فکر کنم زود قضاوت کردم !

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
فکر کنم زود قضاوت کردم !

با عرض سلام و احترام خدمت همه دوستان و بزرگواران

در جوار امام رضا علیه آلاف التحیه و الثناء به نظرم آمد این اتفاقی که چند روز پیش افتاده از زبان گوینده اش به صورت خلاصه برای شما بیان کنم تا اگر دوستان هم موارد مشابهی دارند در همین تاپیک درج کنند ان شاء الله که مفید باشد :

تصمیم گرفتم برای نماز برم حرم سریع حرکت کردم که به فضیلت نماز جماعت ظهر و عصر برسم .
نزدیکای حرم که رسیدم یهو صدای اذان بلند شد گام ها رو تند تر کردم که حتما به رکعت اول امام برسم .

از خیابون شیرازی بعد از بازرسی ها وارد حرم شدم ، سلام کوتاهی دادم به حضرت ، بعد دویدم به سمت دار الحجه که زیر زمین سر پوشیده صحن انقلابه ، از قسمت راه رو مانند که عبور کردم دیدم صف های نماز جماعت تشکیل شده و مردم یکی یکی دارند اقتداء می کنند نفهمیدم چطوری فاصله چند ده متری رو طی کردم وقتی به آخرین نفر رسیدم سریع اقتداء کردم ، خوشحال بودم که به ثواب رکعت اول هم رسیدم .

نماز اول تمام شد با کناری هام دست دادم یهو نگام افتاد به مردی که به یکی از ستون های پشت سرم تکیه داده بود ، متوجه شدم که تو نماز جماعت شرکت نداشته به خودم گفتم من این همه راه رو دویدم تا به نماز برسم ایشونو نگاه کن که راحت تکیه به ستون داده و چند قدم بر نداشته که به صف نماز جماعت برسه و ثواب ببره الان وقته امر به معروفه !

با این فکر بلند شدم الان با خوش زبانی که دارم و البته با مقدمه چینی مناسب ، وظیفم رو به نحو احسن انجام می دم !

رفتم کنارش نشستم حال و احوال کردم بعدش از ثواب نماز جماعت گفتم و بعدش خیلی محترمانه پرسیدم راستی شما چرا تو نماز شرکت نداشتید ؟!

نگاهی به سمت راستش کرد دیدم یه بچه با یه لیوان آب داره میاد به سمتش بعد رو به من کرد و گفت پسرم رفته بود آب بخوره تا رفت خواستم بلند بشم برای نماز جماعت یهو یادم اومد که اگه جام رو تغییر بدم ممکنه پیدام نکنه و گم بشه !!

جوابش مثل آب یخی بود که یهو رو سرم ریخته باشن ، با خودم گفتم ؛ فکر کنم زود قضاوت کردم ! بعدش فقط می خواستم یه جوری دیگه اونجا نباشم !