جمع بندی نقد برهان عصمت انبیا در گفتار

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد برهان عصمت انبیا در گفتار

برهان عصمت انبیا در مقام گفتار

برهانی که متکلمان بر عصمت انبیا می آورند چنین است:
(خداوند انبیا را فرستاده تا مردم حرف آن فرستاده اش را گوش کنند و به راهی که او می گوید بروند حالا اگر حتی انبیا یک گناه بکنند می شود در هر حرفی که انبیا می زنند گفت:احتمال دارد این حرف دروغ باشد چون احتمال دارد که این پیامبر گناه کند واین حرف همان گناه باشد یا همچنین در هر کار پیامبر .ودر نتیجه به هیچ عمل و حرف پیامبر با دلیل عقلی(احتمال دروغگویی) گوش نکنند و این نقض غرض خداوند متعال است چون خداوند انبیا را فرستاد تا مردم حرف او را گوش کرده و به راه راست هدایت گردند. ونقض غرض از خداوند متعال محال است چون موجب نقص خداوند متعال می شود.)
شبیه این دلیل را می توانید در آموز عقاید آقای مصباح ،تجرید و الاهیات ببینید.
پیش فرض های این برهان:
1.خدا هست
2.خدا حکیم است
3.هدف خدای حکیم از خلق انسانها کمال آنهاست
4.اگر پیامبر احتمال دروغ داشته باشند نسبت به پیامبر نمی توانند به سخنانش عمل کنند

نقد برهان عصمت انبیادر مقام گفتار

مقدمه:
در مورد پیش فرض 1 در آدرس زیر بحث کرده ام و آن را نقد کرده ام و هنوز جواب من داده نشده است:
http://www.askdin.com/thread20624-12.html
در مورد پیش فرض دوم هم یادم هست یک بحثی کردم و نتیجه نداد اما هر چه می گردم پیدایش نمی کنم البته در آینده در مورد آن مجزا تاپیک دیگری درست خواهم کرد
در مورد پیش فرض سوم هم در آدرس زیر بحث کردم و باز نتیجه ای حاصل نشد و جوابم داده نشد:
http://www.askdin.com/thread19646-6.html
اما در این تاپیک نمی خواهم سر پیش فرض یک تا سه بحث کنم و آنها را در این برهان پیش فرض و اصل موضوعی قبول کرده و به بررسی پیش فرض 4 وبقیه مسائل این برهان می پردازم:
تقریر اشکالات:
اشکال1:

در مورد پیش فرض 4 من یک اشکال داشتم و آن اینکه چرا نمی توانند به سخنان پیامبر عمل کنند؟همانطور که ما به سخنان دکتر و مهندس اعتماد کرده و در زندگی روزمره و خبرهای روزمره معمولا به همه اعتماد داریم مگر افرادی که بسیار خطاکار بوده اند یا به قول معروف چوپان دروغگو بوده اند . این در حالی است که در این موارد هم احتمال دروغ می دهیم .پس همین امر کافی است برای عدم صحت پیش فرض شما
از همه مهمتر تقلید از مرجع تقلیداست که ما به سخن او عمل می کنیم در حالی که هیچ یقینی به مطابقت حرف با واقع نداریم و فقط بنابر حجیت کلام او عمل می کنیم حال من می گویم چه اشکالی دارد بگوییم انبیا کلامشان حجت است خواه موصل به واقع باشد خواه نباشد .
و همانطور که ما داریم به سخنان مرجع تقلید عمل می کنیم و نقض غرض خدا پیش نمی آید در مورد انبیا هم قضیه از این قرار باشد.چه اشکالی دارد؟
اشکال2:
در مورد پیش فرض 4 است که در آن مغالطه اخص بودن دلیل از مدعا رخ داده است به این شکل که در مدعا ادعای عصمت شده ولی در دلیل تنها نیاز به صدق انبیا اثبات شده نه بقیه موارد عصمت
پس باید بگوییم اثبات صدق نبی در گفتار نه عصمت در گفتار .البته می شود چنین گفت که منظور از عصمت همان است اما توجه باید کرد که در معنای عصمت یک خطاکاری و اشتباه و تمرد از حکم کسی(خدا)خوابیده است که دوباره دلیل می خواهد که مثلا صدق در گفتار دستور خداست(قبل از اثبات عصمت نبی)

اشکال 3:

مصلحت و حکمت خداوند طبق تعریف آیت اللله مصباح چنین است:
مقتضای محب الهی به کمال این است که پیدایش مجموع مخلوقات به گونه ای باشد که خیر و کمال بیشتری بر انها مترتب گردد از سنجیدن این گونه موارد مفهوم مصلحت انتزاع می گردد.(ص91 آموزش عقاید)
پس این امر به ما می فهمند که خدا بین کامل و اکمل ،همیشه اکمل را انتخاب می کند
و از طرف دیگر می دانیم که ما انسانها ممکن است به کامل علم داشته باشیم اما به اکمل نه مثلا بچه می داند ورزش کار خوبی است اما نمی داند در شب امتحان امر اهم و اکمل دیگری وجود دارد که باید به آن بپردازد لذا پدر او را نهی می کند
حال من می گویم درست است که اگر پیامبران معصوم نباشند نقض غرض می شود اما ممکن است یک امر مهمتر و کامل تر دیگری است که ما نمی دانیم و خدا به علت آن به پیامبر عصمت نمی دهد یعنی خدا دائر مدار 2 امر شده است:یا پیامبران را معصوم کند(حسن یا یک امر مهمتری را که ما نمی دانیم محقق کند(احسن)و همانطور که روشن است مصلحت اقتضای تحقق احسن را دارد نه حسن

پس در نتیجه ممکن است خدا پیامبران را معصوم قرار ندهد در حالی که با حکمتش تنافی نداشته باشد

اشکال 4:

می توان این احتمال را داد که خدا به خاطر گناهی که انسانها مثلا در عالم ذر یا عالمی قبل از عالم دنیا کرده اند آنها را مجازات کرده و پیامبرشان را دروغگو بفرستد

اشکال 5

من در بحثهای مختلف وقتی از احتمالا سخن می گویم چه در برهان نظم و چه در تاریخ و... شما م یگویید احتمالات ضعیف قابل اعتنا نیست من هم در این جا می گویم احتمال ضعیف گناه انبیا مخل عصمت انها نیست چون مردم به این احتمالات اعتنا نمی کنند پس 5 درصد مثلا احتمال کذب انبیا است.

اشکال 6:


width: 500

[TD][/TD]

فقط وقتی نقض غرض اتفاق می افتد که پیامبر در ابلاغ سخن خدا و تکالیف مردم خطا کند و دروغ بگوید اما چه اشکالی دارد در صاحتها دیگر دروغ بگوید یعنی در صاحت ابلاغ وحی پیامبر صد در صد دروغ نمی گوید اما در بقیه صاحتها پنجاه پنجاه است مثلا در صاحت امر روزمره زندگی یا گناه در خلوت یا دروغ به موجودات غیر مکلف(فرض عقلی دارد ) و...


باتشکر از اینکه وقت عزیزتان را برای خواندن حرفهای من اختصاص دادید.
:ok:

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]باسلام
در مورد 3 پیش فرض قبلی که فرمودید جواب نگرفتید این نظر شماست ولی کسانی که ان تاپیک ها را ملاحظه میکنند متوجه میشوند که جواب داده شده است.

velayat;354793 نوشت:
در مورد پیش فرض 4 من یک اشکال داشتم و آن اینکه چرا نمی توانند به سخنان پیامبر عمل کنند؟همانطور که ما به سخنان دکتر و مهندس اعتماد کرده و در زندگی روزمره و خبرهای روزمره معمولا به همه اعتماد داریم مگر افرادی که بسیار خطاکار بوده اند یا به قول معروف چوپان دروغگو بوده اند . این در حالی است که در این موارد هم احتمال دروغ می دهیم .پس همین امر کافی است برای عدم صحت پیش فرض شما
از همه مهمتر تقلید از مرجع تقلیداست که ما به سخن او عمل می کنیم در حالی که هیچ یقینی به مطابقت حرف با واقع نداریم و فقط بنابر حجیت کلام او عمل می کنیم حال من می گویم چه اشکالی دارد بگوییم انبیا کلامشان حجت است خواه موصل به واقع باشد خواه نباشد .
و همانطور که ما داریم به سخنان مرجع تقلید عمل می کنیم و نقض غرض خدا پیش نمی آید در مورد انبیا هم قضیه از این قرار باشد.چه اشکالی دارد؟

در مورد این پیش فرض، اشکالی که کردید بر اساس یک مقایسه اشتباه بوده است.
انچه در این مقایسه به عنوان وجه شبه باید باشد تا از ثبوت یکی ثبوت دیگری را متوجه شویم، این است که دروغ در همان زمینه ای باشد که قرار است به ان شخص اعتماد کنیم.
به عبارت دیگر، مثلا اگر قرار است سراغ یک مکانیک برویم، سراغ کسی می رویم که در حرفه مکانیکی هم ماهر است و خطا نمیکند و هم ادمی نیست که به دروغ خرج اضافه روی دست ما میگذارد.
یا اگر دندانمان درد میکند، سراغ دندانپزشکی میرویم که هم احتمال اشتباه او در دندانپزشکی کم باشد و هم در زمینه کاری که انجام میدهد، ادم کلّاش و دروغگویی نباشد که بخواهد از ما پول اضافی بگیرد.
این مسئله هرچقدر مهمتر باشد، حساسیت و دقت نظر ما بیشتر میشود. یعنی وقتی قرار است مراجعه ما دیگر به خاطر تعمیر ماشین یا تعمیر دندانمان نباشد بلکه قرار است قلب خود را عمل کنیم یا عمل مغز انجام بدهیم، وسواس ما خیلی بیشتر میشود.

حال تصور کنید قرار است به جهت به دست اوردن برنامه سعادت دنیا و اخرت خود به یک انسان مراجعه کنیم. طبیعی است که وسواس ما بیشتر میشود همانطور که دایره موضوعی که به واسطه ان مراجعه داریم میکنیم، از موارد دیگر گسترده تر است. در اینجا دیگر به دنبال تعمیر ماشین یا اصلاح دندان خود نیستیم. فرض این شخص این است که میخواهد از طریق مراجعه و بعد از قبول اصل حرف و ادعای ان شخص بر اساس حرفهای ان مدعی برنامه سعادت خود را به دست بیاورد. برنامه ای که سعادت دنیا و اخرت او را در بر دارد.
بنابراین چون این برنامه مربوط به سعادت دنیا وا خرت انسان میشود، پس ان شخصی که به سخن او میخواهیم اعتماد کنیم باید در تمام مسائلی که مربوط به اخرت میشود نه اشتباه کند و نه عمدا خلاف انرا بگوید یا انجام بدهد. کسی که قرار است به ما بگوید دروغ نگویید خودش نباشد دروغ بگوید. کسی که به ما میگوید گناه نکنید، خودش نباید گناه بکند.

این از گناه، اما خطا در زمینه مسائلی که مربوط به شرع و احکام شرعی است گرچه ذاتا و به خودی خود اگر دیده شود، انجامش اشکالی ندارد و نقصی برای انجام دهنده ان به حساب نمی آید، ولی به این جهت که مردم قرار است به برنامه ای که این فرد اورده اعتماد کنند، و از سوی دیگر اگر کار خلافی ان پیامبر انجام دهد مردم نمیتوانند بفهمند که او از روی خطا این کار را انجام داده یا عمدا و به گناه، بنابراین باز هم احتمال اینکه عمدا خلاف کرده باشد وجود دارد و به همین جهت اعتماد کامل نسبت به او ایجاد نمیشود.

[=microsoft sans serif]

velayat;354793 نوشت:

اشکال2:
در مورد پیش فرض 4 است که در آن مغالطه اخص بودن دلیل از مدعا رخ داده است به این شکل که در مدعا ادعای عصمت شده ولی در دلیل تنها نیاز به صدق انبیا اثبات شده نه بقیه موارد عصمت
پس باید بگوییم اثبات صدق نبی در گفتار نه عصمت در گفتار .البته می شود چنین گفت که منظور از عصمت همان است اما توجه باید کرد که در معنای عصمت یک خطاکاری و اشتباه و تمرد از حکم کسی(خدا)خوابیده است که دوباره دلیل می خواهد که مثلا صدق در گفتار دستور خداست(قبل از اثبات عصمت نبی)

این ایراد نیز نادرست است؛ زیرا
انچه در این استدلال گفته شده است صرفا مربوط به سخنان پیامبران نیست.
در این استدلال به روش خلفی گفته شده که اگر پیامبران گناه یاخطایی در محدوده شریعت خود انجام دهند( چه در گفتار و چه در عملکرد) اعتماد مردم از بین میرود و از بین رفتن اعتماد مردم مستلزم از بین رفتن حکمت خدا در ارسال انبیاء است و چون حکمت خداوند مسئله ای عقلی است و نمیتواند زیر سوال برود و مخدوش بشود، بنابراین نتیجه میگیریم مقدمه ای که ما را به این تناقض و تخالف کشانده، نادرست است و ان معصوم نبودن انبیا است.[1]

حال این دلیل چه ربط و اختصاصی به صدق دارد؟

بله اگر مراد شما از صدق، معنای اعم ان باشد که شامل صدق در گفتار و صدق در رفتار است، این صدق همان عصمت است ولی ظاهر اطلاقهای کلمه صدق، صدق در گفتار است و تازه صدق در گفتار نیز شامل صدق خبری و مخبری میشود که دایره بحث را خاص تر میکند.

بنابراین این اشکال که استدلال مورد نظر، صرفا مربوط به صدق در گفتار است ناشی از فهم نادرست از استدلال است.
[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . نک، اموزش عقائد، محمد تقی مصباح یزدی،تهران، نشر بین الملل، 1377، ص201 و 202

[=microsoft sans serif]

velayat;354793 نوشت:

ایراد سوم: مصلحت و حکمت خداوند طبق تعریف آیت اللله مصباح چنین است:
مقتضای محب الهی به کمال این است که پیدایش مجموع مخلوقات به گونه ای باشد که خیر و کمال بیشتری بر انها مترتب گردد از سنجیدن این گونه موارد مفهوم مصلحت انتزاع می گردد.(ص91 آموزش عقاید)
پس این امر به ما می فهمند که خدا بین کامل و اکمل ،همیشه اکمل را انتخاب می کند
و از طرف دیگر می دانیم که ما انسانها ممکن است به کامل علم داشته باشیم اما به اکمل نه مثلا بچه می داند ورزش کار خوبی است اما نمی داند در شب امتحان امر اهم و اکمل دیگری وجود دارد که باید به آن بپردازد لذا پدر او را نهی می کند
حال من می گویم درست است که اگر پیامبران معصوم نباشند نقض غرض می شود اما ممکن است یک امر مهمتر و کامل تر دیگری است که ما نمی دانیم و خدا به علت آن به پیامبر عصمت نمی دهد یعنی خدا دائر مدار 2 امر شده است:یا پیامبران را معصوم کند(حسن یا یک امر مهمتری را که ما نمی دانیم محقق کند(احسن)و همانطور که روشن است مصلحت اقتضای تحقق احسن را دارد نه حسن
پس در نتیجه ممکن است خدا پیامبران را معصوم قرار ندهد در حالی که با حکمتش تنافی نداشته باشد

این اشکال نیز ناشی از فهم نادرست از حب الهی و ارتباط ان با مسئله خلقت و هدفی است که خودش از خلقت عالم داشته است. توضیح اینکه:
خداوند متعال که انسان را افرید، به این جهت بوده که او را به کمال برساند.(حالا کمال هرچه میخواهد باشد)؛
از انجا که خداوند حکیم است کار بیهوده انجام نمیدهد؛
پس لازم است شرایطی را مهیا کند تا هدفش محقق شود وگرنه هدفش محقق نمیشود؛
حال او برای تحقق این هدفش طبق فرض، انبیایی را فرستاده است؛
این افراد باید مورد اعتماد مردم باشند تا مردم به واسطه این اعتماد حرفهای انها را بشنوند؛
این اعتماد تنها از طریق حسن رفتار خود ان افراد برای مردم به دست می اید نه به هیچ دلیل دیگر؛ یعنی اگر هزاران نفر بگویند فلان شخص معصوم است ولی مردم از او گناه یا خطاهایی در زمینه مسائل شرعی ببینند، اعتمادشان خدشه دار میشود؛
با توجه به این مقدمات و این نکات، خیلی واضح است که خدا مانند هر حکیم دیگری به دنبال تحقق هدفش است.
حال هر احتمال دیگری که در میان بیاید، اگر مخلل تامین این هدف باشد، کنار گذاشته میشود چون با برهان خلف معلوم میشود ناقض حکمت است و درست نیست.

[=microsoft sans serif]

velayat;354793 نوشت:

اشکال 4:
می توان این احتمال را داد که خدا به خاطر گناهی که انسانها مثلا در عالم ذر یا عالمی قبل از عالم دنیا کرده اند آنها را مجازات کرده و پیامبرشان را دروغگو بفرستد

این احتمال نیز نادرست است.
زیرا
اولا :خودمسئله عالم ذر عالمی دیگر دارد وبحثی مستقل میطلبد و به همین راحتی نمیتوان در مورد ان صحبت کرد.
ثانیا: قبل از اینکه شریعت و دین برای انسانها اورده شود، گناهی متصور نیست.
ثالثا: برفرض گناهی روی داده باشد، خدایی که حکیم است و لطیف به بندگان، ایا هدفی از خلقتشان داشته است یانه؟
اگر داشته باید برای تحقق هدفش وسیله انرا نیز تامین کند.
وسیله ان فرستادن انبیا است.
حال اگر پیامبران خودشان نعوذ بالله دروغگو باشند، مردم به انها اعتماد نمیکنند و وقتی اعتماد نکردند یعنی خدا وسیله هدایت را برای خلائق فراهم نکرده است.
بنابراین مسئله در اینجا مجازات نیست بلکه حکمت خداست که فرستادن افراد دروغگو مساوی است با نفرستادن هیچ رسولی. هر دو به معنای عدم فراهم کردن شرایط تحقق هدف خداوند و نقض غرض اوست.
[=microsoft sans serif]
velayat;354793 نوشت:

اشکال 5:
من در بحثهای مختلف وقتی از احتمالا سخن می گویم چه در برهان نظم و چه در تاریخ و... شما م یگویید احتمالات ضعیف قابل اعتنا نیست من هم در این جا می گویم احتمال ضعیف گناه انبیا مخل عصمت انها نیست چون مردم به این احتمالات اعتنا نمی کنند پس 5 درصد مثلا احتمال کذب انبیا است.

هر مسئله ای اقتضائات خود را می طلبد.
در این بحث، ما به دنبال از بین رفتن تمام احتمالات عقلی نیستیم.
بر اساس دلیل عقلی حکمت، اگر پیامبر دروغگو باشد، اعتماد مردم ضعیف میشود. حال این احتمال 5 درصد باشد یا 90 درصد.
همین که موارد خطا و گناه از ان پیامبر دیده شد، مردم هر کاری از او ببینند و هر دستورالعملی از سوی او بشنوند، همین احتمال خطا و عمد را در ان میدهندو به همین جهت فورا حمل بر این میکنند که شاید در این مورد نیز خطا کرده یا به دروغ خبر اشتباهی رارسانده است.

[=microsoft sans serif]
velayat;354793 نوشت:

اشکال6:
فقط وقتی نقض غرض اتفاق می افتد که پیامبر در ابلاغ سخن خدا و تکالیف مردم خطا کند و دروغ بگوید اما چه اشکالی دارد در صاحتها دیگر دروغ بگوید یعنی در صاحت ابلاغ وحی پیامبر صد در صد دروغ نمی گوید اما در بقیه صاحتها پنجاه پنجاه است مثلا در صاحت امر روزمره زندگی یا گناه در خلوت یا دروغ به موجودات غیر مکلف(فرض عقلی دارد ) و...

دلیل عقلی بر عصمت در ساحتهای مختلف فرق دارد.
در مورد عصمت در حیطه وحی( دریافت و ابلاغ) عقلا هیچ امکان خطایی وجود ندارد. در این مسئله حکمت خداوند بر این تعلق گرفته که شخصی که وحی را به او رسانده است، امکان خطا و خلاف را نداشته باشد. در این زمینه پیامبرهیچ اختیاری ندارد و جبرا معصوم است.

اما در مور عصمت در حیطه عمل به شریعت و تعبد خودش به احکامی که اورد، عقلا احتمال خلاف وجود دارد و آن پیامبر اختیار دارد که گناه کند یا خطا کند، اما به واسطه اینکه این گناه و خطای مورد نظر، به اعتماد مردم لطمه وارد میکند، بنابراین، او گناه نخواهد کرد. نه اینکه مختار نیست و جبرا گناه نمیکند بلکه چون خداوند میداند چه کسی را انتخاب کند تا گناه نکند و اشتباهاتش نیز حداقل باشد یعنی انقدر حواسش جمع است که خطاهایش نیز حداقل است. این مسئله نیز پشتوانه اش حکمت خداوند است ولی حکمتی که باعث جبر نمیشود بلکه به واسطه علم الهی، کسی انتخاب میشود که این هدف را تامین کند.

بنابراین گرچه در مورد عصمت در عمل به شریعت عقلا احتمال خطا را میتوان داد( چون پیامبر نیز انسان است و انسان ذاتا مختار است) ولی به این جهت که خداوند میداند چه کسی گناه نمیکند و خطا در این زمینه نیز ندارد او را انتخاب میکند.

با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب



[="Tahoma"][="Navy"]

velayat;354793 نوشت:
برهان عصمت انبیا در مقام گفتار

برهانی که متکلمان بر عصمت انبیا می آورند چنین است:
(خداوند انبیا را فرستاده تا مردم حرف آن فرستاده اش را گوش کنند و به راهی که او می گوید بروند حالا اگر حتی انبیا یک گناه بکنند می شود در هر حرفی که انبیا می زنند گفت:احتمال دارد این حرف دروغ باشد چون احتمال دارد که این پیامبر گناه کند واین حرف همان گناه باشد یا همچنین در هر کار پیامبر .ودر نتیجه به هیچ عمل و حرف پیامبر با دلیل عقلی(احتمال دروغگویی) گوش نکنند و این نقض غرض خداوند متعال است چون خداوند انبیا را فرستاد تا مردم حرف او را گوش کرده و به راه راست هدایت گردند. ونقض غرض از خداوند متعال محال است چون موجب نقص خداوند متعال می شود.)
شبیه این دلیل را می توانید در آموز عقاید آقای مصباح ،تجرید و الاهیات ببینید.
پیش فرض های این برهان:
1.خدا هست
2.خدا حکیم است
3.هدف خدای حکیم از خلق انسانها کمال آنهاست
4.اگر پیامبر احتمال دروغ داشته باشند نسبت به پیامبر نمی توانند به سخنانش عمل کنند

نقد برهان عصمت انبیادر مقام گفتار

مقدمه:
در مورد پیش فرض 1 در آدرس زیر بحث کرده ام و آن را نقد کرده ام و هنوز جواب من داده نشده است:
http://www.askdin.com/thread20624-12.html
در مورد پیش فرض دوم هم یادم هست یک بحثی کردم و نتیجه نداد اما هر چه می گردم پیدایش نمی کنم البته در آینده در مورد آن مجزا تاپیک دیگری درست خواهم کرد
در مورد پیش فرض سوم هم در آدرس زیر بحث کردم و باز نتیجه ای حاصل نشد و جوابم داده نشد:
http://www.askdin.com/thread19646-6.html
اما در این تاپیک نمی خواهم سر پیش فرض یک تا سه بحث کنم و آنها را در این برهان پیش فرض و اصل موضوعی قبول کرده و به بررسی پیش فرض 4 وبقیه مسائل این برهان می پردازم:
تقریر اشکالات:
اشکال1:

در مورد پیش فرض 4 من یک اشکال داشتم و آن اینکه چرا نمی توانند به سخنان پیامبر عمل کنند؟همانطور که ما به سخنان دکتر و مهندس اعتماد کرده و در زندگی روزمره و خبرهای روزمره معمولا به همه اعتماد داریم مگر افرادی که بسیار خطاکار بوده اند یا به قول معروف چوپان دروغگو بوده اند . این در حالی است که در این موارد هم احتمال دروغ می دهیم .پس همین امر کافی است برای عدم صحت پیش فرض شما
از همه مهمتر تقلید از مرجع تقلیداست که ما به سخن او عمل می کنیم در حالی که هیچ یقینی به مطابقت حرف با واقع نداریم و فقط بنابر حجیت کلام او عمل می کنیم حال من می گویم چه اشکالی دارد بگوییم انبیا کلامشان حجت است خواه موصل به واقع باشد خواه نباشد .
و همانطور که ما داریم به سخنان مرجع تقلید عمل می کنیم و نقض غرض خدا پیش نمی آید در مورد انبیا هم قضیه از این قرار باشد.چه اشکالی دارد؟
اشکال2:
در مورد پیش فرض 4 است که در آن مغالطه اخص بودن دلیل از مدعا رخ داده است به این شکل که در مدعا ادعای عصمت شده ولی در دلیل تنها نیاز به صدق انبیا اثبات شده نه بقیه موارد عصمت
پس باید بگوییم اثبات صدق نبی در گفتار نه عصمت در گفتار .البته می شود چنین گفت که منظور از عصمت همان است اما توجه باید کرد که در معنای عصمت یک خطاکاری و اشتباه و تمرد از حکم کسی(خدا)خوابیده است که دوباره دلیل می خواهد که مثلا صدق در گفتار دستور خداست(قبل از اثبات عصمت نبی)

اشکال 3:

مصلحت و حکمت خداوند طبق تعریف آیت اللله مصباح چنین است:
مقتضای محب الهی به کمال این است که پیدایش مجموع مخلوقات به گونه ای باشد که خیر و کمال بیشتری بر انها مترتب گردد از سنجیدن این گونه موارد مفهوم مصلحت انتزاع می گردد.(ص91 آموزش عقاید)
پس این امر به ما می فهمند که خدا بین کامل و اکمل ،همیشه اکمل را انتخاب می کند
و از طرف دیگر می دانیم که ما انسانها ممکن است به کامل علم داشته باشیم اما به اکمل نه مثلا بچه می داند ورزش کار خوبی است اما نمی داند در شب امتحان امر اهم و اکمل دیگری وجود دارد که باید به آن بپردازد لذا پدر او را نهی می کند
حال من می گویم درست است که اگر پیامبران معصوم نباشند نقض غرض می شود اما ممکن است یک امر مهمتر و کامل تر دیگری است که ما نمی دانیم و خدا به علت آن به پیامبر عصمت نمی دهد یعنی خدا دائر مدار 2 امر شده است:یا پیامبران را معصوم کند(حسن یا یک امر مهمتری را که ما نمی دانیم محقق کند(احسن)و همانطور که روشن است مصلحت اقتضای تحقق احسن را دارد نه حسن

پس در نتیجه ممکن است خدا پیامبران را معصوم قرار ندهد در حالی که با حکمتش تنافی نداشته باشد

اشکال 4:

می توان این احتمال را داد که خدا به خاطر گناهی که انسانها مثلا در عالم ذر یا عالمی قبل از عالم دنیا کرده اند آنها را مجازات کرده و پیامبرشان را دروغگو بفرستد

اشکال 5

من در بحثهای مختلف وقتی از احتمالا سخن می گویم چه در برهان نظم و چه در تاریخ و... شما م یگویید احتمالات ضعیف قابل اعتنا نیست من هم در این جا می گویم احتمال ضعیف گناه انبیا مخل عصمت انها نیست چون مردم به این احتمالات اعتنا نمی کنند پس 5 درصد مثلا احتمال کذب انبیا است.

اشکال 6:

width: 500

[TD][/TD]

فقط وقتی نقض غرض اتفاق می افتد که پیامبر در ابلاغ سخن خدا و تکالیف مردم خطا کند و دروغ بگوید اما چه اشکالی دارد در صاحتها دیگر دروغ بگوید یعنی در صاحت ابلاغ وحی پیامبر صد در صد دروغ نمی گوید اما در بقیه صاحتها پنجاه پنجاه است مثلا در صاحت امر روزمره زندگی یا گناه در خلوت یا دروغ به موجودات غیر مکلف(فرض عقلی دارد ) و...

باتشکر از اینکه وقت عزیزتان را برای خواندن حرفهای من اختصاص دادید.:ok:


سلام
پاسخ اشکال اول :
برهان میگوید خدای متعال برای جلوگیری از نقض غرضش فرد دروغگویی نمی فرستد و شما میگویید ما از مرجع تقلید تبعیت می کنیم و اشکالی هم ندارد
این دو حرف متفاوت است . اینکه خدای متعال بر اساس حکمتش انسانی راستگو را بفرستد چیزی است کاری که ما به حسب عقل و فکرمان می کنیم چیز دیگر
و امابرخی جز با علم و یقین به وثاقت فردی که می خواهد برایشان تعیین سرنوشت ابدی کند تبعیت نمی کنند لذا نباید قیاس به نفس بفرمایید
در مورد خدای متعال این امر الزامی است که اگر او سفیری می فرستد سفیری بفرستد که در راست گفتاری و راست کرداری برترین فرد و مبری از خطا باشد چه اینکه سفیر هرکسی نمایش توانایی و علم و اوست بلکه نمایشگر کمالات فرستنده است
پاسخ اشکال دوم
ظاهرا عدم دروغگویی بیان موردی از موارد عصمت در گفتار است و اقتضای برهان اثبات عصمت در گفتار است
پاسخ اشکال سوم
باید مشخص شود کدام مصلحت برای پیامبر اهم از عصمت است . با ظن و گمان و احتمال که نمیشود برهان را رد کرد .
پاسخ اشکال چهارم
احتمال بی مبنایی است و نمی توان با آن برهان را رد کرد ضمن اینکه مساله گناه در عالم ذر خودش کاملا مخدوش است
پاسخ اشکال پنجم
احتمالی که می تواند مخل برهان باشد احتمال مبتنی بر دلیل و مبنای قوی است صرف طرح احتمال که در هر موردی هم امکان پذیر است برای رد برهان ارزشی ندارد
پاسخ اشکال ششم
وقتی میگوییم اقتضای حکمت ارسال پیامبر راست گفتار است راست گفتاری یک قرارداد نیست بلکه یک توانایی و ملکه وجودی مبتنی بر علم و دانایی و طهارت باطنی است . یک مساله قشری بی بته و بی مبنانیست . به عبارت دیگر خدای متعال یک مجبور شده به راست گفتاری را نمی فرستند بلکه کسی را می فرستد که جانش با راست گفتاری عجین است و راست گفتاری از اوصاف وجودی او است و ریشه در علم و حکمت و طهارت باطنی است که به او عطا نموده است
یا علیم[/]

[=microsoft sans serif]نقد برهان عصمت انبیا در گفتار

پرسش:
متکلمان برای اثبات عصمت انبیا، استدلالی را ارائه کرده اند.
خداوند انبیا را فرستاده تا مردم حرف آن فرستاده اش را گوش کنند و به راهی که او می گوید بروند حالا اگر حتی انبیا یک گناه بکنند می شود در هر حرفی که انبیا می زنند گفت:احتمال دارد این حرف دروغ باشد چون احتمال دارد که این پیامبر گناه کند واین حرف همان گناه باشد یا همچنین در هر کار پیامبر .ودر نتیجه به هیچ عمل و حرف پیامبر با دلیل عقلی(احتمال دروغگویی) گوش نکنند و این نقض غرض خداوند متعال است چون خداوند انبیا را فرستاد تا مردم حرف او را گوش کرده و به راه راست هدایت گردند. ونقض غرض از خداوند متعال محال است چون موجب نقص خداوند متعال می شود.
این استدلال مبتنی بر چهار پیش فرض است. وجود خدا، حکیم بودن خدا، هدف خدا از خلقت به کمال رسیدن انسان است و اینکه اگر پیامبر احتمال دروغ داشته باشند نسبت به پیامبر نمی توانند به سخنانش عمل کنند. درحالیکه پیش فرض چهارم با چند ایراد و سوال روبروست.
اشکال اول: همانطور که ما به سخنان دکتر و مهندس اعتماد کرده و در زندگی روزمره و خبرهای روزمره معمولا به همه اعتماد داریم مگر افرادی که بسیار خطاکار بوده اند یا به قول معروف چوپان دروغگو بوده اند . این در حالی است که در این موارد هم احتمال دروغ می دهیم .پس همین امر کافی است برای عدم صحت پیش فرض شما.
از همه مهمتر تقلید از مرجع تقلیداست که ما به سخن او عمل می کنیم در حالی که هیچ یقینی به مطابقت حرف با واقع نداریم و فقط بنابر حجیت کلام او عمل می کنیم حال من می گویم چه اشکالی دارد بگوییم انبیا کلامشان حجت است خواه موصل به واقع باشد خواه نباشد. پس همانطور که ما داریم به سخنان مرجع تقلید عمل می کنیم و نقض غرض خدا پیش نمی آید در مورد انبیا هم قضیه از این قرار باشد.چه اشکالی دارد؟

پاسخ:
در مورد این پیش فرض، اشکالی که کردید بر اساس یک مقایسه اشتباه بوده است.
انچه در این مقایسه به عنوان وجه شبه باید باشد تا از ثبوت یکی ثبوت دیگری را متوجه شویم، این است که دروغ در همان زمینه ای باشد که قرار است به ان شخص اعتماد کنیم. به عبارت دیگر، مثلا اگر قرار است سراغ یک مکانیک برویم، سراغ کسی می رویم که در حرفه مکانیکی هم ماهر است و خطا نمیکند و هم ادمی نیست که به دروغ خرج اضافه روی دست ما میگذارد. یا اگر دندانمان درد میکند، سراغ دندانپزشکی میرویم که هم احتمال اشتباه او در دندانپزشکی کم باشد و هم در زمینه کاری که انجام میدهد، ادم کلّاش و دروغگویی نباشد که بخواهد از ما پول اضافی بگیرد.این مسئله هرچقدر مهمتر باشد، حساسیت و دقت نظر ما بیشتر میشود. یعنی وقتی قرار است مراجعه ما دیگر به خاطر تعمیر ماشین یا تعمیر دندانمان نباشد بلکه قرار است قلب خود را عمل کنیم یا عمل مغز انجام بدهیم، وسواس ما خیلی بیشتر میشود.
حال تصور کنید قرار است به جهت به دست اوردن برنامه سعادت دنیا و اخرت خود به یک انسان مراجعه کنیم. طبیعی است که وسواس ما بیشتر میشود همانطور که دایره موضوعی که به واسطه ان مراجعه داریم میکنیم، از موارد دیگر گسترده تر است. در اینجا دیگر به دنبال تعمیر ماشین یا اصلاح دندان خود نیستیم. فرض این شخص این است که میخواهد از طریق مراجعه و بعد از قبول اصل حرف و ادعای ان شخص بر اساس حرفهای ان مدعی برنامه سعادت خود را به دست بیاورد. برنامه ای که سعادت دنیا و اخرت او را در بر دارد.
بنابراین چون این برنامه مربوط به سعادت دنیا وا خرت انسان میشود، پس ان شخصی که به سخن او میخواهیم اعتماد کنیم باید در تمام مسائلی که مربوط به اخرت میشود نه اشتباه کند و نه عمدا خلاف انرا بگوید یا انجام بدهد. کسی که قرار است به ما بگوید دروغ نگویید خودش نباشد دروغ بگوید. کسی که به ما میگوید گناه نکنید، خودش نباید گناه بکند.[1]
این از گناه، اما خطا در زمینه مسائلی که مربوط به شرع و احکام شرعی است گرچه ذاتا انجامش اشکالی ندارد و نقصی به حساب نمی آید، ولی به این جهت که مردم قرار است به برنامه ای که این فرد اورده اعتماد کنند، و از سوی دیگر اگر کار خلافی ان پیامبر انجام دهد مردم نمیتوانند بفهمند که او از روی خطا این کار را انجام داده یا عمدا و به گناه، بنابراین باز هم احتمال اینکه عمدا خلاف کرده باشد وجود دارد و به همین جهت اعتماد کامل نسبت به او ایجاد نمیشود.

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . رک: آموزش عقائد، محمد تقی مصباح یزدی،تهران، نشر بین الملل، 1377، درس 24

[=microsoft sans serif]پرسش: استناد عصمت انبیا به حکمت خداوند، نوعی مغالطه اخص بودن دلیل از مدعا رخ داده است به این شکل که در مدعا ادعای عصمت شده ولی در دلیل تنها نیاز به صدق انبیا اثبات شده نه بقیه موارد عصمت. پس باید بگوییم اثبات صدق نبی در گفتار نه عصمت در گفتار .البته می شود چنین گفت که منظور از عصمت همان است اما توجه باید کرد که در معنای عصمت یک خطاکاری و اشتباه و تمرد از حکم کسی(خدا)خوابیده است که دوباره دلیل می خواهد که مثلا صدق در گفتار دستور خداست(قبل از اثبات عصمت نبی)
پاسخ:
این ایراد نیز نادرست است؛ زیرا
انچه در این استدلال گفته شده است صرفا مربوط به سخنان پیامبران نیست. در این استدلال به روش خلفی گفته شده که اگر پیامبران گناه یاخطایی در محدوده شریعت خود انجام دهند، اعتماد مردم از بین میرود و از بین رفتن اعتماد مردم مستلزم از بین رفتن حکمت خدا در ارسال انبیاء است و چون حکمت خداوند مسئله ای عقلی است و نمیتواند زیر سوال برود و مخدوش بشود، بنابراین نتیجه میگیریم مقدمه ای که ما را به این تناقض و تخالف کشانده، نادرست است و ان معصوم نبودن انبیا است.[1]
حال این دلیل چه ربط و اختصاصی به صدق دارد. بله اگر مراد شما از صدق، معنای اعم ان باشد که شامل صدق در گفتار و صدق در رفتار است، این صدق همان عصمت است ولی ظاهر اطلاقهای کلمه صدق، صدق در گفتار است و تازه صدق در گفتار نیز شامل صدق خبری و مخبری میشود که دایره بحث را خاص تر میکند.
بنابراین این اشکال که استدلال مورد نظر، صرفا مربوط به صدق در گفتار است ناشی از فهم نادرست از استدلال است.

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . نک، اموزش عقائد، محمد تقی مصباح یزدی،تهران، نشر بین الملل، 1377، ص201 و 202

[=microsoft sans serif]پرسش: بر اساس تعریفی که از مصلحت سنجی خداوند بیان شده است، خدا همیشه بین کامل و اکمل ،همیشه اکمل را انتخاب می کند. و از طرف دیگر می دانیم که ما انسانها ممکن است به کامل علم داشته باشیم نه به اکمل. حال من می گویم درست است که اگر پیامبران معصوم نباشند نقض غرض می شود اما ممکن است یک امر مهمتر و کامل تر دیگری است که ما نمی دانیم و خدا به علت آن به پیامبر عصمت نمی دهد یعنی خدا دائر مدار 2 امر شده است:یا پیامبران را معصوم کند(حسن یا یک امر مهمتری را که ما نمی دانیم محقق کند(احسن)و همانطور که روشن است مصلحت اقتضای تحقق احسن را دارد نه حسن. پس در نتیجه ممکن است خدا پیامبران را معصوم قرار ندهد در حالی که با حکمتش تنافی نداشته باشد.

پاسخ:
این اشکال نیز ناشی از فهم نادرست از حب الهی و ارتباط ان با مسئله خلقت و هدفی است که خودش از خلقت عالم داشته است. توضیح استدلال این است که:
م1. خداوند متعال که انسان را افرید، به این جهت بوده که او را به کمال برساند.(حالا کمال هرچه میخواهد باشد)؛
م2. از انجا که خداوند حکیم است کار بیهوده انجام نمیدهد؛
م3. پس لازم است شرایطی را مهیا کند تا هدفش محقق شود وگرنه هدفش محقق نمیشود؛
م4. حال چون تحقق هدف خلقت بدون فرستادن راهنما امکان ندارد، پس او برای تحقق این هدفش طبق فرض، انبیایی را فرستاده است؛[1]
م5. این افراد باید مورد اعتماد مردم باشند تا مردم به واسطه این اعتماد حرفهای انها را بشنوند؛
م6. این اعتماد تنها از طریق حسن رفتار خود ان افراد برای مردم به دست می اید نه به هیچ دلیل دیگر؛ یعنی اگر هزاران نفر بگویند فلان شخص معصوم است ولی مردم از او گناه یا خطاهایی در زمینه مسائل شرعی ببینند، اعتمادشان خدشه دار میشود؛
م7. با توجه به این مقدمات و این نکات، خیلی واضح است که خدا مانند هر حکیم دیگری به دنبال تحقق هدفش است.[2]
حال هر احتمال دیگری که در میان بیاید، اگر مخلل تامین این هدف باشد، کنار گذاشته میشود چون با برهان خلف معلوم میشود ناقض حکمت است و درست نیست.

[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . اموزش عقائد، ص177-178

[=microsoft sans serif][2] . اموزش عقائد، محمد تقی مصباح یزدی،تهران، نشر بین الملل، 1377، درس 25، ص201و 202

[=microsoft sans serif]پرسش: حتی اگر خداوند حکیم باشد، ولی باز ممکن است که پیامبری بفرستد که معصوم نباشد. زیرا می توان این احتمال را داد که خدا به خاطر گناهی که انسانها مثلا در عالم ذر یا عالمی قبل از عالم دنیا کرده اند آنها را مجازات کرده و پیامبرشان را دروغگو بفرستد.

پاسخ:
این احتمال نادرست است.
زیرا
اولا :خودمسئله عالم ذر عالمی دیگر دارد وبحثی مستقل میطلبد و به همین راحتی نمیتوان در مورد ان صحبت کرد.
ثانیا: قبل از اینکه شریعت و دین برای انسانها اورده شود، گناهی متصور نیست.
ثالثا: برفرض گناهی روی داده باشد، خدایی که حکیم است و لطیف به بندگان، ایا هدفی از خلقتشان داشته است یانه؟
اگر داشته باید برای تحقق هدفش وسیله انرا نیز تامین کند. وسیله ان فرستادن انبیا است.حال اگر پیامبران خودشان نعوذ بالله دروغگو باشند، مردم به انها اعتماد نمیکنند و وقتی اعتماد نکردند یعنی خدا وسیله هدایت را برای خلائق فراهم نکرده است.
بنابراین مسئله در اینجا مجازات نیست، بلکه حکمت خداست که فرستادن افراد دروغگو مساوی است با نفرستادن هیچ رسولی. هر دو به معنای عدم فراهم کردن شرایط تحقق هدف خداوند و نقض غرض اوست.

[=microsoft sans serif]پرسش: برفرض احتمال ضعیفی باشد که پیامبران گناه کنند ولی این احتمال ضعیف است و احتمال ضعیف گناه انبیا خللی در عصمت ایجاد نمی کند؛ چون مردم به این احتمالات اعتنا نمی کنند پس 5 درصد مثلا احتمال کذب انبیا است.

پاسخ:
هر مسئله ای اقتضائات خود را می طلبد. در این بحث، ما به دنبال از بین رفتن تمام احتمالات عقلی نیستیم.بر اساس دلیل عقلی حکمت، اگر پیامبر دروغگو باشد، اعتماد مردم ضعیف میشود. حال این احتمال 5 درصد باشد یا 90 درصد.
همین که موارد خطا و گناه از ان پیامبر دیده شد، مردم هر کاری از او ببینند و هر دستورالعملی از سوی او بشنوند، همین احتمال خطا و عمد را در ان میدهندو به همین جهت فورا حمل بر این میکنند که شاید در این مورد نیز خطا کرده یا به دروغ خبر اشتباهی رارسانده است.

[=microsoft sans serif]پرسش: نقض غرض موقعی روی می دهد که پیامبر در ابلاغ سخن خدا و تکالیف مردم خطا کند و دروغ بگوید، اما چه اشکالی دارد در زندگی شخصی خود دروغ بگوید ولی در بخش مربوط به ابلاغ وحی پیامبر صد در صد دروغ نمی گوید.

پاسخ:
دلیل عقلی بر عصمت در ساحتهای مختلف فرق دارد.
در مورد عصمت در حیطه وحی( دریافت و ابلاغ) عقلا هیچ امکان خطایی وجود ندارد. در این مسئله حکمت خداوند بر این تعلق گرفته که شخصی که وحی را به او رسانده است، امکان خطا و خلاف را نداشته باشد. در این زمینه پیامبرهیچ اختیاری ندارد و جبرا معصوم است.[1]

اما در مورد عصمت در حیطه عمل به شریعت و تعبد خودش به احکامی که اورد، عقلا احتمال خلاف وجود دارد و آن پیامبر اختیار دارد که گناه کند یا خطا کند، اما به واسطه اینکه این گناه و خطای مورد نظر، به اعتماد مردم لطمه وارد میکند، بنابراین، او گناه نخواهد کرد. نه اینکه مختار نیست و جبرا گناه نمیکند بلکه چون خداوند میداند چه کسی را انتخاب کند تا گناه نکند و اشتباهاتش نیز حداقل باشد یعنی انقدر حواسش جمع است که خطاهایش نیز حداقل است. این مسئله نیز پشتوانه اش حکمت خداوند است ولی حکمتی که باعث جبر نمیشود بلکه به واسطه علم الهی، کسی انتخاب میشود که این هدف را تامین کند.[2]

بنابراین گرچه در مورد عصمت در عمل به شریعت عقلا احتمال خطا را میتوان داد( چون پیامبر نیز انسان است و انسان ذاتا مختار است) ولی به این جهت که خداوند میداند چه کسی گناه نمیکند و خطا در این زمینه نیز ندارد او را انتخاب میکند.
[=microsoft sans serif]


[/HR][=microsoft sans serif][1] . اموزش عقائد، محمد تقی مصباح یزدی،تهران، نشر بین الملل، 1377، ص193-195

[=microsoft sans serif][2] . همان، ص196و197
موضوع قفل شده است