قضا و قدر

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قضا و قدر

دوست دارم نظر دوستان رو در مورد اختیار انسان و قضا و قدر خداوند بدونم، آیا به نظر شما این دو تناقضی دارند؟

کارشناس بحث : اندیشمند

بسم الله
نجمه جان حتي اگر از فيلسوفترين افراد هم بپرسي نميتوانند خوب اينرا برايتان جا بندازند يعني موقت شايد حل شود اما باز هم...
پيشنهاد بنده اين است كه بي خيال اين موضوع شوي يا اگر ميخواهي وارد شوي خيلي خوب مطالعه كن فكر نميكنم در قالب سايت و...بشود حلش كرد

سلام
به شما پیشنهاد می کنم که کتاب استاد مطهری با عنوان ((انسان و سرنوشت)) را مطالعه کنید.
بعید می دانم که پس از خواندن این کتاب،شک و شبهه ای در این مورد برایتان باقی بماند.

با سلام خدمت شما

قضا در لغت عبارت از : اصل صحيح يدل على احكام امر و اتقانه و انفاذه[1]


يك اصل صحيح است كه دلالت بر محكمى كارى و استوارى و نفوذ آن مى كند.



حَدُّ كل شىء و مقداره و قيمته و ثمنه... [2] قَدَر اندازه و مقدار و ارزش هر چيزى را گويند.

راغب اصفهانى مى گويد: (القدر و التقدير تبيين كمية الشىء)[3] يعنى قدر و تقدير بيان مقدار چيزى است


تقدیر به معنای اندازه گرفتن یا ایجاد اندازه كردن است. گاهی قضاء و قدر به صورت مترادفین به معنای «سرنوشت» به كار می‎رود. و با توجّه به مفهوم این دو، مرحله قدر مقدم بر قضاء است. مرحله قدر، مرحله اندازه‎گیری و فراهم كردن اسباب و زمینه‎كاری است و مرحله قضاء مرحله پایان كار و یكسره شده كار است.[4]


قضا و قدر و سرنوشت به معناي صحيح آن است كه بدانيم قضا در اصل به معناي حكم، و قدر به معناي اندازه گيري است كه به قضا و قدر تكويني و تشريعي تقسيم مي شود.


منظور از قضا و قدر تكويني اين است كه هر چيزي و هر حادثه و پديده و هر موجودي در عالم،‌ علتي دارد و اندازه اي، نه چيزي بدون علت به وجود مي آيد و نه بدون اندازه گيري معيّن؛ مثلاً سنگي پرتاب مي كنيم و شيشه اي مي شكند، شكستن شيشه يك حادث است كه حتماً علتي دارد.


اين كه مي گوييم داراي علت است،‌ قضاي تكويني است. و نيز مسلّما ميزان شكستگي و اندازه و حدود آن، به كوچكي و بزرگي سنگ و قوت و فشار دست و نزديكي و دوري فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند اين ها بستگي دارد. اين ارتباط حادثه فوق با چگونگي علت آن، همان قدر تكويني مي باشد.

قضا و قدر تشريعي به معناي فرمان الهي در تعيين وظايف فردي و اجتماعي انسان ها و مقدار و حدود اين وظايف است؛ مثلاً مي گوييم نماز واجب است (اين قضاي تشريعي است) سپس مي گوييم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده ركعت است. (اين يك قدر الهي است).[5]


هر فعلی محتاج یك سری اسباب و مقدمات و علتی خاص است لذا هرگاه تمام اسباب و مقدمات و علل (اعم از علل ناقصه و علل تامه) یك شیء فراهم شد حتماً‌آن شیء محقق می‌شود و آن فعل از فلان فاعل حتماً صادر و ایجاد می‌شود. و این همان معنای قضاء تكوینی الهی است.


این معنای از قضاء الهی هم با افعال و اعمال اختیاری آدمی هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ضرورت و یكسره شدن كار بدین معنا نیست كه اختیار و اراده فاعل هیچ نقشی و دخلی نداشته باشد بلكه به این معنا است كه آنچه مقدمات برای تحقق این فعل لازم است و از آن جمله اراده و اختیار انسان در این صدور فعل نقش دارند و همگی از جانب خداوند متعال هستند. توضیح این‌كه اراده و قدرت انسان در انجام هر فعلی با فاعل الهی قابل جمع هستند چرا كه این دو فاعل در طول هم هستند نه در عرض هم. به این معنا كه انسان بی‎نیاز از خدا نیست و وابسته به اوست لذا چنانچه در اصل وجودش انسان استقلال ندارد، در افعالش هم هیچ استقلالی ندارد. امّا با این وجود این به معنای سلب اختیار از انسان نیست. چرا كه جبر این است كه جایی كه من می‎توانم اختیار كنم كسی جلوی مرا بگیرد و اگر نخواهم كسی به زور آن را بر من تحمیل كند. ولی ما بالوجدان می‎دانیم كه هر كاری كه خود اراده كردیم انجام می‎دهیم وقتی بخواهیم حرف می‎زنیم و یا دستمان را تكان می‎دهیم و هر موقع خواستیم و احساس گرسنگی كردیم و یا تشنگی غذا و آب می‎خوریم و هیچ كس ما را در انجام دادن یا ترك كردن آن‌ها اجبار نمی‌كند و این امر بر هر عاقلی واضح و بدیهی است چون آن را بالفطره و بالوجدان درك می‌كند و هیچ كس نمی‌تواند منكر این اختیار آدمی شود مگر انكار زبانی. همین انسانی كه به زبان منكر اختیار خود و دیگران است اگر در جایی مورد ضرب و شتم فردی دیگر واقع شد، خیلی ناراحت می‌شود و فرد خاطی را مورد سرزنش قرار می‎دهد و حتی به دادگاه و قاضی مراجعه كرده و از آن فرد شكایت می‌كند، در حالی كه اگر طبق عقیده خودش عمل می‎كرد كه انسان اختیاری در كارهایش ندارد و مجبور است) نمی‎بایست از فرد خاطی شكایت كند و از او انتقام بگیرد.

بديهي است اين عقيده با اصل آزادي و اختيار منافاتي ندارد، زيرا اختيار و آزادي انسان، يكي از اسباب و علل جهان است كه بشر با استفاده از آن كارهايي در حدود توانايي انجام مي دهد و اگر نخواهد انجام نمي دهد.




بنابراين سعادت و شقاوت هر كس كاملاً به خواست خودش بستگي دارد. به عبارت ديگر: خداوند همه چيز را بر اساس قضا و قدر و با اساب و علل خود اداره مي كند. يكي از اين اسباب و علل، اختيار انسان است و خداوند در قضا و قدر تعيين كرده كه انسان با اختيار خود كاري را انجام داده يا آن را ترك كند و سرنوشت انسان توسط خداوند اين گونه رقم خورده كه هر انساني با اختيار و اراده خود، راه سعادت و خوشبختي يا شقاوت و بدبختي را انتخاب كند.پس هم قضا و قدر است و هم اختيار.




استاد مطهري مي گويد: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌ انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد".[6]




انسان در اثبات اين حالت دروني يعني اختيار داشتن در انجام و ترك كارهاي خود به دليل و گواهي جز خِرَد و وجدان خود به چيز ديگري نياز ندارد، زيرا هر فردي در عين ميل و علاقه به انجام عملي، خود را بر ترك آن توانا مي بيند. هم چنين است عكس آن.




قرآن در تأييد داوري فطرت و حكم خِرَد تصريحاً و تلويحاً آزادي انسان را زير بناي تشريع دانسته و سرنوشت آدمي را در دست خود او مي داند: "و أنْ ليس للإنسان إلاّ ما سعي؛[7]بر آدمي جز نتيجه تلاش وي چيزي نيست". نيز مي فرمايد: "كلّ نفس بما كسبتْ رهينة؛[8] هر انسان در گرو كار خود مي باشد".


و مانند آيه: "ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛ خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر خودشان آن را تغيير دهند".[9]



در روايات اسلامي نيز، بر سازگاري تقدير الهي با اختيار انسان تأكيد شده است و بدفهمي برخي از افراد كه وجود تقدير الهي را به معناي مجبور بودن انسان دانسته‌اند، مورد نكوهش قرار گرفته است. امام علي ـ عليه‌السّلام ـ در پاسخ شخصي كه از جبر و اختيار سؤال مي‌كرد فرمودند:


«شما در هيچ يك از حالات خود مكره و مجبور نيستيد. پيرمرد گفت: چگونه مجبور و مكره نيستيم، حالا آن‌كه حركت و طي طريق و دگرگوني‌هاي ما همه مشمول قضا و تقدير الهي است. حضرت در پاسخ فرمودند: آيا گمان مي‌كني كه قضا و تقدير، حتمي و اجباري است؟ اگر تقدير موجب جبر انسان باشد، ثواب و عقاب الهي باطل مي‌شود...»[12]


حسن ختام بحث قضاء و قدر الهى را كلامى از حضرت امير(عليه السلام) قرار مى دهيم: يكى از همراهان امام(عليه السلام) درباره رفتن به جهاد با معاويه و سپاه او سؤال كرد كه آيا اين كار به قضاء و قدر الهى بوده است؟ امام(عليه السلام) فرمودند: آرى اى مرد، ما بر هيچ بلندى قرار نگرفتيم و بر هيچ پستى وارد نشديم مگر آن كه به قضاء و قدر خدا بوده. مرد پرسيد: سوگند به خدا در اين صورت براى من هيچ اجر و پاداشى نيست (مرد همان برداشت عاميانه را داشته كه قضاء و قدر را مساوى با جبر و بى اختيارى انسان ها مى دانسته است) امام(عليه السلام) فرمودند: خداوند شما را در اين جهاد هنگام رفتن و بازگشتن پاداش عظيم عطا مى فرمايد و شما هرگز مجبور نبوده ايد، مرد پرسيد: چگونه مجبور نبوده ايم در حالى كه به حكم قضاء و قدر الهى بوده است. امام(عليه السلام)فرمود: گويا قضا و قدر لازم و حتمى (كه موجب سلب اختيار مى شود) را تصور كرده اى اگر چنين بود پاداش و كيفر باطل و امر و نهى و وعده و وعيد خدا ساقط مى گرديد و هرگز خداوند گناهكاران را ملامت و نيكوكاران را مدح و تكريم نمى كرد... مرد پرسيد: پس مقصود از قضا و قدرى كه رفت و بازگشت ما در اين جهاد به مقتضاى آن انجام گرفت چيست؟ امام(عليه السلام)فرمودند: مقصود از آن اين است كه خداوند ما را به اطاعت و فرمانبردارى امر نموده و از گناه و نافرمانى نهى كرده و در اين حال به ما قدرت اطاعت و يا معصيت را داده است و آنانى كه را او پرستش كنند يارى نموده و گناهكاران را به خذلان و بى توفيقى گرفتار مى كند...[13]


نتيجه نهايى: معنى صحيح قضاء و قدر الهى فقط در سايه قرآن مجيد و روايات اهل بيت(عليهم السلام) به دست مى آيد ايمان به قضاء و قدر الهى لازم است لكن اختيار انسان و اين كه اعمال خوب و بد ما تأثير مستقيم در سرنوشت ما دارد خودش از موارد قضا و قدر الهى است يعنى خدا چنين خواسته است و مقدر فرموده است كه انسان با اختيار خود چنين و چنان خواهد كرد.


برگرفته از كلام استدلالي ، استاد رباني گلپايگاني ج1 ،ص245-250 و سايت انديشه قم ، قسمت پرسش و پاسخ ها در مورد قضا و قدر

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مصباح، محمدتقي، معارف قرآن، ص 215ـ202، در راه حق.

2. سبحاني، جعفر، سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه، تهران، غدير، 1352.

3. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 1، تهران: صدرا (بي‌تا) «انسان و سرنوشت».


[1] احمد بن فارس بن زكريا، كتاب المقاييس، ج 5، ص 99

[2] آيت الله جعفر سبحانى، اللهيات (مطبعة قدس، طبع سوم، 1411 هـق) ج 2، ص 63

[3] مفردات راغب، ماده قدر، ص 409 (چاپ دارالكتاب العربى)

[4] علامه طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحكمه، ج 3، ص 282 ـ 283، ترجمه: علی شیروانی

[5] ناصر مكارم شيرازي، انگيزة پيدايش مذاهب، ص 17 - 20 ( با تلخيص)

[6] مجموعة‌ آثار ، ج1، ص 384

[7] نجم (53) آيه 39

[8] مدثّر (73) آيه 38

[9] رعد (13) آية 11

[10] كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، باب الجبر و القدر و الامر بين الامرين

[11] علامه مجلسى، بحارالانوار، باب قضاء و قدر، ج 5، حديث 19،20،21. نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 78، صحيح صالح و 75 فيض الاسلام

بحث قضا و قدر الهی و اختیار قابل درک است ولی سوالی که همیشه برایم مطرح بوده و هیچ جواب قانع کننده ای برایش پیدا نتوانستم بحث اختیار و علم خداوند بوده است! اینکه حتی قبل از تولد انسان خداوند از اینکه او جهنمی خواهد بود یا بهشتی اطلاع دارد! اینجاست که برای من این مسئله با اختیار مشکل پیدا می کند. لطفا جواب این موضوع را هم اگر ممکن است بدهید!

soaad;265854 نوشت:
بحث قضا و قدر الهی و اختیار قابل درک است ولی سوالی که همیشه برایم مطرح بوده و هیچ جواب قانع کننده ای برایش پیدا نتوانستم بحث اختیار و علم خداوند بوده است! اینکه حتی قبل از تولد انسان خداوند از اینکه او جهنمی خواهد بود یا بهشتی اطلاع دارد! اینجاست که برای من این مسئله با اختیار مشکل پیدا می کند. لطفا جواب این موضوع را هم اگر ممکن است بدهید!

با سلام خدمت شما

سوال شما خارج از بحث مربوط به این تاپیک است به همین خاطر پیشنهادمی کنم در یک موضوع جداگانه سوال خود را مطرح فرمایید تا در محور آن بحث شود.
اما می توانید در این مورد به موضوعات زیر رجوع فرمایید:

http://www.askdin.com/thread21763.html
http://www.askdin.com/thread16745.html
http://www.askdin.com/thread16697.html
http://www.askdin.com/thread12517.html
http://www.askdin.com/thread4383.html

پرسش: آیا بین اختیار انسان و قضا و قدر خداوند تناقضی وجود دارد؟

پاسخ:

[=&quot]
[/]

با سلام خدمت شما

قضا در لغت عبارت ازيك اصل صحيح كه دلالت بر محكمى كارى و استوارى و نفوذ آن مى كندو[1] قَدَر اندازه و مقدار و ارزش هر چيزى را گويند.... [2]


گاهی قضاء و قدر به صورت مترادفین به معنای «سرنوشت» به كار میرود. و با توجّه به مفهوم این دو، مرحله قدر مقدم بر قضاء است. مرحله قدر، مرحله اندازهگیری و فراهم كردن اسباب و زمینهكاری است و مرحله قضاء مرحله پایان كار و یكسره شده كار است.[3]


قضا و قدر و سرنوشت به معناي صحيح آن است كه بدانيم قضا در اصل به معناي حكم، و قدر به معناي اندازه گيري است كه به قضا و قدر تكويني و تشريعي تقسيم مي شود.

منظور از قضا و قدر تكويني اين است كه هر چيزي و هر حادثه و پديده و هر موجودي در عالم،‌ علتي دارد و اندازه اي، نه چيزي بدون علت به وجود مي آيد و نه بدون اندازه گيري معيّن؛ مثلاً سنگي پرتاب مي كنيم و شيشه اي مي شكند، شكستن شيشه يك حادث است كه حتماً علتي دارد.

اين كه مي گوييم داراي علت است،‌ قضاي تكويني است. و نيز مسلّما ميزان شكستگي و اندازه و حدود آن، به كوچكي و بزرگي سنگ و قوت و فشار دست و نزديكي و دوري فاصله و وزش و عدم وزش باد و مانند اين ها بستگي دارد. اين ارتباط حادثه فوق با چگونگي علت آن، همان قدر تكويني مي باشد.

قضا و قدر تشريعي به معناي فرمان الهي در تعيين وظايف فردي و اجتماعي انسان ها و مقدار و حدود اين وظايف است؛ مثلاً مي گوييم نماز واجب است (اين قضاي تشريعي است) سپس مي گوييم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده ركعت است. (اين يك قدر الهي است).[4]

هر فعلی محتاج یك سری اسباب و مقدمات و علتی خاص است لذا هرگاه تمام اسباب و مقدمات و علل (اعم از علل ناقصه و علل تامه) یك شیء فراهم شد حتماً‌آن شیء محقق می‌شود و آن فعل از فلان فاعل حتماً صادر و ایجاد می‌شود. و این همان معنای قضاء تكوینی الهی است.

این معنای از قضاء الهی هم با افعال و اعمال اختیاری آدمی هیچ منافاتی ندارد؛ زیرا ضرورت و یكسره شدن كار بدین معنا نیست كه اختیار و اراده فاعل هیچ نقشی و دخلی نداشته باشد بلكه به این معنا است كه آنچه مقدمات برای تحقق این فعل لازم است و از آن جمله اراده و اختیار انسان در این صدور فعل نقش دارند و همگی از جانب خداوند متعال هستند.

بنابراين سعادت و شقاوت هر كس كاملاً به خواست خودش بستگي دارد. به عبارت ديگر: خداوند همه چيز را بر اساس قضا و قدر و با اساب و علل خود اداره مي كند. يكي از اين اسباب و علل، اختيار انسان است و خداوند در قضا و قدر تعيين كرده كه انسان با اختيار خود كاري را انجام داده يا آن را ترك كند و سرنوشت انسان توسط خداوند اين گونه رقم خورده كه هر انساني با اختيار و اراده خود، راه سعادت و خوشبختي يا شقاوت و بدبختي را انتخاب كند.پس هم قضا و قدر است و هم اختيار.

استاد مطهري مي گويد: "اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهي،‌ انكار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نيرو و اراده و اختيار بشر است، چنين قضا و قدر و سرنوشتي وجود ندارد و نمي تواند وجود داشته باشد".[5]

انسان در اثبات اين حالت دروني يعني اختيار داشتن در انجام و ترك كارهاي خود به دليل و گواهي جز خِرَد و وجدان خود به چيز ديگري نياز ندارد، زيرا هر فردي در عين ميل و علاقه به انجام عملي، خود را بر ترك آن توانا مي بيند. هم چنين است عكس آن.

قرآن در تأييد داوري فطرت و حكم خِرَد تصريحاً و تلويحاً آزادي انسان را زير بناي تشريع دانسته و سرنوشت آدمي را در دست خود او مي داند: "و أنْ ليس للإنسان إلاّ ما سعي؛[6]بر آدمي جز نتيجه تلاش وي چيزي نيست". نيز مي فرمايد: "كلّ نفس بما كسبتْ رهينة؛[7] هر انسان در گرو كار خود مي باشد".

و مانند آيه: "ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم؛خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر خودشان آن را تغيير دهند".[8]

در روايات اسلامي نيز، بر سازگاري تقدير الهي با اختيار انسان تأكيد شده است و بدفهمي برخي از افراد كه وجود تقدير الهي را به معناي مجبور بودن انسان دانسته‌اند، مورد نكوهش قرار گرفته است. امام علي ـ عليه‌السّلام ـ در پاسخ شخصي كه از جبر و اختيار سؤال مي‌كرد فرمودند:

«شما در هيچ يك از حالات خود مكره و مجبور نيستيد. پيرمرد گفت: چگونه مجبور و مكره نيستيم، حالا آن‌كه حركت و طي طريق و دگرگوني‌هاي ما همه مشمول قضا و تقدير الهي است. حضرت در پاسخ فرمودند: آيا گمان مي‌كني كه قضا و تقدير، حتمي و اجباري است؟ اگر تقدير موجب جبر انسان باشد، ثواب و عقاب الهي باطل مي‌شود...»[9]

نتيجه نهايى:معنى صحيح قضاء و قدر الهى فقط در سايه قرآن مجيد و روايات اهل بيت(عليهم السلام) به دست مى آيد. ايمان به قضاء و قدر الهى لازم است لكن اختيار انسان و اين كه اعمال خوب و بد ما تأثير مستقيم در سرنوشت ما دارد خودش از موارد قضا و قدر الهى است يعنى خدا چنين خواسته است و مقدر فرموده است كه انسان با اختيار خود چنين و چنان خواهد كرد.


برگرفته از كلام استدلالي ، استاد رباني گلپايگاني ج1 ،ص245-250 و سايت انديشه قم ، قسمت پرسش و پاسخ ها در مورد قضا و قدر

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مصباح، محمدتقي، معارف قرآن، ص 215ـ202، در راه حق.

2. سبحاني، جعفر، سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه، تهران، غدير، 1352.

3. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 1، تهران: صدرا (بي‌تا) «انسان و سرنوشت».



[1] احمد بن فارس بن زكريا، كتاب المقاييس، ج 5، ص 99

[2] آيت الله جعفر سبحانى، اللهيات (مطبعة قدس، طبع سوم، 1411 هـق) ج 2، ص 63

[3] علامه طباطبایی، محمد حسین، نهایه الحكمه، ج 3، ص 282 ـ 283، ترجمه: علی شیروانی

[4] ناصر مكارم شيرازي، انگيزة پيدايش مذاهب، ص 17 - 20 ( با تلخيص)

[5] مجموعة‌ آثار ، ج1، ص 384

[6] نجم (53) آيه 39

[7] مدثّر (73) آيه 38

[8] رعد (13) آية 11

[9] كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، باب الجبر و القدر و الامر بين الامرين
موضوع قفل شده است