موانع و مشكلات تاریخ نگاری شیعه

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
موانع و مشكلات تاریخ نگاری شیعه

[="Tahoma"]مقدمه
تاریخ به دلیل اهمیت و ارزشش در اسلام، مورد توجه خاص مسلمانان قرار گرفته است. بی‏شك، شیعیان و رهبران گرانقدر شیعه نیز از ارزش و اهمیت آن غافل نبوده ‏اند و حتی با انگیزه‏ هایی قوی، تاریخ را مورد توجه خود قرار داده‏ اند كه به اختصار، به برخی از آنها اشاره می‏كنیم:

1. بخش قابل ملاحظه ‏ای از قرآن كریم در باره حوادث تاریخی است. قرآن همچنین به پیروان خود تاكید می‏كند كه این حوادث و امثال آنها را مورد توجه قرار دهند و آن‏گونه كه خود قرآن تصریح می‏فرماید، هدف از ذكر این حوادث در یك كلمه خلاصه می‏شود و آن «عبرت گرفتن‏» و انتخاب راه صحیح برای زندگی كردن است.
رهبران دینی ما در این راستا، توجه به تاریخ را مورد تاكید قرار داده‏ اند. به عنوان نمونه، علی_ علیه السلام _ در نامه معروفش به امام حسن_ علیه السلام _، به صراحت، بر توجه به تاریخ گذشتگان و ارزش معنوی آن تاكید می‏كند:«پسركم، هرچند من به اندازه همه آنان كه پیش از من بوده ‏اند، نزیسته ‏ام، اما در كارهاشان نگریسته ‏ام و در سرگذشتهاشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده‏ ام تا چون یكی از آنان گردیده ‏ام، بلكه با آگاهی كه از كارهاشان درست ‏به دست آورده ‏ام، گویی چنان است كه با نخستین تا پسینشان به سربرده ‏ام.»[1]

2. سنت پیامبر گرامی اسلام_ صل الله علیه و آله و سلم _ در قرآن به روشنی، به عنوان «اسوه‏» و «الگوی مسلمانان‏» معرفی شده است: «لقد كان لكم فی رسول الله اسوه حسنه لمن كان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذكر الله كثیرا» (احزاب: 21); قطعا، برای شما در (اقتدابه) رسول خدا سرمشقی نیكوست; برای آن‏كس كه به خدا و روز باز پسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‏كند.

و در آیه ای دیگر می فرماید:«قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونی یحببكم الله‏» (آل عمران: 31);بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی كنید تا خدا دوستتان بدارد.

و نیز می فرماید:«ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم‏عنه فانتهوا»;(حشر:7) و آنچه فرستاده خدا به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، بازایستید.«و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی‏» (نجم:3 و 4); او از سر هوی سخن نمی‏گوید. این سخن جز وحی نیست.

بنابراین، سعی شیعیان و رهبران آنها همیشه بر حفظ و نگه‏داری این سنت ‏بوده و در این زمینه بیشترین تلاش را كرده‏ اند. رهبر شیعیان جهان، حضرت علی_ علیه السلام _، بهترین راه رستگاری و تنها چیزی را كه می‏تواند جامعه و حاكمیت آن را از انحراف دور نگه‏دارد پیروی از سنت رسول ‏الله_ صل الله علیه و آله و سلم _ می‏داند. با مراجعه به نهج‏ البلاغه به این نكته برمی‏خوریم كه آن حضرت‏ بخش عظیمی از خطبه ‏های خود را به احیای سنت پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ اختصاص داده است و در عمر كوتاه حكومتش سعی و اهتمام داشت كه سنت فراموش شده پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ را زنده كند و آن را ملاك تمییز حق و باطل قرار می‏داد. هدف آن حضرت تفهیم این حقیقت ‏به مردم زمان خود و آیندگان بود.
در خطبه‏159 نهج‏ البلاغه، پس از بر شمردن بخشی از سنتهای پیامبر اكرم_ صل الله علیه و آله و سلم _، در باره ارزش و اهمیت ‏سنت آن حضرت می‏فرماید: «به پیامبر پاك و نیكویت اقتدا كن و از آن حضرت پیروی نما; زیرا آن حضرت برای كسی كه بخواهد پیروی كند، سزاوار پیروی است و برای كسی كه بخواهد خود را منتسب به آن حضرت كند، انتسابی شایسته است. محبوب‏ترین بندگان نزد خدا كسی است كه از پیامبرش پیروی كند.»[2]

به طور قطع، می‏توان گفت كه بخش عظیمی از این سیره را تنها با كمك گرفتن از تاریخ می‏توان حفظ كرد و به آیندگان انتقال داد تا همه بتوانند به سنت پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ تاسی كنند. بنابراین، می‏توان گفت: اگر تاریخ وسیله ‏ای برای فهم قرآن و ساختن انسانها و حفظ سیره و سنت عملی پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ است اهل‏بیت آن حضرت(ع) و پیروان آنها باید بیشترین استفاده را از این وسیله كرده باشند و اگر تاریخ می‏تواند گذشته سیاه خاندان اموی و همفكران و همراهان آنها را برای امت اسلامی روشن كند تا فریب ریاكاریهای آنها را نخورند به یقین، ائمه(ع) و پیروان آنها از آن استفاده كرده ‏اند و می‏كنند.
با مراجعه به كتب فهرست، مانند فهرست نجاشی و فهرست‏ شیخ طوسی، به این نكته اساسی و ارزشمند می‏رسیم كه شیعیان نهایت‏ سعی خود را در انجام این امر مهم نموده و آثار ارزشمندی از خویش به یادگار نهاده ‏اند. گرچه در اثر برخی عوامل و حوادث، بیشتر این آثار از بین رفته و به دست ما نرسیده است ولی با وجود این، باید به این حقیقت تلخ اعتراف كنیم كه در مقایسه با سایر مسلمانان، آثار شیعیان چه از نظر كیفی و چه از نظر كمی، قابل مقایسه نیست.

ادامه دارد...[/]

[="Tahoma"]در اینجا، این سؤال اساسی به ذهن خطور می‏كند كه: چرا شیعیان تاریخی جامع و صحیح از اسلام، یعنی زندگی پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ و سنت آن حضرت و ائمه اطهار(ع) تدوین ننموده ‏اند كه امروز ما با مشكلات عدیده‏ ای كه ناشی از این نقصان است، روبرو نشویم؟

نوشته حاضر سعی دارد جوابی، هر چند مختصر، به این سؤال بدهد و تبیین نماید كه شیعیان در راه ثبت تاریخ، با مشكلات و موانع بزرگی روبه ‏رو بوده ‏اند و این امكان برای آنها وجود نداشته است كه به ثبت و ضبط تاریخ به نحو مطلوب بپردازند.
با وضعیتی كه از نظر سیاسی، بر جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ حاكم بود، امكان بیان حقایق كمتر وجود داشت; زیرا طرفداران حق، بخصوص شیعیان، تحت انواع فشارهای سیاسی، نظامی و تبلیغاتی قرار داشتند. اینك در حد امكان و به اختصار، به بعضی از این مشكلات اشاره می‏كنیم.
پیش از آنكه به بررسی مشكلاتی بپردازیم كه متوجه شیعیان - به ‏طور خاص - بوده، لازم است ‏به این مشكل اساسی توجه داشته باشیم: مشكل بزرگی كه نه فقط به شیعیان، بلكه به تاریخ نیز اختصاص نداشت و مصیبتی بود كه متوجه فرهنگ عمومی اسلام گردید و خسارت جبران‏ ناپذیری بر پیكر سنت پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ وارد ساخت منع كتابت‏ حدیث از سوی خلفا، بخصوص خلیفه دوم، بود كه تا یك قرن ادامه پیدا كرد. گرچه شیعیان خود را ملزم به این منع نمی‏دیدند ولی از آثار شوم آن نیز كاملا در امان نبودند. در این زمینه، همچنین در باره انگیزه ‏ها و آثار مخرب منع كتابت ‏حدیث ‏بر فرهنگ اسلام، كتابها و مقالات فراوانی از سوی علما و محققان فریقین نوشته شده كه نیازی به تكرار آنها در این مختصر نیست.

ادامه دارد...

در باره مشكلاتی كه در زمینه تاریخ‏نگاری صحیح، به طور خاص متوجه شیعیان بوده است، می‏توان به موارد ذیل اشاره كرد:

1- مسائل سیاسی

مهمترین مشكل شیعیان در زمینه نگارش صحیح تاریخ، فشار سیاسی موجود در جامعه اسلامی بود. مشكلات دیگر ناشی از آن بوده‏ اند. با رحلت پیامبر گرامی اسلام_ صل الله علیه و آله و سلم _ و به خصوص پس از دوران خلافت، حاكمیت‏ سیاسی جامعه اسلامی در مقابل راه و سیره پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ قرار گرفت. در نتیجه، ائمه معصومین_ علیه السلام _ و شیعیان آنها كه خود را موظف به حفظ، نگهداری و تداوم اسلام محمدی_ صل الله علیه و آله و سلم _ و اصیل می‏دانستند، قهرا در مقابل حاكمیت ‏سیاسی قرار گرفتند. لذا، اولا شیعیان رغبتی به ثبت تاریخ حاكمیتی كه با آنان دشمن بود، از خود نشان نمی‏دادند و در مرحله دوم، اگر می‏خواستند تاریخ این حاكمیت را برای افشاگری و روشنگری ثبت كنند با فشار نظامی روبرو می‏شدند. به همین دلایل، حاكمان ظالمی كه بر مسلمانان حكومت می‏كردند با قدرتی كه در اختیار داشتند، تاریخ را آن‏گونه كه خود می‏خواستند، نوشته ‏اند و تاریخ، این حقیقت‏ تلخ رابرای ما بیان‏ كرده است.

زبیربن بكار در الاخبارالموفقیات نقل كرده است كه «سلیمان بن عبدالملك (خلافت‏96-99 ه. ق.) در دوران ولایتعهدی خود در سال 82 به مدینه رفت و به دیدار مكانهای تاریخی، یعنی جاهایی كه رویدادهایی برای رسول اكرم_ صل الله علیه و آله و سلم _ اتقاق افتاده بود، سرگرم شد. در این گشت و گذار كه عده ‏ای از بزرگان مدینه از جمله ابان بن عثمان بن عفان و برادرش عمرو بن عثمان و دیگران او را همراهی می‏كردند، مطالبی را می ‏شنید. سلیمان كه دریافت ابان بن عثمان از اطلاعاتی در این زمینه برخوردار است ‏به او دستور داد تا سیره رسول الله_ صل الله علیه و آله و سلم _ را تدوین كند. ابان گفت: سیره مذكور در اختیار من قرار دارد. و این كتاب (یا مطالب آن را) از فردی كه مورد وثوق است، به دست آورده‏ ام. سلیمان دستور داد تا از آن نسخه ‏برداری كنند. ده نفر آن را بر روی پوست نگاشتند. وقتی سلیمان آن را از نظر گذارنید، مشاهده كرد كه نام انصار در بیعت عقبه و بدر یاد شده است. سلیمان اظهار داشت: من چنان فضیلت و مزیتی را در آنها سراغ ندارم; یا خاندان ما به حق آنها تجاوز كرده ‏اند و یا این انصار فاقد چنان فضیلتی بوده‏ اند! ابان گفت: ستمی كه انصار در حق عثمان روا داشته‏ اند نمی‏تواند از اظهار حق مانع گردد. انصار همان‏گونه بوده ‏اند كه راجع به آنها در این كتاب سخن رفته است. سلیمان گفت: به نسخه‏ برداری این كتاب، مرا نیازی نیست; مگر آنگاه كه به عبدالملك، پدرم، گزارش كنم; چرا كه ممكن است او مخالف چنین كاری باشد.

لذا، دستور داد آن كتاب را سوزاندند و گفت: پس از مراجعت ‏به شام از وی می‏پرسم; اگر موافقت نمود نسخه ‏برداری از آن‏ امكان‏پذیر است. سلیمان پس از مراجعت ‏به شام، جریان را برای پدرش عبدالملك گزارش نمود. عبدالملك گفت: چه نیازی به این كار است; كتابی را فراهم كنی كه در آن از فضیلت ما سخن نرفته است؟ وقتی سلیمان گفت: كتاب یاد شده را سوزانده است عبدالملك عمل او را تایید كرد.»[3]

این نمونه ‏ای كوچك از تحریف تاریخ، و اعمال زور و قدرت در نوشتن تاریخ است و شاید بسیاری از این نمونه ‏ها را در تاریخ بتوان پیدا كرد.

ادامه دارد...

[="Tahoma"]2- فشار نظامی
با انحراف حكومت اسلامی از مسیر اصلی، تنها گروهی كه درصدد جلوگیری بیشتر و اصلاح آن برمی ‏آمدند، شیعیان بودند. بنابراین، سعی دستگاه حكومت ‏بر این بود كه به هر نحو ممكن، این مانع را از سر راه خود بردارد; از جمله متوسل به زور شدند و با این وسیله سعی كردند كه ریشه تفكر انقلابی شیعه و حتی نام آن را از صحنه روزگار براندازند. لذا، نفس شیعه بودن جرم محسوب می‏شد و شیعیان علی_ علیه السلام _ را در هر جا كه پیدا می‏كردند، می‏ كشتند. شرح جنایاتی كه بر شیعیان رفته است، احتیاج به كتابها دارد.
در چنین شرایطی، نگارش تاریخ صحیح اسلام از مشكلترین كارها بود; زیرا مگر تاریخ اسلام را بدون فضایل محمد_ صل الله علیه و آله و سلم _ و علی_ علیه السلام _ و خانواده آنها می‏توان نوشت؟! حقایق و وقایعی همچون شخصیت ‏بزرگ و والای پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ ، سبقت علی_ علیه السلام _ در اسلام، فداكاریهای او و پدرش در مكه در حمایت از پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ بخصوص شجاعت و شهامت علی_ علیه السلام _ در »لیله‏ المبیت‏» و ایثار او در مدینه و در غزوات پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _، علم او، حكمت او، امامت و نصب او به جانشینی پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _، غصب خلافت، شهادت حضرت زهرا(س)، دختر گرامی پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _، و از طرفی دشمنی های قریش و بخصوص خاندان ابوسفیان با اسلام و پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ تاریخ اسلام را تشكیل می‏دهند.

نقل همه اینها جرم بود و لازم بود به فراموشی سپرده شوند; زیرا معاویه و همفكران او می‏ خواستند نام پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ را از صنحه روزگار محو كنند، و اسلام را از بین ببرند و با این هدف چگونه می‏توانستند حقایق را تحمل كنند.؟!

مطرف پسر مغیره بن شعبه می‏گوید:
«... پدرم معمولا پیش معاویه می‏رفت و با او صحبت می‏كرد وقتی كه از نزد معاویه برمی‏گشت از چیزهایی كه از معاویه می‏دید و در نظرش بزرگ می‏نمود، برای من صحبت می‏كرد. اما یك شب كه از پیش معاویه برگشت از خوردن شام پرهیز كرد و می‏دیدم كه بسیار غمگین است.
ساعتی منتظر گشتم، گمان كردم كه حادثه ای برای ما رخ داده است. از او سؤال كردم: چه شده كه تو را غمگین می‏بینم؟ پدرم در جواب گفت: از نزد كافرترین و خبیث ‏ترین مردم می‏ آیم. هنگامی كه با او (معاویه) تنها بودیم به او گفتم: ای امیرالمؤمنین! تو پیر شده ‏ای، اگر با عدالت رفتار كنی و كارهای خیر را گسترش دهی، بزرگی كرده ‏ای و اگر توجهی به بنی‏ هاشم كنی (كمتر به آنها ظلم كنی) صله رحم كرده ‏ای. قسم به خدا، امروزه آنها دیگر چیزی ندارند كه از آن بترسی و این كار (صله رحم) هم ثواب دارد و هم باعث ‏بقای نام نیك تو خواهد شد. معاویه در جواب گفت:
«هیهات، هیهات! امید بقای كدام نام ‏نیك را داشته باشم؟ اخو تیم (ابوبكر) حكومت را به دست گرفت و به عدالت رفتار كرد و كرد آنچه را می‏ بایست ‏بكند. اما همین كه مرد نامش هم از میان رفت; مگر اینكه كسی بگوید: ابوبكر! سپس اخو عدی (عمر) حكومت را به دست گرفت، ده سال كوشش كرد و سختی به خرج داد، اما همین كه مرد نامش هم از صحنه روزگار برافتاد; مگر اینكه كسی بگوید: عمر! اما ابن ابی‏ كبشه (مرادپیغمبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ است) روزی پنج ‏بار نامش را فریاد می‏كنند: "اشهد ان محمدا رسول الله." پس با این وضع، كدام عمل و یادی از من دوام پیدا خواهد كرد. بی ‏پدر، نه، قسم به خدا، باید این نام (محمد_ صل الله علیه و آله و سلم _) یا دین را دفن كنم، دفن كردنی!»[4]

ادامه دارد...

معاویه پس از استقرار در قدرت، به والیان خویش بخشنامه كرد كه «هر كس فضیلتی از علی_ علیه السلام _ نقل كرد او را بكشید; خونش هدر و ذمه خویش را از آن بری دانستم.» [5]

خالد بن عبدالله قسری از ابن شهاب زهری درخواست تدوین سیره نمود. ابن شهاب گفت:
«احیانا در لابه ‏لای سیره، از امیرالمؤمنین، علی_ علیه السلام _، سخن به میان می‏ آید; آیا با وجود این، می‏توانم به این كار دست‏ یازم؟ خالد گفت: اگر ذكر نام آن حضرت با آمیزه ‏ای از خرده‏ گیری باشد، مانعی ندارد.» [6]

در فضایی این چنین، مورخان شیعه، مجبور بودند كه از كنار حقایق تاریخ یا با سكوت بگذرند و یا بسیار كمرنگ و در لفافه به نقل آنها بپردازند.
در این مورد، به طور خلاصه باید سخن بعضی از بزرگان را در مورد علی_ علیه السلام _ گفت كه: «ما اقول فی شخص اخفی اعدائه فضائله حسدا و اخفی اولیائه فضائله خوفا و حذرا»; در مورد او چه می‏توان گفت كه دشمنانش از حسادت و دوستانش از ترس، فضایل او را كمتان كرده ‏اند.؟!

خوارزمی می‏گوید: «...و ان بعض شعراء الشیعه یتكلم فی ذكر مناقب الوصی بل فی ذكر معجزات النبی_ صل الله علیه و آله و سلم _ فیقطع لسانه...»;[7] بعضی از شعرای شیعه كه در مناقب علی_ علیه السلام _ و یا حتی در معجزات پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ صحبت می‏كنند و حرف می‏زنند زبانش را قطع می‏كنند و دیوانش را پاره می‏كنند.

هارون، پسر خیزران، (مقصود واثق خلیفه است) و جعفر متوكل در صورتی به كسی عطا می‏كردند و بخشش می‏نمودند كه به آل‏ ابی طالب دشنام گوید; مانند: عبدالله بن مصعب زبیری و وهب بن وهب بختری و مروان بن ابی‏ حفصه و دیگران.

البته این مساله اختصاص به حضرت علی_ علیه السلام _ ندارد، بلكه بسیاری از حقایق تاریخ اسلام، بخصوص آنچه به تشیع مربوط می ‏شود، دچار چنین سرنوشتی شده است.
همچنین این مشكل اختصاص به زمان بنی ‏امیه و بنی‏ مروان نداشته است; زیرا بنی عباس نیز در ظلم و ستم نسبت‏ به شیعیان نه تنها عقب نماندند، بلكه به مراتب، ظالمانه ‏تر برخورد كردند.
وجود این فشارها مساله «تقیه‏» و كتمان عقاید را مطرح كرد. خطر به قدری جدی و حاد بود كه احادیث ‏شدیداللحنی در مورد وجوب تقیه از ائمه(ع) برای حفظ تشیع صادر شد كه ما در این‏جا به برخی از آنها اشاره می‏كنیم:
امام باقر_ علیه السلام _ می‏فرماید: «ترك تقیه مثل ترك نماز است.»[8]

امام صادق_ علیه السلام _ می‏فرماید:«برای حفظ دینتان تقیه كنید و آن را با تقیه زیر پرده دارید; زیرا هر كه تقیه ندارد، دین ندارد. شما در میان مردم مانند زنبور عسل در میان پرندگانید.»[9]

در حدیث دیگری از امام صادق_ علیه السلام _ وارده شده است كه می‏فرماید: «از پدرم، امام باقر_ علیه السلام _، شنیدم كه می‏فرمود: هیچ چیزی در روی زمین، نزد من از تقیه دوست داشتنی ‏تر نیست. ای حبیب، هركس تقیه ‏كند خدا اورا بالابرد و هركس تقیه ‏نكند خدا او را پست كند.»[10]

ادامه دارد...

[="Tahoma"]3- فشار تبلیغاتی
ظلم و ستمی كه نسبت ‏به شیعه و ائمه_ علیه السلام _ روا داشته شد مظلومیت آنها را برای امت اسلامی معلوم و مشخص می‏ نمود. این مظلومیت، بخصوص پس از واقعه كربلا، در كنار حقانیت اهل‏بیت_ علیه السلام _ و پیروان آنها، موجب محبوبیت آنان در جامعه اسلامی شد. همین‏ مساله نقش مهمی در پیشرفت و گسترش تشیع داشته است.

محبوبیت تشیع حاكمان جور را واداشت كه این بار به تزویر متوسل شوند و با به خدمت گرفتن تبلیغات تشیع را از صحنه خارج كنند. لذا، شیعیان را رافضی، و خارج از دین، نامیدند.

ابن حجر هیثمی در مقدمه كتاب الصواعق المحرقه چنین آورده است: «و اخرج الدارقطنی عن علی عن‏ النبی_ صل الله علیه و آله و سلم _ قال سیاتی من بعدی قوم لهم نبز یقال لهم الرافضه، فان ادركتهم فاقتلوهم فانهم مشركون‏»; دار قطنی از پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ نقل كرده كه پیامبر فرموده به زودی پس از من قومی می‏ آیند كه دارای لقب خاصی هستند و رافضی نامیده می‏شوند، آنها مشرك‏اند، اگر آنها را دیدی بكش![11]

ابن حزم در الفصل فی الملل والنحل شیعیان و تشیع را این‏گونه معرفی می‏كند:
«ان الروافض لیسوا من المسلمین انما هی فرق اولها بعد موت النبی بخمس و عشرین سنه و كان مبدئها اجابه ممن خذله الله لدعوه من كاد الاسلام و هی طائفه تجری مجری الیهود والنصاری فی الكذب والكفر» [12] ; رافضی ها از مسلمانان نیستند و تنها فرقه‏ ای هستند كه ابتدای آن از بیست و پنج ‏سال بعد از وفات پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ بوده است و شروع این فرقه اجابت از دعوت كسی بود (خداوند او را ذلیل كند) كه اسلام را قبول نداشت. اینها(شیعیان) گروهی هستند كه در كفر و دروغ‏گویی دنباله‏ رو یهود و مسیحیان‏اند.

این مطلبی است كه در كتب تاریخ و كلام به اصطلاح مسلمانان رواج دارد و افرادی مانند طبری، ابن اثیر، ابن كثیر و به تبع آنها، دیگران نیز همین حرفهای نادرست را تكرار می‏كنند.

ادامه دارد...

حتی محققان معاصر جهان اسلام هم با كمال تاسف، این اكاذیب را تكرار می‏ نمایند و آنها را نشر می‏دهند; مثلا، رشید رضا در كتابش، الشیعه و السنه، چنین نوشته است:
«شیعه‏ گری به نام خلیفه چهارم، علی بن ابی‏طالب‏، آغاز ایجاد تفرقه دینی و سیاسی امت محمدی گردید و اولین كسی كه اصول تشیع را از خود ساخت‏ یك یهودی به نام عبدالله بن سبا بود كه از راه خدعه و نیرنگ، اظهار اسلام نمود. وی مردم را به غلو درباره علی كرم الله وجهه دعوت می‏كرد تا میان این امت تفرقه ایجاد نماید و دین و دنیای آنان را تباه گرداند.»[13]

در چنین جوی، كمتر سخنی از شیعیان پذیرفته می‏شد و آنان در جامعه جایگاهی نداشتند و نمی‏توانستند حقایق را بیان كنند. بعضی از شیعیان این وضعیت را در اشعار خویش چنین بیان كرده ‏اند.
«اذا ما روی الراوون الف فضیلة لاصحاب مولانا النبی محمد یقولون هذا فی الصحیحین مثبت بخط الامامین الحدیث مسدد و مهما روینا عن علی فضیلة یقولون هذا من احادیث ملحد :
اگر راویان هزاران فضیلت در مورد اصحاب پیامبر_ صل الله علیه و آله و سلم _ (منظور خلفا هستند) نقل كنند، می‏گویند این فضایل در صحیحین (صحیح مسلم و نجاری) و به خط آنها و به طور متقن ثبت ‏شده است ولی اگر یك روایت در فضیلت علی_ علیه السلام _ نقل شود، می‏گویند كه این حدیث از احادیث ملحدان است.

و یا این گونه سروده ‏اند كه:
«اذا فی مجلس ذكروا علیا و سبطیه و فاطمه الزكیه یقول الحاضرون ذروا فهذا سقیم من حدیث الرافضیه[14]
اگر در مجلسی ذكری (فضیلتی) از علی و همسر و فرزندان او به میان آید حاضران می‏گویند: این‏ حدیث را رها كنید، آن حدیث صحیح نیست; چون از احادیث رافضیان است.

این حقیقتی است كه تاریخ به آن گواهی می‏دهد. نصر بن علی جهضمی به علت نقل یك روایت در فضیلت علی و فاطمه و حسنین_ علیه السلام _ از طرف متوكل محكوم به هزار ضربه شلاق شد.[15]

در وادی تبلیغات، ائمه_ علیه السلام _ و شیعیان با مشكل دیگری نیز روبه ‏رو بودند: از یك سو، پیدایش گروهها و فرقه ‏های مذهبی و كلامی كه نتیجه جهالت امت نسبت‏ به حقیقت اسلام بود و احیانا برای ایجاد خطوط موازی در كنار تشیع از طرف حكام تاسیس یا تقویت می‏شدند و از سوی دیگر، گسترش اسلام و برخورد مسلمانان با افكار مختلف، سؤالات و اشكالات متعددی متوجه اسلام، بخصوص تشیع، می‏كرد. ائمه(ع)و اصحاب آنها و بعدا علمای شیعه، خود را موظف می‏دیدند كه به این سؤالات و اشكالات پاسخ دهند و معارف اسلامی را بر اساس اصول، حفظ و اشاعه دهند. بنابراین، نیرو و توان شیعیان در این وادی صرف می‏گشت. در نتیجه، «تاریخ‏»، كه در مقایسه با فقه و معارف اسلامی از اهمیت كمتری برخوردار بود، متروك ماند و كمتر به آن پرداخته شد. نگاهی به آثار به جا مانده از بزرگان شیعه در باب فقه و معارف گویای این حقیقت است.

ادامه دارد...

اینها بعضی از موانعی بود كه از خارج بر سر راه تاریخ‏نگاری شیعه قرار گرفت و بر آنها تحمیل گشت اما همان مقدار آثاری هم كه از شیعیان باقی مانده و نگاشته شده دارای نقاط ضعفی است كه به آنها اشاره می‏شود:
1. یكی از این نقاط ضعف این است كه مورخان ما بیشتر متوجه مسائل اعتقادی بوده و حداكثر كوشش خود را در باره امامت ائمه_ علیه السلام _ و فضایل و معجزات آنها مبذول داشته و از اختصاص دادن فصلی به مسائل سیاسی زمان ائمه_ علیه السلام _ و كیفیت مبارزات جهادی آنها خودداری كرده ‏اند، هرچند در خلال همین روایات و نقل معجزات و فضایل، مسائل تاریخی مهمی وجود دارد كه تا حد زیادی می‏تواند مشكلات تاریخی را حل كند.

2. در نقل حوادث، تنها به همان مقدار مورد نیاز اكتفا كرده و از نقل اصل واقعه به طور كامل خودداری كرده‏ اند. در نتیجه، مسائل، پراكنده، مشوش و درهم گردیده و برای مرتب كردن و ارجاع آنها به اصول، به كوشش فراوانی احتیاج دارد و كاری بسیار سنگین است.

3. عدم اهتمام به رجال تاریخی از حیث توثیق و عدم آن، كه نسبت‏ به رجال حدیث اهتمام می ‏ورزند، در صورتی‏ كه‏ اهمیت مساله تاریخ كم نیست و انگیزه جعل و كتمان حقیقت در آن، بیشتر از مسائل فقهی صرف وجود داشته است. بنابراین، عدم اهتمام به رجال تاریخ نقطه ضعف‏ دیگری درتاریخ‏نگاری ماست و بسیاری از مؤلفان كتب تاریخی ما از حیث مذهب، مجهول‏ الحال می‏باشد.

4. در نقل وقایع تاریخی، مكان، زمان و مقارنات دیگر آنها ذكر نشده و در نتیجه، تعلیل، تحلیل و نتیجه‏ گیری از این حوادث بسیار مشكل است.

5 .نقل روایات متضاد و متناقض در كنار هم بدون تحلیل و جمع بین آنها; این كار اگرچه فی حد نفسه، ارزشمند و ناشی از اهتمامی است كه به حفظ احادیث می‏دادند ولی خود مشكلی است و برای حل آن، باید زحمت كشید تا حقیقت را از میان آنها پیدا كرد.

نتیجه
با توجه به مجموعه مطالبی كه ذكر شد، باید گفت كه علمای شیعه علی‏رغم همه مشكلاتی كه بر سر راهشان وجود داشته، با ایثار و از خود گذشتگی، نهایت ‏سعی خود را نموده و در حد امكان، حقایق تاریخ را به ما منتقل نموده ‏اند اما با وجود این، در حال حاضر، ما به اندازه برطرف كردن مسائل و مشكلات فكری و دینی خود، مطالب تاریخی در اختیار داریم. با استفاده از همین مواد پراكنده، می‏توان تاریخ صحیح اسلام را بازسازی و ارائه كرد.

پی نوشتها:

[1] . سید جعفر شهیدی، نهج‏البلاغه، نامه 31، ص‏297

[2] . «...فتاس بنبیك الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله، فان فیه اسوه لمن تاسی و عزاء لمن تعزی فان احب العباد الی الله، المتاسی بنبیه و المقتص لاثره... .» (نهج‏البلاغه فیض‏الاسلام، خطبه‏159)

[3] . زبیربن بكار، الاخبارالموفقیات، دكتر سامی مكی العانی، بغداد، مطبعه العانی، 1972 م، ص‏331-334

[4] . ابن‏ابی‏الحدید، شرح نهج‏البلاغه، قم، كتابخانه مرعشی،1406 ق، ج 5، ص‏129 و 130

[5] . محسن الامین، اعیان الشیعه، ج 1، ص‏27

[6] . الاغانی، علی بن‏الحسین ابوالفرج اصفهانی،بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‏تا،15

[7] . مكاتیب، خوارزمی، بیروت، دار مكتبه الحیاه، 1970م، ص‏166

[8] . بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1411 ق، ج‏67، ص‏103، ح 21

[9] . اصول كافی، محمد بن یعقوب كلینی، مصطفوی، تهران، علمیه ‏اسلامیه، بی تا، ج‏3،ص 308، باب تقیه، حدیث‏5
[10] . همان، حدیث‏شماره 4

[11] . فضل بن شاذان، الایضاح، محدث ارموی، تهران، دانشگاه تهران،1363، ص 301

[12] . الفصل فی الملل والنحل، ج 1، ص 290 به نقل از الغدیر، ج‏3، ص 92

[13] . الشیعه والسنه، ص 4 -6 به نقل از علامه مرتضی عسكری، عبدالله بن سبا و دیگر افسانه‏های تاریخی، سردارنیا، تهران، كوكب، چاپ دوم،1367، ص‏47

[14] . ابن شهرآشوب، مناقب، ج 1، ص‏3 و 4

[15] . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالكتب العربیه، بی‏تا، ج‏13، ص287.

علي امامي ‏فر، مجله معرفت، ش 18

موضوع قفل شده است