالت خداوند و دین , من فرض رو بر این گرفتم که به خداوند و قران اعتقاد داریم. اینکه دین به ما میگه خداوند حکیم هست و عادل و غیره هم متوجه منظورتون نشدم. یعنی چون دین اینارو گفته ما قبول داریم که خداوند اینه ؟

خداوند هم عادل است و هم حکیم. ولی این به چه معناست؟ آیا ما می توانیم برای خداوند باید و نباید بگذاریم که ای خدا تو باید دین برای ما بفرستی؟ شاید خداوند اراده و اختیار و عقلی به انسان داده که می تواند خودش برای خودش دین درست کند و بوسیله آن هم به درجات بالا برسد و این عین عدالت و حکمت خداست. یا اصلا در برخی شرایط هم بوسیله عقل به کمالات بالا برسد. و این عین عدالت خداست. لذا وقتی ما دین را بشری می کنیم درواقع سعی داریم به عذالت خدا لطمه ای نخورد. منتها اگر آن را به اراده خدا مستقیما نسبت دادیم آنوقت چون مشمول همه انسانها نشده عدالتش زیر سوال می رود.
امیدوارم منظورم را خوب بیان کرده باشم.

شریعت عقلانی;308462 نوشت:

با سلام مجدد خدمت جناب بقیه السلام.
شما اگر یک سخن از دین بیاورید که گفته باشد :
جهان دیگری مانند این جهان و قبل از بهشت و جهنم و جهان ابدی و قبل از حساب و کتاب وجود دارد که انسانها پس از مرگ با اختیار کامل یک مسیر زندگی مشابهی را طی می کنند منتها فرقش با این جهان در این است که آنجا دیگر به همه دین کامل عرضه شده و حجت تمام و کمال به آنها ارایه می شود.
شما فرض چنین جهانی را حتی با توسل به متون دینی برای بنده اثبات کنید.

سلام به شما جناب شریعت عقلانی عزیز

جناب شریعت من نمیدانم شما چطور خداوند را می شناسید و اثبات کردید و خدای شما چه خصوصیاتی دارد و چه هست.

دین من به من نگفته خدای تو این هست و من هم بگم دینم گفته پس این هست و حال فردا دین دیگری بیاید بگوید این نیست و این است و من بگم چشم.

اگر از کسی که کمی دانش دارد , در جهان بگویید اگر قرار باشد برای خودت خدایی بسازی , آن خدا چه خصوصیاتی دارد این شخص هرچه که بهترین هست را برای او می گوید :
دوست دارم قدرتمند باشد.
بزرگ باشد.
دانشمند باشد.
به حرفام گوش بده.
کمکم کنه.
همیشه حاضر باشه.
کنارم باشه.
مراقبم باشه.
هیچ وقت نمیره.
کاری کنه منم نمیرم.
مهربان باشه.
آدم های بد رو از بین ببره.
و غیره...

فلذا ما وقتی خدا را اثبات می کنیم به تمامی صفات خوب برایش پی می بریم.
اگر بخوابد غافل می شود از حال ما... ظلم کند دوستش نداریم. مریض شود نیاز به درمان دارد و غیره...

فلذا همچین خدایی از همه جهات کامل هست و هرگز پا روی عدالت نمیگذارد و عادل و حکیم و دانشمند و غیره هست.

و اما :

برفرض این جمله ی شما که گفتید از دین و قران دلیل بیاورم :

جناب شریعت شما میدانید قران این نیست که جزئیات همه چیز را بگوید , چون اساسا جزئیات تمام شدنی نیست و همیشه وجود دارد , لذا خداوند اشاراتی می کند.

مثل بهشت و جهنم و مثلا آتش را میگوید که خیلی وحشتناک است و یا باغ که لذت بخش هست.

برای این مورد هم نام نبرده که مثلا جهان دیگری هست به این صراحت.
اما دقیقا اشاراتی شده است و از آیات نتیجه ها می شود گرفت.
اما اینکه ما ندانیم چگونه این اتفاق می افتد و بعد دین را بشری بدانیم که اصلا منطقی نیست.

چه اشاراتی شده :

1- خداوند تا انسان را امتحان نکند وارد بهشت نمی کند.
2- خداوند تا پیامبری برای انسان نفرستد او را عذاب نمی کند.
3-کسانی که این چنین ( دور افتاده هستند و در جریان هیچی نیستند) مستضعف هستند.
4- کار و حساب مستضعفان به خدایشان واگذار می شود.
و غیره...

خوب همینقدر کافی است.
پس مشخص شد نه بهشتی هستند و نه جهنمی و حسابشان با خدایشان هست.
برای کسی که خدا و دین را قبول دارد همینقدر کفایت میکنه.
پس اتفاقی باید بی افتد که تکلیف ایشان مشخص شود.
حال هر مدل و اتفاقی که می خواهد باشد برای ما اهمیتی ندارد مهم این است که خداوند عادل است - ظلم نمی کند بدون امتحان کسی وارد بهشت نمیشود و غیره...

در روایت ها هم داریم که خداوند آنها را در جهانی شبیه این جهان میگذارد و بعد حجت را برایشان تمام میکند و بعد یک فرمان برای اجرا میدهد.

هرچند که ما نیاز به این مسائل نداریم که چه مدلی هست حال این روایت که فکر کنم از حضرت صادق علیه السلام هست صحیح باشد یا خیر.

قران به اندازه کافی فرموده.

و البته یک روایت دیگه ای هم هست :

حديث صحيح كليني از زراره از حضرت صادق ( عليه السّلام روايت كرده است كه گفت سؤ ال كردم كه چه مي فرماييد راجع به اطفالي كه پيش از بلوغ مي ميرند، فرمود سؤال كردند از حضرت رسول ( صلّي اللّه عليه و آله ) از احوال ايشان (اطفال ) فرمود [="red"]خدا داناتر است [/]به آنچه ايشان خواهند كرد. [="red"]حضرت فرمود يعني دست از ايشان برداريد و در باب ايشان سخن مگوييد و علم ايشان را به خدا واگذاريد.[/]

ما در حد اینکه خدای عادل را قبول داشته باشیم و بعد لزوم دین برای بشر کفایت می کند در رسیدن به این جواب.

شریعت عقلانی;308462 نوشت:

[=#0000ff]تنها در این صورت است که با فرض الهی بودن دین [="red"]عدالت خدا زیر سوال نمی رود[/]. [/]

و بعد فرمودید :

شریعت عقلانی;308462 نوشت:

خداوند هم عادل است و هم حکیم.

پس یعنی اگر ثابت شود دین الهی نیست عدالت خداوند زیر سوال می رود.
حال سوال اینجاست شما چطور وجود خداوندی را اثبات کردید که آن خداوند عادل نیست ؟
یعنی ظالم است و بعد بخشنده نیست و بخیل است و هیمنطور صفات بد بعدی زنجیره ای میاد.

مگر ما نگفتیم که فطرت اصلا کافی نیست و فقط در حد مسائل بسیار کوچک را شاید تشخیص دهد , پس حال چنین خدایی که حکیم است و میتواند هدایت کند چرا هدایت نمی کند ؟

هواپیمای بدون خلبان رو در نظر بگیرید در هوا چه وضعیتی دارد.
یا خلبان عاقلی که در هوا هست و از پایین راهنماییش نکنند مسیر رو و توی مانیتور مسیر نداشته باشه , چه وضعیتی دارد ؟

و خداوند در قران می فرماید دین و قران هدایت است :

«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُمْ مِنِّی [="red"]هُدىً [/]فَمَنْ تَبِعَ [="red"]هُدایَ [/]فَلاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»(بقره 38)
اگر از جانب من هدایتی برای شما آمد، پس آن كس كه هدایت مرا پیروی كند، بر آنان بیمی نیست و نه آنان محزون خواهند بود.
«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّكُمْ مِنِّی [="red"]هُدىً [/]فَمَنِ اتَّبَعَ [="red"]هُدایَ [/]فَلایَضِلُّ وَ لایَشْقى»(طه 123)
در جای دیگر فرموده است:
«قُلْ إِنَّنِی [="red"]هَدانِی [/]رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً[19] مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِینَ»(انعام 161)
بگو به درستی كه پروردگارم مرا به راه راست هدایت كرده است و آن دینی استوار (یعنی) آیین حنیف ابراهیم است؛ او از مشركان نبود.
«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ [="red"]هُدىً [/]لِلنَّاسِ»(بقره 185)
ماه رمضان، ماهی كه قرآن، برای راهنمایی مردم، در آن نازل شده است.
و درباره تورات و انجیل می‎فرماید:
«وَ أَنْزَلَ التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ مِنْ قَبْلُ [="red"]هُدىً [/]لِلنَّاسِ»
قبل از این، تورات و انجیل را برای هدایت انسان‎ها نازل كرد.

و غیره...

وقتی خداوند اثبات شد , بعد انسان پر از سوال است که جوابی برایش ندارد و اصلا مغزش نمیرسد که جواب دهد , پس خدا هم هست با تمام صفات خوب , حال خداوند که جواب سوال های مارا دارد ( سوال های اساسی که قفل کننده ی مغز هست مرادم هست و نه سوال های معمولی علمی و غیره) , نباید پاسخ دهد ؟ و همینطور ما در گمراهی و سر درگمی باشیم.
و بعد هدف هم نمیدانیم و بعد آفرینش هم بیهوده می شود و کلا زنجیره ای همه چیز بر باد می رود.

لذا لزوم دین اگر خداوند اثبات شود , قطعی است از جانب خداوند.

شریعت عقلانی;308462 نوشت:

ما غیر از این جهان 2 جهان دیگر داریم. یکی برزخ یا عالم مثال و دومی آخرت یا عالم عقل. که در هیچ کدام از آنها تکلیف وجود ندارد و به تیع آن هیچ عملی از انسان مورد ارزیابی و حساب و کتاب و در نتیجه تعالی انسان نمی شود. تنها اعمال ما در این جهان مادی است که منشا رتبه و درجه ما در بهشت یا جهنم می گردد.

ما نمیدانیم و ما فقط آنهایی را که باید بدانیم و کفایت می کند برایمان میدانیم.
حال یا 2 تا باشد یا هزار تا.
مورد بعد اینکه :
به طور کلی دنیا جای آزمایش و تکلیف است اما آیا همه ی انسان ها یا موجودات در این عالم تکلیفی بر دوش دارند ؟
دیوانه ها
اطفال
وغیره... این دو مورد رو گفتم که کاملا روشن باشد.
پس موارد خاصی هست که استثنا می شوند.

حال عالم برزخ هم به طور کلی محل آزمایش و تکلیف نیست , اما دقیقا مثل این جهان ممکنه استثنا داشته باشد و دقیقا برعکس این جهان شود . دیوانه ها تکلیف دارند یا هر کسی که در این جهان تکلیف نداشته و آنها که تکلیف داشتند دیگر تکلیفی ندارند.

شریعت عقلانی;308462 نوشت:

1-آیا ما می توانیم برای خداوند باید و نباید بگذاریم که ای خدا تو باید دین برای ما بفرستی؟
2-شاید خداوند اراده و اختیار و عقلی به انسان داده که می تواند خودش برای خودش دین درست کند و بوسیله آن هم به درجات بالا برسد و این عین عدالت و حکمت خداست.یا اصلا در برخی شرایط هم بوسیله عقل به کمالات بالا برسد. و این عین عدالت خداست.

1- بله می توانیم. درواقع خداوند خودش برای خودش باید می گذارد که به دلیل حکیم بودن دانا بودن مهربان بودن و غیره... اگر دین نفرستد باید برای خودش و صفاتش پاسخ داشته باشد که تناقض به وجود نیاد. و اگر باید های ما منطقی باشد داریم نقص های خدا رو میگیم که باز خداوند باید فکری کند و جوابی به این سوال ها بدهد و وقتی همه ی انسان ها این دید را داشته باشند , باز میشود همان بیهودگی و بی برنامگی و باز همان سوالات تکرار می شود و باز نیاز به اثبات خداوند است و غیره.
2- و حال اینجا "شایدِ شما" با "شایدِ من" زمین تا آسمان فرق می کند ,
[="red"]آیا واقعا به انسان چنین عقلی داده است ؟؟؟؟
[="red"][/]اگر ثابت شود چنین عقلی داده است حرف شما صحیح.
[/]و ما گفتیم و خود شما هم فرمودید : که فطرت و عقل انسان چنین توانایی و تشخیصی را ندارد.
مخصوصا اگر صفره صفر باشد که حتی پدر و مادر نداشته باشد و فقط خودش باشد.
این شخص حیوان هم نمیشود , چون اصلا بزرگ نمیشود و اگر باهوشی باشد که این را بزرگ کند , این از اون تقلید می کند و مثل اون می شود و اون باهوش هم از باهوش قبلی و حرف های افراد قبلی.
غیر ممکن است جناب شریعت عقلانی انسان بتوند بدون هدایت و تربیت به جایی برسد.
حد اکثر اگر بزرگ شود در حد مسائل بسیار ابتدایی می فهمد.... آنهم در حد شاید هست که تشخیص دهد ظلم بد است. حال چرا بد است. چرا دزدی بد است و غیره و هزاران سوال دیگه.

و شما الان نمیتونید بیاید بگید عده ای هستند دارند دین مینویسند , چون فکر کنم قبلا هم عرض کرده باشم( یا نه ) که کافیه شما به یک کارگر بگید با این آجر ها و سیمان گل و رنگ میشود این خانه را ساخت.
این شخص دیگه بعد از این آموزش فکرش به کار می افتد و از این آجر ها انواع خانه ها را می سازد.

حال در مسائل دینی هم همینطور است.
کافیه یک دین بیاد و اسم خداوند رو بیاره.
دیگه انواع و اقسام خداوند ها ساخته می شند.
انواع اقسام باید و نباید ها می اید.
و غیره...

دقیقا شباهت ادیان همین است و می شود گفت همه از دین(اصلی خدا) الهام گرفته اند. ( و حد اقل نمیشه ثابت کرد که نگرفته اند).
فرض کنید پادشاهی در 4000 سال پیش یک انسان خداپرستی را دیده که دارد به آسمان دعا می کند.
بعد این پادشاه میاد واسه قومش میگه خدای ما ستاره و یا خورشید است. او خدای خوبی است روشنایی است. و یا بت میسازد تا همه ببینند و غیره...
و اینطوری منحرف میشند( حال یا پادشاه میفهمد و منحرف میکند یا نمیفهمد).
کاملا این مسائل وجود دارد.
و حتی صحبت کردن و زبان های گوناگون و غیره.

فکر کنم و درواقع قطعا در جایی خوندم زمانی که 2 انسان رو به مدت 15 20 سال در مکانی مثل جنگل تحت مراقبت نگه داشتند بدون هیچ گونه آموزشی که به اینها بدهند . بعد از 15 20 سال این 2 انسان هیچی نه تنها نمیفهمیدن بلکه حتی دیگه چیزی هم یاد نمیگرفتن.

حتی اگر این مسئله دروغ هم باشد ما در جامعه ی خودمون میبینیم. کسانی که منزوی هستند و رفت و آمد با کسی و در اجتماع ندارند اصلا بلد نیستند دو کلمه صحبت کنند و جمله بندی کنند.
همچنین فرزندانی که پدر و مادر درست حسابی دارند و آنها که ندارند کاملا در فرزندشون در سن 6 سالگی مشخص هست.

تمام توضیحات واسه این است که قطعا انسان نمیتونه خودش ره به جایی ببره مگر از جایی و از کسی راهنمایی دریافت کند. پدر و مادر - معلم - دوست و غیره... و انها هم از قبلی...

پس اگر خداوند اثبات شد , آمدن دین از طرف خداوند قطعی هست.

فطرت انسان خوب و بد را تشخیص میدهد اما
از نظر من :
زمانی که به انسان گفته شود بد کدام است و خوب کدام است.
یعنی انسان وقتی خوب را میشنود و یا میبیند فطرتا دوست دارد و میپذیرد.
در واقع اگر خوب را به او بگویند + حکمتش و بد را بگویند + حکمتش
انسان خوب را انتخاب می کند.
اما باید داده شود و تا داده نشود که هیچی که هیچی.
فطرت چیرو تشخیص بده به جز شاید خیلی مسائل ابتدایی اونم شاید.

فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ﴿شمس ۸﴾
سپس فجور و تقوا (شر و خير) را به او الهام كرده است.

[="red"]خوب تا اینجا 50 50 الهام شد.
[/][="red"]حالا سوال اینجاست که مسیر از کدوم بر هست و کدوم خوب هست کدوم بد ؟؟؟
[/]
قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ﴿۹﴾
كه هر كس آن را پاك گردانيد قطعا رستگار شد.
وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ﴿۱۰﴾
و آن كس كه نفس خويش را با معصيت و گناه آلوده ساخته، نوميد و محروم گشته است.

و بعد در کتابش دقیقا مشخص میکند کدوم ها پاک میکنه و کدوم ها گناه و گمراه و معصیت.
خوب...
پس خداوند راه را باید نشان میداد و دقیقا نشان داد که مسیر کدام است و تنها به الهام( به آن معنا) اکتفا نکرد.

موفق باشید

موضوع قفل شده است