چالشهای فلسفه و فیزیک چیست؟

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چالشهای فلسفه و فیزیک چیست؟

سلام
ما ایرانیان وارثان بزرگ فلسفه قدیم هستیم . فلسفه در تمدن اسلامی و بخصوص در ایران رشد بسیار زیادی کرد . اما در غرب سیر فلسفه تا اندازه ای متفاوت بوده است . از آنجا که غربیها همیشه در صدد بهبود زندگی مادی خود بوده اند خواسته اند از بینشی برخوردار باشند که به این خواسته پاسخ روشنتر و موثرتری بدهد لذا تفلسف در غرب سیر مادیگرایانه پیدا کرد چون آنان دریافتند که تکیه به ذهن در کشف جهان چندان قابل اعتماد نیست بخصوص که کشفیات جدید بسیاری از این ذهن گرایی ها را رد می کرد .
اما در دنیای اسلام و ایران مساله اینطور نبود . تکیه بر مبانی دینی در کنار کم توجهی به علوم تجربی انگیزه ای در فلاسفه ما برای این سیر قهقرایی ایجاد نمی کرد ولی این باعث نمی شود ما چشمانمان را بر یافته های علوم جدید ببندیم و بدون حل چالشهایی که برای فلسفه ایجاد کرده راهمان را ادامه دهیم .
سعی در حل این چالشها حرکنی ارزشمند است که همگان را از منافع آن برخوردار می سازد.
ارائه فهرست این چالشها توسط کارشناسان محترم می تواند شروع خوبی برای بحث باشد
یا علیم

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صدیق

با سلام

[=microsoft sans serif]این بحث در تاپیک آیا یافته های علم فیزیک با منطق مخالفتی دارد؟ نیز بحث شده است. مهمترین معضلی که در رابطه با فیزیک نظری و فلسفه مورد بحث قرار میگیرد، بحث از علیت و رد آن در قالب نظریه کوانتوم است. به هر حال، برای مشارکت کاربران محترم، تاپیک باز میشود. فقط لطفا از طرح مباحث متفرقه پرهیز نمایید.

سلام. در مورد اینکه ما ایرانیان در رشد علوم نقش به سزایی داریم قابل انکار نیست. نقش ایرانیان تا حدی است که لباس فارغ التحصیلی دروه های علمی آنها از لباس ابن سینا - روحانیت امروزین- اقتباس شده است. اما اینکه چرا غرب امروزین از نظر علمی از جهان اسلام پیشرفته تر است علتهای متعدد دارد. از آن جمله میتوان به مطالب زیر اشاره نمود:
1- مسائل سیاسی: در آغاز رشد علمی غرب در جهان اسلام نیز پیشرفت صورت می پذیرفت. این پیشرفتها تا حدی بود که جهان اسلام در حالی نابود سازی جهان غرب بود. به عبارتی بخشهای زیادی از غرب مورد تصرف مسلمانان-عثمانیها- قرار گرفت. اما غرب برای جران این مشکل بین ایرانیان صفوی و ترکان عثمانی ایجاد اختلاف نمودند. این اختلاف دو ریشه مذهبی سیعه و سنی و ریشه ملی گرایی فار و ترک داشت. این طرفن د پاسخ داد و توان اصلی مسمانان عثمانی در جبه ایران به هدر رفت و از سرعت پیشرفت آنها در اروپا کاست. این نزاع در دوره های بعد یعنی افشاریه و قاجاریه تا اول دوره ناصری نیز ادامه داشت. بعدها یعنی در اولیل قرن بیستم و دو جنگ جهانی با تحریک اعراب به هدف خود رسید.
به عبارتی؛ رشد غرب در جهان معاصر بیشتر مدیون کوته نظری مسلمانان در اداره جامعه اسلامی است و وجود نزاعهای کته بینانه بود.
2-غرب دارای مکتبهای فلسفی متعدد است. اسلام نیز مکتبهای فلسفی متعدد دارد. هم در غرب و هم در اسلام؛ برخی از آنها هم به جهان مادی توجه دارند و هم به جهان معنا-با تفاوت در دیدگاهها و عمق آنها- در جهان اسلام ابن سینا به هر دو عالم توجه خوبی نموده است. کتاب سماع طبیعی ابن سینا یکی از زیباترین کتابهای علمی اوست که هنوز هم در سه علم فیزیک، زیست و شیمی حرف برای گفتن دارد. البته صدرا بیشتر توجهش به عالم معناست ولی مبانی تجربی زیادی را در آثار خود مانند ج 4 و 5 اسفار دارد که توسط نسلهای بعدی پیگیری نشد.
3-یکی از مهمترین عوامل پیشرفت غرب در علوم دوران مدرن، تبدیل ابعاد توصیفی و تحلیلی فلسفی به ابعاد آماری بود. که به وسیله آن به راحتی کمیت را محاسبه میکردند و به کار می بردند. این مطلب در جهان اسلام چندان مورد توجه نبود. البته امروزه غرب از ابعاد توصیف و تحلیل غفلت نموده است و خودش نیز متوجه شدهاست. لذا تقریبا 10 سال است که تلاش دارد تا ابعاد توصیفی و تحلیلی علوم را تقویت کند. اما نباید از یاد بردی که برای پیشرفت باید هر دو بعد را مورد توجه قرار داد.
4-دوران دویست ساله انحطاط در جهان اسلام سبب شد که در بسیاری از علوم از غرب عقب بیافتند. این عقب ماندگی به علت این نیست که غرب روش پژوهش فلسفی خود را تغییر داد بلکه به آن علت است که در جهان اسلام پژوهشی صورت نگرفت و گاهی نیز پژوهش های گذشته مورد نکوهش واقع شد.

اما آنچه در بیان اول به چش میآید احتمالا دوست عریز فکر می کنند که غرب از ذهنگرایی عبور کرد و به عین گرایی رسید به عبارتی به واقعیت پرداخت و فلسفه اسلامی هنوز ذهنی است. این یک تصور اشتباه است. برای پاسخ باید توجه داشت که
1- ایدئالیسم گاهی در برابر ماتریالیسم و گاهی در برابر رئالیسم قرار دارد. در جهان اسلام غالبا ایدئالیسم در برابر رئالیسم به کار می رود و در غرب نیز اینگونه است و سخن این عزیز نیز اشاره به همین مطلب دارد.
2- غرب در دام ایدئالیسم اسیر است و نتوانسته از ان خارج شود.
3- فلسفه یک تفکر انتزاعی است و انتزاع برای خود معانی متعدد دارد. گاهی مراد از انتزاع یک تصور توهمی است. گاهی مراد از آن یک مفهوم قرار دادی است و گاهی مراد از آن چیزی است که در واقعیت و عالم خارج وجود دارد که انسان با توجه به آن مفاهیمی را استنباط می کند. نوع اول توهم است و معمولا در اشعار کاربرد دارد. نوع دوم در علم حقوق و فقه کاربرد دارد . نوع سوم آن چیزی است که در فلسفه و علوم تجربی -با مراتب متعدد- کاربرد می یابد. فلسفه مبنایی ترین حالت انتزاعی در معنای سوم است.
خلط این سه معنای با یکدیگر سبب می شود تا فلسفه را که مبنایی ترین حالت تفکر است را ذهنی و علوم تجربی را عینی تصور کنند در حالی که بدون حل مسائل فلسفی نمی توان به حل مسائل تجربی پرداخت.

سلام. قبل از اینکه برخی از چالشهای فیزیک و فلسفه رو بیان کنم؛ لازم است در مورد برخی از اصطلاحات و الفاظ فیزیک مطالب رو بگم. شاید با روشن شدن این موارد؛ برخی از چیزیهایی که به عنوان چالش تصور می شه به خودی خود حل بشه. امروزه نام کوانتوم در ذهن بسیاری جولان می دهد و آن را به گونه ای می یابد که به فلسفه و منطق در تنافی است. اولین و مهمترین مسئله این است که فیزیک کوامنتوم چیست و چه فرقی با فیزیک کلاسیک دارد. دو بحث در اینجا وجود دارد. یکی ذره و دیگری سرعت. وقتی می گوییم ریز ذره مراد اندازه ای کوچکتر از اتم و مراد از سرعت کم، سرعت اجسام در برابر نور است. در این صورت:
1- اگر شیء بزرگ باشد و سرعت آن کم، فیزیک کلاسیک است.
2- اگر شیء بزرگ باشد و سرعت ان زیاد، فیزیک نسبیت است.
3- اگر شیء کوچک باشد و سرعت آن کم، فیزیک کوانتوم است.
4- اگر شیء کوچک باشد و سرعت آن زیاد، فیزیک کوانوتوم نسبیتی است.
از این توضیح کوتاه فرق بین فیزیک کوانتوم و فیزیک کلاسیک روشن می شود. البته این یک فرق مبنایی بود و در سایه آن فرقهای دیگری مانند موضعیت، علیت و ... نیز پدید آمد که ان شاء الله در گذر زمان به آن پرداخته خواهد شد. منطق و فلسفه کلاسیک با فیزیک کلاسیک ارتباط تنگاتنگ داشت به گونه ای که بسیاری از مبانی فیزیک در فلسفه و فلسفه در فیزیک کلاسیک جریان داشت. اما با ایجاد تغییرات در فیزیک و پیدایش سه رویکرد دیگر در تحلیل پدیده های طبیعی، فلسفه کلاسیک -مخصوصا در فضای غرب- در برخی از موارد دچار چالش شد. این چالشها تا حدی قابل اصطلاح بود ولی در برخی ازموارد منجر به پیدایش مکتبهای منطقی و فلسفی جدید گردید.
آنچه در فیزیک معاصر قدرت دارد و در تحلیل پدیده ها به کار می رود نوعی رویکرد فلسفی به نام پوزیتیویسم است که مبانی آن در اوایل قرن بیستم رد شده است ولی آثار آن در علوم تجربی مانند فیزیک، زیست و شیمی و به تبع آن در علوم انسانی هنوز وجود دارد. در نتیجه شاید شایسته باشد تا از تبیین مبانی پوزیتیوست و نقد آن آغاز نموده و سپس به مؤلفه های فیزیک معاصر پرداخته شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

انیشتین بزرگ می فرماید که:


[/HR]
خداوند هرگز تاس نمی اندازد.


[/HR]

این جمله رو من و همه دانشجوهای فیزیکی که

کوانتوم :no:رو با عمق وجودشون درک کرده باشند تایید می کنیم.


[/HR]

درود برنسبیت عام
:Kaf::solh::pirooz::shadi:

اینکه انیشتین گفت خداوند هرگز تاس نمی اندازد؛ یعنی اینکه عالم هستی بدون علت و از روی شانس کار نمی کند بلکه دارای علت است. ز این مطلب در فیزیک به نام های متعدد مانند علیت و کازولیتی(causality) می شود. چیزی که در اینجا قابل توجه است برخی از فیزیکدانان مکتب کپنهاگی قائل به عدم علیت هستند و عالم را بر اساس شانس می دانند. در اینجاست که این تعبیر مشهور انیشتین بیان شده است. اما نباید از یاد برد که:

[=impact]در تاس انداختن نیز علیت وجود دارد؛ زیرا هیچ تاسی بدون علت حرکت نمی کند و اگر همه علت ها را بشناسی می توانی روی سکه را پیش بینی کنی.

[=impact]:Moteajeb!::Moteajeb!::ok:

محی الدین;618622 نوشت:
سلام
ما ایرانیان وارثان بزرگ فلسفه قدیم هستیم . فلسفه در تمدن اسلامی و بخصوص در ایران رشد بسیار زیادی کرد . اما در غرب سیر فلسفه تا اندازه ای متفاوت بوده است . از آنجا که غربیها همیشه در صدد بهبود زندگی مادی خود بوده اند خواسته اند از بینشی برخوردار باشند که به این خواسته پاسخ روشنتر و موثرتری بدهد لذا تفلسف در غرب سیر مادیگرایانه پیدا کرد چون آنان دریافتند که تکیه به ذهن در کشف جهان چندان قابل اعتماد نیست بخصوص که کشفیات جدید بسیاری از این ذهن گرایی ها را رد می کرد .
اما در دنیای اسلام و ایران مساله اینطور نبود . تکیه بر مبانی دینی در کنار کم توجهی به علوم تجربی انگیزه ای در فلاسفه ما برای این سیر قهقرایی ایجاد نمی کرد ولی این باعث نمی شود ما چشمانمان را بر یافته های علوم جدید ببندیم و بدون حل چالشهایی که برای فلسفه ایجاد کرده راهمان را ادامه دهیم .
سعی در حل این چالشها حرکنی ارزشمند است که همگان را از منافع آن برخوردار می سازد.
ارائه فهرست این چالشها توسط کارشناسان محترم می تواند شروع خوبی برای بحث باشد
یا علیم

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
بزرگترین چالش فیزیک فرض‌ها و تعاریف اولیه‌ی آن است، تعاریف آن از فضا، از زمان، از ماده و انرژی ...
چالش‌های بعدی آن قوانین حاکم است ... منطق حاکمیت یا عدم حاکمیت اصل علیت در فیزیک و اصل انتخاب در ریاضیات و غیره همگی در همین حوزه قابل ورود و بررسی هستند
یک چالش عمده خود رویکرد شناخت‌شناسی این علوم است که در ابتدای کار از یک black box‌ استفاده می‌کنند، یک سری ورودی به آن می‌دهند و یک سری خروجی از آن می‌گیرند و بعد تابع تبدیلی به آن black box می‌دهند که می‌شود ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین توصیف از حقیقتی که پشت آن black box است (مثلاً در فیزیک کلاسیک به جسمی نیرو وارد می‌شود و آن جسم شتاب می‌گیرد، نیروهای متفاوت و شتاب‌های مفاوت، بین نیرو و شتاب یک رابطه‌ی خطی به دست می‌اید که نسبت تناسب آن را می‌گویند جرم آن جسم و از این به بعد جرم یک خاصیت ماده و در واقع به نوعی ابتدایی‌ترین تعریف ما از ماده خواهد بود، با آزمایش‌های بعدی می‌توان خواص دیگری هم برای ماده به دست آورد و تعریف بهتر ولی هنوز ناقصی از ماده ازا‌ئه داد)، همین تعریف هم سبب می‌شود تا آن black box دیگر کاملاً سیاه نباشد چون کمی در موردش شناخت پیدا کرده‌ایم و الآن خاکستری و کمی شفاف‌تر شده است، اما هنوز خیلی مانده تا تمام رنگش را از دست داده و شفاف شود و ما بر آنچه درون آن است احاطه‌ی علمی پیدا کنیم ... در علوم تجربی اصولی مانند اصل عدم قطعیت ادعا می‌کنند که شناخت ما از black box همیشه از طریق با واسطه و با آزمایش دادن ورودی و گرفتن خروجی و اصلاح تابع تبدیل منتسب به black box است و هرگز نمی‌توان از حدّی به حقیقت درون آن جعبه رسید. این چالش شاید برای یک نگاه کاربردگرایانه چالش به حساب نیاید چون از نظر کاربردی ما تا هر دقت مورد نیازی می‌توانیم به حقیقت نزدیک شویم و دقت را بالا ببریم تا کارمان راه بیفتد و مثلاً موشکی که قرار است به مریخ برود در فضا گم نشود، اما از نظر حقیقت شناسی واضح است که اینها نهایتاً تقریب و تخمین و حدس و گمان از حقیقت داخل یک black box است و مطاق قرآن حدس و گمان هرگز از شناخت حق انسان را بی‌نیاز نمی‌کند ... پس فکر کنم بزرگترین چالش فیزیک و فلسفه در روش شناخت‌شناسی در علوم تجربی و از جمله در فیزیک است. برای آنکه مطلب واضح شود مثالی از زیست‌شناسی می‌زنم که نظریه‌ی فرگشت باشد، البته قصد دارم ان شاء الله یک تاپیک در این مورد بزنم اگر عمری باشد اما فقط به طور خلاصه میگویم، ما یک سری داده‌های تجربی داریم که از مشاهدات به صورت خام برداشت می‌شوند، این داده‌ها را به صورت‌های متفاوتی می‌توان در کنار هم چید و یک منحنی به عنوان سناریو از بینشان گذراند (مشابه Curve Fit و در واقع Function Fit)، این منحنی یا تابع نقش یک سناریو را دارد که داده‌ها را به صورت نمونه‌برداری‌هایی از حقیقتی کامل‌تر توضیح می‌دهد ... با این سناریو نه تنها ارتباط آن داده‌ها به صورتی فشرده با یک ضابطه بیان می‌گردد که آن ضابطه ادعایی هم در مورد چرایی رخداد آن تجربیات خواهد داشت. در اینجاست که مثلاً برای یک سری داده‌های تجربی ما یک بار نظریه‌ی فرگشت را داریم که می‌گوید تمام یا بسیاری از شباهت‌ها حاکی از ارتباط داشتن در چگونگی پیدایش گونه‌ها هستند و یک بار هم نظریه‌ی ادیان را داریم که این شباهت‌ها دلیل بر یکسان بودن منشأ جسمانی یکسان برای گونه‌ها نیستند بلکه خداوندی که قادر بوده است یک سری ویژگی‌ها را در یک موجود به دلایلی حکمت‌آمیز بیافریند قادر بوده است همان ویژگی‌ها یا مشابه‌های آنها را به همان دلایل حکمت‌آمیز یا دلایلی شبیه به آنها در گونه‌ای دیگر تعبیه نماید. بعد نظریه‌ی فرگشت می‌گوید که اما ما چیزهایی در برخی گونه‌ها یافته‌ایم که الآن برای آن موجودات زائد است، مثل اینکه اسکلت لگن مانندی در بدن مار وجود دارد که با توجه به اینکه مار دست و پایی ندارد وجودش غیرضروری است و نشان می‌دهد که مار در اصل از گونه‌ای دیگر جدا شده است اما مثلاً اسلام دلیل دیگری برای همین مشاهده دارد و می‌گوید که مار از موجودات بهشتی بوده است و تا هبوط ادم علیه‌السلام چهار دست و پا داشته است ولی با اخراج مار از بهشت به عنوان جریمه دست و پایش از او گرفته شد و این باقی مانده‌ی دست و پایی است که خودش به عنوان یک گونه‌ی مستقل در بخشت داشته است. باز فرگشت به شباهت‌های عجیب بین دو گونه‌ی از یک خانواده مانند گربه‌سالان اشاره می‌کند که مثلاً گربه و شیر خیلی به هم نزدیک هستند و معلوم است که باید جدّ یکسانی داشته باشند، باز اسلام می‌گوید که خیر انها جدّ یکسان ندارند بلکه خداوند یکی را به ور مستقیم از مثلاً عطسه‌ی دیگری آفرید همانطور که انسان را از خاک آفرید و این شباهت‌ها تنها به طور وراثت و جهش نیست که منتقل می‌شود. می‌بینید داده‌های تجربی یکتا هستند ولی سناریوهایی که آنها را به هم وصل می‌کنند خیلی متفاوت هستند، یکی ناظر بر حقیقت است و دیگری نظریه‌ی بی‌ارزش و باطل است که فقط هنوز بطلان آن برای جامعه‌ی علمی اثبات نشده است، از نظر کاربردی هر دو ممکن است کارایی یکسانی داشته باشند ولی یکی علم است و دیگری توهم علم. این چالش عیناً در فیزیک هم هست. نظریه‌ی فیزیک کلاسیک و نسبیت و کوانتوم هر سه تقریب‌هایی از یک حقیقت واحد هستند، هر سه مجانب‌هایی برای یک شکل کامل هستند، هیچ کدامشان علم نیستند و فقط به این دلیل پذیرفته شده‌اند که کاربردی هستند، اما کاربردی بودن چقدر به معنای علم بودن هستند؟ مثلاً معادله‌ی شرودینگر در مکانیک کوانتوم چطور به دست آمد؟ آیا جز این بود که شرودینگر سعی کرد نظر دوبروی را مبنی بر اینکه تمام ذرات خاصیت ذره‌ای موجی بودن دارند را فرمول‌بندی کند و متغیر مستقل او که \psi بود را اصلاً نمی‌دانست که تعبیر فیزیکی‌اش چیست و تنها سعی کرد برایش یک معادله‌ی موج بنویسد؟ معادله‌ی او اگر در عمل کارایی نداشت به خودی خود هم هیچ ارزشی نداشت، اما در پیش‌بینی‌ها کارایی خودش را نشان داد و پذیرفته شد، بدون آنکه به خودی خود ارزش علمی خاصی داشته باشد. این یک چالش بزرگ در مسیر حقیقت شناسی است. این چیزی نیست که از علم انتظار می‌رود. این شبیه یک کار مهندسی است ... یک مهندس اگر در بیابان باشد و به هیچ کتابی دسترسی نداشته باشد و لازم باشد یک مسأله‌ای را جل کند کاری به حقیقت ندارد و می‌گوید داشتن یک جواب هر چند غلط بهتر است از نداشتن هیچ جوابی، به همین خاطر حتی آب در فاز مایع را هم ممکن است برایش از معادله‌ی حالت گاز ایده‌آل استفاده نماید، به هر حال یک عددی به عنوان جواب به دست خواهد آورد، حالا اگر جداول ترمودینامیکی آب را داشت نهایت چند درصد جوابها بهبود داده می‌شدند ... این چالش‌ برای مهندسی چالش نیست چون هدف از مهندسی کاربرد است و هیچ اصراری نیست که علوم دائر بر حقیقت داشته باشیم، ولی برای فیزیک و زیست‌شناسی و غیره که هدفشان کسب شناخت است ولو از طبیعت چه؟ آیا دانستن حقیقت ارزشی ندارد و تنها کاربردی بودن علوم مهم است؟

تمامی این چالش‌ها در اسلام قابل مرتفع شدن هستند ... اسلام نقاط شروع و راهنماهای خیلی خوبی برای کار علمی دائر بر حقیقت در اختیار ما قرار می‌دهد ... می‌شناخته‌ام کسی را که از رشته‌ی شیمی رفته باشد حوزه که بتواند کار علمی بر روی همان شیمی کند ولی وقتی وارد حوزه شده است آنقدر علوم باطنی دیده است که دیگر اصلاً شیمی را رها کرده است و مانند سایرین به همان علوم معمول حوزوی پرداخته است ... افراد زیادی نیستند که به حوزه بروند و تحصیلات عالیه‌اشان را ادامه بدهند و علوم باطنی و ظاهری را با هم دنبال کنند ... داشته‌ایم و داریم کسانی که اینطور باشند ولی تعدادشان خیلی کم است ... این هم چالشی است برای ما که قرآن و این همه روایات غنی علمی در تمام زمینه‌ها داریم و باز در علوم خود تابع غربی هستیم که هدفش از توسعه‌ی علوم غیر از خود علم است ... گاهی استعمار دیگران است، گاهی رقابت ایدئولوژیک است، گاهی هم کسب پول و ثروت و رفاه سرمایه‌دارانشان است با مصرفی بار آوردن مردم با رشد تکنولوژی و نو به نو تغییر دادن محصولاتشان ... این اهداف برای توسعه‌ی علم سخیف هستند ... ظاهراً ما هستیم که باید کاری کنیم ... ولی آیا خواهیم کرد؟

یا علی علیه‌السلام

[="Tahoma"][="Navy"]

seyedamir;619990 نوشت:
فلسفه یک تفکر انتزاعی است و انتزاع برای خود معانی متعدد دارد. گاهی مراد از انتزاع یک تصور توهمی است. گاهی مراد از آن یک مفهوم قرار دادی است و گاهی مراد از آن چیزی است که در واقعیت و عالم خارج وجود دارد که انسان با توجه به آن مفاهیمی را استنباط می کند. نوع اول توهم است و معمولا در اشعار کاربرد دارد. نوع دوم در علم حقوق و فقه کاربرد دارد . نوع سوم آن چیزی است که در فلسفه و علوم تجربی -با مراتب متعدد- کاربرد می یابد. فلسفه مبنایی ترین حالت انتزاعی در معنای سوم است.
خلط این سه معنای با یکدیگر سبب می شود تا فلسفه را که مبنایی ترین حالت تفکر است را ذهنی و علوم تجربی را عینی تصور کنند در حالی که بدون حل مسائل فلسفی نمی توان به حل مسائل تجربی پرداخت.

سلام
باتشکر
مقصود ما از این بحث بررسی نحوه عق ماندگی علمی یا فلسفی مسلمانان یا بررسی ابعاد مفهومی انتزاع و انواع آن ووو نیست
بلکه مقصود بررسی چالشهایی است که علم جدید برای مبانی فلسفه بوجود آورده است چه اینکه فی الجمله صاحبان علوم جدید فلسفه را علمی انتزاعی و ذهنی می دانند و زمان آنرا منقضی شده و پایان یافته می دانند
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

باء;632000 نوشت:
تمامی این چالش‌ها در اسلام قابل مرتفع شدن هستند ... اسلام نقاط شروع و راهنماهای خیلی خوبی برای کار علمی دائر بر حقیقت در اختیار ما قرار می‌دهد ... می‌شناخته‌ام کسی را که از رشته‌ی شیمی رفته باشد حوزه که بتواند کار علمی بر روی همان شیمی کند ولی وقتی وارد حوزه شده است آنقدر علوم باطنی دیده است که دیگر اصلاً شیمی را رها کرده است و مانند سایرین به همان علوم معمول حوزوی پرداخته است ... افراد زیادی نیستند که به حوزه بروند و تحصیلات عالیه‌اشان را ادامه بدهند و علوم باطنی و ظاهری را با هم دنبال کنند ... داشته‌ایم و داریم کسانی که اینطور باشند ولی تعدادشان خیلی کم است ... این هم چالشی است برای ما که قرآن و این همه روایات غنی علمی در تمام زمینه‌ها داریم و باز در علوم خود تابع غربی هستیم که هدفش از توسعه‌ی علوم غیر از خود علم است ... گاهی استعمار دیگران است، گاهی رقابت ایدئولوژیک است، گاهی هم کسب پول و ثروت و رفاه سرمایه‌دارانشان است با مصرفی بار آوردن مردم با رشد تکنولوژی و نو به نو تغییر دادن محصولاتشان ... این اهداف برای توسعه‌ی علم سخیف هستند ... ظاهراً ما هستیم که باید کاری کنیم ... ولی آیا خواهیم کرد؟

سلام
با تشکر از طرح مطالبتان
سعی می کنیم روی یکی از محورها و ترجیحا همان بحث رد علیت در فیزیک کوانتوم بحث کنیم که فکر میکنم یک بحث مبنایی مهم است
یا علیم[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

محی الدین;632047 نوشت:

سلام
با تشکر از طرح مطالبتان
سعی می کنیم روی یکی از محورها و ترجیحا همان بحث رد علیت در فیزیک کوانتوم بحث کنیم که فکر میکنم یک بحث مبنایی مهم است
یا علیم

سلام
یکی از چالشهای مهم فلسفه و فیزیک بحث علیت است
اختلاف بر سر مساله علیت بین فلسفه و فیزیک نوین آنستکه ظاهرا بنای مساله علیت در فلسفه بر این واقعیت مشهود است که از هر چیزی چیز دیگری پدید می آید بعبارتی از علتی معلول خاصی بوجود می آید مثلا از دانه گندم خوشه گندم و از درخت سیب میوه سیب اما در فیزیک نوین که فیزیک ریز ذرات است هر علتی معلول خاص ندارد بلکه معلولهای متفاوتی می تواند داشته باشد لذا به زعم فیزیکدانان اصل علیت زیر سوال می رود .
سوالی که اینجا قابل طرح است این است که آیا اصل علیت می گوید هر معلولی علتی دارد یا علتی خاص دارد ؟
پاسخ ما این است که :
به نظر می رسد اصل علیت مبتنی بر وجود یک علت برای هر معلوم است و قید خاص در آن وجود ندارد لذا یک معلول می تواند علتهای متفاوت و یک علت معلولهای مختلف داشته باشد
مثلا گرم شدن یک شی منحصر در قرار گرفتن آن در معرض آتش نیست بلکه می تواند ناشی از تابش آفتاب یا جریان الکتریسیته در آن و بلکه علتهای دیگری باشد
یا اینکه بهم خوردن تعادل یک دستگاه بدن موجب دردها و بیماری های مختلف باشد
پس در طبیعت هم علتهای متعدد برای معلول واحد وجود دارد و هم معلولهای متعدد برای علت واحد و این مساله مورد غفلت اندیشمندان نبوده است و با اطلاع از چنین مواردی اصل علیت را بنا گذاشته اند و گفته اند : هر معلولی علتی دارد
پس قید خاص برای علت و معلول در اصل علیت تصور فیزیکدانان است و نه یک واقعیت
با این بیان اصل علیت مصون از خدشه فیزیکدانان است
و اما در این بحث به نکته دیگری هم اشاره شده است و آن این است که با پذیرش علت خاص برای معلول خاص جهان کاملا قابل پیش بینی است اما با عدم پذیرش آن جهان قابل پیش بینی نیست
پاسخ ما این است که :
اولا قابل پیش بینی بودن یا نبودن دخلی به مساله علیت به آن نحو که بیان شد ندارد
ثانیا اگر تمام اسباب عادی دخیل در یک پدیده شناخته شود و همه آنها هم موجود باشند بی شک آن پدیده رخ خواهد داد مگر اینکه علتی غیرعادی در آن دخالت کند و اگر در آزمایشات فیزیک با وجود یکسانی شرایط نتایج متفاوت بدست می آید دلیلش عدم اطلاع و شناخت تمام اسباب دخیل در وقوع پدیده است به عبارت دیگر یکسانی شرایط ظاهری است و همه اسباب دخیل در موضوع شناخته نشده اند و این باعث تفاوت نتایج در آزمایشات به ظاهر مشابه است
یا علیم[/]

محی الدین;633113 نوشت:
به نظر می رسد اصل علیت مبتنی بر وجود یک علت برای هر معلوم است و قید خاص در آن وجود ندارد لذا یک معلول می تواند علتهای متفاوت و یک علت معلولهای مختلف داشته باشد

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
اگرچه با اصل حرفتان موافقم ولی فقط در مقام تبیین منظور مورد نظر فکر نمی‌کنید اینکه «می‌تواند ... یک علت معلولهای مختلف داشته باشد» باشد درست نباشد؟ مثال خارج شدن یک عضو بدن از حال تعادل که سبب ایجاد بیماری‌های متفاوت می‌شود هم همینطور است، اینکه کدام بیماری ایجاد شود بستگی به این دارد که آن عضو چگونه و در چه جهتی از وضعیت عادی کارکرد خود خارج شده باشد. در واقع هر معلولی حتماً علت دارد، یک علت همواره معلولش واحد خواهد بود ولی یک معلول همواره ناشی از تنها یک علت نیست، این عدم تناظر یک‌به‌یک هم از نظر ریاضی سبب وارون‌پذیر نبودن نگاشتی است که گذشته را به آینده می‌رساند، این مسأله هم یک تعریف بازگشت‌ناپذیری در ترمودینامیک است و هم توضیح غیرخطی بودن طبیعیات است که اگر خطی بودند باید وارون‌پذیر می‌شدند و البته دقایق بیشتری را هم می‌توان از این مسأله استخراج کرد، یکی از آنها عدم امکان سفر به گذشته است اگرچه البته در مورد امکان سفر به آینده اظهار نظری نمی‌کند.
اما در مورد بحث اعتبار یا عدم اعتبار اصل علیت با توجه به فیزیک کوانتوم و در تأیید حرف شما، هر کسی که منکر برقراری و عمومیت داشتن اصل علیت باشد تمام علوم خودش را هم رد کرده است، در واقع علوم در پی کشف علت‌هاست، ولو اینکه علت‌ها در نگاه Epistemic ماهیت آماری هم داشته باشند، همینکه هیچ رخداد حقیقتاً رندومی نداشته باشیم یعنی همیشه قانونی حاکم است که این قانون هم توصیفگر یک رابطه‌ی علّی و معلولی است، چه در نگاه Determinism و چه در نگاه Stochastic Phenomena. بنابراین نه با کوانتوم و نه با هیچ علم دیگری نمی‌توان اصل علیت را رد کرد، حتی استدلالی که بخواهد این اصل را رد کند خودش در مقام نتیجه‌گیری از استدلال خود است که این نتیجه‌گیری بدون پذیرش اصل علیت بی‌معناست، چون استدلال او در واقع علت پذیرش حکم اوست.
یا علی علیه‌السلام

[="Tahoma"][="Navy"]

باء;633129 نوشت:
اگرچه با اصل حرفتان موافقم ولی فقط در مقام تبیین منظور مورد نظر فکر نمی‌کنید اینکه «می‌تواند ... یک علت معلولهای مختلف داشته باشد» باشد درست نباشد؟ مثال خارج شدن یک عضو بدن از حال تعادل که سبب ایجاد بیماری‌های متفاوت می‌شود هم همینطور است، اینکه کدام بیماری ایجاد شود بستگی به این دارد که آن عضو چگونه و در چه جهتی از وضعیت عادی کارکرد خود خارج شده باشد. در واقع هر معلولی حتماً علت دارد، یک علت همواره معلولش واحد خواهد بود ولی یک معلول همواره ناشی از تنها یک علت نیست، این عدم تناظر یک‌به‌یک هم از نظر ریاضی سبب وارون‌پذیر نبودن نگاشتی است که گذشته را به آینده می‌رساند، این مسأله هم یک تعریف بازگشت‌ناپذیری در ترمودینامیک است و هم توضیح غیرخطی بودن طبیعیات است که اگر خطی بودند باید وارون‌پذیر می‌شدند و البته دقایق بیشتری را هم می‌توان از این مسأله استخراج کرد، یکی از آنها عدم امکان سفر به گذشته است اگرچه البته در مورد امکان سفر به آینده اظهار نظری نمی‌کند.

سلام
با تشکر از توجهتان
محور پاسخ ما به فیزیک دانان این است که صدور معلولهای متکثر از علت واحد بلا اشکال است . بله علت هم بباید در شراط مختلفی قرار گیرد که بتواند معلولهای متفاوتی ایجاد کند اما وحدت مضمحل نمیشود مگر اینکه مدعی شویم سبب به انضمام شرایط ، علت محسوب میشود و نه تنها خود سبب که این قابل تامل است
به همین خاطر است که میگوییم آنچه که در آزمایشهای فیزیک قابل بررسی است شناخت و وجود تمام اسباب دخیل در آزمایش است . چه بسا در این آزمایشان یک یا چند سبب ناشناخته وجود داشته باشد که باعث تغییر نتایج میشود . چه اینکه در جهان دائما متغیر حفظ شرایط یکسان برای یک آزمایش بسیار حساس و ظریف تقریبا ادعایی محال است مگر اینکه کسی بتواند لحظاتی کل عالم را متوقف کند و بر مجموعه اسباب دخیل در آزمایش سلطه یابد .
با این بیان میگوییم هرچند اصل علیت مبتنی بر عدم امکان صدور معلولهای متکثر از علت واحد نیست ( فی الجمله ) اما در واقع هم هر معلولی علت خاص دارد به این معنا که در صورت اجتماع تمام اسباب دخیل در یک پدیده همیشه پدیده واحدی را باید انتظار داشت لذا اگر جایی پدیده بطور متفاوتی ایجاد میشود حتما سبب یا اسباب ناشناخته ای هست که ناظرین از آن بی اطلاع هستند
یا علیم[/]

باء;633129 نوشت:
فکر نمی‌کنید اینکه ((یک علت می‌تواند معلولهای مختلف داشته باشد)) ، درست نباشد؟
سلام به شما و ساير دوستان
برادر عزيز جناب "باء" ، فكر ميكنم فرمايش جناب "محي الدين" ، طبق ديدگاه فيزيك دان ها و با وجود محدوديت هاي كنوني بود ، نه در اصل مطلب

اين رو با توجه به توضيحي كه ايشون فرمودند عرض ميكنم:

محی الدین;633113 نوشت:
اگر در آزمایشات فیزیک با وجود یکسانی شرایط ، نتایج متفاوت بدست می آید دلیلش عدم اطلاع و شناخت تمام اسباب دخیل در وقوع پدیده است. به عبارت دیگر یکسانی شرایط ، ظاهری است و همه اسباب دخیل در موضوع شناخته نشده اند و این باعث تفاوت نتایج در آزمایشات به ظاهر مشابه و در نتيجه وقوع معلول هاي مختلف است

(قسمت سبز رنگ توضيح اضافي خودم است)

لذا با توجه به اين توضيح ، مي شود گفت كه اگر تمام اسباب دخيل در يك واقعه رو كشف كنيم ، خواهيم ديد وقتي تمام اين اسباب و شرايط جمع بشوند ، حاصل آن فقط و فقط يك چيز خواهد بود و دو نتيجهء متفاوت و دو معلول متفاوت نخواهد داشت

اميدوارم درست متوجه شده باشم و درست توضيح داده باشم

سلام علیکم و رحمة الله،
بله حق با هر دوی شما بزرگواران است، حقیر هر شرطی که در ایجاد یک معلول نقش داشته باشد را جزء علت تامّه‌ی آن معلول به حساب می‌آورم ... :Gol:
در مورد مکانیک کوانتومی هم جناب استوار به حقیر تفسیر بوهمی از مکانیک کوانتوم (Bohmian Mechanics) را معرفی کردند که بر خلاف تفسیر کپنهاگی صحبت از متغیرهای مجهول و ناشناخته‌ای می‌کند که انیشتین هم از همان تفسیر استقبال می‌کرد. حقیر هنوز وقت نکرده‌ام زیاد در مورد مکانیک بوهمی بخوانم که آیا تمام نتایج تفسیر کپنهاگی را می‌تواند بگیرد و توضیح دهد یا خیر.
یا علی علیه‌السلام

سلام. در طرح مسئله چالش فیزیک و فلسفه باید بسیار دقت نمود. زیرا برخی از موارد چالش نیستند بلکه نوعی علم زدگی و درک غلط مبانی آن سبب توهم چالش می شود. در آغاز بحث باید عرض نمود که در فلسفه اسلامی سه مکتب اصلی وجود دارد. مکتب اول مشاء است. در فلسفه مشاء مسئله طبیعیات و علوم طبیعی بسیار مورد توجه است و به صورت مستقل نیز از آن بحث شده است. از این گروه میتوان شیخ الرئیس ابن سینا را نام برد.
مکتب دوم اشراق است. اشراق نیز به مسئله طبیعیات توجه داشته است ولی چندان گسترده نیست. مکتب سوم حکمت متعالیه است. در حکمت متعالیه اولا و بالذات به مسئله ماوراء طبیعت و مسائل سیر الی الله توجه می شود. بزرگ این جریان صدرالمتألهین است. صدرا چندان تمایلی به طبیعیات ندارد و به ابن سینا نیز به همین علت خورده می گیرد. اما در جلد 4 و 5 اسفار می بینیم که به مسئله طبیعیات می پردازد. لذا اولا و بالذات به طلبیعیات توجه ندارد، ثانی و بالعرض و به تبع مسائل سیر الی الله به آن می پردازد. به عبارتی طبیعیات در آثار صدرا چندان دیده نمی شود ولی مبانی آن وجود دارد.
شاید یکی از دلایل مهم در کم توجهی حوزه های علمیه معاصر به مسئله طبیعیات همین باشد. البته امروزه جریانهایی در حوزه شروع شده است که به مسئله طبیعیات در اندیشه صدرا اهمیت می دهند. اما بدنه حوزه هنوز به طبیعیات علاقه زیادی ندارد و در نتیجه یک طلبه از آغاز وارد حوزه شود چندان به آن گرایش ندارد.
ظاهرا علاقه همه دوستان یا حداقل آشنایی آنها با مسئله علیت است. اما باید متذکر شد که مسئله علیت در فیزیک کوانتوم نیز مورد مناقشه است. که بزرودی به آن میپردازم.
اما آنچه در اینجا ادعا می شود و سعی در تبیین آن است:

[=arial black]بین مبانی فلسفی صدرایی و تحلیل پدیده های فیزیکی چه در سطح ماکرو(کلاسیک) و چه در سطح میکرو(کوانتوم) هیچ منافاتی نیست.

در فیزیک کوانتوم نوعی تحلیل وجود دارد که از آن تعبیر به تحلیلهای رئالیستی و ایده آلیستی می شود. تعبیر رئالیستی پیروانی همچون انیشتین و بوهم و در تعبیر ایده آلیستی مکتب کپنهاگ و پیروان هایزنبرگ را دارد. بر اساس مکتب کپنهاگی احتمال و تقریب ذاتی هر پدیده ای است. بر خلاف کلاسیک که احتمال و تقریب را عارض می دانستند. به عبارتی در فیزیک کلاسیک نیز از احتمال و تقریب سخن گفته می شد -هر گاه فیزیکدانی بدون توجه به تقریب سخن بگوید؛ در جمع علمی او را از علم فیزیک بی بهره می دانند- اما ادعا این بود که با پیشرفت علم و ابزارهای علمی میتوان از تقریب کاست و به قطعیت رسید. اما در فیزیک کوانتومی با تفسیر کپنهاگی احتمال و تقریب ذاتی پدیده شد و با پیشرفت علم و ابزراهای علمی نمی توان از تقریب و احتمال ذاتی پدیده رهایی یافت. با تفسیری که انیشتین و پیروان او از پدیده های کوانتومی ارائه می دهند_تعریف پدیده های کوانتومی و کلاسیک قبلا در پستی دیگر ارائه شد_ قائل به عدم ذاتی بودن احتمال در پدیده های کوانتومی شدند. آنها نیز قائل شدند که با پیشرفت علم و ابزارهای علمی می توان به طرف قطعیت در پدیده های فیزیک حرکت نمود. دیدگاه کپنهاگی به ایده آلیست و دیدگاه انیشتین به رئالیست در فیزیک شهرت یافت(1).
در سایه این تفاوت در تحلیل؛ مسائلی همچون اصل مکملیت، عدم قطعیت و نفی علیت و .... بین شده است.

[=arial black]بحث علیت از چالشهای فلسفه و فیزیک نیست بلکه درک غلط از مفهوم علیت سبب چالش شده است.
[=fixedsys]لذا باید دید مراد فیزیکدان از علیت چیست و چه شباهتها یا تفاوتهایی با علیت در فلسفه دارد؟

-----------
1- برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب تحلیلی از دیدگاه های فلسفی فیزیکدانان معاصر نوشته دکتر مهدی گلشنی.

[="Tahoma"][="Navy"]

seyedamir;634681 نوشت:
لذا باید دید مراد فیزیکدان از علیت چیست و چه شباهتها یا تفاوتهایی با علیت در فلسفه دارد؟

سلام
با تشکر از طرح مباحث
خوب ادامه ؟ ...
یا علیم[/]

همانگونه که اشاره شد؛ علیت در فلسفه با علیت در فیزیک تفاوت دارد؛ فرا تر از آن علیت در فلسفه اسلامی با علیت در فلسفه غرب نیز تفاوت هایی دارد. در اینجا فقط به یک فرق از علیت در فلسفه اسلامی و فیزیک اشاره می کنم:
در فلسفه اسلامی -در یک تقسیم بند- علت دو نوع است؛ علت حقیقی و علت معده. در فیزیک -چه کلاسیک و چه مدرن- به علت معده توجه می شود نه حقیقی. لذا در فیزیک بین علیت و اختیار منافات وجود دارد ولی در فلسفه اسلامی بین علیت و اختیار منافات نیست بلکه اختیار نیز جزء علت است. این مطلب کوتاه را برای اینکه خالی از عریضه نباشه گذاشم. ان شاء الله تکمله بحث علیت از دیدگاه فیزیک و فلسفه در فرصتی مناسب بیان خواهد شد.
و من الله التوفیق

[="Tahoma"][="Navy"]

seyedamir;634693 نوشت:
ن شاء الله تکمله بحث علیت از دیدگاه فیزیک و فلسفه در فرصتی مناسب بیان خواهد شد.
و من الله التوفیق

ان شا ء الله[/]

seyedamir;634693 نوشت:
در فلسفه اسلامی -در یک تقسیم بند- علت دو نوع است؛ علت حقیقی و علت معده. در فیزیک -چه کلاسیک و چه مدرن- به علت معده توجه می شود نه حقیقی.

سلام علیکم و رحمة الله،
در تأیید فرمایش شما مثالی می‌زنم، تمام حرکت‌ها در فلسفه‌ی اسلامی ناشی از وجود نقص و شناخت پیدا کردن از آن است که می‌شود احساس فقر و نیاز، مثلاً کسی ممکن است فقیر باشد و نداند و به همان نان و غذایی که دارد خوش باشد،‌ولی بعد که نعمت را در دست کس دیگری دید و خواست که او هم داشته باشد ولی نشد در خودش نقصی را می‌یابد که در او احساس فقر و نیاز را برمی‌انگیزد و بسته به اینکه این فقر چه مقدار خواهش در او بیانگیزد و برآوردی که از توانایی‌اش دارد حرکتی را آغاز خواهد کرد تا او را به مطلوب خودش برساند، در اینجا علت این حرکت چیست؟ از نظر فیزیک آن خواهش و تمنا و از نظر فلسفه آن نقص و احساس نیاز و فقر و بالاتر از آن پیدا کردن معرفت از وجود کمالی که در درون او نیست، چه این کمال حقیقی باشد و چه نباشد که اگر باشد حرکتش در راستای رسیدن به کمال بوده و اگر نباشد در راستای اشتباهی که راه انحرافی است و سراب است ...
با این حساب از نظر فلسفه وجود کمال مطلق علت‌العلل هر حرکت کمالی است و این علت‌العلل بر خلاف تمام علت‌ها در فیزیک در مقصد حرکت هست و نه در مبدأ حرکت. آنچه در مبدأ حرکت‌ها می‌باشد اینطور می‌شود:

۱. کسب معرفت از وجود کمالی که در خودش نیست (علم) یا توهم وجود برخی کمال‌ها که در او نیست با معیار اشتباه (جهل)
۲. شناسایی نقص خود نسبت به آن کمال حقیقی با باطل
۳. احساس فقر و نیاز کردن
۴. تمایل به برطرف کردن آن نقص یا نقایص
۵. انگیزش توانایی‌ها و به کار بردن همتش برای حرکت


فیزیک تنها از مرحله‌ی ۵ به بعد قضیه را به رسمیت می‌شناسد اگر اشتباه نکنم، مثل اینکه صورت بیان برخی قوانین فیزیکی توصیفی این‌چنینی دارند، مثل اینکه همیشه جریان الکتریکی از پتانسیل الکتریکی بیشتر به کمتر است، یا اینکه جریان سیال از فشار بیشتر به فشار کمتر است، یا اینکه یک سیستم انتروپی‌ثابت همیشه میل دارد در جهتی وارد فرایند شود که انرژی داخلی‌اش کمینه شود، یا اینکه یک سیستم همیشه تمایل دارد در جهتی حرکت کند که انتروپی جهان و در صورت منزوی بودنش انتروپی خودش به مقدار بیشینه‌ی خود برسد ... اینکه انتروپی سیستم در کجا بیشینه شود یک مفهوم موضعی در زمان و مکان نیست و نیاز به دیدن جلوی خود را دارد اگرچه ماهیت پیاده شدن این قوانین در فرمول‌بندی‌های کلاسیک عموماً دیفرانسیلی و در نتیجه موضعی است و همیشه بعد از طی کردن یک دوره‌ی کوتاه transient شرایط به حالت دائمی می‌رسد، به این معنی که وقتی درک مواد از قوانین به صورت کور باشد به جای آنکه مقصد را از دور ببینند باید دست به عصا بروند جلو و مدتی طول میکشد تا به حالت پایدار دائمی برسند ...
در فیزیک همیشه اصل علیت به یکی از دو حالت زیر اعمال می‌گردد:

۱. زمان فعلی سیستم معلول تمام زمان‌های گذشته از منفی بی‌نهایت است تا زمان حال، این فرمول‌بندی‌ها غالباً یک انتگرال Convolution خواهند داشت که زمان‌های قبل و زمان حال را به هم ارتباط می‌دهند و بعد از این ارتباط انتگرال گرفته می‌شود

۲. در یک ساده‌سازی از اثر مستقیم تمام زمان‌های گذشته بر روی زمان حال صرفنظر می‌شود و تنها اثرات زمان حال بر روی خودش به طور مستقیم بررسی می‌شود، یعنی مثلاً در قانون دوم نیوتون نیرو در هر لحظه صرف شتاب دادن به جرم در همان لحظه می‌شود که واضح است از نظر مبانی مفهومی فیزیک نیوتونی این فرمول‌بندی حتماً اشتباه است، چون جرمی که قدر نسبت نیرو به شتاب را می‌رساند نامش جرم اینرسی است و اینرسی همواره یک مقاومت در حرکت را مدل می‌سازد که سبب می‌شود تا اثر نیروی F در لحظه‌ی t در اصل برای زمان‌های بعدی اثر حرکتی خود را بگذارد و نه اینکه در همان لحظه به آن جرم یک شتاب a بدهد. اینکه چرا ساده‌سازی وارد شده در قانون دوم نیوتون برای کاربردهای زیادی قابل قبول است بحث دیگری است که مشابه آنرا در مورد کاربردهای بسیار زیاد ترمودینامیک تعادلی (=ترمواستاتیک) هم داریم که درستش این بود که از مدلسازی‌های غیرتعادلی استفاده شود ولی با کمال شگفتی همان تقریب تعادلی هم در اکثر کاربردها جواب میدهد.

در هر صورت آنچه که از این بحث به کار ما می‌آید این است که هیچ یک از دو رویکرد فوق مطابق اصل علیت اجازه‌ی اینکه زمان‌های آینده روی زمان حال اثر بگذارند را نمی‌دهند، حال آنکه مطابق فلسفه در واقع این مقصد حرکت است که علت اصلی حرکت از مبدأ به سمت مقصد می‌باشد. این یعنی فیزیک کلاً اصل علیت را منحصر به معدات کرده است، معدات آن دسته از علت‌هایی هستند که در اصل علت نیستند و علت ناقص هستند و کمک به حساب می‌آیند تا اصل علت. اینکه در فیزیک می‌توان بدون پذیرفتن خداوند به عنوان علت‌العلل هم فرایندهای فیزیکی را بررسی کرد همین مطلب را بیان می‌کند که موضوع بررسی آنها علت‌ها نیستند و معدّات هستند.

درک فقر و نیاز (که ممکن نیست مگر با درک کمال و قیاس آن با نقص خود، در یک بیان یعنی مرته‌ای از خداشناسی و خودشناسی توأمان) سبب ایجاد انگیزه برای حرکت می‌شود و سپس با انجام حرکت و جبران نقص و از بین رفتن نیاز حرکت متوقف می‌شود که این یعنی تا نیاز دیگری درک نشود شرایط پایدار خواهد ماند و سکون برقرار خواهد شد، اما آیا «نقص در مقابل کمال» و «نیستی در قابل هستی» می‌تواند علت رخداد به حساب بیاید؟ خیر، علت باید از جنس «وجود» باشد و نه «عدم»، نقص هم عامل ایجاد حرکت نیست بلکه درک از کمال در پرتو توجه به نقص خود عامل حرکت است و درک و معرفت از جنس وجود است و نه عدم. در یک مرتبه‌ی از وجود این انگیزه و اراده‌ی برطرف کردن نقایص است که علت حرکت می‌باشد ... ولی این علت‌ها همان علت‌های معدّه هستند و رخداد آنها خود به وجود نقص برمی‌گردد و درک از کمال ...

این در مورد تفاوت تلقی فلسفه و فیزیک کلاسیک از اصل علیت، در نگاه کپنهاگی از مکانیک کوانتومی آنچه که از اصل علیت انکار می‌شود همان نگاه فیزیک کلاسیک به این اصل است ولی اظهار نظری در مورد وجود علت‌العلل نمی‌تواند بکند چون نمی‌تواند بگوید که این رخدادها مقصد مشخصی ندارند که اگر نداشته باشند اصلاً دیگر در جایگاه علم پیش‌بینی کننده نخواهند بود وقتی مقصد رندوم و بدون هرگونه قاعده باشند دیگر این همه فرمول‌بندی هم بی‌معنا خواهد بود، چه آنکه هر مقداری که خروجی محاسبات باشد ممکن است هیچ تناسبی با واقعیت خارجی نداشته باشد. اینکه عدم قطعیت را هم در مقصد به رسمیت بشناسند ضرری به این بحث نمی‌زند ... گرچه نگاهی که بخواهد اصل علیت را به چالش بکشد ابتدا تمام دانسته‌های خودش را به چالش کشیده است،‌ انکار ضرورت وجود علت برای یک معلول یعنی بی‌معنی بودن کسب علمی که رابطه‌ی بین علت و معلول را توصیف می‌کند ... وجود هر قاعده‌ی علمی یعنی به صورت تلویحی پذیرش اصل علیت اگرچه به شکل قوی آن باشد یا به شکل ضعیف آن (چیزی مثل بحث Weak Form Solutions در حل معادلات دیفرانسیلی).

یا علی علیه‌السلام

موضوع قفل شده است