معجزه وکرامات امام زمان (عج)
تبهای اولیه
گزيدهاي از ميان معجزات بسيار فراوان آن حضرت(ع)
1.حقّ پسرعموها
مردي از سرزمين عراق، اموالي را به ناحية مقدسة صاحب الزمان(ع) رسانيد، پذيرفته نشد و به او گفته شد:
أخرج حقَّ ولد عمِّك منه و هو أربعمائه درهم.
حق پسر عموهايت را، كه 400 درهم است، از اين مال خارج كن.
آن مرد، ملكي از عموزادگانش در دست داشت كه در آن شريك بودند و او حق آنها را نگه داشته بود. چون حساب كرد، حق عموزادگانش از آن مال همان چهارصد درهم بود، آن مقدار را بيرون كرد و بقيه را فرستاد، پذيرفته شد.1
2.شمشير فراموش شده
علي بن محمد ميگويد: مردي از اهل «آبة» مالي را آورده بود كه به (ناحية مقدسه) برساند، اما يك شمشير را فراموش كرده بود. آنچه را همراه داشت، تقديم نمود، حضرت(ع) به او نوشتند:
ما خبر السَّيف الَّذي نسيته؟
از شمشيري كه فراموش كردي چه خبر؟2
3. عزل خادم معصيت كار
حسن بن حنشيف از پدرش نقل ميكند، كه حضرت قائم(ع) خدمتگزاراني را به مدينه فرستادند و همراه آنان، دو خادم نيز بودند [كه غلام نبودند، بلكه اجير شده بودند] و به خفيف هم، نامه نوشتند كه با آنها حركت كند. هنگامي كه فرستادگان به كوفه رسيدند، يكي از آن دو خادم شرابي مست كننده آشاميد. هنوز از كوفه بيرون نرفته بودند كه از سامرا توقيعي رسيد كه:
الخادم الِّذي شرب المسكر و عزل عن الخدمة.
خادمي كه شراب نوشيده، برگردانيده و از خدمت، معزول شود.3
4. پانصد درهمي كه بيست درهم كم داشت
محمد بن شاذان نيشابوري ميگويد: پانصد درهم (از سهم امام) كه 20 درهم آن كم بود نزد من جمع شده بود. برايم ناگوار بود كه 500 درهمي را كه 20 درهمش كم است، بفرستم. لذا 20 درهم از مال خودم روي آن گذاشتم و نزد اسدي (نماينده حضرت(ع)) فرستادم ولي ننوشتم چقدر از خودم گذاشتهام؛ توقيعي برايم رسيدكه:
و صلت خمسمائة درهم لك منها عشرون درهماً.
پانصد درهمي كه بيست درهمش، از آن تو بود رسيد.4
5. دستبند قلابي
علي بن محمد ميگويد: ابن عجمي، ثلث دارايي خود را نذر ناحية مقدسة حضرت صاحب(ع) نمود و سند آنرا نيز نوشت، ولي پيش از آنكه آن ثلث را خارج كند، بخشي از اموالش را به پسرش، ابي مقدام، داد اما كسي از آن آگاه نبود؛ توقيعي از جانب حضرت(ع) به او رسيد كه:
فأين المال الّذي عزلته لأبي المقدام؟
[سهم نذر ما از] مالي كه براي ابي مقدام كنار گذاشتي چه شد؟5
6. نياز به كفن
علي بن زياد صيمري به امام عصر(ع) نامهاي نوشت و تقاضاي كفني كرد، حضرت براي او مرقوم داشتند:
إنَّك تحتاج إليه في سنة ثمانين.
تو در سال 80 به آن احتياج پيدا ميكني.
و او در سال 80 مرد و چند روز پيش از وفاتش، [كفن را] براي او فرستادند.6
7. دكانها به جاي قرض
محمد بن هارون ميگويد: پانصد دينار از اموال حضرت(ع) (بابت سهم امام) به عهدة من بود، و من دست تنگ و ناراحت بودم، با خود گفتم: من دكانهايي دارم كه آنها را به 530 دينار خريدهام، [آنها را] به جاي 500 دينار متعلق به ناحيه مقدسه ميگذارم. و اين مطلب را حتي به زبان نياوردم. امام عصر(ع) به محمد بن جعفر طي نامهاي نوشتند كه:
إقبض الحوانيت من محمّد بن هارون بالخمسمائة دينار الَّتي لنا عليه.
به جاي پانصد ديناري كه از محمد بن هارون ميخواهيم، دكانها را از او بگير.7
8. كتمان نيابت به فرمان امام(ع)
حسين بن حسن علوي ميگويد: مردي از نديمان «روزحسني» و مرد ديگري كه همراه او بود به او گفت:
اينك او (يعني صاحب الزمان(ع)) اموال مردم را [به عنوان سهم حضرت(ع)] جمعآوري ميكند، و او وكلايي دارد، سپس وكلاي آن حضرت را كه در اطراف پراكنده بودند، نام برد، و اين خبر به گوش عبيدالله بن سليمان (وزير) رسيد؛ وزير همت گماشت تا وكلا را بگيرد. سلطان گفت: جستجو كنيد و ببينيد خود اين مرد [يعني امام عصر(ع)] كجاست، زيرا اين كار سختي است.
عبيدالله بن سليمان گفت: وكلا را ميگيريم. سلطان گفت: نه، بلكه اشخاصي را كه نميشناسند بهعنوان جاسوسي با پول نزد وكلا ميفرستيم، هر كس از آنها پولي قبول كرد، او را ميگيريم.
از جانب حضرت توقيعي صادر گرديد كه به همه وكلا دستور داده شود، از هيچكس چيزي نگيرند و از گرفتن سهم امام خودداري نمايند و خود را به ناداني بزنند.
مردي ناشناس بهعنوان جاسوسي نزد محمد بن احمد [نايب امام(ع)] آمد و در خلوت به وي گفت: مالي همراه دارم كه ميخواهم آن را [به آن حضرت(ع)] برسانم.
محمد گفت: اشتباه كردي، من از اين موضوع خبري ندارم. او مدام مهرباني و حيلهگري ميكرد و محمد خود را به ناداني ميزد. آنها جاسوسها را در اطراف منتشر كرده بودند، اما وكلا به واسطة دستوري كه به آنها رسيده بود، از دريافت وجوهات خودداري ميكردند.8
9. نهي از زيارت كاظمين
[از ناحية مقدس حضرت صاحبالامر(ع)] توقيعي صادر شد كه در آن زيارت مقابر قريش [امامان مدفون در كاظمين(ع)] و حاير [كربلاي معطي ] نهي گرديده بود. چون چند ماه گذشت، وزير [يعني ابوالفتح جعفر بن فرات] باقطايي را خواست و به او گفت: با بني فرات9 و برسيها ملاقات كن و به آنها بگو، مبادا به زيارت مقابر قريش بروند، زيرا خليفه دستور داده است، تا هر كس را زيارت كند، در كمينش باشند و او را بگيرند.10
10. نام و نسب غيرواقعي
نصربنصباح ميگويد: مردي از اهالي بلخ، پنج دينار را توسط رسانندهاي به جانب امام زمان(ع) فرستاد و نامهاي نوشت كه نام خود را در آن تغيير داده بود. رسيدي از سوي آن حضرت(ع) به نام و نسب اصلي وي، به همراه دعاي خير برايش صادر شد.11
11. چرخاندن انگشت و بيان حاجت
محمّد بن شاذان ميگويد: مردي از اهالي بلخ، اموالي را به همراه نامهاي كه ضميمة آن بود به امام عصر، ارواحنا فداه، ارسال داشت كه هيچ اسم و آدرسي همراه آن نبود، و انگشت خود را بيآنكه چيزي نوشته باشد، روي آن چرخانيده و به نامهرسان گفته بود: اين مال را ببر و هركس داستان آن را به تو گفت و پاسخ نامه را داد، مال را به او بده.
آن مرد به محلّة عسكري، به سراغ جعفر [نايب امام زمان(ع)] رفت و داستان را به او گفت. جعفر گفت: آيا تو به بداء اقرار داري؟ آن مرد گفت: آري، گفت: براي صاحب تو بداء شده و به تو امر كرده كه اين مال را به من بدهي. نامهرسان گفت: اين جواب مرا قانع نميسازد و از نزد او بيرون آمد، و در حالي كه ميان اصحاب ما ميچرخيد، اين توقيع از جانب خود آن حضرت(ع) براي او صادر شد:
هذا مال قد كان غرِّر به و كان فوق صندق، فدخل اللُّصوص البيت و أخذوا ما في الصُّندق و سلم المالُ.
اين مال، در معرض خطر و بالاي صندوقي بوده است و دزداني به آن خانه آمده و محتويات صندوق را برده ولي اين مال سالم مانده است.
جواب نامه در همان رقعه نوشته شده بود:
كما تدور سألت الدُّعاء فعل الله بك و فعل.
وقتي انگشتت را روي نامه ميچرخاندي، التماس دعا داشتي خداوند برايت چنان كند؛ و چنان كرد.12
12. درخواست نانوشته
ابي محمد ثماني ميگويد: دربارة دو مسئله به امام عصر(ع) نامهاي نوشتم و ميخواستم تا راجع به مسئله سومي نيز بنگارم، اما با خود گفتم: شايد آن حضرت(ع) اين مسأله را پسنديده نشمارند؛ و توقيعي صادر شد كه در آن به دو موضوع و موضوع سوم، كه فقط در دلم بود و آنرا ننوشته بودم، پاسخ گفته بودند.13
13. تغيير توقيع بر اساس سؤال جديد
ابوالحسن اسدي ميگويد: توقيعي از جانب نايب امام زمان(ع) شيخ ابوجعفر، محمّد بن عثمان عمري(ره) ابتداً و بدون سؤال، بدين شرح صادر گرديد:
بسم الله الرَّحمن الرَّحيم، لعنة اللهِ والملائكة والنَّاس أجمعين علي من استحلَّ من مالنا درهماً.
به نام خداوند بخشاينده و مهربان، لعنت خداوند و ملائكه و همه مردم بر كسي باد كه درهمي از مال ما را بر خود حلال شمارد.
ميگويد: در دلم خطور كرد كه اين توقيع دربارة كسي است كه درهمي از اموال ناحيه را بر خود حلال شمارد و نه كسي كه از اموال ناحيه ميخورد ولي آن را بر خود حلال نميشمارد، و با خود گفتم: آن دربارة همة كساني است كه حرامي را حلال شمارند، پس برتري امام(ع) بر ديگران در اين باب چيست؟
ميگويد: قسم به خدايي كه محمّد(ص) را به پيامبري فرستاد، ديگر بار به آن توقيع نگريستم و ديدم آن توقيع بر طبق آنچه در دلم خطور كرده، تغيير يافته و چنين شده است:
بسم اللّهِ الرَّحمن الرَّحيم، لعنةُ الله والملائكة والنَّاس أجمعين علي من أكل من مالنا درهماً حراماً.
به نام خداوند بخشنده و مهربان، لعنت خداوند و ملائكه و همه مردم بر كسي باد كه درهمي از مال ما را به حرام بخورد.
ابوجعفر خزاعي ميگويد: ابو علي اسدي اين توقيع را و ما به آن نگريستيم و آن را خوانديم.14
پينوشتها:
1. الكليني، محمد بن يعقوب بن اسحاق، اصول كافي، ج 1، ص 518، ح 7؛ با استفاده از ترجمه سيد جواد مصطفوي؛ نيز الراوندي، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 702، ح 19.
2. همان، ج 1، ص 523، ح 19.
3. همان، ج 1، ص 523، ح 21.
4. همان، ج 1، ص 523، ح 23.
5. اصول كافي، ج 1، ص 524، ح 26.
6. همان، ج 1، ص 524، ح 26.
7. همان، ج 1، ص 524، ح 26.
8. همان، ج 1، ص 524، ح 28.
9. بني فرات قبيلهاي هستند، شيعة مذهب كه بيشتر آنها به مقام وزارت رسيدند، يكي از آنها همين «ابوالفتح بن فرات» است كه وزير «مقتدر» هيجدهمين خليفة عباسي بود و پس از مقتدر، وزير «محمد ابن جعفر» و برس دهي است بين كوفه وحله و گفتهاند اين واقعة و واقعه سابق از موجبات غيبت كبري شد كه در سال 329 ق. اتفاق افتاد.
10. كليني، همان، ج 1، ص 525، ح 29.
11. طبري (الآملي)، محمد بن جرير، دلائل الإمامة، ص 287.
12. همان، ص 287.
13. همان.
14. محمدبن عليبن الحسين بن بابويه (شيخ صدوق)، كمالالدين و تمام النعمة، باب 45، ح 52؛ با استفاده از ترجمه چنگيز پهلوان؛ نيز ابي منصور احمدبن طالب (شيخ طبرسي)، الإحتجاج، ص 480.