تجسم اعمال و حقيقت آن را توضيح دهيد

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تجسم اعمال و حقيقت آن را توضيح دهيد

مسأله تجسّم عمل و تمثّل اعمال، افكار، اوصاف و اخلاق، يكى از موضوعات مهم و تأمّل برانگيز «معاد» است. براى تبيين بهتر و تحليل روشن‏تر اين مطلب، طرح مقدمه‏اى لازم و ضرورى است و آن مسأله «تطابق عوالم وجود» است. عوالم هستى، با نظام و ترتيب خاصى از ذات حق - كه در مظاهر اسما متجلى است - سرچشمه گرفته و عوالم وجود از آثار و جلوه‏هاى اسماى الهى است.
اولين عالم، «عالم تجرّد و جبروت» است كه عالم بالاتر و نزديك‏تر به مبدأ متعال است و از عدم‏ها و نيستى‏ها و آنچه از آثار و تبعات ضعف وجود مى‏باشد، پاك‏تر است. به همين جهت، «عالم جبروت» ناميده مى‏شود؛ يعنى، عالمى كه خود آن و موجودات آن، همه از فقدان‏ها و كمبودها - كه در عوالم پايين‏تر وجود دارد - پاك بوده و اين نقيصه‏ها با قرب به مبدأ متعال و تابش شديد و كامل نور وجود و برخوردارى از اشراقات ربانى، جبران گشته و جاى آنها را كمالات گرفته است.
عالم بعدى، «عالم مثال، برزخ يا ملكوت» است كه مترتّب بر عالم تجرّد و متأخر و نشأت گرفته از آن است. اين عالم، جلوه‏هاى آخرين عالم از عوالم تجرد بوده كه در آن، حقايق مجرد اين عالم در مرتبه نازله‏اى و در حدود، اندازه‏ها و قالب‏ها متجلّى است. «عالم برزخ» هم به جاى خود، داراى عوالم بوده و برخى برتر از بعضى و بعضى مترتب بر برخى ديگر و نشأت گرفته از آن است.
عالم آخر، «عالم جسم و يا نظام مادى» است كه «عالم ناسوت» و در اصطلاح قرآن «شهادت» نيز ناميده مى‏شود. اين عالم، متأخر از عالم برزخ و نشأت گرفته و مترتب بر آن است. عالم مادى، دورترين عالم از مبدأ متعال بوده و وجود ضعيف‏ترى دارد. در واقع، حقايق عالم ماده، ظهورات و تابش‏هاى نازله و محدود حقايق مثالى است كه در ماده جلوه مى‏كند.
بر اساس اين نوع ترتيب، صورت‏هاى بالاتر و كامل‏تر آنچه در عالم ماده وجود دارد، در عالم مثال نيز وجود دارد؛ اما به صورت مثالى كه با عالم مثال ساخته و متناسب با احكام، قوانين و آثار آن عالم باشد.
همين طور آنچه در عالم مثال موجود است، صورت بالاتر و كامل‏تر آن در عالم تجرّد وجود دارد؛ ولى به صورت تجرّدى كه با عالم تجرّد و معيارهاى آن متناسب باشد همچنين آنچه در عالم تجرد موجود است، صورت بالاتر و كامل‏تر آن در «عالم اسماى حُسناى الهى» وجود دارد؛ اما به صورت اسمى كه با عالم اسما و احكام و سنن مختص به آن عالم متناسب باشد.
هر حقيقتى كه در عالم ماده وجود دارد، در عالم مثال، عالم تجرّد و عالم اسما به نحو كامل‏تر و متناسب با آن نظام‏ها نيز وجود دارد. پس موجود مادى با همان خصوصيات مادى كه در اينجا موجود است، در عالم مثال با تمام كم و كيف و مادى نيست و موجود برزخى با همان خصوصيات برزخى كه در عالم برزخ موجود است، در عالم تجرد با همان خصوصيت نمى‏باشد و موجود مجرد با همان خصوصيات تجردى كه در عالم تجرد موجود است، در عالم اسما با همان آثار و قوانين نيست؛ به عنوان مثال آب به عنوان يك حقيقت در عالم مثال موجود است؛ ولى نه با همان كم و كيفيت عالم مادى؛ بلكه آب مثالى با خصوصيات متناسب با آن عالم. همچنين آب در عالم تجرّد موجود است؛ ولى نه آب برزخى با آثار و احكام برزخى؛ بلكه آبى متناسب با قوانين و سنن عالم تجرد. حتى روابط و سنتى هم كه ميان آب و موجودات ديگر برقرار است در عوالم ديگر هم هست؛ اما روابطى متناسب با آن عوالم. رابطه آب و آتش يا آب و خاك، در عالم «مثال»، «تجرد» و «اسما» وجود دارد؛ ولى نوع آن، متناسب با احكام آن نظام‏ها است.
بر اساس تطابق عوالم هستى در بازگشت انسان به سوى خداوند، اوصاف، اعمال و عقايد او در عوالم بعدى متمثّل بوده و تجسّم دارد، حال چه اين صفت، عمل يا عقيده خوب باشد، چه بد.
با توجه به حقيقت تطابق عوالم وجود، هر چه انسان دارد از عالم و عوالم بالا است؛ يعنى، آدمى هر چه از اصل وجود و خصوصيات وجودى، آثار اخلاقى و روش‏ها دارد، صورت نازله‏اى است از عوالم بالاتر.
اگر صفت خوبى در ما محقق باشد و ما به آن متصل و متصف باشيم، اين صفت به عنوان يك خصوصيت از خصوصيات وجودىِ ما و به عنوان يك واقعيت در روح و براى روح ما - بر اساس قاعده كلى تطابق عوالم هستى - داراى صورتى در بالا است؛ يعنى، در برزخ، در عالم تجرد و در عالم اسما.
البته صفت ما در اينجا، صفتى اينجايى است و در عوالم ديگر صورتى بالاتر كه متناسب با قوانين، احكام، آثار و معيار آنها است. پس صورت بالاتر هم عين صفت اينجا است، چون باطن آن است و هم عين اينجا نيست، چون با صورتى بالاتر و متناسب با قوانين آن عوالم مى‏باشد. به عنوان مثال اگر كسى صفت سخاوت دارد، اين صفت صورت بالاترى در «برزخ»، صورت برترى در «عالم تجرد» و صورت والاتر و والاترى در «عالم اسما» دارد.
همه صورت‏ها در هر عالمى «سخاوت» است؛ ولى سخاوتى كه متناسب با هر نظام است. يا اگر صفت زشت و بدى در كسى باشد، اين صفت در برزخ و عوالم پس از آن نيز وجود دارد ولى با صورت هايى كه متناسب با احكام، آثار و معيارهاى آن نظام‏ها است.
بايد توجّه كرد كه صورت‏هاى اين صفت، عمل، اخلاق و عقيده خوب يا بد، با ما هست و ما از آنها جدا نيستيم؛ يعنى، صورت‏هاى برزخى، تجردى و اسمايى اوصاف، اعمال، اخلاق و عقايد در اينجا نيز با ما هست؛ ولى از ما محجوب بوده و در پشت پرده است.

به عبارتى، در اين دنيا، صورت دنيوى آنها براى ما مكشوف است و پس از كنار رفتن پرده‏ها و حجاب‏ها، من خود را به صورت‏هاى برزخى آنها ديده و خواهم يافت. هنگامى كه روح به برزخ مى‏رود، يك پرده كنار رفته و من در باطن اول اعمال، اوصاف، عقايد و اخلاق خود قرار مى‏گيرم و در واقع تازه در عالم باطنى كه داشتم، واقع مى‏شوم.
به عنوان مثال من سخاوت را در اينجا از پشت حجاب مى‏يابم. ولى وقتى از دنيا رفته و از خواب غفلت بيدار گشتم و يك پرده و حجاب كنار زده شد، آن صفت را بى‏حجاب مى‏بينم. يا فردى كه صفت بد خلقى دارد، اين صفت را در اينجا از پشت پرده مى‏بيند. در اين دنيا بدخلقى بر او مسلّط است و هر چه مى‏خواهد بد خلق نباشد، نمى‏شود. همه وجود او تحت‏الشعاع اين صفت زشت قرار مى‏گيرد؛ طورى كه تمام وجودش تحت سيطره بد خلقى و عصبيّت واقع مى‏شود و گويا او هيچ اختيارى از خود ندارد. اين نگاه دورى به واقعيت اين صفت است؛ ولى صورت‏هاى بالاترى در عوالم ديگر دارد كه هم‏اكنون با ما هست، ولى در پشت حجاب و پرده است. وقتى پرده كنار رفت، صورت بد خلقى به صورت انواع درنده‏ها بر ما عيان مى‏شود؛ مثلا مشاهده مى‏كند سگ يا مار و يا عقربى مسلّطاست.
هر چه انسان به عالم بالاتر منتقل مى‏شود و پرده‏ها كنار مى‏رود، صورت‏هاى بالاتر و كامل‏تر اين اعمال، عقايد، اوصاف و اخلاق براى او متمثّل و ظاهر مى‏شود و آنها را مشاهده كرده، خود را با آنها مى‏يابد.
با بيانى كه گذشت، دو حقيقت روشن مى‏شود:
يكم. اعمال ما با صورت‏هاى اصلى و درونى خود، در باطن ما موجوداند و همين كه روح ما - كه باطن ما است - از بدن مادى قطع علاقه كرد و به عالم برزخ وارد شد و با همه آنچه دارد، در برابر نظام جديد و احكام و قوانين نو قرار گرفت؛ هر يك از اعمال ما به مقتضاى آن نظام و احكام و قوانين آن، به صورت خاصى در آمده و به شكل مخصوصى با روابطى كه دارد، متمثّل مى‏گردد و تجسّم پيدا مى‏كند؛ يعنى، صورت برزخى هر عملى، به تناسب آن است و رابطه آن با روح انسان و با خصوصيات ديگر روح نيز به تناسب همان عمل مى‏باشد.
صورت برزخى هر عمل خوب، صورت متناسب با آن و طبعاً يك صورت خوب است و صورت برزخى رابطه آن با انسان و با خصوصيات ديگر نيز صورت مناسبى است.
بر عكس، صورت برزخى در عمل بد، صورت مناسب با آن و طبعاً صورت بدى است و صورت برزخى رابطه آن با انسان و خصوصيات ديگر او نيز صورت نامناسبى است. به عنوان مثال كسى كه علاوه بر بد خلقى، پستى هم دارد؛ صورت برزخى‏اش سگ خواهد بود و كسى كه بد خلقى‏اش توأم با نوعى زرنگى باشد، به صورت مار متمثّل خواهد شد و يا كسى كه بد خلقى‏اش با شرافت همراه است، اين عمل زشت به صورت شير مجسّم خواهد گشت.
شهوات نفسانى هم شاخه‏ها و ابعاد متفاوتى دارد. عادت‏ها نيز داراى شعبات مختلفى است. هر يك از اين اعمال، اوصاف، اخلاق و عقايد - چه خوب و چه بد - با شكل و صورت متناسب خود در عالم برزخ تجسّم خواهد يافت. اين مسأله در عوالم بالاتر از برزخ نيز وجود دارد؛ يعنى، در عالم تجرد و عالم اسما، هر عملى، صفتى ، خلقى و عقيده‏اى متناسب با خود و متناسب با احكام و قوانين آن نظام‏ها تجسّم خواهد يافت و به تعدّد عمل‏ها، عقيده‏ها، صفت‏ها و خلق‏ها، صورت‏هاى گوناگونى با كنار رفتن حجاب‏ها و پرده‏ها براى ما عيان خواهد شد.

دوم. آنجا كه من و شما با يك صفت، خُلق، عمل و عادت خوب روبه‏رو مى‏شويم، در حقيقت به سوى يك واقعيت - كه در باطن وجود دارد - دست مى‏زنيم؛ يعنى، آنجا كه من شروع كردم كه سخاوتمند باشم و اين خصيصه را پيشه سازم، از همان لحظه آغازين به واقعيتى دست زده‏ام كه صورت‏هاى بالاتر و والاترى تا بهشت دارد.
در مقابل، از همان جا كه به صفت بدى روى آوردم، به ريسمانى دست زدم كه در عالم باطن صورت و چهره بدى دارد و اين صفت مرا تا آنجا مى‏كشاند كه ريشه اين ريسمان در آنجا قرار دارد، (جهنم). به بيان ديگر، انسان به هر عملى، خلقى، عادتى و صفتى كه رو مى‏آورد، به ريسمانى چنگ مى‏زند كه در نهايت، او را به سوى بهشت مى‏كشد و يا به سوى جهنم مى‏برد؛ چرا كه هر چه بد است، ريشه‏اش در جهنم قرار دارد و هر چه خوب است، ريشه‏اش در بهشت است.
حضرت رسول اكرم (ص) فرمود: «هنگامى كه اول روز ماه شعبان شد، خداوند عز وجل دستور مى‏دهد [ و اراده مى‏كند كه‏] درهاى بهشت باز شود و امر مى‏كند [ و فرمان مى‏دهد] شجره طوبى را، پس طلوع مى‏كند شاخه هايش بر اين دنيا؛ سپس ندا مى‏كند منادى پروردگار ما عزوجل [ كه‏]: اى بندگان خدا! اينها شاخه‏هاى درخت طوبى است، دست به اينها زنيد [ و به يكى از آنها چنگ زده و خود را بسپاريد] تا شما را به بهشت ببرند.
[ همچنين منادى ندا مى‏كند كه‏]: و اين است شاخه‏هاى درخت زقوم، بترسيد از آنها [ و بر حذر باشيد كه به يكى از آنها چنگ زنيد ]تا شما را به جهنم نبرند». سپس رسول خدا (ص) فرمود: «هر كس نماز مستحبى براى خدا در اين روز بخواند، به شاخه‏اى [ از شاخه‏هاى درخت طوبى ]دست زده است. هر كه در اين روز صدقه دهد، به شاخه [ ديگرى ]دست زده است. هر كه از ظلمى كه به او رفته در گذرد، به شاخه [ ديگرى ]دست زده است.
هر كه ميان زن و شوهر، پدر و فرزند، دوست و دوست، همسايه و همسايه، اجنبى و اجنبى را اصلاح دهد [ و اختلاف و منازعه را برطرف كند] به شاخه [ ديگرى ]دست زده است. و... [ در مجموع‏] هر كه در اين روز بابى از ابواب [ عمل‏] خير را انجام دهد، [ به ]شاخه‏اى [ از شاخه‏هاى طوبى ]دست زده است». سپس رسول خدا (ص) فرمود: «قسم به كسى كه مرا به حق به نبوّت مبعوث كرده است! حقيقت آن است كه هر كه در اين روز به درى از [ درهاى ]شر و سركشى روى آورد، پس به شاخه‏اى از شاخه‏هاى زقوم دست زده است، پس مؤدى [ و سرانجام‏] او رو به آتش خواهد بود». سپس فرمود:
«قسم به خدايى كه مرا به حق به پيامبرى مبعوث كرده است: كسى كه در نماز واجب خود كوتاهى كند و آن را ضايع سازد، به شاخه‏اى [ از شاخه‏هاى درخت زقوم ]دست زده است. هر كه در اين روز فقيرى ضعيف به او مراجعه كند و از بدى حال و وضعش به او گله [ و شكوه كند ]و او توانايى داشته باشد كه بدون تحّمل ضرر، حال و وضع او را تغيير دهد و كسى هم نيست كه به نيابت از او و به جاى او اين كار را انجام دهد [ و وضعيت فقير را تغيير دهد] پس اين شخص اين كار را ترك كند [ و بر اثر اين ترك، آن فقير] ضايع گردد و به هلاكت افتد و او دست [ فقير] را نگيرد و [ به كمكش اقدام نكند] به شاخه [ ديگرى‏] از درخت زقوم دست زده است و... [ پس از شمارش تعدادى از اعمال بد كه انجام هر يك از آنها دست زدن به شاخه‏اى از شاخه‏هاى درخت زقوم است‏] رسول اكرم (ص) نگاهى پر و [ عميق‏] به افق آسمان كرد و خنديد و مسرور شد.

سپس نگاهى به سوى زمين كرد و قيافه‏اش ترش و ناراحت شد. بعد از آن، رو به اصحاب كرد و فرمود: «قسم به كسى كه محمد را به حق به نبوت مبعوث كرد! هر آينه، درخت طوبى را در [ باطن ]ديدم كه شاخه هايش رفيع بود و [ ديدم كه اين درخت ]كسانى را كه به آن دست زده‏اند [ چگونه‏] به سوى بهشت [ مى‏كشاند ]و مى‏برد و [ در باطن‏] ديدم در ميان آنها كسى به شاخه‏اى و كسى به دو شاخه يا شاخه هايى بر حسب طاعت‏شان دست زده‏اند و حقيقت آن است كه زيد بن حارثه را ديدم كه به همه شاخه‏هاى درخت طوبى دست زده و آن درخت [ با تمام شاخه‏هايش‏] او را به سوى بالاترين بالا مى‏كشاند و به اين جهت خنديدم و خوشحال شدم. سپس نگاهى به زمين كردم پس قسم به خدايى كه مرا به نبوت مبعوث كرد [ در باطن‏] ديدم درخت زقوم را كه شاخه هايش را فرو انداخته است... كسانى را كه با شاخه‏هايش دست زده‏اند به سوى جهنم فرو مى‏برد و در باطن ديدم از آنها كسى به شاخه‏اى دست زده و از ايشان كسى به دو شاخه يا شاخه هايى بر حسب [ اعمال، افكار، افعال، اوصاف و عقايد ]زشت‏شان دست زده است و حقيقت آن است كه برخى از منافقان را ديدم كه به همه شاخه‏هاى درخت زقوم دست زده‏اند و درخت زقوم آنها را به پايين‏ترين مدارج پايين خود فرو مى‏برد (جهنم) و به اين جهت ترش رو و ناراحت گشتم‏«الى ان قال: و ان اللَّه عزوجل اذا كان اوّل يوم من شعبان امر بابواب الجنّة فتفتح، و يامر شجرة طوبى فتطّلع اغصانها على هذه الدنيا، ثم ينادى منادى ربنا عزوجلّ، يا عباداللَّه هذه اغصان شجرة طوبى فتعلّقوا بها تؤديكم الى الجنان و هذه اغصان شجرة الزّقّوم فايّاكم و ايّاها لا تؤدّيكم الى الجحيم، ثم قال: فوالّذى بعثنى بالحقّ نبيّا انّ من تعامل بابا من الخير فى هذا اليوم فقد تعلّق بغصن من اغصان شجرة طوبى فهو مؤيد الى الجنان، ثمّ قال رسول اللَّه(ص): فمن تطوّع لله بصلاة فى هذا اليوم فقد تعلّق منه بغصن و من تصدّق فى هذا اليوم فقد تعلّق منه بغصن. و من عفا عن مظلمة فقد تعلّق منه بغصن و من يصلح بين المرء و زوجه و الوالد و ولده و القريب و قريبه و الجار و جاره و الاجنبى و اجنبيه فقد تعلّق منه بغضن... و كذلك من فعل شيئا من سائر ابواب الخير فى هذا اليوم فقد تعلق منه بغصن. ثم قال رسول اللَّه(ص): و الذى بعثنى بالحق نبيا و انّ من تغاطى بابا من الشّر و العصيان فى هذا اليوم فقد تعلّق من اغصان الزّقّوم فهو مؤدّيه الى النار ثمّ قال رسول اللَّه(ص): و الّذى بعثنى بالحقّ نبيا فمن قصر فى صلاته المفروضة و ضيعها فقد تعلّق بغصن منه، و من جائه فى هذا اليوم فقير ضعيف يشكوا اليه سوء حاله و هو يقدر على تغيير حاله من غير ضرر يلحقه و ليس هناك من ينوب عنه و يقوم مقامه فتركه بضيع و يعطب و لم يأخذ بيده فقد تعلق بغصن منه،... ثمّ رفع رسول اللَّه(ص) طرفه الى السّماء مليا و جعل يضحك و يستبشر ثم خفض طرفه الى الارض فجعل».ر.ك: تجسم عمل و شفاعت، صص 41 - 58 و معاد يا بازگشت به سوى خدا، ج 2، صص 30 - 82.

مقصود از تجسم اعمال چیست؟
مقصود از «تجسم» ‌یا «تمثل» این است كه آن‎چه انسان در این جهان انجام داده است، در جهان دیگر به صورتی متناسب با آن جهان نمودار گردد. و به عبارت دیگر: پاداش‎ها و كیفرها، نعمت‎ها و نقمت‎ها، شادمانی و سرور، درد و شكنجه‎های اخروی، همه و همه همان حقایق اعمال دنیوی انسان‎ها است كه در حیات اخروی خود را نشان می‎دهند.
و به دیگر سخن: هر كرداری كه انسان انجام می‎دهد، خواه خوب باشد و خواه بد، یك صورت دنیوی دارد كه ما آن را مشاهد می‎كنیم، و یك صورت اخروی كه هم‎اكنون در دل و نهاد عمل نهفته است، و روز رستاخیز پس از تحولات و تطوراتی كه در آن رخ می‎دهد، شكل كنونی و دنیوی خود را از دست داده و با واقعیت اخروی خود جلوه می‎كند، و موجب لذات و شادمانی، و یا عامل آزار و اندوهی می‎گردد.
بنابراین، اعمال نیك این جهان در روزگار رستاخیز تغییر شكل داده و به صورت نعمت‎های بهشتی درخواهد آمد، چنان‎كه اعمال به صورت آتش و زنجیر و انواع عذاب نمودار خواهند شد.
در كنار بحث «تجسم اعمال» كه غالباً ناظر به كردارهای مربوط به اعضای انسان است، مسأله دیگری مطرح می‎شود كه از آن به تبلور یا تجسم نیتها و ملكات نفسانی تعبیر می‎شود، و مقصود این است كه صورت حقیقی انسان بستگی به همان نیت‎ها، خصلت‎ها و ملكات نفسانی او دارد، و براین اساس، اگر چه انسان‎ها از نظر صورت ظاهری یكسانند، ولی از نظر صورت باطنی یعنی خصلتها و ملكات، ‌انواع یا اصناف گوناگونی دارد.
حكیم سبزواری(ره) در این‎باره می‎گوید:
«انسان به اعتبار اخلاق و ملكاتش یا فرشته است، یا حیوان، یا درنده، و یا شیطان. بنابراین، اگر چه انسان از نظر صورت دنیوی یك نوع بیش نیست، ولی از نظر صورت اخروی چهار نوع خواهد بود؛ زیرا اگر شهوت و غضب بر او غلبه كند و كارهای او پیوسته از این دو غریزه صادر گردد، صورت اخروی او حیوان و درنده خواهد بود، و اگر اخلاق پسندیده در نفس او رسوخ كرده باشد، به صورتهای زیبای بهشتی تمثل خواهد یافت.»[1]
ادامه دارد

تجسم اعمال در آیات قرآن
تجسم اعمال یك حقیقت قرآنی است كه در آیات متعدد نمونه‎هایی از این آیات را یادآور می‎شویم:
1. «یَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً».[2]
ـ روزی كه هر انسانی هر كار نیكی كه انجام داده است، نزد خود حاضر می‎یابد، و هر كار بدی را كه انجام داده است نیز حاضر و آماده می‎یابد، و آرزو می‎كند كه میان او و آن عمل ناروا فاصله مكانی یا زمانی بسیاری وجود می‎داشت (و او آن عمل ناروا را كه در دنیا انجام داده است در قیامت مشاهده نمی‎كرد).[3]
2. «إِنَّ الَّذِینَ یَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِكَ ما یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ...»[4].
ـ كسانی كه به خاطر به دست آوردن مالی اندك، آیات الهی را كتمان می‎كنند، چیزی جز آتش در شكم خود جای نمی‎دهند.
3. «إِنَّ الَّذِینَ یَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامى ظُلْماً إِنَّما یَأْكُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً».[5]
ـ آنان كه از روی ستم اموال یتیمان را می‎خورند، در حقیقت آتش می‎خورند، و در آینده وارد دوزخ خواهند شد.
این دو آیه شریفه آشكار بیانگر آن است كه آن‎چه افراد از راه كتمان حقایق الهی و یا از راه ستم بر یتیمان به دست می‎آورند، در حقیقت آتش درون خود جای می‎دهند. شكی نیست كه صورت ظاهری و دنیوی اموال یاد شده آتش نیست، بلكه به صورت انواع لذت‎های دنیوی نمایان می‎شوند بنابراین، باید بگوییم: این‎گونه اموال صورت دیگری دارد كه اكنون از چشم ظاهربین انسان پوشیده است، ولی در سرای دیگر كه پرده‎ها بالا می‎رود و حقایق پنهان آشكار می‎گردد، چنان‎كه قرآن كریم در جای دیگر می‎فرماید: «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» چهره واقعی این اعمال نمایان می‎گردد، و آن چیزی جز آتش و عذاب خداوندی نیست.
4. «یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ».[6]
ـ روزی كه مردان و زنان با ایمان را می‎بینی كه نور وجود آنان در پیشاپیش و جانب راست آنان در حركت است.
آن‎چه از ظاهر این آیه شریفه استفاده می‎شود این است كه در قیامت، وجود انسان‎های با ایمان به صورت منبع نوری در می‎آید و این نور، پیش رو و اطراف آنان را روشن می‎سازد. اكنون باید دید آنان، ‌این نور را از كجا آورده‎اند؟ پاسخ این سؤال را می‎توان از گفتار خود آنان به دست آورد؛ زیرا آن‎گاه كه منافقان از آنان درخواست می‎كنند كه اندكی درنگ نمایند، تا این گروه نیز در پرتو نور آنان حركت نمایند، به منافقان می‎گویند:
«ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالَْتمِسُوا نُوراً».[7]
ـ به عقب (دنیا) باز گردید و برای خود نور به دست آورید.
یعنی، ما این نور را در دنیا كسب كرده‎ایم، و شما اگر می‎توانید (كه نمی‎توانید) به دنیا باز گردید، و برای خود تحصیل نور نمایید. اما در این‎كه این نور چگونه نور از دنیا نشأت گرفته است؟ دو احتمال وجود دارد:
الف. شخصیت والای آنان در پرتو اطاعت و عبادت، به صورت كانون ملكات زیبا درآمده و در جهان دیگر به صورت نور تجلی می‎كند.
ب. چهره واقعی اعمال صالح و صفات نیك آنان نمایان گردیده و به صورت نور تجسم یافته می‎یابد.
ادامه دارد

5 قرآن كریم به مستكبرانی كه طلاها و نقره‎ها را از راه‎های غیر مشروع به دست آورده و به صورت گنجهایی پنهان ساخته، و از مسیر تولید و مصرف خارج می‎سازند، هشدار می‎دهد كه همین اندوخته‎ها در سرای دیگر سرخ گردیده و بر پیشانی و پشت و پهلوی آنان نهاده می‎شود، آن‎جا كه می‎فرماید:
«وَ الَّذِینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمى عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ».[8]
ـ كسانی را كه طلا و نقره را می‎اندوزند و در راه خدا انفاق نمی‎كنند به عذاب دردناكی بشارت بده، روزی كه آن طلاها و نقره‎ها در آتش دوزخ سرخ گردیده و بر پیشانی و پهلو و پشت آنان نهاده می‎شود، و به آنان گفته می‎شود: این همان چیزی است كه از قبل برای خودتان اندوخته‎اید، پس آن‎چه را انداخته‎اید، بچشید.
نكته قابل دقت در این آیه آن است كه می‎فرماید: «هذا ما كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ»؛ یعنی، این آتش و عذاب همان است كه شما برای خود اندوخته‎اید، و به عبارت دیگر: این‎گونه یعنی طلاها و نقره‎ها در دو نشأه (دنیا و آخرت) به دو صورت مجسم می‎گردد: در این جهان به صورت فلز خیره كننده چشمها، و در جهان آخرت به صورت عذاب دردناك خداوندی.
6. «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ...».[9]
ـ كسانی كه به آن‎چه خدا از فضل خود به آنان عطاء كرده است، بخل می‎ورزند، گمان می‎كنند كه این بخل و امساك برای آنان بهتر است، بلكه این كار برای آنان بدتر می‎باشد (زیرا) به زودی آن‎چه را به آن بخل ورزیده‎اند، به صورت طوقی به گردن آنان خواهد افتاد.
این آیه شریفه نیز بسان آیه قبل می‎رساند: اموالی كه انسان برخلاف حكم الهی روی هم انباشته كند، در قیامت به صورت طوقی آزاردهنده تجسم یافته و مایه عذاب بخل ورزان خواهد شد.
ادامه دارد

7 لقمان حكیم در نصایح خود به فرزندش می‎گوید:
«یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِی صَخْرَهٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ».[10]
ـ فرزندم (هر كاری كه از انسان سر زند) هر چند به اندازه سنگینی خردلی در میان صخره‎ها و یا آسمان‎ها و زمین باشد، خداوند آن را در روز رستاخیز می‎آورد.
از ظاهر این آیه شریفه نیز برمی‎آید كه: خداوند در روز قیامت خود عمل انسان را می‎آورد و آن را ملاك پاداش و یا كیفر قرار می‎دهد.
8. قرآن كریم در آیه دیگر، همین واقعیت را به گونه‎ای دیگر یادآور شده و می‎فرماید:
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ».[11]
ـ هر كس به اندازه سنگینی ذره‎ای كار نیك انجام دهد آن را می‎بیند، و هر كس به اندازه سنگینی ذره‎ای كار بد انجام دهد، آن را می‎بیند.
نكته قابل توجه در این آیه شریفه، كلمه «یَره» است، زیرا ضمیر مفعولی موجود در آن به خود عمل كه از كلمه یعمل استفاده می‎شود، و یا به كلمه «خیراً و شراً» بر می‎گردد.[1] . فـباعتبـار خـلقه الانسان ملك او اعـجبم او شـیطان
فهو و ان وحد دنـیا وزعا اربـعه عقـبی فـكان سبعاً
بهیمه مع كون شهوه غضب شیمته و إن علیه قد غلب
مكر فـشیطان و إذ سـجیه سـنـه فـصور بـهیـه.
[2] . آل عمران/ 30.
[3] . نظیر این آیه است آیه «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً» (كهف/ 42)، و آیه «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ» (تكویر/ 14).
[4] . بقره/ 174.
[5] . نساء، 10.
[6] . حدید/ 13.
[7] . حدید/ 13.
[8] . توبه/ 35ـ34.
[9] . آل عمران/ 80.
[10] . لقمان/ 16.
[11] . زلزله/ 8ـ7.
منبع علی ربانی گلپایگانی - عقاید استدلالی سایت اندیشه قم

گمنام;1096 نوشت:
تجسم اعمال و حقيقت آن را توضيح دهيد

سلام
خلاصه مطلب این است که :
انسان با اعمال خود ملکات نفسانی برای خودش می سازد . مثلا ملکه نفسانی محبت ورزی یا ملکه نفسانی مشاجره . این ملکات در سرّ انسان استقرار می یابند . وقتی شخص در دنیاست این ملکات در درونش صور خیالیه برایش می سازند لذا وقتی یک فرد محبت ورز تنها می شود به صورتهای زیبا و متبوعی مشغول می شود که ملکه محبت ورزیش برایش می سازد . فرد پرخاشگر هم وقتی تنها می شود باز ملکه نفسانی پرخاشگریش برایش صحنه های جنگ و جدل و دعوا درست می کند و او را راحت نمی گذارد و آزار می دهد . این در حالی است که شخص بواسطه مشغولیت به امور جسم نمی تواند توغل کافی در صورتهای خیالی خودش بکند لذا تاثیر آنها هم در او خیلی قوی نیست . اما وقتی شخص مرد و با حقیقت مجرد خود تنها شد این صورتها بسیار بسیار قوی و شدید ساخته می شوند و اورا شاد یا آزرده می کنند . لذا هرکس در آخرت مهمان سرّ و باطن خویش است . باید دید چطور آن را ساخته ایم ؟
بحث دیگر در تجسم اعمال یادآوری اعمال است . این اتفاق چون در فضای مجردات و با بازخوانی پرونده جان انسانها صورت می گیرد در حقیقت بیشتر به تجربه مجدد همه افعال شبیه است مثل اینکه فرد دوباره اعمال خود را تکرار می کنند اما نه با وجود جسمانی بلکه با وجود روحانی خویش . اگر بخواهیم تشبیهی کنیم می گوییم مثل فیلم است که ضبط شده و دوباره پخش می شود . اما این ضبط و پخش در مورد اعمال انسانی تماما در فضای جان او و با تجربه عینی روحانی آن صورت می گیرد .
موفق باشید
موضوع قفل شده است