جريان معصيت حضرت آدم چه بود؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جريان معصيت حضرت آدم چه بود؟

اشاره اي به آيه حضرت آدم كرده ايد كه « و لم نجد له عزما » جريان معصيت حضرت آدم چه بود؟

براي آنكه
بخواهيم جريان حضرت آدم را تحليل كنيم بايد لغاتي كه در آيات مختلف در مورد اين عمل حضرت آدم آمده و مقام عصمت او را زير سؤال مي برد توضيح دهيم . قبل از آن اجمالاً‌ بدانيم ما سه مرحله از عصمت داريم : 1 ـ عصمت عام : عصمت از گناه كه همه مي توانند و بايد به آن برسند. 2ـ عصمت خاصّ : عصمت از خطا و اشتباه و سهو و نسيان كه پيامبران و بعضي افراد خاصّ مثل حضرت معصومه و حضرت زينب از آن برخوردارند . 3 ـ عصمت از جهل كه ويژه چهارده معصوم عليهم السّلام است .

حضرت آدم از خطا اشتباه سهو و نسيان معصوم است و اين چهار واژه هم با هم فرق دارد كه توضيحش بماند براي هفته هاي بعد امّا در مورد حضرت آدم آياتي كه در رابطه با عمل او در قرآن كريم است اينهاست :
يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى
وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً
فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى
إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى
وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى
ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى
قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً
وَ يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ
وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ
فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَكُما إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبِينٌ
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ
1 ـ يفتننكم : به فتنه نيندازد؛ فتنه از فَتْن به معناي حال ، گونه ، رنگ است
افتنّ و تفنّن يعني گونه ها، گزينه ها ، حالتها و رنگهاي مختلف يك چيز را آورد
افتنان يعني گوناگوني ، حالي به حالي كردن ( زن مردها را ) ، رنگ عوض كردن ، گزينه هاي مختلف جلوي پاي كسي گذاشتن
فتنه شيطان در مورد حضرت آدم اين بود كه 1 ـ به او دروغ گفت 2 ـ قسم دروغ براي او خورد 3 ـ ظاهر روايت امام رضا عليه السّلام نشان مي دهد كه حضرت آدم از يك بوته خاص نهي نشده بود بلكه از يك گياه خاص نهي شده بود ولي شيطان به او گفت كه اشكال ندارد تو از بوته هاي ديگري كه اين گياه را دارند بخوري و خدا گفته از اين بوته خاص اين گياه را نچين و به اين بوته نزديك نشو به بقيه بوته ها كه اين گياه را دارند نزديك شوي اشكال ندارد اينجا براي حضرت آدم دو گزينه متفاوت پيش آمد و گوناگوني گزينه ها براي او ايجاد شد و به عبارتي در فتنه واقع شد و چون تا حالا نديده بود كسي دروغ بگويد و قسم دروغ بگويد خير خواهي شيطان باورش شد.
2ـ فدلّا هما بغرور : تدليه به معناي نزديك كردن و رساندن و تدلّي به معناي نزديكي و رهايي از قيود است و از باب دلوت الدلو است يعني ظرف كشيدن آب را به چاه انداختم دلّاهما يعني آن دو نفر را آرام آرام به وسيله غرور به دام خود نزديك كرد و د ر آن انداخت ( غارّ به معناي چاه كن هم آمده است و غرور چاه عميق است و اين هم يك نكته بلاغي زيبا ست كه دلّا و غرور تناسب معنايي دارند . )
3ـ غرور : در اينجا به معني غفلت است ( ضمن اينكه غرّ به معناي برگزيده هر چيزي است مثل غررالحكم ) و به معناي ضرر وهلاكت هم آمده ( مثل بيع غرري ) و به مسائل پبچيده كه حلّ آنها دقِّت مي خواهد و معمولاً‌ انسان از نكته هاي انحرافي موجود در آن غافل است هم غرور مي گويند ( كما اينكه غرور الثوب يعني چين و شكنهاي جامه و لباس )
حضرت آدم اگر چه اسماء‌ كلّ شيء به او داده شده بود امّا همه چيز را به صورت تفصيل و تبيين نمي دانست و حال آنكه به پيامبر اكرم تبيانا لكلّ شيء داده شده است يعني هر چيزي را اگر بخواهد به آن چيز توجّه كند با تمام ريزه كاريها و جزئياتش مي داند ولي ايشان وقتي خواستشان بر توجّه به چيزي قرار مي گيرد كه بندگيشان اقتضاء كند و اين همان معناي عصمت از جهل پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم است ولي حضرت آدم فقط اسماء‌ و نشانه هايي از كلّ مسائل مي دانست امّا جزئيات آنها را نمي دانست و به عبارتي عصمت از جهل نداشت كه بتواند با توجّه كردن به علم خود متوجّه مسأله شود بنابراين از جزئيات مسائل غافل ماند كه ممكن است كسي باشد كه دروغ بگويد و قسم دروغ هم بر صحّت مطلبش بخورد . نكته اي كه آدم به ضرافت آن دقّت نكرده بود اين بود كه شيطان عدوّ مبين ( دشمن آشكار ) او بوده و به دشمن آشكار نبايد اعتماد مي كرد .
4 ـ مسأله بعد وسوسه هايي است كه شيطان آدم را مي كند . اوّلا اصل وسوسه براي همه غير از چهارده معصوم كه كاملاً مخلَصند وجود دارد و نقص در گوش دادن به وسوسه است اگر عمل حضرت آدم در پذيرفتن وسوسه هاي شيطان توجيه پذير نباشد .
در تمام انواع وسوسه هايي كه شيطان در مورد حضرت آدم نقل كرده است يك نكته مشهود است و آن مخلّد و دائمي بودن است : هل ادلّك علي شجرة‌ الخلد ، مُلك لا يبلي ، تكونا من الخالدين ، الّا ان تكونا مَلَكين ( حضرت آدم كه خود اسماء را به ملائكه تعليم داده بود مي دانست كه ملائكه از انسانها بالاتر نيستند پس يك صفت خاص از ملائكه مدّ نظر او بود و آن دائمي و مخلّد بودن آنهاست )
حضرت آدم از ابتدا مي دانست كه به صورت دائمي در آن باغ نخواهد بود چون خدا گفته بود كه انّي جاعل في الارض خليفة پس يقيناً‌ مخلّد بودن در آنجا را نمي خواست پس چه خلودي را مي خواسته كه شيطان هم ديده اين خلود را آدم زياد طالب است و از همان راه به وسوسه او پرداخته است ؟
جواب اين است كه حضرت وقتي خدا همه اسماء را به حضرت آدم تعليم داد و حضرت آدم في الجملة‌ ( و نه به صورت جزء به جزء و تبييني ) فهميد كه اين دوره از خلقت با تشكيل حكومت عدل جهاني توسّط حجّة بن الحسن ارواحنا فداه بعد از آن همه انحراف بشريت به مسير خير رهنمون خواهد شد ، و همين مسأله را هم در جواب اعتراض ملائكه به آنها عرضه كرد ، چون جزئيات مسأله را نمي دانست طريقه بازگشت بشر به مسير حق خيلي برايش سنگين بود و عزم اين را نداشت كه بزرگي كار اهل بيت به خصوص سيره امام زمان عليه السّلام را قبول كند ( رجوع كنيد به تفسير و لم نجد له عزما ) لذا خيلي راغب شد كه مثل بعضي پيامبران ديگر ( حضرت عيسي ، خضر ، ادريس و الياس ) مخلّد بماند و اين كار بزرگ را ببيند . شيطان همين خواسته را مرتّب در پيش حضرت آدم جلوه مي داد.
5 ـ فعصي ، فازلّهما ، فنسي
عصيان به مطلق رعايت نكردن امر خدا مي گويند حال مي خواهد اين رعايت نكردن انجام حرام باشد يا انجام مكروه باشد يا ترك اولي .
معناي ترك اولي اين است كه اهمّ و مهمّ را رعايت نكني . مثلاً اگر دوستتان كه نام او حسن است ديدي اگر بگويي . اُه ! يا الله حسن آقا ! چطوري ؟ سلام عليكم . شمااينجا حرامي مرتكب نشده اي حتّي مكروه به معناي اخصّ آن هم انجام نداده اي . امّا اولي بود كلامي را بر سلام مقدّم نكني و تو اين مسأله را رعايت نكرده اي . اين را مي گويند ترك اولي .
مخلّد بودن براي حضرت آدم چيز بدي نيست امّا اولي تسليم بودن او در برابر آن چيزي بود كه خدا برايش خواسته بود . و نبايد او از مستعجلون مي شد . في حدّ نفسه و با بودن مصلحت هيچ اشكالي ندارد يكي وصل را بپسندد و يكي هجران را ، يكي درد را بپسندد و يكي درمان را ولي براي حضرت آدم اولي اين بود كه پسندد آنچه را جانان مي پسندد .
فنسي : شما مي گوييد پيامبران از نسيان معصومند پس چرا خدا مي فرمايد حضرت آدم ( نسي ) فراموش كرد ؟
نسيان دو نوع است يكي فراموشي و از خاطر بردن است و يكي بي توجّهي در مقام عمل .
هر جا واژه نسيان آمده كه به معناي فراموشي نيست . فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا . خدا كه نستجير بالله فراموشي ندارد اينجا يعني به آنها اعتنا نمي كنيم آنها برايمان اهمّيت ندارند . حضرت آدم فراموش نكرده بود چون خدا با او عهد كرده بود كه شيطان دشمن توست . حضرت آدم در مقام عمل بي توجّهي كرد و با خودش گفت ممكن است دشمن هم در يك جا خير خواهي كند . آن هم جايي كه دارد قسم هم مي خورد .
لذا امام مي فرمايند چطور ممكن است كه حضرت آدم فراموش كرده باشد در حالي كه خود شيطان وقتي مي خواهد او را وسوسه كند مي گويد ما نهاكما ربّكما عن هذه الشّجرة‌ إلّا أن تكونا .... شيطان مي گويد كه خدا شما را نهي كرده است (يعني دوباره اين مطلب تثبيت مي شود كه اين گياه منهيه است ) بعد بحث را مي برد روي علّت نهي
فازلّهما : اينجا حضرت آدم و حوا يك لغزشي داشته اند و آن ترك اولي بوده امّا آيه را مي توان طور ديگر هم معنا كرد چون مي فرمايد فازلّهما الشيطان عنها شيطان آنها را از آن باغ ازلال كرد . اينجا ازلّ ظاهراً‌ به معناي جابه جا كردن باشد . شيطان كاري كرد كه آنها از آن موقعيت جابه جا شدند .
فبدت لهما سؤاتهما : در مورد اين مسأله كه برايشان سؤآتشان نمودار شد و سريع رفتند از برگهاي آن باغ آن را پوشاندند ( طفقا يخصفان من ورق الجنّة ) اينجا گفته اند كه چون گياهان آن باغ ضايعات نداشته است نيازي به عورتين نداشتند امّا با خوردن گياه ممنوعه نياز به عورتين براي دفع ضايعات پيدا كردن و اين اوّلين مورد از مشقّتهاي اخراج از آن باغ بود كه خدا گفته بود اگر از اين باغ خارج شوي ( فتشقي ) به مشقّت مي افتيد .
امّا آيا برهنه بودند ؟ بله . نه اينكه شبهه مي كنند غار نشين بودند . آدم نبي خداست و همه اسماء را هم تعليم گرفته است و لذا صنعت لباس را هم مي داند امّا در آن زمان فقط همين زن و مرد وجود داشته اند كه محرم كاملند و هواي آن باغ هم لا تضحي يك حالت مطلوبي داشته كه نياز به لباس نداشه است البته كلمه لاتعري به معناي اينكه در آن باغ هرگز عريان نمي شوي هم داريم كه روايت مي گويد آنها يك سري لباسهاي زينتي داشته اند . (حلي و حلية ) نه لباس به آن صورت پوشاننده . و ممكن است ترجمه و لا تعري اين باشد كه اينجا دچار خشكسالي و قحطي نمي شوي چه آنكه به سرزمين خشك عراء مي گويند .
فتكونا من الظالمين ، ظلمنا انفسنا :
ظلم انواع مختلف دارد يك بار بالاترين مرتبه ظلم يعني شرك است كه اينجا كسي كه عهد داده باشد و علمت منهم الوفاء به باشد به اين مرتبه ظلم دچار نمي شود يك بار گناه است يك بار هم ترك اولاست اين براي حضرت آدم و حضرت حوا ظلم محسوب مي شود چرا كه گفته اند حسنات الابرار سيّئات المقرّبين. لذا نمي گويند ما به مقام پيامبر بودن ظلم كرديم و كاري كه با عصمت از خطا و اشتباه و سهو و نسيان باشد انجام داديم نمي گويند شرك ( نستجير بالله ) داشته ايم نمي گويند گناه كرده ايم مي گويند به خودمان ظلم كرديم . ظلمنا انفسنا .
با اين بيان مشخّص مي شود كه كار حضرت آدم خلاف مقام عصمت ايشان نبوده است

[=Times New Roman]بسمه تعالی:Sham::Sham::Sham:
[=Times New Roman]آیاتی که ناظر به تصرف شیطان در انبیاء است که موجب سر زدن گناه از ایشان می شود مانند اعراف ،27:یا بنی آدم لایفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة؛تصرفی که موجب مخالفت انبیاء علیهم السلام با تکالیف الزامی شود ،به شیطان نسبت داده نشده است.در این آیه اشاره به وسوسه شیطان در مورد تناول از شجره منهیه است که نهی تحریمی به خوردن آن تعلق نگرفته بود وفقط به آنها تذکر داده شده بودخوردن آن موجب خروج از جنة می شودو وسوسه شیطان سبب مخالفت آنان با نهی ارشادی گردید بنابر این عصیان ونسیان حضزت آدم مر بوط به تکلیف الزامی نبود چرا که اساسا آن عالم عالم تکلیف نبود وهنوز شریعتی نازل نشده بود.
[=Times New Roman]اموزش عقاید ،آیة الله مصباح یزدی ،ج،2 ،ص 254.

موضوع قفل شده است