جمع بندی چند خداوندگار (؟)

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چند خداوندگار (؟)

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما

یک مطلبی بود که از خوندن یک تایپیکی جرقه ش به ذهنم زده شد و روش فکر کردم و نتایجی به دست اوردم که میخواستم مطرح کنم تا ببینم درست و غلطش از نظر عقاید اسلامی کجاست. ممنون میشم که منو در این زمینه راهنمایی کنین.

*********************


گفته شده که چند خدایی محال هست. در واقع ما به خدایی معتقد هستیم که در نهایتِ کامل بودن هستش و دیگه خود اصطلاحش که میشه واجب الوجوده و همه صفات رو داره و ...، خب طبق تعاریف گفته شده این خدا نمیتونه چند تا باشه. و همچنین در رد اون چند خدایی، هم گفته شده که بی نظمی و ... ایجاد میشه و همه ی اینا درست. یعنی مسئله ای که در زیر مطرح میشه، با پیش زمینه ی پذیرفتن این مسائل و عقاید، مطرح شده.

و در راستای این فکر:

-------------------------------------------------

1- اینکه حتی اگر چند پروردگار کامل داشته باشیم، فرض مثال چند الله (با تمام خصوصیات مطرح شده)، باز هم یکتا محسوب میشن و یکی هستن. برای اثبات چنین قضیه ای، چنین چیزی رو ساختم:


خب با این تصاویر میشه نتیجه گرفت که دو مربع ساخته شده در آخر کاملا یکی هستن. (فواصل در مربع سمت چپی خب حساب شده نیست چون مربع ها کنار هم بشن کاملا سیاه میشه، فواصل ایجاد شده صرفا برای فهمیدن اینه که اون مربع بزرگ از مربع های کوچک تر ساخته شده وگرنه در اصل فواصل نباید باشن و باید با یک نقطه مربعی کاملا سیاه مثل سمت راستی مواجه شد)

که البته شباهت و یکسان بودن این ها در مربع بودنشون نیست بلکه در نقطه بودنشون هست.

در اصول هنر های تجسمی، ما داریم که اون مربع تصویر اول در واقع یک نقطه محسوب میشه، یعنی هر ذره ای در یک کادر بزرگ، یک نقطه محسوب میشه حالا شکلش مربع باشه یا دایره یا ...، حالا در تصویر آخر ما میبینیم دو تا مربع تشکیل شده که هر دوتا هم نقطه محسوب میشن .بنابراین، ما دو نقطه داریم که کامل با هم برابر هستن. بنابراین :

حتی اگر چند خدای کامل (هر کدوم تمامی صفات فرض مثال، الله، رو داشته باشن) داشته باشیم، بنابر این فکر گفته شده، یکسان بودن و یکتا بودن اونها قطعی هست و در اصل هم اون ها چند تا به شمار نمیرن و میشن یک خدا. (دو نقطه در تصویر چهارم، هر دوتا یکی هستن. یک نقطه مربع شکل)

-------------------------------------------------

2- مسئله بعدی که میخوام بگم ریشه در همین فکر بالا داره طوری که ذات اصلی که واجب الوجود باشه، خداوند ازلی، خب در مرحله ی خداوندگاری کردن، باید حالت فاعل بگیره. به نوعی برای خداوندگاری کردن انسان ها، حیوانات، جهان ها، موجودات و... ، باید در مقام فاعل قرار بگیره.

و اما اینکه آیا در این مقام میتونه تکثیر بشه و به چند خداوندگار تبدیل بشه؟ میخواستم به همین موضوع بپردازم. گفته شده که نباید برای خدا شریک قائل شد و اینکه خدا یکتا و بی همتاست.
و مسئله هم اینه که اگر ما فرض رو بر فرضیه ی بالا بذاریم طوری که حتی اگر چندین خداوندگار فاعل در دنیا های مختلف و جای های مختلف مشغول به کار باشن، همشون یکی محسوب میشن و هیچ فرقی باهم ندارن.

یعنی، همشون یه جورایی الله محسوب میشن. منتهی به گونه ای که این خداوندگار ها دارن در زمان های مختلف یا عوالم مختلف یا بر اساس نیاز برخی از مخلوقاتشون به این شیوه، خداوندگاری میکنن اما از نظر ذاتی و خلق و خو و همه چیزشون، کاملا با هم یکسان هستن و در این صورت، در حالت واقعی، یکی به حساب میان.

واضح تر بگم: ممکنه میلیون ها میلیون باشن اما همشون یکسان هستن و بنابر فکری که بالا مطرح کردم، اونها، خدای واحد هستن. برای همین نمیشه اونارو با هم مقایسه کرد (چون تفاوتی با هم ندارن) و نمیشه هم با چیزی خارج از خودشون مقایسه شون کرد ( چون شریک یا چیزی همتای خودشون (خودش) ندارن).

و در نهایت، این یعنی، ما یک خدا داریم.


*********************


منتظر پاسخ شما هستم. ممنون.

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد محراب

[=arial] سلام
عرض ادب و احترام
این دوست عزیز
به عبارت اخرایی ثابت کرده است که خداوند واحداست و واجب الوجود در ذات اش دچار تکثر نمی شود
به عبارتی همان توحید در ذات

دقت نمایید
[=arial] توحید ذاتی یعنی اینکه ذات خداوند متعال یکتا است و یکتایی به دو معناست :[=arial]

[=arial]1.ذاتی که در هستی خود بی نیاز از علت است و در بی نیازی از علت بی همتا و شریک است .
[=arial]2.ذات خداوند مرکب از اجزا نیست و هیچ گونه کثرت و تعدد در آن راه ندارد .
[=arial]
برای اثبات این وحدت واجب الوجود گوئیم:
[=arial]
هر گونه ترکیبی ناشی از محدودیت وجود است یعنی اگر چیزی مرکب از اجزا باشد در وجودش نیازمند به آن اجزا است و کسی که نیازمند باشد محدود است و این با نامتناهی و نامحدود بودن خداوند متعال سازگار نیست . وچون ترکیب در حق واجب الوجود بالذات محال است، وجود دو واجب الوجود نیز محال است

[=arial] بیان استدلال:
[=arial] زیرا فرض دوگانگی و دوتا بودن، مستلزم این است که هر یک از دو واجب الوجود ،مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک باشند یعنی واجب الوجود اول خصوصیت و قیدی داشته باشد که واجب الوجود دوم آن را ندارد.

زیرا وجود دو فرد از یک حقیقت و به عبارتی دوتا بودن در صورتی ممکن است که آن دو فرد در عین این که در اصل آن حقیقت مشترکند، هر یک ،از ویژگی خاصی برخوردار باشد، وگرنه اگر در همه خصوصیات مشترک باشند دیگر دو وجود نیست بلکه یک وجود هستند.[=arial]

[=arial] بنابراین هر یک از دو واجب الوجود فرضی باید مرکب از دو جهت باشند:جهت اشتراک و جهت امتیاز.
و مرکب از دو جهت بودن، چنانچه گفته شد،مستلزم محدودیت و نیازمندی است که با بی نیازی مطلق واجب الوجود بالذات منافات دارد. (1)

بنابراین ثابت شد که فرض چند موجود به عنوان خدا (موجود بی نیاز مطلق) مستلزم اعتراف به محتاج بودن این خدایان است ولو از برخی جهات است و این با واجب الوجودی خداوند سازگاری ندارد.


پی نوشت:
1-ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، ج 1، ص 70


Kamran;705005 نوشت:
واضح تر بگم: ممکنه میلیون ها میلیون باشن اما همشون یکسان هستن و بنابر فکری که بالا مطرح کردم، اونها، خدای واحد هستن. برای همین نمیشه اونارو با هم مقایسه کرد (چون تفاوتی با هم ندارن) و نمیشه هم با چیزی خارج از خودشون مقایسه شون کرد ( چون شریک یا چیزی همتای خودشون (خودش) ندارن).

و در نهایت، این یعنی، ما یک خدا داریم.


سلام.
چگونه ممکنه " چند چیز" ، " یک چیز " باشند؟
ممکنه " چند چیز " ، دقیقاً شبیه به هم باشند و از خیلی جهات " یکسان" باشند ، اما باز هم " چند چیز" هستند نه " یک چیز" ، و بالاخره تفاوتی بین آنها وجود دارد تا هر کدام از آنها در عین تشابه زیادی که با بقیه دارد ، وجود خاص خود را داشته باشد.

توجه کنید که " شباهت کاملا دقیق" که باعث " یکسان " شدن دو چیز می شود ، نه فقط شباهت در شکل و اندازه و ... است ، بلکه شباهت در موقعیت مکانی و زمانی هم باید باشد. یعنی در هر زمان مشخص ، هر دو چیز یا چند چیز ، دقیقا باید در یک مکان باشند.
اجتماع چند چیز در زمان واحد ، در یک مکان واحد هم عقلا پذیرفتنی نیست.

در نگاه دقیقتر :
قسمت اول جمله تان که فرمودید:

Kamran;705005 نوشت:
ممکنه میلیون ها میلیون باشن

این تعددی که فرمودید امکانش وجود داره ، ( یا به اصطلاح فلسفی: این کثرت ) ، لازمه اش اینه که بین هر کدام از آنها با دیگری ، " تفاوتی" وجود داشته باشه.

در مثال مربعی که ذکر فرمودید:
درسته که مربع بزرگ از نقاطی تشکیل شده که همه مثل همند ، اما این نقاط با هم تفاوت هم دارند: هر کدام از آنها ، در " مکانی " قرار دارد که با " مکان " سایر نقاط فرق دارد. درست است؟ پس هر نقطه ، از جمیع جهات ، شبیه نقطه دیگر نیست زیرا لااقل از جهت مکان قرار گرفتن با دیگری فرق دارد. یعنی هر نقطه از آن نقاط ، چیزی " ( = مکانی ) را دارد که بقیه نقاط ، " فاقد " آن هستند.

یا به صورت دیگری عرض کنم:

هر نقطه ای " مکان " هایی را که مختص هر یک از سایر نقاط است ، " ندارد" ( زیرا فقط " مکان " خودش را دارد و بیش از یک مکان هم نمی تواند داشته باشد).

این " نداشتن" ، یک " نقص " است. و خداوند که غنی مطلق است ، از هر نقصی مبراست.
ما در مفهومی که از خداوند داریم ، ذات کامل مطلق ( فاقد هر گونه نقص ) را ذکر می کنیم. لذا مثال شما ، با این مفهوم سازگار نیست.

[=arial]با سلام
به نظر این مطلب

Kamran;705005 نوشت:
و اما اینکه آیا در این مقام میتونه تکثیر بشه و به چند خداوندگار تبدیل بشه؟ میخواستم به همین موضوع بپردازم. گفته شده که نباید برای خدا شریک قائل شد و اینکه خدا یکتا و بی همتاست.
و مسئله هم اینه که اگر ما فرض رو بر فرضیه ی بالا بذاریم طوری که حتی اگر چندین خداوندگار فاعل در دنیا های مختلف و جای های مختلف مشغول به کار باشن، همشون یکی محسوب میشن و هیچ فرقی باهم ندارن.

یعنی، همشون یه جورایی الله محسوب میشن. منتهی به گونه ای که این خداوندگار ها دارن در زمان های مختلف یا عوالم مختلف یا بر اساس نیاز برخی از مخلوقاتشون به این شیوه، خداوندگاری میکنن اما از نظر ذاتی و خلق و خو و همه چیزشون، کاملا با هم یکسان هستن و در این صورت، در حالت واقعی، یکی به حساب میان.

واضح تر بگم: ممکنه میلیون ها میلیون باشن اما همشون یکسان هستن و بنابر فکری که بالا مطرح کردم، اونها، خدای واحد هستن. برای همین نمیشه اونارو با هم مقایسه کرد (چون تفاوتی با هم ندارن) و نمیشه هم با چیزی خارج از خودشون مقایسه شون کرد ( چون شریک یا چیزی همتای خودشون (خودش) ندارن).

همین مطلب است

محراب;706161 نوشت:
زیرا فرض دوگانگی و دوتا بودن، مستلزم این است که هر یک از دو واجب الوجود ،مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک باشند یعنی واجب الوجود اول خصوصیت و قیدی داشته باشد که واجب الوجود دوم آن را ندارد.

زیرا وجود دو فرد از یک حقیقت و به عبارتی دوتا بودن در صورتی ممکن است که آن دو فرد در عین این که در اصل آن حقیقت مشترکند، هر یک ،از ویژگی خاصی برخوردار باشد، وگرنه اگر در همه خصوصیات مشترک باشند دیگر دو وجود نیست بلکه یک وجود هستند.

مگر این که نظر دیگری داشته باشند که منتظر می شویم بیایند توضیح بفرمایند

رهروی شهدا;706204 نوشت:
سلام.
چگونه ممکنه " چند چیز" ، " یک چیز " باشند؟
ممکنه " چند چیز " ، دقیقاً شبیه به هم باشند و از خیلی جهات " یکسان" باشند ، اما باز هم " چند چیز" هستند نه " یک چیز" ، و بالاخره تفاوتی بین آنها وجود دارد تا هر کدام از آنها در عین تشابه زیادی که با بقیه دارد ، وجود خاص خود را داشته باشد.

توجه کنید که " شباهت کاملا دقیق" که باعث " یکسان " شدن دو چیز می شود ، نه فقط شباهت در شکل و اندازه و ... است ، بلکه شباهت در موقعیت مکانی و زمانی هم باید باشد. یعنی در هر زمان مشخص ، هر دو چیز یا چند چیز ، دقیقا باید در یک مکان باشند.
اجتماع چند چیز در زمان واحد ، در یک مکان واحد هم عقلا پذیرفتنی نیست.

این تعددی که فرمودید امکانش وجود داره ، ( یا به اصطلاح فلسفی: این کثرت ) ، لازمه اش اینه که بین هر کدام از آنها با دیگری ، " تفاوتی" وجود داشته باشه.

در مثال مربعی که ذکر فرمودید:
درسته که مربع بزرگ از نقاطی تشکیل شده که همه مثل همند ، اما این نقاط با هم تفاوت هم دارند: هر کدام از آنها ، در " مکانی " قرار دارد که با " مکان " سایر نقاط فرق دارد. درست است؟ پس هر نقطه ، از جمیع جهات ، شبیه نقطه دیگر نیست زیرا لااقل از جهت مکان قرار گرفتن با دیگری فرق دارد. یعنی هر نقطه از آن نقاط ، چیزی " ( = مکانی ) را دارد که بقیه نقاط ، " فاقد " آن هستند.

یا به صورت دیگری عرض کنم:

هر نقطه ای " مکان " هایی را که مختص هر یک از سایر نقاط است ، " ندارد" ( زیرا فقط " مکان " خودش را دارد و بیش از یک مکان هم نمی تواند داشته باشد).

این " نداشتن" ، یک " نقص " است. و خداوند که غنی مطلق است ، از هر نقصی مبراست.
ما در مفهومی که از خداوند داریم ، ذات کامل مطلق ( فاقد هر گونه نقص ) را ذکر می کنیم. لذا مثال شما ، با این مفهوم سازگار نیست.

سلام به شما

ممنون از اینکه در بحث شرکت کردین.

بنابر عقایدی که دارم و بر پایه ی اونا این مطالب رو مطرح کردم، خداوند بالاتر از مکان و زمان هست و بر زمان و مکان تسلط داره و چنین موجودی رو نمیشه از نظر زمان و مکان فرق گذاشت چون در آنِ واحد، هم بر اول و هم بر آخر تسلط یافته. بنابراین بعد مکانی و بعد زمانی اصلا براش معنایی نداره.

بنابراین تقسیم شندنش به چند خدا، از نظر مکانی و زمانی، مشکلی ایجاد نمیکنه. البته بگم من خداوند رو به مانند یک روح مقدس جریان یافته در تمامی هستی در تصور دارم (که البته این بخشی از خداوند هست) که در ریز ترین اجزای وجودی هر موجود قرار داره و اونه که به اونا ماهیت بخشیده و اگر نباشه اونا هم نخواهند بود.

محراب;706218 نوشت:
همین مطلب است

نوشته اصلی توسط محراب
زیرا فرض دوگانگی و دوتا بودن، مستلزم این است که هر یک از دو واجب الوجود ،مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک باشند یعنی واجب الوجود اول خصوصیت و قیدی داشته باشد که واجب الوجود دوم آن را ندارد.

زیرا وجود دو فرد از یک حقیقت و به عبارتی دوتا بودن در صورتی ممکن است که آن دو فرد در عین این که در اصل آن حقیقت مشترکند، هر یک ،از ویژگی خاصی برخوردار باشد، وگرنه اگر در همه خصوصیات مشترک باشند دیگر دو وجود نیست بلکه یک وجود هستند.

مگر این که نظر دیگری داشته باشند که منتظر می شویم بیایند توضیح بفرمایند

سلام به شما و
بسیار ممنونم بابت وقتی که گذاشتین و جواب دادین.

بنابر جوابتون یعنی مشکلی در گفته هام نیست؟

دقیقا، هدفم بیشتر بر اینه بوده که یکتا بودن خدارو ثابت کنم. چون من به عنوان یه انسان اگر بخوام یه خدارو بپرستم، نمیتونم قبول کنم یه خدایی رو که ناقص باشه یا مثل خدایان اساطیری و آئین ها ناکامل باشه و حتی مرتکب گناه بشه و بپرستم. من حتما باید خدایی رو بپرستم که از همه چیز بالاتر باشه و در اوج و نهایت و کامل بودن قرار داشته باشه. با این توصیف هم اگر حتی چندین خدای اینطوری وجود داشته باشن باز هم، میرسیم به اینکه اون ها یک خدایِ یکتا هستن.

[=arial]

Kamran;706831 نوشت:
بنابر جوابتون یعنی مشکلی در گفته هام نیست؟

با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار
برای مطالعه در این زمنیه به مشخصات واجب الوجود و همچنین توحید ذاتی مراجعه نمایید
با مطالعه این مطالب و تبیین این مساله می توانید مقایسه نموده و اشکالات را رفع نمایید

محراب;706846 نوشت:
با سلام
عرض ادب و احترام
بزرگوار
برای مطالعه در این زمنیه به مشخصات واجب الوجود و همچنین توحید ذاتی مراجعه نمایید
با مطالعه این مطالب و تبیین این مساله می توانید مقایسه نموده و اشکالات را رفع نمایید

ممنون بابت پاسختون
کتاب جامعی که در این باره توضیحات داده باشه، میشناسین؟ که مطالعه ی کاملی داشته باشم.

Kamran;706627 نوشت:
(که البته این بخشی از خداوند هست)

خداوند را نمیشه موجودی دانست که دارای چند بخش است. زیرا هر موجودی که دارای چند بخش باشد ، برای " وجود داشتن " خودش ، تیازمند به " وجود داشتن " هر یک از آن اجزاست. به عبارت دیگر ، یک " کل " که از " اجزاء " تشکیل یافته است ( چه اجزای مادی ، چه اجزای عقلی ) ، در وجود خود ، نیازمند وجود آن اجزاست. و چون ، مفهومی که ما از خداوند داریم ، مشتمل بر " بی نیازی " اوست ، بنابراین ، این تصور درباره ذات الهی صدق نمی کند.
Kamran;706627 نوشت:
خداوند بالاتر از مکان و زمان هست و بر زمان و مکان تسلط داره و چنین موجودی رو نمیشه از نظر زمان و مکان فرق گذاشت چون در آنِ واحد، هم بر اول و هم بر آخر تسلط یافته. بنابراین بعد مکانی و بعد زمانی اصلا براش معنایی نداره.

بنابراین تقسیم شندنش به چند خدا، از نظر مکانی و زمانی، مشکلی ایجاد نمیکنه.

بر میگردیم به مطلب قبلی تان ، که بنده از باب اختصار کلام ، در پست قبلی ام متعرض آن نشدم:

Kamran;705005 نوشت:
طوری که حتی اگر چندین خداوندگار فاعل در دنیا های مختلف و جای های مختلف مشغول به کار باشن، همشون یکی محسوب میشن و هیچ فرقی باهم ندارن.

یعنی، همشون یه جورایی الله محسوب میشن. منتهی به گونه ای که این خداوندگار ها دارن در زمان های مختلف یا عوالم مختلف یا بر اساس نیاز برخی از مخلوقاتشون به این شیوه، خداوندگاری میکنن اما از نظر ذاتی و خلق و خو و همه چیزشون، کاملا با هم یکسان هستن و در این صورت، در حالت واقعی، یکی به حساب میان.

واضح تر بگم: ممکنه میلیون ها میلیون باشن اما همشون یکسان هستن و بنابر فکری که بالا مطرح کردم، اونها، خدای واحد هستن. برای همین نمیشه اونارو با هم مقایسه کرد (چون تفاوتی با هم ندارن) و نمیشه هم با چیزی خارج از خودشون مقایسه شون کرد


طبق جمله آبی رنگ شما ، تفاوتی که بین این خدایان متعدد فرضی هست ، این است که در زمانهای متفاوت یا عوالم متفاوت خداوندگاری می کنند.
بنابراین ، آنها به زمان خاصی یا عالم خاصی "محدود " هستند . به عبارت دیگر ، زمانهایی یا عوالمی وجود دارند که هر یک از این خداوندان فرضی ، در آن خداوندگاری نمیکنند ( ز یرا آن زمان یا عالم ، مال خداوند دیگری است و در حیطه خداوندگاری او قرار دارد).
همین ، یک محدودیت است. و محدود بودن ، نقص است ، و هر دوی این مفاهیم ( محدودیت و نقص ) با مفهومی که ما از خداوند داریم ، سازگار نیست.

جمله قرمز رنگ: دو شیء ، برای اینکه " یکی " به حساب بیان ، نه تنها باید از نظر ذات ، یکی باشند ، بلکه از همه نظر دیگر هم باید یکی باشند و هیچ نحوه اختلاف و تفاوتی بین آنها از هیچ جهتی و از هیچ لحاظی قابل تصور نباشد. که البته در چنین صورتی ، از نظر عقل ، دلیلی وجود ندارد که آنها را " چند چیز" حساب کنیم و در حقیقت فقط یک شی خواهد بود.

مثال:
کتاب درسی فارسی سال اول دبیرستان رشته تجربی سال 1394 را در نظر بگیرید.
یک کتاب درسی فارسی سال اول دبیرستان رشته تجربی سال 1394 دیگر را هم در نظر بگیرید.
این دو از خیلی جهات شبیه هم و یکسان هستند. اما تفاوتهای زیر هم بین آنها وجود دارد:
- هر کدام ، متعلق به دانش آموز خاصی است؛ متفاوت با دانش آـموز صاحب کتاب دیگر.
- هر کدام در زمان معینی ، در مکان خاصی قرار دارد متفاوت با مکان کتاب دیگر.
- صفحات و جلد هر کدام ، ممکن است از " درخت " های مختلفی یا از قسمتهای مختلفی از یک درخت ، ( متفاوت با قسمتی از درخت که صرف تهیه آن کتاب دیگر شده ) ، تهیه شده باشد.
- هر کدام از آنها در ساعت و دقیقه و ثانیه خاصی از کارخانه چاپ ، خارج شده است (متفاوت با دیگری)
- هر کدام ، در زمان خاصی و توسط کامیون خاصی ، و شخص خاصی ، حمل و بارگیری شده است.
و ....

در حقیقت ، جهات اختلاف آنها ، بسیار زیاد است. و تنها چند جهت اشتراک معدود وجود دارد: ابعاد کتابها ، رنگ کتابها ، محتوای کتابها، جنس کتابها و وزن آنها.

بنابراین ، در فرض شما ، نمیشه به معنای دقیق فلسفی ، گفت اینها هیچ فرقی با هم ندارند ( جمله سبز رنگ).

وقتی حتی یک فرق بین دو خدای فرضی وجود داشته باشد ، این به معنی آن است که یکی از آنها چیزی را " دارد " که دیگری آن را "ندارد" ؛ و همین ، به معنی " محدودیت " و " نقص" خواهد بود که با مفهومی که ما از خدا داریم ، ناسازگار است.

مثال:
شما دارای زمینی به ابعاد 6 * 10 متر ( 60 متر مربع ) هستید.
شما دارای چند قطعه زمین 20 متر مربعی هستید؟ ( آن زمین را به چند قطعه 20 متر مربعی می توان تقسیم کرد)؟ 3 تا
شما دارای چند قطعه زمین 10 متر مربعی هستید؟ 6 تا
شما دارای چند قطعه زمین 1 مترمربعی هستید؟ 60 تا
( هر چه قطعه مورد سئوال ، کوچکتر ( محدودتر ) شود ، پاسخ سئوال ( تعداد قطعات ) بیشتر خواهد شد).

اما:
شما دارای چند قطعه زمین 60 متر مربعی هستید؟ فقط یکی!
زیرا این قطعه ، " تمام " زمین شماست و لذا بیشتر از یکی نخواهد بود.

همینطور ، ما می توانیم فقط یک موجود را که از هر حیث کامل ( کامل مطلق ) باشد و هیچ نوع نقصی برای او قابل تصور نباشد ، تصور کنیم ، نه چند تا.

طبق مطلب فوق و نیز طبق قواعد فلسفی:
هر جا که پای " تعدد " ( کثرت ) به میان بیاید ، پای " محدودیت" و " نقص " هم به میان خواهد آمد.

در حالیکه خداوند ، بنابر تعریف ، موجودی است که واجئ همه کمالات است و در هر یک از کمالاتش هم نامحدود است.

این بحث ، بر عهده فلسفه است. و جهت بحث فنی و دقیق ، باید کتب فلسفی مطالعه کنید. پیشنهاد حقیر به شما کتب زیر است به ترتیب سطح:

- کلیات علوم اسلامی نوشته استاد مطهری ( آن جلدی که درباره فلسفه است)
- بدایة الحکمه نوشته علامه طباطبایی ترجمه و شرح دکتر علی شیروانی

Kamran;706831 نوشت:
سلام به شما و
بسیار ممنونم بابت وقتی که گذاشتین و جواب دادین.

بنابر جوابتون یعنی مشکلی در گفته هام نیست؟

دقیقا، هدفم بیشتر بر اینه بوده که یکتا بودن خدارو ثابت کنم. چون من به عنوان یه انسان اگر بخوام یه خدارو بپرستم، نمیتونم قبول کنم یه خدایی رو که ناقص باشه یا مثل خدایان اساطیری و آئین ها ناکامل باشه و حتی مرتکب گناه بشه و بپرستم. من حتما باید خدایی رو بپرستم که از همه چیز بالاتر باشه و در اوج و نهایت و کامل بودن قرار داشته باشه. با این توصیف هم اگر حتی چندین خدای اینطوری وجود داشته باشن باز هم، میرسیم به اینکه اون ها یک خدایِ یکتا هستن.

با سلام.

مسلماً روش شما فوق العاده غلطه و هرگز به این اثبات نمیرسه. ای کاش کارشناس گرامی به صورت دقیقتری پست شما رو نقد می کردن. شما داری سعی می کنی بگویی که چند خدا هم مساوی یک خداست و با با تشکیل شکل و تجسم، یک چنین ادعایی را می کنید. خب این غیرمنطقی است. اولاً که غلط اندر غلط است که چند خدا مساوی یک خدا هستند، چرا؟ زیرا مصداق بارز تناقض است: 1=36؟! ثانیاً تکثیر کردن خود برای خدا بی معنی است، زیرا باز هم با مفهوم خدا در تناقض است، زیرا آن خدای دوم اگر از تکثیر خدای اوّل حاصل بشود، دیگر خدا نیست، بلکه مخلوقی است که برای بودنش محتاج خدای اوّل است.

شما می توانید روی یک صفحه چند مربع را در کنار هم تصور کنید، ولی در گیتی نمی توان غیر از یک خدا، چیزی را تصور کرد، دقت کنید که چیزی و نه صرفاً خدای دیگری. بیان شما گذشته از کلام اسلامی، که بیش از یک خدا در گیتی را محال می داند، با حکمت اسلامی هم در تناقض شدید است.

باری شاید سعی کرده اید راهی برای توجیه تثلیث بیابید، ولی حقیقت این است که فلاسفۀ تثلیثی نیز، چنین توجیهی برای تثلیث ندارند.

رهروی شهدا;707419 نوشت:
خداوند را نمیشه موجودی دانست که دارای چند بخش است. زیرا هر موجودی که دارای چند بخش باشد ، برای " وجود داشتن " خودش ، تیازمند به " وجود داشتن " هر یک از آن اجزاست. به عبارت دیگر ، یک " کل " که از " اجزاء " تشکیل یافته است ( چه اجزای مادی ، چه اجزای عقلی ) ، در وجود خود ، نیازمند وجود آن اجزاست. و چون ، مفهومی که ما از خداوند داریم ، مشتمل بر " بی نیازی " اوست ، بنابراین ، این تصور درباره ذات الهی صدق نمی کند.

منظور من از بخشی از خداوند رو به طور واضح نگفتم. منظورم این نبود که خداوند دارای اجزا هست بلکه:

منظورم بخشی از خداوند هست که برای من قابل فهم و تجزیه تحلیل هست. یعنی شما برای مطالعه بر روی چیزی میای اون "چیز" رو تقسیم بندی میکنی به چندین بخش و به هر قسمت از اون میپردازی. این به اون معنی نیست که اون "چیز" دارای چند قسمت و بخش هست بلکه، من به عنوان یه تحلیل گر، اونو به بخش ها تقسیم میکنم تا خرده خرده مطالعه ش کنم.

رهروی شهدا;707419 نوشت:
طبق جمله آبی رنگ شما ، تفاوتی که بین این خدایان متعدد فرضی هست ، این است که در زمانهای متفاوت یا عوالم متفاوت خداوندگاری می کنند.
بنابراین ، آنها " محدود " هستند به زمان خاصی یا عالم خاصی. به عبارت دیگر ، زمانهایی یا عوالمی وجود دارند که هر یک از این خداوندان فرضی ، در آن خداوندگاری نمیکنند ( ز یرا آن زمان یا عالم ، مال خداوند دیگری است).
همین ، یک محدودیت است. و محدود بودن ، ناشی از نقص است. و هر دوی این مفاهیم ( محدودیت و نقص ) با مفهومی که ما از خداوند داریم ، سازگار نیست.

جمله قرمز رنگ: دو شیء ، برای اینکه " یکی " به حساب بیان ، نه تنها باید از نظر ذات ، یکی باشند ، بلکه از همه نظر دیگ هم باید یکی باشند و هیچ نحوه اختلاف و تفاوتی بلین آنها از هیچ جهتی و از هیچ لحاظی قابل تصور نباشد. که البته در چنین صورتی ، دیگر فرض " تعدد " ، معقول نیست و در حقیقت فقط یک شی خواهد بود:
مثال:
کتاب درسی فارسی سال اول دبیرستان رشته تجربی سال 1394 را در نظر بگیرید.
یک کتاب درسی فارسی سال اول دبیرستان رشته تجربی سال 1394 دیگر را هم در نظر بگیرید.
این دو از خیلی جهات شبیه هم و یکسان هستند. اما تفاوتهای زیر هم بین آنها وجود دارد:
- هر کدام ، متعلق به دانش آموز خاصی است.
- هر کدام در زمان معینی ، در مکان خاصی قرار دارد متفاوت با مکان دیگری.
- صفحات و جلد هر کدام ، ممکن است از " درخت " های مختلفی یا از قسمتهای مختلفی از یک درخت ، ( متفاوت با قسمتی از درخت که صرف تهیه آن کتاب دیگر شده ) ، تهیه شده باشد.
- هر کدام از آنها در ساعت و دقیقه و ثانیه خاصی از کارخانه چاپ ، خارج شده است (متفاوت با دیگری)
- هر کدام ، در زمان خاصی و توسط کامیون خاصی ، حمل و بارگیری شده است.
و ....

در حقیقت ، جهات اختلاف آنها ، زیاد است. و تنها چند جهت اشتراک معدود وجود دارد: ابعاد کتابها ، رنگ کتابها ، محتوای کتابها. ، جنس کتابها و وزن آنها.

فکر کنم کوتاهی از منه که شما دقیقا متوجه مطلب من نمیشین. باید بهتر موضوع رو مطرح کنم:

قبل از توضیح بگم، مقایسه ی یک کتاب که محدود به زمان و مکان هست و فراتر از این ابعاد نیست، با خداوند که زمان و مکان زیر سلطه ی اون قرار دارن، کاملا یک مقایسه ی اشتباهی هست. لطفا برای مقایسه، چیزی رو مثال بزنین که فراتر از بعد زمان و مکان باشن.

************
و اما توضیح: ببینید، همونطور که گفتم خداوند فرای زمان و ماده هست. او بر زمان ها و عوالم در آن واحد، حکمرانی میکنه. من حرفم اینه که اگر خودش بخواد برای هر بخش خودش رو تکثیر کنه و بر اون حکم رانی کنه باز هم یکتا به حساب میاد. و اما بر خلاف حرف شما اینطوری هرگزمحدود و نیازمند نمیشه، برای اینکه هر کدوم از اون ها، یک خدای جداگانه نیستن بلکه اون ها همون الله هستن.

بذارین یه مثال بزنم:"شما یک اتاق رو تصور کنین که دور تا دورش صد کامپیوتر هست. سَرِ هر کدوم از اون کامپیوتر ها، یک شخص نشسته و داره باهاش کار میکنه. شما وارد اتاق میشین و میگین سلام. ناگهان همه شون به شما میگن سلام و راحت در هر آن، 99 نفر از اونا میتونن محو بشن و یکیشون بیاد جلوتون.

این یعنی اون 100 نفر با اون شخص هیچ فرقی ندارن و ممکنه 99 نفر زائده ی ذهن هر کدوم از اون 100 نفر باشن. مثل یک شبکه، شما با صد نفر مواجه میشین که ممکنه هر کدومش فقط یه تصور از ذهن دیگری باشه. و در حالی که همشون عین هم فکر میکنن، یک شخصیت دارن."

این یعنی اون ها اون کتاب درسی که مثال زدین نیستن. این ها کامران و نقی و تقی و رضا و شهریار و فلان و بیسار نیستن که هر کدومشون تمامی صفات رو داشته باشن و کامل باشن. این ها همشون الله هستن. محدود شدن در این ها راه نداره.

و لطفا یکم ساختار شکن تر تصور کنین، ما داریم درباره ی خدا حرف میزنیم ! هر چیزی در مقام خداوند امکان پذیره حتی چیز هایی که انسان با عقل ناقصش در فلسفه و ...، بهشون میگه محال !

*******
امیدوارم که تونسته باشم منظورم رو واضح تر بیان کنم.

rejection;707432 نوشت:
با سلام.

مسلماً روش شما فوق العاده غلطه و هرگز به این اثبات نمیرسه. ای کاش کارشناس گرامی به صورت دقیقتری پست شما رو نقد می کردن. شما داری سعی می کنی بگویی که چند خدا هم مساوی یک خداست و با با تشکیل شکل و تجسم، یک چنین ادعایی را می کنید. خب این غیرمنطقی است. اولاً که غلط اندر غلط است که چند خدا مساوی یک خدا هستند، چرا؟ زیرا مصداق بارز تناقض است: 1=36؟! ثانیاً تکثیر کردن خود برای خدا بی معنی است، زیرا باز هم با مفهوم خدا در تناقض است، زیرا آن خدای دوم اگر از تکثیر خدای اوّل حاصل بشود، دیگر خدا نیست، بلکه مخلوقی است که برای بودنش محتاج خدای اوّل است.

شما می توانید روی یک صفحه چند مربع را در کنار هم تصور کنید، ولی در گیتی نمی توان غیر از یک خدا، چیزی را تصور کرد، دقت کنید که چیزی و نه صرفاً خدای دیگری. بیان شما گذشته از کلام اسلامی، که بیش از یک خدا در گیتی را محال می داند، با حکمت اسلامی هم در تناقض شدید است.

باری شاید سعی کرده اید راهی برای توجیه تثلیث بیابید، ولی حقیقت این است که فلاسفۀ تثلیثی نیز، چنین توجیهی برای تثلیث ندارند.

سلام به شما و ممنون که در بحث شرکت کردین.

اول از همه، سعی نداشتم که تثلیث رو توجیه کنم. بلکه سعی داشتم یکتا بودن خداوند رو نشون بدم.

و اینکه، 1=36، در دنیای انسانی با منطقی که ما براش فرض کردیم (منطق قراردادی) غیر ممکن هست اما از اون نظر که بیان کردم، کاملا امکان پذیره! با چشم خودتون دیدین. در واقع شما یک نقطه دارین. اون نقطه 36 تای دیگه از خودش ایجاد میکنه و کنار هم قرار میگیرن باز هم یک نقطه توی صفحه دیده میشه. نقطه ی اول و نقطه ی دوم، هر دوتا نقطه هستن و فرقی با هم ندارن. و تعدد خداوند (اون 36تا) اصلا حساب نمیشن. و قابل مقایسه با یکدیگر نیستن (چون یکی هستن)

در واقع اومدم از یک فرضی که بهش محال گفته میشه استفاده کنم برای اثبات یگانگی خدا، یعنی حتی اگر همون محال هم وجود داشته باشه، باز هم خدا یکتائه . این در نظر من یعنی خدایی رو میپرستم که حتی اگر اون "محال عقلی و..." ای که انسان براش قائل میشه رو انجام بده! باز هم بی نقص هست و یکتا و یگانه می مونه. چون در خداوندی مثل الله، محال راه نداره.

rejection;707432 نوشت:
زیرا آن خدای دوم اگر از تکثیر خدای اوّل حاصل بشود، دیگر خدا نیست، بلکه مخلوقی است که برای بودنش محتاج خدای اوّل است.

در جواب به این مسئله که گفتین، به پاسخی که به جناب "رهروی شهدا" دادم توجه کنین:

Kamran;707455 نوشت:
و اما توضیح: ببینید، همونطور که گفتم خداوند فرای زمان و ماده هست. او بر زمان ها و عوالم در آن واحد، حکمرانی میکنه. من حرفم اینه که اگر خودش بخواد برای هر بخش خودش رو تکثیر کنه و بر اون حکم رانی کنه باز هم یکتا به حساب میاد. و اما بر خلاف حرف شما اینطوری هرگزمحدود و نیازمند نمیشه، برای اینکه هر کدوم از اون ها، یک خدای جداگانه نیستن بلکه اون ها همون الله هستن.

بذارین یه مثال بزنم:"شما یک اتاق رو تصور کنین که دور تا دورش صد کامپیوتر هست. سَرِ هر کدوم از اون کامپیوتر ها، یک شخص نشسته و داره باهاش کار میکنه. شما وارد اتاق میشین و میگین سلام. ناگهان همه شون به شما میگن سلام و راحت در هر آن، 99 نفر از اونا میتونن محو بشن و یکیشون بیاد جلوتون.

این یعنی اون 100 نفر با اون شخص هیچ فرقی ندارن و ممکنه 99 نفر زائده ی ذهن هر کدوم از اون 100 نفر باشن. مثل یک شبکه، شما با صد نفر مواجه میشین که ممکنه هر کدومش فقط یه تصور از ذهن دیگری باشه. و در حالی که همشون عین هم فکر میکنن، یک شخصیت دارن."

*******

یه مطلب عجیب مثال بزنم در راستای چیزایی که گفتم:"در آئین های پیگانی ژرمن ها و اسکاندیناوی ها، اودین، پرنده ی پیغام رسانش و مقدسش، کلاغ بوده. در اوستا هم کلاغ از پرندگان مقدس و پیغام رسانه. در قرآن هم سوره مائده، آیه سی ام، خدا کلاغی رو میفرسته تا به قابیل یاد بده هابیل رو، چطوری دفن کنه.
این یه وجه اشتراکه بین سه خدایی که شباهت چندانی به هم ندارن.

منظورم همینه که وقتی میگیم 124 هزار تا پیغمبر فرستاده شده، آیا در زمان هر کدوم از اون پیامبر ها، خداوند خودش رو الله معرفی کرده؟ شاید همون اودینی که در یک آئین کفر آمیز قرار داره، از اول توسط یه پیامبری از طرف خدا برای اون قوم شناسونده شده، و تا جایی که اون قوم نیاز دارن از خودش در اون زمان یاد کرده و توضیح داده." این یکی از اون تصورات خداوندگاری هست که گفتم.


Kamran;707455 نوشت:
و اما توضیح: ببینید، همونطور که گفتم خداوند فرای زمان و ماده هست. او بر زمان ها و عوالم در آن واحد، حکمرانی میکنه. من حرفم اینه که اگر خودش بخواد برای هر بخش خودش رو تکثیر کنه و بر اون حکم رانی کنه باز هم یکتا به حساب میاد. و اما بر خلاف حرف شما اینطوری هرگزمحدود و نیازمند نمیشه، برای اینکه هر کدوم از اون ها، یک خدای جداگانه نیستن بلکه اون ها همون الله هستن.

با سلام

ابتدا جای تحسین بسیار دارد که شما در باره خداوند و یکتایی و صفاتش تفکر می کنید.

اما بنا بر فرمایش خودتان ،خدایی که ماوراء زمان و مکان است و بر همه زمانها و مکانها تسلط داشته و فرمانروایی می کند"

یعنی بسیط است همان صرف الشیء(ذاتا) صرف الشیء نه تکرار می شود و نه متعدد می شود،این معنای احدیت است

بنابراین حتی تصور تعدد و تکثیر (معادل همان تکرار) هم برای خداوند نمی توان کرد.

در واقع احد یعنی وجودی که هیچ کثرت ذهنی و خارجی را نمی پذیرد.پس خدای مفروض شما چون در ذهنتان تکثر پذیرفت

خدای حقیقی نیست و در واقع حقیقت خداوند این نیست.

Kamran;707469 نوشت:
یه مطلب عجیب مثال بزنم در راستای چیزایی که گفتم:"در آئین های پیگانی ژرمن ها و اسکاندیناوی ها، اودین، پرنده ی پیغام رسانش و مقدسش، کلاغ بوده. در اوستا هم کلاغ از پرندگان مقدس و پیغام رسانه. در قرآن هم سوره مائده، آیه سی ام، خدا کلاغی رو میفرسته تا به قابیل یاد بده هابیل رو، چطوری دفن کنه.

ببخشید البته مخاطب شما بنده نیستم اما یک نکته را لازم دیدم عرض کنم.

در منظومه ی معرفتی دین همه هستی ایات و نشانه های خدا هستند و با نگاه کردن به هر کدام

می توان به وجود خداوند پی برد:"أفلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت"ایا به نحوه خلقت شتر نمی نگرند؟

"و یتفکرون فی خلق السموات و الارض"و در آفرینش آسمانها و زمین تفکر می کنند

و بسیاری از آیات الهی نظیر اینها پس این خاص کلاغ نیست تا بگوئیم کلاغ فرستاده و رسول خداست

در هر سه آئین.غیر از این ادیانی را که نام بردید الهی نیستند(البته این ادیان را نمی شناسم اما چون ادیان الهی را می شناسم عرض کردم)

حبیبه;707642 نوشت:
با سلام

ابتدا جای تحسین بسیار دارد که شما در باره خداوند و یکتایی و صفاتش تفکر می کنید.

اما بنا بر فرمایش خودتان ،خدایی که ماوراء زمان و مکان است و بر همه زمانها و مکانها تسلط داشته و فرمانروایی می کند"

یعنی بسیط است همان صرف الشیء(ذاتا) صرف الشیء نه تکرار می شود و نه متعدد می شود،این معنای احدیت است

بنابراین حتی تصور تعدد و تکثیر (معادل همان تکرار) هم برای خداوند نمی توان کرد.

در واقع احد یعنی وجودی که هیچ کثرت ذهنی و خارجی را نمی پذیرد.پس خدای مفروض شما چون در ذهنتان تکثر پذیرفت

خدای حقیقی نیست و در واقع حقیقت خداوند این نیست.

سلام و ممنونم که در بحث شرکت کردین.

در واقع، خداوند خودش به انسان ها گفته که واحد و یکتاست و بنابرگفته های خداوند، انسان تفسیر ها و استدلال ها و... ، رو پرداخته. حالا من اومدم از یکی از همین تعاریف که خودتون هم ذکر کردین استفاده کردم و گفتم که حتی همین خداوندی که خودش گفته واحد و یکتاست، بخواد خودش رو به چند، تکثیر بکنه باز هم یکتا می مونه. این رو برای این میگم که در خداوند، محال راه نداره. اگر محال برای خدا معنا داشته باشه که دیگه اصلا اون خدا نیست ! خیلی از مسائل از حکمتش میاد و حتما برای ما انسان ها و تمامی جهانیان بهتر هست که خداوند به صورت واحد و یکتا خداوندگاری بکنه وگرنه ممکن بود (و حتی شاید ممکن هست و رخ داده) که خدا، روش دیگری رو برای خداوندگاری انتخاب بکنه.

حبیبه;707680 نوشت:
ببخشید البته مخاطب شما بنده نیستم اما یک نکته را لازم دیدم عرض کنم.

در منظومه ی معرفتی دین همه هستی ایات و نشانه های خدا هستند و با نگاه کردن به هر کدام

می توان به وجود خداوند پی برد:"أفلا ینظرون إلی الإبل کیف خلقت"ایا به نحوه خلقت شتر نمی نگرند؟

"و یتفکرون فی خلق السموات و الارض"و در آفرینش آسمانها و زمین تفکر می کنند

و بسیاری از آیات الهی نظیر اینها پس این خاص کلاغ نیست تا بگوئیم کلاغ فرستاده و رسول خداست

در هر سه آئین.غیر از این ادیانی را که نام بردید الهی نیستند(البته این ادیان را نمی شناسم اما چون ادیان الهی را می شناسم عرض کردم)

در واقع هدفم از نام بردن کلاغ این بود که نگاه کنیم که خداوند ممکنه به چه صورت هایی خودش رو به اقوام مختلف معرفی کنه، یه جا به نام اودین، یه جا به نام های دیگه. و شاید همشون الهی بودن و طی تاریخ مثل خیلی از ادیان الهی یا از بین رفتن یا تحریف شدن.

Kamran;707681 نوشت:
همین خداوندی که خودش گفته واحد و یکتاست، بخواد خودش رو به چند، تکثیر بکنه باز هم یکتا می مونه. این رو برای این میگم که در خداوند، محال راه نداره. اگر محال برای خدا معنا داشته باشه که دیگه اصلا اون خدا نیست !

نه دیگه!

خدایی که تکثیر شود دیگر واحد نیست!

تفکر بسیار بسیار پسندیده است به شرطی که بر مبنای قوانین منطقی و الهی باشد

و این تعریف شما زمانی مشکل ایجاد می کند که شما همین خدایی را که در ذهنتان تصور کردید بپرستید

و طبق سخن معصوم علیه السلام(یادم نیست کدام معصوم)خدایی که در ذهن بیاید دیگر خدا نیست

و درست است که برای خدا هیچ چیز محال نیست،"ان الله علی کل شیء قدیر"اما بعضی چیزها محال ذاتی است

مثل شریک برای خدا یا همین مطلب شما:تکثر خدا!

حبیبه;707692 نوشت:
نه دیگه!

خدایی که تکثیر شود دیگر واحد نیست!

تفکر بسیار بسیار پسندیده است به شرطی که بر مبنای قوانین منطقی و الهی باشد

و این تعریف شما زمانی مشکل ایجاد می کند که شما همین خدایی را که در ذهنتان تصور کردید بپرستید

و طبق سخن معصوم علیه السلام(یادم نیست کدام معصوم)خدایی که در ذهن بیاید دیگر خدا نیست

و درست است که برای خدا هیچ چیز محال نیست،"ان الله علی کل شیء قدیر"اما بعضی چیزها محال ذاتی است

مثل شریک برای خدا یا همین مطلب شما:تکثر خدا!

بعد سوال من اینه که این محال ذاتی رو چه کسی مشخص میکنه؟ اگر دروس فلسفه و منطق اسلامی و غیر اسلامی، کلا عقل انسانی چنین تفسیری ازش میکنه و قوانینی براش وضع میکنه که به نظر من قابل نقد و تغییره. به نظرم هیچ چیز برای خدا محال نیست، چون اگر باشه، خدا محدود میشه. یعنی ناتوان میشه یعنی انسان میتونه چیزی رو متصور بشه و به خدا نسبت بده که خدا نمیتونه انجامش بده، شاید در انجامش هیچ سودی نباشه و طبق حکمت خدا انجامش بی فایده باشه اما این مسئله دلیل بر اون نمیشه که نتونه. (وقتی انسان تونسته تصورش کنه و در ذهنش خلقش کنه، خدا هم میتونه) خداوند کاملا توانا بر هر چیزه.

Kamran;707681 نوشت:
اگر محال برای خدا معنا داشته باشه که دیگه اصلا اون خدا نیست

" محال " ، انواعی دارد. مثلا من نمی توانم یک کوه را با دستم بلند کنم. این یک نوع محال. یک نوع محال هم این است که مثلا محال است 2+3 برابر با 6 بشود (محال عقلی). آن محالاتی که برای خداوند محال نیست ، اما برای انسان محال است ، "محالات عقلی" نیستند. محالات عقلی ، ربطی به خدا یا انسان ندارد. برای همه و در هر حالی محال است.
Kamran;707455 نوشت:
من به عنوان یه تحلیل گر، اونو به بخش ها تقسیم میکنم تا خرده خرده مطالعه ش کنم.

از نظر فلسفی ، خداوند ، وجود بسیط است و به هیچ جزئی قابل تقسیم نیست. چه تقسیم خارجی ، چه تقسیم عقلی ، چه تقسیم ذهنی.
Kamran;707455 نوشت:
اگر خودش بخواد برای هر بخش خودش رو تکثیر کنه و بر اون حکم رانی کنه باز هم یکتا به حساب میاد. و اما بر خلاف حرف شما اینطوری هرگزمحدود و نیازمند نمیشه، برای اینکه هر کدوم از اون ها، یک خدای جداگانه نیستن بلکه اون ها همون الله هستن.

چه " نیازی" به این کار داره؟ مگه بدون تکثیر شدن ، نمیتونه همه زمانها و عوالم را ربوبیت کنه؟ خود شما میگویید هیچ چیز برای خداوند محال نیست. پس برایش محال نیست که بدون تکثیر شدن ، همه زمانها و عوالم را ربوبیت کند.

او چون قادر مطلق است لذا بدون تکثیر شدن هم میتونه همه جوانب خداوندگاری اش را در همه زمانها و عوالم انجام بده. تکثیر شدن او ( به تصور شما ) باید یک دلیل عقلی داشته باشه. دلیلی که " تکثیر شدن" را برای او الزامی بکنه و با این کار ، هدفی تآمین بشه که بدون این کار ، اون هدف تآمین نمیشه. در حالیکه همانطور که عرض کردم ، او قادر مطلق هست و بدون تکثیر شدن هم میتونه ربوبیت کنه.

قرآن مجید می فرماید:

ما خلقکم و لا بعثکم إلا کنفس واحدة ( لقمان / 28)

یعنی آفرینش و رستاخیز همه مردم ، برای خداوند با آفرینش و رستاخیر یک نفر ، فرقی ندارد.

Kamran;707455 نوشت:
هر چیزی در مقام خداوند امکان پذیره حتی چیز هایی که انسان با عقل ناقصش در فلسفه و ...، بهشون میگه محال !

محالات فلسفی ( بر خلاف محالات فیزیکی و زیست شناختی و ... )، محالات عقلی هستند و ربطی به خداوند یا انسان ندارند و در هر شرایطی و برای هر موجودی ، محال هستند.
Kamran;707455 نوشت:
لطفا یکم ساختار شکن تر تصور کنین،

ما نمیتوانیم هر ساختاری را بشکنیم! شکستن برخی ساختارها ، نه نشانه عقل و اندیشه ورزی ، بلکه نشانه جهل است. مثلا حکم شما درباره کسی که ساختار 6 = 2 * 3 را بشکند چیست؟ آیا او را نابغه و دانشمند به حساب می آورید ، یا ...؟؟ آیا با این ساختار شکنی ، او در کارش به موفقیت خواهد رسید؟؟

اگر با مبانی فلسفه اسلامی ، مختصر آشنایی پیدا کنید ، این سئوالات برایتان رفع می شود.

[=arial]

Kamran;706957 نوشت:
ممنون بابت پاسختون
کتاب جامعی که در این باره توضیحات داده باشه، میشناسین؟ که مطالعه ی کاملی داشته باشم.

با سلام
بنده از سطح علمی شما اطلاعی ندارم
ولی کتاب اموزش فلسفه استاد مصباح یزدی
کتابهایی که این موضوعات را مفصل بحث کرده اند

[=arial]

rejection;707432 نوشت:
مسلماً روش شما فوق العاده غلطه و هرگز به این اثبات نمیرسه. ای کاش کارشناس گرامی به صورت دقیقتری پست شما رو نقد می کردن. شما داری سعی می کنی بگویی که چند خدا هم مساوی یک خداست و با با تشکیل شکل و تجسم، یک چنین ادعایی را می کنید. خب این غیرمنطقی است. اولاً که غلط اندر غلط است که چند خدا مساوی یک خدا هستند، چرا؟ زیرا مصداق بارز تناقض است: 1=36؟! ثانیاً تکثیر کردن خود برای خدا بی معنی است، زیرا باز هم با مفهوم خدا در تناقض است، زیرا آن خدای دوم اگر از تکثیر خدای اوّل حاصل بشود، دیگر خدا نیست، بلکه مخلوقی است که برای بودنش محتاج خدای اوّل است.

شما می توانید روی یک صفحه چند مربع را در کنار هم تصور کنید، ولی در گیتی نمی توان غیر از یک خدا، چیزی را تصور کرد، دقت کنید که چیزی و نه صرفاً خدای دیگری. بیان شما گذشته از کلام اسلامی، که بیش از یک خدا در گیتی را محال می داند، با حکمت اسلامی هم در تناقض شدید است.

باری شاید سعی کرده اید راهی برای توجیه تثلیث بیابید، ولی حقیقت این است که فلاسفۀ تثلیثی نیز، چنین توجیهی برای تثلیث ندارند.

با سلام
عرض ادب و احترام
بنده برداشتی از تثلیث از مطالب این کاربر ندارم
نده در پست 3و 5 نوشتم که اگر منظورتان این است مطالبتان درست است
دقت نمایید
این استدلال را مطالعه نمایید

[=arial]بیان استدلال:
[=arial]زیرا فرض دوگانگی و دوتا بودن، مستلزم این است که هر یک از دو واجب الوجود ،مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک باشند یعنی واجب الوجود اول خصوصیت و قیدی داشته باشد که واجب الوجود دوم آن را ندارد.

زیرا وجود دو فرد از یک حقیقت و به عبارتی دوتا بودن در صورتی ممکن است که آن دو فرد در عین این که در اصل آن حقیقت مشترکند، هر یک ،از ویژگی خاصی برخوردار باشد، وگرنه اگر در همه خصوصیات مشترک باشند دیگر دو وجود نیست بلکه یک وجود هستند.[=arial]

[=arial]بنابراین هر یک از دو واجب الوجود فرضی باید مرکب از دو جهت باشند:جهت اشتراک و جهت امتیاز.
و مرکب از دو جهت بودن، چنانچه گفته شد،مستلزم محدودیت و نیازمندی است که با بی نیازی مطلق واجب الوجود بالذات منافات دارد. (1)

بنابراین ثابت شد که فرض چند موجود به عنوان خدا (موجود بی نیاز مطلق) مستلزم اعتراف به محتاج بودن این خدایان است ولو از برخی جهات است و این با واجب الوجودی خداوند سازگاری ندارد.


پی نوشت:
1-ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، ج 1، ص 70

Kamran;707745 نوشت:
بعد سوال من اینه که این محال ذاتی رو چه کسی مشخص میکنه؟ اگر دروس فلسفه و منطق اسلامی و غیر اسلامی، کلا عقل انسانی چنین تفسیری ازش میکنه و قوانینی براش وضع میکنه که به نظر من قابل نقد و تغییره. به نظرم هیچ چیز برای خدا محال نیست، چون اگر باشه، خدا محدود میشه. یعنی ناتوان میشه یعنی انسان میتونه چیزی رو متصور بشه و به خدا نسبت بده که خدا نمیتونه انجامش بده، شاید در انجامش هیچ سودی نباشه و طبق حکمت خدا انجامش بی فایده باشه اما این مسئله دلیل بر اون نمیشه که نتونه. (وقتی انسان تونسته تصورش کنه و در ذهنش خلقش کنه، خدا هم میتونه) خداوند کاملا توانا بر هر چیزه.

خب اگر الان عرض کنم که قدرت تعلق به محال نمی گیرد یا اگر خداوند مانند خویش را بیافریند چون مخلوق است باید ممکن و متناهی باشد

و آنوقت دیگر مانند خدا نخواهد بود و شما بگوئید این حاصل تفسیر عقل انسان است و حکم عقل را ردّ کنید پس ما چگونه باید این فعالیت

عقلی شما را در برداشتتان از خدای یگانه بپذیریم؟

می بینید با ردّ کردن حکم عقل حتی سخن خویش را هم نمی توانید اثبات کنید !!!!

انشالله که این دفعه منظور حرف هام رو روشن تر از پیش گفته باشم که برداشت غلطی صورت نگیره.

رهروی شهدا;707751 نوشت:
از نظر فلسفی ، خداوند ، وجود بسیط است و به هیچ جزئی قابل تقسیم نیست. چه تقسیم خارجی ، چه تقسیم عقلی ، چه تقسیم ذهنی.

اول از همه، من به عنوان یه محقق، خداوند رو به اجزای مختلف تقسیم کرده ام و دارم روش مطالعه میکنم. این به اون معنایی که شما به اشتباه برداشت میکنی نیست ! یعنی نمیگم خدا بسیط نیست و دارای اجزا هست !

رهروی شهدا;707751 نوشت:
" محال " ، انواعی دارد. مثلا من نمی توانم یک کوه را با دستم بلند کنم. این یک نوع محال. یک نوع محال هم این است که مثلا محال است 2+3 برابر با 6 بشود (محال عقلی). آن محالاتی که برای خداوند محال نیست ، اما برای انسان محال است ، "محالات عقلی" نیستند. محالات عقلی ، ربطی به خدا یا انسان ندارد. برای همه و در هر حالی محال است.

دوما، 3 + 2، سه تا نشانه هستن که به طور مشترک در همه ی زبان های ارتباطی به صورت کاملا قراردادی، ساخته شدن و این قرار داد برای فهم مسائل توسط بشر ساخته شده. خداوند فراتر از زبان هست.

رهروی شهدا;707751 نوشت:
چه " نیازی" به این کار داره؟ مگه بدون تکثیر شدن ، نمیتونه همه زمانها و عوالم را ربوبیت کنه؟ خود شما میگویید هیچ چیز برای خداوند محال نیست. پس برایش محال نیست که بدون تکثیر شدن ، همه زمانها و عوالم را ربوبیت کند.

او چون قادر مطلق است لذا بدون تکثیر شدن هم میتونه همه جوانب خداوندگاری اش را در همه زمانها و عوالم انجام بده. تکثیر شدن او ( به تصور شما ) باید یک دلیل عقلی داشته باشه. دلیلی که " تکثیر شدن" را برای او الزامی بکنه و با این کار ، هدفی تآمین بشه که بدون این کار ، اون هدف تآمین نمیشه. در حالیکه همانطور که عرض کردم ، او قادر مطلق هست و بدون تکثیر شدن هم میتونه ربوبیت کنه.

قرآن مجید می فرماید:

ما خلقکم و لا بعثکم إلا کنفس واحدة ( لقمان / 28)

یعنی آفرینش و رستاخیز همه مردم ، برای خداوند با آفرینش و رستاخیر یک نفر ، فرقی ندارد.

سوما، من نمیگم که خداوند نیاز داره که خودشو تکثیر بکنه و چه نیازی هست ! من دارم میگم حتی اگر چنین چیزی رخ بده که اسمش رو میذارین محال، باز هم یگانگی خدا زیر سوال نمیره ! به این توجه کنین:

در واقع اومدم از یک فرضی که بهش محال گفته میشه استفاده کنم برای اثبات یگانگی خدا، یعنی حتی اگر همون محال هم وجود داشته باشه، باز هم خدا یکتائه . این در نظر من یعنی خدایی رو میپرستم که حتی اگر اون "محال عقلی و..." ای که انسان براش قائل میشه رو انجام بده! باز هم بی نقص هست و یکتا و یگانه می مونه. چون در خداوندی مثل الله، محال راه نداره.

رهروی شهدا;707751 نوشت:
محالات فلسفی ( بر خلاف محالات فیزیکی و زیست شناختی و ... )، محالات عقلی هستند و ربطی به خداوند یا انسان ندارند و در هر شرایطی و برای هر موجودی ، محال هستند.

چهارما، محالات فلسفی، توسط انسان ها ساخته و پرداخته شدن و عقل انسانی اون هارو نتیجه گیری کرده؛ در مقام خداوند قادر، خداوندی که بر هر چیز قادر هست، کاملا میتونن زیر سوال برن.

رهروی شهدا;707751 نوشت:
ما نمیتوانیم هر ساختاری را بشکنیم! شکستن برخی ساختارها ، نه نشانه عقل و اندیشه ورزی ، بلکه نشانه جهل است. مثلا حکم شما درباره کسی که ساختار 6 = 2 * 3 را بشکند چیست؟ آیا او را نابغه و دانشمند به حساب می آورید ، یا ...؟؟ آیا با این ساختار شکنی ، او در کارش به موفقیت خواهد رسید؟؟

اگر با مبانی فلسفه اسلامی ، مختصر آشنایی پیدا کنید ، این سئوالات برایتان رفع می شود.


پنجما، ما نمیتوانیم ساختار را بشکنیم ! عزیز من شما چرا خودت رو که یک انسان هستی با خداوندگارت، وجودی که زمانیکه هیچ چیز نبود و هستی رو آفرید ! مقایسه میکنی ؟ ما نمیتونیم ساختار رو بشکونیم و کسی رو که ساختار دو ضربدر شش رو بشکونه رو دیوانه خطاب میکنیم، اما یکم بهتر فکر کنین توی این مرحله، خدا، انسانه ؟

و هدفم این نیست که اون ساختار شکنی نتیجه ی مثبت میده یا منفی، اون دیگه با حکمت خداوندگاره، حرفم سر اینه، محال در خداوند راه نداره ! اگر خداوند انجامش نداده حتما سودی در اون نبوده و بیهوده بوده، اما این دلیل بر این نیست که نمیتونه، چون خدایی که نتونه، لایق پرستش نیست و اون، الله قادر و توانایی که میشناسیم، نیست !

حبیبه;707766 نوشت:
خب اگر الان عرض کنم که قدرت تعلق به محال نمی گیرد یا اگر خداوند مانند خویش را بیافریند چون مخلوق است باید ممکن و متناهی باشد

و آنوقت دیگر مانند خدا نخواهد بود و شما بگوئید این حاصل تفسیر عقل انسان است و حکم عقل را ردّ کنید پس ما چگونه باید این فعالیت

عقلی شما را در برداشتتان از خدای یگانه بپذیریم؟

می بینید با ردّ کردن حکم عقل حتی سخن خویش را هم نمی توانید اثبات کنید !!!!

لطفا دقت کنین، من نمیام بگم الله نمیتونه یک کار رو انجام بده، چون اون کار محال عقلیه. حالا محال عقلی چیه؟ کار هایه که بر اساس استدلال ما انسان ها و تعاریف دینی، قابلیت ایجاد شدن رو نداره.

در صورتی که دارم میگم، اون خدایی که توانا و قادر بر هر چیزه، چیزی به نام محال در اون راه نداره و ناتوان نیست. انجام ندادن یه چیز توسط او هم به معنای ناتوان بودنش در انجام اون قضیه نیست بلکه شاید در تضاد با حکمتش باشه و سود نداشته باشه.

حالا خودتون یه مقایسه بکنین. چنین فعالیت عقلی ای که گفتم، غیر از گفته ی خود الله هست که میگه بر هر چیز قادر و تواناست؟ یا این "محال عقلی"، که میگین خداوند در انجامش ناتوان هست، در تضاد با قادر مطلق بودن خداونده؟

یه شفاف سازی هم بکنم توی یه پست جداگونه درباره ی این مطلب.

اصولا اگر یک شخص، یک کاری رو انجام نده، دلیل بر این نمیشه که نمیتونه اون کار رو انجام بده. حتما اون کار در اون موقعیت، خلاف جهت حکمتش هست.

این برای خدا هم میتونه صدق بکنه.خداوند قادر مطلق و توانا بر هر چیزه. اگر یه کاری رو انجام نمیده و نداده و انتظار هم نمیره که انجامش بده، دلیل بر این نیست که نتونه یا بخوایم با توجیه هایی مثل محال عقلی(برای خداوند منظورمه، وگرنه این "محال عقلی" برای چیزای دیگه کاربرد خوبی داره و منطقیه) قضیه رو سَرِهَم بیاریم، بلکه اتفاقا چون او توانا و قادر تمام عیار هست، میتونه انجامشون بده اما خب وقتی فایده ای توش نباشه و خلاف حکمت الهی باشه، انجامش نمیده.

به همین سادگی!

اگر اشتباه میگم، خب راهنمایی کنین ! ممنون

سلام به همگی.

محراب;707760 نوشت:
[=arial]

با سلام
عرض ادب و احترام
بنده برداشتی از تثلیث از مطالب این کاربر ندارم
نده در پست 3و 5 نوشتم که اگر منظورتان این است مطالبتان درست است
دقت نمایید
این استدلال را مطالعه نمایید

[=arial]بیان استدلال:
[=arial]زیرا فرض دوگانگی و دوتا بودن، مستلزم این است که هر یک از دو واجب الوجود ،مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک باشند یعنی واجب الوجود اول خصوصیت و قیدی داشته باشد که واجب الوجود دوم آن را ندارد.

زیرا وجود دو فرد از یک حقیقت و به عبارتی دوتا بودن در صورتی ممکن است که آن دو فرد در عین این که در اصل آن حقیقت مشترکند، هر یک ،از ویژگی خاصی برخوردار باشد، وگرنه اگر در همه خصوصیات مشترک باشند دیگر دو وجود نیست بلکه یک وجود هستند.

[=arial]

[=arial]بنابراین هر یک از دو واجب الوجود فرضی باید مرکب از دو جهت باشند:جهت اشتراک و جهت امتیاز.
و مرکب از دو جهت بودن، چنانچه گفته شد،مستلزم محدودیت و نیازمندی است که با بی نیازی مطلق واجب الوجود بالذات منافات دارد. (1)

بنابراین ثابت شد که فرض چند موجود به عنوان خدا (موجود بی نیاز مطلق) مستلزم اعتراف به محتاج بودن این خدایان است ولو از برخی جهات است و این با واجب الوجودی خداوند سازگاری ندارد.


پی نوشت:
1-ربانی گلپایگانی، علی، عقاید استدلالی، ج 1، ص 70

ایشان پرسیده بودند که این استدلالشان درست هست یا خیر. شما ایرادهای استدلالشان را مطرح نفرمودید و خود استدلالی را مطرح نمودید که البته صحیح است.(هر چند شاید لازم بود قدری توضیح بفرمایید که چرا هم باید وجه اشتراک داشته باشند و وجه تمایز) این استدلالی که شما می فرمایید با سخن ایشان بسیار متفاوت است. ایشان تکثیر خدا و اجتماع نیقضین را در استدلالشان دارند!

Kamran;707469 نوشت:
سلام به شما و ممنون که در بحث شرکت کردین.

اول از همه، سعی نداشتم که تثلیث رو توجیه کنم. بلکه سعی داشتم یکتا بودن خداوند رو نشون بدم.

و اینکه، 1=36، در دنیای انسانی با منطقی که ما براش فرض کردیم (منطق قراردادی) غیر ممکن هست اما از اون نظر که بیان کردم، کاملا امکان پذیره! با چشم خودتون دیدین. در واقع شما یک نقطه دارین. اون نقطه 36 تای دیگه از خودش ایجاد میکنه و کنار هم قرار میگیرن باز هم یک نقطه توی صفحه دیده میشه. نقطه ی اول و نقطه ی دوم، هر دوتا نقطه هستن و فرقی با هم ندارن. و تعدد خداوند (اون 36تا) اصلا حساب نمیشن. و قابل مقایسه با یکدیگر نیستن (چون یکی هستن)

خیر شما ثابت نکردید که 1=36. شما فقط یک بازی غیربرهانی و در واقع غیرمنطقی با شکلها کردید! 36 مربع کوچک را کنار هم چیدید و آنها را مساوی یک مربع بزرگ گرفتید و بعد هم بحث نامربوط نقطه! فقط مساحتی که آن 36 مربع کوچک با هم دارند، مساوی مساحتی است که آن مربع بزرگ دارد! آیا قرار است خودمان را فریب بدهیم و بگوییم که آن 36 تا مربع کوچک هر یک به تنهایی مساوی آن مربع بزرگ هستند؟!

بعلاوه، چنانکه در آخر پست می گویم، اگر چیزی برای انسان محال است، به این معنا نیست که برای خدا محال نیست. بستگی به این دارد که چرا محال است، اگر به خاطر محدودیت قدرت انسان، برای انسان محال باشد، بله، برای خدا ممکن است، ولی اگر دلیلش اجتماع نقیضین و امتناع وجود باشد، قدرت خدا هم به آن تعلق نمی گیرد.

Kamran;707469 نوشت:
اما توضیح: ببینید، همونطور که گفتم خداوند فرای زمان و ماده هست. او بر زمان ها و عوالم در آن واحد، حکمرانی میکنه. من حرفم اینه که اگر خودش بخواد برای هر بخش خودش رو تکثیر کنه و بر اون حکم رانی کنه باز هم یکتا به حساب میاد. و اما بر خلاف حرف شما اینطوری هرگزمحدود و نیازمند نمیشه، برای اینکه هر کدوم از اون ها، یک خدای جداگانه نیستن بلکه اون ها همون الله هستن.

بذارین یه مثال بزنم:"شما یک اتاق رو تصور کنین که دور تا دورش صد کامپیوتر هست. سَرِ هر کدوم از اون کامپیوتر ها، یک شخص نشسته و داره باهاش کار میکنه. شما وارد اتاق میشین و میگین سلام. ناگهان همه شون به شما میگن سلام و راحت در هر آن، 99 نفر از اونا میتونن محو بشن و یکیشون بیاد جلوتون.

این یعنی اون 100 نفر با اون شخص هیچ فرقی ندارن و ممکنه 99 نفر زائده ی ذهن هر کدوم از اون 100 نفر باشن. مثل یک شبکه، شما با صد نفر مواجه میشین که ممکنه هر کدومش فقط یه تصور از ذهن دیگری باشه. و در حالی که همشون عین هم فکر میکنن، یک شخصیت دارن."

این حرفها هم برهانی را در بر ندارند. این تمثیل شما اصلاً ارتباطی به شبهۀ تعدد خدا نداره، این سخن، یک شخص حقیقی و 99 تا شخص انتزاعی و خیالی رو در نظر می گیره، پس اصلاً به صورت مسئله ربطی نداره.

Kamran;707469 نوشت:
یه مطلب عجیب مثال بزنم در راستای چیزایی که گفتم:"در آئین های پیگانی ژرمن ها و اسکاندیناوی ها، اودین، پرنده ی پیغام رسانش و مقدسش، کلاغ بوده. در اوستا هم کلاغ از پرندگان مقدس و پیغام رسانه. در قرآن هم سوره مائده، آیه سی ام، خدا کلاغی رو میفرسته تا به قابیل یاد بده هابیل رو، چطوری دفن کنه.
این یه وجه اشتراکه بین سه خدایی که شباهت چندانی به هم ندارن.

منظورم همینه که وقتی میگیم 124 هزار تا پیغمبر فرستاده شده، آیا در زمان هر کدوم از اون پیامبر ها، خداوند خودش رو الله معرفی کرده؟ شاید همون اودینی که در یک آئین کفر آمیز قرار داره، از اول توسط یه پیامبری از طرف خدا برای اون قوم شناسونده شده، و تا جایی که اون قوم نیاز دارن از خودش در اون زمان یاد کرده و توضیح داده." این یکی از اون تصورات خداوندگاری هست که گفتم.


این چه ربطی به تعدد خدا داره؟ این فقط ممکنه بتونه نشون بده که خدا تمام اینها را نازل کرده است که برای چنین ادعایی هم سند کافی نداریم.

Kamran;707821 نوشت:
یه شفاف سازی هم بکنم توی یه پست جداگونه درباره ی این مطلب.

اصولا اگر یک شخص، یک کاری رو انجام نده، دلیل بر این نمیشه که نمیتونه اون کار رو انجام بده. حتما اون کار در اون موقعیت، خلاف جهت حکمتش هست.

این برای خدا هم میتونه صدق بکنه.خداوند قادر مطلق و توانا بر هر چیزه. اگر یه کاری رو انجام نمیده و نداده و انتظار هم نمیره که انجامش بده، دلیل بر این نیست که نتونه یا بخوایم با توجیه هایی مثل محال عقلی(برای خداوند منظورمه، وگرنه این "محال عقلی" برای چیزای دیگه کاربرد خوبی داره و منطقیه) قضیه رو سَرِهَم بیاریم، بلکه اتفاقا چون او توانا و قادر تمام عیار هست، میتونه انجامشون بده اما خب وقتی فایده ای توش نباشه و خلاف حکمت الهی باشه، انجامش نمیده.

به همین سادگی!

اگر اشتباه میگم، خب راهنمایی کنین ! ممنون

بله اشتباه می گویید. مسئله بر سر مسبوق به سابقه بودن نیست، مسئله بر سر ممتنع الوجود بودن است. قدرت خدا به ممکنات تعلّق می گیرد و نه به محالات. قدرت خدا به تکثیر خود، به نابود کردن خود، به ساختن سنگی که نتواند بلندش کند و در کل به اجتماع نقیضین، تعلّق نمی گیرد. محال عقلی بودن یک توجیه نیست، یک حقیقته که یا بر گزاره جاری هست یا بر گزاره جاری نیست، اگر جاری باشه، قدرت خدا بهش تعلّق نمیگیره.

Kamran;707812 نوشت:
لطفا دقت کنین، من نمیام بگم الله نمیتونه یک کار رو انجام بده، چون اون کار محال عقلیه. حالا محال عقلی چیه؟ کار هایه که بر اساس استدلال ما انسان ها و تعاریف دینی، قابلیت ایجاد شدن رو نداره.

خیر،آنچه تعلق قدرت به آن محال است،محال ذاتی است حتی اگر عقل ما به آن نرسد!

شریک برای خدا یا تعدد و تکثر در خدا ذاتا محال است و حکم عقل هم مؤید به تائید نقل(قران و حدیث)است.

اما سخن شما را کدام منبع موثق تائید می کند؟عقل-قران-روایات؟

rejection;707876 نوشت:
خیر شما ثابت نکردید که 1=36. شما فقط یک بازی غیربرهانی و در واقع غیرمنطقی با شکلها کردید! 36 مربع کوچک را کنار هم چیدید و آنها را مساوی یک مربع بزرگ گرفتید و بعد هم بحث نامربوط نقطه! فقط مساحتی که آن 36 مربع کوچک با هم دارند، مساوی مساحتی است که آن مربع بزرگ دارد! آیا قرار است خودمان را فریب بدهیم و بگوییم که آن 36 تا مربع کوچک هر یک به تنهایی مساوی آن مربع بزرگ هستند؟!

بعلاوه، چنانکه در آخر پست می گویم، اگر چیزی برای انسان محال است، به این معنا نیست که برای خدا محال نیست. بستگی به این دارد که چرا محال است، اگر به خاطر محدودیت قدرت انسان، برای انسان محال باشد، بله، برای خدا ممکن است، ولی اگر دلیلش اجتماع نقیضین و امتناع وجود باشد، قدرت خدا هم به آن تعلق نمی گیرد.

سلام

مثل اینکه شکل را متوجه نشدین. ببینین، بحث سر مربع نیست. بحث سر اینه ما در صفحه ی سفید یک نقطه داریم. بعد این نقطه حتی اگر 35 تای دیگه بسازه و بشه 36 تا نقطه کنار هم و بهم بچسبه، باز هم در یک صفحه ی سفید، ما یک نقطه میبینیم.

بنابراین از نظر مفهومی، و هنری، (توجه کنین که از نظر ریاضی صحبت نمیکنم بحث من هنری-مفهومی هست) دو نقطه هیچ فرقی باهم ندارن. چون دو نقطه هستن.

rejection;707876 نوشت:
این حرفها هم برهانی را در بر ندارند. این تمثیل شما اصلاً ارتباطی به شبهۀ تعدد خدا نداره، این سخن، یک شخص حقیقی و 99 تا شخص انتزاعی و خیالی رو در نظر می گیره، پس اصلاً به صورت مسئله ربطی نداره.

خب مسئله ی من هم همینه که صحبت من بر سر مفهوم و تصورات هست. شبهه ی من هم تعدد خدا نیست به اون معنایی که همه فکر میکنن، یعنی یه خدا مثلا به نام الله یکی فلان، یکی بیسار بعد هر کدوم یه شخصیت خاص داشته باشن و یه کار رو انجام بدن... این اصلا در ذهن من هم مردوده.
این مثالی هم که زدم کاملا نمایانگر چیزی هست که در ذهن دارم. اون اشخاص خدا هستن و ممکنه هر کدومشون حقیقی باشن و دیگری تجسم اضافی از اصلی که از نظر وجودی و همه چیز، فرمانبردار یک عقل شبکه ای باشه.

این رو میگم چون ممکنه خداوند برای بوجود آوردن یا تکثیر کردن یا کار اینشکلی، چیزی خارج از فرم خالق-مخلوق رو پدید بیاره. تا به حال این موضوع رو در نظر گرفتین؟

rejection;707876 نوشت:
این چه ربطی به تعدد خدا داره؟ این فقط ممکنه بتونه نشون بده که خدا تمام اینها را نازل کرده است که برای چنین ادعایی هم سند کافی نداریم.

نه این رو گفتم چون ببینیم که خدا چطور خودش رو معرفی میکنه، این یعنی ممکنه متفاوت با اسلام در جای دیگه خودش رو معرفی کنه که دلیلش هم میتونه نیاز اون جامعه باشه و یا دلایل دیگه که مربوط به این بحث نیست. این رو میگم که ذهن مخاطب اماده ی این باشه که فقط یه خدایی رو در نظر نگیره که در اسلام توضیح داده شده و ذهنش فراتر از اسلام بره.

rejection;707876 نوشت:
له اشتباه می گویید. مسئله بر سر مسبوق به سابقه بودن نیست، مسئله بر سر ممتنع الوجود بودن است. قدرت خدا به ممکنات تعلّق می گیرد و نه به محالات. قدرت خدا به تکثیر خود، به نابود کردن خود، به ساختن سنگی که نتواند بلندش کند و در کل به اجتماع نقیضین، تعلّق نمی گیرد. محال عقلی بودن یک توجیه نیست، یک حقیقته که یا بر گزاره جاری هست یا بر گزاره جاری نیست، اگر جاری باشه، قدرت خدا بهش تعلّق نمیگیره.

خب، من حرفی از نابود کردن خودش و بقیه ی محالات تعریف شده، نزدم و بحثم سر تکثیر خودش هست. و حرفم هم این نیست که خدا اینکارو کرده و الان تکثیر شده هست بلکه توانایی انجام اینکار رو داره و اگر هم انجام بده باز هم یکی به حساب میاد بنابراین فعلا به نظر میاد کار بیهوده ای باشه یا خلاف حکمتش باشه. چون وقتی یکی هستی، و یکی به حساب میای.... چرا بخوای خودت رو چند تا بکنی در صورتی که حتی اگر چند تا هم باشی باز هم یکی به حساب بیای؟ ! این یعنی اگر خودت رو چند تا هم بکنی باز هم کار بیهوده انجام دادی چون باز هم یکی به حساب میای! چون ذاتا یکتا هست.

توجه به این بشه که بحث من سر توانایی انجام این کار هست، سر فایده داشتن و هدف از این کار و اینکه انجام شده یا نه ، نیست.

حبیبه;707954 نوشت:
خیر،آنچه تعلق قدرت به آن محال است،محال ذاتی است حتی اگر عقل ما به آن نرسد!

شریک برای خدا یا تعدد و تکثر در خدا ذاتا محال است و حکم عقل هم مؤید به تائید نقل(قران و حدیث)است.

اما سخن شما را کدام منبع موثق تائید می کند؟عقل-قران-روایات؟

و انسان مشخص میکنه که چه چیز تعلق قدرت بهش محاله و چه چیز نیست ! حداقل انسان باید برای خودش اینکارو بکنه و تعیین و تکلیف بکنه نه برای خداوندگار و آفریننده ش که محال ترین کار ممکن یعنی آفریدن هستی اونم زمانی که هیچ چیز نبود رو انجام داد.
خداوند گفته که من شریکی ندارم به نقل از همون ها که نام بردین، این رو خودمم میدونم. اما ! من نمیگم خدا شریک داره. میگم توانایی تکثیر داره و اگر این حالت انجام بشه اصلا شریک حساب نمیشن ! خودشن.

سوال آخرتون رو توی پست اولم توی همین تایپیک میتونین ببینین. از روی یک استدلال و فکر میاد. قرار هم نیست شما قبولش کنی ! فرضیه هست.

حرف من اینه:

شما به عنوان انسان با استفاده از برداشت و نتیجه گیری عقلانی خودت از مسائل دینی، گفته ای که خدا چه چیز رو میتونه انجام بده و چه چیز رو نمیتونه.(منظورم از شما و خودت، خود شما نیستی بلکه کلیه ی اشخاصی هست که چنین کاری میکنن)

من به عنوان انسان با استفاده از عقل خودم و گفته ی خدا "خداوند بر هر چیز قادر و تواناست" گفته ام که "محال" در خداوند راه ندارد.

این، عین دو کلام مائه. دیگه حالا خودتون نظاره گر باشین ببینین، من دارم اشتباه میکنم یا نه !

با عرض سلام.

Kamran;707991 نوشت:

مثل اینکه شکل را متوجه نشدین. ببینین، بحث سر مربع نیست. بحث سر اینه ما در صفحه ی سفید یک نقطه داریم. بعد این نقطه حتی اگر 35 تای دیگه بسازه و بشه 36 تا نقطه کنار هم و بهم بچسبه، باز هم در یک صفحه ی سفید، ما یک نقطه میبینیم.

بنابراین از نظر مفهومی، و هنری، (توجه کنین که از نظر ریاضی صحبت نمیکنم بحث من هنری-مفهومی هست) دو نقطه هیچ فرقی باهم ندارن. چون دو نقطه هستن.

بحث من هم بر سر مربع و نقطه نیست. چیزی که شما می گویید نه بر خدا قابل تطبیق است و نه بر غیرخدا، گذشته از تمام ایرادهای منطقی که بر تطبیق آن بر خدا هست، ادعای شما این است که 36 شیء مساوی یک شیء هستند، فقط به این خاطر که ما می توانیم طوری عمل کنیم که 36 شیء را عین همان 1 شیء ببینیم!! مگر معیار دیدن ماست؟ حقیقت که با این بحثها تغییری نمی کند. چنین امری عقلاً محال است، حتی برای اشیاء انتزاعی.

بگذریم که 35 خدای دوم خود مخلوق خدای اوّل هستند و این مصداق اجتماع نقیضین است، و این خدایی که این 36 خدای ادعایی شما با هم می سازند مرکّب از 36 خدای اوّلیه است و برای بودن محتاج آنهاست و این هم مصداق اجتماع نقیضین است، زیرا احتیاج در خدا معنی ندارد.

Kamran;707991 نوشت:

این مثالی هم که زدم کاملا نمایانگر چیزی هست که در ذهن دارم. اون اشخاص خدا هستن و ممکنه هر کدومشون حقیقی باشن و دیگری تجسم اضافی از اصلی که از نظر وجودی و همه چیز، فرمانبردار یک عقل شبکه ای باشه.

این رو میگم چون ممکنه خداوند برای بوجود آوردن یا تکثیر کردن یا کار اینشکلی، چیزی خارج از فرم خالق-مخلوق رو پدید بیاره. تا به حال این موضوع رو در نظر گرفتین؟

بله! این رو در نظر گرفته ایم! نتیجه اش می شود: چنین فرمی ممکن نیست. هر شیئی که در نظر بگیریم یا واجب الوجود بالذات است، که خودش خداست، و بر خلاف فرض شما، کسی به وجودش نمی آورد و تکثیرش نمی کند، زیرا این با وجوب ذاتی تناقض دارد و دوئیت هم برایش ممکن نیست، زیرا جامع تمام کمالات است و اگر موجود دیگری هم در جهان باشد که جامع تمام کمالات است، اجتماع مثلین پیش می آید که از محالات است. و یا ممکن الوجود است، که از آنجا که ذات، وجود داشتنش فقط ممکن است، بدون یک خالق که همان واجب الوجود الذات است، نمی تواند هستی بیابد! پس در جهان ما باید فقط یک خالق باشد و سایر موجودات مخلوق. عقل سلیم سایر فرمهای مورد نظر را باطل می شمارد، و به خصوص این فرم مورد نظر شما را. این چه خدایی است که فرمانبردار چیز دیگری به نام عقل شبکه ای است؟! و چگونه کاملاً خداست ولی با توجه به ادعای شما مبنی بر تجسم اضافی بودنش، انتزاعی هست و لذا اصلاً وجود حقیقی ندارد؟

Kamran;707991 نوشت:

نه این رو گفتم چون ببینیم که خدا چطور خودش رو معرفی میکنه، این یعنی ممکنه متفاوت با اسلام در جای دیگه خودش رو معرفی کنه که دلیلش هم میتونه نیاز اون جامعه باشه و یا دلایل دیگه که مربوط به این بحث نیست. این رو میگم که ذهن مخاطب اماده ی این باشه که فقط یه خدایی رو در نظر نگیره که در اسلام توضیح داده شده و ذهنش فراتر از اسلام بره.

چیزی میتونه معرفی خدا از خودش انگاشته بشه که دلیلی یقینی بر کلام خدا بودنش داشته باشیم و به صرف شباهتهای ناچیزی که شما یافته اید، نمی توان به خاطر احتمال کلام خدا بودن، آنرا کلام خدا دانست. عقل سلیم می گوید: به چیزی که برایت اثبات نشده، اعتقاد پیدا نکن.

Kamran;707991 نوشت:

خب، من حرفی از نابود کردن خودش و بقیه ی محالات تعریف شده، نزدم و بحثم سر تکثیر خودش هست. و حرفم هم این نیست که خدا اینکارو کرده و الان تکثیر شده هست بلکه توانایی انجام اینکار رو داره و اگر هم انجام بده باز هم یکی به حساب میاد بنابراین فعلا به نظر میاد کار بیهوده ای باشه یا خلاف حکمتش باشه. چون وقتی یکی هستی، و یکی به حساب میای.... چرا بخوای خودت رو چند تا بکنی در صورتی که حتی اگر چند تا هم باشی باز هم یکی به حساب بیای؟ ! این یعنی اگر خودت رو چند تا هم بکنی باز هم کار بیهوده انجام دادی چون باز هم یکی به حساب میای! چون ذاتا یکتا هست.

توجه به این بشه که بحث من سر توانایی انجام این کار هست، سر فایده داشتن و هدف از این کار و اینکه انجام شده یا نه ، نیست.

بله شما حرفی از نابودی نزدید، ولی انتحار خدا همانقدر محال است که تکثیر خدا محال است. همانطور که گفتیم دوئیت در واجب الوجود، عقلاً محال است، و بعلاوه موجودی که توسط دیگری تکثیر شود، برای وجود یافتن محتاج آن دیگری است، و لذا نمی تواند خدا باشد، زیرا احتیاج با وجوب ذاتی در تناقض است. پس این فرض شما هم به همان میزان محال است، و اتفاقاً انتحار خدا، محال بودنش فقط از یک جهت است، که نابودی با وجوب ذاتی در تناقض است، ولی محال بودن فرض شما، از دو جهت است، که توضیحش ارائه شد.

بعلاوه، بحث فقط بر سر حکمت نیست، به کل قدرت خدا به تولید خدای دیگر تعلق نمی گیرد، زیرا اجتماع نقضین پیش می آید و اجتماع نقیضین ذاتاً محال و ممتنع الوجود است، و قدرت خدا بر خلق ممتنع الوجود تعلق نمی گیرد، زیرا: اگر ممتنع الوجود را خدا بتواند به وجود بیاورد، با امتناع ذاتی داشتنش در تناقض است.

Kamran;707991 نوشت:

و انسان مشخص میکنه که چه چیز تعلق قدرت بهش محاله و چه چیز نیست ! حداقل انسان باید برای خودش اینکارو بکنه و تعیین و تکلیف بکنه نه برای خداوندگار و آفریننده ش که محال ترین کار ممکن یعنی آفریدن هستی اونم زمانی که هیچ چیز نبود رو انجام داد.
خداوند گفته که من شریکی ندارم به نقل از همون ها که نام بردین، این رو خودمم میدونم. اما ! من نمیگم خدا شریک داره. میگم توانایی تکثیر داره و اگر این حالت انجام بشه اصلا شریک حساب نمیشن ! خودشن.

اولاً این عقل سلیمه که اینو می گه و نه انسان! و خدا خودش این عقل رو به ما داده، و اگر چیزی از دیدِ این عقل محال هست که واقعاً محال نیست، باید به خدا خرده گرفت که چرا به عقل ما قدرت تشخیص حق و باطل را نداده است! البته عقل انسان قدرت درک برخی مطالب را ندارد، ولی اینکه نتواند چیزی را بپذیرد که می تواند وجود داشته باشد، دیگر نقص اساسی در عقل و باعث غیرقابل اعتماد بودنِ عقل است.

ثانیاً خود شما هم انسان هستید! چرا شما به خودتان اجازه می دهید در مورد خدا مشخص کنید که چه چیزی ممکن هست و چه چیزی ممکن نیست؟ چرا شما برای خودتون تعیین تکلیف نمی کنید؟! بگذریم که شما اصلاً برهانی عقلی ارائه نمی کنید.

ثالثاً تعدد خدا، فقط به خاطر شراکت محال نیست، این خدایان چه با هم شریک باشند، چه دوست باشند و چه دشمن باشند، به هر حال، تعددشان عقلاً محال است، علی الخصوص به این روش بیان شما.

Kamran;707991 نوشت:

من به عنوان انسان با استفاده از عقل خودم و گفته ی خدا "خداوند بر هر چیز قادر و تواناست" گفته ام که "محال" در خداوند راه ندارد.

اینجا هم مشکل از سوء برداشت شماست و بدون مسلح بودن به دانش کافی، به تفسیر کلام خدا پرداخته اید. البته عجیب است که شما چطور به کلام خدا بودنِ قرآن پی برده اید، زیرا کلام خدا بودنِ قرآن بر مبنای همین قواعد عقلی و به قول شما تعیین تکلیف کردن برای خدا(!!) ثابت می شود، ولی دو مسئله که شما از آن غافلید این است که:

اولاً به قول خواجه نصیر الدین طوسی، شیئیت با وجود عجین شده، یعنی اگر چیزی وجود داره میشه بهش گفت شیء، نه اگر وجود نداره.(رجوع کنید به تجرید الاعتقاد) چیزی که وجود حقیقی داره، مثل خدا و مخلوقات حقیقی اش، شیء حقیقیه، و چیزی که وجودش انتزاعیه، شیء انتزاعیه؛ ولی چیزی که به طور اساسی نمی تونه وجود داشته باشه، مثل این خدایان تکثیری مورد ادعای شما، اساساً وجودی نمی تونن داشته باشن که حالا شیئیت داشته باشن: لذا تعبیر انّ الله علی کلّ شیء قدیر، اساساً بر این خدایان تکثیری شما تعلق نمی گیرد.

ثانیاً یکی از اصول علم فقه این است که هر عامی تخصیص پیدا می کنه، و تخصیص وقتی پیش میاد که تعارضی در کار باشه، و حتی اگر شیئیت با وجود عجین نبود، باز هم به دلیل محال بودن ایجاد ممتنع الوجود، آیۀ انّ الله علی کلّ شی قدیر، بر اونها قابل تطبیق نبود، و تخصیص پیدا می کرد، لذا آیه دلالت نمی نمود که خدا ممتنع الوجود رو هم میتونه بسازه.

حال اگر شما قواعد بدیهی عقلی و منطقی را قبول ندارید، دیگر جای بحثی با شما باقی نمی ماند، ولی اگر عقل و منطق را قبول دارید، عقل و منطق تمثیل شما را باطل می داند.

rejection;710507 نوشت:
حال اگر شما قواعد بدیهی عقلی و منطقی را قبول ندارید، دیگر جای بحثی با شما باقی نمی ماند، ولی اگر عقل و منطق را قبول دارید، عقل و منطق تمثیل شما را باطل می داند.

سلام به شما

ممنون بابت تمامی نظراتی که بیان شد و راهنمایی کرد.

خب من طبق تمامی نظراتی که بیان شده تا الان یه سری اصلاحات ایجاد میکنم روی نظرم تا ببینم الان نتیجه چه خواهد بود:

میخوام روند محال بودن این قضیه رو توضیح بدم حتی در صورت انجام گرفتنش.
خداوند واجب الوجود هست.

خداوند چیز یا شی نیست. خداوند خودِ وجود هست. تکثیر خودش به چند تا، چند وجود رو ایجاد میکنه که باز هم این وجود ها، "چیز (شی)" به حساب نمیان (چون موجود نیستن، وجود صرف هستن، ماهیت بخش چیزی به نام موجود (شی ، چیز)).

خداوند بر هر"چیز (شی)" قادر و تواناست. (این یعنی خودش باید درجه ای بالا تر با احاطه ای کامل بر "چیز(شی)" داشته باشه) پس خداوند "چیز" نیست. خداوندگاران "چیزها" نیستن. پس خداوند قادر نیست بر خداوندگاران. چون اصلا اونها "چیز" نیستند. حالا مسئله اینه، چه چیزی "شی (چیز)" نیست؟ خدا. پس خداوندگاران همون خدا هستن و هیچ فرقی نمیکنن. پس نتیجه میگیریم که خداوندگاران نمیتونن وجود داشته باشن چون در نهایت همون خدای یکتا محسوب میشن.

برای فهم دقیق تر این مسئله، بگم بهتون که شما یک روح مقدس رو فرض کنین که در 36 خداوندگار به طور کاملا یکسان حضور داره و چون اون روح و اون 36 تا، وجودِ صرف هستن و وارد مرحله ی شی نمیشن، دیگه این تعدد 36 تایی معنایی نداره و همشون، یکی به حساب میان. چون وجود صرف یا مطلق اول با دوم ، دوم با سوم، سوم با چهارم و هر کدوم با هر کدوم دیگه، هیچ فرقی ندارن بنابراین یکتا محسوب میشن. اینطوریه که محال بودن 36 یا هزار تا وجود مطلق، معلوم میشه.

(یعنی با در نظر گرفتن اینکه حتی اگر این محال هم انجام بگیره، بنابر گفته هام باز هم یکی محسوب میشه، برای همینه که اسمش "محاله" چون صورت گرفتنش با نگرفتنش هیچ فرقی در یگانگی ایجاد نمیکنه)

بنابراین ایده ی وجود داشتن چندین خدای قابل تصور که یگانگی رو در مقام خالق و مالک بهم بزنه، تبدیل به چندگانگی بشه، از بین میره. که براش دوباره یک استدلال جداگانه میارم:

یک چیز کامل بهتر از یک چیز ناقص هست. خدای کامل بهتر از خدای ناقص هست. انسانیکه میخواد خدایی رو بپرسته، خدای کامل رو به خدای ناقص ترجیح میده چون "بهتر" هست. و حالا، خدایان ناقص خلاف جهت این خواسته ی انسانه. اما خدایان کامل در راستای این خواسته هست.ولی باز این مسئله هست: وجود خدا یک "نیاز" برای اون انسان هست (چون میخواد خدایی رو بپرسته پس به خدا نیاز داره(البته این یکی از دلایله که مد نظر قراردادم))، و چون یک چیز کامل، نیاز رو به طور "کامل" رفع میکنه، دیگه نیازی به چند چیز کامل نخواهد بود. بنابراین، اعتقاد داشتن به چند خدای کامل، خلاف جهت این امور عقلانیه. و با توجه به اهمیت "عقل"، این اعتقاد باطل هست.

***********

در ضمن بازم باید بگم، این چیزایی که دارم میگم اعتقادات ثابت من نیستن! اینا افکار من هستن که در قالب فرضیه دارم بیان میکنمشون تا طی بحث، اصلاح بشن و به نتیجه برسن.

پرسش
این که گفته اند خداوند واحد است، را می توان اینگونه تبیین کرد که ممکن است میلیون ها میلیون باشند اما همه آنها یکسان هستند به همین خاطر تعددی اتفاق نمی افتد، و حتی نمیشود آنها را با هم مقایسه کرد، چون تفاوتی ندارند. مثل مجموعه ای از مربع های کوچک که با کنار هم قرار گرفتن تبدیل به یک مربع بزرگ می شوند و از دور یک مربع به چشم می آیند. آیا چنین تبیینی در خصوص توحید درست است؟

پاسخ

توحید یکی از صفات خداوند است که هرگونه مثل و شریک، و هر گونه اجزاء را از خداوند نفی می کند، که از اولی به عنوان توحید واحدیت، و از دومی به عنوان توحید احدیت تعبیر می شود.(1)
توحید احدیت بدین معناست که در خداوند مطلقا هیچ نوع ترکیبی وجود ندارد، چه ترکیب خارجی مثل عناصر تشکیل دهنده مواد، چه ترکیب عقلی مثل جنس و فصل، و حتی دقیق تر یعنی ترکیب از وجود و ماهیت هم در او راه ندارد.(2)
چرا که شیء مرکب به اجزائش نیازمند است، و محتاج به غیر، معلول است و نمی توان آن را واجب الوجود دانست.
علاوه بر اینکه خود این اجزاء یا واجب الوجود هستند که این امر منجر به تعدد خدا خواهد شد، یا ممکن الوجود خواهند بود که در این صورت خود نیازمند به غیر خواهند بود، و این یعنی واجب الوجود برای تحقق نیازمند به غیر خواهند بود.(3)
بنابراین خداوند بسیط محض است، و حتی تصور اجزاء برای او غیر ممکن است، طبیعتا تعدد هم برای چنین موجودی ممکن نیست، زیرا فرض دوگانگی و دوتا بودن، مستلزم این است که هر یک از دو واجب الوجود، مرکب از ما به الامتیاز و ما به الاشتراک باشند یعنی واجب الوجود اول خصوصیت و قیدی داشته باشد که واجب الوجود دوم آن را ندارد.

زیرا وجود دو فرد از یک حقیقت و به عبارتی دوتا بودن در صورتی ممکن است که آن دو فرد در عین این که در اصل آن حقیقت مشترکند، هر یک ،از ویژگی خاصی برخوردار باشد، وگرنه اگر در همه خصوصیات مشترک باشند دیگر دو وجود نیست بلکه یک وجود هستند.

بنابراین هر یک از دو واجب الوجود فرضی باید مرکب از دو جهت باشند:جهت اشتراک و جهت امتیاز.
و مرکب از دو جهت بودن، چنانچه گفته شد،مستلزم محدودیت و نیازمندی است که با بی نیازی مطلق واجب الوجود بالذات منافات دارد. (4)
با این اوصاف روشن می شود چنین تشبیهی صحیح نیست، چرا که در این تشبیه اگرچه یک مربع بزرگ وجود دارد، اما این مربع در حقیقت از مربع های کوچک تر تشکیل شده و برای تحقق به آنها نیازمند است.
______________________________
1. سبحانی جعفر، الالهیات، المركز العالمي للدراسات الإسلامية، چاپ سوم، 1412ق، قم، ج2، ص29.
2. همان، ج2، ص29و30.
3. همان، ج2، ص29.
4. همان، ج2، ص14.

موضوع قفل شده است