امیر دریادار شهید علی زارع نعمتی

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امیر دریادار شهید علی زارع نعمتی


شهيد علي زارع نعمتي در ۱۷ تيرماه سال ۱۳۳۸ هجري شمسي در خانواده اي مذهبي در شهرستان ساوه چشم به جهان گشود. پدرش در ژاندارمري انجام وظيفه مي كرد و از همين رو، «علي» نظم و ترتيب را از پدر آموخت و در دامان پرمهر او، عشق و خدمت به مردم را فرا گرفت. وي پس از اتمام تحصيلات مقدماتي و متوسطه و اخذ ديپلم در سال ۱۳۵۵ وارد ارتش شد و به خيل عظيم دريادلان نيروي دريايي پيوست. شهيد نعمتي تحصيلات عاليه خود را در كشور ايتاليا به پايان رساند و در سال ۱۳۵۹ و در حالي كه جريان هاي انقلاب اسلامي را در ايتاليا پي مي گرفت به درجه ناوبان دومي مفتخر شد. او در سال ۱۳۶۰ به وطن بازگشت و با اشتياق، خدمت در ناوچه هميشه قهرمان جوشن را در منطقه دوم دريايي بوشهر براي خود برگزيد و به عنوان فرمانده دوم اين شناور، راهي جنوب شد. شهيد علي زارع نعمتي براي همه ملوانان قهرمان جوشن دوستي صميمي و رازدار بود، چندان كه به گفته همرزمانش؛ بچه هاي ناوچه جوشن در همه اوقات مشكلات و گرفتاري هاي خود را تنها با او در ميان مي گذاشتند و از او استمداد مي طلبيدند.

دريادار شهيد علي زارع نعمتي از زبان همسر:

من مدت ۵ سال با جاويد الاثر علي زارع نعمتي زندگي كردم. هر چند اين زندگي مشترك، بهاري بود كه خيلي زود به خزان انجاميد، ولي من، شهيد زارع نعمتي را انساني مهربان، باگذشت و فداكار، خداجو و خداترس و خدادوست، عاشق زندگي، مؤمن و ايثارگر شناختم، آن چنان كه اگر از من بخواهند انسان كاملي را معرفي كنم، من همسر شهيدم، علي زارع نعمتي را معرفي خواهم كرد. مردي كه همه خصوصيات يك انسان ممتاز و برجسته را در خود داشت و نمونه غيرت و دلاوري و ايمان در راه خدا بود.

دوران دشوار زندگي

وقتي انسان با يك نظامي ازدواج مي كند، بايد با مجموعه اي از مسائل كه مخصوص زندگي افراد نظامي است، كنار بيايد و خود را با آنها وفق دهد و براي مثال، ماموريت هاي پي درپي و گاه طولاني همسرش را بپذيرد. اگر اغراق نكرده باشم، وقتي شما يك فاصله زماني يك ماهه را در نظر گرفته باشيد، شهيد علي زارع نعمتي ۲۰ روز از آن را در ماموريت بود و من و فرزندم به اين روال تقريباً عادت كرده بوديم. شايد براي تان جالب باشد كه پس از گذشت ۲۰ سال من هنوز هم فكر مي كنم كه همسرم بازمي گردد؛ يعني هنوز در ماموريت است. من هميشه به بازگشت همسرم اميدوارم و اين حس را در روح و جانم مي پرورانم و فكر مي كنم اين، يك حس الهي است كه در من هست و مرا به انتظاري سبز وامي دارد و به اين باور كه «او» بازمي گردد، مي كشاند. اين حس توان و نيروي لازم را به من مي دهد تا بتوانم در اين مدت كه از او دورم، زنده بمانم و با اميد بازگشتن او به زندگي ادامه دهم.

آخرين لحظات و شب عمليات:
به خاطر مي آورم آخرين شبي كه علي با ما بود، فرزندم در تب مي سوخت و من دلشوره داشتم. با همسرم تماس گرفتند و ماموريتي ويژه را به او ابلاغ كردند. در نتيجه نگراني ام بيشتر شد. براي اولين بار از همسرم خواستم به اين ماموريت نرود؛ آخر تازه از ماموريت بازگشته بود، ولي او با كمال ميل اين ماموريت را پذيرفت. با حالتي وصف ناشدني، وسايلش را آماده كردم. تمام وجودم را دلشوره و اضطراب و تشويش پر كرده بود. به او گفتم: «مراقب خودت باش!» هنگام رفتن، به بالاي تخت فرزندم رفت و از من خواست كه مراقب او باشم. با هم خداحافظي كرديم و او براي هميشه رفت و چشمان من و يگانه فرزندش را در حسرت نگاه دوباره اش، به انتظاري سبز برد.

رابطه معنوي:

من رابطه معنوي بسياري با همسر شهيدم دارم و هميشه حضور او را در تمام مراحل زندگي ام در كنار خويش احساس مي كنم. حس مي كنم با يك قهرمان در ارتباط هستم و اين باعث افتخار من است. همچنين او در امور دشوار و مشكل آفرين زندگي، به من ياري مي رساند تا با توكل و توسل به خداي مهربان و امامان معصوم بتوانم پابرجا بمانم.


نحوه شهادت:

يكي از بازماندگان ناوچه قهرمان جوشن به نام ناواستوار عرفان آهنگر درباره چگونگي شهادت دريادار علي زارع نعمتي مي گويد:

ساعت چهار بعد از ظهر ۲۶ فروردين ماه ۱۳۶۷ براي محافظت از آب هاي نيلگون خليج فارس و درياي عمان از اسكله پايگاه دريايي بوشهر حركت كرديم. ماموريتي همچون ماموريت هاي گذشته؛ خبرها حاكي از آن بود كه دشمن به سكوهاي نفتي ما حمله كرده و نفتكش هاي ما را تهديد مي كند. روز ۲۹ فروردين و اولين روز ماه مبارك رمضان بود. دريا متلاطم بود. همه جا بوي غريبي داشت. در ناوچه جوشن آماده باش صددرصد اعلام شده بود. نزديك جزيره سيري بوديم. در همه جا سكوت مطلق حكمفرما شده بود. آرام آرام تاريكي جاي خود را به روشني روز مي داد. در اين هنگام متوجه هليكوپترهاي آمريكايي كه در اطراف ما گشت مي زدند، شديم. چند رزم ناو آمريكايي نيز در اطراف ما بودند و تقريباً ما را احاطه كرده بودند. يكي از ناوهاي دشمن روي مدار مخابراتي به ما اخطار داد: «محل را ترك كنيد!» ناوگان آمریکا، با آمادگیی که از قبل پیدا کرده بود، با ما تماس گرفت و تصمیم خود را مبنی بر متوقف کردن ناو و تسلیم ما عنوان نمود. علی در پشت دستگاه مخابرات، پاسخ فرماندۀ «جوشن»را به زبان انگلیسی، به متجاوزان آمریکایی اعلام کرد و با شجاعت، پیامی را که می بایست بدهد، داد. پیام او، پیام ملتش بود: «هیهات منّاالذله. » ما زیر بار ننگ سازش و اسارت نمی رویم.

لحظاتی بعد، یزیدیان، با هواپیماها و هلی کوپترهای خود وحشیانه بالای سر ما حاضر شدند و جوشن را آماج شدیدترین حملات خود قرار دادند. ما تا آخرین نفس جنگیدیم و علی جزء کسانی بود که به همراه جوشن به اعماق آبها رفتند و به این ترتیب، فرماندۀ دوم ناو، رسم وفاداری را به همه آموخت.



خاطره ناخدا عبدالرضا پور رحیم از شهید زارع نعمتی

من در آبان ماه سال ۱۳۵۵ همراه با شهید علی زارع نعمتی که تازه به استخدام نیروی دریایی درآمده و به مرکز آموزش زبان آمده بود، آشنا شدم. به علت شبانه روزی بودن مرکز آموزش، دانشجویان سریع تر با یکدیگر و ویژگیهای اخلاقی هم آشنا میشدند. شهید زارع نعمتی بسیار خوش برخورد و گشاده رو بود و به همین دلیل ما خیلی زود با هم دوست شدیم. در ۳۱ شهریور ،۱۳۵۹ وقتی کشور عزیزمان مورد تهاجم عراق قرار گرفت، اخبار جنگ را لحظه به لحظه دنبال میکردیم. تا این که در تیر ماه ۱۳۶۰ به ایران برگشتیم و از اوایل مرداد ماه همان سال به خط مقدم جبهه دریایی در بندر بوشهر اعزام شدیم و بر روی شناورهای رزمی نداجا به فعالیت پرداختیم. شهید علی زارع نعمتی در ابتدا بر روی ناوچه ۶۵ پایی خدمت میکرد و من و دو نفر دیگر نیز بر روی ناوچههای موشک انداز کلاس پیکان مشغول خدمت بودیم. حالادیگر من و شهید نعمتی به ندرت یکدیگر را میدیدیم، ولی هر بار که دیدارمان تجدید می‏شد، از اخبار و وقایع جنگ در دریا و منطقه استحفاظی ما سخن به میان میآمد، از تجربیات و عملکرد دیگر همکاران مان باخبر میشدیم و خود را با تاکتیکهای دشمن آشنا میکردیم. باوجود مشکلات جنگ، زندگی همچنان ادامه داشت و ما به تدریج تاهل اختیار کردیم. پس گذشته از ملاقاتهای زمان خدمت، در فرصتهای مناسب دیگر نیز به دید و بازدید یکدیگر میرفتیم. در طول سالهای جنگ یکی پس از دیگری به تجربیات و مسئولیتهای ما افزوده شد و سمتهای مشابهی را بر روی ناوچههای موشک انداز عهده دار شدیم. شهید زارع نعمتی فرمانده دوم ناوچه جوشن بود و من نیز فرمانده دوم ناوچهای دیگر. ما پس از ازدواج در آپارتمانهای سازمانی پایگاه دریایی بوشهر مستقر شده بودیم و جالب این که در آن ساختمان ۴۰ واحدی، آپارتمان من و شهید نعمتی نزدیک به هم بود و فقط ۷ تا۸ پله از هم فاصله داشتیم؛ دیگر از این بهتر نمی شد! وقتی هر کدام مان در مأموریت بودیم، نگرانی کمتری داشتیم و خیال مان آسوده بود، زیرا همسران مان هم خیلی زود با هم صمیمی شده بودند. به رغم این که ماموریتهای ما بسیار سنگین، خسته کننده و خطرناک بود، اما شهید نعمتی پس از هر ماموریتی همیشه چهرهای بشاش و شاد داشت و بسیار خستگی ناپذیر بود. او بسیار خانواده دوست بود، آن چنان که پس از مراجعت از ماموریت، بیدرنگ خانواده را برای تامین مایحتاج و تفریح در بندر کوچک بوشهر به خارج از منزل میبرد تا بتواند مقداری از خلا زمانی را که در مأموریت بود، جبران کند. سالهای جنگ تحمیلی یکی پس از دیگری میگذشت و علاوه بر کارکنان جان بر کف نیروی دریایی ارتش که مستقیماً با جنگ درگیر بودند، خانوادههای آنان نیز همواره در معرض خطر و حملات دشمن قرار داشتند. از جمله در طول زمان جنگ تاسیسات غیر نظامی بندر بوشهر نیز چندین بار مورد تهاجم موشکی و بمباران هوایی هواپیماهای دشمن قرار گرفتند و آژیر حمله هوایی شب و روز شنیده میشد، ولی خانوادههای محترم آنان در هنگامی که همسرانشان در مأموریت بودند، با حضور خود حدیث مقاومت و ایثار را سر میدادند و موجب تقویت روحیه همسرانشان می‏شدند.


نقل قول از علی براتی بخش (بازمانده ناوچه همیشه جاوید جوشن و شکارچی کبرای آمریکایی توسط موشک سهند)
ساعت 12:20 اولین موشک آن ها به ناوچه اصابت کرد ، شهید زارع نعمتی از همان صبح در حال انجام وظیفه بود ، اوج فعالیت ایشان با دیدن اولین ناو آمریکایی و اعلام محل جنگ قبل از اخطار آنها شروع شد و در ساعت 12:20 دقیقه پس از آنکه احمدرضا کریم زاده دیده بان ناوچه فریاد زد موشک !! آخرین دستورش را که شلیک با تمام قوا به سمت دو فروند بالگرد و ناو شلیک کننده موشک بود صادر کرد ، چند ثانیه بعد از اصابت موشک آنها بود که پیکر غرقه به خون و بی جانش را در فاصله یکی دو متری خودم دیدم که به دیواره عرشه پرچم تکیه داده و همچون آرش کمانگیر آرام گرفته بود
در این هنگام ناوچه هم آرام گرفت گویی نبض هر دو با هم از حرکت ایستاد و در ساعت 13 در آغوش هم و در اعماق خلیج نیلگون همیشه فارس آرامش ابدی یافتند