رد آیاتی که از آنها به توسل به اشخاص یاد میشود

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
رد آیاتی که از آنها به توسل به اشخاص یاد میشود

بسم الله الرحمن الرحیم
إِنْ أُريدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقي إِلّا بِاللهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُ

ابتدا برای بیان مطالب به معنا و مفهوم توسل می پردازم [=&quot]لغوى مشهور خلیل بن احمد مى گوید[/][=&quot]: «وسّلتُ الى ربّى وسیلة أى عملتُ عملا أتقرّب به إلیه وتوسّلتُ إلى فلان بکتاب او قرابة أى تقرّبتُ به إلیه; به سوى پروردگارم وسیله اى جستم یعنى عملى را انجام دادم که با آن به او تقرّب جستم و نزدیک شدم. وقتى مى گویم: به فلانى با کتابى و یا به سبب خویشاوندى توسّل پیدا کردم، یعنى به آن وسیله به او نزدیک شدم و تقرّب یافتم».
لغوى دیگر ابن منظور نیز مى نویسد: «توسّل إلیه بوسیلة إذا تقرّب إلیه بعمل; به سوى او با وسیله اى توسّل جست، یعنى با انجام عملى به او نزدیک شد» سپس از جوهرى نقل مى کند که «الوسیلة ما یُتقرّب به إلى الغیر; وسیله آن چیزى است که به وسیله آن به دیگرى تقرّب جسته مى شود».
به بیان آیه قرآن يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ هم هدف توسل قرب به خداست(الیه الوسیله)[/]
[=&quot][=&quot][=&quot]خطاب این آیه به مومنین است

[/][/][/][=&quot] اما برای اینکه بخواهیم بدانیم منطور از این وسایل چیست باید به اولین مومن به خدا که الگو تمام مسلمانان است مراجعه شود (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيراً )
پیامبر اسلام عامل به قرآن است و از وسایلی هم برای قرب الی الله استفاده کرده مثل نماز زکات روزه و ...([/][=&quot][=&quot]ان افضل ما توسل به المتوسلون الی الله سبحانه و تعالی الایمان به و برسوله و الجهاد فی سبیله فانه ذروة الاسلام، و کلمة الاخلاص فانها الفطرة و اقام الصلاة فانها الملة، و ایتاء الزکاة فانها فریضة واجبة و صوم شهر رمضان فانه جنة من العقاب و حج البیت و اعتماره فانهما ینفیان الفقر و یرحضان الذنب، و صلة الرحم فانها مشراة فی المال و منساة فی الاجل، و صدقة السر فانها تکفر الخطیئة و صدقة العلانیة فانها تدفع میتة السوء و صنائع المعروف فانها تقی مصارع الهوان)
با توجه به اینکه هدف توسل قرب به خداست(طبق احادیث شیعه و قرآن) اما نزدیک ترین انسان ها به خدا از چه وسایلی برای قرب استفاده کرد؟ انسان مرده یا زنده؟ هرگز
او که نزدیکترین مخلوقات به خداست از عمل صالح برای قرب استفاده کرده عمل پیامبر الگوی ماست چطور می توان خلاف عمل الگو عمل کرد و به اشخاص برای قرب الی الله تمسک جست؟!!الله اعلم
ان شاء الله ادمه دارد...
[/][/]

[=&quot][=&quot]وَ آخِرُ دَعْوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ [/][/]



با نام و یاد دوست


با سلام خدمت شما


در این آیه امر شده است که آدمی برای تقرب الهی وسیله ای بجوید. انسان مادی نمی تواند بدون وسیله لازم به خدا نزدیک شود و به مقام قرب الهی برسد، بلکه واسطه ای لازم است که او را به این مقام برساند. این واسطه می تواند عبادت و کارهای نیک باشد و انسان به کمک نماز، روزه، حج و اعمال خیر دیگر به خداوند متعال نزدیک شود. همچنین این واسطه می تواند محبت اولیای خدا باشدکه خود او تأکید نموده است: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الا المودة فی القربی».[1] انسان با توسل به کسانی که محبوب خدا هستند، مانند پیامبران و معصومان و مؤمنان صالح، به تقرب الهی دست می یابد.


اینکه صرفا به یک حدیث استناد کنیم و از سایر روایات چشم پوشی کنیم خلاف بحث علمی است.همچنین تقسیم بندی شما نیز اشتباه می باشد زیرا شما وسایل را عمل صالح دانسته اید و توسل به اولیای الهی را قسیم عمل صالح قرار داده اید در حالیکه توسل به اولیا خود از اعمال صالحه می باشد.


وسیله هر چیزى است که انسان را به خدا نزدیک مى کند و مؤمن باید در طلب آن باشد، در روایات مصادیق فراوانى براى آن ذکر شده است که به نمونه هایى از آن اشاره مى شود:


اطاعت خدا و اجراى فرمان هاى الهى ، جهاد در راه خدا، اخلاص ، برپادارى نماز ، زکات ، روزه ، حج و عمره ، صله رحم ، صدقه پنهانى و آشکار ، هر کار خوب ، قرآن ،امامان معصوم و اهلبیت علیهم السلام


برخى روایات مصادیق وسیله را امام معصوم(ع) مى داند چنان که پیامبر خدا(ص) فرمود: « امامان، از فرزندان امام حسین(ع) هستند، کسانى که آن ها را اطاعت کنند خدا را اطاعت کرده اند. کسانى که آن ها را معصیت کنند خدا را نافرمانى کرده اند، آنان دستگیره مطمئن هستند و همانان وسیله اى براى تقرّب به خدا هستند. »[2]



منظور از اين روايات تطبيق آيه بر امام است؛ يعنى يكى از روشن‏ترين و كامل‏ترين مصاديق وسيله، ائمه هستند كه موجب قرب و نزديك شدن انسان‏ها به خدا مى‏شوند و اساساً اگر رهبرى و امامت ائمه معصوم (عليه السلام) نباشد، قرب به خدا حاصل نمى‏شود، همان گونه كه در روايات متعدد مساله ولايت، شرط قبولى اعمال قرار داده شده است‏.


یکی از بزرگترین دلایل بر تبعیت و اطاعت از اهل بیت و به تبع آن وسیله بودن آن ها حدیث ثقلین می باشدکه تمسک به قرآن و اهل بیت (ع) را وسیلۀ نجات و تقرب به خدا می شمارد.


انجام هر عملى که فى نفسه صلاحیت تقرّب به خدا را داشته باشد و عامل، آن عمل را براى خدا انجام دهد؛ یعنى هم حُسن فعلى لحاظ گردد و هم حُسن فاعلى، زمینه تقرب و نزدیکى به خدا را فراهم مى‏کند و اگر عبدى به خدا نزدیک شد مى‏تواند از قرب او بهره گیرد.

ابن حجر مكى در كتاب صواعق از امام شافعى پيشواى معروف اهل تسنن نقل ميكند كه به اهل بيت پيامبر(ص) توسل ميجست و چنين ميگفت :خاندان پيامبر(ص) وسيله منند آنها در پيشگاه او سبب تقرب من مى باشند اميدوارم به سبب آنها فرداى قيامت نامه عمل من به دست راست من سپرده شود. [3]


حتى از ابن حجر در كتاب الخيرات الحسان نقل ميكند كه امام شافعى در ايامى كه در بغداد بود به زيارت ابو حنيفه ميرفت و در حاجاتش به او متوسل مى شد![4]


نتیجه آنکه:


1-آیه صریحا اشاره دارد برای تقرب به خدا از وسیله استفاده کنیم.
2-وسیله مصادیق متعددی دارد و به طور کلی هرکاری که رضا و اطاعت خداوند باشد را شاملمی شود.
3-پیامبر(ص) و ائمه(ع) مصداق برتر وسیله هستند زیرا اطاعت از احکام الهی در گرو تبعیت از آن هاست.



برای اطلاع بیشتر ر.ک :
راهنمای حقیقت ، آیت الله جعفر سبحاني
جهاد در قرآن.نام نويسنده: آيه الله سيد حسن طاهرى خرم آبادى‏
«توسّل» از نگاه فریقین ، پدید آورنده : حجت الاسلام والمسلمین فداحسین عابدی ، مجله طلوع ، تابستان و پاییز 1383، شماره 10 و 11
سایت اسلام کوئیست و پایگاه حوزه
دلیل وجود واسطه ها بین ما و خداوند متعال ، مجله پاسدار اسلام :: آبان 1387،به نقل از پایگاه حوزه

[1] شوری(42)، آیه 23
[2] نورالثقلین، ج 1، ص 624
[3] التوصل الي حقيقة التوسل، محمد نسيب الرفاعي، ص 329
[4] همان ص 331

استدلال;319667 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم إِنْ أُريدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقي إِلّا بِاللهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُ ابتدا برای بیان مطالب به معنا و مفهوم توسل می پردازم لغوى مشهور خلیل بن احمد مى گوید: «وسّلتُ الى ربّى وسیلة أى عملتُ عملا أتقرّب به إلیه وتوسّلتُ إلى فلان بکتاب او قرابة أى تقرّبتُ به إلیه; به سوى پروردگارم وسیله اى جستم یعنى عملى را انجام دادم که با آن به او تقرّب جستم و نزدیک شدم. وقتى مى گویم: به فلانى با کتابى و یا به سبب خویشاوندى توسّل پیدا کردم، یعنى به آن وسیله به او نزدیک شدم و تقرّب یافتم». لغوى دیگر ابن منظور نیز مى نویسد: «توسّل إلیه بوسیلة إذا تقرّب إلیه بعمل; به سوى او با وسیله اى توسّل جست، یعنى با انجام عملى به او نزدیک شد» سپس از جوهرى نقل مى کند که «الوسیلة ما یُتقرّب به إلى الغیر; وسیله آن چیزى است که به وسیله آن به دیگرى تقرّب جسته مى شود». به بیان آیه قرآن يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ هم هدف توسل قرب به خداست(الیه الوسیله) خطاب این آیه به مومنین است اما برای اینکه بخواهیم بدانیم منطور از این وسایل چیست باید به اولین مومن به خدا که الگو تمام مسلمانان است مراجعه شود (لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللهَ كَثِيراً ) پیامبر اسلام عامل به قرآن است و از وسایلی هم برای قرب الی الله استفاده کرده مثل نماز زکات روزه و ...(ان افضل ما توسل به المتوسلون الی الله سبحانه و تعالی الایمان به و برسوله و الجهاد فی سبیله فانه ذروة الاسلام، و کلمة الاخلاص فانها الفطرة و اقام الصلاة فانها الملة، و ایتاء الزکاة فانها فریضة واجبة و صوم شهر رمضان فانه جنة من العقاب و حج البیت و اعتماره فانهما ینفیان الفقر و یرحضان الذنب، و صلة الرحم فانها مشراة فی المال و منساة فی الاجل، و صدقة السر فانها تکفر الخطیئة و صدقة العلانیة فانها تدفع میتة السوء و صنائع المعروف فانها تقی مصارع الهوان) با توجه به اینکه هدف توسل قرب به خداست(طبق احادیث شیعه و قرآن) اما نزدیک ترین انسان ها به خدا از چه وسایلی برای قرب استفاده کرد؟ انسان مرده یا زنده؟ هرگز او که نزدیکترین مخلوقات به خداست از عمل صالح برای قرب استفاده کرده عمل پیامبر الگوی ماست چطور می توان خلاف عمل الگو عمل کرد و به اشخاص برای قرب الی الله تمسک جست؟!!الله اعلم ان شاء الله ادمه دارد...

با سلام

قبلا در مورد وصيله يا وسيله بحث كرديم :

http://www.askdin.com/thread15861.html

اما در مورد توسل پیامبر (ص) گفتیم که ایشان بالاترین وسیله هستند ودر اخبار به خودشان وانبیاء قبل توصل جسته اند :

( توسل النبي (ص) بنفسه والأنبياء )

عدد الروايات : ( 8 )

الطبراني - المعجم الأوسط - باب الألف

195 - حدثنا : أحمد بن حماد بن زغبة قال : ، نا : روح بن صلاح قال : ، نا : سفيان الثوري ، عن عاصم الأحول ، عن أنس بن مالك قال : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علي ، دخل عليها رسول الله (ص) ، فجلس عند رأسها ، فقال : رحمك الله : يا أمي ، كنت أمي بعد أمي ، تجوعين وتشبعيني ، وتعرين وتكسونني ، وتمنعين نفسك طيب الطعام وتطعميني ، تريدين بذلك وجه الله والدار الآخرة ، ثم أمر أن تغسل ثلاثاً وثلاثاً ، فلما بلغ الماء الذي فيه الكافور ، سكبه عليها رسول الله (ص) بيده ، ثم خلع رسول الله (ص) قميصه فألبسها إياه ، وكفنت فوقه ، ثم دعا رسول الله (ص) أسامة بن زيد ، وأبا أيوب الأنصاري ، وعمر بن الخطاب ، وغلاماً أسود يحفروا ، فحفروا قبرها ، فلما بلغوا اللحد حفره رسول الله (ص) بيده ، وأخرج ترابه بيده ، فلما فرغ ، دخل رسول الله (ص) ، فإضطجع فيه ، وقال : الله الذي يحيي ويميت وهو حي لا يموت ، إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ، ولقنها حجتها ، ووسع عليها مدخلها ، بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي ، فإنك أرحم الراحمين ، ثم كبر عليها أربعاً ، ثم أدخلوها القبر ، هو والعباس ، وأبو بكر الصديق (ر) لم يرو هذا الحديث عن عاصم الأحول إلاّ سفيان الثوري ، تفرد به : روح بن صلاح.

الطبراني - المعجم الكبير - باب الفاء

19519 - حدثنا : أحمد بن حماد بن زغبة ، ثنا : روح بن صلاح ، ثنا : سفيان الثوري ، عن عاصم الأحول ، عن أنس بن مالك ، قال : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علي بن أبي طالب ، دخل عليها رسول الله (ص) : فجلس عند رأسها فقال : رحمك الله : يا أمي ، كنت أمي بعد أمي ، وتشبعيني وتعرين ، وتكسيني ، وتمنعين نفسك طيباً ، وتطعميني تريدين بذلك وجه الله والدار الآخرة ، ثم أمر أن تغسل ثلاثاً ، فلما بلغ الماء الذي فيه الكافور سكبه رسول الله (ص) بيده ، ثم خلع رسول الله (ص) قميصه فألبسها إياه وكفنها ببرد فوقه ، ثم دعا رسول الله (ص) أسامة بن زيد ، وأبا أيوب الأنصاري ، وعمر بن الخطاب ، وغلاماً أسود يحفرون فحفروا قبرها فلما بلغوا اللحد حفره رسول الله (ص) بيده ، وأخرج ترابه بيده ، فلما فرغ دخل رسول الله (ص) : فإضطجع فيه ، ثم قال : الله الذي يحيي ويميت وهو حي لا يموت ، إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ، ولقنها حجتها ، ووسع عليها مدخلها ، بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي فإنك أرحم الراحمين وكبر عليها أربعاً ، وأدخلوها اللحد هو والعباس ، وأبو بكر الصديق (ر).

حلية الأولياء - عاصم بن سليمان الأحول

3559 - حدثنا : سليمان بن أحمد ، ثنا : أحمد بن حماد بن رغبة ، حدثنا : روح بن صلاح ، أخبرنا : سفيان ، عن عاصم ، عن أنس بن مالك قال : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علي بن أبي طالب دخل عليها رسول الله (ص) فجلس عند رأسها فقال : يرحمك الله ، فإنك كنت أمي بعد أمي ، تجوعين وتشبعينني ، وتعرين وتكسينني ، وتمنعين نفسك طيب الطعام وتطعمينني ، تريدين بذلك وجه الله والدار الآخرة ، ثم أمر أن تغسل ثلاثاً ثلاثاً ، فلما بلغ الماء الذي فيه الكافور سكبه رسول الله (ص) بيده ، ثم خلع رسول الله (ص) قميصه وألبسها إياه ، وكفنها فوقه ، ثم دعا رسول الله (ص) أسامة بن زيد وأبا أيوب الأنصاري وعمر بن الخطاب وغلاماً أسود يحفرون قبرها ، فلما بلغوا اللحد حفره رسول الله (ص) وأخرج ترابه بيده ، فلما فرغ دخل رسول الله (ص) فإضطجع فيه ثم قال : الحمد لله الذي يحيي ويميت وهو حي لا يموت ، إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ، ولقنها حجتها ، وأوسع عليها مدخلها بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي ، فإنك أرحم الراحمين ، وكبر عليها أربعاً ، وأدخلوها اللحد هو والعباس وأبو بكر الصديق ، غريب من حديث عاصم والثوري ، لم نكتبه إلا من حديث روح بن صلاح ، تفرد به.

الهيثمي - مجمع الزوائد - الجزء : ( 9 ) - رقم الصفحة : ( 256 )

15399 - وعن أنس بن مالك قال : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم على (ر) دخل عليها رسول الله (ص) فجلس عند رأسها فقال : رحمك الله : يا أمي كنت أمي بعد أمي تجوعين وتشبعينى وتعرين وتكسيني وتمنعين نفسك طيباً وتطعميني تريدين بذلك وجه الله والدار الآخرة ثم أمر أن تغسل ثلاثاً فلما بلغ الماء الذى فيه الكافور سكبه رسول الله (ص) بيده ثم خلع رسول الله (ص) قميصه فألبسها إياه وكفنها ببرد فوقه ، ثم دعا رسول الله (ص) أسامة بن زيد وأبا أيوب الأنصاري وعمر بن الخطاب وغلاماً أسود يجفرون فحفروا قبرها فلما بلغوا اللحد حفره رسول الله (ص) بيده وأخرج ترابه بيده فلما فرغ دخل رسول الله (ص) فإضطجع فيه فقال : الله الذى يحيى ويميت وهو حى لا يموت إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ولقنها حجتها ووسع عليها مدخلها بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي فإنك أرحم الراحمين ، وكبر عليها أربعاً وأدخلوها اللحد هو والعباس وأبو بكر الصديق (ر) ، رواه الطبراني في الكبير والأوسط وفيه روح بن صلاح وثقه إبن حبان والحاكم وفيه ضعف ، وبقية رجاله رجال الصحيح.

المتقي الهندي - كنز العمال - الجزء : ( 12 ) - رقم الصفحة : ( 147 )

34425 - رحمك الله : يا أمي ! كنت أمي بعد أمي ، تجوعين وتشبعينني وتعرين وتكسيني ، وتمنعين نفسك طيباً وتطيبيني تريدين بذلك وجه الله والدار الآخرة الله الذي يحي ويميت وهو حي لا يموت ، إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ولقنها حجتها ووسع مدخلها بحق نبيك والأنبياء الذين من قبل يا أرحم الراحمين.

محمود سعيد ممدوح - رفع المنارة - رقم الصفحة : ( 114 )

4 - قال الطبراني في المعجم الكبير ( 2 4 / 352 ) حديث رقم 87 1 : ، حدثنا : أحمد بن حماد بن زغبة ، ثنا : روح بن صلاح ، ثنا : سفيان الثوري ، عن عاصم الأحول ، عن أنس بن مالك قال : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علي بن أبى طالب دخل عليها رسول الله جل وعز ، فجلس عند رأسها فقال : قوله : وخالف الجماعة خطاً ، بل تابعه الفزارى الإمام الثقة في عشرة النساء ( ص 90 ) ، ثم ذكر أن حماداً يتايد برواية ذكرها عن علي بن زيد وهذا أيضاً خطأ ، فعلي بن زيد كانه أخطا فرواه بوجهين : وجه كرواية حماد ، واخر مخالف له في المسند ( 6 / 182 ) ، وليس المقصود التنبيه على هذه الأخطاء ، ولكن المقصود ذكر عبارة الألباني ، وأن زيادة حماد بن سلمة أولى بالقبول في حديث الاعمى ، رحمك الله : يا أمي كنت أمي بعد أمي ، تجوعين وتشبعينى وتعرين وتكسيني وتمنعين نفسك طيباً وتطعميني ، تريدين بذلك وجه الله والدار الآخرة ) ، ثم أمر أن تغسل ثلاثاً ، فلما بلغ الماء الذى فيه الكافور سكبه رسول (ص) بيده ، ثم خلع رسول الله (ص) قميصه فألبسها إياه وكفنها ببرد فوقه ، ثم دعا رسول الله (ص) أسامة بن زيد وأبا أيوب الأنصاري وعمر بن الخطاب وغلاماً أسود يحفرون ، فحفروا قبرها ، فلما بلغوا اللحد حفره رسول الله (ص) بيده وأخرج ترابه بيده ، فلما فرغ دخل رسول الله (ص) فإضطجع فيه ثم قال : الله الذى يحمص ويميت وهو حى لا يموت إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ولقنها حجتها ، ووسع عليها مدخلها بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي فإنك أرحم الراحمين ، وكبر عليها أربعاً وأدخلوها اللحد هو والعباس وأبو بكر الصديق (ر) ، ورواه من هذا الوجه الطبراني في الأوسط ( 1 / 152 ) ، ومن طريقه أبو نعيم في الحلية ( 3 / 121 ) ، وإبن الجوزى في العلل المتنا هية ( 1 / 268 ) ، وهو حديث حسن.

- قال الهيثمى في مجمع الزوائد ( 9 / 257 ) : رواه الطبراني في الكبير والأوسط ، وفيه روح بن صلاحوثقه إبن حبان والحاكم وفيه ضعف وبقية رجاله رجال الصحيح.

- قلت : شيخ الطبراني أحمد بن حماد بن زغبة ثقة من شيوخ النسائي ولم يخرج له في الصحيح ، أما روح بن صلاح فقد إختلف فيه فوثقه قوم وضعفه اخرون فمثله يحتاج لاعمال النظر لبيان حاله.

- فقال عنه الحاكم في سؤالات السجزى : ثقة مأمون.

- وذكره إبن حبان في الثقات ( 8 / 244 ) .

- وروى عنه يعقوب بن سفيان الفسوى في المعرفة والتاريخ ( 3 / 406 ) فهو ثقة عنده ، قال الفسوى ( التهذيب : 11 / 378 ) : كتبت عن ألف شيخ وكسر كلهم ثقات . ا ه‍.

- أما من جرحه فلم يذكر سبب جرحه ولم يفسره ، ففى المؤتلف والمختلف للدار قطني ( 3 / 1733 ) قال : روح بن صلاح بن سيابه يروى عن إبن لهيعة وعن الثوري وغيرهما كان
ضعيفاً في الحديث سكن مصر . ا ه‍ ، ومثله لإبن ماكولا في الإكمال ( 5 / 15 ) وإبن عدى في الكامل ( 3 / 1005 ) ، وهذا جرح مبهم غير مفسر فيرد في مقابل التعديل المذكور قبله كما هو مقرر.

الموفق الخوارزمي - المناقب - رقم الصفحة : ( 47 )

10 - وأخبرنا : الشيخ القاضي ، الإمام الزاهد ، زين الائمة ، أبو الحسن علي بن أحمد العاصمي الخوارزمي ، أخبرنا : القاضي الإمام ، شيخ القضاة إسماعيل بن أحمد الواعظ ، أخبرنا : والدي شيخ السنة أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي ، أخبرنا : علي بن أحمد بن عبدان ، أخبرنا : سليمان بن أحمد بن أيوب ، حدثنا : أحمد بن حماد بن رغبة المصري ، حدثنا : روح بن صلاح ، حدثنا : الثوري ، عن عاصم الأحول ، عن أنس بن مالك قال : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علي بن أبي طالب (ع) دخل عليها رسول الله (ص) فجلس عند رأسها فقال : رحمك الله : يا أمي كنت أمي بعد أمي ، تجوعين وتشبعيني وتعرين وتكسوني وتمنعين نفسك طيب الطعام وتطعميني تريدين بذلك وجه الله تعالى والدار الآخرة ، ثم أمر أن تغسل ثلاثاً فلما بلغ الماء الذي فيه الكافور سكبه رسول الله (ص) بيده الشريفة ، ثم خلع قميصه فألبسها إياه وكفنت فوقه ، ثم دعا رسول الله (ص) أسامة بن زيد وأبا أيوب الأنصاري وعمر بن الخطاب وغلاماً أسود فحفروا قبرها ، فلما بلغوا قبرها ، حفره رسول الله (ص) بيده وأخرج ترابه بيده فلما فرغ دخل رسول الله (ص) فإضطجع فيه ثم قال : ياالله الذي يحيى ويميت وهو حي لا يموت ، إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ولقنها حجتها ، ووسع عليها مدخلها بحق نبيك محمد والأنبياء الذين من قبلي ، فإنك أرحم الراحمين ، وكبر عليها أربعاً وأدخلها اللحد هو والعباس وأبو بكر.

الصالحي الشامي - سبل الهدى والرشاد - الجزء : ( 11 ) - رقم الصفحة : ( 287 )

- روى الطبراني في الكبير والأوسط برجال الصحيح غير روح بن صلاح - وثقه إبن حبان وفيه ضعف ، عن أنس بن مالك والطبراني في الأوسط برجال ثقات غير سعدان بن الوليد فيحرر رجاله ، عن إبن عباس (ر) قالا : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علي بن أبي طالب (ر) دخل عليها رسول الله (ص) فجلس عند رأسها ، فقال : يرحمك الله : يا أمي ، كنت أمي بعد أمي ، تجوعين وتشبعيني وتعرين وتكسيني ، وتمنعين نفسك طيباً ، وتطعميني ، تريدين بذلك وجه الله تعالى والدار الآخرة ، ثم أمر أن تغسل ثلاثاً وثلاثاً ، فلما بلغ الماء الذي فيه الكافور سكبه رسول الله (ص) بيده ، ثم خلع رسول الله (ص) قميصه فألبسها إياه وكفنها ببرد فوقه ، ثم دعا رسول الله (ص) أسامة بن زيد ، وأبا أيوب الأنصاري ، وعمر بن الخطاب (ر) ، وغلاماً أسود يحفرون فحفروا قبرها فلما بلغوا اللحد حفره رسول الله (ص) بيده وأخرج ترابه ، فلما فرغ دخل رسول الله (ص) قبرها فإضطجع فيه ، ثم قال : الله الذي يحيي ويميت ، وهو حي لا يموت ، إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ، ولقنها حجتها ، ووسع عليها مدخلها بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي ، فإنك أرحم الراحمين ، وكبر عليها أربعاً ، وأدخلوا اللحد هو العباس وأبو بكر الصديق (ر) قال إبن عباس (ر) : فلما سوى عليها التراب ، قال بعضهم : يا رسول الله ، رأيناك صنعت شيئاً لم تصنعه بأحد فقال : إني ألبستها قميصي لتلبس من ثياب الجنة وإضطجعت في قبرها لأخفف عنها من طغطة القبر ، إنها كانت أحسن خلق الله إلي صنيعاً بعد أبي طالب.

همچنین :

تَوَسّلُهُ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ بِرُبُوبِيّةِ اللّهِ لِجِبْرِيلَ وَمِيكَائِيلَ وَإِسْرَافِيلَ:
وَنَظِيرُ هَذَا تَوَسّلُ النّبِيّ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَسَلّمَ إلَى رَبّهِ بِرُبُوبِيّتِهِ لِجِبْرِيلَ وَمِيكَائِيلَ وَإِسْرَافِيلَ أَنْ يَهْدِيَهُ لِمَا اُخْتُلِفَ فِيهِ مِنْ الْحَقّ بِإِذْنِهِ فَإِنّ حَيَاةَ الْقَلْبِ بِالْهِدَايَةِ وَقَدْ وَكّلَ اللّهُ سُبْحَانَهُ هَؤُلَاءِ الْأَمْلَاكَ الثّلَاثَةَ بِالْحَيَاةِ فَجِبْرِيلُ مُوَكّلٌ بِالْوَحْيِ الّذِي هُوَ حَيَاةُ الْقُلُوبِ وَمِيكَائِيلُ بِالْقَطْرِ الّذِي هُوَ حَيَاةُ الْأَبْدَانِ وَالْحَيَوَانِ وَإِسْرَافِيلُ بِالنّفْخِ فِي الصّورِ الّذِي هُوَ سَبَبُ حَيَاةِ الْعَالَمِ وَعَوْدِ الْأَرْوَاحِ إلَى أَجْسَادِهَا فَالتّوَسّلُ إلَيْهِ سُبْحَانَهُ بِرُبُوبِيّةِ هَذِهِ الْأَرْوَاحِ الْعَظِيمَةِ الْمُوَكّلَةِ بِالْحَيَاةِ لَهُ تَأْثِيرٌ فِي حُصُولِ الْمَطْلُوبِ. وَالْمَقْصُودُ أَنّ لِاسْمِ الْحَيّ الْقَيّومِ تَأْثِيرًا خَاصّا فِي إجَابَةِ الدّعَوَاتِ وَكَشْفِ الْكُرُبَاتِ وَفِي السّنَنِ .
كتاب: زاد المعاد في هدي خير العباد ابن قیم

إذا قام من الليل يفتتح[=Arabic Transparent] صلاته : [=Arabic Transparent]اللهم رب [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]جبريل [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وميكائيل [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وإسرافيل [=Arabic Transparent]، فاطر السماوات والأرض ، عالم الغيب والشهادة ، أنت تحكم بين عبادك فيما كانوا فيه يختلفون ، اهدني لما اخ[=Arabic Transparent]تلف فيه من الحق بإذنك ، إنك تهدي من تشاء إلى صراط مستقيم [=Arabic Transparent]. [=Arabic Transparent]خرجه [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]مسلم [=Arabic Transparent]. [=Arabic Transparent]توسل صلى الله عليه وسلم إلى ربه بربوبية [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]جبريل [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وميكائيل [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وإسرافيل [=Arabic Transparent]أن يهديه لما اختلف فيه من الحق بإذنه ، إذ حياة القلب بالهداية . وقد وكل الله سبحانه هؤلاء الثلاث[=Arabic Transparent]ة بالحياة : [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]فجبريل [=Arabic Transparent]موكل بالوحي الذي هو سبب حياة القلوب ، [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وميكائيل [=Arabic Transparent]بالقطر الذي هو سبب حياة الأبدان وسائر الحيوان ، [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وإسرافيل [=Arabic Transparent]بالنفخ في الصور الذي هو سبب حياة العالم وعود الأرواح إلى أجسادها . فالتوسل إلى الله سبحانه بربوبي[=Arabic Transparent]ة هذه الأرواح العظيمة الموكلة بالحياة ، له تأثير عظيم في حصول المطلوب . والله المستعان .
شرح عقیده طحاویه

[
بسمه تعالی
در پاسخ به شما کاربر گرامی لازم است یک نکته را متذکر شوم!پاسخم را با یک سوال از شما اغاز میکنم!ایا قران از یک ایه تشکیل شده؟!مسلما پاسختان منفی است.سوال دیگر:ایا شمه بر همه ی ایات قران تسلط دارید؟باز هم پاسختان منفی است چرا که اگر بر همه ی ایات تسلط داشتید چنین سوالی را نمیپرسیدید!سیره ی معصومین علیهم السلام در تفسیربعضی ایات اینگونه بود که یک ایه را در کنار ایات دیگر میگذاشتند و ان ایه را معنا میکردند.ضمنا اگر اینگونه بود که هر کسی قران را انگونه که خود برداشت میکند تفسیر کند پس هدف خدا از قرار دادن پیامبر به عنوان مبین به یک هدف باطل تبدیل میشد و برهمگان روشن است که خداوند منزه از آن است که کار عبث و بیهوده انجام دهد.آیه ی 44 از سوره ی مبارکه ی نحل میرساند که پیامبر تبیین کننده ی قران است.لذا از این ایه به تنهایی نمیوان توسل به افراد را رد نمود.

استدلال;319667 نوشت:
او که نزدیکترین مخلوقات به خداست از عمل صالح برای قرب استفاده کرده عمل پیامبر الگوی ماست چطور می توان خلاف عمل الگو عمل کرد و به اشخاص برای قرب الی الله تمسک جست؟!!الله اعلم ان شاء الله ادمه دارد...

سلام
توسل به معنای عام خود شامل هر سبب مشروعی است که می تواند موجب تقرب به حق تعالی شود . اگر برای پیامبر اکرم ص که در اوج کمال انسانی است اسباب تقرب منحصر در اموری باشد دلیل بر آن نیست که برای دیگران سبب دیگری وجود ندارد
ضمن اینکه در خود قرآن کریم مساله استغفار نبی اکرم ص برای امت و همچنین مراجعه فرزندان یعقوب به او برای استغفار ذکر شده است و مشخص است که هدف از آن آشنا ساختن افراد به سبب دیگری از اسباب استغفار و تقرب است
دیگر اینکه طریق عبودیت خالی شدن از خود و پر شدن از خداست و چون خدای تعالی در وجودی جلوه کرد اوصافش نیز در آن ظاهر می گردد لذا چنین وجودی می تواند کار خدایی بکند همچنانکه خدای تعالی به عیسی مسیح فرمود :
و تخلق من الطین کهیئه الطیر باذنی
لذا بندگان مقرب صاحب ولایت تکوینیه هستند و به اذن او قادر به تصرف در عالم ماده و معنا می باشند
کسانی که قائل به مساله توسل اند کاملا تفکری قرآنی دارند و از اسباب شرعیه دیگر هم غافل نیستند
والله الموفق

در تمام این احادیث ابن سيابة الحارثي (روح ابن صلاح) وجود دارد که ایشان ضعیف هستند

1 أبو أحمد بن عدي الجرجاني ضعيف وفي بعض حديثه نكرة 2 أبو سعيد بن يونس المصري رويت عنه مناكير 3 أبو عبد الله الحاكم النيسابوري ثقة مأمون 4 أبو نصر بن ماكولا ضعفوه 5 الدارقطني ضعيف في الحديث 6 علي بن المديني ضعفه له أحاديث كثيرة في بعضها نكرة

ohfreedom;322314 نوشت:
در تمام این احادیث ابن سيابة الحارثي (روح ابن صلاح) وجود دارد که ایشان ضعیف هستند

1 أبو أحمد بن عدي الجرجاني ضعيف وفي بعض حديثه نكرة 2 أبو سعيد بن يونس المصري رويت عنه مناكير 3 أبو عبد الله الحاكم النيسابوري ثقة مأمون 4 أبو نصر بن ماكولا ضعفوه 5 الدارقطني ضعيف في الحديث 6 علي بن المديني ضعفه له أحاديث كثيرة في بعضها نكرة

با سلام

قبل از پرداختن به پاسخ لازم است اگر پاسخ کمی طولانی شد از دوستان پوزش بخواهم ولی دیدم مطالبی است که لازم است بیان شود.زیرا بسیار پیش می آید به احادیثی از اهل سنت استدلال می شود ولی مخالفین با بیان یک نقل قول که فلانی ضعیف است حدیث را غیر قابل استناد می دانند در حالیکه چنین نیست.البته در این مورد مطالب بسیاری است که انشاء الله اگر بحثی آن ها را اقتضا کرد بیان می کنیم.

قبل از پرداختن به جواب شما لازم است مقدماتی را ذکر کنیم تا توضیح مطلب روشن تر شود :

الف: جرح و تعدیل مفسر یعنی اینکه جارح و یا معدل سبب جرح و تعدیل را ذکر کرده باشند و اگر ذکر نکرده باشند جرح و تعدیل مبهم می شود.

ب: اگر در حق یک راوی تعدیل و جرح مبهم بود ، تعدیل مقدم می شود
اگر در حق یک راوی جرح مبهم بود و تعدیل مفسر بود،تعدیل مقدم می شود.
اگر در حق یک راوی جرح مفسر بود ، چه تعدیل مبهم باشد چه مفسر،جرح مقدم می شود.[1]

در مورد روح بن صلاح علمای اهل سنت اختلاف کرده اند و گروهی او را توثیق کرده و دیگران او را تضعیف کرده اند در نتیجه در مور اشخاصی مانند روح بن صلاح نیاز به اعمال نظر است تا حالش روشن شود.حاکم در سؤالات السجزي در مورد او می گوید: ثقة مأمون و ابن حبان در ثقات او را ذکر کرده است و از او يعقوب بن سفيان الفسوي در المعرفة والتاريخ [2] روایت کرده در نتیجه نزد او ثقه است، الفسوي می گوید:از هزار و خرده ای شیخ مطلب نوشتم و همه آن ها ثقه هستند.[3]

اما کسانی که اورا جرح کرده اند سبب جرح را ذکر نکرده و آن را تفسیر نکرده اند.در المؤتلف والمختلف دارقطني [4]آمده: روح بن صلاح بن سيابه يروى عن ابن لهيعة وعن الثوري وغيرهما كان ضيفا في الحديث سكن مصر.و مانند او ابن ماكولا در الإكمال [5]وابن عدي در الكامل [6] چنین جرح کرده اند و این جرح مبهم است و در مقابل تعدیل ذکر شده قبل از آن ، رد می شود.

البانی ادعا کرده جرح در مورد روح بن صلاح مفسر است به خاطر سخن ابن یونس که می گوید: رويت عنه مناكير و به واسطه قول ابن عدی در الکامل که می گوید: في بعض حدیثه نکره.

در سخن البانی اشکال وارد است و از این دو وجه که می آید اشتباه او روشن می شود:

اول:دو عبارت ابن یونس و ابن عدی بر جرح دلالت نمی کنند، ابن دقیق العید در (شرح الالمام) همانطور که در (نصب الراية) [7] ، (وفتح المغيث)[8] گفته ، می گوید: قول آن ها که می گویندروی مناکیر به تنهایی نمی تواند موجب ترک روایت شخص شود تا زمانی که در روایتش مناکیر زیاد شود و نهایتا در مورد او گفته می شود:منکر الحدیث ، زیرا منکر الحدیث توصیف شخصی است که ترک حدیثش شایسته است.

دوم:قول آنها که می گویند: (روى المناكير)، یا (رويت عنه مناكير) جرح در چیزی نیست زیرا ممکن است آن منکرات از شیوخ راوی یا از راویان از او باشد.

در نتیجه هرکه مناکیر را نقل می کند نزد آن ها ضعیف نیست.

لکنوی در این باره می گوید:

از قول کسانی که می گویند این حدیث منکر است گمان نکن که راوی آن حدیث غیر ثقه است زیرا بسیار اتفاق می افتد که به مجرد تفرد( فقط یک حدیث را او نقل کرده) اطلاق نکارت می شود.
حاکم می گوید به دارقطنی گفتم سليمان ابن بنت شرحبيل چگونه است؟گفت ثقه است .گفتم آیا نزد او مناکیر نیست(مناکیر را روایت نمی کند؟)گفت از گروهی از ضعفاء روایت می کند اما او ثقه است.[9]

اشکال: البانی در رد توثیق ابن حبان و شاگردش حاکم در مورد روح بن صلاح می گوید:ابن حبان در توثیق متساهل است و بسیار اتفاق افتاده که مجهولین را توثیق کرده است...وحاکم در تساهل مانند ابن حبان است آنچنانکه بر کسی که متبحر در علم رجال و تراجم است پوشیده نیست که قول آن دو هنگام تعارض (جرح و تعدیل) اعتباری ندارد ولو اینکه جرح مبهم باشد و برای آن سبب ذکر نشده باشد.

جواب: این کلام کسی است که توثیق ابن حبان را نمی فهمد و دقت نظر در در ثقاتش ندارد در نتیجه به سرعت توثیق ابن حبان را رد می کند در حالیکه اولی تفصیل این مطلب است:

توثیق ابن حبان بر دو قسم است که در مقدمه کتاب ثقاتش بیان کرده است:

اول:کسی که در مورد او علمای جرح و تعدیل اختلاف کرده اند، در نتیجه اگر ثقه بودن آن شخص نزد ابن حبان صحیح بود داخل در ثقاتش می کند و الا در کتاب دیگرش وارد می کند.

دوم:کسی که نه جرحی دارد و نه تعدیلی ، و همه شیوخ و کسانی که از او روایت کرده اند ثقه می باشند و حدیث منکر نگفته است در نتیجه نزد ابن حبان ثقه است و ابن حبان در این روش تنها نیست ولکن این نوع از راویان نزد جمهور علما مجهول الحال هستند.

و اما نسبت تساهل به ابن حبان با نظر به قسم دوم است فقط و از بین بردن توثیق ابن حبان به صورت مطلق اشتباه است و نسبت تساهل به او به صورت مطلق صحیح نیست و تساهل در یک قسم معین از راویان است فقط و آن همان قسم دوم است اما توثیق ابن حبان در قسم اول کمتر از توثیق سایربزرگان حدیث نیست.

حال که این مطلب را دانستی پس رد توثیق ابن حبان در مورد روح بن صلاح اشکال آشکاری دارد.

از روح بن صلاح يعقوب بن سفيان الحافظ، ومحمد بن إبراهيم البوشنجي الفقيه الحافظ، وأحمد بن حماد بن زغبة مصاحب نسائي که ثقه است، وأحمد بن رشدين وپسرش عبد الرحمن، وعيسى بن صالح المؤذن(در مورد او هم جرح است و هم تعدیل) روایت کرده اند و بعضی از آن ها را ابن حبان بر بیان حالشان بر روح بن صلاح مقدم کرده است مانند ابن یونس .
و زمانی که شخص از مجهولین نباشد در نتیجه توثیق ابن حبان مورد قبول است و هم ارزش با ارزش توثیق سایر نقاد است.


اما اینکه توثیق حاکم را با ادعای تساهل رد کرده اشتباه روشن است .هنوز علما توثیق حاکم را نقل می کنند و به آن تکیه می کنند و کتاب های رجال سرشار است از توثیقات حاکم و حاکم در علم حدیث امام اهل زمانش بوده است و شناخت کاملی در جرح و تعدیل و همه فنون حدیث داشته است و مشایخش در رجال به او مراجعه می کردند و دارقطنی که از مشایخش بود او را بر ابن منده مقدم می داشت.

و حافظ أبو حازم العبدوي می گوید:از اساتیدم شنیدم که می گفتند: الشيخ أبو بكر بن إسحاق وأبو الوليد النيسابوري در سوال از جرح و تعدیل و صحت و ضعف حدیث به أبي عبد الله الحاكم مراجعه می کردند.

بله..ذهبی در جزء (ذكر من يعتمد قوله في الجرح والتعديل) حاکم را مانند ترمذی از متساهلین ذکر کرده است.

تساهل حاکم مختص به مستدرک می باشد در حالیکه توثیق روح بن صلاح خارج از کتاب مستدرک و در سؤالات السجزي می باشد و کلامش در غیر مستدرک مانند سایر ائمه حدیث می باشد بلکه بالاتر گاها تشدد و سخت گیری دیده می شود و در ترجمه (بیان حال) محمد بن الفرح الأزرق ذهبی می گوید:حاکم به مجرد صحبت او با حسین الکرابیسی به او نقد وارد کرده است و این سخت گیری اضافی است.

بر فرض قبول که حاکم آنطور که می گویند متساهل باشد، اما او در مورد روح بن صلاح می گوید: (ثقة مأمون)، در نتیجه آن شخص نزد حاکم در بالاترین درجات قبول و توثیق است[نکته :منظور این است که اینگونه سخن گفتن در مورد شخصی نمی تواند از روی تساهل باشد و عادلانه نیست که این سخن را به صورت کلی ساقط کنیم بلکه با فرض در نظر گرفتن تساهل حاکم نهایتا باید بگوییم:او ثقه است و اگر بسیار سخت گیری کنیم باید بگوییم او صدوق است.

در نتیجه زمانی که توثیق حاکم را به توثیق ابن حبان اضافه کنیم و اگر هم در بالاترین درجات سخت گیری باشیم باز هم ممکن نیست غیر از توثیق روح بن صلاح نتیجه ای بگیریم و همچنین توثیق ضمنی يعقوب بن سفيان الفسوي ، توثیق ابن حبان و حاکم را تقویت می کند زیرا روح بن صلاح از مشایخ یعقوب می باشد و حدیث یعقوب کمتر از حسن نمیباشد.[10]

[1] الرفع و التکمیل فی لجرح و التعدیل ص120 ، محمد عبدالحی اللکنوی الهندی ، تحقیق :عبدالفتاح ابوغده، چاپ ششم، ناشر، مکتب المطبوعات الاسلامیه
[2] المعرفة والتاريخ (3 / 406)
[3] التهذيب: 11 / 378
[4] المؤتلف والمختلف 3 / 1733
[5] الإكمال 5 / 15
[6] الكامل 3 / 1005
[7] نصب الراية 1 / 179
[8] فتح المغيث 1 / 347
[9] ر.ک: الرفع و التکمیل فی لجرح و التعدیل ص200-211
[10] برای اطلاع بیشتر از این احادیث ر.ک:رفع المناره لتخریج احادیث التوسل و الزیاره ،نویسنده: ممدوح، محمود سعید ، الطبعة الاولي 1416 ه‍ - 1995 م دار الامام النووي الاردن
همچنین برخی از این مطالب از همین کتاب نقل شده است(با ترجمه و دخل و تصرف)

موضوع قفل شده است