جمع بندی اگر درآمد زن بیشتر از مرد باشد ...

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اگر درآمد زن بیشتر از مرد باشد ...

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام دوستان.
توی یه پست دیگه یه مقدار در مورد مشکلات زندگی ام گفتم.
اینجا فقط میخوام به حیطه مالی اشاره کنم.
من 28 ساله و استاد دانشگاه دولتی هستم و همسرم کارمند بانک. بنده فوق لیسانس فنی مهندسی از بهترین دانشگاه ایران در این رشته. و همسرم دانشجوی همین رشته در دانشگاه آزاد.
همسرم توی خواستگاری به من گفت پس انداز نداره. که گفتم آخه چطور؟ {با این سن 29 ساله } پس درآمدهاتون رو چیکار میکردین؟ 4 ساله سر کار میره. گفت: نمی دونم چرا هیچی تو دستم نیست! واقعا هم نمی دونست ها. سئوالم به فکر انداختش. حساب دخل و خرجش رو نداره. جلسه بعد گفت: آهان یادم اومده بود، گفتم مادرم سرویس طلا بخره. منم گفتم: خوب پس شم اقتصادی و مسئولیت پذیری داشته. شاید هول شده بوده. اینکه پس انداز هم نداشته باشه اشکالی نداره. حالا بقیه خواستگارا داشتن، که ملاک نبود. خدا می رسونه. مهمترین چیز، عشق، رشد و حمایته.
اما بعدش دیدم نه اصلا اشتباه برداشت کرده بودم. مسئولیت پذیری نداره. اصلا کسی نیست که بتونم بهش تکیه کنم.
برای عقد که به من هیچ طلایی ندادن، گفتن چون جشن نگرفتیم و فقط محضری بود، بزاریم موقع عروسی میدیم! گفتم باشه. اما بعد هم که دیدم طلا رو یه چیز معمولیه و خیلی ارزون. حالا این همه کار کرده چی شده؟ خودشم نمیدونه! Sad پولش رو میده به مادرش. و الان به وضعی رسیده که هیچی نداره و از مادرش هم پول تو جیبی میگیره. و اصلا حساب کتاب هیچی دستش نیست. نمی گم مادرش جور دیگه ای خرج کرده ها. نه. من صرفا از این اخلاقش متنفرم. به نظرم هنوز بچه است.
یه بدهی بزرگ داره واسه خرید زمین. گفتم کم کم با هم میدیم. بالاخره بایست خونه دار بشیم دیگه.
تازگی گفت یه سری بدهی داره به آشناهاش. بابت خرج های زندگی اش از قدیم (چندین سال قبل) تا حالا.
این دیگه خیلی ناراحتم کرد. یکی از این بعد که یعنی من اقلامش رو به افراد مختلف جمع نزده بودم، خودشم نمیدونست چقدر میشه جمع شون. شد 16 میلیون. دوم اینکه: بی مسئولیته. من عادت به زندگی سخت داشتم. از زمان کارشناسی رفتم سر کار و خرج خودم رو به سختی دادم. اما با این وجود اگر مجبور شدم از کسی قرض کنم، زود بهش بر گردوندم. اما اون نه. مدام قرض کرده و خرجهای بی مورد کرده و نداده. و میگه نداشتم که بدم. در صورتی که اهم و مهم داره. قرض واجب ترینه. من دوران دانشجویی ام چه بسا غذا نمی خوردم که پولش رو پس انداز کنم، قرضم رو بدم. ولی آقا از این چیزها اصلا توی مرامش نیست... بر عکس، قرض میکنه خرج میکنه اونهم غیر ضروری.در این حد که خرید کت و شلوار سالهای قبلش توی لیست بدهی هاش هست! و بدهی هاش بعضی هاش مال 8 سال پیشه، بقیه اش از سه سال پیش تا حالا؟ دیگه این مدلی اش رو ندیده بودم؟
توی نامزدی فکر میکردم اخلاق خوبی داره و خنده رو هست و چقدر خوب که غم هام تموم میشه. الان می بینم نه، من اشتباه برداشت کردم. فقط بی خیاله و الکی خوش. زندگی اش رو پدر مادرش اداره کردن و خودش هیچ سختی ای توی زندگیش نداشته. مدیریت مالی و .. خودش هم دست مادرشه. مثل بچه هاست. سطح مالی خانواده اش از ما بالاتر بوده و همش توی رفاه بوده و اصلا نمی دونه سختی یعنی چی.
بعد از ازدواج، با قرض کردن از پدرشوهرم به مکه رفتیم. گفتیم فرصتش با این سهیمه زوجهای جوان پیش آمده، حیف است. قبل از مکه همه سکه هایی که سر عروسی بهمان داده بودند را فروختیم تا بخش اعظم بدهی هایش را داد. آن موقع گفت که برایم میخرد اینها را دوباره. ولی الان کلا در این راستا کاری نمی کند.
بعد از ازدواج من دو مرتبه ترفیع گرفتم و حقوقم خیلی خیلی بیشتر از او شد. ضمن اینکه تازه که به دخل و خرج رسیدیم دیدم که با یک حقوق او اصلا زندگی مان نمی چرخد. با اینکه من خرج انچنانی هم ندارم. به صورت پیش فرض، مبنایش بر این بود که هر دو حقوق مان را بگذاریم برای زندگی. من هم چون دوستش داشتم، حرفی نزدم.
یک سری وام و .. گرفتیم که همه به حساب من است و با بیش از نیمی از حقوق من وامها را میدهیم و با کمتر از نیم دیگر و حقوق او، خرج مابقی زندگی. وامها را به نیت خانه دار شدن گرفته بودیم. و زندگی مان خیلی سخت شد. چون تقریبا چیز خاصی برای زندگی کردن نمی ماند. چون همسرم قسط دانشگاه آزاد و .. هم میدهد و حقوقش صفر میشود.
وقتی در اوج مشکلات مالی هستیم، قرض میدهد به خانواده اش و این در حالی است که مدتهاست چیزی در یخچال نداریم.
یک سری مشکلاتی پیش آمده که فکر کردم دادن حقوقم به صورت تمام و کمال به همسرم اشتباه محض بود.
اولین دلیلش اینکه: اخیرا برادر شوهرم یک بدهکاری مالی بزرگ بوجود آورده. کار همیشگی اش است ولی اینبار بحث سر میلیارد است. پدرشوهرم هم که قبلا همیشه بدهی هایش را میداده، اینبار گفته چیزی از اموالش را نمی فروشد و با دارایی نقدی دم دستش میخواست برای وثیقه و وکیل و .. اقدام کند. یک وام 18 میلیونی گرفتیم که همسرم بدون اینکه به من بگوید همه آن را در اختیار پدرشوهرم قرار داد تا یک زمینی بخرند و سندش را وثیقه کنند. خیلی داغون شدم. پول وامی که قسطهایش را من میدهم و به زندگی مان فشار می آید بدون اطلاع من...
گفتم هر وقت خواستی از پول خودت به خانواده ات کمک کن. من هم حرفی نمی زنم. نمی توانم بزنم. وقتی حق زن و زندگی ات را دادی، آن وقت هر چه اضافه آوردی ببر به هر کسی که خواستی بده. داشتم به رویش می آوردم که 900 تومان حقوقش که 450 اش را میدهد قسط دانشگاه ازاد و مابقی اش را 2 قسط دیگر که از قبل از ازدواج داشت، زندگی را نمی چرخاند.
بعدها کلی حرف زدیم. و قول گرفتم دیگر این کار را نکند.و از خیر این زمین هم گذشتم.ولی خیلی کل وجودم را ترس برداشت. این قضیه کل اعتمادم به همسرم را فروریخت. چیزی در دلم عوض شد. حس تنهایی. بی پناهی.
حس اینکه حتی بخواهم حقم را بگیرم از او چیزی در دستم نیست.قسط زمینی را که خریده هم دارم میدهم ولی هیچ چیز به اسمم نیست. برایم تا به حال مهم نبود. چون من و اویی نداشتم. ولی می بینم او اینطور نیست.
حتی به این فکر افتادم که یک پایگاه مالی مستقل برای خودم داشته باشم. حتی حقوق ام را از این به بعد به او ندهم هر چند میدانم به مشکل میخورد از همان ماه اول.
ولی نمیدانم حالا که ده ماه از ازدواجمان گذشته، چطور شروع کنم برای خودم پس انداز کردن؟ با توجه به اینکه ما همیشه خرج ها و درآمدها رو به درخواست من البته، داخل یک دفتر می نویسیم و همسرم هم کل حقوقم را میداند؟
دلیل دوم اینست که کار کردن من و حقوقم باعث شده تلاشش را کمتر کند. همسرم دو سال است کارمند بانک است. این مدت همیشه از مدیرش می نالید و با او بحث و درگیری داشت. در عین اینکه سه سال پیش یک اداره دولتی امتحان داده و قبول شده ولی همینطور معلق بودن تا حالا. حالا میخواهد برود در آن اداره استخدام شود. دلیل اصلی اش هم فشار کاری زیاد بانک است. در قسمت مدیریت هستند و 7 صبح تا 6 شب سر کار است.
اما من مخالفم و او اصلا برایش مهم نیست.
چرا مخالفم؟ درست است که حقوق ماهیانه بانک چیزی نیست ولی مزایای جانبی اش بدک نیست. کارانه و پاداش بستن حساب و .. را در نظر بگیری خیلی بهتر از این اداره است. ضمن اینکه وامهای زیادی هم میدهند. اما در این اداره اگر براش حکمی که میخواهد را هم بزنند حقوقش 600 تومن کمتر از حالاشه. و اگر نزنن که 800 تومان. که من فکر نمی کنم در بدو ورود حکم براش بزنن. خودش میگه میزنن!!
حقوق بانک هم الان ماهیانه اش زیاد نیست. یعنی 300 تومان بیشتر از حقوق اداره است. ولی کارانه هایی که هر سه ماه میدن، پاداش هایی که آخر سال میدن و .. رو متوسط بگیرم حقوقش نسبتا خوبه. یعنی تازه به زور خرج و دخلمون جور در میاد. بدون تفریح خاصی البته.
ناراحتم از اینکه در خواستگاری ازش پرسیدم که اگر من نخواهم سر کار بروم حقوق تان قدری هست که زندگی را بچرخاند؟ گفت بله. شما اصلا سر کار نروید و به اهداف خودتان برسید من خوشحال ترم.
در رابطه با کار کردن یا نکردن من ، بعد از ازدواج هم وقتهایی که من استرسی میشدم که نمی توانم به مقاله و اقدام برای دکتری برسم و تمام وقتم را تدریس می گیرد و ... و خیلی دلم میخواست زودتر دکتری را شروع کنم، همسرم گفت ما که آخر میخواهیم از این شهر برویم. تو چرا الان کارت را رها نمی کنی و بچسبی به مقدمات دکتری؟
گفتم: ببین الان داریم قسط میدهیم. اگر قسط نبود من از خدام بود نرم سر کار. خیلی اذیت میشم و خیلی روم فشار هست.
همسرم گفت: هر وقت خواستی بگو من یه طوری قسط ها رو میدم و تو دیگه نرو سر کار.
اون روز بهش گفتم: یادته گفتی نرو سر کار؟ حالا تو بری این اداره و حقوقت این مقدار زیاد کم بشه، فکر می کنی حتی اگر قسط هم نداشته باشیم زندگی مون می چرخه؟
گفت : آره
ما یه عادتی داریم که کل خرجهای ماهیانه رو توی یه دفتر می نویسیم.
گفتم بیا ببین. ما غیر از قسط هامون ماهی 2 میلیون تومان خرج مون میشه.
توی پرانتزم بگم که این خرج با وجود اینه که بریز بپاش اصلا نمی کنیم. حتی من مانتو و ... هم برای سر کارم نخریدم و دارم تحمل می کنم این لباسهایی که فرسوده شدن و از شان من خارجن. سفر نرفتیم توی این نه ماه. حتی باورتون نمیشه گوشت انقدر کم میخریم و من انقدر کم توی غذاها مصرف می کنم که حد نداره.
بعد گفتم به نظرت حقوقت بشه نصف این مبلغ، می رسونیم به زندگی کردن؟
ببین ما ماکزیمم یه خرید فروشگاهی مون رو بگیم کلا نریم و صرفه جویی بیشتر. که تازه اونم کلی فشار میاد به آدم در طول ماه که یه سری اقلام مورد نیاز رو استفاده نکنه اما مگه چقدر صرفه جویی میشه؟ اینم 200 تومان. توی این مایه ها.
اما این مبلغی که تو از حقوقت میخوای کم کنی حداقل 600 و حداکثر 800ئه.
گفتم: ببین تو نبودی که میگفتی هر وقت دلت خواست نرو سر کار؟ همه این حرفها رو با غصه و بغض زدم.
گفتم: دلم میخواست بگی من دنبال کاری ام که حقوقش بیشتر باشه. بگی من به فکرم که بعدا میخوایم بچه دار بشیم. بچه خرج داره و ...آینده اش رو تضمین کنیم و ..
حالا برعکس اومدی میگی میخوام حقوقم رو هم کمتر کنم. اونم نه یه مبلغ کمی. یکهو یه ضربه بزرگ.
هیچ جوابی نداد.
راستش حس می کنم توی بانک که همش میگفت مدیر باهامون درگیره و ...مشکل از کارایی خودش بوده. و امیدی نداره اینجا ترفیع بگیره و از شماتت مدام مدیرش ناراحته و دیگه نمی تونه تحمل کنه.
حس می کنم بهره هوشی همسرم خیلی کمتر از ادعاهاشه. یعنی قبلا خیلی منم منم میکرد توی خواستگاری. جوری که حس میکردم میشه بهش تکیه کنم. ولی الان حس نمی کنم میتونم بهش تکیه کنم. این غمی ایه که الان بدجوری نشسته توی دلم.
گفتم: فرض کن منم دیگه نخوام کار کنم. چی کار میکنیم؟ خودت گفتی که نمی دونستی من به خاطر قسطها میرم سر کار. نمی دونستی من خیلی استرسی میشم از اینکه همزمان بایست سر کار برم. به خونه زندگی برسم. مقاله بدم. زبان بخونم. برای دکتری بخونم و ...وقتی بهت گفتم من از خدامه که نرم سر کار. چون هدفم اینه که فعلا دکتری بگیرم نه عمرم رو با مربی بودن تلف کنم. خودت گفتی: هر وقت دوست داشتی نرو سر کار.
برگشت گفت: ببین تو کارت رو دوست داری. میدونم. در هر صورت رهاش نمی کنی. یه خنده ای هم کرد. یعنی حالا حالاها حقوق تو هست نگران نیستم.
راست میگفت. یکبار گفت همین ترم بعد درخواست استعفا بده. گفتم ریسکه. بزار اول دکتری یه جایی قبول شم بعدش.
اما از این حرفش ناراحت شدم: با حالت ناراحتی گفتم فرض کن من از الان بخوام همه حقوقم رو بزارم برای بچه. تو نباید به فکر باشی که خرج زندگی رو بدی؟
هیچی نگفت.
منم دیگه ادامه ندادم.
کمک من در زندگی باعث شده همسرم خیلی کم کاری کنه. خیلی اشتباه کردم.
مدیریت اقتصادی کلا دست منه. فقط منم که حواسم به خرجها هست. همسرم نه. حتی بهش گفتم ما ماهی 2 میلیون خرجمون بوده تعجب کرد!!
با وجود اینکه همه خرجها رو با هم میکنیم ولی هیچ وقت توی ذهنش جمع نزده بود. منم تعجب کردم پس حواست کجاست؟
من آخر ماه میام مخارج و درآمدهای ماه رو جمع میزنم و بهش اعلام میکنم.
حتی وقتی با هم نمیخونه میگم بیا یه چیزی رو ننوشتیم فکر کنیم چی بوده و ...
دقیق میدونه هر ماه چقدر خرجمون شده. ولی دقت نمی کرده اصلا.
اینش خیلی بده. بایست کاری کنم که یه ذره یاد بگیره مدیریت اقتصادی رو.
متاسفانه مادرش اینها مسئولیت خاصی بهش ندادن در دوران مجردی و بد بار اومده.
الان هم شرایطمون سخته میره یکهو طرح اینترنت 8 مگابایتی میخره، 240 هزارتومان. خیلی حرصم گرفت. من صرفه جویی می کنم اون... مثلا کفش نداشتم. به خاطر مشکل کمر و واریس پاهام کفش چرم و طبی بایست بپوشم..رفتیم کفش مناسب دیدم قیمتش 200 تومان بود. نگرفتم. رفتم از این بوتهای خیلی کیفیت بد با 60 هزار تومان خریدم.
بعد هی بهش میگم من ذره ذره صرفه جویی میکنم تو یکهو میری خرج می کنی؟
دوباره همین ماه هنوز 6 ام برج نشده موجودی جیب مون صفر صفر شد.
خلاصه منم داشتم مثل مادرش همه حساب کتاب زندگی رو خودم میکردم. توی دفتر و .. می نویسم ولی وقتی همسرم نره بررسی کنه و دستش نیاد که فایده نداره.
دفتر رو براش اوردم. میگم این 8 ماه و کل خرج هامون.
ببین هر قلم رو که میتونی خط بزنی و بگی خرج اضافه بوده خط بزن تا من قبول کنم ما نیاز به ماهی 2 تومان برای زندگی حداقلی نداریم.
بعد اصلا نگاه هم نمی کنه. بی خیال. میگه پس بقیه کارمندا چطوری زندگی می کنن؟
میگم: یکیش بابای خودم. شغل دوم دارن. بعد از ساعت کاریش رانندگی کرد. با سختی ما رو بزرگ کرد. بعد 30 سال زندگی یه خونه خوب نداره حتی.
اون زمان که ارزونی بود یه خونه نیمه ساخت رو خرید و 30 سال طول کشید تا کم کم ساختش. ما توی خونه نیمه ساخت بزرگ شدیم. میخوای پات رو بزاری جای پای بابای من؟ درسته بابای من شریف زندگی کرد ولی سخت. چقدر بیخوابی و شب زنده داری کشید؟ حاضری این سختی ها رو بکشی؟
خودم توی دلم میگفتم: عمرا اگه بتونی انگشت کوچیکه بابای من بشی. بابای من به خاطر ما همه کار میکرد. ولی تو راحت طلب هم هستی.
بهش گفتم: خوب اگر میتونی یه کاری کنی که بچه هات راحت باشن، چرا نکنی؟. اینطوری اگر بری اداره راه، ما فقط به زور خرج شکممون رو داریم. با این اوضاع مملکت صد سال دیگه هم خونه دار نمیشیم.
میگه: خانوم اگر روزی ما جایی باشه، بهمون میرسه.
میگم: یعنی بدون تلاش؟
بعدم سکوت می کنم. دیگه نمی دونم چطوری بهش بفهمونم.
مشکل اینه که خودم بدعادتش کردم.
حالا هم که میگم مدیریت مالی با شما باشه قبول نمیکنه. توی خونواده اونها، پدرش یه آدم کاملا بیخیال بوده و مدیریت همه چیز با مادرش بوده. همسرم شده کپی پدرش.


در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امین

سلام

به نظر می رسد سهم شما در مدیریت اقتصادیِ زندگیتان بیش از حد پررنگ شده و نیاز به یک بررسی همه جانبه دارد. البته منظور این نیست که نباید سر کار بروید بلکه منظور مدیریت مالی است. شاید اگر این مدیریت در دست همسرتان بود و شما هم دخالتی نمی کردید و او را به خاطر کارهایش بازخواست نمی کردید بعضی از مشکلات خود به خود حل می شد. البته این صرفا یک حدس است و چه بسا بعد از بررسی های لازم نتیجه این شود که همسر شما در این زمینه ضعف دارد و بهتر است مدیریت این بخش به شما واگذار شود!

با این حال آنچه ما در این انجمن می توانیم مورد بررسی قرار دهیم صرفا مباحثی کلی است که بیشتر جنبه شناختی دارد. بعلاوه اینکه مواردی است که یکطرفه قابل بررسی است. مثلا نگاه شما به زندگی چیزی است که می شود در این فضا بحث کرد که بنده ذیل سوال http://www.askdin.com/thread46502.html نکات لازم را خدمت شما عرض کردم. منتها مسائلی مانند مشکلات مالی و اختلاف نظرات در این باره نیازمند این است که صحبت های همسر شما هم شنیده شود تا بتوان ریشه مشکل را کشف و سپس راهکار مناسب را ارائه داد. چه بسا در مواردی لازم باشد همسر شما رفتارش را اصلاح کرده و سبک جدیدی را برای مدیریت زندگی برگزیند که قطعا نیاز به بحث و بررسی دارد. لذا همانطور که قبلا هم استاد امیدوار خدمت شما عرض کردند، لازم است که حضورا به یک مشاور مراجعه کنید و نبود مشاور خوب یا دور بودن مشاور خوب را بهانه نرفتن قرار ندهید؛ چون اگر بنا باشد به همین وضع به زندگی ادامه دهید دیر یا زود با مشکلات حادی مواجه خواهید شد.

پیروز و سربلند

واییییییییییییییی از دسته تو Fool

الان قشنگ دارم حرص میخورم

قرضای زمان مجردیش به تو چه ربطی داره که برداشتی دو دستی تقدیم کردی Fool

واسه خودت کفش نمیخری ... لباس مناسب نمیخری که چی آخه ... تازه از پول خودت Fool

انقدر خوب بودن هم درست نیست ...

(بزرگ مینویسم راحت بخونی:)حالا سوالتون چی هست؟اشتباه کردی خواهره من.یه پسری بود کار نداشت رفته بود خاستگاری گفتم تو که کار نداری چجوری میخای زندگی کنی خانواده دختر مشکل نداشتن.گفت نه دختره میره سرکار خرجی میاره!!بیشتر مردها بیخیالن ولی شوهر شما شورشو در اورده....شما چجوری قسط زمین میدین.مگه الکیه.یعنی ضامن شدین؟اگه ضامن شین چون کارمندین که اشتباه کردین اگه همینجوری میدین شوهرتو نبرن زندون بازم اشتباه میکنی.ازونجایی که میگی بچه اس.کنترلش کن.پولها را بگیر پیش خودت.یا توهم بیخیال اون بشه با پولت خوش باش.اینکه میگین ای کیوش پایینه درکت میکنم منم وقتی یه چیزی را برا کسی توضیح میدم نمیفهمه اعصابم خورد میشه.ولی ازین لحاظ سخت گیری نکن زیاد.یه مشکل دیگه ای که دارین اینه که زودباورین.اون تو خاستگاری لاف زده شما چرا باور کردی.از شما که میگین ازلیسانس تو جامعه بودین و کارمیکردین این کار بعیده.به نظرم بزارش به حال خودش.بی خیال زندگی دونفره و شریک زندگی و این حرفا.وگرنه تا اخر عمرت عذاااااب میکشی.یکم سیاست داشته باش.ببخشید اینو میگم خودتونم عین ادمهای ساده و گاگول رفتار کردین.هنوز دیر نشده.میشه ادمش کرد.

Miss Chadoriii;636195 نوشت:
واییییییییییییییی از دسته تو Fool

الان قشنگ دارم حرص میخورم

قرضای زمان مجردیش به تو چه ربطی داره که برداشتی دو دستی تقدیم کردی Fool

واسه خودت کفش نمیخری ... لباس مناسب نمیخری که چی آخه ... تازه از پول خودت Fool

انقدر خوب بودن هم درست نیست ...

یه بار خاستم نفر اول باشم که نظر میدم.نمیزارین.

منم خيلي حرص خوردم اين مطلب و خوندم .
اگه جاي شما بودم از همين امروز ديگه يه ريال از حقوقم و به همسرم نميدادم .
هر مشکلي هم پيش بياد بالاخره بايد پيش بياد و حل بشه چون اگه اينجوري پيش بره معلوم نيست چه بلايي به سر شما بياد .
از کجا معلوم آخر عاقبتت از بدهي هاي اين آقا ... نباشه .
شما نبايد اجازه ميدادي به نامت وام بگيره حتي براي زندگي خودتم خرج بشه مرد بايد مسئول باشه .
در مقابل اين جور آدما بايد خيلي محافظه کار باشي .
مثلا مدارکتو محافظت کني زود گول وعده و وعيد هاشو نخوري حتي اگه چند وقت ديگه با يه بهونه ديگه چيزي بخواد .
همه مسئوليت هاي زندگي رو بزار رو دوش خودش حقوقتم به جز متاسفانه قسط وام بقه رو به يه حساب مخفي بريز براي آينده ات انتظار نداشته با اين مرد برات آينده بسازه .
فقط اينوري ممکنه تغييري کنه و يا حداقل شما کمتر آسيب ببيني .
به فکر خودت باش اگه همسرت يه مشکل مالي بزرگ برات درست کنه چي ؟؟
تو يه زن هستي و جسم و روح حساسي داري نبايد خودتو قاطي اينجور مسائل مالي کني .
اصلا با حساب کتاباي حقوقشم کاري نداشته باش فقط مابقي حقوقتو ديگه به هيچ وجه بهش نده تا يه تکوني به خودش بده .

سراسیمه سلام هنگام انتظار سلام هنگام رسیدن سلام
حقیقتش رو بخواین با این سن و نداشتن هیچ سرمایه ای هر کس رو دچار یه شکی میکنه
این که نداشته اشکال نداره اما قبل از نامزدی چراش کاملا باید مشخص می شد این که در گذشته چیکار کرده اصلا ارتباطی به شما نداره:ok:
من به شخصه دوست دارم اگه متاهل شدم با همسرم همه چیز رو بسازم اما نه اول برم سراغ خرابی هایی که به بار اورده :ok::Moteajeb!:
طلا نخواستیم خونه و ماشین و مهریه هم نخواستیم اما تو رو خدا با قرض هم نباشه
والا شما از اون ور بوم بدجور افتادین:khaneh:
اصلا مهم نیست در آمد کدومشون بیشتر باشه مرد یا زن
مادر من همیشه میگه تو زندگی حرف ماله من و ماله تو که وسط اومد باید فاتحه اون زندگی رو بخونی اما این نشه که دارایی شما نه برای زندگی مشترک بلکه برای هزینه های زندگی مجردی ایشون خرج بشه :Gig:
والا اگه کسی ناراحت نمیشه من جا میزنم ببخشید من برای ازدواج به تکیه گاه احتیاج دارم یکی که غم و غصه زنانگی و فشار عصبی من رو از روحم بچینه نه این که بشم بار کش تمام بی مسولیتی یک مرد ساده بگم اگر از یک مرد حتی اگر از نظر در آمدی از شما پایین باشه تکیه گاه بودن رو بگیری هیچی از غرور مردانگیش نمی مونه و به راحتی مثل یک کودک برخورد میکنه و تمام زندگی رو به خسران می بره
من همیشه میگم زن باید با به پای مرد کار کنه اما همیشه این مرد باید باشه که هزینه های اول زندگی رو پرداخت بکنه نه بخاطر قسمت مالی بخاطر استقلال و شخصیت یک مرد به عنوان ستون خانواده
اگر مردی مدیریت نداشته باشه یعنی عقل معاش نداره و این باعث آسیب جدی میشه
ببخشید اصلا حرف هام به درد خورد فکر کنم از بحث خارج شدم:Gig:

برای اینکه کسانی که میخوان من رو قضاوت کنن، دیدشون کامل بشه عنوان کنم که این موضوعات مربوط به من هستند:

http://www.askdin.com/thread46542.html#post636174
http://www.askdin.com/thread46502-7.html#post636202
http://www.askdin.com/thread46541.html#post636211

Miss Chadoriii;636195 نوشت:
واییییییییییییییی از دسته تو Fool

الان قشنگ دارم حرص میخورم

قرضای زمان مجردیش به تو چه ربطی داره که برداشتی دو دستی تقدیم کردی Fool

واسه خودت کفش نمیخری ... لباس مناسب نمیخری که چی آخه ... تازه از پول خودت Fool

انقدر خوب بودن هم درست نیست ...

بله. آثارش هم همینه که از شوهرم خسته میشم. افسرده میشم. حس میکنم تکیه گاهم نیست و ...
ولی غیر از این مسئله، بقیه چیزهاش واقعا واقعا خووبه.
اینم به خاطر تربیت مادرش هست.
متاسفانه خیلی بیش از حد هوای بچه هاش رو داره و نمیخواد سختی بکشن.

mohsen1990;636196 نوشت:
(بزرگ مینویسم راحت بخونی:)حالا سوالتون چی هست؟اشتباه کردی خواهره من.یه پسری بود کار نداشت رفته بود خاستگاری گفتم تو که کار نداری چجوری میخای زندگی کنی خانواده دختر مشکل نداشتن.گفت نه دختره میره سرکار خرجی میاره!!بیشتر مردها بیخیالن ولی شوهر شما شورشو در اورده....شما چجوری قسط زمین میدین.مگه الکیه.یعنی ضامن شدین؟اگه ضامن شین چون کارمندین که اشتباه کردین اگه همینجوری میدین شوهرتو نبرن زندون بازم اشتباه میکنی.ازونجایی که میگی بچه اس.کنترلش کن.پولها را بگیر پیش خودت.یا توهم بیخیال اون بشه با پولت خوش باش.اینکه میگین ای کیوش پایینه درکت میکنم منم وقتی یه چیزی را برا کسی توضیح میدم نمیفهمه اعصابم خورد میشه.ولی ازین لحاظ سخت گیری نکن زیاد.یه مشکل دیگه ای که دارین اینه که زودباورین.اون تو خاستگاری لاف زده شما چرا باور کردی.از شما که میگین ازلیسانس تو جامعه بودین و کارمیکردین این کار بعیده.به نظرم بزارش به حال خودش.بی خیال زندگی دونفره و شریک زندگی و این حرفا.وگرنه تا اخر عمرت عذاااااب میکشی.یکم سیاست داشته باش.ببخشید اینو میگم خودتونم عین ادمهای ساده و گاگول رفتار کردین.هنوز دیر نشده.میشه ادمش کرد.

الان که به خودم مسلط تر شدم نسبت به اون روزی که اینجا مطالب رو بیان کردم.
لازم دونستم بیان یه سری مسائل رو روشن تر کنم.
من وقتی فکرای منفی میکردم دیگه خیلی منفی به قضیه نگاه کردم.
حساب مشکلات مالی ای که در دوران عقد داشتیم رو نبایست الان عنوان میکردم.
از این 16 میلیون، همش خرج مجردی اش نبود. یک بخش مهمی از بدهی ها ش قرض از پدر و برادر و .. بود.
از طرفی کارهایی رو مجانا برای دوستان انجام داده بودند و پولی نگرفته بودند. خودشون هم قراردادی جایی استخدام بودند که حقوق خاصی نداشته. یه مدتم اداره مغازه برادرشون رو داشتن که برادرشون قرض بالا اورده و هیچ چیزی عاید نشده.
و اینکه ایشون به پرداخت قرض حساس نبودن جمع شده بود.
من خیلی گریه کردم و خیلی اصرار و الان ایشون دیگه قول دادند که اینطوری نباشن. البته هنوز هم خودم هی سرک میکشم به مسائل اقتصادی شون ببینم بدهی داریم به کسی یا نه.... هنوز خیالم کاملا راحت نیست.
و خلاصه با فروش طلاها، اون مشکل حل شد.
مشکلم از الانه..
چیکار کنم که اینقدر اذیت نشم بابت مسائل مالی؟
چیکار کنم که حقوق شوهرم کفاف زندگی مون رو نمیده؟
ما در یک شهر محرومی هم هستیم و کار پیدا کردن سخته. کارشم با اینکه زیاده حقوقش خیلی کمه.
دلم میخواد تصمیمی بگیرم که محبتی که بین مون هست، حفظ بشه.
و خودم رو از مسائل مالی بکشم بیرون
ولی بلد نیستم چطوری؟

mahboob93;636257 نوشت:
البته هنوز هم خودم هی سرک میکشم به مسائل اقتصادی شون ببینم بدهی داریم به کسی یا نه.... هنوز خیالم کاملا راحت نیست.

هر کی تلبکار باشه ازتون خودش میاد .بهتون میگه.دنبال گشتن نمیخاد.اگه از نظر اخروی میگین شوهرتو میبرن جهنم.کاری با شما نداره.

mahboob93;636257 نوشت:
چیکار کنم که اینقدر اذیت نشم بابت مسائل مالی؟
چیکار کنم که حقوق شوهرم کفاف زندگی مون رو نمیده؟
ما در یک شهر محرومی هم هستیم و کار پیدا کردن سخته. کارشم با اینکه زیاده حقوقش خیلی کمه.

پدرشوهرت میتونه کمک کنه.قرضا را بدین؟اینجوری حداقل فقط به اون بدهکار میشین.یه چکی چیزی هم بهش بدین.اونم که با پسرش کاری نداره.فکرنکن مثل شوهرت بیخیال باش.اینجوری مریض میشی.مگه تو شهرهای کوچیکم با900 تومن سخته زندگی؟رشته شما را نمیدونم چیه ولی ازونجایی که مهندسی هست میتونین ازش پول دربیارین.مثلا اگه رشته ایه که نرم افزار توش داره میتونین پروژه بگیرین.کلاس خصوصی بگیرین.یا فکراتونو بریزین رو هم ببینین از چه راهی میتونین پول دربیارین.من اگه این سربازی لعنتی نداشتم میافتادم تو کار واردات.یکم فکرتونو باز کنین.خودتونو محدود نکنید به دانشگاه رفتن و استاد بودن.

mohsen1990;636272 نوشت:
هر کی تلبکار باشه ازتون خودش میاد .بهتون میگه.دنبال گشتن نمیخاد.اگه از نظر اخروی میگین شوهرتو میبرن جهنم.کاری با شما نداره.

پدرشوهرت میتونه کمک کنه.قرضا را بدین؟اینجوری حداقل فقط به اون بدهکار میشین.یه چکی چیزی هم بهش بدین.اونم که با پسرش کاری نداره.فکرنکن مثل شوهرت بیخیال باش.اینجوری مریض میشی.مگه تو شهرهای کوچیکم با900 تومن سخته زندگی؟رشته شما را نمیدونم چیه ولی ازونجایی که مهندسی هست میتونین ازش پول دربیارین.مثلا اگه رشته ایه که نرم افزار توش داره میتونین پروژه بگیرین.کلاس خصوصی بگیرین.یا فکراتونو بریزین رو هم ببینین از چه راهی میتونین پول دربیارین.من اگه این سربازی لعنتی نداشتم میافتادم تو کار واردات.یکم فکرتونو باز کنین.خودتونو محدود نکنید به دانشگاه رفتن و استاد بودن.

پدرشوهرم وضع مالیش خیلی خوبه. ولی همش ملک هست نه دارایی نقدی.
فعلا که شرایط طوری شد که ما به اون قرض دادیم!! اونم اول زندگی...
و من با اینکه به شوهرم گفتم این پول دیگه برنمی گرده و ... حداقل فعلاها. ولی باور نکردند.
الان خودشون رسیدن به حرف من. که نبایست این پول رو قرض میدادند. سختی زندگی ما بیشترش به خاطر قسط وامهاست.
الانم شرایط خاصی برای پدرشوهرم پیش آمده، یعنی به خاطر خرابکاری مالی برادرشوهرم، که دیگه نمی تونن پولی به ما بدن، بلکه بایست دارایی خودشونم بفروشن بدن به جای بی مسئولیتی برادر شوهرم.
خیلی اوضاع اونها قاراشمیشه و نمی خوام وارد اون جنبه بشم.
شوهرم هر از گاهی ایده های اقتصادی میزنه ولی همشون خیلی ریسک دارن و من واقعیتش میترسم و بعد اینهمه زندگی سخت، دیگه تحمل ریسک رو ندارم.
اگر یکی از ایده هایی که شما مطرح کردین رو مطرح میکرد که ریسک نداشت، من از خدام بود.
ولی فاز فکریش توی اینها نیست.
با وجود اینکه رشته اش مهندسیه و همه اینها براش کاربرد داره

mahboob93;636236 نوشت:
برای اینکه کسانی که میخوان من رو قضاوت کنن، دیدشون کامل بشه عنوان کنم که این موضوعات مربوط به من هستند:

http://www.askdin.com/thread46542.html#post636174
http://www.askdin.com/thread46502-7.html#post636202
http://www.askdin.com/thread46541.html#post636211

خب چرا همون اول خودتونو معرفی نکردین.مثل مطلع الفجر شدین:Khandidan!:

mahboob93;636290 نوشت:
پدرشوهرم وضع مالیش خیلی خوبه. ولی همش ملک هست نه دارایی نقدی.

نمیتونه به باباش بگه سهمی از ارثیه را بده بهش باهاش کار کنه.الان پول تو ساختمون سازیه.بااینکه افت کرده ولی هنوزم کلی سود داره.قبل از اینکه بده برادر شوهره بگیرین ازش.
mahboob93;636290 نوشت:
شوهرم هر از گاهی ایده های اقتصادی میزنه ولی همشون خیلی ریسک دارن

ریسک هم یه جاهایی خوبه.نترسین.خیلی داستان شنیدم با همین ریسک کردنا موفق شدن ملت.

mohsen1990;636295 نوشت:
نمیتونه به باباش بگه سهمی از ارثیه را بده بهش باهاش کار کنه.الان پول تو ساختمون سازیه.بااینکه افت کرده ولی هنوزم کلی سود داره.قبل از اینکه بده برادر شوهره بگیرین ازش.

ریسک هم یه جاهایی خوبه.نترسین.خیلی داستان شنیدم با همین ریسک کردنا موفق شدن ملت.

پدرشوهرم در حال حاضر بایست کل دارایی شون رو بدن بابت قرضهای میلیاردی برادرشوهرم!
متاسفانه برادرشوهرم ایشون نور علی نور هستند.
ما الان یه زمین داریم . واسه ساختن همون هم میترسم. چون شوهرم تجربه نداشته و ... به نظرتون هر کسی میتونه بدون تجربه از عهده ساخت و ساز خوب بر بیاد و سرش رو کلاه نگذارن؟

mahboob93;636331 نوشت:

ما الان یه زمین داریم . واسه ساختن همون هم میترسم. چون شوهرم تجربه نداشته و ... به نظرتون هر کسی میتونه بدون تجربه از عهده ساخت و ساز خوب بر بیاد و سرش رو کلاه نگذارن؟

میشه...من یکی را میشناسم بی سواد با زن و بچش ورداشتن خونه ساختن.نکات ایمنی هم البته رعایت باید بکنن و مجوز و این حرفا.میتونین بدین یه نفر بسازه.البته من نمیدونم قرضاتون در چه حده.و اینکه اصلن برای شروع کار پولی ندارین خودش یه مشکله.ولی همینجوری هم حساب کنید خوب سود میکنید..ببینید چند طبقه میدن بسازین.مخصوصا اگه زمین خوبی هم باشه."پول .پول میاره"

سلام
با این سختی هایی که شما کشیدین و از پس همه چیز به بهترین شکل بر اومدین احساس بی مصرفی و بی عرضگی شدیدی بهم دست داد.
اگه وضع مالیتون بده اگه این همه مشکل دارین خداروشکر پتانسیل خیلی زیادی دارین و قدرت بالایی که واقعا من مطمئنم شما از پسش بر میاین واقعا آفرین به شما
الان میفهمم راسته که میگن خدا اندازه توان هر کسی امتحانش میکنه
محبوبه جان به نظرم همین یه تاپیک وضعیتتون رو خوب تر نشون میده مثلا از روی تاپیک قبلیتون که نوشتین احساس پشیمانی و افسردگی میکنین نمیشه وضعیتتون رو شناخت بعد نظر داد همین تاپیک بهتره برای حل مشکلاتتون
من خوشحالم که شما آدم خیلیییییی قوی و خوبی هستین.فقط دیگه الان باید دنبال راهکار باشین که من خیلی دوست دارم بدونم چه راهکارایی بهتون پیشنهاد میدن
چیزی که به ذهن من میرسه اینه که اصلا مشکل اقتصادی و علمی و همه چیز به کنار زیربنای مشکلاتتون بعضی از رفتارای نادرست همسرتون هست بشینید با خودشون مفصل صحبت کنید مدلشون رو عوض کنن

عاشق امام خامنه ای;636441 نوشت:
سلام
با این سختی هایی که شما کشیدین و از پس همه چیز به بهترین شکل بر اومدین احساس بی مصرفی و بی عرضگی شدیدی بهم دست داد.
اگه وضع مالیتون بده اگه این همه مشکل دارین خداروشکر پتانسیل خیلی زیادی دارین و قدرت بالایی که واقعا من مطمئنم شما از پسش بر میاین واقعا آفرین به شما
الان میفهمم راسته که میگن خدا اندازه توان هر کسی امتحانش میکنه

چیزی که به ذهن من میرسه اینه که اصلا مشکل اقتصادی و علمی و همه چیز به کنار زیربنای مشکلاتتون بعضی از رفتارای نادرست همسرتون هست بشینید با خودشون مفصل صحبت کنید مدلشون رو عوض کنن

سلام. ممنون دوست عزیزم.
توی این شرایط سخت، چقدر لطف داری شما به من.
خدا کنه همینطور که گفتین سخت و محکم باشم. چون حس میکنم کم اوردم.
شما فکر میکنین ریشه ماجرا چیه؟ بایست روی چی مانور بدم؟
من فکر میکنم ریشه ماجرا این بوده که مادرش همه کاره ی خونه بوده. هم زن خونه و هم مرد خونه. و از پسرهاش هم هیچ مسئولیتی نخواسته. اینه که اینطوری شده. ولی نمی دونم چطوری درستش کنم؟

mahboob93;636638 نوشت:
سلام. ممنون دوست عزیزم.
توی این شرایط سخت، چقدر لطف داری شما به من.
خدا کنه همینطور که گفتین سخت و محکم باشم. چون حس میکنم کم اوردم.
شما فکر میکنین ریشه ماجرا چیه؟ بایست روی چی مانور بدم؟
من فکر میکنم ریشه ماجرا این بوده که مادرش همه کاره ی خونه بوده. هم زن خونه و هم مرد خونه. و از پسرهاش هم هیچ مسئولیتی نخواسته. اینه که اینطوری شده. ولی نمی دونم چطوری درستش کنم؟

سلام واقعا بحث تعارف و لطف نیست
تصور کنید توی این همه آدم ضعیفی که اطرافم میبینم و دنبال بهونه میگردن تا از هیچ برای خودشون مشکل بسازن و از زندگیشون سیاه نمایی کنن و اثبات کنن که بدبخت ترین آدم روی زمینن و سر مسخره ترین چیزا میرن طلاق میگیرن دیدن یه آدم محکم و قوی مثل شما چقدر منو خوشحال و امیدوار کرده.واقعا خداروشکر میکنم که محکم و مصمم ایستادین تا زندگیتون رو به بهترین شکل در بیارین
منم دقیقا مثل شما فکر میکنم که به خاطر شرایطی که فرمودین تو خانوادشون بوده اینجوری بار اومدن ولی باز هم خداروشکر یه ویژگی های مثبتی دارن که من تو زندگی های مشابه شما ندیدم
اول اینکه فرمودین ایشون جنبه انتقاد دارن که خیلی خوبه چون موردی که من دیدم خانوم به شدت میترسید کوچکترین انتقادی بکنه و شوهرش خیلی بددهن بوده و سری میرفته هوا و برخوردای خیلی بدی میکرده
دوم اینکه درسته همسرتون مدیریت اقتصادی ندارن و اصلا حساب و کتاب دخل و خرج و زندگیشون رو ندارن و این خیلی بده و ان شاالله درست میشه ولی از یه نظر هم میشه دید نشون میده یه خصوصیت مثبت دارن و اینه که خسیس نیستن یا دل بزرگی دارن و سر مشکلی که برا خانوادشون پیش اومد همه جیزشون رو دادن نمیگم کار درستی کردن چون با این کارش به زندگی خودش چه از نظر اقتصادی چه از نظر بهم ریختن آسایش و راحتی شما ضربه زدن نمیگم خوبه مدیریت اقتصادی ندارن اصلا خوب نیست اما از این طرف با اینکه تحت فشارین و باز میگین شوهرتون از نظر اخلاقی باهاتون خوبه نشون میده اخلاقشون خوبه و این خیلییییییییییییییییییی جای امیدواری داره که شما راحت تر بتونید اوضاع رو عوض کنید.
و اینجوری که شما ازشون حرف زدین من برداشتم این بود که همسرتون اینجوری نیشت که بخواد از شما سواستفاده کنه و به شما به چشم یه منبع مالی نگاه کنه و هر جوری دوست داره درآمد شما رو خرج کنه و شما اصلا براش مهم نباشید به نظر منم از روی ندونستن و سادگی و بد بار اومدنشونه
راستش در مورد راهکار من هیچ سواد مشاوره ای ندارم میترسم یه حرفی بزنم و کلا غلط باشه و کار رو بدتر کنه و خیلی بهتره که کارشناسا نظر بدن
اما ای کاش یه تاپیک بزنید همین چیزایی که اینجا آوردید رو بیارید و اسم تاپیک رو بذارید چطوری یه مردی که اصلا مسئولیت پذیر نیست و مدیریت اقتصادی نداره میشه درست کرد؟یعنی اگه به درستی به جواب این سوال برسید خیلی خوب میشه خیلییییی
فقط من یه نظری داشتم اینکه همینجوری که تا حالا نذاشتید غرور همسرتون بشکنه و باهاش بد برخورد کنید و بذارید کینه ای بشه ،در ادامه هم همین کارا رو بکنید .البته من مثل خودتون معتقدم که مثل خانومای دیگه سیاست ندارید و خیلی صاف و ساده هستید و با اینکه میدونم خودتون میدونید اما میترسم یه پیشنهادایی بهتون بدن و اینجوری باشه که باعث بشه رابطه عاطفی و احترام بینتون بهم بریزه و فکر کنن که سیاست اینه که با هر رفتاری فقط بخوای وضع اقتصادی رو خوب کنی اما میخواستم بگم که سیاست داشتن اصلا این نیست که با بهم خوردن رابطه عاطفی و احترام اوضاع خوب شه چون بعدا خودش میشه یه مشکل بزرگتر دیگه کینه و ناراحتی که به وجود بیاد سخت از یاد میره و باید با خوبی و خوشی مشکلات رو با همسرتون در میون بذارید و با شناختی که از شخصیتشون دارید عمل کنید این میشه سیاستی و به هم زدن رابطه عاطفیتون میشه عین بی سیاستی
فقط میتونم واستون دعا کنم ان شاالله که مشکلاتتون حل بشه

پرسش:
شوهرم مدیریت اقتصادی نداردو وقتی با من ازدواج کرد، از سالها قبل بدهی های زیادی داشت جدیدا هم ایشان می خواهد از بانک استعفادهد و در یک اداره دیگر مشغول شود که حقوق و مزایایش خیلی کمتر است؛
به نظرم در به دوش کشیدن مسئولیت زندگی زیاده روی کردم و تلاش او کم شده و مشکلات بر دوش من سنگینی کند.می خواهم برای ادامه تحصیل اقدام کنم ولی اگر سر کار نروم زندگیمان با مشکل مواجه می شود.همسرم چگونه مسئولیت پذیر میشود؟

پاسخ:
به نظر می رسد سهم شما در مدیریت اقتصادیِ زندگیتان بیش از حد پر رنگ شده و نیاز به یک بررسی همه جانبه دارد. البته منظور این نیست که نباید سر کار بروید؛ بلکه منظور مدیریت مالی است. شاید اگر این مدیریت در دست همسرتان بود و شما هم دخالتی نمی کردید و او را به خاطر کارهایش بازخواست نمی کردید بعضی از مشکلات خود به خود حل می شد. البته این صرفا یک حدس است و چه بسا بعد از بررسی های لازم نتیجه این شود که همسر شما در این زمینه ضعف دارد و بهتر است مدیریت این بخش به شما واگذار شود!

با این حال آنچه ما در این مختصر می توانیم مورد بررسی قرار دهیم صرفا مباحثی کلی است که بیشتر جنبه شناختی دارد؛ مثل نگاه شما به زندگی که می شود در این فضا در موردش بحث کرد که نمونه قابل حدس آن نگاه کمال خواهانه شما به زندگی و همسر است که قبلا در سوالات قبلی نکات لازم خدمت شما ذکر شد؛ منتها مسائلی مانند مشکلات مالی و اختلاف نظرات در این باره نیازمند این است که صحبت های همسر شما هم شنیده شود تا بتوان ریشه مشکل را کشف و سپس راهکار مناسب را ارائه داد.
چه بسا در مواردی لازم باشد همسر شما رفتارش را اصلاح کرده و سبک جدیدی را برای مدیریت زندگی برگزیند که قطعا نیاز به بحث و بررسی دارد. شاید هم لازم باشد شما شیوه رفتاریتان را در این زمینه تغییر دهید تا مشکل کاهش پیدا کند. لذا بهترین کاری که شما می توانید انجام دهید این است که حضورا به یک مشاور مراجعه کنید و نبود مشاور خوب یا دور بودن مشاور خوب را بهانه نرفتن قرار ندهید؛ چون اگر بنا باشد به همین وضع به زندگی ادامه دهید دیر یا زود با مشکلات شدیدی مواجه خواهید شد.

موضوع قفل شده است